هوا...
هوا، عجیبه...
هوا میتونه هم خوب باشه هم بد...
هوا میتونه مسیحایی زنده کنده و اهریمنی بِبَره...
اما از اون عجیبتر «هوایی» ه، مث هوایی شدن...
دلم میخواد هوایی شم، بزنه به سرم برم دشت...
دلم هوایی شه بره برسه پیش اسبهای کَهَر...
اسبهایی که هیچ دغدغهای جز زیبایی ندارن...
اسبهایی که کرّههاشون کنارشون شادمانی میکنن..
اسبهایی که هواشون هوای دریا و دشته...
سرم رو بذارم رو دوش باد و برم پیش گاومیشهای گیلان که شاخهاشون مث موی از میان شکافته است...
دلم پر میکشه برگردم