یک روز که داشتم در سایت "یانی" پیانیست معروف میگشتم متوجه شدم که قرار هست در سپتامبر 2011 در شهر ایروان پایتخت ارمنستان کنسرت داشته باشد. بلافاصله برای دریافت بلیط با مسولین سالن دمیرچیان ایروان تماس گرفتیم و راهنمایی خواستیم برای خرید بلیط (چون تحت تحریم های بانکی بودیم پرداخت برای ما دشوار بود). قرار شد خانم مهربانی به نام پطروسیان بلیطها رو برایمان نگه دارند تا ما حضوری از ایشان بگیریم. پس از آن، در جمع فامیل فراخوانی منتشر کردیم مبنی بر اینکه ای عاشقان سفر بشتابید به سوی ارمنستان و کنسرت یانی. خوشبختانه گروه بزرگی از فامیل (از تهران و شیراز) گرد هم آمدند و قرار بر این شد که صبح روز 21 سپتامبر سفر زمینی به ارمنستان را آغاز کنیم. قبل از شروع سفر مکانهای دیدنی ارمنستان را از اینترنت پیدا کردیم و به کمک برادرم یه برنامه خوب و جامع آماده کرده و برای همه هم ویزا گرفتیم و ارز تهیه کردیم. تعداد مون 11 نفر شده بود و همه اصرار داشتند که نزدیک هم و با هم باشند و چون هتلهای مرکز شهر هم جا نمیدادند و خیلی مهم بود که در مرکز شهر هم باشیم، با توجه به راهنمایی مسئول آژانس، دوتا آپارتمان در حوالی میدان جمهوری (Hraparak) رزرو کردیم. متاسفانه به حرف مسئول آژانس گوش نکردیم که پیشنهاد رزرو دو تا آپارتمان نوساز مجزا در دو ساختمان متفاوت را دادند و اصرار کردیم که باید با هم باشیم و به همین علت دو واحد آپارتمان 60 ساله !!!!!! رزرو کردیم (البته نمیدونستیم چقدر میتونه بد باشه)
صبح روز 29 شهریور با اتوبوس های VIP شرکت دیدار سیر گیتی عازم ارمنستان شدیم. دو توقف کوتاه برای استراحت در اهر و صوفیان (برای شام) داشتیم و حوالی ساعت 1 بامداد به مرز نوردوز رسیدیم. روال بر این بود که باید قبل از مرز ایران از اتوبوس پیاده میشدیم و پس از گذر از مرز ایران، رودخانه ارس و مرز ارمنستان در آنطرف مرز دوباره سوار اتوبوس میشدیم. گذر از مرز ایران خیلی سریع انجام شد و حالا باید از خط مرزی ایران و ارمنستان عبور میکردیم. نسیم خنکی میوزید و صدای رودخانه خروشان ارس کاملا به گوش میرسید ماه کامل بود و مهتاب شب بسیار زیبائی رو ساخته بود . این قسمت گذر از مرز واقعا هیجان انگیز بود به خصوص با شیطنتهائی که عمه خانمها انجام میدادند. پس از رسیدن به مرز ارمنستان، به این علت که ما ویزا را در تهران گرفته بودیم، کار بسیار سریع انجام شد اما به خاطر صدور ویزای همسفران 3 ساعت در مرز معطل شدیم. ویزای ارمنستان رو میتوانید از سفارتخانه ارمنستان در کوچه مجاور پارک دانشجو در چهار راه ولیعصر تهیه کنید که هم راحتتر و مطمئن تر هست هم در مرز زیاد معطل نخواهید شد. فقط هزینه صدور ویزا رو باید حتما به یورو پرداخت کنید.
پس از اینکه مشکل ویزای همسفرها حل شد، دوباره سوار بر اتوبوس شده و به سمت ایروان حرکت کردیم. این قسمت از جاده بعد از مرز خیلی وحشتناک بود کمی بدتر از جاده چالوس با پیچ و خمهای زیاد، جاده باریک، جنگل انبوه، مه غلیظ، نم نم بارون و خلاصه شبیه تونل وحشت بود. آقای راننده واقعا ماهر بود و هر وقت تو این پیچها میپیچید نصف اتوبوس رو میدیدی که روی هواست و هر دفعه مامان و عمهها و زن عموم از ترس جمع میشدند. تا رسیدن به ایروان سه بار از این کوهها بالا رفتیم و پائین اومدیم و واقعا مناظر بسیار زیبائی رو دیدیم. دیگه کم کم آفتاب طلوع کرده بود و صبح شده بود. بعد از گذر از روستایی به نام "گوریس" (Goris) که خیلی هم زیبا بود اتوبوس در یک رستوران بین راهی نگه داشت که خیلی کوچک و دنج بود با یه شیروانی بزرگ آبی رنگ. وارد شدیم و به سختی سفارش غذا دادیم چون هیچکدام از پرسنل انگلیسی بلد نبودند. صبحانه بسیار لذیذ بود و با مواد عالی و تازه تهیه شده بود. پس از خوردن صبحانه بازهم به راه ادامه دادیم. راه بسیار طولانی بود و خسته کننده شده بود. مجموعا با تاخیر لب مرز 26 ساعت در راه بودیم که مطمئن هستم اگه یه گروه بزرگ نبودیم حسابی بهمون بد میگذشت. مسیر تا ایروان پر از چمنزار بود، آسمون نیمه ابری و هوا عالی.
مناظر دیدنی در جاده منتهی به ایروان
مناظر دیدنی در جاده منتهی به ایروان
دهکده گوریس
مناظر دیدنی در جاده منتهی به ایروان
رستوران بین راهی در ارمنستان
در نهایت نزدیک ساعت 1 روز 30 شهریور (21 سپتامبر و روز ملی ارمنستان) وارد شهر شدیم. به علت اینکه همه جای شهر جشن روز استقلال بود ترافیک سنگین بود. به ترمینال اتوبوس رسیدیم و منتظر شدیم تا تور لیدر رسید و ما رو برد به سمت آپارتمانها. ای وای چشمتون روز بد نبینه، آپارتمان قدیمی!!!!! یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید. یه محله قدیمی کمونیستی با آپارتمانهای داغون قدیمیتر و پر جمعیت که طناب رخت پهن کردنشون، از این سر کوچه از یه آپارتمان با یه قرقره به اون سر کوچه و یه آپارتمان دیگه وصل شده بود و مردم با این قرقرهها لباسشون رو روی طناب پهن میکردند و میفرستادن وسط کوچه که خشک بشه!!!!. حالا اول عکس کوچه رو نمیگذارم که شُکه نشوید. این تازه بیرون آپارتمان بود. وارد ساختمون شدیم راه پلهای تنگ و تاریک و قدیمی با پلههای نیمه شکسته و بوی بسیار زننده. حالا آپارتمانهای ما کجاست؟ طبقه چهارم بدون آسانسور، ما هم یک قبیله با کلی چمدونهای بزرگ و سنگین. خلاصه با هر سختی بود عمو و بابا و برادرم چمدانها رو بردند بالا. حالا از آپارتمانها بگم کمی بخندید. طبقه چهارم سه تا واحد آپارتمان بود، آپارتمان وسط متعلق به خود صاحبخانه بود که یک خانم ارمنی مهربون بود و تنها با دخترش زندگی میکرد و دو تا آپارتمان دیگر را برای اجاره گذاشته بود. هر دو مبله بودند با وسائل قدیمی اما تمیز و کاملا حس خونه مامان بزرگ رو به آدم میداد اما حمام واقعا افتضاح بود. حمام وان داشت ولی دوش نداشت. میدونید به جای دوش چی داشت؟؟؟!!!!! یه محفظه شیشهای مثل آکواریوم که به سقف چسبیده بود و درونش یه میله فلزی به عنوان المنت تعبیه شده بود و زیر این محفظه یه شیر کوچک بود به جای دوش. باید اول این محفظه را با آب سرد پر میکردیم بعد اون المنت را روشن میکردیم تا آب گرم شود. گذشته از این که کاملا سیستمش مدرن بود و حسابی خندیدیم، هر شب و هر روز ما مدتهای مدیدی تو صف حمام بودیم. اما خیلی جالب بود. بندگان خدا فک و فامیل هم که تو رودربایستی مانده بودند چیزی نگفتند و وسائلشون رو بازکردند و هرکس تختشو انتخاب کرد و جا افتادیم.
بعد از 26 ساعت اتوبوس سواری خیلی گرسنه بودیم و نیاز به یک غذای حسابی داشتیم. خلاصه زدیم بیرون و در حالیکه از وضع درب و داغون کوچه جا خورده بودیم، از کوچه زیبامون خارج شدیم و به سمت میدان جمهوری حرکت کردیم (میدان هراپراک). خوشبختانه کمی خیالمون راحت شد که همه جای شهر شبیه کوچه ما نیست. میدان بزرگ و بسیار زیبائی بود. ضلع جنوب میدان هتل بزرگ ماریوت قرار داشت که بزرگترین و گرونترین هتل شهر بود و شمال میدان موزه ملی ( National Gallery) قرار داشت که جلوش یه استخر بزرگ پر از فواره بود.
رقص محلی در روز استقلال
هتل بزرگ ماریوت
موقعیت میادین جمهوری ، اپرا و خیابانهای آبوویان و شمالی
ضلع شمالی غربی میدان خیابانی بود به اسم خیابان آبوویان (Abovian) که در ادامه به خیابان شمالی (Northern Avenue) منتهی میشد که سنگفرش بود و دور تا دورش سازههای جدید و زیبا با نمای رومی و انواع کافی شاپ و مغازههای صنایع دستی قرار داشت. از این خیابان به سمت شمال رفتیم تا به میدان اپرا رسیدیم. سالن اپرای ایروان در ضلع شمالی این میدان قرار گرفته و اطراف اون پر از کافهها و رستورانهای زیباست. ضمنا به خاطر روز استقلال در جلوی سالن هم یه سن بزرگ گذاشته بودن و خوانندهها میزدند و میخوندند. ما خیلی گرسنه بودیم و موزیک و سایر موارد رو اصلا درک نمیکردیم. در نهایت یه رستوران انتخاب کردیم و یه غذای خوب خوردیم. قیمت غذاها در سال 2011 که دلار 1000 تومان بود خیلی خوب بود و ماکزیمم واسه هر نفر 10-12 هزار تومان در میامد.
چیزی که بیشتر از همه جلب توجه میکرد خانمهای شهر بودند. بسیار زیبا، خوشتیپ و خوشپوش که اصلا آدم باورش نمیشد این بندگان خدا که بیشتر شبیه حوریهای بهشتی بودند تو این آپارتمانهای خرابه زندگی میکردند !!!!! بعد از ناهار من و برادرم مجبور شدیم برای رفتن و گرفتن بلیط کنسرت یانی از بقیه جدا بشویم و رفتیم به یک محله خیلی دور پیش خانم پطروسیان که برای ما بلیطها رو نگه داشته بود. بلیطها را گرفتیم و با تاکسی برگشتیم به سمت میدان اپرا اما جشن شبانه آغاز شده بود و تمام خیابانهای منتهی به هر دو میدان اپرا و هراپراک بسته بود. بعد از کمی موج سواری در جمعیت به میدان هراپراک رسیدیم. نور پردازی، رقص لیزر و یه گروه ارکستر بزرگ که جلوی موزه ملی نشسته بودند و مینواختند. به کمک لیزر، رقص نور، آب و صدا ، تاریخچه ظهور پیامبران و تشکیل کشور ارمنستان را بر روی ساختمان موزه ملی (به عنوان پرده نمایش) اجرا کردند که واقعا زیبا بود و بعد از اتمام آن هم یک آتش بازی مفصل انجام دادند که آنهم بینظیر بود. خلاصه بعد از نیمه شب رفتیم منزل و کمی استراحت کردیم برای روز بعد.
روز دوم (31 شهریور) از تور لیدر خواسته بودیم که برای ما تور دریاچه سوان (Sevan Lake) و روستای دلیجان (Dilijan Village) رو برگزار کند. خود تور لیدر نیامد اما یه وَن سفید برای ما فرستاد با یه راننده پیر و گوگولی ارمنی که هیچ زبان دیگهای هم بلد نبود. خلاصه ما هی زنگ میزدیم به تور لیدر که بابا جان به این بنده خدا بگو فلان، یا مثلا بریم واسه ناهار، خلاصه پیر شدیم تا بهش فهماندیم چی میخواهیم. به سمت دریاچه سوان حرکت کردیم. دریاچه سوان در 70 کیلومتری شمال شرق شهر ایروان قرار گرفته و بسیار زیباست. تپه ای در غرب دریاچه وجود دارد که کلیسای سوان وانک (Sevanvank) بر روی آن ساخته شده است. ابتدای مسیر به سمت بالای تپه پر از فروشندگان دوره گرد صنایع دستی بود که خیلی هم گرون می فروختند و کمی هم فارسی بلد بودند و سعی میکردند با چرب زبونی و فارسی صحبت کردن ما رو مجذوب کنند که کردند. بالای تپه منظره بسیار زیبائی داشت از چمنزارها، کلیسا و آبی دریاچه با هوای عالی و یه نسیم خنک و آفتاب ملایم. سه پایه عکاسی رو باز کردم و یه عالمه عکس تکی و دسته جمعی در حالات مختلف رو زمین و هوا، ایستاده و لم داده گرفتیم و حسابی به ما خوش گذشت. بعد پائین اومدیم و میخواستیم در رستوران پائین تپه ناهار بخوریم که جا نبود و ما هم صرفنظر کردیم و رفتیم برای قایق سواری. چون تعداد ما فرد بود من سوار نشدم و در سِمت عکاس باشی مشغول ثبت لحظات لذت و ترس فامیلهای قایق سوارمون شدم. بعد از قایق سواری به سمت مقصد بعدیمون که روستای دلیجان هست حرکت کردیم تا ناهار رو هم آنجا بخوریم.
راننده ارمنی گوگولی و خوشحالمون
کلیسای سوان وانک در ساحل دریاچه سوان
محراب کلیسای سوان وانک
کلیسای سوان وانک
معمولا تور دریاچه سوان را با تور دره گلها برگزار میکنند که تله کابین هم دارد. اما من به دلیل علاقه وافرم به مکانهای مذهبی و پرستشگاهها (مسجد، کلیسا، معبد و کنیسه) و تزئیناتشون روستای دلیجان رو انتخاب کردم که دوتا کلیسای مهم داشت در دل جنگل. یکی صومعه هاقارستین (Hagharstin Monastary) و دیگری صومعه گوشوانک (Goshavank Monastary).
بعد از گذر از یه جاده باریک شبیه جاده چالوس با آسفالت بسیار بد به ورودی روستای سرسبز دلیجان (Dilijan) رسیدیم و همون اول روستا یه هتل بزرگ قرار داشت که فکر کردیم بهتر هست همونجا ناهار بخوریم (Haghartsin Hotel Restaurant ). حالا یکی بیاد به این مردمان متمدن بگه ما ناهار میخواهیم اونم چی !!!!! خلاصه باز دست به دامن تور لیدر شدیم و تلفنی خواستیم که سفارش غذای ما رو بدهد. قرار شد کباب و جوجه کباب بخوریم. اینجا هم سالن غذاخوری داشت هم یه سری آلاچیقها و کلبههای بزرگ که میشد ناهار رو تو فضای باز خورد و ما هم بیرون را ترجیح دادیم. فضای کلبه ها خیلی زیبا بود، یه کم عکاسی کردیم تا غذا حاضر شد و بالاخره رسید.
جای دوستان خالی، چه غذائی، دو سه تا ظرف سالاد خوشمزه، کبابهای کوچولو شبیه کباب بناب و یه ظرف بزرگ سیب زمینی سرخ شده که چندتا جوجه کوچولو سرخ شده روش گذاشته بودند و واقعا غذای لذیذی بود. حالا حمله !!!!!!!!!!
کلبه های چوبی هتل
بعد از خوردن ناهار به سمت کلیسای هاقارستین حرکت کردیم و پس از گذر از جادهای پر پیچ و خم و جنگلی (شبیه جاده ماسوله) به انتهای جاده و کلیسا رسیدیم. منظره جالبی بود یک کلیسای کوچک سفید وسط یه جنگل آرام و بزرگ که یه درخت پیر و تنومند هم در کنارش قرار گرفته بود. درون کلیسا خیلی ساده بود و قسمتی از آن در حال بازسازی. اما فضای روحانی و دلچسبی داشت. داشتیم عکس میگرفتیم که دوتا کشیش بلند قامت داشتند رد میشدند و وقتی ازشون خواستیم با ما عکس بگیرند با روی باز قبول کردند. وقتی برادرم داشت از ما عکس میگرفت من هی تکرار کردم عمودی بگیر عمودی، حالا اون آقای کشیش هم هی میگفت عمودی عمودی. حسابی خندیدیم. خیلی خوش برخورد و مهربون بودند. بعد از یه گشت کوتاه اطراف کلیسا تصمیم گرفتیم که برگردیم و چون میانگین سن افراد گروه یه کم بالا بود از دیدن کلیسای گوشوانک صرفنظر کردیم و به شهر برگشتیم.
صومعه هاقارستین در میان جنگل
داخل کلیسای هاقارستین
صومعه هاقارستین
سن بالاها رو به منزل رسوندیم که استراحت کنند و ما جوانترها زدیم بیرون که شهر را در شب ببینیم. هر شب راس ساعت 10 شب در میدان هراپراک رقص فوارهها با موزیک اجرا میشود که با نورپردازی زیبا و موزیکهای زیباتر واقعا دیدنی هست. شبی که ما از اونجا رد شدیم آهنگ زیبائی از یه خوانده فرانسوی به نام چارلز ازنوق (Charles Aznavour) پخش میشد و فضا کاملا عشقولانه شده بود. بعد از دیدن رقص فوارهها در ابتدای خیابان آبوویان وارد یه فست فود شدیم به اسم الماس Diamond که پیتزا خوردیم و خوشمزه بود. سپس از طریق خیابان شمالی به سمت میدان اپرا و پس از اون به سمت پلههای کاسکاد (Cascade) رفتیم که در شب واقعا دیدنی بود. قبلا توی اینترنت که سرچ کرده بودم یه رستوران پیدا کردم به اسم چارلز که فضای داخلیاش خیلی قشنگ و خاص بود، وقتی داشتیم از کاسکاد برمیگشتیم یکدفعه آن رستوران را دیدم. عمو جان هم محبت کردند رفتند و برای روز شنبه ناهار یه میز رزرو کردند. کلی تو خیابانهای اطراف میدان اپرا چرخ زدیم و از هوای خنک و مناظر زیبای شهری لذت بردیم. راستی بعد از هتلهای ماریوت (Marriot) و لاله طلائی (Golden Tulip) که یه کم گرون هستند هتل آویاترانس (Aviatrans) از نظر موقعیت جاش عالی هست و قیمتش هم مناسب تر هست. یانی و گروهش هم در هتل لاله طلائی اقامت داشتند.
فواره های رقصان در میدان هراپراک
میدان هراپراک
هتل لاله طلائی
هتل آویاترانس
تبلیغ کنسرت یانی در سطح شهر
پله های کاسکاد
سالن اپرا
روز سوم (1 مهر) صبح باز برنامه تور درخواست کردیم برای دیدن معبد بزرگ گارنی (Garni Temple) و صومعه گقارد (Geghard Monastary) (تور گارنی و گقارد همیشه با هم ارائه میشه چون به هم نزدیک هستند). معبد گارنی تنها معبد به سبک رمی و یونانی است که در ارمنستان از قبل از دوران مسیحیت باقی مانده و تمام معابد پس از ظهور عیسی مسیح تخریب شده و به کلیسا تبدیل شدهاند. وارد محوطه گارنی شدیم. خیلی خاص نبود و فقط یه معبد خیلی بزرگ بود که ما بیشتر به عنوان آتلیه عکاسی از آن استفاده کردیم و سریع اونجا رو به سمت گقارد ترک کردیم.
معبد گارنی
کلیسا یا صومعه گقارد یکی از آثار ثبت جهانی شده یونسکو در ارمنستان هست (UNESCO World Heritage Site) که در دل کوه حفاری شده و اهمیت زیادی دارد. محیط بسیار زیبا و روحانی دارد. در اتاقی که محراب قرار گرفته بود نور زیبائی از سقف تابیده بود و حس میکردی الان یک فرشته داره میاد پائین. تو قسمتهای مختلف ظرفهای پر از شن قرار داده بودند که زائرین شمع روشن میکردند. یه چشمه هم داشت که مردم در آن سکه ریخته بودند (شبیه حوض ماهی در آرامگاه سعدی، که باید یه آرزو کنی، برگردی و یه سکه رو بندازی پشت سرت توی آب تا آرزوت برآورده بشه). خلاصه خیلی جای جالبی بود ولی ما چون وقت نداشتیم و باید سریع بر میگشتیم به شهر و آماده میشدیم برای رفتن به کنسرت، از دیدن بقیه جاها و اتاقهای این غار روحانی گذشتیم و برگشتیم به شهر.
صومعه گقارد
موردی که دوستان ارمنی به ما گفته بودند این بود که هزینه آرایشگاههای زنانه بسیار پائین است با خدمات بسیار عالی. ما هم نامردی نکرده و دسته جمعی رفتیم به آرایشگاه. بندگان خدا کلی با احترام و خوشروئی و با اینکه انگلیسی بلد نبودند با زبان اشاره کار همه ما رو انجام دادن. بعد از استراحتی کوتاه و خوردن ناهار KFC که آقایون زحمت خریدش رو کشیده بودن و آورده بودند منزل، عازم سالن کارن دمیرچیان شدیم برای کنسرت یانی (Karen Demirtchian Sport/Concert Complex) و دوستان ارمنی هم که تازه از ایران رسیده بودند به ما ملحق شدند.
کنسرت هم خیلی خوب بود و جالب این بود که گران ترین قسمتهای سالن رو ایرانیها گرفته بودند. یادم نیست چی شد که ایرانی ها همه با هم دست میزدند و هی میگفتند ایران – ایران و آن وموقع بود که متوجه میشدید بیش از 70 درصد سالن رو ایرانیها گرفتهاند. از همه بهتر ساموِل ییرمونیان ارمنی بود که سولیست ویولن بود. عالی مینواخت، آدم مدهوش میشد. بعد از کنسرت باران گرفت و ما به سختی چندتا تاکسی گرفتیم و برگشتیم منزل. اینم تجربه جالبی بود.
کارن دمیرچیان
یانی هنرمند
روز چهارم (2 مهر) شنبه بود، دوستان ارمنی گفته بودند که شنبه بازار رو حتما باید بیبینیم که اسمش ورنیساژ (Vernissage) بود. ما هم صبح پُرسان پُرسان رفتیم و بالاخره در قسمت شرقی میدان هراپراگ یه چندتا خیابون دورتر (حوالی کلیسای گریگوری مقدس) بازار را پیدا کردیم. فضای جالبی بود، پر از آدمهای پیر و جوان محلی، انواع صنایع دستی، از فرش و گلیم و رومیزیهای گلدوزی شده گرفته تا انواع مجسمههای سنگی و .. غیره . بازار در فضای باز یک پارک محله تشکیل شده بود. یه قسمت هم متعلق به نقاشها بود که من اصلا نمیتوانستم از آن قسمت بیام بیرون از بس قشنگ بود آدم یادش به نقاشهای محله "مون مغت" پاریس میافتاد.
شنبه بازار ورنیساژ
آن روز صبح را به خرید اختصاص دادیم و گروه چند قسمت شد تا بتوانیم جاهای مختلف رو ببینیم و سوغاتیهای لازم رو تهیه کنیم. قرار بر این شد که ساعت 12 همه در میدان هراپراک جمع شوند تا به رستوران چارلز برویم. ظهر وارد رستوران بسیار زیبای چارلز شدیم که غذاهای فرانسوی سرو میکرد. خیلی هم غذاهاش خوشمزه بود. قیمتش هم نسبت به اون زمان عالی بود، برای ما نفری 20 هزار تومان درآمد با حق سرویس و نوشیدنی و ....
رستوران چارلز
بعد از ناهار، باز هم مسن ترها رفتند منزل برای استراحت و من و خواهرم با دوتا دوستان ارمنیمان رفتیم خیابان گردی. اول برای اینکه آنها ناهار نخورده بودند رفتیم KFC که خیلی محیطش زیبا و رنگارنگ بود و بعد هم رفتیم نزدیک هتل لاله طلائی که یانی رو ببینیم. به ما گفتند که یانی در هتل نیست ولی ما که از رو نمیرفتیم وارد شدیم و در لابی نشستیم و بستنی سفارش دادیم بلکه یانی رو ببینیم. تقریبا تمام اعضای گروه را دیدیم غیر از خود یانی. دیگه آخرش حوصلمون سر رفت و آمدیم بیرون.
ورودی هتل لاله طلائی
لابی هتل لاله طلائی
دوستان ارمنی ما رو بردند به یک مغازه شکلات فروشی که برای سوغاتی شکلات بخریم. جعبههای شکلاتها بسیار بسیار زیبا بودند با قیمتهای بسیار کم. البته مزهشون برای من خیلی خوشایند نبود ولی خیلی خوشگل بودند. ما هم مثل ندید بَدیدها برای فامیل و همکار و دوست و آشنا تا میتوانستیم شکلات خریدیم. اسم این مغازه گرند کندی بود (Grand Candy) و ما شعبهای رو رفتیم که نزدیک موزه ماتنداران (Matenadaran) قرار گرفته بود. آدرسش این هست: خیابون ماشتوتس شماره 54. به کاسکاد هم نزدیک است (54 Mesrop Mashtots Ave, Yerevan ).
مسیر دسترسی به گرند کندی و موقعیت آن نسبت به کاسکاد و میدان اپرا
بعد از دوستان خداحافظی کردیم و به گروه ملحق شدیم. شب برای آخرین پیاده روی به خیابان شمالی رفتیم و در یک کافه بسیار زیبا به اسم La Bohème نشستیم تا آخرین شب رو به یادماندنی کنیم. برای پدرم یه کیک کوچولو سفارش دادیم و از صاحب کافه خواستیم که یه شمع تولد براشون بزاره چون تولدشون بود. شمعش جادوئی بود و هر چی بابا فوتش میکرد خاموش نمیشد. کلی سرش گفتیم و خندیدیم و با سختی بسیار بالاخره خاموشاش کردیم. شب خوبی بود و یک سفر به یاد ماندنی. روز بعد هم باید برمیگشتیم تهران که ایندفعه چون مراحل صدور ویزا رو نداشتیم 21 ساعته رسیدیم.
مسیر دسترسی به گرند کندی و موقعیت آن نسبت به کاسکاد و میدان اپرا
نمائی از ساختمان های مسکونی مرکز شهر و لباسهای آویزان بر روی بند
نمائی از آپارتمان های مسکونی مرکز شهر
چندتا نکته واسه دوستان:
ارمنستان مکانهای دیدنی زیادی داره که اغلب آنها را کلیساها تشکیل میدهند. من مکانهائی که ما وقت نکردیم ببینیم را اینجا اشاره میکنم شاید دوستان تمایل داشته باشند آنها را ببینند. ضمنا یه سری نکات هم هست:
1) کلیسای گرگوری مقدس ، به میدان جمهوری نزدیک هست و میشه پیاده رفت
2)کلیسای جامع اچمیازین، کلیسای اعظم ارامنه جهان هست (20 کیلومتر بیرون از شهر) و سالانه خیلی از ارامنه برای زیارت به آنجا میروند. تور این کلیسا 3-5 ساعت طول میکشه. در مسیر این تور معبد Zavartnot در 5 کیلومتری اچمیازین رو هم باید دید.
3) پارک آبی از مرکز شهر خیلی دور هست و دسترسی بهش آسون نیست اما با تاکسی می توانید بروید.
4) دلفیناریوم هم هست که دوستان ارمنی خیلی اصرار کردند بریم اما ما کلیساها رو ترجیح دادیم.
5) کارخانه های محلی هم تور بازدید داره که روند تولید رو به شما نشان میدهند . ما که نرفتیم.
6) موزههای ملی و ماتنداران و بنای یادبود قتل عام ارامنه توسط ترکها، هم از دیگر اماکن دیدنی شهر هست که ما وقت نکردیم ببینیم.
7) لباس های ارمنی خیلی خوب نیستند اما کیف و کفش چرمی خوبی دارند و اگه وقت داشتید بگردید تا جنس خوبی پیدا کنید (البته من با خرید زیاد تو مسافرت به شدت مخالفم)
8) یه سینمای سه بعدی هم در خیابان آبوویان هست، درست روبروی هتل Golden Tulip .
9) کلا مکانهای خارج از شهر رو بهتر هست با تور تشریف ببرید چون مردم محلی به ندرت انگلیسی بلد هستند. میتوانید از آژانسهای مسافرتی که یکی دوتا از آنها رو اطراف میدان جمهوری دیدم تور بخرید یا از پذیرش هتل راهنمایی بگیرید.
10) بهترین زمان سفر بهار، تابستان و اوایل پائیز هست. در زمان عید نوروز مرز خیلی شلوغ هست و هوا هم سرد هست. زمستان هم که دیگه هیچی آدم قندیل میبنده. 11) برای خرید مایحتاج روزانه میتوانید از سوپرمارکتهای بزرگ مثل SAS خرید کنید که همه چیز دارند. برای تبدیل پول به درام (واحد پول ارمنستان) هم میتوانید از صرافیهای همین سوپر مارکتها استفاده کنید.
12) در آخر هم توصیه من این هست که حتما تشریف ببرید هتل، حتما
براتون آرزوی سفرهای خوب دارم.