سفرنامه تاجیکستان، میراث مشترک + تصاویر

4
از 20 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه تاجیکستان، میراث مشترک + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
14 آبان 1392 12:55
57
52.7K

فرصتی دست داد تا سفری داشته باشم به سرزمین کوه های سر به فلک کشیده و رودهای پر آب و روان و جاری در تاجیکستان از زیبایی های این سفر میشه به دیدن قله ی پرعظمت و زیبای دماوند از توی هواپیما اشاره کرد، که نوید سفری خوش و دلپذیر رو به ادم میداد.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

فرودگاه دوشنبه نمای خوبی از کشور تاجیکستان به نمایش نمیذاره. یک فرودگاه بسیار ضعیف و کم جون. میشه فهمید که هنوز برای فرودگاه شدن خیلی خیلی کار داره.

 سفرنامه تاجیکستان

برای رفتن به محل اقامت، با یه تاکسی حرف میزنم. اولش ادم فکر میکنه که خیلی راحت میتونه با تاجیک ها ارتباط کلامی برقرار کنه، اما این اشتباه بسیار بزرگیه. نبود واژگان عربی و انگلیسی و گاها فرانسوی و آلمانی در زبان فارسی تاجیکی، که به فارسی دری هم مشهوره، و متاسفانه برعکس ما که به وفور از اون واژگان در زبان محاوره ایی خودمون استفاده میکنیم، باعث بروز مشکلات عدیده ای میشه که ارتباط گیری رو خیلی سخت میکنه.

اما به هرحال با کمک زبان بین المللی( همون body language ) و تکرار پرسش ها، ادم کارش راه می افته. معمولا سفر حتی با هواپیما کمی خسته کننده است، در فرودگاه بودن اونم سه ساعت قبل از پرواز و دو سه ساعت پرواز و بعدش گرفتن ساک و ... تا رسیدن به محل اسکان، مجموعه ی بسیار سختی هستش، با این حال، رفتن قابل تحمل تره، چون ذوق دیدن جایی رو داری که قبلا ندیدیش.

به هرحال شب اول برای رفع خستگی سفر باید به خواب بگذره تا انرژی لازم برای فردا وجود داشته باشه. هتل گراندآسیا این امکان رو داشت که بتونی شب آروم و خوبی رو بگذرونی. یه هتل با اتاقهای تمیز و سرویس خوب. بعد از تحویل اتاقم، چون علاقه من به چایی بسیار زیاده، با گرفتن یه شماره از تلفن اتاقم، چایی سفارش دادم و یه قوری چایی برام اوردن اما چایی سبز!!! چای مرسوم در تاجیکستان هم چای سبز هستش و برای چایی های خودمون باید لفظ سیاه رو بهش اضافه کنیم. ( در تاجیکستان چای سبز که بهش چای کبود میگن، به عنوان چایی معمولی مورد استفاده قرار میگیره و شما برای چایی خودمون باید بگید که چایی سیاه میخواین.) صبح زود صبحونه مفصلی رو در رستوران هتل خوردم. یه صبحونه کامل انگلیسی.


روز اول

معمولا اولین کار باید تعویض پول باشه. واحد پولشون سامانی نام داره و معادل 350 تومن ماست.( نرخ سال قبل، برای امسال 700 تومن هستش). برای اینکه ادم بدونه که هزینه ها توی یه کشور چه جوری هست باید خرید کنه، قیمت نان و تاکسی و غذای توی رستوران و هزینه اقامت و .. بدونه. مثلا تاکسی ها معمولا 3 سامانی میگیرن برای مسیرهایی معادل خطی های تهران. قیمت یک کیلو گوشت حدود 14 سامانی و یک کیلو انجیر هم 12 سامانی. مرکز شهر دوشنبه یه پارک بسیار وسیع و دیدنی داره به اسم پارک سامانی که مجسمه ( تاجیک ها به مجمسه میگن هیکل) اسماعیل سامانی در قد و قواره های بسیار بزرگ ( تاجیک ها به بزرگ هم کلان میگن) ، اذین بند وردی اش هست.

 سفرنامه تاجیکستان

پارکی بسیار زیبا. با فواره های بلند و درختان سر بفلک کشیده و گل های خوشبو. در سمت چپ این پارک ساختمان کتابخانه ی مرکزی، با تعداد بسیار زیادی از تندیس های هنرمندان و دانشمندان تاجیک ( که زمانی جزء ایران به حساب می اومده) قرار داره.

 سفرنامه تاجیکستان

روبروش هم بنای یادبودی از سمبل استقلال و آزادی تاجیکستان بنا شده که در نوع خودش خیلی زیباست.

 سفرنامه تاجیکستان

در ضلع مقابل به کتابخانه ملی، ساختمان ریاست جمهوری قرار داره که اون هم نمای بسیار زیبایی داره.

 سفرنامه تاجیکستان

درست روبروی ساختمان با عظمت کتابخانه ی ملی، در فضایی بسیار مناسب مجسمه ای از رودکی قرار داره که بی اختیار ادم رو به یاد شعرهاش می اندازه.

 سفرنامه تاجیکستان

بوی جوی مولیان اید همی
یاد یار مهربان آید همی

مجسمه هایی هم در سطح پارک دیده میشد.

 سفرنامه تاجیکستان

لیستی از جاهای دیدنی تاجیکستان همراهم بود. قلعه حصار، مقبره رودکی در آبادی پنجِ کنت ، خواجه ابگرم ، شهر خجند و .....

پارک سامانی میتونه یه روز ادم رو پر کنه. بازدید از شهر، با توجه به اینکه شما توی شهر فقط مجموعه ای از رنگ های شاد رو میبینید، لذت بخشه مخصوصا لباس مردم، ماشین ها، سر در مغازه ها و کلا مواجه میشین با بازی رنگ ها. میشه گفت اکثر زنان تاجیک لباس بلندی میپوشن مثل مانتو، که از پارچه همون لباس هم، شلواری تعبیه شده. معمولا روسری به سر دارن ولی بیشتر برای زیبایی هستش تا چیز دیگه ای.

خیلی کم ادم سیگاری میتونید توی خیابون ببینید. شهر تمیزه و در دو طرف خیابون درخت های سر به فلک کشیده و پیاده رو های مناسب برای قدم زدن، .وجود داره. برگ این درختان سر به فلک کشیده اجازه عبور نور و گرمای خورشید رو نمیده و ادم میتونه حتی در اوج تابش خورشید ، براحتی قدم بزنه و از هوا لذت ببره.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

یکی از موفقیت های یه سفر میتونه پیدا کردن یه راننده تاکسی خوب باشه، که هم منصف باشه و هم شناخت خوبی داشته باشه در مورد مملکتش و جاهای مورد علاقه توریست ها. با چند تا سوال میشه یک نفر رو انتخاب کرد. معمولا این راننده ها رو میشه جلوی هتل ها پیدا کرد نه توی خیابون. از بین چند نفری که باهاشون حرف زدم، جوانی به اسم سهراب رو انتخاب کردم. با اقای سهراب قرار میذاریم برای رفتن به قلعه حصار.

قلعه حصار

تا رسیدن به قلعه حصار ( تاجیک ها میگن حیصار) ساعاتی رو با سهراب توی جاده ای مسطح و البته با اسفالت نامناسب، طی میکنیم. قلعه حصار بازمانده از دوره ی سامانیان هستش و محل گذر کاروان های جاده ابریشم بوده. سر در قلعه هنوز سالمه و اندکی هم بازسازی شده. دیوارهای قلعه اگر چه بصورت خرابه هایی هستن، ولی نشان از بزرگی این قلعه دارن.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

روبروی قلعه، کاروانسرایی قرار داشت که گفتن توش یه موزه هم هست. البته برای همین کلمه موزه و تفهمیم اون به تاجیک ها خیلی سعی کرده بودم ، بعد از کلی تلاش و کنکاش، تازه متوجه شدم که اونها به موزه میگن : آثارخانه.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

سمت راست این کاروانسر مسجدی قرار داشت برای عبادت کاروانیان.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

خوشبختانه آثارخانه ی ذکر شده، یه مسئول داشت. مردی بسیار باسواد و فرهنگی و بسیار هم با حوصله. به نام اقای نورالدین. نقشه منطقه و تمامی اشیاء موجود در آثار خانه رو با ذکر همه جزئیات توضیح میداد. تعدادی بسیار زیادی عکس گرفتم. در این عکس ها کاروانسرا و حجره هاش مشخص هستن

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

از یه عکس توی یکی از حجره های درون موزه خیلی خوشم اومد، بازدید جناب آقای خاتمی شخصیت برجسته ی فرهنگی و رئیس جمهور نازنین بود از دیداری که قلعه حصار وکاروانسرا داشتن.

 سفرنامه تاجیکستان

نقشه قلعه

 سفرنامه تاجیکستان

و تعدادی از اشیاء درون موزه هم جالب بودن.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

بجز اشیاء کشف شده در محوطه قلعه، در یکی دیگه از حجره ها، نمایشگاهی بود از نقاشی های یه هنرمند تاجیک. این نقاشی ها همگی به نظرم زیبا بودن و دلفریب و حکایت از سادگی و خوش قلبی هنرمند نقاش اش داشتن. عکس تعدادی از اونها رو گذاشتم.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

از بین چند تایی که خیلی خوشم اومده بود ، یدونه رو انتخاب کردم و خریدم با ملاحظاتی برای حمل و نقلش به ایران، که نه خیلی بزرگ باشه و نه خیلی گرون. در همه نقاشی ها، لطافت و سادگی در طرح ها و رنگ ها بسیار جذاب و دلفریب بود.

 سفرنامه تاجیکستان

بیرون از در کاروانسرا و بعد از خداحافظی از آقای نورالدین، صحنه ی بسیار جالبی دیدم. حدود 8 دختر تاجیکی در سنین مدرسه راهنمایی، در دو گروه 4 نفره ، با هم مشاعره میکردند و پسر جوانی هم داور بود. بسیار تحت تاثیر این مسابقه قرار گرفتم و از پسرک جوان نتیجه رو جویا شدم و گپی هم باهاشون زدم. البته شعرهاشون بیشتر از حافظ بود.

به ظهر نزدیک شده بودیم و من از آقای سهراب خواستم تا جایی رو برای ناهار در نظر بگیره. تاجیک ها به ناهار خوردن هم میگن : نان خوردن. پیشنهادش یه جایی بود کنار رودخونه، مثل رودخونه کرج. تاجیک ها به رودخونه میگن دریا. امو دریا هم همون رودخونه آمو هستش. با اقای سهراب رفتیم کنار رودخونه ی بسیار پر آبی در منطقه ای به اسم کلاب. رستوران های بسیار تمیزی داشت. یکی رو انتخاب کردیم که به نظر باصفا تر هم بود. بقول خودشون، بسیار نغز بود. (نغز به معنی خوب) خوشبختانه سبک عذایی شون به ما خیلی نزدیک هست. نون ها از ارد گندم و غذاهاشون بیشتر از گوشت گوسفند تهیه میشه، مثل سوپ که در تاجیکی بهش آش میگن

 سفرنامه تاجیکستان

و شیشلیک و کباب برگ و ماهیچه و ....

بعد از صرف غذا به سمت خواجه آبگرم رفتیم. به نقل از اقای سهراب، یه جای دیدنی بود در منطقه ای کوهستانی و جاده ای شبیه به جاده چالوس، ولی بسیار خطرناک و خالی از هرگونه علائم راهنمایی و رانندگی و اسفالتی بسیار بد.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

به نظر میرسید که اگه بارون بباره رفت و امد توی جاده بسیار پرخطر و ریسکی باشه. بقول اقای سهراب ، راه بسیار گنده بود( گنده معادل خراب و بد) اما منطقه ای بود جنگلی و بسیار آروم. یه اقامتگاه هفت – هشت طبقه هم درست ابتدای یه دره ، درست کرده بودن که دیدی بسیار لذت بخش به ادم می داد. گوش کردن به اوای پرندگانی که در خواجه آبگرم زندگی میکردند ، ارامشی عجیب به انسان میداد و این استراحت کوتاه همراه با نوشیدن چای، خستگی جاده ی بد رو از ذهن دور میکرد.

برای برگشت، همون جاده بد رو به سمت شهر دوشنبه ادامه دادیم. میشد شب رو توی همون اقامتگاه خواجه آبگرم موند ولی به نظرم هزینه اش زیاد بود چون اقای سهراب باید به دوشنبه برمیگشت و دوباره فردا می اومد دنبال من. که یه هزینه اضافه داشت برام. در ضمن هتل آسیاگراند هم توی دوشنبه منتظر من بود. چون از قبل نمیدونستم که اقامتگاهی در خواجه آبگرم وجود داره، شب موندن بدون برنامه ریزی قبلی بود، بنابراین و در مجموع برگشت رو ترجیح دادم.

بعد از رسیدن به شهر دوشنبه، آقای سهراب منو به هتل رسوند و من هم برای خوردن شام از رستوران هتل استفاده کردم. در یک محیط سنتی همراه با موسیقی تاجیکی. بعد از شام به اتاق برگشته و سفارش چایی دادم ولی با تاکید به سیاه بودن چای. روز بعد رو برای دیدن مقبره رودکی، پدر شعر فارسی، با اقای سهراب هماهنگ کرده بودم.

باید به شهری به نام پنجِ کنت می رفتیم. بخش زیادی از راه اتوبانی بود با سه عوارضی که به سمت یکی از شهرهای معروف تاجیکستان، به اسم خجند میرفت. حدود یک ساعت مونده به خجند، به سمت کوهستان از جاده اصلی فاصله گرفتیم. این بار هم با جاده ای بسیار افتضاح بقول آقای سهراب با راه گنده ای روبرو شدیم. چیزی شبیه به جاده های 40 سال پیش ایران. پر از چاله و چوله و بسیار هم خطرناک و باز هم بدون علائم راهنمایی و رانندگی. خیلی برام عجیب بود که با اینهمه فرهنگ دوستی در تاجیکستان، توریست ها رو اینطوری به مقبره ی رودکی، راهنمایی میکنه. نمیشه زیاد ازشون انتقاد کرد چون در ایران ما بدتر از اونها عمل میکنیم.

حدود ظهر به پنجِ کنت، رسیدیم و اولین کارمون این بود که مشغول خوردن ناهار بشیم. بعد از اینهمه راه و خستگی تحمل جاده ی بسیار بد، ضعف کرده بودیم. یه رستوران سنتی پیدا کردیم و سفارش ناهار دادیم. یه استراحت کوتاه روی تخت های رستوران، انرژی ادامه سفر رو بهمون داد. آقای سهراب که خودش هم اولین بار بود که برای دیدن آرامگاه رودکی می اومد، راه رو بلد نبود و ساعاتی رو به پرسیدن نشانی آرامگاه رودکی گذروندیم. این شهر هم با مجسمه های غول پیکر در میادین و سرسبزی در خیابان ها جلوه ی بسیار زیبایی داشت از یه شهر کوهستانی.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

بالاخره به آرامگاه رودکی رسیدیم. اینو میشد بیرون از محوطه آرامگاه با دیدن مجسمه رودکی متوجه شد.

 سفرنامه تاجیکستان

مجموعه آرامگاه رودکی یه پارک بسیار آروم و ساکت و زیبا بود که مقبره در وسط اون قرار داشت. یه موزه ( آثارخانه) و یه کتابخونه و یه چایخانه هم توی محوطه وجود داشت.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

مثل همه موزه ها اشیاء قدیمی درش دیده میشد و فرقی که با بقیه موزه ها داشت، وجود اشعار رودکی بود به خط فارسی و در قاب هایی بسیار بزرگ. شعری هم از استاد سعید نفیسی دیدم که به نظر میاد ایشون بر سر مقبره رودکی سرودن.

 سفرنامه تاجیکستان

و البته چند شعر دیگر هم از رودکی

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

یکی از متولیان آرامگاه هم راهنمایی کرد تا به خود مقبره برسیم. البته به سنت بازید از این مکان ها، خواستم پولی به ایشون بدم برای زحمتی که کشیده، ولی ایشون مقاومت کرد و از گرفتن پول پرهیز و مدام تکرار میکرد که من خادم رودکی هستم و این کار هم وظیفه ام هست و باعث افتخارم.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

در چایخانه من درخواست یه چایی (سیاه) کردم. بعد از نوشیدن چایی، خواستم پول چایی رو بدم که قبول نکردن و گفتن مهمان ما هستید و ما از مهمان پولی نمیگیریم. بعد از گشتی در اون پارک دلنواز، خواستیم خداحافظی کنیم که یکی از متولین اونجا به نام اقای خالق، گفت کمی صبر کنید برایتان نان و ماست بیاورند. خیلی برام جالب بود و خاطره انگیز که از ما با نان و ماست پذیرایی کردن. وقتی سوال کردم که چرا اجازه نمیدن پول چایی و پذیرایی رو بهشون بدم، ایشون میگفتن که مهمان حبیب خداست. و شما مهمان رودکی هستید و این هم سهم شماست.

 سفرنامه تاجیکستان

از مهربونی و صمیمت اون متولیان در مقبره رودکی، حس خوبی بدست اوردم و سختی راه رو فراموش کردم. در تمام راه برگشت به سخاوت و مهربانی اون متولیان فکر میکردم. با آقای سهراب به دوشنبه برگشتیم. از صبح ساعت 7:30 تا شب ساعت 8:30 دیدار از مقبره رودکی در پنجِ کنت ، روزی بود بسیار سخت ولی شیرین و بیاد موندنی. خداحافظی از اقای سهراب جلوی هتل و البته حساب و کتاب کردن با ایشون برای زحمت رانندگی کردن و بعدش بالا رفتن از پله های هتل وگرفتن کلید اتاق از پذیرش بسیار مودب هتل و سوار آسانسور شدن همش با لذت همراه بود از مزه ی شیرین دیدار آرامگاه رودکی و طی کردن یه روز خیلی خوب در تاجیکستان.

بازدید از آثارخانه های دوشنبه

سه موزه یا آثار خانه در شهر دوشنبه وجود داره. و همه در حوالی همون پارک رودکی. یکی بلافاصله بعد از پارک سامانی و بر سر چهار راهی و دیگری در انتهای خیابان رودکی، چهار راه صد برگ و موزه ساز هم درست روبروی پارک رودکی. اولی آثار تاریخی رو در خودش جا داده و دومی هم آثار معاصر رو. موزه ساز هم یه موزه شخصی هست که از دویست سال پیش مجموعه ای رو گردآوری کردن و در حال حاضر هم پسر صاحب مجموعه کار موزه رو اداره میکنه.

موزه آثار باستانی، مجموعه ای دلپذیر و دیدنی بود.

 سفرنامه تاجیکستان

یکی از دیدنی هاش، مجسمه بودای خفته بود که حدود 12-13 متر طول داشت. متاسفانه در این بخش از موزه امکان گرفتن عکس وجود نداشت و البته این قانون در خیلی از موزه ها وجود داره و عکاسی با فلاش ممنوع هست، به دلیل تاثیر فلاش دوربین روی اشیاء باستانی. موزه آثار باستانی داری چند بخش بود، بخش حیات وحش و مردم شناسی و نقاشی و .... اینجا هم تعدادی از عکسهای انتخابی در موزه آثار باستانی رو میذارم.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

آخرین روزها در شهر دوشنبه به دیدن مجسمه های بسیار زیبا در خیابان های تمیز و استنشاق هوای پاک گذشت. در یکی از خیابان ها هم مجسمه مشاهیر ایرانی حافظ، سعدی، فردوسی و خیام دیده میشد.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

خیابان های شهر مجسمه های دیگری هم داشت، هر کدوم با یه مضمون خاص.

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

 سفرنامه تاجیکستان

برای برگشت به ایران با اقای سهراب قرار گذاشتم. تا صبح زحمت بردن بنده رو به فرودگاه بکشه. شب یادگارهایی رو که خریده بودم از جمله چند پیاله چینی نقاشی شده، تابلو نقاشی و کلاه تاجیکی به خوبی بسته بندی کردم و منتظر صبح شدم. صبح زود تحویل اتاق هتل انجام شد و با برداشتن چمدونم پایین پله های هتل، آقای سهراب رو دیدم که بسیار خوش قول منتظر من بود. با خاطره ای به یاد ماندنی از دیدار میراث مشترک با تاجیکان خوش خلق و خوش زبان بدرود گفتم.

 سفرنامه تاجیکستان

نویسنده : سید علینقی یاسینی