رویای یک سفر زمینی و ماجراجویانه با ماشین شخصی به کشور ترکیه، چند سالی بود که در ذهن من وجود داشت که سرانجام در خرداد ماه 1402 این رویا به حقیقت پیوست. من تجربه سفر زمینی به گرجستان را داشتم که با ماشین شخصی همراه دو نفر از دوستانم از شمال ترکیه وارد گرجستان شدیم. و از همان موقع طبیعت زیبای نواحی شمالی ترکیه برای من آنقدر چشمگیر بود که همان موقع تصمیم گرفتم یک سفر طولانی و زمینی را در ترکیه تجربه کنم.
برنامه ریزی برای این سفر حدود دو ماه قبل از شروع سفر، آغاز شد. من و همسرم ( فرناز) سفرنامه های زیادی را مطالعه کردیم و یک مسیر کلی از شهرهایی که قصد بازدید داشتیم، زمان اقامت و جاذبه های دیدنی هر شهر، تهیه کردیم.و همچنین مدت زمان سفر را حدود 20 روز و برای هزینه های اصلی شامل خوراک، اقامت ، بنزین، بلیط های ورودی و هزینه تفریحات، برای دو نفر 1500 یورو در نظر گرفتیم.
به دو نفر از دوستان مان (علی و آنا) که چند سالی ست در استانبول زندگی میکنند پیشنهاد دادیم که در این سفر همراه ما باشند و بعد از صحبتهایی که باهم داشتیم در نهایت برنامه کلی سفر به اینصورت شد که :
ما با ماشین شخصی مان (دنا پلاس دو سال کارکرد) از تهران حرکت کنیم و بعد از وارد شدن به خاک ترکیه مستقیم به شهر ریزه واقع در شمال ترکیه برویم و دوستان مان که هوایی از استانبول به ریزه آمدند به ما ملحق شوند و سفر را رسما شروع کنیم. قرار شد از شمال ترکیه به سمت مرکز و بعد جنوب حرکت کنیم و در نهایت به سمت ایران برگردیم. از آنجا که هم ما و هم دوستان مان اهل سفرهای کمپی در طبیعت بودیم قرار گذاشتیم هر دو گروه وسایل کمپینگ ( چادر و کیسه خواب) و یکسری وسایل آشپزی برداریم که هم تجربه کمپینگ را برای اولین بار در خارج از کشور داشته باشیم و هم بتوانیم تا حدودی در هزینه ها صرفه جویی کنیم.
کارهای مقدماتی سفر مانند کاپیتاژ کردن ماشین و گرفتن پلاک بین المللی ، بین المللی کردن گواهی نامه ، سرویس های اولیه ماشین را دو هفته قبل از شروع سفر در تهران انجام دادیم.
روز اول
روز 21 خرداد ماه 1402 ساعت 16:00 سفر ما از میدان زیبای آزادی شروع شد.
البته این موضوع رو هم ذکر کنم برنامه ما این بود که صبح زود از تهران حرکت کنیم و شب در شهر مرزی ماکو اقامت داشته باشیم، چند ساعتی استراحت کنیم و صبح خیلی زود به سمت مرز حرکت کنیم که با توجه به ساعت پرواز دوستانمان، ساعت 2 بعدازظهر به فرودگاه ریزه برسیم. اما بنا به دلایلی حرکت ما از تهران با تاخیر انجام شد و بدون توقف از مرز عبور کنیم.
ساعت 16:00 از تهران به مقصد مرز بازرگان حرکت کردیم . ساعت 06:30 صبح به شهر مرزی ماکو رسیدیم. برای پرچ کردن پلاک یک ساعتی در ماکو معطل شدیم چون صبح زود بود و مغازه ها بسته بود که نهایتا یه صافکاری پیدا کردیم که البته دستگاه پرچ نداشت و پلاک را برای ما پیچ کرد. خیلی از ماشین ها بسط های پلاستیکی میزدند که به هیچ وجه برای سفر طولانی پیشنهاد نمیکنم.
بعد از ماکو به شهر بازرگان رفتیم و آخرین باک بنزین را پر کردیم.( دقت کنید که هنگام خروج از مرز، هزینه اختلاف بنزین بصورت سیستمی با توجه به مدل ماشین و حجم باک گرفته میشود که برای ما دو میلیون تومان شد)
در گمرک افراد زیادی هستند که به مسافران باکس سیگار می فروشند. هر مسافر مجاز است تا سه باکس سیگار با خود ببرد و آنجا با قیمت بالاتری می تواند بفروشد. ما اینکار را نکردیم، ولی بعدا در ترکیه چند جا از ما سراغ سیگار ایران رو گرفتند که می توانستیم سود اندکی ازین بابت بکنیم. پیشنهاد میکنم اگر خواستید اینکار را انجام دهید از جاهای مطمئن خریداری کنید و به هیچ وجه از فروشنده های لب مرز نگیرید چون از محتوای بسته بی خبرید و ممکن است برای شما دردسرساز شود.
حدود ساعت 9 صبح وارد مرز شدیم و انجام کارهای گمرکی ( چک کردن مدارک و بیمه ماشین، پرداخت خروجی، پرداخت هزینه اختلاف بنزین) حدود دو ساعتی زمان برد. . من با ماشین از گیت مربوط به ماشین ها و همسرم بصورت پیاده از قسمت مربوط به مسافران از مرز عبور کردیم و حدود ساعت 11 وارد خاک ترکیه شدیم. مقصد اول ما فرودگاه شهر ریزه بود و با توجه به ساعت پرواز دوستان مان باید بدون توقف به سمت ریزه حرکت می کردیم.
قبل از خروج از ایران فرناز یک بسته اینترنتی رومینگ خرید و به محض ورود به ترکیه فعال کرد که بسیار برای ما مفید بود. چون هم برای مسیریابی و هم ارتباط با دوستان مان به اینترنت احتیاج داشتیم. خرید بسته اینترنتی رومینگ را حتما پیشنهاد می کنم. کافیست یک نفر از شما خریداری کند و نفر دوم از طریق هات اسپات به موبایل شما متصل شود. به این صورت هم دردسرهای خرید سیم کارت ترکیه و تعویض و تنظیم سیم کارت جدید را ندارید و هم سبب صرفه جویی در هزینه هاست.
در طول سفرنامه از ذکر جزئیات مسیرها و زمان مورد نیازصرف نظر می کنم. چون براحتی از طریق مسیریاب گوگل می توانید اطلاعات را کسب کنید. از تهران تا مرز بازرگان را پیوسته رانندگی کرده بودیم البته بصورت شیفتی، و فقط چند توقف کوتاه داشتیم. هم بسیار خسته بودیم هم برای مسیر پیش رو، بسیار هیجان داشتیم. از مرز حدود 8 ساعت تا ریزه فاصله بود که تصمیم گرفتیم باز بصورت شیفتی رانندگی کنیم و به مسیر ادامه دهیم.
از بین مسیرهای موجود برای رسیدن به ریزه با توجه به پیشنهاد گوگل مسیر ارزروم را انتخاب کردیم که البته وارد این شهر تاریخی نشدیم و از کمربندی عبور کردیم. مسیر بسیار سر سبز و زیبا بود .در نزدیکی ارزروم کنار جاده در یک علفزار خیلی زیبا توفف کردیم و کمی خوراکی و چای و قهوه خوردیم و استراحت کوتاهی کردیم. بعد از عبور از کمربندی ارزروم در طول مسیر از تونلهای طولانی که نورپردازیهای زیبایی داشتند عبور کردیم.
یکی از این تونلهای زیبا Ovit بود که 14 کیلومتر طول داشت. بعد از خروج از این تونل ،شرایط آب و هوایی و طبیعت اطراف به شدت تغییر کرد که خیلی شگفت زده شدیم. از کوه های بلند و زیبا با دامنه های سرسبز وارد یک جاده جنگلی انبوه از درختان بلند و پر پیچ و خم شدیم و هوا مه آلود شد. تقریبا شبیه به جاده چالوس خودمان اما چندین برابر سرسبزتر و مه آلود. این مسیر جاده ای یکی از زیباترین مسیرهایی بود که تا به حال رفته بودم و پیشنهاد میکنم اگر آمدید حتما این مسیر را در روز طی کنید تا از مناظر لذت ببرید.
بعد از 28 ساعت رانندگی ساعت 20:00 به فرودگاه شهر ریزه رسیدیم و با دوستانمان که چندین ساعت بود رسیده و منتظر ما بودند ملاقات کردیم و از اینجا سفر چهار نفری ما شروع شد. هوا بسیار مطبوع و خنک بود و باران در حال باریدن. برای اقامت شب اول ، علی یک اقامتگاه رزرو کرده بود ولی متاسفانه همان روز اطلاع داده بودند که رزرو ما کنسل هست و آنها در زمانی که منتظر ما بودند اقامتگاه های اطراف را سرچ کرده بودند و اولین کار این بود که برای دیدن و گرفتن اقامتگاه اقدام کنیم.
به شهر Ardesen یک شهر کوچک در نزدیکی شهر ریزه در استان ریزه رفتیم. اولین حسی که از دیدن شهر Rize و Ardesen داشتیم زنده شدن خاطرات شمال ایران بود. البته باید بگم شاهد جنگلها و سواحل خیلی بکرتری بودیم. جاده ساحلی که یک طرف ساحل تمیز و بکر و طرف دیگر ارتفاعات جنگلی با شیب زیاد و مزارع چای بود.
اقامتگاه مورد نظر یک کلبه سوییسی در یکی از همین ارتفاعات بود که در آنجا به اسم Bungalow می شناسند. ابتدا صاحبخانه را در یک کافه در نزدیکی کلبه، ملاقات کردیم و بعد از صحبت های اولیه با هم به سمت کلبه رفتیم. کلبه کوچک و تمیز و برای ما مناسب بود. با توجه به اینکه بسیار خسته بودیم و احتیاج به استراحت داشتیم همان جا را اجاره گرفتیم.
این نکته را ذکر کنم که اقامتگاه یا هتل ها و رستورانهایی که برای صرف غذا در طول این سفر رفتیم از طریق سرچ و گوگل کردن در حین سفر پیدا میکردیم که این یکی از چالشهای جذاب و گروهی این سفر بود. و اینکه دوستان مان زبان ترکی بلد بودند و می توانستند با افراد ارتباط بگیرند و برای هزینه ها تخفیف بگیرند بسیار به ما کمک کرد. بعد از پیاده کردن وسایل در کلبه، تصمیم گرفتیم شام را در یک رستوران کوچک در شهر Ardesen میل کنیم . به کلبه برگشتیم و بعد از یک مسیر بسیار طولانی و خستگی زیاد به خواب عمیقی فرو رفتیم.
روز دوم
صبح روز بعد ، که چشمانم را باز کردم با صحنه بی نظیری از طبیعت روبرو شدم . تا چشم کار میکرد جنگل بود و رودخانه خروشانی در پایین کلبه جریان داشت که بعدا متوجه شدیم یکی از تفریحات این منطقه رفتینگ در همین رودخانه است. هوا خنک و بسیار مطبوع بود. هزینه اقامت در این کلبه همراه با صبحانه ( که در کافه صاحبخانه صرف میشد) برای هر شب 1500 لیر بود. کافه حدود ده دقیقه با کلبه فاصله داشت.
صاحب کافه آقا مصطفی انسان بسیار خوبی بود. بعد از صرف اولین صبحانه ترکی،در مورد طبیعت اطراف و جاذبه ها دیدنی و تفریحات منطقه ما را بسیار راهنمایی کرد.درباره تورهای طبیعت گردی مثل رفتنیگ و پاراگلایدر که در آن منطقه انجام می شد به ما توضیحاتی داد که برای ما بسیار مفید بود. با توجه به صحبت های مصطفی تصمیم گرفتیم روز اول در این منطقه را برای بازدید از چند مکان تاریخی سپری کنیم. به کلبه برگشتیم و وسایل مورد نیاز را برداشتیم و حدود ساعت 14:30 به سمت قلعه زیلکاله حرکت کردیم.
در مسیر قلعه بصورت اتفاقی یک پل خیلی زیبا دیدیم که برای عکاسی توقف کوتاهی کردیم. باران نم نم میبارید و هوای مطبوعی بود. زیلکاله یک قلعه تاریخی است که غیر از زیبایی خود قلعه اطرافش طبیعت بی نظیری دارد. پس از تهیه بلیط ورودی وارد قلعه شدیم. بعد از بالا رفتن از پله های قلعه، جنگلهای بسیار انبوه با درختان بلند در شیب کوه دیده می شد و رودخانه و آبشار بسیار زیباییی در چشم انداز خیلی دورتر، همچنین مه و ابری که منظره را دو چندان زیباتر کرده بود.
بعد از عکاسی و قدم زدن در محیط قلعه به سمت آبشار پالویت رفتیم. مسیر بسیار زیبا بود و غیر از مسیر اصلی به سمت آبشار چند بار از راه اصلی خارج شدیم و دیدن جاده های باریک و زیبا در میان انبوه درختان ما رو ذوق زده کرده بود. خود آبشار بسیار بزرگ و باشکوه بود و از سمت جاده چشم انداز بسیار خوبی داشت. یک پل خیلی خاص که شیب زیادی هم داشت از روی یک رودخانه رد میشد و تا پای آبشار مسیر داشت که متاسفانه به علت تعمیرات بسته بود.یک ماشین بلال و آش میفروخت که ما هم از بلال استقبال کردیم و بسیار دلچسب بود.
از آنجا در مسیر برگشت به کلبه، برای صرف شام به رستوران اوسمانلی (به پیشنهاد مصطفی) رفتیم . یک رستوران خیلی شیک با غذاهای خوب و باکیفیت و البته قیمت منطقی . شام برای چهار نفر 995 لیر شد. لازم به ذکره از محصولات و سوغاتیهای خوب این منطقه چایی هست و یک موزه چایی هم بود که متاسفانه وقت نکردیم بازدید کنیم.
روز سوم
همانطور که اشاره کردم یکی از تفریحات رایج و خوب در آن منطقه، رفتینگ بود که در روز سوم سفر تصمیم گرفتیم تجربه کنیم. در جاده کنار رودخانه مکان های زیادی برای انجام تور رفتینگ به فواصل کم از هم، دیده می شد. بعد از قیمت گرفتن از چند جا متوجه شدیم که همه آنها برای توریستهای تور ترکیه یک قیمت ثابت دارند ولی با کمی چانه زنی، نفری 500 لیر یک تور گرفتیم. ما چهار نفر به همراه یک لیدر سوار یک قایق شدیم، کلاه ، لباس و توضیحات لازم را به ما دادند . رفتینگ حدودا یک ساعتی زمان برد. با اینکه ما تجربه رفتینگ در ایران را هم داشتیم اما آنجا خالی از لطف نبود و به ما خیلی خوش گذشت.
اتفاق جالبی که چندین بار ( شاید ده بار) در طول این سفر برای ما افتاد این بود که درباره اسم و مدل و حجم موتور ماشین ما سوال میکردند و می گفتند ماشین خیلی زیبا و خاصی است. حتی صاحب مکانی که برای رفتینگ رفته بودیم گفت اگه بخواید با خودرو مگانی که داشت با کمال میل عوض میکنه که البته توضیح دادیم به خاطر قوانین امکان پذیر نیست و باید با همان ماشین کاپتاژ شده به ایران برگردیم و واردات خودرو ممنوعه. پس از پایان رودخانه نوردی به سمت کلبه رفتیم تا همگی دوش بگیریم و بعد از جمع آوری وسایل آماده رفتن به شهر بعدی شویم.
برای ناهار در کلبه پلو و تن ماهی درست کردیم که حسابی چسبید. بعد از کلی عکاسی در Bungalow ساعت 18:00 به سمت ترابزون حرکت کردیم. اسم جایی که در ریزه اقامت داشتیم Livadi Bungalow Otel بود که پیشنهاد میکنم. ساعت 20:00 به ترابزون رسیدیم و هتل Mehmet Efendi Konagi را برای دو شب اقامت گرفتیم هر اتاق شبی 825 لیر. هتل بسیار زیبا و تمیزی بود که چشم انداز خیلی خوبی به شهر داشت. هتل در منطقهای از شهر با سربالایی های تند و تیز بود.
بعد از جابه جایی وسایل در هتل، به مرکز شهر رفتیم میدان ترابزون یا Onur که مجسمه بزرگ آتاتورک در وسط میدان خودنمایی میکرد. اطراف میدان پر از رستوران و کافه دیده میشد و محیط بسیار زنده و شادی بود. یکی از رستوران ها را برای صرف شام انتخاب کردیم. از آنجا که ترابزون یک شهر بندری است و صید ماهی یکی از مشاغل اصلی آنهاست، غذاهای دریایی زیادی دارند. ما هم تصمیم گرفتیم غذای دریایی هامسی را تجربه کنیم. یک بشقاب گرد پر از ماهی کیلکای سوخاری که بسیار لذیذ بود و به مذاق ما خوش آمد.
بعد از صرف شام ، در یکی از کافه های اطراف میدان چای و باقلوا خوردیم که بعد از ماهی خیلی چسبید که البته در آن منطقه خیلی گران بود (1200 لیر برای چهار نفر). نکته ای که توجه ما را جلب کرد این بود که همه کارمندهای کافه ، عرب بودند. بطور کلی در شهرهای شمالی ترکیه توریست عرب زیاد هستند ،در ترابزون هم نسبت به سایر گردشگران تور ترابزون، به همین صورت بود که شاید به خاطر سرسبزی این منطقه باشد.
روز چهارم
بعد از صرف صبحانه در هتل، به سمت قلعه تاریخی سوملا که در واقع یک کلیسای قدیمی ساخته شده در دل کوه بود حرکت کردیم. ماشین را در پارکینگ قرار دادیم و نفری 30 لیر هزینه اتوبوسهایی بود که به قلعه میرفتند. بعد از عبور از یک منطقه کوهستانی و جنگلی زیبا به ورودی قلعه رسیدیم که نفری 300 لیر ورودی بود ( البته از دوستانمان که مقیم ترکیه بودند و کیملیک داشتند که در واقع کارت ملی بود، نفری 30 لیر گرفتند). قلعه بسیار زیبایی بود در دل کوه با نقاشی های خیلی قدیمی و رنگبندیهای خیلی خاص و هنری. البته خیلی از قسمت های قلعه در حال بازسازی بود. چند ساعتی در آنجا قدم زدیم عکاسی کردیم و از مناظر و طبیعت زیبای منطقه لذت بردیم.
در مسیر بر گشت به سمت روستای هامسی کوی رفتیم که یک آبشار در آنجا داشت. ساعت 20:30 دقیقه به آنجا رسیدیم . هوا تقریبا تاریک شده بود و نور کافی برای عکاسی نداشتیم. مسیر به سمت روستا یک جاده کوهستانی بسیار خلوت بود که مه گرفته بود. چیزی که برای ما جلب توجه می کرد و البته در ادامه سفر بیشتر دیدیم خلوتی و سکوت خیلی از جادهها بود که شاید به خاطر قیمت بالای بنزین باشد. شاید همینجا بهتر باشه بگم در تمام طول این سفر و تمام جاده هایی که رفتیم هیچ اتوبوس مسافرتی بین جاده ای ندیدم و تحقیقا در هیچ جادهای ترافیکی مشاهده نکردیم و به نظر من از جذابیتهای این سفر همین لذت بردن از رانندگی بیدردسر و ترافیک باشد.
در تمام طول مسیر به سمت روستا تقریبا ماشینی ندیدم و انتهای مسیر هم ختم میشد به یک جاده روستایی و سرسبز. خود آبشار منطقه بسیار بکر و زیبایی بود که البته خیلی معروف نبود و ما هم از گوگل و اینکه یک طبیعت گرد آنجا را ثبت کرده بود پیدا کردیم. بیشتر از خود آبشار که البته خیلی بکر و زیبا بود، از مسیر و زیبایی خود روستا لذت بردیم.
بعد به سمت ترابزون برگشتیم و به پیشنهاد آنا، برای شام چیکوفته خوردیم. چیکوفته ساندوچی از بلغور گندم به همراه پیاز و جعفری و طعم تند فلفل و انواع افزودنی و سسهای مختلف است. شبیه فلافل خودمان است و یک غذای گیاهی محسوب میشود که امتحان کردنش را پیشنهاد میکنم. البته گویا در قدیم و در اصل این غذا با گوشت خام و فلفل خیلی زیاد تهیه می شده که به خاطر مسائل بهداشتی ممنوع شده.
روز پنچم
بعد از صرف صبحانه در هتل به قدم زدن و عکاسی در کوچه های اطراف هتل پرداختیم . منطقه اطراف هتل یک بافت قدیمی خیلی زیبا که با گلهای رنگی تزئین شده بود و نماهای آجری خانهها و سنگفرش خیابان جلب توجه میکرد. یک کافه خیلی زیبا پیدا کردیم که یک خانم خوش برخورد و باسلیقه صاحب آن بود . شما در این کافه خودتان از بین ظروف بسیار زیبایی که وجود داشت میتوانستید ظرف یا فنجان مورد علاقه خود را جهت پذیرایی انتخاب کنید. کافه کوچکی بود ولی تمام زوایا و جزئیات با سلیقه و بسیار زیبا بود و میشد مدتها در آن عکاسی کرد. اسم کافه زیبا Orta Sekerli Cafe بود.
بعد از جمع آوری وسایل و تحویل هتل، ساعت 15:00 به سمت شهر سامسون حرکت کردیم. در مسیر یک فروشگاه محصولات فندق دیدیم که در یکی از پمپ بنزین های شعبه داشت. همینجا باید بگم که طعم فندق های منطقه کارادانیز ( خط ساحلی شمال ترکیه) شاهکاره و حتما امتحان کنید.هم کرم فندق و هم فندق های پوست کنده خام را در این منطقه به شدت پیشنهاد میکنم.
در نزدیکی شهر Uney که یک ساعت با شهر سامسون فاصله داشت یک Camp Side خوب پیدا کردیم که در گوگل نظرات خوبی گرفته بود مخصوصا از نظر برخورد صاحب آنجا. به نظر من با تجربه ای که دارم معمولا نحوه برخورد صاحب مکانها از همه پارامترها مهم تر است. لازم به توضیح میدانم در کشور ترکیه محل هایی برای برقراری کمپ وجود دارد که چادر زدن در این مکانها مجاز میباشد و معمولا امکاناتی مانند سوکت برق جهت روشنایی و شارژ موبایل ، سرویس بهداشتی ، حمام ، آشپزخانه، پارکینگ و ... بصورت عمومی دارد.
به زبان ترکی به این محل ها ، کمپ آلانی میگویند که بعنوان ورودی مبلغ کمی به ازای هر نفر گرفته میشود ( حدود یک پنجم یک خانه یا اقامتگاه معمولی و شاید کمتر). هزینه ورودی برای آن کمپ آلانی نفری 125 لیر بود . پس از صحبت با صاحب آنجا و پرداخت هزینه چادرهایمان را برقرار کردیم. و تصمیم گرفتیم شام هم خودمان درست کنیم. در شهر Uney چرخی زدیم و پس از کمی خرید مایحتاج و خوراکی برگشتیم . برنجی که از ایران عزیزمان برده بودیم دم کردیم به همراه کنسرو قرمه سبزی و پیاز . در کنار ساحل با هوای خیلی خنک و مسرتبخش شامی دلچسب نوش جان کردیم و یک خواب عالی در چادرهایمان .
این اولین تجربه من در کمپینگ در یک کشور خارجی بود که خیلی خوب بود. برخورد صاحب کمپ آلانی واقعا خوب بود و این مکان را با اسم Uzunkum Plaji Demas میتوانید در گوگل پیدا کنید.همچنین چون لب ساحل بود سایبان و پلاژ داشت که برای شنا کردن در دریا هم بسیار مناسب بود.
روز ششم
بعد از درست کردن و صرف صبحانه و جمع کردن چادرها متوجه شدیم لاستیک ما پنچر شده، که با مراجعه به یک آپارات که به Tamir Lastike میشناسند با هزینه 200 لیر مشکلمان حل شد. ساعت 13:00 به سمت شهر سامسون حرکت کردیم. بعد حدود یک ساعت به شهر رسیدیم . سامسون شهر بزرگی است پر از ساختمانهای بزرگ و مراکز خرید. از نظر معماری بیشتر شبیه شهرهای پایتختی هست و با ترابزون که بیشتر ساحلی و تاریخی بود فرق می کند. یک هتل آپارتمان پیدا کردیم که دوخوابه بود تا هر چهارنفر بتوانیم اقامت کنیم برای هر شب1000 لیر. قیمت خیلی خوب بود ولی طبقه سوم بود و آسانسور نداشت.
یکی از چالش های بزرگ ما در این سفر جمع کردن وسایل و انتقال به محل اقامت بعدی و مجددا برگرداندن و قرار دادن و چیدن در ماشین بود که با توجه به کم بودن فضا برای چهار نفر کار سختی بود. ولی خوب با توجه به مزایای سفر گروهی و لذتی که از رانندگی و ماشین شخصی و همنشینی با دوستانمان در یک کشور خارجی میبردیم قابل قبول بود. بعد از صرف ناهار به سمت بهشت پرندگان در اطراف شهر سامسون رفتیم که حدود 40 دقیقه در راه بودیم. منطقه بسیار زیبا و خاصی بود. در طول مسیر عکس پرندگانی که در این منطقه بودند روی تابلوهایی همراه با توضیحات دیده می شد. بهشت پرندگان یک منطقه حفاظت شده بود که یک مسیر آسفالت برای دوچرخه سواری وجود داشت و با کرایه دوچرخه در ابتدای مسیر می شد ساعت ها در این مسیر رکاب زد و از دیدن مناظر و پرنده ها در اطراف لذت برد.
ما هم بعد از پارک کردن ماشین و گرفتن دوچرخهها شروع به رکاب زدن کردیم هرچند دوچرخه ها خیلی مستعمل و بی کیفیت بود اما دیدن جاده و صحنه های زیبای اطراف توجه ما را جلب میکرد. جادهای باریک و تمیز از وسط تالاب بزرگی رد میشد. دیدن پرندهها و گاومیشهای وحشی، سکوت بی نظیری که فقط صدای رکاب زدن خودت را میشنیدی و صدای وزش باد لابه لای علفزاها بسیار دلچسب بود، گویا وارد فیلمهای مستند حیات وحش شدیم. ( اسم این مکان بهشت پرندگان یا Kizilirmak Deltasi Kus cenneti Tabiat Parki بود) حدودی 2 ساعتی رکاب زدیم و بعد از تحویل دوچرخه ها به سمت سامسون حرکت کردیم.
شب باران بسیار تندی بارید، با توجه به اینکه شب قبل خبر سیل را شنیده بودیم کمی نگران شدیم ولی مشکلی پیش نیامد. شام در رستوران فاطما آبلا، مانتی خوردیم که غذای خاص و سنتی ترکی بود و نسبتا ارزان. برای چهار نفر 400 لیر شد. مانتی تقریبا شبیه پاستا است با ماست و یک نوع سس. صاحب رستوران تعدادی خانم میان سال بودند که یکی از آنها مسنتر بود و خیلی از دیدن ما خوشحال شده بود. حس دیدن افرادی که برای اولین بار است این غذا را میخورند و به به و چه چه میکنند، برای خانمی در آن سن و سال که انگار مهارت و تجربه سالها را در درست کردن این غذا به کار برده خیلی فرحبخش بود. انگار وقتی ما را میدید که با لذت این غذا را میخوریم عمرش به هدر نرفته و حاصلی داشته. وقتی ذوق وشوق کودکانه را در چشمان این خانم میدیدم سعی میکردم بیشتر از معمول اظهار رضایت کنم هر چند که واقعا هم غذا خوب بود و به ما چسبید.
روز هفتم
صبح برای صبحانه کمی خرید کردم و صبحانه مفصلی درخانه درست کردیم و پس از آن به سمت دره شاهین کایا حرکت کردیم. حدود دو ساعت در یک مسیر بسیار زیبا بودیم به طوری که سفیدی ابرها چشمها را میزد و سرسبزی دو طرف جاده فوقالعاده بود.شاهین کایا یک دره زیبا بود که میشه گفت نمونه آن در ایران تنگه کافرین در ایلام است.
نفری 70 لیر برای قایقهایی که در تنگه توریست های تور سامسون را میبردند میگرفتند. ما به طور اتفاقی یک قایق پیدا کردیم که 500 لیر می گرفت و حدود یک ساعت خصوصی در اختیار ما بود. با توجه به شلوغی قایقهای عمومی سریعا قبول کردیم. از صاحب قایق خواستیم جایی در تنگه توقف کند تا ما بتوانیم در آب شنا کنیم. باران نم نم میبارید و ما در آب شنا میکردیم که خیلی لذتبخش بود. حس غرور کودکانهای سراغ ما آمده بود گویی اولین انسانهایی بودیم که در این دره شنا میکنند.
در برگشت به سامسون به یک مرکز خرید بزرگ رفتیم که فروشگاه دکتلون در آن داشت و خریدهای خوبی کردیم. ( دکتلون یک برند فروش لوازم ورزشی و کمپینگ است که معمولا برندهای خوب اروپایی مانند کچوا را دارد) و برای صرف شام به یک رستوران فست فود رفتیم برای چهار نفر 500 لیر.
روز هشتم
برای صبحانه سوسیس تخم مرغ درست کردیم، ساعت 13:00 هتل را تحویل دادیم و به سمت مرکز ترکیه، منطقه کاپادوکیا حرکت کردیم. در یک شهر کوچک بین راهی به اسم Sefaatli توقف کوتاهی کردیم ، کمی ژامبون و نان و کنسرو دلمه گرفتیم و ناهار دلچسبی روی کاپوت ماشین خوردیم. کنسرو دلمه تقریبا در همه فروشگاههای بزرگ مانند میگروس پیدا میشود که من خیلی دوست داشتم و در این سفر زیاد خوردیم.
منطقه کاپادوکیا در استان نویشهیر در مرکز ترکیه قرار دارد. چیزی که در طول مسیر از شهر سامسون در شمال ترکیه تا نوشهیر در مرکز، خیلی توجه ما را جلب کرد زمینهای کشاورزی بسیار بزرگ و دشتهای وسیع سرسبز بود. تا چشم کار میکرد و تا جایی که زمین گرد میشد گندمزار دیده میشد که منظره های بسیار چشم نوازی بودند. وقتی برای استراحت و نوشیدن چای و قهوه توقف می کردیم و از ماشین پیاده می شدیم گوش هایمان پر می شد از آوای گنجشکها. پیشنهاد میکنم این مسیرها را در طول روز رانندگی کنید تا بتوانید از این مناظر زیبا لذت ببرید.
حدود ساعت 10:00 شب به منطقه تاریخی کاپادوکیا در شهر گوریمه رسیدیم. برای اقامت سرچ کردیم و هتل Kemal Stone را که به نسبت هتل های آن منطقه قیمت مناسب تری داشت انتخاب کردیم. یک اتاق چهار تخته گرفتیم شبی 1300 لیر برای دو شب به همراه صبحانه. کاپادوکیا یک منطقه کوهستانی سنگی است شبیه به کندوان خودمان. تفریح اصلی منطقه بالن سواری ست که به شرایط آب و هوایی و وزش باد بسیار بستگی دارد. طبق سرچ هایی که داشتیم می دانستیم قیمت بالن برای ما بالاست و از قبل از بالن سواری صرف نظر کرده بودیم. ( بین 140 تا 200 دلار برای یک ساعت) هر چند که دو روزی که آنجا بودیم هوا ابری و گاهی بارانی بود و کلا بالن ها به پرواز درنیامدند.
روز نهم
پس از صرف صبحانه در هتل ساعت 13:30 به سمت شهر زیرزمینی درینکیو که از جاهای دیدنی کاپادوکیا هست، رفتیم . بلیط برای توریستها 250 لیر بود. نمونه شهر زیرزمینی را در ایران دیده بودیم ( شهر زیرزمینی اویی در کاشان) جالب بود. بعد به شهر اوچ حیصار برگشتیم . در یک کافه که چشم انداز زیبایی داشت ناهار خوردیم (کافه Zen). کمی در کوچه های قدیمی پیاده روی کردیم که سربالایی و سرپایینی داشت. بعضی جاها پله داشت جهت بالا رفتن از کوهها و دیدن خانه هایی در دل سنگها و تماشای مناظر اطراف.
بعد از آن به مرکز شهر رفتیم و تور گشت با موتور چهارچر(ATV)گرفتیم. مغازههایی در میدان اصلی شهر بود که انواع تورها مثل بالن، موتور چهارچرخ ، عکاسی با امکانات و در لوکیشنهای مختلف ارایه می کردند. موتور چهارچرخ برای هر موتور که دو نفر سوار میشدند 600 لیر بود. البته قیمتهای خیلی بیشتر هم بود ( تا 2000 لیر) که ما با کمی سرچ بیشتر در سایتهای مختلف و چانهزنی این قیمت را پیدا کردیم. تجربه فوق العاده خوبی بود. لیدر گروه اوزن اصلیت کرد داشت و جوان خیلی خوبی بود. از یک مسیر کوهستانی پر شیب و بسیار زیبا عبور کردیم.
در جاهایی از مسیر رودخانه نوردی داشتیم که خیلی هیجان انگیز بود. جایی از مسیر توقف کردیم و بعد از کمی پیاده روی یک کلیسای قدیمی دیدیم که نقاشی های تاریخی داشت و یک جا یک چشمه آب گاز دار خوراکی داشت که طعم خاصی میداد. جاهایی از مسیر عبور از شیبهای تند و سنگلاخ کاملا چالشی و هیجان انگیز بود و در مسیرهایی موتور به یک سمت مایل میشد که باید با سرعت عبور میکردید. نهایتا به یک بلندی رسیدیم و غروب آفتاب را تماشا کردیم و در نهایت به جای اول برگشتیم. این تور حدود 3 ساعت زمان برد.
شب به شهر آوانوس رفتیم . شهری کوچک و زیبا، یک منطقه قدیمی داشت با خیابانهای سنگ فرش و نورپردازی های رنگارنگ ، در یک رستوران زیبا شام خوردیم و به سمت هتل برگشتیم. به طور کلی در کاپادوکیا تورهای عکاسی هم زیاد بود و گردشگران تور کاپادوکیا که برای عکس گرفتن در هتل های لاکچری و ماشین های کلاسیک و مناظر بالن سواری میآیند زیاد میبینید که اصلا مطلوب ما نبود. از نظر من سفری که صرفا برای عکس گذاشتن در اینستاگرام باشه بیشتر خودنماییه تا سفر.
روز دهم
ساعت 09:00 هتل را تحویل دادیم و مجددا به شهر آوانوس رفتیم تا قبل از ترک کردن استان نویشهیر و حرکت به سمت آنتالیا از یک کارگاه کوزهگری دیدن کنیم. یکی از سوغاتی های این شهر سفال بود . جای خیلی دیدنی بود و اجازه میداد کمی سفالگری کنیم که البته بیشتر شبیه گلبازی بود. کمی خرید کردیم و یک بالن کوچک به عنوان نماد کاپادوکیا گرفتیم.
بعد از کارگاه سفال گری از یک فرش بافی هم دیدن کردیم که قبلا در مسیر دیده بودیم که آنجا هم اجازه دادن پشت دار قالی بشینیم و فرش ها را به ما معرفی کردند. ساعت 14:30 از مرکز به سمت جنوب ترکیه به مقصد آنتالیا حرکت کردیم. شهر قونیه بین راه بود که مقبره مولانای بزرگ هم در این شهر بود. علاقه ای به دیدن مقبره مولانا نداشتیم. به قول آقای شجریان بزرگ کاری که در قونیه و مقبره مولانا کردند دقیقا خلاف عقاید و گفته های خود اوست. در قونیه فقط دوری زدیم، در یک فروشگاه میگروس برای شام و صبحانه فردا خرید کردیم و ساعت 23:00 به آنتالیا رسیدیم. از سایت بوکینگ یک هتل آپارتمان گرفتیم برای دو شب 2600 لیر. خانه قدیمی اما مجهز بود. ماشین لباسشویی و یک آشپزخانه با وسایل اولیه داشت.با وجود خستگی فراوان، شام میزرا قاسمی با کنسرو بادمجانی که خریده بودیم درست کردیم. تصمیم گرفتیم برای روز بعد به پارک آبی خوب برویم، به هر حال آنتالیا هست و تفریحات آبی آنتالیا!
از نظر آب و هوا در فصلی که ما سفر کردیم یعنی اواخر خرداد تا اواسط تیر ماه ، شمال ترکیه تقریبا خنک و سرد و بارانی بود. به سمت مرکز که آمدیم هوا گرمتر شد ولی گاها بارانی هم بود و هرچه به جنوب نزدیکتر شدیم هوا بسیار شرجی و گرم می شد.
روز یازدهم
ساعت 8:00 صبح بیدار شدیم و ساعت 9:00 به سمت پارک آبی The Land Of Legend که در واقع قسمتی از یک هتل خیلی بزرگ بود حرکت کردیم. این پارک آبی بزرگترین پارک آبی ترکیه محسوب میشود و یک ترن هوایی 65 متری معروف دارد. بلیط برای هر نفر 90 دلار بود . پارک به دو بخش شهربازی و تفریحات آبی تقسیم میشد. در هر دو قسمت تجهیزات خیلی زیادی وجود داشت. در قسمت تفریحات آبی صفهای طولانی و گرمای شدید هوا آزاردهنده بود. در کل پارک آبی تجربه خوبی بود . تفریحات خانوادگی، تمیزی ،بزرگی و هیجان انگیز بودن آن از جمله مزایای این پارک آبی بود.
ولی ضعفهایی هم داشت از جمله اینکه قیمت خوراکی ها حتی آب معدنی خیلی زیاد بود و در گیت ورودی اجازه حمل خوراکی را به داخل نداشتید. بطور مثال قیمت یک آب معدنی 30 لیر بود ( در حالی که قیمت همان آب در بیرون 5 لیر است) و کلا ساندویچ ها و خوراکی هایی که به فروش میرسید بسیار گران و اندازه کوچک بود. ( یک ساندویچ بسیار کوچک همبرگر 400 لیر)
تا ساعت 19:00 پارک آبی بودیم . بعد از کلی تخلیه هیجان و البته کمی گرمازدگی با صداهای گرفته در اثر جیغ های بلند به آپارتمان محل اقامت برگشتیم . شب یک ماکارانی خیلی خوشمزه درست کردیم که میتونم بگم از پارک آبی هم لذت بخش تر بود و یک خواب آرام...
روز دوازدهم
ساعت 11:00 خانه را تحویل دادیم و تصمیم گرفتیم قبل از ترک شهر، از منطقه قدیمی شهر آنتالیا بازدید کنیم. بافت قدیمی شهر اطراف میدانی به نام میدان ساعت بود ، خیابان های سرسبز با درخت های بلند نخل و بازارهای قدیمی و جدید. البته آنتالیا بیشتر به هتل های بزرگ و خیابان های مدرن و شبگردی اطراف آن معروف است اما قدم زدن در بافت قدیمی شهر خالی از لطف نبود.
ساعت 14:30 به سمت مقصد بعدی شهر فتحیه حرکت کردیم. و تصمیم داشتیم محلی مناسبی برای کمپ زدن پیدا کنیم .اولین کمپ آلانی در شهر فتحیه بود که بعد از دیدن آنجا متوجه شدیم برای ما مناسب نیست، چون بسیار شلوغ و کثیف بود. به سمت شهر اولدینیز که یک شهر ساحلی کوچک بود حرکت کردیم. قیمت هتلها و اقامتگاهها به دلیل تعطیلات عید قربان و رونق تور فتحیه ، خیلی بالا رفته بود. در اولدینیز باز هم یک کمپ آلانی پیدا کردیم که خوشبختانه هم تمیز بود هم خلوت . جای کافی و بزرگ برای چادر زدن و پارکینگ داشت. صاحب آنجا پیرمردی بود با رفتار خیلی دوستانه ، مخصوصا وقتی فهمید از ایران هستیم چون دامادش ایرانی بود.
هزینه اقامت برای هر شب نفری 200 لیر شد که نسبت به جاهای دیگه خیلی به صرفه بود. برای دو شب جا گرفتیم که بعدا یک شب اضافه کردیم. ( نام کمپ آلانی Elif Bade Cadir Camping) . وسایل را جابهجا و چادرها را به پا کردیم. شام حاضری خوردیم و به استراحت پرداختیم.
روز سیزدهم
بعد از درست کردن صبحانه در کمپ آلانی حدود ساعت 14:00 به سمت ساحل Kidrak Beach رفتیم . ساحل تمیزی بود و پلاژ امکانات خوبی داشت. کلی شنا کردیم و آفتاب گرفتیم که لذت بخش بود و حسابی خستگی از تنمون در رفت. فقط قیمت نوشیدنی و خوراکی بالا بود که من با ماشین به نزدیکترین فروشگاه رفتم و تقریبا با یک سوم قیمت خریدهایی که میخواستیم انجام دادم و به ساحل برگشتم.
در برگشت به سمت تلکابین (Babadag Telefarik) رفتیم. حدود ساعت 20:00 بود. اندازه تلکابین ها خیلی بزرگ بود و حداقل به تعداد 8 نفر جا داشت. تله کابین از یک مسیر جنگلی و کوهستانی خیلی زیبا رد میشد که منظره دریا را هم داشتیم و وقتی به بالا ی تلکابین رسیدیم خورشید در حال غروب کردن بود که منظره بسیار چشم نوازی بود . همچنین در آنجا سکوی پرش پاراگلایدرها را دیدیم که یک پیست کاملا حرفه ای بود .هزینه تلکابین نفری 225 لیر بود.
هزنیه پریدن با پاراگلایدر 100 دلار بود که به نظر من با توجه به حرفه ای بودن پیست پرش ارزش داشت ولی در برنامه زمانی و مالی ما نمیگنجید. در مسیر برگشت به محل کمپ از یک میگروس برای شام و صبحانه خرید کردیم. لازم بذکر است که کمپ آلانیها محل بسیار امنی ست. برای بیرون رفتن از آن محل، لازم نبود ما چادرها و وسایل داخل آن را کامل جمع کنیم. ما وسایل موردنیاز را داخل ماشین میگذاشتیم و بقیه وسایل و چادرها در همانجا باقی می ماند.
روز چهاردهم
بعد از صرف صبحانه ساعت 12:30 رفتیم ساحل اولدینیز در اسکله و سوار قایق هایی شدیم که به سمت دره پروانه ها میرفتند.
( Kelebek Vadisi) .
هوا بسیار گرم و شرجی بود. بلیطها را در ساحل از یک دکه بلیط فروشی تهیه کردیم و یک جا زیر سایه یک درخت برای فرار از گرما و آفتاب منتظر شدیم تا زمان حرکت قایق برسد. قایقها در ساعت مشخصی حرکت می کردند و ما بلیط را برای نزدیکترین ساعت تهیه کردیم. روز قبل از جادهای که رد میشدیم دره پروانه ها را دیده بودیم. یک منظره خیلی زیبا از بالا داشت و خیلیها برای عکاسی آمده بودند . همانجا بود که تصمیم گرفتیم به این دره برویم و فهمیدیم که راه آن از طریق قایقهایی است که از ساحل شهر اولدینیز به سمت دره حرکت میکنند.
در ابتدا فکر می کردیم که مکان خیلی بکری است ولی در همان ابتدا در ساحل وقتی ازدحام توریست ها را دیدیم فهمیدیم که اینطور نیست. آخرین بلیط برای ساعت 14:00 بود و بعد از حدود یک ساعت انتظار زیر سایه درخت سوار قایق شدیم و بعد از حدود نیم ساعت به دره پروانهها رسیدیم. طبیعت خیلی خاص و زیبایی داشت . به نوعی شبیه سواحل و درههایی بود که قبلا در اطراف پاتایا در تایلند دیده بودم.
ساحل دره پروانه پر از چادرهایی بود که کمپ زده بودند. مکانهایی هم برای اجاره تجهیزات غواصی به همراه مربی وجود داشت که یکی از دوستان ما با پرداخت 1600 لیر به همراه یک مربی یک ساعت غواصی کرد ولی ما ترجیح دادیم فقط شنا کنیم. بعد از کلی شنا یک سایهبان پیدا کردیم و زیر آن آفتاب گرفتیم. معمولا در این پلاژها و سواحل این سایه بان ها اجاره داده میشد ولی اینجا ظاهرا رایگان بود.
ساعت 17:00 زمان سوار شدن قایقهای برگشت بود. در ساحل دره پروانه ، کم کم بساط موسیقی با صدای بلند برای جشن و شادی شبانه برقرار میشد که ما دیگر سوار قایق برگشت شدیم. قایق برگشت نسبت به قایق مسیر رفت خیلی بزرگتر و شلوغتر بود. به محل کمپ برگشتیم بعد از دوش و کمی استراحت، به خیابانهای اصلی اولدینیز رفتیم . خیابانهای شهر پر از رستوران و کافه بود ، با صدای آهنگ و نورپردازی،خلاصه یک زندگی شبانه حسابی برقرار بود. شام پیتزا و فست فود خوردیم که برای چهارنفر 580 لیر شد.
روز پانزدهم
ساعت 10 صبح بیدار شدیم، بعد از صبحانه و جمع کردن وسایل، در ساعت 12:45 به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم. تصمیمگیری برای این مقصد یکی از چالشهای بزرگ ما بود. طبق برنامه کلی سفر، از اینجا به بعد ما باید به سمت ایران برمی گشتیم . چون فاصله خیلی زیادی تا شهر مرزی وان داشتیم (1500 کیلومتر) باید حداقل در یک شهر، در میانه راه توقف می کردیم.
یک منطقه زیبا پیدا کردیم به نام اسپارتا. این منطقه تقریبا در مرکز ترکیه و پر از مزرعه لوندر( استخطوس) می باشد. اما با دو موضوع اصلی روبرو بودیم: اول اینکه فصل بازشدن کامل گلهای لوندر هنوز نرسیده بود و گلها کامل بنفش نبودند، دوم اینکه توقف در این شهر برای ما خیلی کاربردی نبود، چون همچنان فاصله زیادی تا مرز داشتیم و در مسیر برگشت باید راه خیلی طولانی را رانندگی می کردیم و راه خیلی کوتاه نمیشد.
به هرحال با مشورت و همفکری تصمیم گرفتیم مقصد بعدی ما برای توقف شهر اسپارتا باشد. که بعدا متوجه شدیم تصمیم خیلی خوبی گرفتهایم. چون در آنجا مناظر خیلی زیبایی دیدیم و یکی از بهترین اقامتها را در طول این سفر تجربه کردیم. در سرچ و گوگل یک اقامتگاه محلی در یک روستا نزدیک شهر اسپارتا پیدا کردیم که در وسط مزارع لوندر بود. اقامت همراه با شام و صبحانه بود و البته قیمت بالایی هم داشت. ( یک اتاق برای دو نفر هر شب 1600 لیر با شام و صبحانه)
ساعت 16:30 به محل اقامت مان Aliya Konak رسیدیم . با اینکه در بافت کاملا روستایی بودیم اما همه جا بسیار تمیز و مرتب بود و عطر گل به مشام می رسید. در ابتدای ورود با یک استکان چای کمر باریک خیلی خوش طعم از ما پذیرایی کردند. در ایوان طبقه بالای خانه نشستیم که منظره مزارع لوندر داشت. بعد از تحویل اتاقها و کمی استراحت برای عکاسی به مزرعه لوندر همجوار رفتیم . و ساعت 20:30 شام و دسر بسیار خوشمزه و لذیذ در همان ایوان میل کردیم.
روز شانزدهم
ساعت 10:00 صبح بعد ازصرف یک صبحانه عالی با چند نوع مربای خیلی خاص و عسل محلی که بیشتر محصولات لوندر بود روز را آغاز کردیم. از مربای و عسل لوندر که برای صبحانه خوردیم برای فروش هم داشتند. تعدادی برای سوغاتی گرفتیم چون خیلی خاص بود، جای کمی می گرفت و قیمت خوبی هم داشت.
برای بازدید از مکان های دیدنی آن منطقه با صاحب اقامتگاه مشورت کردیم و چند جا را به ما معرفی کرد. در ابتدا راهی دریاچه Salida شدیم. دریاچه بسیار خاص و بکری بود.اطراف دریاچه خاک و رسوبات سفید رنگ وجود داشت. این دریاچه بیشتر شبیه یک استخر بزرگ بود با آب کاملا ساکن. ساحل دریاچه سفید رنگ بود و هیچ پوشش گیاهی نداشت. پس از پرس و جو متوجه شدیم امکان شنا کردن در دریاچه وجود دارد اما کسی شنا نمی کرد . به هر حال ما تصمیم گرفتیم تنی به آب بزنیم. کف دریاچه رسوبات خیلی نرمی داشت که هر چقدر هم شناکنان جلو میرفتیم باز هم هیچ چیزی غیر از همان رسوبات در کف دریاچه نمیدیدیم. آب دریاچه کاملا شیرین بود طوری که میشد آن را خورد. شنا کردن در این دریاچه زیبا واقعا لذت بخش بود.
حدود ساعت 16:00 به سمت شهر Burdur رفتیم . هدف اصلی خریدن یک نوع شیرینی گردویی بود که سوغاتی مخصوص آن منطقه حساب میشد. شهر Burdur نسبتا بزرگ بود .کمی شهرگردی و پیاده روی کردیم. این شیرینی گردویی را صاحب اقامتگاه به ما پیشنهاد داده بود. مغازه ای که کیک گردویی داشت را از روی سرچ گوگل پیدا کرده بودیم. مغازه خیلی کوچکی بود و یک خانم خیلی خوش برخورد صاحب آن بود. غیر از کیک گردویی ، یک نوع شیرینی خشخاش و کرم خشخاش هم داشت که بعدا تست کردیم و چندان جالب نبود. ولی شیرینی گردویی محشر بود و از خوردن آن سیر نمیشدیم. نمیشد تا ایران ببریم چون مسیر زیاد بود و هوا گرم، ولی حسابی برای طول راه خریدیم و یک دل سیری از آن در ادامه سفر درآوردیم. (Kanaat Sekercisi ، نام مغازه ای که شیرینی گردویی گرفتیم) در راه برگشت به خانه چند جا مزرعه خشخاش دیدیم که باعث تعجب ما هم شد. ساعت 20:00 رسیدیم اقامتگاه و باز هم شام خیلی خوشمزه و دسر خوردیم . کلی بازی کردیم و شب خیلی خوبی بود.
روز هفدهم
ساعت 10:00 صبح بیدار شدیم. باز هم از اقامت گاهی که بودیم محصولات لوندر مثل مربا و عسل و قهوه و گل خشک شده خریدیم. اقامت گاه Aliya Konak یک اقامتگاه خانوادگی بود که توسط دو برادر رحمان و علی اداره میشد، کار آشپزی و غذاهای خانگی که مشخص بود سالها تجربه در آن به کار رفته کار مادر خانواده و عروس آنها بود . همه چیز بسیار تمیز و با سلیقه و تمام نکات هتل داری حرفه ای رعایت شده بود. اگر باز هم بخواهیم به ترکیه برویم مخصوصا اگر فصل لوندرها باشد که کاملا بنفش شدهاند حتما به این اقامتگاه سر میزنیم.
ساعت 14:00 به سمت شهر وان راه افتادیم که طبق نقشه 19 ساعت راه داشتیم. ساعت 22:00 داشتیم از منطقه کاپادوکیه در مرکز ترکیه عبور میکردیم که برای شام باز هم به شهر آوانوس رفتیم و ساندویچ چیکوفته سیری خوردیم(برای چهار نفر 230 لیر) و دوباره ادامه مسیر دادیم. با توجه با اینکه قبل شروع سفر میدانستیم قسمتهای زیادی از سفر در راه هستیم پادکست های خوب و متنوع دانلود کرده بودیم. شنیدن پادکست و دیدن مناظر زیبا و جدید همیشه جزو قسمتهای دوست داشتنی و جذاب سفر برای من است.
هنگام گوش دادن پادکست پشت فرمان در سفر گویی فیلمی جدید میبینم .انگار صحنهها پشت شیشه ماشین اکران میشود و صدای پادکست به عنوان دیالوگها و موسیقی فیلم تدوین شده و من نه تنها تماشاچی بلکه در کنار همسفرانم شخصیتهای اصلی فیلم را بازی میکنیم. داستان فیلم برای من و مخصوص من نوشته شده و اتفاق میافتد ، همه چیز جدید است و داستان غیر قابل پیشبینی ، سوادی که از پادکست نصیبمان میشود و اتفاقاتی که در سفر میافتد و صحنههای جدید، همه حس تازگی دارد.
هرازگاهی توقفی و چایی و قهوهای که بعد از خستگی رانندگی طولانی خیلی میچسبد، مقاومتی که چشمها در برابر خواب میکند. با اینکه سیگاری نیستی به نخی سیگار پناه میآوری تا حواست جمع باشد چرا که میدانی همسفران دلخوش به تو خوابیدهاند.
دل به جاده و سفر و سرنوشت سپردی و حوادثی را که جبر سرنوشت برای تو خواسته قبول کردهای ، ولی در عین حال میدانی تمام اختیار فرمان ماشین در دست توست و لحظهای انتخاب غلط یا حواسپرتی و غفلت به قیمت جان تو و عزیزانت تمام میشود، پس فرمان زندگی را محکم میچسبی و جبر و اختیار را ، در عین پارادوکسهای تاریخی که عمری به درازای تاریخ انسان دارند میپذیری و به حرکت خود ادامه میدهی...
خلاصه که کل شب در راه بودیم و البته چند بار فرمان را عوض کردیم ، در طول راه دوبار بنزین زدیم که پیشنهاد میکنم از پمپ بنزینهای خوب مثل Sell , و BP استفاده کنید. چون امکانات خیلی خوبی دارد مثل سرویس بهداشتیهای خیلی تمیز و مغازه های خوب با قیمتهای اجناس مناسب و البته قهوههای خیلی با کیفیت.
در طول مسیر به سمت وان مخصوصا بعد از شهر قونیه و هر چقدر به سمت شرق نزدیک میشدیم جادهها کیفیت کمتری داشت، بعضی جاها حتی نور نداشت ، باریکتر بود و اطراف جاده هم گاردریلی وجود نداشت. البته این در مورد همه جا صدق نمیکرد. در طول مسیر میله های علامتگذاری شده میدیدیم که فهمیدیم برای فصل سرد است که وقتی برف میآید بتوانند ارتفاع برف را تشخیص دهند. پس اگر تصمیم گرفتید در زمستان یا حتی عید نوروز در این مسیر سفر کنید حتما وضعیت جاده ها را چک کنید و امکانات لازم داشته باشید و حتی المقدور این گونه سفر را برای ماه هایی انجام دهید که بارش برف کمتری داشته باشد.
در روشنی روز یک جا در بین راه کنار جاده یک لانه زیبای لک لک روی یک تیر برق دیدیم که طبقه پایین لانه اش پر از گنجشک بود انگار که صاحب خانه طبقه پایین را اجاره داده بود.
روز هجدهم
ساعت 11:00 صبح بعد از حدود 20 ساعت رانندگی به شهر وان رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و میتونم بگم از نظر امکانات شهری و تمیزی و زیبایی ضعیفترین شهری بود که دیدیم. خیلی شلوغ و البته پر از هموطن های عزیز ، وضعیت هتلها اصلا جالب نبود. اکثرا سیستم تهویه مطبوع و کولر نداشتند که باورش برای ما سخت بود. یکی دو تا هتل هم که داشتند خیلی گران بود. ( شبی 150 تا 200 دلار). نهایتا ساعت 15:00 یک هتل گرفتیم برای هر اتاق دو نفره شبی 850 لیر ، که اصلا اقامت خوبی نداشتیم. اتاق خیلی گرم بود وضعیت صبحانه هم خیلی بد ( غیر بهداشتی و کهنه). در کل سفر به و تور وان رو به هیچ وجه پیشنهاد نمیکنم حداقل برای دوستانی که دنبال خود سفر هستند و هدف آنها از سفر صرفا خرید و فروش نیست.
با توجه به اینکه یکی از دوستانمان در شهر وان از ما جدا میشد و در ماشین جا برای خرید کردن داشتیم خریدهایمان را برای وان گذاشته بودیم. معروفترین خیابان وان برای خرید خیابان جمهوریت بود که یک میگروس و مرکز خرید بزرگ هم داشت. بعد از استراحت چند ساعته در هتل، شب به خیابان جمهوریت رفتیم، کمی خرید کردیم، قدم زدیم و شام میل کردیم بعد به هتل برگشتیم و استراحت کردیم.
روز نوزدهم
بعد از خوردن صبحانه هتل ( به شدت بی کیفیت و نامطلوب)، به پاساژ VAN ATM رفتیم و در آنجا چند ساعتی را به خرید سوغاتی و لوازم مورد نیاز پرداختیم . چون شب آخر سفرمان محسوب می شد جشن کوچکی گرفتیم و از خاطرات و تجربه های این سفر برای خودمان تعریف کردیم.
روز بیستم
صبح دوستمان را به فرودگاه وان رساندیم ، به هتل برگشتیم و بعد تحویل هتل در ساعت 13:30 به سمت مرز رازی حرکت کردیم. خیلی خوشحال بودیم که شهر وان را ترک میکنیم و به طور کلی این شهر را برای سفر پیشنهاد نمیکنم. ساعت 15:45 به مرز رازی رسیدیم و تقریبا دو ساعت کارمان جهت عبور از مرز طول کشید.
مرز ساعت 17:30 بسته میشد و ما خوشبختانه به موقع رسیده بودیم. صف خودروها خیلی خلوت بود و کار گمرکی و بازرسی هم در مرز ترکیه هم در ایران خیلی سریع انجام شد . وقتی میفهمند که خانواده هستید کارتان را سریعتر هم انجام میدهند. همانند ورود، من با ماشین از گیت مربوط به ماشین ها عبور کردم. هنگام خروج از مرز ترکیه مدارک ماشین وجریمه را بصورت سیستمی چک می کنند. که ما 720 لیر جریمه شده بودیم.
با راهنمایی پلیس ترکیه به قسمتی رفتم که باید پرداخت میکردم. ولی لیر نداشتم به همین خاطر ابتدا به فریشاپ آنجا رفتم و با خریدی جزئی، یک پنجاه دلاری خورد کردم. در رسید جریمه نوشته بود در آنتالیا به علت نقض قانون راهنمایی رانندگی ترکیه و دقیقا مورد جریمه ذکر نشده بود.
به طور کلی در مسیر های جاده ای ترکیه چراغ قرمزهای کاملا غافلگیر کنندهای وجود داشت که به صورت آنی در هنگام رانندگی حتی وقتی هیچ تقاطعی نبود ظاهر میشد. ضمنا کلا در طول سفر باید حواستان به دوربینهای رانندگی باشد و پیشنهاد میکنم از نرم افزارهایی استفاده کنید که به شما دروبین ها و سرعت مجاز در جاده را نشان می دهد. چون بعضی جاها سرعت مجاز خیلی کم بود که رانندگی خیلی سخت میشد. خوشبختانه دوست ما یکی از این نرم افزارها را داشت که خیلی برایمان کاربردی بود. بیشتر احتمال میدهم جریمه ما هم به خاطر سرعت بود، خلاصه احتیاط کنید که جریمه رانندگی در ترکیه هزینه زیادی دارد.
ساعت 18:00 به سمت وطن عزیزمان ایران شروع به حرکت کردیم. 10 ساعت تا تهران راه داشتیم. کیفیت جاده از مرز رازی تا تبریز و قسمتهای بعد از زنجان خیلی بد بود. خرابی آسفالت جاده و پیچ و خمهای غیر استاندارد، نور چراغ ماشین ها روبرو که مجبورند به خاطر بی نور بودن جاده با نور بالا حرکت کنند و به خاطر عدم وجود بلوار در وسط جاده نور به چشم شما میخورد، از همه اینها بدتر رانندگی بیملاحظه بعضی افراد که حتی در سر پیچ و در سرعتهای بالا پشت شما چراغ میدهند و اصرار به گرفتن سبقت دارند، حسابی من را کلافه کرده بود. نهایتا اطراف قزوین خواب به ما غلبه کرد و در یک استراحتگاه توقف کردیم و کمی خوابیدیم . از آن بعد تا تهران وضعیت جادهها کاملا مطلوب بود.
روز بیست و یکم
حدود ساعت 06:00 صبح به تهران و میدان آزادی رسیدیم. خوشبختانه قبل از شروع ترافیک غرب به شرق تهران بود و بدون درد سر و راحت به سمت خانه خود که در شرق تهران بود رفتیم. صبح زیبای تهران با یک هوای نسبتا خنک و خیابانهای خلوت که به ندرت در تهران خلوت هستند، احساس موفقیت بعد از حدود 7200 کیلومتر رانندگی و یک سفر بیست و یک روزه که طولانی ترین سفر زندگی من بود، برای من یک فرود خوب در پایان این سفر به حساب می آمد. مثل ژیمناستیک کارها که اگر در پایان برنامه اجرایی فرود خوبی داشته باشند بیشترین امتیاز را میگیرند، در ذهن من هم پایان برنامه سفر امتیاز بالایی داره و مهمه، که خوشبختانه فرود خوبی داشتیم .
6250 کیلومتر از سفر را در خود ترکیه بودیم و هفت باک و نیم یا 365 لیتر بزین زدیم . این مسافت شامل مجموع فواصل بین جاده و شهرگردیها و تمام گشت زدنهای ما بود. متوسط قیمت بنزین 23 لیر برای هر لیتر بود. مصرف ماشین از آنچه فکر میکردیم کمتر بود که شاید به خاطر کیفیت بالاتر بنزینها باشد و شاید هم مصرف ماشین ما (دنا پلاس ) در همین حد باشد و ما تا حالا دقیق حساب نکرده بودیم . به هر حال مسیر سربالایی و سرپایین هم زیاد داشت ، ضمن اینکه در بیشتر مسیر کولر روشن بود و در نظر بگیرید ماشین پر از وسایل بود و چهار نفر بزرگسال حمل میکرد که با توجه به اینها مصرف حدود 6 لیتر برای هر صد کیلومتر مصرف خوبی است. ( البته تقریبا در کل مسیر ترافیکی نداشتیم).
در این سفرها هزینه روغن موتور که باید قبل و بعد سفر حتما عوض شود ، قطعات مصرفی ماشین مثل لنت ترمز و لاستیک و افت قیمت ماشین به خاطر کیلومتر کارکرد بیشتر را هم باید جزو هزینه های سفر حساب کنید ولی با توجه به همه اینها این نوع سفر باز هم نسبت به هواپیما و اتوبوس قطعا به صرفه خواهد بود که دلایل زیادی دارد مانند اینکه شما هزینه تاکسی هم نمیدهید. ضمنا قدرت چانه زنی بیشتر برای گرفتن اقامتگاه بهتر و ارزانتر دارید و میتوانید وسایل آشپزی را همراه داشته باشید تا بیشتر آشپزی کنید. و از همه اینها بگذریم خاص بودن این سفر نسبت به سفر هوایی و اتوبوسی برای من بیشتر مطرح است. اگر دنبال ماجراجویی بیشتر در سفر هستید و صرفا راحتی برایتان مد نظر نیست این نوع از سفر را امتحان کنید.
تمام مخارج ما شامل چهار هزینه اصلی : بنزین ، اقامت ، خوراک و تفریحات ( مثل پارک آبی و رفتینگ و ...) برای من و همسرم 1500 دلار شد. در ابتدای این سفر برآورد کرده بودیم که با این هزینه 14 تا 16 روز می توانیم سفر کنیم که توانستیم تا بیست روز ادامه دهیم. امیدوارم این سفرنامه بتواند برای هم وطنهای عزیزم کمک خیلی کوچکی باشد که این بزرگترین آرزوی من است. ما سفر میکنیم تا خودمان و تواناییهایمان را بهتر بشناسیم، از محدودیتها و روزمرگیهای زندگی فرار کنیم، فرهنگ و تمدن خودمان را به بیگانهها نشان دهیم و فرهنگ و تمدن بیگانهها را ببینیم، تا بفهمیم خودی و بیگانه ای وجود ندارد و همه انسان هستیم...