یک داستان معروف است که در آن دو کودک قرار می گذارند تا پرنده آبی را پیدا کنند، آنها تمام دنیا را به دنبال پرنده آبی گشتند و وقتی به خانه خود بازگشتند آن را در حیاط پشتی خانه یافتند. پرنده آبی در واقع نمایانگر شادی است و مقصود قصه این است که سعادت و خوشی وقتی یافت می شود که دست از جستجوی آن بردارید.
بر خلاف تمام فیلم های رمانتیک، اگر قصد سفر جستجوی شادی باشد، قطعا به هدف نخواهید رسید. چرا که شادی آن لحظاتی بوجود می آید که به دنبال آن نیستید. خوشحالی عمیق زمانی حاصل می شود که شما خود را فراموش کرده اید و تمرکزتان بر روی چیزی غیراز احساسات، خواسته ها و اهداف خودتان است.
وقتی به کشوری دیگر سفر می کنید که همه چیز برایتان نا آشناست، سطح هوشیاریتان بالا می رود، به هر چیز کوچک دقت می کنید چون می خواهید از همه اتفاقات پیرامون خود سر در بیاورید.
آن شخصیتی که در خانه و شهر خود بودید بی اهمیت تر می شود و در این شرایط مرکزیت کمتری دارد. شما اکنون یک بیننده هستید و این "خارجی" بودن باعث می شود عکس العمل ها و احساسات شما پررنگ تر شود.
سفر شما را به جاهایی از دنیا می برد که به طور نفس گیری زیبا هستند، همچنین گاهی شما را با صحنه هایی از محرومیت بی رحمانه مواجه می کند و این اتفاق ذهن شما را به فکر وا می دارد و آنجاست که قبول می کنید جهان متشکل از هر دوست.
اما وقتی به عقب نگاه می کنید و گشت و گذارتان را به یاد می آورید، آن لحظاتی در ذهن شما ماندگار شده است که زمان برای شما متوقف شده بود.
تماشای طلوع یا غروب آفتاب، گشتن در یک شهر خرابه یا یک معبد قدیمی، آشنایی با افرادی که به همان اندازه در مورد شما کنجکاوند که شما در مورد آنان، تبادل نظر با دیگر مسافران، اینها همه از تجارب روزانه سفر هستند و این اتفاقات روزانه هستند که کل سفر را می سازند، که برای همیشه با شما می مانند و وقتی به آن "واقعیت" دیگر زندگی برگشتید، دیدتان را تغییر می دهند.
این موقعیت که شما بتوانید با فرهنگ کشور دیگری آشنا شوید، جهان را از نقطه نظر دیگری ببینید، که خودتان را به عنوان یک خارجی ببینید، خود، جزو ماجراجویی سفر است.
احساس آزادی، امکانات مختلف و دوری از زندگی روزمره همه از جذابیت های سفر هستند. اما احساس شادی در سفر مختص آن لحظه هایی است که شما می دانید شانس آن را داشتید که در آن زمان خاص، در آن مکان خاص باشید و از صمیم قلب زیبایی دنیا را درک کنید.
شادی، یک کلمه، چهار حرف و تقریبا 7 میلیارد معنی مختلف به تعداد تک تک افراد روی زمین دارد.
محققان به تازگی در مورد رابطه احساسات و علوم اعصاب به یافته های جدیدی رسیده اند. درجه شادی هر شخص حدود 50 درصد ژنتیکی و از پیش تعیین شده است، 10 درصد دیگر از عوامل خارجی نشات میگیرد و بقیه حاصل درک شخصی از محیط اطراف است.
می گویند پول میتواند تا اندازه ای شادی فراهم کند، اما تا حدی که باعث احساس امنیت باشد یعنی یک سقف بالای سر، دسترسی به امکانات پزشکی در صورت نیاز و تفریحات گهگاه. نتیجه بیشتر از ده تحقیق جدید علمی نشان می دهد که آنچه باعث شادی طولانی مدت می شود تجربیات است نه دارایی.
خب پس اگر ما در مورد شادی انقدر آگاهیم، چرا همه انسانهایی که در روی کره زمین تا حدودی از امنیت اقتصادی برخوردارند، به اندازه کافی شاد نیستند؟ در دنیای پیشرفته امروز مردم به امکانات پزشکی قابل قبولی دسترسی دارند، به بیماریهای لاعلاج کمتری مبتلا هستند و طول عمر بیشتری نسبت به قبل دارند. در ایالات متحده در پی شادی بودن حق مشروط همه انسانهاست. با اینکه بیشتر کشورهای غربی در رتبه بندی جزو خوشحال ترین کشورهای دنیا هستند، به همان اندازه از آمار بالای افسردگی و دیگر مشکلات روانی رنج میبرند.
همان محققان معتقدند که داشتن ماشین لوکس یا کفشهای نو موجبات شادی همیشگی را فراهم نمی کنند در واقع آن توقعات باعث خسران هم هستند. در عوض بر این باورند که چیزهای ابتدایی زندگی که در هر فرهنگی مشترک است برای ما بیشترین لذت را به ارمغان می آورند، مثل ارتباطات، حق شناسی، درک متقابل از یکدیگر و بازی.
یکی از موهبت های ناگفته سفر به ما این فرصت را می دهد که با چشم و قلب و روح خود درک کنیم که فرهنگ های مختلف چطور شادی را به زندگیشان دعوت می کنند. خواه این کشور جزو ثروتمند ترین کشورهای جهان باشد یا فقیرترین آنها.
شناخت فرهنگ های مختلف ما را به این اندیشه می برد که تا چه اندازه برای نفس کشیدن عمیق یا خندیدن با اقوام و دوستان سپاسگزاریم.
برگردان بخشی از مقدمه کتاب "رازهای شادی در میان فرهنگ های دنیا"
منبع :lonelyplanet