سفر در دامنه های آناپورنا، هیمالیا (سفرنامه نپال)

4.4
از 12 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر در دامنه های آناپورنا، هیمالیا (سفرنامه نپال)

پیش از آغاز:

سفر من به نپال، یک ماه قبل از زمین لرزۀ ویرانگر آوریل 2015 انجام گرفت. در اثر این زمین لرزه بیش از هشت هزار نقر کشته شدند و به بعضی از گنجینه های فرهنگی و باستانی این کشور آسیب های جدی رسید. یاد قربانیان را گرامی می¬دارم. امیدوارم این گزارش برای دیگرانی همچون من -که حرفه ای نیستند ولی به طبیعت گردی علاقه دارند- مفید باشد.

آغاز سفر:

بخت یارگشت تا بارِ دیگر در نپال باشم. این بار برای طبیعت گردی در دامنه های آناپورنا. جبال آناپورنا جزئی از رشته کوههای هیمالیاست و در غرب نپال، در نزدیکی شهر پوکارا قرار دارد. طبیعت گردی در منطقۀ آناپورنا طرفداران زیادی دارد به چند علت: از یک سو، این منطقه بسیار سرسبز و خوش آب و هواست و از سوی دیگر، غذا و جای خوابیدن تقریبا همه جا هست و عمدۀ مسیرها هم نشانه گذاری شده اند، و با این همه، طبیعت نیز تا حد خوبی بکر مانده. بنابراین از بی تجربه و آماتور گرفته تا افراد حرفه ای می توانند به آسانی در این جا گردش کنند و از تماشای طبیعت و آداب و رسوم مردم نپال لذت ببرند.

در سفر به منطقۀ حفاظت شدۀ آناپورنا –که یکی از زیباترین ها در جهان است- تنها یک دوست قدیمی همراهم بود. نه توری و نه هتلی و نه برنامه ریزی خاصی. از شیراز به دبی پرواز کردیم و از دبی با شرکت جت ایرویز هند با یک توقف در بمبئی به کاتماندو پایتخت نپال رسیدیم. دو سه روزی در کاتماندو گشتیم و بعضی دیدنی هایش را دیدیم و وسایل سفر را تهیه کردیم؛ چیزهایی مثل کفش کوهستان، پانچو، کیسه خواب، قرص ضدعفونیِ آب آشامیدنی، چراغ قوه، لایه گرمایی (لباس و شلوار گرم)، دستکش، کلاه پشمی، قمقمه، نقشه، و...

 سفرنامه هیمالیا

سوایامبونات؛ معبد بودایی در کاتماندو (معروف به معبد میمونها؛ ریشه لغوی نام این محل به معنی «از خود به وجود آمده» یا «از درون آمده» است.)

 سفرنامه هیمالیا

معبدی در میدان دوربار کاتماندو

 سفرنامه هیمالیا

تظاهرات مائوئیست ها در کاتماندو؛ نپال از لحاظ سیاسی چندان با ثبات نیست. مائوئیست های مخالف دولت نیز دایم میتینگ و تظاهرات دارند، ولی جای نگرانی نیست چون رفتارشان کاملا آرام است و با خارجی ها هرگز کاری ندارند. هیچ موردی از برخورد با گردشگر خارجی گزارش نشده است.

صبح زود از کاتماندو با اتوبوس به سمت پوکارا راه افتادیم. پوکارا از خوش منظرترین شهرهای دنیاست. کوههایی با دامنه های سرسبز دور تا دور شهر، سپس، قله های سر به فلک کشیدۀ سپیدپوش در پس زمینه، و دریاچه ای نگین مانند که شهر بر ساحل شرقی اش آرمیده است. شهری با حال و هوای نیمه شهری، نیمه روستایی. و مردمانی مهربان و مهمان نواز، و خب البته تنگدست.

 سفرنامه هیمالیا

معبد صلح در پوکارا

 سفرنامه هیمالیا

محله ساحلی در پوکارا

 سفرنامه هیمالیا

چشم انداز شهر پوکارا از کنار معبد بودایی صلح

کسانی که می خواهند به منطقۀ حفاظت شدۀ آناپورنا سفر کنند و به طبیعت گردی و راهپیمایی در جنگل ها و کوهها بپردازند، باید حتما دو مجوز از ادارۀ حفاظت آناپورنا اخذ بنمایند. این کار خیلی آسان است. فقظ کافی است به ادارۀ حفاظت منطقۀ آناپورنا که در محلۀ نزدیک سد (دَم ساید) در شهر پوکارا قرار دارد مراجعه کنید و با ارائۀ چهار قطعه عکس سه در چهار و پرداخت چهل هزار روپیه نپالی کارت های مربوطه را دریافت کنید (این کار در آژانس های مسافرتی هم مقدور است). پیدا کردن این محل خیلی سخت نیست. می شود از مردم آدرس پرسید. در آن جا متصدی که یک خانم سالخورده و بسیارمهربان و خوش برخورد بود، فرم هایی به ما داد که مشخصات کامل خود را در آن ثبت کردیم. این ثبت اطلاعات برای این است که در صورت بروز خطر یا گم شدن، آن ها اطلاعی دربارۀ افرادی که به منطقۀ کوهستان سفر کرده اند داشته باشند و نیز بخشی از هزینه های نگهداری منطقۀ ارزشمند آناپورنا تامین شود. این مجوز و کارت را در بدو ورود به منطقۀ آناپورنا کنترل می نمایند و اگر این مجوز را اخذ نکرده باشید، ناچار خواهید بود به شهر پوکارا بازگردید و آن را تهیه کنید. ما هر نوع اطلاعاتی که دربارۀ مسیر و اقامت و ... لازم داشتیم از متصدی آن جا سوال کردیم. در آن جا به ما گفتند مسیر مقصد ما یعنی بیس¬کمپ آناپورنا فعلا به خاطر بارش برف و کولاک و دید کم تقریبا مسدود است. آن خانم خوشرو همچنین به ما گفت که می توانیم وارد منطقه شویم و از مردم محلی و دیگران وضعیت مسیر و آب و هوا را بپرسیم و توصیه کرد اگر وضعیت مناسب نبود از ادامه مسیر خودداری کنیم. چون ورودی منطقه در ارتفاع چندان زیادی قرار ندارد، معمولا هوایش خوب است و تنها در بالاترین نقاط مسیر است که مسالۀ بدی هوا می تواند دردسر ساز باشد.

 سفرنامه هیمالیا

یک محله در پوکارا

برای یک سفر معمولی از مبداء پوکارا به بیس کمپ آناپورنا و بازگشت به پوکارا حدودا هشت تا ده روز زمان احتیاج دارید. برای هر روز باید هزینه ای حدود دوهزار روپیه نپالی در نظر گرفت و کل پول مورد نیاز خود در این چند روز را در کاتماندو یا پوکارا به روپیه نپالی تبدیل نمود. غذا با خود نبرید، مگر تنقلات مورد علاقه تان و نیز وسایل شخصی. غیر از این، هیچ لازم نیست. حتی برنامه ریزی چندانی هم نمی خواهید؛ فقط کمی حزم و احتیاط کافی است و نه بیشتر. هر جا دوست داشتید استراحت کنید و شب بمانید، ولی آبادی هایی که در زیر نام برده ام، از حُسن تصادف یا جورِ دیگر، جاهای خوبی برای اقامت و استراحت هستند.

سفر ما به پناهگاه (بیس کمپ) آناپورنا هشت روز طول کشید. و درتمامی این هشت روز، به غیر از عزیمت از پوکارا به نایاپول و بازگشت از سیوای به پوکارا، تمام راه را پیاده طی کردیم. رویدادهای این هشت روز را برایتان بازگو می کنم.

روز اول

با تاکسی ای که مهمانخانه¬چی برای ما هماهنگ کرده بود (با کرایه هزار روپیه) پوکارا را به مقصد روستای نایاپول ترک کردیم. نایاپول روستای کوچکی در فاصلۀ یک ساعتی غرب پوکارا است. کنار جاده چند تا غذا خوری بین راهی هست و راه ورودی روستا از کنار همین غذاخوری ها شروع میشود. پس از حدود نیم ساعت، از نایاپول به روستای بیره تانی رسیدیم. در همین روستاست که مجوزهای ورود به منطقه حفاظت شده را کنترل می نمایند. یک پست بازرسی که بیشتر شبیه مغازه یا آژانس مسافرتی است مسئول کنترل یکی از کارتهاست. کارت دوم را یک جایگاه دیگر به فاصله پنج دقیقه راه و پس از عبور از یک پل کنترل می کند.

 سفرنامه هیمالیا

نایاپول؛ قدم در راه گذاشتیم

 سفرنامه هیمالیا

بیره تانی

 سفرنامه هیمالیا

سولی بازار

 سفرنامه هیمالیا

یک آبشار در محدودۀ سولی بازار

حوالی ساعت سه بعد از ظهر به سولی بازار رسیدیم. سولی بازار در یک آلاچیق-رستوران کوچک که یک بانوی کهنسال نپالی مسئول و آشپزش بود ناهار خوردیم. این بانو همانند سایر مردم نپال خیلی دوست داشتنی بود و وقتی می خندید سادگی روستایی و صفای مردم کوهستان از چهره اش تراوش می کرد.

 سفرنامه هیمالیا

بانوی مهربان، در حال طبخ ناهار برای ما!

در طول مسیر با بچه ها و مردم محلی صحبت کردیم. در یکی از روستا ها هم جشنی برپا بود. در جای دیگری هم ظاهرا مسابقه ورزشی جریان داشت. آدم متحیر می شود که این مردم با وجود فقری که دارند چقدر با نشاط اند و اهل بگو و بخند. به راهمان ادامه دادیم. پس از کیولی شیب مسیر کمی بیشتر شد ولی همچنان به راهمان ادامه دادیم. داشت غروب میشد که به کیمچه رسیدیم. در این ساعت دیگر مسافری در مسیر دیده نمی شد و چون ما هم در این منطقه تازه وارد بودیم کمی داشتیم نگران امنیت و پیدا کردن راه و ... میشدیم ولی درنهایت تصمیم گرفتیم به مقصد گاندروک که برای پیاده روی این روز تعیین کرده بودیم ادامه مسیر دهیم. از کیمچه به بعد ما در تاریکی راه می رفتیم. همان طور که گفتم مسیر هموار بود و تقریبا پیدا کردن راه آسان به نظر می آمد. در جاهایی که شیب زیاد میشد، مسیر را با سنگ چین کرده بودند. تقریبا در کل مسیر پیاده روی چند روزه مان، امکانات اتاق ها یک چیز بود: همگی تخت های سادۀ چوبی داشتند با تشکی نسبتا خوب. یک پتوی پشمی بسیار بسیار گرم و سنگین با ملحفه و بالشت. کف موکتی. یک لامپ کم مصرف. پتو و ملحفۀ اضافی هم به هر تعداد که لازم داشته باشی در اختیار قرار می گیرد. هیچ اتاقی امکانات سرمایشی و گرمایشی ندارد و به خاطر پرهیز از نموری، تا وقتی که اتاق خالی است، در ها را باز می گذارند، حتی اگر هوا بیست درجه زیر صفر باشد. همچنین، هیچ اتاقی سرویس بهداشتی و حمام اختصاصی ندارد و باید از سرویس و حمام های مشترک استفاده کرد. سرویس های توالت به شکل آسیایی (ایرانی) بود و توالت فرنگی در هیچ جای مسیر پیدا نمی شد. تا آنجا که من در تمام مسیر توانستم ببینم، سرویس ها و حمام ها بسیار تمیز و پاک نگهداری می شدند. اگر بخواهم با امکانات بین راهی ایران یا هتل های دو یا سه ستاره مقایسه کنم، نمره نپالی ها را در تمیزی سرویس های بهداشتی بیست می دهم. به هر حال نباید انتظار زیادی داشت. نظر شخصی من همواره این بوده است که برای کسی که می خواهد یک هفته، ده روز یا بیست روز را در طبیعت بگذراند، همین قدر امکانات هم خیلی تجمل و ریخت و پاش به حساب می آید. البته ما هر جا رفتیم سعی کردیم به قدری که انتخاب وجود داشت، اول گشتی بزنیم و بهترین جا را انتخاب کنیم.

گاندروک روستای بزرگ و آبادی است. چند معبد دارد؛ تعدادی فروشگاه و –به گمانم- حدود سی مهمانخانه.

 سفرنامه هیمالیا

کیمچه

روز دوم

اولین هیجان مهمی که طبیعت منطقه آناپورنا برای ما ایجاد کرد صبح زود روز بعد بود که از خواب برخاستیم. هوا هنوز کاملا روشن نشده بود و خیلی خیلی هم سرد بود. البته زیر صفر نبود، ولی بخاطر رطوبت خیلی احساس سرما زیاد بود. نمی توانم بگویم چقدر از منظره قله های آناپورنا و دم ماهی (ماچاپوچاره؛ این کوه را بوداییان مقدس می شمارند) که در سمت شمال پیدا بود و در هوای پاک بامدادی بسیار درخشنده و نزدیک به نظر می آمد ذوق زده شدم. اصلا نمی دانستم چه کار کنم. این اولین تجربۀ دیدارنسبتا نزدیک ما با آناپورنا و دم ماهی (ماچاپوچاره) بود. بعد از ظهر روز قبل که پا در راه گذاشتیم، هوا گرفته بود و معلوم نبود چه صحنه ای در انتظار ماست. سایر مهمان ها هم که از هند برای دیدار با نزدیکان و خویشان آمده بودند، سحر خیز تر از ما، مشغول تماشای منظرۀ زیبای کوهستان شده بودند. در گاندروک دو تجربه فرهنگی نیز داشتیم: یکی، شرکت در جشن یک خانواده بودایی بود به مناسب هشتادوچهار سالگی پدر بزرگ خانواده. باور بودایی ها بر این است که هر کس به هشتادوچهار سالگی برسد، از چرخه تناسخ بیرون می آید و بختِ رستگار شدن پیدا می کند. دومی، جشنواره رنگها یا هولی که نکوداشت غلبه راستی بر دروغ و نخوت است.

خلاصه، این سه تا تماشا، یعنی کوه و مهمانی و جشن هولی تا نزدیکهای ساعت ده ما را مشغول کرد. معمولا افرادی که این سفر را می روند صبح خیلی زود راه میافتند تا بتوانند قبل از تاریک شدن به محل اقامت شبانه برسند. ما وقت روز را صرف تجربه های فرهنگی کردیم و خلاصه دیر راه افتادیم به طوری که افراد چندان زیادی با ما هم مسیرنبودند و تقریبا بیشتر مسیر این روز را تنها بودیم، هر چند از سمت مخالف خیلی ها می آمدند. بعضی ها شان از پون هیل بازمی گشتند و بعضی هم از کمپ آناپورنا، که همگی برخلاف خستگی، بسیار با نشاط بودند.

یادآوری یک نکته ضروری است. بسیاری از گردشگران طبیعت پس از گاندروک، به جای ادامه مسیر مستقیم به سمت بیس کمپ آناپورنا، به سمت تاداپانی، گوره پانی و پون هیل می روند. جذابیت پون هیل این است که از فراز تپۀ پون هیل می توان به نمایی بی نظیر از کلِ کوهستان آناپورنا و قله های متعددش دست یافت. اگر پون هیل را هم در برنامۀ خود بگنجانید باید دو روز دیگر به مجموع طول سفر اضافه کنید. البته بعضی ها فقط سفر به پون هیل را انتخاب می کنند چون آسانتر و کوتاهتر از بیس کمپ آناپورناست ولی اگر بیس کمپ آناپورنا مقصدتان باشد، شاید پون هیل اهمیتش را ازدست بدهد (برای ما اینطور بود)، ولی یقینا به دیدن اش می ارزد.

گاندروک که شب را درآن خوابیدیم تقریبا بالای کوه است. ما می بایست تا قبل از شب به چومرونگ می رسیدیم که آن هم بالای کوه است. میان کاندروک و چومرونگ دو دره و یک کوه فاصله است. از گاندروک کمی به سمت پایین سرازیر شدیم و از میان روستا و مزرعه های بسیار زیبایی گذر کردیم. درختان با شکوفه های بهاری پوشیده بودند و در دور دست، پشت درختها و مزرعه ها و خانه های روستا، کوههای سربه آسمان سای و برف پوش خودنمایی می کرد. منظره ای بود چشم نواز. از رودخانه ای گذشتیم با پلی فلزی و معلق. پس از پل، شیب طولانی و نفس گیری را طی نمودیم تا اینکه حوالی ساعت یک بعد از ظهر، و با صعود یک کوه تقریبا پانصد متری رسیدیم به کمرونگ. کمرونگ تقریبا در خط الراس کوه قرار داشت.

مسیر از کمرونگ به کیمرونگ –روستایی پایین دره- سرازیر و بسیار جنگلی بود. مسیر این قسمت سنگچین نشده بود. سطح ناصاف و مسیر نامشخص و سرازیری طولانی این قسمت کمی خسته کننده بود. من و دوستم در میانۀ این مسیر جنگلی، استراحت کوتاهی کردیم و کمی دمنوش داغ بابونه که با خود آورده بودیم نوشیدیم و تجدید قوا و روحیه کردیم. در نهایت حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر رسیدیم به کیمرونگ. کیمرونگ در آنسوی رودخانه بود و پل معلق طولانی ای ما را به روستای کیمرونگ می رساند. ما پیش از عبور از پل، در یک اقامتگاه کوچک به نام الیسا که یک خانم میانسال و مهربان به تنهایی آن را اداره می کرد ناهار خوردیم. بعد از نیم ساعت به راه افتادیم و با عبور از کیمرونگ دوباره به سربالایی رسیدیم.

یک کوه بلند دیگر را باید صعود می کردیم تا به چومرونگ برسیم. این قسمتِ مسیر نسبتا خوب و سنگچین شده، ولی سربالا بود. در بعضی قسمت ها از شیب کاسته می شد ولی عمدتا رو به بالا باید می رفیم. پس از خط الرأس کوه، باید مقداری سرازیر میشیدیم تا به چومرونگ برسیم. در این قسمت مسیر خیلی مبهم بود (شاید به دلیل تاریکی). شب به چومرونگ رسیدیم. بد نیست اعتراف بکنم که ما به قصد میانبر از مسیر سنگچین بیرون زدیم و چنان که انتظار می رود، در تاریکی سرازیری و جنگل گم شدیم؛ ولی با فن جهت یابی و به یاریِ چی پی اس و نقشه، راهمان را بازجستیم. در چومرونگ با محلی ها و راهنماها و سایر گردشگران حسابی حرف زدیم و دربارۀ چند و چون راه و هوا پرس و جو کردیم و از بهمن خیزبودن بعضی قسمت ها آگاه شدیم. در اولین مهمانخانه اتاق گرفتیم و شام سفارش دادیم: دال بات معروف نپالی و نودل سبزیجات. پس از شام، روی نقشه مسیر روز بعد را چک کردیم و تا نیمه های شب به تماشای آسمان و منظره وهم انگیز کوهستان ایستادیم.

 سفرنامه هیمالیا

منظرۀ بامدادی آناپورنا در مهمانخانۀ گاندروک

 سفرنامه هیمالیا

نمای کوه آناپورنا از روستای گاندروک

 سفرنامه هیمالیا

جشن 84 سالگی پدربزرگ خانواده بودایی

 سفرنامه هیمالیا

نوه های پدربزرگ در جشن خانوادگی

 سفرنامه هیمالیا

نمای مزرعه و کوه پس از ترک گاندروک

روز سوم

چومرونگ تقریبا روستای بزرگ و آبادی بود. بیشتر ساختمان های روستا اقامتگاه و مهمانخانه بودند. ظاهرا چند رستوران و کافه و مغازۀ وسایل فروشی هم در چومرونگ بود. این روستا در دامنه کوه قرار داشت به همین خاطر تقریبا اکثر معبر ها پلکانی بودند. چومرونگ تقریبا بالای کوه بود و مشرف به یک درۀ نسبتا عمیق و جنگلی. مسیر ما هم از درون همین دره عبور می کرد. باید تا ته دره پایین می رفتیم، از روی یک پل معلق کابلی می گذشتیم و در آن سوی پل، دوباره مسیری سربالا را طی می کردیم تا به آبادی بعدی یعنی سینوآ می رسیدیم. از سینوآ به بعد دیگر بالا و پایین چندانی نداریم و بیشتر مسیر سربالایی ملایمی است.

نقطۀ مهم بعدی، جایی بود به نام بامبو که برای ناهار کوله مان را زمین گذاشتیم. وجه تسمیه این مکان این است که دور تا دورش را جنگل بامبو فراگرفته است. در حین ناهار خوردن، کمی هم باران با دانه های خیلی درشت بارید، ولی زیاد طول نکشید. ناهار را که تمام کردیم، ساعت حدود دو بعد از ظهر بود. به راه افتادیم به سمت منزل بعدی، و مقصد آن روزمان یعنی آبادی دووان که دو ساعت پیاده روی فاصله داشت. دووان متشکل از سه تا مهمانخانه بود: مهمانخانۀ دووان و مهمانخانۀ اپروچ و مهمانخانۀ تیپ تاپ. یک اتاق بزرگ گرفتیم و زود آمادۀ دوش آب گرم شدیم. همانطور که گفتم سرویس بهداشتی و حمام ها در این محدوده همگی مشترک هستند. منبع گرمایش حمام نیز خورشیدی است و در هوای ابری، کمبود انرژی اجتناب ناپذیر. ما سریع وسایلمان را مرتب کردیم و یک دوش داغ گرفتیم که خیلی سرحالمان آورد. با پایین رفتن آفتاب و بالا آمدن رطوبت، هوا خیلی سرد شده بود. حمام گرم در این جور جایی خیلی می چسبد. شب را در دووان ماندیم. بارانی هم بارید که نسبتا شدید بود ولی تا ساعت نه شب بند آمد. ما کمی نگران فردا بودیم چون باران در دووان به معنی برف در بالادست بود.

 سفرنامه هیمالیا

شب در چومرونگ

 سفرنامه هیمالیا

دال بات؛ معروف ترین غذای نپالی

 سفرنامه هیمالیا

نمایی از یک مهمانخانه در چومرونگ

 سفرنامه هیمالیا

پلی در عمق دره؛ نیمه راه چومرونگ و سینوآ

 سفرنامه هیمالیا

سینوآ و منظرۀ دره ای که پیمایش به سمت بیس کمپ از دورن آن می گذرد.

 سفرنامه هیمالیا

آبادی دووان

روز چهارم

امروز باید از دووان به پناهگاه ماچاپوچاره برسیم. مسیر از ته دره ای می گذرد که با قله های برف پوشیده احاطه گشته. از اینجا زاویه ای جدید از کوه مخوف دم ماهی پیدا بود ولی آناپورنای یک و آناپورنای جنوبی را نمیشد دید زیرا در حقیقت داشتیم از پایه شان رد می شدیم. اندکی پس از ترک دووان، می شد ذرات شبنم یخ زده و برف را پای درختان دید. در آبادی هتل هیمالیا نیز توقفی داشتیم و یک پیاله چای با شیر گاومیش نوشیدیم که در خنکی هوای صبح به دل می چسبید. برای ناهار آبادی دورالی را انتخاب کردیم تا پس از آنجا، آماده قدم گذاشتن در فضای برف ویخ شویم. از دووان تا دورالی حدود چهار ساعت راه بود. پس از صرف ناهار در دورالی، راه افتادیم به سمت پناهگاه ماچاپوچاره. دو مسیر وجود داشت که یکی از سمت راست رود خانه (شرق) و دیگری سمت چپ رودخانه (غرب) می گذشت. محلی ها و راهنماها توصیه شان مسیر سمت راست بود چون کمتر در خطر بهمن است. پس از دورالی مسیر کاملا برفی بود و داشتیم از میان تپه و کتل ها و شکاف های متعددی می گذشتیم. مسیر فقط به اندازه عبور یک نفر عرض داشت. بعضی جاها کمی سخت می شد و جاهای دیگر هموار بود، ولی به هرحال گرفتاری راه پیمودن روی برف را داشتیم. اینجا منظره داشت خیلی جالب تر میشد. هر چه جلو تر و بالاتر می رفتیم، قله های سربه فلک کشیده یکی پس از دیگری خود را به ما نشان می دادند. در مقاطعی مسیر ما از کنار رودخانه ای می گذشت که آب یخچال آناپورنا را به پایین دست ها می برد. از دو سه محدودۀ بهمن خیز هم گذشیم و خوشبختانه موفق شدیم بی هیچ حادثه ای ادامه مسیر دهیم. حدود سه بعد از ظهر، و در حالی که هوا داشت دوباره ابری می شد، به پناهگاه ماچاپوچاره رسیدیم و شب را در همانجا سپری کردیم. اینجا به قدری سرد بود که دیگر نمیشد سراغ دوش و حمام رفت. ما کمی در اقامتگاه خودمان و اقامتگاه مجاور سراغ دیگر پیمایندگانی که در راه با ایشان آشنا شده بودیم را گرفتیم و پس از کمی صحبت و بگو بخند خوابیدیم.

 سفرنامه هیمالیا

حوالی دورالی

 سفرنامه هیمالیا

بیس کمپ ماچاپوچاره

 سفرنامه هیمالیا

نمای نزدیک تری از آناپورنا

 سفرنامه هیمالیا

به سوی آناپورنا

 سفرنامه هیمالیا

نمای آناپورنا از بیس کمپ ماچاپوچاره

روز پنجم

هر چه در روزهای قبل نگران و دو دل بودیم، در این صبحِ آخرین روزِ صعود مصمم و قویدل شده بودیم چون فهمیدیم فکرها و تردیدهای روزهای قبلمان بی مورد بود. هوا هم بد نبود. بعد از فقط چند دقیقه که از بیس کمپ ماچاپوچاره بیرون آمدیم، می توانستیم چشم انداز شگفت کوه ماچاپوچاره را که تاکنون هیچ انسانی فتح اش نکرده در پشت سرخود ببینیم. قلۀ آناپورنای جنوبی را پیش رویمان می دیدیم. در سمت راست مسیر هم دره ای قرار داشت که در حقیقت یک یخچال طبیعی بود (یخچال آناپورنای جنوبی یا South Annapurna glacier) و از ارتفاعات بالاتر به پایین دامن می کشید. در این قسمت نهایی راه تا بیس کمپ آناپورنا که جهتی شرق به غرب داشت، شیب نسبت به مسیر روزهای پیش ملایم تر بود و برغم آن که باید روی دو یا سه متر برف راه می رفتیم، مسیر را کم و بیش به آسانی میشد دنبال کرد.

ساعت ده و نیم رسیدیم به نقطۀ آخرِ پیمایش یعنی بیس کمپ آناپورنا. هیجان ناگفتنی بود. آفتاب از بالای قلۀ ماچاپوچاره که سمت شرق ما قرار داشت می تابید. قلۀ آناپورنای یک و جنوبی و بقیه قله های مهم از آن جا قابل دیدن بود. گویی میشد دست دراز کرد و قله های سربه فلک کشیده را لمس نمود. در آغوش قله هایی بودیم با ارتفاع بیش از هشت هزار متر. شکوه این کنگرۀ سر به فلک کشیده هر بیننده ای را خیره و مبهوت می کند.

خیلی ها شب را در بیس کمپ آناپورنا نمی مانند و پیش از ظهر به پایین برمی گردند. یک توصیۀ کوهستانی هست که می گوید «برای شب پایین باش». توجه به ارتفاع و اثرات آن روی بدن بسیار ضروری است. سندورم کوهستان که در اثر رقیق شدن هوا ایجاد می شود می تواند کشنده باشد. ولی با تدبیر و صعود آهسته می توان اثرش را کم کرد یا از بین برد. معمولا مهمترین توصیه آن است که اگر عوارضی مانند سردرد و تهوع و اختلال بینایی و ... ظاهر شد، فورا به ارتفاعات پایین رجعت نمود. ارتفاع بیس کمپ 4150 متر از سطح دریاست. توصیۀ «شب را پایین باش» به خاطر پرهیز از اثرات ارتفاع است. با این حال، چون ما مشکلی نداشتیم، به این اصل عمل نکردیم و ترجیح دادیم در بیس کمپ آناپورنا بیتوته کنیم.

سرجایمان ماندیم تا وقت ناهار. ساعت که از دوازده گذشت، ابرهایی از پایین دست ظاهر گشت و در مدت کوتاهی، آفتاب جایش را به ابر سپرد و چندی بعد هم بادی شدید وزیدن گرفت و کولاک به پا شد. آن طور که محلی ها می گفتند تقریبا هر روز هوا همین گونه است. صبح تا ظهر آفتابی، و ظهر تا شب کولاک، و شب صاف و ستاره نما.

 سفرنامه هیمالیا

بیس کمپ آناپورنا

 سفرنامه هیمالیا

نمای کوه ماچاپوچاره (دم ماهی) از بیس کمپ آناپورنا

 سفرنامه هیمالیا

نخستین پرتوهای آفتاب بر آناپورنای یک (ارتفاع قله 8000 متر)

 سفرنامه هیمالیا

طلوع آفتاب در بیس کمپ آناپورنا

33.jpg

 سفرنامه هیمالیا

آناپورنای جنوبی

 سفرنامه هیمالیا

آناپورنای جنوبی

روز ششم

صبح زود برخاستیم تا بتوانیم تابش نخستین پرتوهای خورشید بر قله های آناپورنا را ببینیم. از لحاظ هیجان، اینجا نقطۀ اوج سفر بود. نظارۀ لحظۀ برآمدن آفتاب در دل کوهستان را به هیچ زبانی نمی شود وصف کرد پس تنها شما را به عکس هایم ارجاع می دهم.

ساعت هشت صبح، راه افتادیم به سمت پایین. مقصد امروز، و اقامتگاه شبانگاهی ما آبادیِ بامبو است که قبلا توصیفش کرده ام. بقیه ماجرا تا چومرونگ تقریبا معکوس رویدادهای حین صعود است به جز اینکه در محدودۀ بین پناهگاه ماچاپوچاره و دورالی متوجه شدیم که شب قبل یا دو شب قبل بهمن ریخته و مسیر روی برف کمی بالاتر آمده؛ همه جا پر شده بود از گلوله های برفی بزرگ و کوچک. تفاوتِ دیگرِ مسیر برگشت این بود که این بار در سرازیری بودیم پس سرعتمان خیلی بیشتر میشد. در نهایت، قبل از غروب به بامبو رسیدیم. در مسیر صعود همین مسافت حدودا دو و نیم روز زمان برد. بامبو جای باصفایی بود. پس از سه روز دوش گرفتیم. با کوه پیما ها و محلی ها و یک شرپای مهربان که راهنمای یک گروه بود نیز گفت و گوکردیم.

 سفرنامه هیمالیا

بیتوته در بامبو

روز هفتم

در روز دومِ مسیر بازگشت، قصدمان این بود که از بامبو به چومرونگ و از آن جا به جینو برویم (برای اقامت شب). چومرونگ واقعا جای قشنگی بود. تا حدود ساعت سه بعد از ظهر در چومرونگ ماندیم و منظره تماشا کردیم و ناهار خوردیم. در چومرونگ تنوع غذا زیاد بود. با یک استیک گوشت زنجبیلی روزۀ گیاهخواری چند روز گذشته را شکستم. هم استراحت خوبی بود و هم ناهار و منظره خوبی. سپس از شیب تند کوهستان پایین رفتیم تا رسیدم به جینو. جینو روستای زیبای کوچکی است که سکنه بومی دارد و به خاطر چشمه آب گرمش معروف است (چشمه آب گرم در پایین دست روستا و در قعر دره و در کنار رودخانه ای که آب یخچالهای کوهستان در آن جاری است قرار دارد). تقریبا غروب بود که به جینو رسیدیم. جینو مثل یک بهشت کوچک میان هیچ کجا است.

 سفرنامه هیمالیا

دورنمای چومرونگ از محدودۀ سینوآ

 سفرنامه هیمالیا

راه

 سفرنامه هیمالیا

زندگی روستایی در نپال

 سفرنامه هیمالیا

ناهار در چومرونگ

 سفرنامه هیمالیا

آبادی جینو

 سفرنامه هیمالیا

مادربزرگ و گربۀ خانوادۀ مهمانخانه¬ چی

روز هشتم

از جینو به سمت پایین کوه راه افتادیم. امروز باید از روی یک رودخانه می گذشتیم و از طریق آبادیِ «پل نو» (new bridge) و عبور از میان دره ای جنگلی تا آبادی سیوای راه می رفتیم. از سیوای با جیپ یا مینی بوس می شود به پوکارا رفت. ظاهرا مینی بوس تا حدود ساعت سه بعد از ظهر پیدا می شود ولی جیپ تقریبا تا غروب هست. مسیر پیاده روی از میان جنگلی انبوه و آبادی های کوچکی که آسیاب آبی داشتند می گذشت. آسیابهای آبی برای آرد کردن غلات هنوز در نپال کار می کند. یک راه جایگزین برای بازگشت به پوکارا وجود دارد که مسیر را یک روز طولانی تر می کند. به جای سیوای، می توان پس از ترک جینو به سمت روستای لاندروک که در بالای کوهی که آنسوی رودخانه قرار دارد رفت. این مسیر سربالایی تندی دارد، ولی منظره اش ارزش یک روز وقت گذاشتن را دارد هرچند ما به علت محدودیت وقت این گزینه را نیازمودیم.

خلاصه بعد از ظهر، با حدود یک ساعت تاخیر نسبت به چیزی که انتظار داشتیم به سیوای رسیدیم. یک جیپ مشترک گرفتیم و چند دقیقه ای قبل از غروب به پوکارا رسیدیم.

 سفرنامه هیمالیا

آسیاب آبی در حوالی پل نو

 سفرنامه هیمالیا

خداحافظی با کوهستان؛ نیمه راه جینو و پل نو

روزهای بعدی

چند روز در پوکارا ماندیم برای رفع خستگی و گردش. پوکارا دیدنی هایی دارد، که از جمله عبارتند از: • معبد بودایی صلح؛ بر فراز کوهی در جنوب دریاچه فووا؛ کرایه تاکسی کمتر از پانصد روپیه از محله ساحلی.

• غار ماهادِیو

• آبشار دِیوی؛ این آبشار و غار ماهادِیو نزدیک معبد بودایی هستند. ظاهرا یک گسل یا غار زیرزمینی است که از زیر شهر عبور می کند. ما پیاده از کوه محل معبد پایین آمدیم و از طریق خیابان اصلی به محل غار و آبشار که تقریبا روبه روی هم هستند رسیدیم.

• موزۀ کوهنوردی

• بازار قدیمی و خانه های سنتی ناواری

• چند معبد بودایی در اطراف شهر

• اردوگاه پناهندگان تبتی بیرون شهر. بعضی از گردشگرها برای مددکاری یا فعالیت های داوطلبانه به این اردوگاه سر می زنند. پناهجوهای تبتی از چین به این منطقه پناهنده شده اند و در وضعیت سختی زندگی می کنند.

• تماشای طلوع آفتاب از فراز کوه سارانگکوت؛ این کوه محل پرواز پاراگلایدر هم هست که می توان با مبلغی نسبتا کم یک پرواز هیجان انگیز و کاملا ایمن را تجربه کرد.

سفر به منطقۀ آناپورنا، به جز آن که آدمی را غرقه در طبیعت هیمالیا می کند، تجربه ای در مردمشناسی نیز هست. آشنا شدن با آداب و فرهنگ دیگران و درآمیختن با شیوۀ زندگیشان بزرگترین اندوخته و گرانبها ترین سوغاتی این سفر است. در متن قرن ششمیِ «تاریخ بیهق» خوانده ام که «هر که در تبت شود همیشه خندان و گشاده بود تا که از آنجا بیرون شود، چنانکه به هیچ مصلحت خویش نپردازد...» این سرخوشی هم شاید دلیلش جادوی خُلق مردمی باشد که با طبیعت در آشتی اند و طبیعتی که مردمان را روزی می دهد و هیچگاه بی¬شگفتی¬شان نمی گذارد. -پایان.

 سفرنامه هیمالیا

میدان دوربار در پاتان (لالیتپور)، جنوب کاتماندو؛ بدبختانه بخش قابل توجهی از بناهای این محل در زمین لرزۀ آوریل 2015 ویران شده است.

 سفرنامه هیمالیا

میدان دوربار در پاتان (لالیتپور)

 سفرنامه هیمالیا

نقشه مسیر ما

نویسنده :محمد فرخی یکتا