استانبول، شهری فراتر از یک قاره
من و همسرم در تیرماه سال 94 برای 5 روز به استانبول سفر کردیم. چون پیش از این هم من یکبار به این شهر سفر کرده بودم، این سفرنامه شامل تجربیات من از هر دو سفر خواهد بود. و بسیار امیدوارم که از آسیب رایج سفرنامهنویسی یعنی سطحینگری و ظاهربینی توریستی دور مانده باشد. همچنین با توجه به اینکه سفرنامههای بسیار زیادی از سفر ایرانیان به استانبول وجود دارد، من با یک نگاه متفاوت و انتقادی، با حواشی جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی به استانبول میپردازم و امیدوارم این نوشته حتی برای کسانی که خودشان استانبول را دیدهاند، هم سودمند باشد. در این سفرنامه من به جای عکسهای تزئینی که در همه سفرنامه های استانبول هست، نقشه هایی سودمند قرار میدهم تا هم میهنان بتوانند خودشان به همه مکانهایی که من رفتم بروند.
استانبول، پایتخت امپراتوری بیزانس برای مدت 1150 سال و سپس پایتخت امپراتوری عثمانی برای 480 سال بود (اکنون پایتخت ترکیه، آنکارا است). استانبول 13 میلیون جمعیت دارد (یعنی بیشتر از تهران) و گستردگیاش هم بیشتر از تهران است (40-50 کیلومتر طول و عرض دارد). ویژگی این شهر این است که در دو قاره جای گرفته. بخشی از آسیا و بخشی در اروپا. ولی تقریبا همهی جاذبههای آن از جمله شهر قدیمی استانبول، در بخش اروپایی است. سالانه 12-13 میلیون نفر (یعنی به اندازهی جمعیت شهر) توریست خارجی به استانبول میرود. استانبول در سال 2014 جزو 5 شهر پربازدید جهان بوده و از سوی تارنمای معتبر Tripadvisor جایگاه نخست را بالاتر از پاریس و لندن و رم و نیویورک به خود اختصاص داده است. از همین رو در این شهر، در همه فصلهای سال و همه ساعتهای روز، گردشگرانی از رنگها و نژادها گوناگون از چینی و هندی تا عرب و ایرانی و از اروپاییهای بلوند تا آفریقایی های سیاهپوست در همه جا دیده میشوند.
نقشهای از استانبول یا کنستانتینوپل در دوره امپراتوری بیزانس. منطقه فاتح و منطقه گالاتا را در دو سوی خلیج شاخ طلایی میبینیم
روز نخست:
سفر ما از ساعت 1 نیمه شب جمعه، 12 تیر آغاز شد. هواپیمایی قشمایر، که ظاهرا خوشقیمتترین پروازهای خارجی را ارائه میکند، از آنچه تصور میکردیم بهتر بود. هم خود هواپیما و هم کادر پرواز و هم خلبانی، مناسب مینمود و تاخیر هم نداشت. خوبی سفر به استانبول و اروپا از ایران این است که بخشی از زمان هدر رفته در طول پرواز به دلیل اختلاف ساعتی، جبران میشود. یعنی با اینکه ما حدود ساعت 4 صبح به فرودگاه آتاتورک استانبول رسیدیم، زمان محلی ترکیه، به 2:30 برگشت و این باعث شد تا عملا بتوانیم آن شب را تا اندازهای استراحت کنیم و فردا را به شکل مفید مورد بهرهبرداری قرار دهیم. مسافرانی که با تور مسافرت میکنند، پس از خروج از فرودگاه آتاتورک، لیدرهای ایرانی را خواهند یافت. آنجا باید به تکتک آنها مراجعه کرده و نام خود و نام هتل خود را بگویند تا نهایتا بفهمند که لیدرشان کدام است. مشکل اینجاست که آژانس مسافرتی تهران با تور مسافرتی استانبول یکی نیست. بلکه چندین آژانس مسافرتی را یک تور استانبول پشتیبانی میکند. مشکلی که اینجا برای ما پیش آمد و اندکی من را مضطرب کرد، این بود که من ووچر (کوپن) هتل را از آژانس تهران تحویل نگرفته بودم. و آنچه برایم ایمیل شده بود را هم پرینت نکرده بودم. این در حالی است که ووچر هتل، از بلیت هواپیما مهمتر است. بنابراین همینجا به شما تاکید میکنم که به جای پرینت گرفتن یا تحویل گرفتن بلیت -که اصلا نیاز نیست- حتما ووچر هتل را به همراه داشته باشید. چون هیچکس بلیت را از شما نخواهد خواست. ولی ووچر در استانبول نیاز است.
شانس ما این بود که هتلی که انتخاب کردیم، خیلی بزرگ و پر مشتری نبود. به همین دلیل از میان آن همه لیدر تنها یکی بود که این هتل را در فهرستش داشت و از اینجا تورلیدر خود را پیدا کردیم. ولی اگر شما هتلهای معروف و پرمشتری منطقه "تقسیم" را انتخاب کنید، کار سختتر میشود. لیدر پس از آنکه همه مسافران خود را یکجا جمع کرد، مینیبوس خود را یافته و همه سوار آن شدیم. حدود یک ساعت از فرودگاه تا هتل ما طول کشید و این در حالی بود که در نیمه شب، استانبول هیچ ترافیکی نداشت. پس اگر سفر شما به روز استانبول برخورد کند، یادتان باشد که ممکن است مدت زیادی را به خاطر ترانسفر از فرودگاه تا هتل از دست بدهید. چراکه مینیبوس، هتل به هتل میایستد و لیدر شخصا مسافران را به درون هتل میبرد و آنجا تشریفات check In انجام میشود. که ممکن است به دلیل ناهماهنگیهایی که مشخصهی بارز ما ایرانیهاست، طول بکشد. در طی مسیر، لیدر توضیحاتی خیلی کلی و نه چندان سودمند دربارهی ترکیه و استانبول داد. چند توصیه امنیتی هم کرد، که تقریبا هرکسی به هنگام سفر به استانبول آنرا میداند و بیشتر تبلیغ برنامههای تور خودشان را کرد که به ازای هرکدام دلارهای ناقابل فراوانی مطالبه میشد. او به ویژه تلاش کرد مسافران را از بازدید تنهایی ایاصوفیه پرهیز دارد. و گفت داعشیها در جلوی آن تظاهرات دارند و بسیار هم شلوغ است ولی اگر با تور ما بیایید، از مسیر دیگری شما را به داخل میبریم. به ازای این کار 70 دلار زبان بسته میخواست که البته کسی ثبت نام نکرد. این درحالی است که ورودی ایاصوفیه 30 لیر (12 دلار) است. و ترانسفر از هتل شما تا ایاصوفیه هم با وسایل نقلیه همگانی چون مترو و تراموا آسان است و اصلا نیازی به تاکسی یا سرویس تور نیست. همچنین تور کشتیهای تفریحی که آنها هم اگرچه بد نمیگذرد ولی قیمت بالایی دارد و شما میتوانید هرکدام از اینها را خودتان تهیه کنید.
مشکل دیگری که باعث آزار ما شد، مسئله ای بود به نام Deposit. لیدر در طول ترانسفر از فرودگاه تا هتل مدام تاکید کرد که برخی هتلها از شما مبلغی به دلار بابت دیپوزیت میگیرند و در هنگام تسویه حساب یا Check Out آنرا به شما پس میدهند. او گفت که بیشتر هتلها در استانبول این مبلغ را نمیگیرند ولی اگر هتلی آنرا مطالبه کند، نباید تعجب کنید. پس از آنکه به هتل "ولیده" در محله "نیشانتاشی – Nișantași" رسیدیم، لیدر به ترکی با رزرویشن هتل صحبت کرد و سپس کار به تماس تلفنی با کس دیگری کشید و نهایتا لیدر به ما اعلام کرد که شما باید نفری 150 دلار (یعنی مجموع 300 دلار) بابت دیپوزیت به هتل بدهید. ما بسیار ناراحت شدیم. چون این پول در پایان سفر به هنگام خروج، دیگر به درد ما نمیخورد! ولی جناب لیدر قول داد که زودتر برایمان پس بگیرد. از آنجا که من ووچر هتل را نداشتم، کمی ترسیدم که اگر کار به بحث و جدل بکشد و لیدر بگذارد و برود و نصفه شب زابهراه شویم. پس پذیرفتم ولی تاکید کردیم که ما دلار به همراه نداریم، بلکه فقط لیر داریم. اینجا دیگر نهایت نقشآفرینی جناب لیدر در حد هالیوود را دیدیم که بسیار ناراحت شد و گفت نمیشود، دیپوزیت باید دلار باشد! و سپس با پذیرش هتل صحبت کرد و نهایتا 650 لیر از ما بابت دیپوزیت گرفت و به هتل داد. پس از رفتن لیدر، پذیرش خوشبرخورد و مهربان و انگلیسیدان هتل ولیده، از ما پوزشخواهی کرد و پس از اینکه فهمید انگلیسی بلدیم، به ما گفت شما چرا خودتان مستقیما با هتل ما تماس نگرفتید؟. چون در روزهای بعد شیفت پذیرش هتل عوض شد، دیگر نتوانستم ارتباط خاصی با آنان برقرار کنم تا اینکه دوباره شیفت به این فرد افتاد و آنگاه که از دیپوزیت پرسیدم، فهمیدم که دیپوزیتی درکار نبوده و ما عملا برای بار دوم، کرایه اتاق هتل را پرداخت کردیم! و لیدر برای ماسمالی کردن ناهماهنگیها، به نام دیپوزیت پول هتل را از ما گرفته تا موقتا پذیرش ما انجام شود و بعد سر فرصت مشکل را برطرف کند. پس حواستان باشد که لزوما لیدر ایرانی هوادار شما و هتل خارجی دشمن شما نیست. بلکه ممکن است برعکس باشد!
هتل 4 ستاره ولیده، به زحمت 4 ستاره بود. با اینحال، همین کوچک و جمع و جور بودنش، به تمیزی و نظم آن کمک میکرد. چون ما دربارهی هتلهای معروفتر محلهی تقسیم استانبول بسیار بد شنیده بودیم و فهمیده بودیم که به دلیل محبوبیت این محله نزد ایرانیها، هتلهای آنجا تنها پول جایِ خود را میگیرند و از دادن هرگونه سرویس خودداری میکنند، تصمیم گرفتیم اندکی از میدان تقسیم دور شویم و هتلی کوچک و دنج در فاصله یک ایستگاه مترو با تقسیم بگیریم. از تصمیم خود پشیمان نیستیم. ولی میتوانم بگویم که اگر شما هم از آن دسته ایرانیان هستید که اولویت نخستشان خرید است، بهتر است همان تقسیم را برگزینید. در این صورت تا پاسی از شب میتوانید در خیابان استقلال به خرید و تفریح مشغول باشید و سپس بدون هیچگونه استرسی از تعطیل شدن مترو، با قدم زدن به هتل برگردید. حال آنکه حتی اگر هتل شما یک ایستگاه با تقسیم فاصله داشته باشد – مانند هتل ما که در ایستگاه عثمان بی بود – باید حواستان باشد که به موقع برگردید.
پس از 5-6 ساعت خواب، روز نخست سفر را با صبحانهی هتل آغاز کردیم. صبحانه، بد نبود ولی خبری از شارژ کردن نبود. یعنی درحالیکه طبق عرف، صبحانه از ساعت 7 تا 9 باید شارژ شود، در این هتل به دلیل کوچک بودن و کمبودن مسافران، اصلا شارژ صورت نمیگرفت. و این یعنی حتی ساعت 9 هم بسیاری از ظرفها خالی بودند. با اینحال نه ما انتظار زیادی از هتل 4 ستاره در استانبول داشتیم و نه شما باید انتظار خاصی از هیچ هتلی -حتی 5 ستاره- در استانبول داشته باشید و آنرا با هتلهای آنتالیا و کوش آداسی مقایسه کنید! استانبول جایی برای لذت بردن از هتل نیست و باید برنامهتان را طوری بچینید که فقط شبها در هتل بخوابید و صبح پس از صبحانه، بیرون بزنید. یادتان باشد که حتی 5 روز هم برای استانبول کافی نیست و قطعا بسیاری از جاها را باید قلم بگیرید. چه برسد به 3 روز و 4 روز که بیشتر تورها، همین اندازه است.
هوای استانبول در تیرماه نسبتا مطبوع بود. و حداکثر به 26 درجه میرسید. رطوبت 70 درصد اگر در آفتاب میماندیم، آزاردهنده میشد ولی به محض آنکه ابر جلوی خورشید را میگرفت، باد، هوا را بهاری میکرد. در روزهایی که ما آنجا بودیم، اثری از باران نبود. ولی استانبول که از چند جهت در محاصره دریا و کانال آب است، قابل پیشبینی نیست و ناگهان در عرض چند دقیقه، حتی در تابستان، بارانی خواهد بارید که همه شهر را سیل فرا میگیرد. این را من در سفر پیشین تجربه کرده بودم.
طبق برنامه فشردهای که چیده بودیم، قرار بود روز نخست به شهر قدیم، یا همان بخش تاریخی استانبول برویم. ولی احساس کردیم خستگی ناشی از پرواز و خواب اندک شب نخست، ممکن است از لذت بازدید فشردهی ما از آثار فراوان تاریخی بکاهد. پس این برنامه را کلا به روز دوم منتقل کردیم و برنامه روز دوم را در روز نخست انجام دادیم. با توجه به اینکه هتل ما در محله نیشانتاشی - بورس لباسهای مارکدار و برندهای برتر پوشاک- بود، کافی بود تا از هتل بیرون بیاییم و در کوچه پس کوچه ها قدم بزنیم تا انواع فروشگاههای سرشناس اروپایی و ترک را ببینیم. البته این منطقه بیشتر مغازه دارد تا پاساژ و فروشگاه بزرگ. بنابراین برای خرید باید مدام راه بروید و از این کوچه به آن کوچه بروید. قیمتها هم گاه سرسامآور و گاه مناسب ولی بدون تخفیف بود. دیدن کیفهای زنانه چند میلیون تومانی و شالهای چندصد هزار تومانی در این محله، پدیدهای طبیعی است. پس اگر به این سبک خرید علاقه دارید، ایستگاه مترو عثمانبِی و خیابان رومِلی را از دست ندهید و اگر هم نه، وقت خود را تلف نکنید.
نقشه محلهی نیشانتاشی و ایستگاه مترو عثمانبِی. هتل ولیده هم مشخص است. برخی از فروشگاهها هم مشخص شده.
پس از چند ساعت خیابانگردی برای ناهار به عثمانبی، نزدیک هتل برگشتیم. ما در طول سفر به جز یک مورد که برگر مکدونالد را امتحان کردیم – که تعریفی هم نداشت - در دیگر موارد ترجیح دادیم غذاهای ترکیهای بخوریم تا با فرهنگ تغذیهی این کشور آشنا شویم. و این مهم از همان روز نخست آغاز شد. قیمت غذاهای ترکیه، با توجه به کاهش ارزش لیر در چند وقت اخیر، گرانتر از تهران نیست و میتوانید با خیال راحت در شهری اروپایی، به قیمت ایران، غذا بخورید. ولی ذایقهی غذایی ترکها با ما متفاوت است و گاه هضم کردن آن همه گوشت چرب و پر روغن در غذاهایی مثل اسکندرکباب، دونر، شیشلیک و کوفته (ربطی به کوفته ایران ندارد!) برای ما ایرانیها دشوار میشود. ظاهرا ترکیهایها، علاقهای به رعایت تناسب در مزهها و طبعهای گوناگون ندارند. مثلا اگر برنج با گوشت سفارش دهید، پنج برابر برنج، خورش میریزند! که خوردنش برای یک ایرانی واقعا ناممکن است و هیچ خبری از لیموترش و نارنج هم نیست! بدترین بخش غذاهای ترکیه، برنج آن است. به طوریکه اگر برنجهای آنان را در ایران جلوی ما بگذارند، احساس میکنیم به ما بیاحترامی شده. یک نوع کتهی چسبناک و شفته شدهی ماسیده که همان را هم سرد سِرو میکنند! در کل، به نظر میرسد آن اهمیتی که ما به داغ بودن غذا میدهیم را آنان نمیدهند و خیلی راحت خوراک سرد و ماسیده را جلوی مشتری میگذارند. چیزی به عنوان دلستر در ترکیه نمییابید و دوغ که آنرا Ayran میگویند هم چندان شبیه به دوغ ما نیست. بلکه در واقع همان ماست آبکی است! غذاهای فرنگی چون پیتزا و اسپاگتی هم هست که آنها هم تا جایی که من در دو سفر دیدم، تعریفی نداشت. شگفتا که اروپاییها و دیگر توریستها همین غذاها را با بهبه و چهچه میخورند، و البته طبیعیست. چون آنان غذاهای ایرانی را ندیدند.
پس از ناهار، به هتل برگشتیم و خوب استراحت کردیم. آنگاه یک استانبولکارت (کارت آکبیل) برای مترو خریدیم و سوار مترو خط 2 (M2) شدیم و به ایستگاه شیشانه - Sisane رفتیم. مترو استانبول، اندکی از مترو تهران خلوتتر است. ولی در ساعتهای کاری صبح و عصر در روزهای وسط هفته، گوش تا گوش پر میشود. پس اگر از شلوغی مترو فراری هستید، اول صبح و عصر هنگام، در روزهای کاری، سوار آن نشوید. ایستگاه شیشانه، در انتهای خیابان استقلال - همان خیابان محبوب ایرانیها- است. از آنجا کافی است تا یک ربع پیاده سرپایینی را بروید تا به یکی از مهمترین آثار تاریخی استانبول یعنی برج گالاتا برسید. برج 67 متری گالاتا در منطقه گالاتا قرار گرفته. همان منطقهای که محبوبترین و پرافتخارترین تیم فوتبال ترکیه یعنی گالاتاسرای هم از آنجا برخاسته. این برج را به منظور راهنمایی در شب برای کشتیها و همچنین دیده بانی، در زمان فرمانروایی بیزانسیها (روم شرقی) در کنستانتینوپل (نام کهن استانبول) ساختند. ولی بعد در دوره عثمانی به دلایل طبیعی، خراب شد و برجی که هم اکنون دیده میشود، به دست عثمانیها دوباره ساخته شده. برج بسیار بلند است و خوشبختانه بیشتر آن را با آسانسور میشود طی کرد و پس از آن چند دقیقه هم باید با پله بالا رفت. در بالای آن یک کافه وجود دارد که تراس آن 360 درجه دور تا دورش را فرا گرفته. با توجه به اینکه برج بر روی بلندی بخش اروپایی استانبول ساخته شده، از بالای آن تقریبا همه بخشهای مهم استانبول را میشود دید. نمای شرقی آن به تنگه بوسفور است و در آن سوی تنگه، میتوان بخش آسیایی استانبول که شهری شلوغ و پرتراکم و پر از ساختمانهای بیتناسب – همچون تهران – است را دید. نمای شمالی آن به سوی بخش شیک شمال استانبول است که شامل آسمان خراشهای تجاری میشود. بخش غربی چیز خاصی ندارد و بخش جنوبی، نمای خوبی از خلیج شاخ طلایی Golden Horn میدهد که در آن سوی آن شبهجزیره شهر قدیم استانبول یا به قول ترکها اسکی شهیر، را میبینیم. شبه جزیرهای که جنوبش دریای مرمره، شرقش کانال بوسفور و شمالش آب شاخ طلایی است و خودش مملو از گنبد و مناره. ایاصوفیه، مسجد آبی، مسجد رستم پاشا، مسجد نو (ینی) و مسجد سلیمانیه، همه دیده میشوند.
پیشنهاد من به شما این است که برخلاف بیشتر هممیهنان ایرانی که از خیابان استقلال – مرکز خرید سرشناس – دل نمیکنند تا یک کیلومتر آنسوتر را ببینند، شما برج گالاتا را ببینید. ورودیه آن 20 لیر است و با پرداخت این 20 لیر، گردشگر واقعا پی میبرد که استانبول دقیقا چیست و کجاست؟ به جرات میتوان گفت که هیچ جای دیگری جز برج گالاتا نیست که بشود به این نمای 360 پانوراما از استانبول دست یافت. و اگر از آن دسته هستید که استانبول رفتید ولی به بالای برج گالاتا نرفتید، میتوان گفت شما استانبول را واقعا ندیدید.
نمای جنوبی استانبول از بالای برج گالاتا. سمت چپ ایاصوفیه و کنارش مسجد آبی و در سمت راست مسجد سلیمانیه پیداست. همچنین شاخ طلایی و پل گالاتا بر روی آن. در آن پشت هم دریای مرمره را میتوان دید.
پس از پایین آمدن از برج، پیاده به سوی پل گالاتا رفتیم. پل گالاتا در فاصلهی یک کیلومتری برج گالاتا شبه جزیره شهر قدیم را به بخش مدرن وصل میکند. خود پل حدود 400-500 متر است و در آنجا میتوانید بلالهای خوشمزه یا صدف به صورت خام یا کبابی بخورید. غروب آفتاب روی پل گالاتا بسیار دلانگیز بود. اگر وقت داشته باشید میتوانید کلیساهای فراوان آن منطقه در دو سمت شاخاب طلایی را ببینید. چون این بخش از زمان بیزانسیها، مهم بوده و حتی پس از سقوط استانبول به دست ترکهای عثمانی هم فراوان مسیحیان یونانی و بلغاری در اینجا زندگی میکردند و کلیسا داشتند تا زمان جنگهای استقلال ترکیه در 80-90 سال پیش که در پی آن، تقریبا همه مسیحیان استانبول به اروپا گریختند و در عوض مسلمانان ترک اروپا به ترکیه آمدند. سپس بیشتر این کلیساها متروک یا موزه شد. ما سپس در کنار ساحل شاخاب طلایی به سوی پل آتاتورک قدم زدیم. و در طول مسیر، نمای بیرونی مسجد سلیمانیه (آرامگاه سلطان سلیمان قانونی) و رستم پاشا را دیدیم. روی پل آتاتورک ایستگاه مترو دارد که نامش هالیچ است. آنجا سوار مترو شدیم و با گذشت تنها یک ایستگاه به همان شیشانه در انتهای خیابان استقلال برگشتیم. سپس خیابان دلانگیز استقلال را از آخر به اول پیاده گذراندیم و اندکی خرید کردیم. و سپس شام را در تراس یکی از رستورانها خوردیم. ولی بیشترین خوردنی که در استانبول به ما مزه داد، آبپرتقالهای طبیعی بود که هم خوشمزه بود و هم خنکی میبخشید. سپس به میدان تقسیم، قلب تپندهی فرهنگ و اقتصاد استانبول، رسیدیم و دوباره سوار مترو شدیم تا به هتل خودمان برسیم.
توجه داشته باشید که مترو استانبول، به نسبت تهران بسیار گران است. و اگرچه نسبت به تاکسی استانبول، بسیار خوب است ولی یادتان باشد که آنرا به اندازه شارژ کنید. برای ما این مترو عجیب و غریب، حدود 100 هزار تومان آب خورد! و این درشرایطی بود که از کارت مترو استفاده کردیم و همه میگفتند که کارت مترو باعث تخفیف میشود. ولی حتی به ازای یک ایستگاه هم 2.15 لیر یعنی 2500 تومان از هر نفر ما کم میکرد! یعنی به ازای دو نفرمان 5 هزار تومان! با اینحال چارهی دیگری نیست، چون تاکسی ترکیه خانمانبرانداز است!
روز دوم:
روز دوم، برنامهی اصلی بازدید از شهر قدیم را پیاده کردیم. با مترو گران و نهچندان کارای استانبول به ایستگاه ینیکاپی رفتیم. هرکسی نگاهی به نقشهی خطوط ریلی استانبول بیاندازد پی به آشفتگی و نامنظمی و نامناسب بودن آن میبرد. دلیلش آن است که این خطوط مدام به یکدیگر اضافه شدهاند و گویا از آغاز طرح جامعی نبوده. خطوط ریلی استانبول یک تکنولوژی واحد ندارد، بلکه شامل چند فناوری گوناگون است. به همین دلیل برای گردش در این شهر با ریل، مدام باید قطار را عوض کنیم و مدام از گیت رد شویم و پول پرداخت کنیم. یعنی اگر در تهران با 500 تومان از تهرانپارس سوار شده و به شهر ری، یا تجریش یا پیروزی یا آریاشهر میرویم. در استانبول برای چنین کاری دستکم باید 3 تا قطار با ریل متفاوت را امتحان کنیم به ازای هر پیاده و سوار شدن، باید گیت را رد کنیم و کارت بزنیم! در نتیجه مثلا 3 تا ورودی 2 لیری یعنی حدود 7 هزار تومان بپردازیم. شگفتا که دستکم لطف نکردند که ایستگاه پایانی (Terminal)یک خط را به ایستگاه خط دیگر بچسبانند! بلکه کلی فاصله انداختهاند که باید پیاده طی کرد! از ایستگاه پایانی خط 2 مترو (M2) یعنی ینیکاپی، باید 10-15 دقیقه پیاده راه برویم تا به آکسارای برسیم! محله آکسارای دومین قلب تپندهی مهم تجاری استانبول است که به دلیل آنکه در فاصلهی مساوی در میانهی فرودگاه و میدان تقسیم و شهر قدیم، قرار گرفته، و همه خطوط ریلی از نزدیکی آنجا میگذرد، هتلهای بسیاری را هم در خود دارد و احتمال اینکه هتل شما در استانبول، اینجا باشد هم فراوان است. از آکسارای سوار تراموا (T1) شدیم و به منطقه فاتح رفتیم. تراموای استانبول بسیار قدیمی است منتها مسیر نخستین آن خیلی کوتاه بوده و به مرور بسیار گسترش یافته.
عکسی بسیار قدیمی از نخستین روزهای گشایش تراموای استانبول که از بخش قدیمی شهر به سوی بخش جدیدتر میرفت. پل گالاتا و برج گالاتا را میتوان دید.
در استانبول، منطقههای شهرداری را نه با عدد (مثل تهران)، بلکه با نام میشناسند. مثلا منطقه شهرداری فاتح، منطقه شهرداری شیشلی یا منطقه شهرداری بشیکتاش. فاتح، همان شبهجزیرهی زیبا است که از سه جهت در محاصره آبهاست و مملو از آثار تاریخی و بافت کهن استانبول. و منظور از فاتح، همان سلطان محمد فاتح است که این شهر مهم را فتح کرد و دولت بیزانس را برانداخت. ما در ایستگاه گلخانه – Gulhane پیاده شدیم که در کنار دیوارهای کاخ توپکاپی است. سپس پیاده به درون این کاخ که خیلی شبیه به مجموعهی سعدآباد تهران است رفتیم. ورودی کاخ 30 لیر است. و اگر کسی میخواهد که همهی موزههای استانبول را برود، بهتر است با خرج 85 لیر، یک بلیت کامل بگیرد. ولی چون ما صرفا میخواستیم سه موزه را ببینیم، خرجمان 75 لیر بیشتر نبود. توپکاپی، کاخ کهن سلاطین عثمانی است که به دستور سلطان محمد فاتح در 550 سال پیش در نبش آب بسفور و شاخاب طلایی یعنی بهترین جا با زیباترین نما، ساخته شده. آنجا بیشتر باغ و بستان است و هنوز هم بخش بزرگی از آنرا فضای سبز گرفته. هر سلطانی به سلیقه خود کاخی به آن افزوده. که این مجموعه را شکل داده. این مجموعه، باشکوه است ولی زیبایی و تجمل و ظرافت خاصی ندارد. ضمن اینکه بهترین جای آن که نمایشگاهی از آثار نقاشی و خطی دوره عثمانی است هم همیشه صف دراز و خسته کنندهای دارد. که من برای بار دوم، قیدش را زدم.
یک کاخ هم دارد که اشیای نمادین مذهبی دارد. مانند عصای حضرت موسی و شمشیر منسوب به پیامبر و حضرت علی و اشیای دیگری منسوب به پیامبران.
در کل، آن انتظاری که ما تهرانیها که جاهای دلانگیزی چون سعدآباد و نیاوران را در دامنهی خوش آب و هوای البرز دیدهایم، توپکاپی برآورده نمیکند. و اگر در خرج کردن پول و وقت خود وسواس دارید، شاید بتوانید آنجا را کنار بگذارید. بیشترین چیزی که در توپکاپی من را آزار میدهد یک نقشهی تحریف شده تاریخی است که بر اساس آن، در سدههای 16 و 17 میلادی (یعنی دوره صفوی)، بخش بزرگی از غرب و شمال غرب ایران شامل تبریز تا همدان متعلق به عثمانی بوده! حال آنکه میدانیم چنین نیست و عثمانیها وقتی چندبار به اشغال شهرهای ایرانی پرداختند، با مقاومت مردمی روبرو شده و نهایتا توسط دولت صفوی عقب رانده شدند. و بر اساس قراردادهای رسمی، مرزهای ایران از سوی دولت عثمانی به رسمیت شناخته شده بود. این درحالیست که در همان کاخ توپکاپی و همچنین در جاهای دیگر استانبول، چون بازار سنتی و دیگر مساجد، در جایجای مکانها، اشعار فارسی وجود دارد و زبان فارسی تا واپسین روزگار عثمانی، در ترکیه جایگاه بالایی داشت و هم اکنون هم همچنان در زبان ترکی استانبولی، انبوهی واژگاه فارسی وجود دارد. در همین استانبول، نام بسیاری از کوچه ها، خیابانها و محله ها، فارسی است. نامهایی چون گلخانه، توپخانه، لاله زار، بازار، دولاب دره، شاهین، پرواز، جواهر، جهانگیر، ایوان، باغچه، سرای، تپه، جاده، میدان، کوی، بوستان، گلستان و ... که آدم گاه احساس میکند، در تهران است! واژگان فارسی در زبان ترکی استانبول بیشمارند، مانند سیاه، قهوه، رنگ، خسته، میخانه، سرخوش، تازه، نم، هوا، روزگار، آتش، چارشنبه، پرشنبه (پنجشنبه)، پنیر، جگر، شکر، همایون، شاهزاده، قهرمان، پهلوان، کلبه، کاروان، درویش، زمین، زمان، کوشک، گل و ...
بیرون توپکاپی، موزه باستانشناسی Arkiology استانبول قرار دارد که 15 لیر بیشتر ورودیه ندارد و بسیار هم خلوت است ولی به مراتب علاقهمندان به تاریخ را بیشتر سیراب میکند. در آنجا انواع و اقسام آثار از تمدنهای مصر باستان، آشور، هیتی، بابل، یونان، رم، بیزانس و عثمانی را میبینید. خیلی بزرگ نیست و اشیای درون آن هم خیلی زیاد نیستند، ولی در کل جذاب است.
پس از بازدید از این دو موزه، ناهار را در کوچههای نزدیک کاخ صرف کردیم. گارسون رستوران، کُرد ترکیه بود و با او اندکی درباره کردها و ترکها گپ زدیم. سپس پیاده به سوی جنوب رفتیم تا به ایاصوفیه رسیدیم. برخلاف تهدیدهای بیخود و بیجهت لیدر، نه مشکل امنیتی داشت و نه صف آن شلوغ بود. تنها در بیرون آن یک میتینگ سیاسی که مربوط به حزب کُردهای ترکیه بود برگزار میشد و گارد ضد شورش هم جلوی ایاصوفیه مستقر بود تا از بروز مشکل جلوگیری کند. ایاصوفیه، در واقع کلیسایی به نام هاجیا صوفیا بوده که به دستور امپراتور بیزانس ژوستنین در 1500 سال پیش ساخته شده و مرکز اسقفنشین کلیسای ارتدکس بیزانس بوده. این امپراتور رقیب و دشمن شاهنشاه بزرگ ایران در دوره ساسانی، انوشیروان بوده و هر دو اینها هم تلاش کردند آثار معماری باشکوهی در رقابت با هم بسازند. طاق کسرا در تیسفون (مدائن عراق) که بلندترین طاق جهان در آنزمان بود و کلیسای هاجیا صوفیا که بزرگترین گنبد و کلیسای جامع جهان نام گرفت. چون بعد از اسلام، سرزمینهای مسیحینشین شرق یک به یک به دست مسلمانان سقوط کردند و تنها قسطنطنیه (استانبول) ماند، کلیسای هاجیا صوفیای استانبول، اهمیت فراوانی داشت و سمبل مقاومت مسیحیت و واپسین سنگر این دین در شرق بود. تا اینکه بلآخره در سده 15 میلادی سقوط کرد و ترکهای عثمانی آنرا به مسجد تبدیل کردند. ولی سپس آتاتورک، رئیس جمهور ترکیه مدرن، که خلافت عثمانی را برانداخت، دستور داد این مسجد، به موزه تبدیل شود. از همین رو از نقاشیهای دیواری آن (شامل تصاویر قدیسان مسیحی) پردهبرداری شد و در نتیجه بازدیدکنندههای کنونی در درون آن احساسی مشترک از بازدید یک کلیسا و یک مسجد را خواهند داشت و آثاری از هر دو دوره را با هم خواهند دید.
بازدید ایاصوفیه، خیلی وقت نمیگیرد ولی در کل باید گفت برخلاف توپکاپی، واقعا به 30 لیر میارزد. من احتمال میدهم دلیل خلوت بودن ایاصوفیه این بود که آخر هفته (یکشنبه) بود. چون در دفعهی پیشین که به استانبول رفتم، چنان صف درازی داشت که ما عطایش را به لقایش بخشیدیم. پس توصیه میکنم، بازدید از بخش تاریخی استانبول را به آخر هفته (شنبه، یکشنبه) موکول کنید.
ما سپس از آبانبار سلطنتی بیزانس – Basilica Cistern دیدن کردیم. این بنا نمای بیرونی ندارد، چراکه زیر زمین است و یافتنش اندکی سخت است ولی با کمی دقت میتوانید ورودی آنرا در غرب ایاصوفیه بیابید. ورودیهاش 15 لیر بیشتر نیست و خنکی آن و تاریکیاش در یک روز گرم و شرجی استانبول، بسیار میچسبد. کمی تاریک است و عکسبرداری از آن نور کافی ندارد ولی تقریبا تنها بنایی خالص دوره بیزانس است که در استانبول میتوان دید. از دیگر بناهای آن دوره چیزی جز ویرانه یا آثاری بسیار دستکاری شده، نمانده. دقت کنید که همه این موزهها و بناها در ساعت 6 عصر بسته میشود. پس اگر قصد دارید همه را ببینید، زمان را مدیریت کنید.
پس از این بازدیدها، به پارک سلطان احمد و مسجد سلطان احمد (مسجد آبی) رفتیم. سلطان احمد، پادشاهی همدوره شاه عباس صفوی ما بوده و همچون شاهجهان در هند، احتمالا برای رقابت با پادشاه خوشنام ایرانی، آثار بزرگ معماری را در استانبول ساخته تا این شهر کهن از اصفهان که در دوره شاه عباس آوازهای جهانی یافت عقب نماند. به نظر من هرکسی باید مسجد شاه اصفهان، مسجد آبی استانبول و تاجمحل آگرا در هند را ببیند. مهمترین بنای ساخته شده به دست سلطان احمد، مسجد سلطان احمد یا همان مسجد آبی است که به صورت قرینهی ایاصوفیه در فاصله 400 متری آن ساخته شده. ارتفاعش تقریبا یکی است و سبک معماریاش در ادامه و تکامل همان است. ولی با جزئیاتی بسیار بیشتر و شکیلتر و متوازن تر و با رنگ و لعابی خوشتر. کاملا هویداست که ترکهای عثمانی قصد داشتهاند، ثابت کنند که کم از یونانیهای مسیحی دوره بیزانس ندارند. مسجد آبی یک مسجد واقعی است. یعنی روزی 5 بار اذان و نماز دارد. در نتیجه، روزی پنج بار توریستها را به بیرون هدایت میکنند. پس بهتر است مراقب باشید که به هنگام اذانهای 5 گانه، در درون آن نباشید.
در کنار مسجد آبی، پارک سلطان احمد قرار دارد که آنجا هم چندین اثر تاریخی از جمله دو ستون سنگی اوبلیسک وجود دارد که امپراتوران رم، از مصر به آنجا آوردهاند.
در این نقشه، در بالا سمت راست، موزه باستانشناسی و کاخ توپکاپی را میتوان یافت. در وسط نقشه، آب انبار بیزانس یا همان باسیلیکا سیسترن با نشانه قرمز مشخص است. هاجیا صوفیا (ایاصوفیه) هم سمت راستش است. در پایین نقشه پارک سلطان احمد مشخص است. مسجد آبی و دیدنیهای دیگر اینجاست.
پشت مسجد آبی، خیابانی به شدت توریستی وجود دارد به نام آکبویوک که مملو از هتل و مسافرخانه و کافه و رستوران است و برخلاف ایرانیها که صدی نود، در حوالی تقسیم هتل میگیرند، اروپاییها بیشتر در اینجا ساکن میشوند. بدین ترتیب شبها تضاد بسیار جالبی پیش میآید. یعنی در ضلع غربی مسجد آبی در پارک سلطان احمد، دهها هزار مسلمان استانبول طبق سنت، برای نماز یا افطار در ماه رمضان به این مسجد و این پارک میآیند. و شهرداری استانبول هم برنامههای تفریحی از جمله کنسرت موسیقی سنتی برای روزهداران در این پارک برگزار میکند و همزمان در ضلع شرقی مسجد، در کافههای اطراف، هزاران گردشگر اروپایی شب تا صبح به تفریح میپردازند. یک بازار صنایع دستی هم نزدیک آن است.
پس از گشت و گذار در این میدان به ایستگاه تراموا سلطان احمد آمدیم. و اینبار ترجیح دادیم از مسیری دیگر به هتل برگردیم که پیادهروی نداشته باشد. با تراموا به اسکلهی کاباتاش (آخرین ایستگاه تراموا) آمدیم. از آنجا سوار قطار جالبی شدیم به نام فونیکولار که تنها یک ایستگاه را طی میکند. یعنی از کاباتاش تا تقسیم. این قطار، لوکوموتیو ندارد. بلکه فقط شامل واگن میشود. چون میدان تقسیم نسبت به اسکلهی کاباتاش ارتفاع خوبی دارد، یک قرقره بزرگ در تقسیم قرار دادهاند و با کمک آن این واگن را در سربالایی بالا میکشند. و برای برگشت هم آنرا رها میکنند تا سرپایینی را پایین بیاید. بدین ترتیب در عرض 3-4 دقیقه، میتوان از ساحل بوسفور به تقسیم رسید. در نقشه مترو، این خط کوچک را با نیشان F1 بیابید. در تقسیم میتوان سوار مترو خط 2 شد و به شمال یا جنوب شهر رفت.
نقشهی خلاصه شدهی خطوط ریلی استانبول. اگر شما نقشهی اصلی را از اینترنت بگیرید و ببینید، سرگیجه میگیرید. چون 10-12 تا خط بیسر و ته وجود دارد. در نتیجه تا از نزدیک آنها را لمس نکنید، چیزی از آن سر در نمیآورید. در عوض در این نقشه که من آنرا خلاصه کردم. فقط خط 1 مترو (قرمز) و خط 2 مترو (سبز) و همچنین تراموا (آبی) و فونیکولار (زرد) مشخص است و عملا فقط همینها به درد گردشگر میخورد.
روز سوم:
جناب لیدر به ما اعلام کرد که در این روز، گشت رایگان شهری وجود دارد. ولی چه گشتی؟ تور خرید! یعنی مسافران را به سه چهار مرکز خرید میبرند. گویا بابت خرید مسافر، فروشگاهها به این تورها پورسانت میدهند. ما اعلام کردیم که در این تور شرکت نمیکنیم. در عوض به کاخ دلمهباغچه در منطقه بشیکتاش رفتیم. بشیکتاش، محلهی خوشنشین در ساحل اروپایی کانال بوسفور است که بهترین هتلهای زنجیرهای هم در آنجا قرار دارند. دیگر تیم فوتبال استانبول یعنی بشیکتاش هم از همینجاست. یک تیم فوتبال محبوب دیگر دارند به نام فنرباغچه که مربوط به آن سوی آبها در ساحل آسیایی استانبول است.
ما ترجیح دادیم از میدان تقسیم تا بشیکتاش را پیاده برویم تا در مسیر خود، پارک گزی را هم ببینیم. پارک گزی، همانجایی ست که چند سال پیش محل اعتراضهای سیاسی جوانان استانبول به دولت اردوغان بود و به دلیل سرکوب این اعتراض، شهرت جهانی یافت. پس از حدود یک ساعت پیادهروی، به کاخ دلمهباغچه رسیدیم. که در سده 19 جانشین کاخ توپکاپیسرای شد و 6 سلطان پایانی عثمانی و سپس نخستین رئیس جمهور ترکیه یعنی آتاترک از آن بهره گرفتند. دلمهباغچه چیزی شبیه به کاخ گلستان ماست. چراکه کاخ گلستان هم پس از تاثیرپذیری شاهان قاجار از مدرنیته و فرهنگ اروپا، در سده 19 ساخته شد. ولی باز هم همان تفاوت همیشگی میان معماری ایران و عثمانی هویداست. تجمل و ریزهکاریهای کاخهای ایرانی در مقام بالاتری قرار میگیرد. حال آنکه شکوه و بزرگی و معماری بیرونی کاخهای عثمانی بسی فراتر از نمونههای ایرانیست. با اینحال دستکم یک بخش از دلمهباغچه که گنبد سرای مرکزی و اصلی آن باشد، از همه نمونههای ایرانی جذابتر جلوه میکند و با سبک باروک و کلاسیک خود، کاملا با کاخهای اروپایی دورهی رنسانس رقابت میکند.
دلمهباغچه هم همچون توپکاپی، لب آب است و نمای بسیار خوبی دارد. و شگفتا که به ندرت ایرانیان گردشگر در استانبول را میتوان یافت که به دلمهباغچه بروند یا اصلا نام آنرا شنیده باشند. 25 لیر ورودی آن است و با توجه به اینکه به هیچ عنوان در درون کاخ اجازهی عکسبرداری و فیلمبرداری داده نمیشود، اندکی توی ذوق میخورد. ولی در کل میتوانم بگویم که آشنایی با فرهنگ سلطنتی عثمانی و ترکیه، منهای دلمهباغچه ناقص میماند و دیدن این کاخ کاملا بر توپکاپی ارجحیت دارد.
سپس به کاباتاش رفتیم و دوباره سوار همان فونیکولار عجیب شدیم و به میدان تقسیم برگشتیم و ناهار را در آنجا صرف کردیم. آنگاه یکی از بهترین بخشهای سفر خود را آغاز کردیم. یعنی بازدید از آکواریوم بزرگ استانبول.
همینجا تاکید کنم که استانبول گویا چند آکواریوم دارد. ولی اگر، آکواریومباز هستید، تنها و تنها به آکواریوم بزرگ بروید. ورودیه آن گرانتر است (45 لیر) و مسیرش بدتر! ولی ظاهرا بزرگترین آکواریوم قارهی اروپاست و چنان جذاب است که اگر همچون من علاقهی خاصی به ماهی ها هم نداشته باشید، برای ساعتها سرگرم میشوید. هنگام برگشت در فرودگاه با یک هممیهن ایرانی روبرو شدیم که از هتلش نشانی آکواریوم را پرسیده بود و او هم اشتباهی یک آکواریوم کوچک خوشمسیر را به او پیشنهاد کرده بود. پس اگر خواستید نشانی بپرسید، تاکید کنید: آکواریوم فلوریا. این آکواریوم درست در پشت فرودگاه آتاتورک و لب ساحل دریای مرمره قرار گرفته. از این رو اگر بتوانید طوری برنامهریزی کنید که به هنگام ورود به استانبول یا خروج از آن با هواپیما، از فرودگاه به آنجا بروید، قطعا بهتر است. و دیگر لازم نیست 20 کیلومتر از مرکز شهر دور شوید و برگردید. ولی به شکل نرمال چنین چیزی انجامپذیر نیست که در همان روز پرواز بتوان با بار و بندیل به آکواریوم رفت و برگشت.
با توجه به اینکه گفتم مترو استانبول، کارایی صد درصد ندارد، بسیاری برای رفتن به آکواریوم، تاکسی را برمیگزینند. که بسیار گران میشود. هزینهی تاکسی از تقسیم تا فرودگاه 50 لیر است. و آکواریوم در پشت فرودگاه خیلی بزرگ آتاتورک قرار گرفته و در نتیجه حداقل هزینه تاکسی از تقسیم تا آنجا 70 لیر (84 هزار تومان) میشود. یک راه دیگر اتوبوس است. از ینیکاپی میتوانید سوار اتوبوسBN1 به سمت هالکالی شوید. ولی با توجه به ترافیک و کندی حرکت اتوبوس، بسیار طول میکشد. ضمن اینکه در خود آکواریوم ایستگاه ندارد در نتیجه باید مقداری زودتر یا دیرتر پیاده شوید و دقایقی هم پیاده بروید! دقت کنید که آکواریوم ساعت 7 عصر به بعد ورودی نمیپذیرد.
پس بهتر آن دیدیم که با مترو خط 2 به واپسین ایستگاه یعنی ینیکاپی برویم. و از آنجا تاکسی بگیریم. اشتباهمان در آنجا بود که گمان میکردیم خط 1 مترو تا آکسارای بیشتر نیست و حوصلهی پیاده رفتن را دیگر نداشتیم. درحالیکه به تازگی یک ایستگاه به خط 1 اضافه کرده بودند و میشد از همان ینیکاپی قطار را عوض کرد و با پرداخت دوباره پول، به سوی فرودگاه رفت. پس شما حتما از تقسیم با مترو به فرودگاه بروید. و از فرودگاه تاکسی بگیرید. این اشتباه برای ما 40 لیر آب خورد. درحالیکه برآورد من 20 لیر بود. تاکسیها همه مجهز به تاکسیمتر اند ولی تعرفهی تاکسیمتر واقعا کمرشکن است. و ما در طول مسیر چشم به سرعت هولناک تاکسیمتر دوخته بودیم که ناجوانمردانه بالا و بالاتر میرفت! شگفتا که رانندهی خوشانصاف ترک، نه تنها تخفیف نداد که 39 لیر تاکسیمتر را 40 لیر حساب کرد! تا تجربه باشد برای ما که دور تاکسی سوار شدن را خط بکشیم.
نفری 45 لیر هم برای ورودی آکواریوم پرداخت کردیم ولی چند دقیقه بعد چنان صحنههای دلانگیزی از حیات وحش زیر آب، جلوی چشممان آمد و چنان رنگ و لعاب اقیانوسها و دریاها ما را مست خود گرداند که به کل هزینهای که پرداخت کرده بودیم را فراموش کردیم. با توجه به اینکه فیلمبرداری و عکسبرداری هم کاملا آزاد است به جرات باید گفت که حتی بیش از این هم میارزد. اصلا نمیتوان تصور کرد که چقدر برای ساخت این مجموعه و از آن مهمتر خریداری این همه ماهی گوناگون از دریاها و اقیانوسهای گوناگون، هزینه شده است. اگر کارت دانشجویی دارید حتما ببرید تا تخفیف بگیرید. ضمن اینکه پول ود را بیجهت برای بلیت طلایی – Gold که شامل سینمای سه بعدی و بازی است، هدر ندهید و به همان نقره ای – Silver بسنده کنید.
برای هر دریا، یک سالن بزرگ در نظر گرفته شده که دور تا دور آن آکواریوم است. سپس این سالنها با یک راهرو که شبیهسازی تنگههای طبیعی است به دریای دیگری متصل میشود. در هر تنگه (بسفور، داردانل، سوئز، جبل الطارق، پاناما) عکسها و مطالب آموزنده تاریخی و فرهنگی به زبان ترکی و انگلیسی وجود دارد. در نتیجه باید گفت، آکواریوم بزرگ استانبول، تنها بازدید از طبیعت کرهی زمین نیست. بلکه رنگ و بوی تاریخ و فرهنگ را هم دارد. اگر بیشتر سر کیسه را شل کنید، میتوانید در این آکواریوم آنهم در کنار ماهیها و کوسهها و بچهوالها غواصی کنید. البته من واقعا نمیدانم که چرا کوسههای این آکواریوم حمله نمیکردند، ولی به چشم دیدم که در کنارشان غواصی صورت میگرفت.
برای بازگشت، دیگر اشتباه نکردیم و با تاکسی به فرودگاه آمدیم. اینبار همان آغاز کار چونه زدیم. تا راننده تاکسی به 20 لیر رضایت داد. و از فرودگاه با مترو به ایستگاه آخر یعنی ینیکاپی برگشتیم. مسیر پرپیچ و خم مترو خط 1 واقعا آزاردهنده است و بیشتر به اتوبوس میماند تا به مترو! سپس از آنجا قطار را عوض کردیم و با خط 2 به سوی میدان تقسیم آمدیم و دوباره شب را در خیابان استقلال به خرید پرداختیم و در پایان به هتل برگشتیم.
نقشه استانبول که در سمت چپ کنار فرودگاه، آکواریوم مشخص است. ایستگاه مترو ینیکاپی را هم در سمت راست مشخص کردم. که از آنجا میتوان به فرودگاه رفت و از فرودگاه تاکسی گرفت.