فصل چهارم: مسکو
ساعت ۶ صبح روز جمعه اول تیر ماه ۹۷ به ایستگاه "کازان اسکای" مسکو رسیدیم و از همونجا با مترو به هتل رفتیم.
استفاده از مترو مسکو آسون تر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشتیم. شما کافیه بدونید ایستگاه مقصد توی کدوم خطه. و با برنامه Metro بهترین ایستگاه برای تعویض خط رو تشخیص بدید.
عکس23: نقشه مترو مسکو
یکی از ویژگی های مترو مسکو اینه که قطارها در مسیرهای عکس ، در دو طرف یک سکو، حرکت میکنن و برای هر خط هم فقط یک سکو وجود داره و مثل مترو تهران نیست که هر خط ، دو سکو ، در دوطرف قطارها داشته باشه و نیاز باشه علاوه بر پیدا کردن خط، جهت خط رو هم از روی تابلو ها پیدا کنید. مثلا برای رفتن به هتل ما فقط روی زمین علامت های خط 5 قهوه ای رو دنبال کردیم. رسیدیم به یه سکویی که دوطرفش قطار بود. از روی اسم ایستگاه های بعدی مشخص میشد که سوار قطار سمت راستمون بشیم یا چپ. و توی ایستگاهی که باید خط رو عوض میکردیم هم اول فلش راهنما به خط 7 بنفش رو دنبال میکردیم و به سکویی که دو طرف قطار بود میرسیدیم و سوار قطار مسیر دلخواه میشدیم. فقط باید حواستون به تعداد ایستگاه هایی که رد میکنید باشه چون بعضی از واگن ها تابلو دیجیتال نمایشگر نداره و نرم افزار مترو هم درست موقعیت رو نشون نمیده. اینترنت رایگان مترو سرعت بالایی نداره. تعداد و سرعت حرکت قطار ها بسیار زیاد و تراکم جمعیت بسیار مناسبه. به طوری که هیچ وقت صف و ازدحام ندیدیم و همیشه صندلی برای نشستن وجود داشت.
ورود تا خروج از مترو وقتی حداکثر ۳ خط عوض میکردیم بیشتر از ۴۰ دقیقه طول نمیکشید که بسیار مناسب بود. با فن آیدی ، روزهایی که در مسکو مسابقه برگزار میشد، بلیط نیاز نبود اما چون هرروز توی مسکو مسابقه نبود، نیاز بود بلیط تهیه کنیم و یه بلیط ۲۰ سفره برای دو نفر به قیمت ۷7۰ روبل خریدیم که تا روز آخر کافی بود. هربار که ازش استفاده میکردیم تعداد سفر های باقیمانده رو نشون میداد و بستگی به تعداد ایستگاه و مسافت نداشت. البته اگه فن آیدی نبود باید ۲ تا ۲۰ سفره میخریدیم چون روزی ۴، ۵ بار سوار مترو میشدیم.
هتل ما مرکز شهر نبود، اما اهمیتی نداشت، چون فقط 2 دقیقه تا ایستگاه مترو Ryazanskiy prospect فاصله داشت و از این انتخاب خیلی راضی بودیم.
ساعت ۷ صبح به هتل رسیدیم و یک خانم مسن که انگلیسی هم بلد نبود لطف کرد و اتاقی که باید ساعت 2 بعدازظهر تحویل میگرفتیم رو بدون شارژ اضافی، همون ساعت به ما تحویل داد. هتل آسانسور نداشت اما اتاق ما طبقه اول بود. یه هتل جدیدا بازسازی شده توی یک ساختمان قدیمی پنج طبقه. همه چیز از موکت و تخت و کاغذ دیواری و سرویس بهداشتی و درب و پنجره ها نو بودن و مشخص بود برای جام جهانی تجهیز شدن. یه یخچال و مایکروفر و سینک نقلی هم توی اتاق بود که خیلی به درد میخورد. کاملا تمیز و اقتصادی و بدون تجملات اضافی.
شب قبل (31 خرداد) دقیقا انقلاب تابستانه و کوتاهترین شب سال توی نیم کره شمالی بود. ما تو قطار بودیم و با عبور از مناطق بیرون شهر، شب های سفید روسیه رو رصد کردیم. این پدیده در مناطق شمالی تر مثل سن پطرزبورگ مشخص تره. آسمون اصلا سیاه نمیشه و از غروب که حدود ساعت ۱۰ شب اتفاق میوفته تا حدود ساعت ۱و سی دقیقه بامداد گرگ و میش باقی میمونه و در نوع خودش خیلی جالبه.
بعد از استقرار و یکم استراحت ، حدود ساعت ۱۰ صبح از هتل زدیم بیرون و اول رفتیم بلیط سیرک نیکولین رو بخریم . برای دیدن جاذبه های مسکو اطلاعاتی که در سفرنامه "کتابچه راهنمای سفر به روسیه (قسمت دوم)" در همین سایت به صورت جدول وجود داره خیلی کامل و دقیق و قابل اعتماد هست و از تکرارش پرهیز میکنم و فقط لینکش رو در انتها میزارم.
ساعت ۱۱ دو تا بلیط مجموعا 4000 روبل خریدیم و برای نهار به فست فود BLACK STAR BERGER رفتیم که خیلی باکیفیت و بزرگ بود و شد 1500 روبل برای دو نفر.
عکس24: BLACK STAR BURGER مسکو
از اونجا با مترو رفتیم به تپه گنجشک ها که دانشگاه بزرگ و باشکوه مسکو اونجاست و یکی از ساختمون های هفتگانه مسکو و محل استقرار FIFA FAN FEST مسکو بود. ساعت ۱۵ بازی برزیل و کاستاریکا شروع میشد و میخواستیم بازی رو بین برزیلی های پرشور ببینیم. اما فیفا فن فست چی هست اصلا؟
از سال ۲۰۰۶ فیفا یک سازمانی رو تاسیس کرده که توی شهرهای میزبان بازی ها و چند شهر بزرگ دنیا مثل رم و پاریس و لندن و نیویورک امکاناتی رو به صورت رایگان توی فضای باز قرار بده برای تماشای با کیفیت بازی ها روی مانیتور های بزرگ. قبل، بین و بعد بازی ها هم با برنامه های فرهنگی و سرگرمی فضای جالبی رو ایجاد میکنن و همون دکه هایی که توی ورزشگاه ها خوراکی و لوازم یادگاری جام جهانی رو میفروشن اینجا هم هستن. قبل بازی یک گروه رقص سنتی روسی برنامه اجرا کرد و بین بازی هم ایکر کاسیاس دروازه بان سابق رئال و اسپانیا روی سن صحبت کرد. حدود ۹ تا مانیتور بزرگ توی کل محوطه بود که همه بتونن بازی ها رو به خوبی ببینن. یه دستگاه سنجش حجم صدا هم وجود داشت که میزان جیغ و کف و سوت حضار رو به "دسی بل" نمایش میداد و بین مردم یه هیجانی ایجاد میکرد تا رکورد سر و صدای قبلی رو بشکنن. تماشاچیای برزیلی که نتونسته بودن برن سن پطرزبورگ هم سنگ تموم میزاشتن و واقعا پر شروشور تیمشون رو تشویق میکردن. این توضیح رو اینجا بدم که خیلیا بدون بلیط بازی ها به کشور جام جهانی مسافرت میکنن و هدفشون حضور توی همین فضا و جو فوق العاده ایه که توی کوچه و خیابون و پارک و جاهای دیگه هست و واقعا نیاز نیست حتما فوتبالی باشید و برای همه لذت بخشه. تقابل و رفاقت و معاشرت ملیت های مختلف با لبخند و شادی واقعا حس خوبی رو به همه منتقل میکنه. با یک خانم آقای تقریبا مسن چینی صحبت میکردم که میگفتن از سال ۹۸ همه جام جهانی ها رو رفتن و عاشق حضور توی این اجتماع خانوادگی شاد هستن.
ما از قبل بنابه تجربه ی دوستان یه زیلوی مسافرتی کوچیک که تاشده اش قد یک کتاب بود رو همراه داشتیم که خیلی جاها به دردمون خورد و وقتی اونجا زیر سایه، پهن کردیم، کلی مهمون اومد برامون و با هم فوتبال دیدیم. پاپکورن ، نوشابه ، آب و بستنی شد 750 روبل برای 2 نفر.
عکس25و26: فیفا فن فست مسکو
بعد از فوتبال با شاتل های رایگان، به ایستگاه مترو kiyevskaya رفتیم که زیر پاساژ European mall قرار داشت. پاساژ شیک و بزرگی بود اما نه فرصت خرید بود و نه قصد خرید داشتیم. البته قیمت ها نسبتا بالا بود با دلار ۶ تا ۸ تومنی. توی طبقه همکف توی راهرو یک پیشخوان بود که از اونجا برای عصر روز بعد ، شنبه ، بلیط کشتی تفریحی رادیسون رو به قیمت نفری 1100 روبل تهیه کردیم و از اونجا با مترو رفتیم به ایستگاه Trubnaya سمت سیرک نیکولین که ساعت 7 برنامه اش شروع میشد.
عکس27: مرکز خرید European mall
کنار ساختمون سیرک یه فروشگاه بود که از شیرینی و نون تازه تا آبمیوه ، سالاد ، ساندویچ و میوه های آماده میفروختن که یه خرید جزئی کردیم برای آنتراکت.
توی لابی ساختمان سیرک، حیوون های خوشگلی برای عکس گرفتن بودن. مخصوصا هیبت ببر خیلی جذاب اما هولناک تر از شهامت ما بود که بغلش کنیم و عکس بگیریم.
فضای سالن بسیار زیبا با رنگ آمیزی و نورپردازی حرفه ای و صندلی های راحت که دید کامل و یکنواختی رو برای همه حضار فراهم میکرد. برنامه های سیرک بسیار جالب و واقعا کیفیت بالایی داشت. سالن تقریبا پر شد و تهیه بلیط قبل شروع برنامه هنوز امکان پذیر بود و احتمالا نیازی نیست توی سایر فصل ها از قبل بلیط تهیه کرد. مجری زیاد حرف نمیزد و اجرای اصلی با دلقکِ صامت بود و مشکل زبان وجود نداشت یعنی طنزی به زبان روسی اجرا نمیشد که فقط روس ها بخندن. گرفتن عکس و فیلم ممنوع بود و تقریبا همجا بودن پرسنلی که کنترل کنن. توصیه: از نمایش زیبا به صورت زنده لذت ببرید!
عکس28: سالن سیرک نیکولین مسکو
ساعت 10 شب برنامه سیرک تموم شد و بعد از خریدن یه عروسک دلقک خیمه شب بازی (450 روبل) به هتل برگشتیم. نزدیک هتل از یک فروشگاه خوراکی و میوه خریدیم(650 روبل).
ساعت ۱۰ صبح روز شنبه، ۲ تیر، بعد از خوردن صبحونه توی هتل که متنوع، گرم، تازه و خوشمزه بود به سمت موزه فضانوردی حرکت کردیم که نزدیک مترو VDNKh بود. نفری 300 روبل ورودی دادیم و حدود ۲ ساعت بازدید مون طول کشید. برنامه گوگل ترانسلیت خیلی از قسمت هایی رو که روسی نوشته بود رو فوری با دوربین ترجمه میکرد که خیلی کاربردی بود. کافیه دوربین رو روی متن مورد نظر بگیرید تا اون رو به صورت انگلیسی نمایش بده. موزه از قسمت های جالبی از ماکت های کوچیک تا وسایل و امکانات سفینه ها و ایستگاه های فضایی نحوه بسته بندی مواد غذایی فیلم های آموزشی و فضا های شبیه سازی شده تا اولین اشیا فرستاده شده به فضا و عکس فضانورد های تاریخ شوروی و جهان رو شامل میشد. یکی از لباس های خانم انوشه انصاری با پرچم ایران و آمریکا با اسم خودشون هم وجود داشت.
عکس29: لباس خانم انوشه انصاری
عکس30و31: نمای بیرونی ساختمان موزه فضانوردی
ساختمون موزه هم به شکل یک موشک در حال خروج از جو زمین هست که در نوع خودش ابتکار جالبی ست.
البته برنامه داشتیم به پارک کنار موزه که نمونه های واقعی از شاتل فضایی برای بازدید داشت و ورودی اش 700 روبل بود بریم اما زمان حرکت قایق تفریحی ساعت 3 عصر بود و ممکن بود جا بمونیم. بیخیال شدیم و موکول کردیم به آینده چون تا همینجا هم برامون مسجل شده بود روسیه ارزش بازدید چندباره رو داره...
از موزه خارج شدیم و با چندتا عروسک کارتونی عصر یخبندان عکس گرفتیم و به سمت ایستگاه مترو kiyevskaya که نزدیک اسکله بود رفتیم. از مترو تا اسکله که روبه رو هتل رادیسون بود تاکسی اینترنتی گرفتیم. راننده برای اینکه بگه دقیقا کجا منتظر ماست ، تماس گرفت و شروع کرد به روسی صحبت کردن! دیر شده بود و باید عجله میکردیم. بلافاصله گوشی رو سمت یک زن و شوهر عابر گرفتم تا اونا با راننده صحبت کنن. انگلیسی بلد نبودن ولی مسیرشون رو عوض کردن و مارو تا پیش ماشین رسوندن و با لبخند و خوشرویی رفتن. توی این چند روز با این رفتاری که از روس ها می دیدیم همش این سوال برام پیش میومد که چرا همیشه تصور ما این بوده که روس ها سرد و خشن هستن؟
دقیقا راس ساعت ۳ رسیدیم به کشتی، که در حال جدا شدن بود. انتظار من چیزی شبیه به کشتی های استانبول بود. اما کشتی بسیار بسیار زیبا و لوکسی بود. سالن داخلی و فضای باز بیرونی، مجلل و پر بودن از میز و صندلی های سرو غذا. توی سفرنامه هایی که خونده بودیم چیزی راجع به امکانات و پذیرایی کشتی ننوشته بود و ما هم مقداری خوراکی تهیه کرده بودیم که توی کشتی بخوریم. اما وقتی غذاهای رنگ و وارنگ و جذاب اونجا رو دیدیم بیخیال اونا شدیم و گفتیم مِــــنـــــو پیــــلیـــــــــز......!!!!
عکس32و33: غذای کشتی رادیسون
یک سینی گوشت با دسر کیک و آبمیوه سفارش دادیم که سریع آماده شد. هزینه میز ۲560 روبل شد که با اون طعم و مزه و کیفیت واقعا ارزش داشت و خیلی چسبید. توی کشتی، هم از اهالی خود روسیه بودن و هم توریست های فوتبالی از مکزیک و آرژانتین و ایسلند و چین و پرو و کشورهای عربی.
عکس 34و35و36: کشتی رادیسون و مناظر مسیر حرکت
4 تا کشتی یک شکل از روبه روی هتل حرکت کردن و بعد از عبور از مقابل تپه گنجشک ها، ورزشگاه لوژنیکی، مجسمه پترکبیر، کلیسا سنت باسیل، کلیسای عیسی منجی و یک دوجین ساختمون زیبای دیگه، حدود ساعت ۶ عصر برگشتن به همون اسکله ای که سوار شدیم و روبه روی هتل رادیسون که یکی از ساختمون های هفتگانه یا هفت خواهران توی مسکو است.
از یکی از مسافر های روس، که انگلیسی بلد بود و ادعا میکرد طوماری درحال امضاشدنه که مجسمه ی پترکبیر رو به خاطر ظاهر خشن! که شبیه نماد دزدان دریاییه! تخریب کنن، راجع به فضای سیاسی روسیه و شهر مسکو پرسیدم و متوجه شدم که چه دل پری دارن. البته این صحبت ها رو آروم تر از حد معمول میگفت. از این میگفت که زیر پوسته ی نازکِ شادِ شهر و تو فضای مجازی روزبه روز بر تعداد ناراضی ها و معترضین به وضع موجود بیشتر میشه و در جواب اینکه با این نرخ بالای رشد اقتصادی و توسعه، دقیقا چه خواسته ای دارید؟ می گفت آزادی های سیاسی و دموکراسی واقعی... مکالمه مفصلی بود که ذکرش اینجا موضوعیت نداره.
بعد از پیاده شدن، قدم زدیم به سمت مرکز خرید European mall که ایستگاه مترو kiyevskaya زیرش بود. توی مسیر دو بسته بلوبری و تمشک تازه خریدیم که خیلی خوشمزه بودن. با مترو رفتیم به ایستگاه Partizanskaya که نزدیک بازار ایزمایلوفه...
عکس37: کاخ ایزمایلوف ؛ در مجاورت بازار سنتی ایزمایلوف
کلاه، پالتو پوست، مجسمه ماتروشکا و عروسک های زابیواکا که سنبل جام جهانی بود لیست خرید ما رو تشکیل میداد اما ما ساعت ۷و نیم رسیده بودیم و ساعت ۸ تقریبا هیچ مغازه ای باز نبود. برگشتیم هتل تا فردا مجدد بریم ایزمایلوف. رفتیم هتل و یه شام مختصری که داشتیم خوردیم و ساعت 10 شب دوباره رفتیم بیرون تا نورپردازی میدان سرخ و ساختمون های اطرافش رو ببینیم. بامترو به ایستگاه Revolution Square رفتیم و با خروج از مترو یکی از به یاد موندنی ترین لحظات سفر برامون رقم خورد... انبوه جمعیت شاد با پرچم های مختلف از تمامی کشورها، که دسته دسته، دور گروه های موسیقی خیابونی جمع میشدن و سرود میخوندن ، با نورپردازی زیبای خیابون ها و ساختمون ها... واقعا فضای خاصی رو میساختن که به قول آقای فردوسی پور فقط از فوتبال میشه همچین چیزی رو انتظار داشت...
عکس38: خیابان های اطراف میدان سرخ
مترو تا ساعت ۱ بامداد، بیشتر کار نمیکرد و پس از میدون سرخ به سمت خیابان آرابات حرکت کردیم و از اونجا برگشتیم به هتل.
صبح یکشنبه 3تیر 97 ، که آخرین روز توی مسکو بود، وسایل رو جمع کردیم و چمدون ها رو تحویل انبارهتل دادیم و بعد از صبحونه زدیم بیرون.
این نکته رو بگم که موقع چک اوت چیزی از ریجستر پلیس نگفتن و چون توی برگه رزرو booking نوشته بود الزامیه ، خودمون درخواست کردیم. برای هر نفر هزار روبل گرفتن (حدود 100 هزار تومن). راجع به این برگه، توی سفرنامه ها خونده بودم و همزمان ۲ تا خانواده چینی و بلژیکی هم این برگه رو از هتل میگرفتن و میگفتن بالای 7 روز اقامت ، اجباریه... اما روز آخر موقع خروج از فرودگاه ، گیت کنترل پاسپورت گفت به اون کاغذ نیازی نداره. شاید در سیستمی یکپارچه، ثبت شده بود و یا چون کمتر از 7 روز توی روسیه بودیم، گفتن نیاز نیست... اما به ریسکش نمیارزه که موقع خروج مشکلی پیش بیاد و از پرواز جا بمونید.
صبح مجدد به میدان سرخ و پاساژ زیبای GUM و کلیسای سنت باسیل رفتیم.
عکس39: میدان سرخ و کلیسا سنت باسیل
عکس40: مرکز خرید GUM
وسط میدون سرخ، فیفا یک محوطه ای اختیار کرده بود و مجموعه ای از بازی های مختلف با توپ فوتبال رو به رایگان برای مردم عادی قرار داده بودن که خیلی جالب و باحال بود.
عکس41و42: محوطه بازی های با توپ در میدان سرخ
آفتاب تابستون مسکو چون رطوبت نداره و کمی مایل میتابه، قابل تحمله، اما همراه داشتن یه چتر کوچیک قدم زدن رو خیلی لذت بخش میکنه... علاوه بر اینکه هر لحظه امکان بارندگی وجود داره...
حدود ساعت ۴عصر از میدون سرخ خارج شدیم و با مترو دوباره رفتیم به ایزمایلوف. عروسک ماتروشکا، از ۱۰۰ روبل تا 10.000 روبل پیدا میشد. بستگی به ظرافتش داشت... مثلا بعضیا که گرون بودن، فروشنده میگفت برای رنگ آمیزیش، از آب طلا استفاده شده. ما یه ۳۵۰۰ روبلی برداشتیم با یه مجسمه زابیواکا و یه کلاه پوست و یه سری چیزای دیگه. بعضی از فروشنده ها تاجیک بودن و مکالمه بانمکی بین اونا ، و ایرانی هایی که حضور ملموسی توی بازار داشتن، شکل میگرفت.
حدود ساعت ۷ عصر برگشتیم هتل، وسایل رو گرفتیم و حدود ۸ و ربع ایستگاه قطار"کازان اسکای" بودیم. ساعت ۹ قطار حرکت میکرد و توی فرصتی که داشتیم، حسابی خوراکی های خوشمزه، خریدیم برای توی راه. از قضا این قطار لوکس بود و پذیرایی داشت!!!!
عکس43و44: قطار مسکو به سارانسک
پذیرایی روی میز کوپه و یک وعده غذای گرم(که ما صبحونه انتخاب کردیم) و ظاهر کابین، شیک تر بود، اما تفاوت فنی خاصی با قبلی نداشت. سرعت متوسط قطار همون ۷۵ کیلومتر در ساعت و مسیر، ۲ خط برقی بود. مطابق زمانبندی به ایستگاه ها میرسید و ایستگاه آخر سارانسک بود.
فصل پنجم: سارانسک؛ ایران - پرتغال
شب خوب خوابیدیم و بعد از صرف صبحونه که شیربرنج ، کیک و چای بود، ساعت ۷ صبح به سارانسک رسیدیم. قبلا گفتم که برای بعد از این بازی ، بلیط برگشت به مسکو گرفته بودیم، اما بازی ساعت ۹ شب شروع میشد و از ۷ صبح تا ۹ شب رو باید یه استراحتی میکردیم تا انرژی داشته باشیم.
قبلا راجع به سایت های مهمان و میزبان، توضیح دادم و گفتم که، از چند ماه قبل از سفر، از طریق اون، چندتا دوست روس پیدا کرده بودم و کازان، دو روز مهمون بودیم و خیلی خوش گذشته بود.
توی سارانسک با یکی دوست شده بودم، ولی از قبل، قول میزبانی رو به یک خانواده ۵ نفره ایرانی داده بود. اما با هم در ارتباط بودیم و میخواست چمدون ها رو برامون نگه داره که بارمون سبک باشه. اما 2 شب قبل، بهم پیام داد که یکی از دوستای نزدیکش که انگلیسی هم کامل بلده، یه آپارتمان نقلی داره و اون روز هم کلا تعطیله. اگه دوس داشتیم، میتونیم مهمون اون باشیم. شاید اگه تجربه ی مهمون نوازی روس ها، توی کازان رو نداشتیم، این پیشنهاد رو قبول نمیکردیم و جانب احتیاط رو میگرفتیم. چون دیگه شامل مقررات سایت نبود. اما اونقدر که توی اون یک هفته از این مردم، انرژی مثبت دریافت کرده بودیم که باز هم بهشون اعتماد کردیم و با میزبان جدیدمون قرار گذاشتیم که بریم خونه اش برای چند ساعتی، استراحت کنیم. البته این قرار رو زمانی که مسکو بودیم، گذاشتیم و برای چشم روشنی هم، هدیه کوچیکی که همه روس ها دوس دارن ، براش تهیه کرده بودیم.
راجع به چمدون ها هم ریسک نکردیم. چون بعد از مسابقه ممکن بود خیابون ها بسته باشه و نتونیم با تاکسی بریم از خونه اش برداریم و برگردیم ایستگاه قطار، که نزدیک ورزشگاه بود. پس بهترین کار این بود که چمدون ها رو توی صندوق امانات ایستگاه بزاریم. تابلوی صندوق رو اولین بار توی ایستگاه مسکو، دیده بودیم و میدونستیم، همه ی ایستگاه های قطار روسیه همچین انباری دارن. برای یک قفسه، چهارصد روبل پرداختیم و درست وقتی چمدون ها رو تحویل دادیم، تلفنم زنگ خورد و یه جوون با لهجه روسی گفت که بیرون ایستگاه منتظر ماست! البته قرار بود فقط آدرس بده، اما دیده بود کل خیابون های شهر رو بستن و ما ممکنه نتونیم آدرس رو پیدا کنیم و خودش اومده بود دنبالمون!
یه جوانک دانشجوی ۲۰ ساله که چند هفته ای بود که پدرش رو از دست داده بود و تنها زندگی میکرد و توی یه گروه موسیقی گیتار بیس میزد. با تاکسی رفتیم و حدود ساعت ۸ صبح رسیدیم به آپارتمانش.
توی مسیر فقط اتوبوس های برقی و تاکسی ها تردد میکردن و از همون ساعت های اولیه صبح حضور پرتعداد تماشاگران ایرانی و پرتغالی توی شهر، قابل رویت بود که باید تا شب یجوری خودشون رو سرگرم میکردن.
با اینکه توی قطار خوب خوابیده بودیم اما هوای مطبوع و خنک صبحگاهی و سکوت و آرامش شهر و رنگ سبز چشم نوازی که از چشم انداز پنجره، مشخص بود، پلک ها رو سنگین میکرد. یه دو سه ساعتی، روی کاناپه یه چرتی زدیم و با سوت کتری از خواب پریدیم...
بعد از خوردن یه چای داغ و تازه دم، شروع کردیم به صحبت و آشنایی بیشتر... از هنر و سبک های موسیقی ایرانی و روسی گرفته تا سیاست و تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم و جنگ های ایران و روس و تقسیم خزر و شهرهای قفقاز و قرارداد های بین ایران و روس... این همه اطلاعات از یه دانشجوی ترم ۴ واقعا عجیب بود برام...!!!
یه سکه ۱۰ روبلی که مخصوص جام جهانی ضرب شده بود و نماد مسابقات روش حک شده بود رو بهمون داد که خیلی یادگاری خوبی بود. یه "حیوون خونگی عجیب" هم داشت، که بعداز اینکه فهمیدیم، قبلا یه جفتی داشته که فرار کرده ، یا حضرت عباس گویان وسایلمون رو جمع و جور کردیم و در رفتیم! ولی اصرار داشت که توی خونه قبلی فرار کرده و اینجا نیست... چی بود؟ یه سوسک!!! که اگه بگم اندازه، یه وزق بود، اغراق نکردم!!! توی یه تنگ شیشه ای دردار، ازش نگه داری میکرد...!!!
عکس45: کلیسای مرکز شهر سارانسک
حدود ساعت ۲ برای نهار، رفتیم به یک رستوران، که مدیر تاجیکش، دوستِ دوستمون بود و از اینکه اون روز، صدای قالب رستورانش، فارسی بود و اکثر سفارش ها رو ، فارسی میگرفت، خیلی خوشحال بود. حدود ساعت ۴ عصر، قدم زنان رسیدیم به میدون اصلی شهر که یه کلیسای زیبا ، چندتا مرکز خرید متوسط ، یه پارک و فیفا فن فست سارانسک ، اطرافش بودن. اینجا از دوستمون که میخواست بره سر تمرین گروه ، بعد از چندتا عکس یادگاری ، خداحافظی کردیم و رفتیم توی مرکز خرید یه دوری بزنیم و یکم خوراکی بخریم. از قضای روزگار، حس کردم یکی با لهجه روسی، صدا میزنه عااالی... عااالی... برگشتم و دیدم یه آقا پسر ، دستاش رو باز کرده و داره منو بغل میکنه!!!!
اول تصور کردم اشتباه گرفته و با تعجب پرسیدم شما؟ گفت من آنتوآن هستم (دوستی که قبلا گفتم) و من رو از روی عکس تلگرامم، شناسایی کرده بود... تصور کنید عجب شهر کوچیکی بود...! ۵ تا مهمون ایرانی هم، همراهش بودن و بعد از چند دقیقه صحبت، ازشون جدا شدیم.
ساعت 5 عصر، بعد از یه خرید کوچیک، میخواستیم بریم فیفا فن فست، تا بازی روسیه و اروگوئه رو با روس ها ببینیم. اما زیر آفتاب، هم گرم بود و هم اینکه خیلی خلوت بود و ترجیح دادیم بازی رو آنلاین ببینیم. واسه همین رفتیم پارک. زیلو پهن کردیم زیرسایه درختی و از نسیم خنک لذت بردیم. اونجا هم با چند تا هموطن آشنا شدیم که حسابی از لیدرشون شاکی بودن، که به عنوان "گردش شهری، بازدید از پارک!!!" از صبح، توی شهر رهاشون کرده بود و هرچقدر باهاش تماس میگرفتن پاسخ نمیداد...!!!
حدود ساعت ۷ حرکت کردیم سمت ورزشگاه موردوویا آرنای شهر سارانسک، که حدود ۴۵ دقیقه، پیاده از وسط شهر فاصله داشت. مسیر پر بود از ایرونی ها و روس ها با لباس سفید و طرف دیگه قرمز پوشایی که از کشورهای مختلف به خاطر رونالدو اومده بودن و خیلیاشون پرتغالی نبودن. مسیر سرپایینی بود و نزدیک غروب ، خورشید از پشت میتابید به ورزشگاه رنگارنگی که از همه جای شهر، مشخص بود. صدای شیپور مخصوص تیم ایران هم صدای قالب بود. بعد عبور از دو تا گیت، ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه رسیدیم داخل ورزشگاه و صندلی خودمون . بازی اول نزدیک زمین بودیم اما این بازی طبقه بالا ، که تسلط بهتری روی بازی داشتیم.
عکس47و48: ورزشگاه موردوویا آرنا-سارانسک
دوباره همون کیفیت و همون جو جذاب و دوست داشتنی که ان شاالله نصیب تک تکتون بشه. بین دو نیمه ، هات داگ ، نوشابه و پاپ کرن... نیمه دوم ، پنالتی رونالدو ، گل کاشتن بیرانوند ، گل ایران و حسرت گل نزدن طارمی... بازی ساعت ۱۱ شب تموم شد و با مجموعه متنوعی از حس ناراحتی و خوشحالی ، حسرت و سربلندی ، تاسف و غرور ، دلسوزی و افسوس و افتخار، بخاطر بازی خوب تیم ملی، صعود نکردن ، تموم شدن سفرمون و دورشدن از خاطره های بیادموندنی ، افتخار به دلاوری ایرونی ها و خیلی حس های مختلف دیگه یواش یواش از ورزشگاه خارج شدیم و سمت اتوبوس هایی رفتیم که قرار بود برن ایستگاه قطار که اتوبوسی در کار نبود و قدم زنان حدود ساعت ۱۲ شب رسیدیم ایستگاه. چمدون ها رو از انبار تحویل گرفتیم و ساعت یک حرکت کردیم به سمت مسکو.
توی قطار2 تا نکته شنیدیم که خیلی ناراحتمون کرد. یکی اینکه شب قبل عده ای "ایرانی نما" ، رفته بودن جلو هتل تیم پرتغال که با سر و صدا، مانع استراحت شون بشن، که متاسفانه فیلمش هم موجود بود. بعدی اینکه عده ای "انسان نما" توی ایستگاه قطار، چون بلیط تموم شده بود و نمیتونستن سوار قطار بشن، شروع کرده بودن به کتک زدن دختر و پسرهایی که داوطلبانه به برگزاری مسابقات کمک میکردن!!!
فصل ششم: حرف آخر
ساعت ۱۱ ظهر روز سه شنبه، ۵ تیر رسیدیم ایستگاه "کازان اسکای" مسکو و از اونجا با مترو رفتیم به ایستگاه قطار "پاولتسکایا" در جنوب شرقی مسکو، تا سوار قطار مخصوص فرودگاه Domodedovo بشیم. توی ایستگاه قطار باقیمونده روبلی که داشتیم رو می خواستیم به دلار تبدیل کنیم که یه بانک با نرخ مناسب و کمیسیون معقول پیدا کردیم. حدود 50 روبل (5 هزارتومن) کم داشتیم تا پولمون رند باشه. خانمی که اونجا کار میکرد وقتی لباس ایران رو تنمون دید، گفت: "دیشب بازی ایران رو دیدم و بعد بازی، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. ایران قهرمانانه بازی کرد... بقیه پول رو خودم میزارم...!!! سفر خوبی داشته باشید و امیدوارم توی روسیه بهتون خوش گذشته باشه...!!!" هم شرمنده شدیم و هم احساس غرور کردیم و بیشتر از این متعجب شدیم که یه کارمند بانک، خودش کسری حساب رو برای یه خارجی، جبران کنه...
خلاصه حدود ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه ظهر با قطار به فرودگاه بزرگ Domodedovo رسیدیم که ترمینالش حداقل ۳ یا ۴ برابر فرودگاه امام تهران باید باشه... بسیار بزرگ و مدرن. اون روز توی اخبار منتشر شد که پرواز مسکو به تهران تا ۳۰ میلیون تومن هم رسیده بود. البته ما از ۲ ماه قبل پرواز ساعت ۴ عصر پگاسوس به استانبول با قیمت 918 هزار تومن گرفته بودیم و مشکلی نداشتیم برای خروج از روسیه. موقع خروج اون برگی که موقع ورود، بهمون داده بودن و هتل، مهر زده بود رو پس گرفتن اما اون کاغذی که ۱۰۰۰ روبل بابت رجیستر پلیس، توی هتل پرداخت کردیم رو، همونطور که گفتم ، نگاه هم نکردن.
بدون مشکل خاصی سوار هواپیما شدیم. از قبل میدونستم پگاسوس، پرواز اقتصادی ترکیه هست و فرودگاه سبیحا میشینه و پذیرایی نداره. اما نمیدونستم که یه لیوان آب رو هم باید ۱ونیم یورو بخریم و صندلی ها ثابت هستن و تکون نمیخورن!
با گذشتن از روی دشت های سرسبز شرق اروپا و دریای سیاه ساعت ۷ شب سه شنبه ۵ تیر ماه به استانبول رسیدیم و با اتوبوس های "هواتاش" به تکسیم رفتیم و بعد از ۳ روز چرخیدن توی استانبول، آخر شب جمعه ۸ تیر، از فرودگاه آتاتورک با پرواز بیزنس کلاس کیش ایر به قیمت ۷۵۰ تومن برای هر نفر ساعت ۶ صبح روز شنبه، رسیدیم به فرودگاه امام خمینی و نهار رو رشت خوردیم.
یه جمع بندی سریع : به عنوان یک غربزده ای که درباره معیارهای توسعه ی پایدار و رفاه اجتماعی، اندک مطالعاتی داره و توی سفرها خیلی به اونها دقت میکنه، باید اعتراف کنم، واقعا از این سطح از رفاه و توسعه یافتگی توام با یکپارچگی فرهنگی و سطح بالای آموزش عمومی متعجب شدم. در کره جنوبی، شما مدرنیته و تکنولوژی میبینید، اما مردم بسیار مغمومی داره یا در چین، سرعت توسعه زیرساخت ها و گسترش شهرها رو سال به سال، کاملا به چشم میبینی، اما هنوز فرهنگ شهرنشینی کاملی ندارن یا حتی پزشکان و مهندسین شون هم نمیتونن انگلیسی صحبت کنند. یا کشورهای اروپایی هنوز به شدت درگیر نژادپرستی و قوم گرایی هستن اما روسیه تعجب آور بود و جنبه های مختلفی برای شناختن داشت که تمام پیش فرض های ذهنی آدم رو به هم میریخت. اما شخصا به یک نتیجه ای رسیدم که یا چند مثال ذکر میکنم. دقیقا شب افتتاحیه بازی ها، که کل جهان در حال تحسین برنامه ریزی و نظم و پیشرفت روسیه بود، شبکه بی بی سی، در یک مستند خارج از زمانبندی معمول، از وضعیت دیکتاتوری و حقوق بشر و برنامه های جاه طلبانه و ضدمردمی رییس جمهور روسیه که مشخصا سراسر کینه و دشمنی بود رو پخش میکرد یا در طول مسابقات، گزارشگران شبکه های اروپایی با گذاشتن کلاه زنبورداری، از هوای آلوده و پشه های زیاد مسکو شکایت میکردن!!! اینکه ما کشور های جهان سوم به شدت زیر سلطه تبلیغات غربی قرار داریم و این پیش فرض های ذهنی متاثر از تبلیغات ضد روسی و ضد شرقی اونهاست. وگرنه توی اون ۷ روز، نه دیدیم و نه شنیدیم، که روس ها سرد و بی احساس و خشن و بی تربیت و نژادپرست و بی فرهنگ و عبوس و آدم گریز باشن. و نه روسیه سرد و یخ زده و خاکستری و مخروبه و عقب مونده و کمونیستی... در ازا، بسیار مهمان نواز و مهربان و بافرهنگ و ظریف و تمیز بودن و مشخص بود این صفات خوب مختص به اون روزها نیست و نقش بازی نمیکردن، تا تبلیغی باشه برای کشورشون که این حجم از صفا و صمیمیت مشخصا، از خلوص نیت شون برمیومد. اما یک ویژگی که شاید دستاویزی غربی ها باشه ، برای تبلیغات منفی، علیه روس ها، اینه که ، عزت نفس و خودباوری که شاید غربی ها در اون، ید طولایی دارن رو نداشته باشن. یعنی شما با هرکسی که در روسیه صحبت میکردی، در توجیه نکات منفی یا چیز ناخوشایندی مثل ترافیک، عبارت: "روسیه است دیگه... کاریش نمیشه کرد" ، "توی روسیه این چیزا طبیعی شده" ، " فقط توی روسیه این چیزا رو میبینی" یا "ببخشید که کشور ما اینجوریه..." رو با یک لبخند تلخ، بیان میکردن. درحالی که واقعا مسائل پیش پا افتاده ای بودن که توی همه جای دنیا، بدتر از اون هم اتفاق میفته...
حتی قبل از سفر که با یکی از روس ها صحبت میکردم، یک لیست بلند بالایی از اتفاقات بدی، که ممکنه برامون توی روسیه اتفاق بیفته، مثل بدخلقی و ترافیک و سرقت و زورگیری و انواع جرم جنایت دیگه فرستاده بود و بابت شون پیشاپیش، عذر خواهی میکرد و میگفت لطفا به پای همه ی مردم روس نزارین !
ولی انصافا جز خوبی و صفا ندیدیم از این جماعت مو بور چشم رنگی...
سفرنامه هایی که قبل سفر از اطلاعاتشون استفاده کردم (به رسم امانت)
کتابچه راهنمای سفر به روسیه (قسمت دوم)
سفر به تاریخی مدرن و مدرنیته ی تاریخی