مدتی بود بر روی سفر و انتخاب بین دو کشور ترکیه یا مالزی تحقیق میکردم و درنهایت بعلت کوتاه تر بودن مسیر ترکیه و هوای بهتر اون ماه از سال (خرداد) و مسائل دیگه، ترکیه و شهر آنتالیا رو انتخاب کردم. با این حال سفر ما تبدیل به یه تصمیم گیری سریع و لحظه آخری شد. دوشنبه تصمیم به رفتن گرفتیم. ابتدا قصد داشتیم که برای 5 شنبه شب تور پیدا کنیم ولی نهایتا یک تور با قیمت خیلی خوب و ساعتهای پرواز مناسب برای چهارشنبه شب ساعت 23 و برگشت پنج شنبه آتی اش ساعت 1:30 بامداد گیرمون اومد.(یه توضیحی بهتون بدم که با توجه اطلاعاتی که از قیمت هتلها در سایت بوکینگ و رنکینگ اونها در سایت تریپ ادوایزر به دست اورده بودم چند تا هتل به سلیقه خودم انتخاب کرده بودم و به آژانس گفتم که در صورت امکان یکی از اونها رو برام بگیرن،
ولی متاسفانه گویا گرفتن هتل از هر کشوری که در لیست هتلهای طرف قرارداد آژانسهای ایرانی نباشه هم گرفتنش براشون سخته و هم چون از حالت گارانتی در میاد قیمتهاشون بسیار بالاتر از حالت واقعی و بالاتر از قیمت هتلهای طرف قرارداد درمیاد) به هر حال رفتم سراغ اولویت بعدیم اینکه از آژانس بخوام حتما هتلهایی معرفی کنه که در ناحیه بلک آنتالیا باشه، در نهایت هتلی هایی که پیشنهاد میداد رو در سایت تریپ ادوایزر از لحاظ رتبه و رنکینگ و نظر کاربرهای بین المللی در اون ناحیه چک میکردم و بعد انتخاب رو نهایی کردم(البته انتخابم بسیار محدود بود چون هفته اینده اش یکی دو روز تطعیلی داشت و تمامی پروازهای ترک واکثر هتلها تقریبا پر بودند). هتل لتونیا گلف ریزورت با یه پرواز ایرانی. هتلی بود که خیلی کم اسمش رو در لیست هتلهای آژانسها دیده بودم که خب این خودش برای من یه پوئن مثبت بود. رتبه اون هم در سایت تریپ ادوایزر 24 امین بود از بین 81 هتل موجود در منطقه بلک.
نمای بالایی از هتل لتونیا گلف ریزورت
بعد از یک رانندگی 4-5 ساعته از اصفهان به تهران به فرودگاه امام خمینی رسیدیم و تشریفات معمول انجام شد. در فرودگاه باجه های تحویل ارز مسافرتی کاملا خلوت بود و در عرض چند ثانیه ارزهامون رو با دادن حواله هایی که همون روز صبح از بانک ملت تهیه کرده بودم تحویل گرفتیم. پرواز بدون تاخیر بلند شد. ولی متاسفانه صندلی های هواپیماهای ایرلاین زاگرس اصلا مناسب نیست و بحدی به هم نزدیکه که به سختی پاهای ادم بین دو تا صندلی جا میشه. همسر بیچاره من که پاهای بلندی داره تقریبا تا ترکیه پاهاش خشک شد. به فرودگاه کوچک اسپارتا رسیدیم هواپیما تقریبا در چند قدمی در سالن ایستاد! بدون معطعی پاسپورتها چک شد و چمدونهامون رو تحویل گرفتیم. تور لیدر ما آقای احمد از گروه ممنتو دم در منتظرمون بود. تنها من و همسرم بودیم و 3 آقای جوان. قبل از سفر خیلی ما رو ترسونده بودن که چندین ساعت از اسپارتا تا آنتالیا فاصله هست. ولی من نمیدونم چرا مردم در مورد چیزهایی که اطلاع ندارند حرف های بی مورد میزنند. ما حدود یک ساعت و چهل و پنج دقیقه بعد در یک جاده که شیب رو پایین داشت به آنتالیا رسیدیم.
قرار بود آقای محمدرضا (تور لیدر ما) با ماشین شخصی خودش ما رو از انتالیا به هتلمون در بلک ببره. چون فقط ما دو نفر هتلمون در منطقه بلک آنتالیا بود. در شهر انتالیا ماشین ایستاد و ما دو نفر پیاده شدیم و سوار ماشین آقای محمدرضا شدیم. آقای محمدرضا توضیحاتی که اقای احمد هم داده بود مجددا گفت و ما هم سوالاتی ازشون پرسیدیم و برعکس اونچه که شنیده بودیم اصلا اصرار به خرید تورهای مختلفشون نکرد و خیلی مودبانه همه چیز رو توضیح داد. حدود نیم ساعت بعد به هتلمون رسیدیم. ساعت 4:30 صبح بود و تحویل اتاق ساعت 14 ! ولی رسپشن گفت ساعت 5 میتونه اتاقمون رو بهمون تحویل بده. خیلی عالی شد. چند بسته ای گز از اصفهان آورده بودم، هم به تورلیدر و هم به رسپشن دادم.(به نظرم یه همچین هدایای کوچولویی خیلی به درد میخوره ، چون در ابتدای کار، پول تبدیل شده نداریم و اسکناسها هم برای انعام درشت هستند، من همچنین به تمیزکارهای اتاق و مسئول روابط عمومی هتل و ... هم گز دادم) توی این نیم ساعت طبق نقشه ای که بهمون دادن یه چرخ کوتاه توی محوطه هتل که در سکوت و ارامش شبانه غرق بود زدیم. در بعضی قسمتها افرادی در حال نظافت یا چیدن میزهای رستورانها بودن. فضا پر بود از عطر گل و طراواتی که انبوه درختهای هتل به محیط بخشیده بودن و صدای زیبای پرنده هایی که تازه از خواب بیدار شده بودن. نور پردازی زیبای استخرها و ساحلی با ماسه های صاف. همه و همه نوید یک تعطیلات خوب رو بهمون داد. نهایتا برگشتیم به لابی درب ورودی. تا وارد شدیم کارتهای اتاق و کارتهای حوله ها تحویلمون شد یه آقای دیگه به اتاقمون راهنماییمون کردن... و تعطیلات شروع شد.
***من اطلاعات سفرنامه رو طبقه بندی نمیکنم و در ضمن نوشته ها، اطلاعات رو ذکر خواهم کرد، چون میخوام بیشتر حالت سفرنامه ای باشه تا گزارشی.و در طی سفرنامه بیشتر راجع به اکتیویتی هایی که در هتل انجام دادیم صحبت میکنم چون معمولا در سفرنامه هتلهای ترکیه همه فقط میگن فلان اکتیوتی ها و بازیها وجود داشت ولی نمیگن دقیقا چطور بود و چطور میشد خوش گذروند و همچنین در صورت تمایل جهت دیدن نقدهای کاربران و عکسهای بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمائید:
اتاق بسیار مدرن و به اندازه کافی بزرگ بود. یه تخته دو نفره و یه تخت یک نفره اضافه داشت. با ملافه های بی نهایت تمیز و تشک و بالشهای بسیار راحت (کاتالوگی کنار تخت بود که روش انواع دیگه تشک و یا بالش رو نوشته بودند که اگه احیانا با اینها راحت نیستیم بتونیم سایز ارتفاعی بالش یا نرمی و سفتی تشک رو عوض کنیم که خب همین ها به نظرمون عالی بود.) یه کاتالوگ چندین صفحه ای که انواع امکانات هتل، و ساعات استفاده از انها رو روش نوشته بودند به همراه نقشه هتل. طبق این دفترچه تمامی امکانات هتل رایگان بود: اعمم از استفاده از اینترنت در لابی و در اتاقها، تمام انواع خوراکیها و نوشیدنی ها در تمام ساعات شبانه روز (صبحانه، صبحانه دیرهنگام، ناهار، عصرانه، اسنک بار، شام، شام دیرهنگام، شام 12شب تا 7 صبح در اتاق(در عوض این ایتم استفاده یک بار رایگان از رستوران ویژه وجود ندارد)، کافی شاپ های ویتامینه و آب پرتقال تازه و بستنی روزانه،کافی شاپها با ساعت نامحدود و ...) سیف باکس،مینی بار و... (چون در سفرنامه ایی خوندم در برخی هتلها برخی از این موارد پولی هست)
موارد پولی این هتل استفاده از خدمات ماساژ، رستوران ویژه(الاکارته)، درخواست استفاده از نور پروژکتور زمین تنیس در ساعات خاصی از شب، پرستار خصوصی کودک، استفاده از درمانگاه هتل و دارو، آرایشگاه، خشکشویی، استفاده از وسایل موتوری تفریحات آبی، آموزش بیلیارد و برخی نوشیدنی های خیلی خاص!
در مینی بار چند نوع نوشیدنی وجود داشت. و یک کتری برقی و چند نوع چای و نسکافه. سیف باکس که خیلی به درد بخور بود نحوه دادن رمز رو صبح کارمند رسپشن بهمون آموزش داده بود. تلوزیون با چندین کانال ترک و اروپایی. کمدها بزرگ و جا دار و سرویس بهداشتی بسیار تمیز با سشوار و امکانات کامل و حمام (که البته عیبش این بود که وان نداشت) با شامپو، نرم کننده مو، شامپو بدن و لوسیون پوست، صابون و کلاه یکبار مصرف. هر روز صبح اتاق تمیز میشد، مواردی که مصرف شده بود شارژ میشد و بعضی روزها روتختی با گلهای تازه تزئین میشد. و در انتها یک تراس کوچک. یک تابلو عکس بزرگ بالای تخت ها که بعدا متوجه شدم یک شعبه دیگه از همین هتل در شهر فتحیه میباشد.
تصاویری از اتاق های هتل
بعد از یه استراحت کوتاه برای صرف صبحانه به رستوران اصلی رفتیم با محیط دلپذیر و زیبا و رومیزهایی بسیار تمیز که هر روز یک رنگ مخصوص داشتند. صبحانه بسیار مفصل و بسیار متنوع همون طوری که از هتلهای 5 ستاره یوآل انتالیا انتظار میره سرو میشد. هر نوع خوراکی و نوشیدنی ای که میتونست مطابق سلیقه هر شخصی برای صبحانه باشه وجود داشت چه گرم و چه سرد. مورد باحالی هم که وجود داشت اینکه برای تهیه آب پرتقال تازه نیز خودت باید دست به کار میشدی و با یه آب پرتقال گیری دستی بزرگ آب پرتقالت رو تهیه میکردی.
تصاویری از رستوران هتل
روز اول بود و خودمون رو در انبوهی از اروپایی ها و روس های بلوند و بلند دریافتیم. مدتی گوشمون به دنبال زبان و صدای اشنا میگشت ولی توو همون روز اول متوجه شدیم که ما تنها ایرانی های هتل هستیم. هرازگاهی هم که افرادی مو مشکی و شبیه ایرانی ها میدیم متوجه میشدیم ترکهای مقیم اروپا هستند که برای تعطیلات به کشورشون اومدن. باور کردن اینکه تعداد بچه های قد و نیم قد اروپایی ها و روس ها گاهی حتی از دو – سه تا هم تجاوز میکنه سخت بود... اونوقت میگن رشد جمعیتشون منفیه! ولی تعجب ما بیشتر از چیز دیگه ای بود. توی یک هفته اقامت ما در هتل دریغ از شنیدن صدای گریه، یا جیغ یا شیطنت های بی تربیتی از این همه بچه! واقعا آرامش داشتن و مودب بودن. به خاطر همینه تعداد زیاد بچه اذیتشون نمیکنه. متاسفانه ماها حتی تو تربیت و بزرگ کردن یک بچه هم عاجزیم و اگر بچه دار بشیم تا چند سال خودمون رو از رفتن به سفر محروم میکنیم که مبادا خودمون یا بچه اذیت بشیم! منکه تصمیم گرفتم بعده ها مثله اونا آسون بگیرم و بچه رو با برنامه هامون همراه کنم نه اینکه با توجه به وجود اون برنامه بریزم.
حالا تو روشنایی روز شروع به گشت و تفحص در فضای هتل کردیم. ساختمان 6 طبقه اصلی که اتاقهای استاندارد در ان بودند
تصاویری از ساختمان اصلی
و همچنین لابی اصلی هتل که خب چندان بزرگ و چندان مدرن نیست و به نظرم یکم هم دلگرفته بود در ان جای داشت
گلهای انبوه کاغذی صورتی رنگ در همه جا، محوطه بسیار سرسبز و بزرگ باغ با جویهای جاری زیبا و با درختان بلند و بزرگ و گلهای زیبا، استخراصلی دوتکه بسیار بزرگ با دو سه تا سرسره کوچک و تختهای افتاب کنار ان بعلاوه یک استخر مسابقه.
دو استخر بزرگسالان در محوطه باغ که ویلاها هم در همان محوطه باغ بودند.
همچنین استخر خردسالان که در کنارش زمینهای مختلف بازی کودکان بود (امکانات این هتل برای کسانی که فرزند کوچیک دارند به نظرم خیلی مناسب بود). رستوران اصلی، رستوران ساحلی، کافی شاپ اصلی و چندین کافی شاپ دیگه و کافی شاپ ویتامین و بستنی.
نمای بالایی کافی شاپ اصلی
زمینهای والیبال ساحلی، فوتبال، تنیس(با آموزش رایگان) زمین بسیار بزرگ گلف (با آموزش رایگان)، مینی گلف، زمین تیر اندازی با تیر و کمان، میز بیلیارد، میزهای پینگ پونگ، آمفی تئاتر سرباز
نمایی از زمین گلف
قسمت اسپا با اتاق های باحال برای انواع و اقسام ماساژ(که پولی بودند)، سونا خشک و بخار و جکوزی (که برعکس ایران آبش سرد بود!) استخر سرپوشیده کوچک،
استخر سرپوشیده هتل
یک سالن بدنسازی کوچک، حمام ترکی و حتی باجه ایی برای گرفتن تخته نرد، شطرنج و وسایل بازی. چند تا مغازه لباس و جواهر و چیزهای دیگه که البته اجناسشون خیلی گرون بودن، عکاسی و ..
عکسهایی از مغازه ها
رودخانه و ساحل گسترده دریا با کلی تختهای افتاب و مبلمانهای راحتی...
و یه عالمه مجسمه های بزرگ سبک یونانی و مجسمه های بامزه در گوشه و کنار هتل
و مکانهای دیگه که حتی ما تا شب اخر کشفشون نکرده بودیم! و تمامی این محیط ها همیشه بوی بسیار خوبی ازشون میومد. در تمامی محیط های هتل که دور از کافی شاپ ها بودن، حتی در دورترین نقاط ساحل دستگاه های نسکافه ساز و نوشیدنی های داغ نیز در یک دکه کوچولو با لیوان و مخلفات لازم وجود داشت که اگه نوشیدنی هوس میکردی میتونستی بری و برای خودت مهیا کنی.
بعد از صبحانه پیش خانوم مدیر روابط مسافرین رفتیم و باهاشون آشنا شدیم و بهمون خوش آمد گویی کرد و گفت هر سوال و مشکلی داشتیم ازشون بپرسیم. تمامی برنامه های هتل به 4 زبان انگلیسی، روسی ، آلمانی و ترکی بیان میشد و در تمام طول مدتی که ما در هتل بودیم رفتار تمامی کارکنان و پرسنل هتل بسیار خوب و یاری رسان بود و همیشه همگی لبخند به لب داشتند.
با کارتهای حوله ای که در چک این بهمون داده شد میتوانستیم در طول روز از یک باجه کنار استخر حوله زرد رنگ که مخصوص استفاده در محیط باز هتل بود حوله تمیز تحویل بگیری و در انتهای روز یا انتهای استفاده با پس دادن آنها، کارتها را مجددا پس بگیری و به همین ترتیب برای روزهای بعد، حوله تمیز همان روز. حوله های سفید داخل اتاق مجاز به استفاده فقط داخل اتاق بود و حوله های اسپا نیز مجاز به استفاده در همان محیط و طوسی رنگ بود.
ناهار در یک کلمه خیلی عالی بود. کباب چنجه و چند نوع خوراک گوشت و مرغ سوخاری و ماهی سوخاری، بهترین انتخابها برای یک ذائقه ایرانی بود. در وعده های ناهار و شام تمامی انواع غذاهای کبابی (دنده کباب، کباب کوبیده، چنجه و ...)و برخی انواع خوراکهای گوشتی(حتی انواع نان تازه) همون موقع در باربیکوی سالن غذاخوری طبخ میشد. انواع دیگه غذاهای آب پز و رژیمی، یا غذاهای مناسب ذائقه خام خوارها، سوشی، انواع پیش غذا و دسر و ترشی و ماست و میوهای فصل مهیا و آماده بود. برامون جالب بود که میوه های مورد علاقه خارجی ها هندونه بود و توت فرنگی که البته خیلی هاشون برای شام فقط میوه میخوردن(اونم در حجمی باورنکردنی!) برای شام هم که از ساعت 7 عصر سرو میشد همین موارد بود ولی نمیدونم چرا تعداد غذاهای گرم و خوشمزه در شام بیشتر بود نسبت به ناهار!
از روی پل چوبی رودخونه که به سمت ساحل میرفتیم شخصی به نام علی بود که تور کشتی ای که از هتل حرکت میکرد میفروخت(البته کشتی کوچکی بود) و یک نفر دیگر به نام رمضان که عکاس بود برای عکس گرفتن تبلیغ میکرد. عکاسه بالاخره تونست برای رزرو یک بعدازظهر برای گرفتن تعدادی عکس از ما، قانعمون کنه ولی ناخدا نه! با بچه های تیم انیمیشن هم کم کم آشنا شدیم و شوهرم با یکیشون که تونسی بود و یکی دیگشون که اهل وان بود دوستی خوبی برقرار کرد. البته تمامی کسانی که میفهمیدن ما ایرانی هستیم کلی تحویلمون میگرفتن و هر اطلاعات دست و پا شکسته ای از ایران داشتن برای ارتباط بیشتر روو میکردن. در این میان تنها کسی که کمی ایرانی بلد بود خانمی بود که مسئول بخش اسپا بود. کرد ترکیه بود و تقریبا تمام مکالماتمون باهم فارسی انجام شد و میگفت از فارسی حرف زدنش چند ماهی بوده که میگذشته ولی چون با ما شروع به حرف زدن کرده کم کم کلمه ها یادش اومده. که البته با همین ایرانی حرف زدنش تونست یه وقت ماساژ گرون قیمت به همسر من که معمولا هیچ پیشنهادی رو رد نمیکنه عرضه کنه.(خیلی تخفیف بهمون داد ولی با همون تخفیف هم به نظر من خیلی گرون بود)
کلا برنامه دو سه روز اولمون این بود که صبح ها بعد از صبحانه به ساحل دریا و یا کنار استخرها میرفتیم برای استراحت و با شروع برنامه ها و مسابقات تیم انیمیشن اکثرا تو برنامه هاشون شرکت میکردیم.(برنامه های این تیم هر روز صبح بر روی تابلوی بزرگ مخصوصی کنار استخر با زمانبندی و محل اجرا ذکر شده بود) بعد از ناهار هم قضیه به همین منوال ادامه داشت. قبل از شام یکم به اتاقمون میرفتیم و شب و بعد برنامه شام که خب همه دیگه لباسهای شیک و رسمی میپوشیدند و بعد از شام نشستن در فضای کافی شاپ اصلی در محیط باز همراه با موزیک و ... و ساعت 10شب برنامه شو تایم در آمفی تئاتر، که شب اول برنامه حرکات اکروباتیک بود و واقعا هیجان انگیز بود و نفس رو در سینه حبس میکرد و شبهای بعد هم شعبده بازی و حرکات موزون بی نظیر و آتش بازی، برنامه های مهیج و باحال... بعضی روزها هم برنامه های خارج از نوبتی داشتند مثلا یک روز عصر تخت و بارگاهی باشکوه درست کردند و سلطان سلیمان با کلی خدم و حشم و بانو و لباسهایی بسیار باشکوه و گریم های عالی در ان قرار گرفتند و برنامه های ترکی اجرا کردند و اینچنین فرهنگ و تمدن خود را به رخ مسافران میکشاندند! و یا برنامه های بامزه ای که برای بچه ها ترتیب میدادند و با صورتهای نقاشی شده و لباسهای عجیب و کارتونی به حالت قطار و شعرها و شعارهای کودکانه دور و بر هتل تابشون میدادن(و چون ما بچه نداشتیم از برنامه های دیگه برای کودکان اطلاع زیادی ندارم) و یا کف پارتی سوپرایز که عالی بود.
استفاده از کافی شاپ و رستورانهای میان روز هم خالی از لطف نبود و برنامه عصرانه با کیک های شکلاتی خوشمزه و نوشیدنهای مطبوع و میوه های تازه و گنجشکهای کوچولویی که تا نزدیک بشقابت میومدن تا از خرده های کیک های ریخته شده از دستت روی میز، بخورن یا بعد از ان یه اسنک ایتالیایی واقعا میچسید. و یا خانم پیری و محجبه ای که روی تابه و به شکل کاملا سنتی در کنار ساحل صبح ها و عصر ها اسنک های ترکی درست میکرد.
چند باری شاهد آوردن کیک و مراسم سوپرایز کننده تولد در رستوران بودیم، که البته فکر میکنم سفارش آن مستلزم هزینه اضافی از طرف افراد سفارش دهنده بودند.
روز چهارم از همسرم خواستم که یه سر به شهر انتالیا بزنیم و کمی از فروشگاه های معروف ترکیه ای خرید کنیم ولی از اونجایی که همسرم مثل خیلی از مردها زیاد از ویندوشاپینگ و همراهی با پروسه پر دردسر خرید با خانمها خوشش نمیاد و نمیخواست توو برنامه سفرمون خرید هم داشته باشیم به سختی با من همراه شد. قبلا یکی از دوستانم بهم گفته بود در منطقه بلک راس ساعتهای روند (مثل 9،10، 11 و....) از درب هتل ها یا از میدان اصلی شهر بلک مینی بوس به آنتالیا هست، ولی درب اصلی هتل ما در یک فرعی بود و نه در یک خیابان اصلی مسلما این مینی بوس ها انجا ایستگاهی نداشتند. از رسپشن هتل کمی پول برای کرایه مسیرمان چینج کردیم. با تراکتور در یک مسیر حدودا 5 دقیقه ای خودمان را به مرکز شهر بلک(ایستگاه اخر تراکتورها) رساندیم(فکر کنم نفری یک یا دو لیر کرایه اشون بود) و از انجا راس ساعت 10 ماشینی برای رفتن به انتالیا امد (نفری 6 لیر) حدودا 45 دقیقه بعد به ایستگاه انتهایی در شهر انتالیا به نام میدان رسیدیم. و از انجا پرسیدیم که برای رفتن به پاساژ مارک انتالیا(جدیدترین و بزرگترین پاساژ انتالیا، البته نه حتی به بزرگی یه پاساژ معمولی در استامبول) میبایست سوار کدام تراموا شویم. راهنماییمان کردند. 6-7 ایستگاه بعد (ایستگاه مرات پاشا) روبروی ان پاساژ پیاده شدیم. بسیاری از مارکهای برند ترکی در ان پاساژ شعباتی داشتند و خرید به نسبت معمولی ای میشد در ان انجام داد. نمیدانستیم کجا میتوانیم پولمان را چینج کنیم و این امر وقتمان را خیلی گرفت(با توجه به اینکه ترکها اصلا زبان انگلیسی شان برای راهنمایی کردن خوب نیست) ولی بعد متوجه شدیم در خود پاساژ یک باجه کوچک صرافی هست کما اینکه تمامی فروشگاه هایی که ما خرید کردیم دلار هم قبول میکردند حتی با نرخ تبدیل مناسب تر از صرافی! (برای کسانی که مبلغ زیادی خرید میکنند مناسب است از فروشنده طلب فاکتور تکس فری نمایند(چون مالیات به مسافران تعلق نمیگرد) بعدا در برگشت در فرودگاه ترکیه با ارائه این فاکتورها میتوانند مبلغ مالیات کسر شده را بازپس گیرند.
برای ناهار هم به یکی از کباب ترکی های اطراف پاساژ رفتیم. گران ترین غذایشان با سالاد و نوشابه حدود 20 لیر بود. نوعی کباب ترکی مخصوص که البته بسیار خوشمزه بود. تکه های گوشت کباب ترکی همراه با نان تیلیت شده در اب گوشت که در میز و صندلی های نه زیاد تمیز پیاده رو سرو میشد و به نظرم به نوعی باحال بود و حس سنتی ای به ادم دست میداد. تا نزدیک ساعت 7 مشغول خرید بودیم و شوهرم که در ابتدا به سختی راهی شده بود از من بیشتر خرید کرده بود! دوباره خودمان را با تراموا به ایستگاه میدان رساندیم. ساعت 7:15 رسیدیم که خب مجبور شدیم 45 دقیقه ای برای رسیدن ماشین ساعت 8 معطل بشویم. به بلک که رسیدیم ایستگاه اخر مینی بوس سر فرعی هتل ما بود و ما مجبور شدیم مسیر 7-8 دقیقه ای را پیاده تا هتل بریم. تا به هتل رسیدیم و وسایلمان را در اتاق گذاشتیم از وقت شام گذشته بود. از تایم شام دیر هنگام استفاده کردیم که البته خیلی غذاها و مخلفات کمتری ارائه شده بود ولی همان چند مورد خوشمزه و خوب بودند.
خیلی دوست داشتم به تور رفتینگ که خیلی تعریف ان را شنیده بودم نیز برویم، همان شب با تور لیدرمان از طریق وایبر تماس گرفتم(توضیح اینکه با وجود این شبکه های اجتماعی و اینترنت در تمامی هتل ها دیگر نیاز به تهیه سیم کارتهای ترک بیهوده به نظر میرسد) ولی متوجه شدم دیر به ایشان گفته ایم و تور رفتینگ گروه همان روز برگزار شده است. ولی ایشان گفتند از گروه های دیگر برایمان جستجو میکنند ما در بیخبری بودیم که قبل از خواب دوباره تماس گرفتند و گفتند خوشبختانه بالاخره یک تور برایمان یافته اند. ساعت حضور در لابی را برای صبح روز بعد با ما هماهنگ کردند و روز بعد با حدود نیم ساعت تاخیر راهی ان تور شدیم. مسافت قابل توجهی تا رسیدن به رودخانه مخصوص رفتینگ بود(یک توقف بین راهی هم داشتیم). در ایستگاه اول پیاده شدیم توضیحات لازم را راهنما به ما دادند کلاه ایمنی و جلیقه هم دادند که در همان ایستگاه به تن کردیم (و کفشهای مخصوص پولی ای که استفاده از انها اجباری نبود) و طی یک مسیر 5 دقیقه ای با ماشین به بالای رودخانه رسیدیم. ما دو نفر با یک گروه 7 نفره ی جوان دیگر با ناخدا جمعا ده نفر در یک قایق. آب سرد بود ولی نه به سردی آب چشمه های زاینده رود که ما چندی پیش در تور غار یخی تجربه کرده بودیم. برای من و همسرم قابل تحمل بود. تجربه هیجان انگیز و باحالی بود ولی در انتها متوجه شدیم چندی پیش بعلت فوت دو نفر از هموطنانمان در مسیر رودخانه مسیر را کوتاه تر کرده اند و آبشارهای خطرناک تر ولی مهیج تر را از مسیر حذف کرده اند که خب کلی توو ذوق ما که عاشق این نوع هیجاناتیم خورد.
انتهای مسیر رفتینگ ایستگاه اول بود و در نهایت بعد از طی مسیر به ان رسیدیم ، ناهار بی کیفیتی برای ما سرو شد. فیلم تور را برایمان گذاشتند و عکس هایی که در مسیر از ما گرفته بودند برای فروش گذاشته شد.(قیمت هر عکس 5 لیر و فیلم 20لیر) که همه عکس ها نیز فروش رفت. انصافا در لحظات عالی ایی گرفته شده بودند. (مخصوصا عکسهایی که مربوط به سکوی پرش در رودخانه بود)
حدودا ساعت 4-5 عصر به هتل رسیدیم و تایمی بود که عکاس برایمان رزرو کرده بود. عکسهای زیادی از ما گرفت و بعد در سیستم 10 تا از انها را انتخاب کردیم و 2 عکس نیز او به ما انشانتیون داد و جمعا 100 دلار برایمان آب خورد. روز بعد چاپ شده انها را به ما داد. شب نیز قبل از شو تایم زمانی که تقریبا تمامی مسافران هتل در فضای باز کافی شاپ اصلی مینشستند اعلام کردند یک برنامه سوپرایز دارند. بعد فرعون مصر و ملکه اش با خدم و حشم و گریم هاو لباسهای بسیار جالب آمدند و یک میز بسیار بزرگ و بلند مستطیل شکل مهیا شد . مجری بسیار پرشور و حال هتل اسامی 10-15 نفر را خواند و از یک کیک به بزرگی طول میز روو نمایی کردند و آتش بازی جالبی در تمام گوشه و کنار کافی شاپ راه انداختند. مشخص شد ان روز، روز تولد ان افراد بوده و هتل بصورت افتخاری برای ایشان تولد گرفته و ملکه و فرعون یادبودی به انها دادند و از کیک برای تمام مسافران بریدند و به انها تعارف کردند.
در ابتدای برنامه شو تایم شب بعد نیز من و سه چهار نفر دیگر که در یکی از مسابقات ان روز برنده شده بودیم مدالی گرفتیم و برایمان اهنگ قهرمانی گذاشتند. در انتها برنامه با چرخاندن پرچم کشورهایی که مسافران از انجا امده بودند پایان یافت که پرچم ایران نیز به زیبایی به احتزاز در امد.
لازم بگم که در انتهای تمامی برنامه ها، مسابقات، تئاترها و ... هتل یک آهنگ شاد و مخصوص(از ابراهیم خواننده ترک) با طراحی حرکات موزون بسیار فان و جالب پخش میکرد که گروه انیمیشن به همراه تمامی حضار که در همان روزهای اول این حرکات را یاد میگرفتند اجرا میکردند و برنامه ها با خنده و شادی تمام میشد.
ما معمولا در والیبالهای ساحلی و بازیهای دیگه که خارجی ها با خودشون راه انداخته بودند خودمون وارد میکردیم اونا هم خیلی راحت تو بازیهاشون ما رو قبول میکردند. همسرم هم در تایم های دیگه با یه دوست ترک که پیدا کرده بود لب ساحل تخته بازی میکردند... خلاصه اصلا اینطور نبود که احساس غریبی کنیم طوریکه روزهای اخر هر گوشه کنار یه دوستی پیدا کرده بودیم که با یه لبخند گنده بخواد باهامون هم کلام بشه یا بازی کنه و یا ....
صبح روز آخر جمع کردن چمدونهامون برامون خیلی سخت بود. دل کندن از اون همه چیزهای خوب کار آسونی نبود. ولی به هر حال رفتنی باید بره. چمدونهامون رو زودتر از موعد و قبل از ساعت 10:00 تحویل رسپشن دادیم و در عرض چند ثانیه کارهای چک اوت انجام شد و چمدونها رو در انبار کنار لابی برامون گذاشتن، چون میخواستیم در بازیهای المپیک هتل که قرار بود اون روز انجام بشه شرکت کنیم (لازم به ذکر چون پروازمون دیر وقت بود میتونستیم تا اخر وقت هتل بمونیم و از تمامی امکانات به مانند قبل استفاده کنیم)
بازیهای المپیک به اینصورت بود که نفرات تیم انیمیشن به سه تا گروه تقسیم شده بودند و از بین مسافرها یار گیری میکردن. سه تا تیم نارنجی، قرمز و سبز. ما چون دوست تونسییمون (تارق) سردسته تیم نارنجی بود رفتیم تو تیم نارنجی. 6 تا مسابقه بسیار بسیار باحال برای سری مسابقات صبح طراحی شده بود که خب هر کدوم امتیازات خودش رو داشت و تماما در ساحل انجام شد.
6 تا مسابقه خیلی خیلی باحال تر هم برای عصر بعد از ناهار طراحی شده بود که در استخر و یا کنار آن انجام میشد. خدا میدونه که چقدر در طی این مسابقات به من و همسرم خوش گذشت و خندیدیم و هیجان داشتیم و لذت بردیم.
6 بازی و مسابقه صبح شامل دویدن در کیسه های مخصوص، چرخیدن 10 مرتبه ای دور یک میله و با حالت سرگیجه گل زدن، طی مسیر گروهی با چوبهای بلندی که پاها در ان چفت میشد، طی مسیر به حالت نشسته و طراحی خنده دار، طناب کشی، والیبال ساحلی با بادکنکهایی که پر از اب شده بود و نباید میترکید.
6 بازی و مسابقه عصر شامل دو شنای گروهی طراحی شده سرعت و هماهنگی بود. مسابقه پیرامید(هرم) که 5 نفر در زیر 4نفر بر روی انها و نهایتا یک نفر روی همه در استخر می ایستادند و باید تعادل حفظ میشد، مچ انداختن، دارت و والیبال داخل استخر بود.
بعد از اتمام این سری مسابقات عصر، همه شرکت کنندگان را به بهانه گرفتن عکس دسته جمعی و یادگاری پایین دیوار بلند آمفی تئاتر جمع کردن و کلی روی ژست های ما کار کردن تا عکس زیبا بیفته ، و با گفتن یک دو سه ما آماده عکس شدیم. که با شنیدن شماره سه نه تنها ازمون عکس نگرفتن بلکه از بالای دیوار چند سطل آب سرد روی سر همه ما ریختن و همگی با جیق و خنده از جا پریدیم و کلی به شوخی با مجری و بچه ها کل کل کردیم.
تا ساعت 6 امتیازات گروه ها بسیار نزدیک هم بود. امتیاز نهایی مربوط میشد به حرکات موزون گروهی گروه ها که به انها توسط مربی اموزش داده میشد و قرار بود شب در امفی تئاتر انجام بشه که بسیار متاسفانه ما دیگه اونجا نبودیم و باید برمیگشتیم. بنابراین تو اون تمرین ها شرکت نکردیم !
ساعت 7 اقای محمدرضا اومد دنبالمون. نزدیک شهر انتالیا سوار یه ماشین دیگه شدیم که بقیه هم وطن ها از هتل های دیگه رو قبلا اورده بود. حدود دو ساعت و نیم بعد با یه توقف بین راهی طولانی تر(نسبت به امدنمون) در یک جاده که حالا شیب رو به بالا داشت به فرودگاه کوچک اسپارتا رسیدیم. تحویل بارهامون و گرفتن یه مبلغی که از فاکتورهای تکس فری (مالیات آزاد) از باجه مخصوص انجام شد. و انتظار طولانی برای رسیدن وقت پرواز. در سالن اولیه تعداد صندلی ها خیلی زیاد نبود ولی خب تقریبا همه، جایی برای نشستن داشتند ولی سالن دوم (بهتر بگم راهرو دوم) شاید حدود 10-20 تا صندلی بود که تا موعد پرواز که یه نیم ساعتی هم میشد میبایست رو پا بایستی ...
اونجا(همچنین در تور رفتینگ) بود که با دیدن رفتارهای برخی هم وطنا خدا رو شکر کردیم که در هتلمون چنین مایه های خجالتی ندیدم و نداشتیم که باعث تغییر دیدگاه نسبت به همه ایرانی ها و ما بشن. این افرادی که تو فرودگاه این کارها رو میکردن توو هتلشون چیکار میکردن! درسته که خودم شخصا از قضاوت کردن راجع به ادمها خوشم نمیاد ولی رفتارشون واقعا طوری بود که نمیتونستی نادیده بگیریشون. سوار هواپیما با همان صندلی های افتضاح و کوچک و قدیمی شدیم. منکه تمام مسیر از خستگی به خواب عمیقی رفتم و مرحله آخر فردوگاه امام خمینی و پارکینگش و یه مسیر 4-5 ساعته با ماشینمون که در پارکینگ سرباز حسابی کثیف شده بود به اصفهان.
در انتها پیشنهادم برای شما که قصد سفر به شهرهای تفریحی ترکیه را دارید این است که متناسب با هدف سفرتان هتلتان و منطقه ان را انتخاب کنید که در سفر به انتالیا مهمترین مسئله انتخاب هتل است. اگر هتلهای نزدیک به مرکز شهر میخواهید لارا منطقه بهتری ایست و البته اکثرا مسافران ایرانی این منطقه را انتخاب میکنند. بسیاری از هتل های لوکس و دنج انتالیا در منطقه بلک(در شرق شهر انتالیا) است البته با دسترسی دورتر به مرکز شهر انتالیا میباشند. منطقه کمر (در غرب شهر انتالیا) هم شنیده ام مرکز شهر پر شور و حال تری نسبت به بلک دارد و شاید نیاز به مراجعه به مرکز شهر انتالیا را بتواند مرتفع کند و البته بعلت کوهستانی بودنش، منطقه خنکی هست. از طبیعت بسیار زیبای آلانیا نیز تعریف هایی شنیده ام که خب مسیرش به مراتب جزء دورترین ساحلهاست نسبت به مرکز شهر انتالیا (راجع به فرودگاهش اطلاعی ندارم) و ... یه عالمه چیزهای دیگه که حتما خودتون بهتر میدونید.
سفر ما در خرداد 94 با تور لحظه آخری و پرواز ایرانی حدودا نفری 3 میلیون تومان هزینه برد. اگر قصد خرید ندارید همون نفری 300 دلار ارز دولتی هم زیاد میاد(البته تفاوت قیمت چندانی بین ارز دولتی و ازاد هم وجود نداره و اگه ارز دولتی تهیه نکردید چیزی رو از دست نمیدید). ما با تور رفتینگ نفری 35 دلاری و یه ماساژ 50 دلاری و یه البوم عکس 100 دلاری، دلارهایی که بصورت آزاد تهیه کرده بودیم اضافه اومد و جمعا با خرید مختصری که داشتیم حدود 600 دلار خرج کردیم.
ببخشید که سفرنامه یکم طولانی شد چون قصد داشتم جزیئات رو تقریبا کامل بیان کنم. از حوصله ای که برای خوندنش به خرج دادید متشکرم. سایت لست سکند متشکرم. و همگی موفق باشید.
مسابقه سفرنامه نویس سال 94وب سایت "بانک تور و گردشگری" با همکاری آژانس های مسافرتی عضو و یکی از هتل های زیرمجموعه و در جهت ترویج فرهنگ سفر و به اشتراک گذاری دانش و تجربه کاربران خود اقدام به راه اندازی مسابقه ای با عنوان "مسابقه بزرگ سفرنامه " برای سومین سال متوالی نموده است |