از شمال غربی به جنوب شرقی ایران

3
از 2 رای
از شمال غربی به جنوب شرقی ایران
آموزش سفرنامه‌ نویسی
10 شهریور 1404 12:00
0
93

سلام بر عاشقان سفر های جاده ای مخصوصا سفر با خودروی شخصی ...! این سومین سفرنامه ای است که در سایت لست سکند می نویسم ، در سفرنامه ی اول و دوم در مورد خودم و همسفرم و علایقمان و ... مطالبی نوشته ام که در این سفرنامه به این مطالب نمی پردازم و عملا مقدمه ای نداریم .

این مسافرت در نوروز 1404 صورت گرفت و ما از شهر اردبیل به مقصد سیستان و بلوچستان با خودروی شخصی (کوییک) سفر کردیم .

روز اول سفر : 29 اسفند 1403

یک روز قبل وسایلی که آماده کرده بودیم را با سلیقه ی هرچه تمام در ماشین چیدیم و خودمان را برای این سفر که طولانی ترین سفری است که با ماشین شخصی طی می کردیم آماده کردیم ، سحرخیزی بهترین اتفاقی است که در سفرهای خودرویی به ما کمک می کند و می توانیم پیمایش بهتر و طولانی تری داشته باشیم ، امروز هم صبح زود سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم .

از شهر اردبیل به سمت اتوبان تهران حرکت کردیم و صبحانه را کنار پل پیر تقی که یکی از پل های کابلی زیبا بر روی رودخانه ی قزل اوزن هست میل کرده و از جاده ی سرچم که یکی از جاده های پر پیچ و خم استان اردبیله عبور کردیم و به اتوبان تبریز تهران رسیدیم ، این اتوبان تا حوالی شهر زنجان به علت فرسودگی جاده و عدم رسیدگی و چاله های عمیقی که به وجود آمده باعث به وجود آمدن حوادث زیادی شده که میشه گفت معمول ترین حوادث ترکیدگی لاستیک خودروهاست که خودروهای بسیاری را مشاهده کردیم که در حال تعویض لاستیک هستند ...

حوالی ظهر به شهر قزوین رسیدیم و بعد از خوردن ناهار زدیم به جاده ...

جاده و اتوبان شلوغ بود و بسیاری از مردم مثل ما در حال مسافرت و تور ایرانگردی بودند که باعث شده بود پمپ بنزین ها و مراکز استراحتی بسیار شلوغ باشند ، ما تصمیم گرفته بودیم شب را در کاشان اقامت داشته باشیم که به علت شلوغی اتوبان تهران قم و ترافیک قسمت هایی از مسیر هنگام غروب به شهر قم رسیدیم و با گرفتن سوییتی در نزدیکی حرم در این شهر اقامت کردیم .

 

شب بعد از خوردن شام به سمت حرم و بازارهای اطرافش رفتیم و چون فردا روز عید بود جمعیت زیادی در شهر قم ساکن بودند.

روز دوم سفر : 30 اسفند 1403

امروز آخرین روز اسفند بود و ظهر حوالی ساعت دوازده سال تحویل می شد ، ما برای اینکه فرصت محدودی داشتیم تصمیم گرفتیم به سمت شهر یزد حرکت کنیم و قرار بر اقامت در شهر کرمان را داشتیم ، جاده های زیبای کویری (البته در این فصل زیبا هستند و در تابستان گرمای هوا باعث می شود این زیبایی دیده نشود) را طی می کردیم و تا به خودمان آمدیم نزدیک ظهر بود و ما طبق برنامه نمی توانستیم لحظه ی تحویل سال در شهر یزد باشیم پس دیگر عجله کردن برای زودتر رسیدن معنا ندارد ، ساعت دوازده را اندکی گذشته بود و ما به شهر عقدا رسیدیم و لحظه ی تحویل سال در یکی از بوستان های این شهر بودیم که بجز ایام کرونا که عید را در خانه بودیم دیگر یادم نمی آید لحظه ی تحویل سال را در خانه باشم ...

با تماس و تبریک به خانواده و دوستان به حرکت ادامه دادیم و در شهر یزد ناهار خوردیم ، سال پیش موقع رفتن به قشم در این شهر اقامت داشتیم و امسال هم برنامه ی سفر اینگونه بود که موقع برگشت در این شهر زیبا بمانیم ، پس به سمت کرمان حرکت کردیم .

تا شهر انار که جاده ی بندرعباس و کرمان از هم جدا می شدند ، جاده کمی شلوغ بود ولی بعد از این شهر جاده بسیار خلوت شد ، هنگام غروب آفتاب به شهر رفسنجان رسیدیم و منظره ای دیدیم که بیخیال ادامه ی مسیر شدیم و نگه داشتیم از زیبایی هایی که ساخته شدن تا روح انسان جلا داده شود استفاده کنیم ... موتور سنگین. بعله در نزدیکی رفسنجان تعداد زیادی از موتور سوار های این شهر در حال اجرای حرکات نمایشی بودند که واقعا تماشا کردنشان تمام خستگی را از تنم بیرون کرد و بعدها فهمیدم این شهر به موتور سنگین هایش معروف است که ای کاش این موتورها هم پلاک ملی داشتند و به صورت قانونی تردد می کردند ... بگذریم ...

بعد از غروب آفتاب و تاریکی هوا به سمت شهر کرمان حرکت کردیم و بعد از رسیدن به کرمان تصمیم گرفتم روغن ماشین را تعویض کنم چون طبق برنامه ای که داشتم مسیری که قرار بود پیمایش بکنم بین 5500 الی 6000 کیلومتر بود و باید در مسیر یکبار روغن را عوض می کردم و این کار را در شهر کرمان انجام دادم . در کرمان اقامتگاهی را به مدت سه شب رزرو کرده بودم و بعد از رسیدن به خانه تصمیم گرفتیم که خودمان آشپزی کنیم ، پس بعد از کمی گشت و گذار و خرید به خانه برگشتیم و با خوردن شام و استراحت خستگی مسیر را از تن در آوردیم .

 

undefined

 

روز سوم و چهارم سفر : 1 و 2 فروردین 1404

امروز روز کشف کرمان بود ، ابتدا به سمت مجموعه ی گنجعلی خان رفتیم که شامل بازار و مکان های تاریخی بود . بازار های سنتی را دوست دارم و قدم زدن در این بازارها حس خوبی به من می دهد ، ادویه هایی از این بازار خریدیم و در مسیر بازار چشممان به کافه ای افتاد که نوشته بود : فالوده کرمانی ، سال های قبل در شیراز و سال قبل یعنی در سال 1403 در یزد فالوده ی یزدی خورده بودم که امسال فالوده کرمانی هم تجربه کردم .

گرمابه گنجعلی خان

گرمابه گنجعلی خان

در مسیر بازار از مسجد تاریخی و گرمابه گنجعلی خان هم بازدید کردیم و موزه ی بی بی جان هم دیدیم و اما گنجعلی خان کیست ؟ (گنجعلی خان از حکام مشهور زمان شاه عباس صفوی است که از سال ۱۰۰۵ تا ۱۰۳۴ هجری قمری بر کرمان فرمانروایی و آثار و بناهای زیادی بنا کرد و در آبادی این منطقه کوشش کرد .)

موزه بی بی جان
موزه بی بی جان

شهر کرمان تاریخ بسیار غنی دارد و اتفاقات تلخ زیادی در طول تاریخ و مخصوصا در هنگام حمله ی قاجار به این شهر رخ داده است که از حوصله ی سفرنامه خارج است و برای آگاهی بیشتر خواشمندم در این مورد مطالعاتی داشته باشید .

باغ شاهزاده ماهان
باغ شاهزاده ماهان

روز دوم اقامت در کرمان را به دیدن باغ معروف و جهانی شاهزاده ماهان اختصاص دادیم که واقعا نگینی است در دل کرمان ، بسیار جای زیبا و خوش آب و هوا و دلربا که دیدنش را به همه توصیه می کنم .

روز پنجم سفر : 3 فروردین 1404

صبح بعد از بیدار شدن از خواب و جمع کردن وسایل داخل ماشین به سمت شهر تاریخی بم حرکت کردیم ، مسیر تا نزدیکی های شهر بم جذابیت خاصی نداشت ولی نخلستان های بم نمایان شدند ، مسیر بازدید از ارگ جهانی بم را در پیش گرفتیم و وارد دنیای کهن ایران زمین شدیم .

ارگ بم
ارگ بم

به شخصه از اینکه زلزله ی بم باعث تخریب بسیاری در این ارگ شده بود بسیار تاسف می خوردم . این بنای خشتی بسیار مرا مجذوب خودش کرد . این شهر آخرین شهری بود که کارت سوختمان کار می کرد و در استان سیستان و بلوچستان کارت سوخت دیگر استان ها فعال نبود ، باک ماشین را پر کردم و پیش به سوی زاهدان ...

جاده فهرج به زاهدان را انتخاب کرده بودم که از قسمت جنوبی کویر لوت گذر می کرد و تقریبا ظهر در این جاده بودم که تا چشم کار می کرد بیابان و ریگزار و بدون حتی یک بوته ی خشک ، بدون امکانات ، بدون هیچ جانور و حتی تعداد اتومبیل هایی که در این جاده بودند بسیار کم بودند... بعد از ظهر به شهر زاهدان رسیدیم و بعد از پرس و جو توانستیم خانه ای برای دو شب بگیریم. در همین ابتدا دیدن هم وطن های زاهدانی که لباس متحد داشتند و خیلی خوب آن را نگه داشت می کردند برایم جذاب بود چون ایران عزیز ما متاسفانه داره سنت و لباس محلی را کنار می گذاره و این خوب نیست ولی اینجا فرق داره و حتی کودکان نیز لباس محلی داشتند .

undefined

 

روز ششم سفر : 4 فروردین 1404

امروز روز خرید بود و تصمیم داشتیم در زاهدان از بازار رسولی دیدن کنیم ولی قبل از آن به دیدن زیباترین مسجد ایران یعنی مسجد مکی رفتیم که حقیقتا یک بنای هنری و زیباست که هم در روز و هم در شب موقع روشن شدن چراغ هایش می درخشد.

undefined

 

از بازار مشترک زاهدان هم که از جاهای دیدنی زاهدان هست، دیدن کردیم و از بی آلایش بودن این مردم خوشمان آمد ، می خواستیم وقت زیادی در بازار رسولی بگذرانیم ، پس رفتیم آنجا ، خرید چای و ادویه و ... را انجام دادیم و به سمت خرید کتانی و کفش رفتیم که اصلا فکرش را نمی کردم اینقدر کفش و کتانی استوک یا حتی نو با قیمت مناسب می شود پیدا کرد که ما هم چندین جفت خریدیم .

بازار رسولی

بازار رسولی

روز هفتم سفر : 5 فروردین 1404

صبح زود با زاهدان خداحافظی کردیم و به سمت جنوب استان یعنی شهر چابهار حرکت کردیم .

جاده بسیار خلوت بود و نکته ای که بود من را اذیت می کرد رانندگی بعضی از رانندگان بومی به اصطلاح شوتی که چندین ماشین پشت سر هم با سرعت های سرسام آور در حرکت بودند یا حتی نیسان و تویوتا های وانت که در جاده های خاکی در حال سوخت بری بودند و بسیار خطرناک رانندگی می کردند .

تصورم از سیستان و بلوچستان ، استانی خشک و کویری بود که این استان گویا پر از کوه و نخلستان های زیبا است و هرچه به سمت چابهار می رفتم سرسبزتر می شد .

undefined

 

از شهر های خاش ، ایرانشهر و نیک شهر گذر کردیم و به چابهار رسیدیم ... و اما چابهار ... خانه ای که رزرو کرده بودیم را تحویل گرفتیم و قرارمان ماندن به مدت چهار شب در این شهر زیبا بود ...

روز هشتم تا دهم سفر : 6 تا 8 فروردین 1404

چابهار در جنوب شرقی ترین قسمت ایران قرار دارد که با علت تلاقی با دریای عمان و جاذبه های گردشگری و البته منطقه آزاد تجاری یک مقصد عالی برای گردشگران تور چابهار است ، برعکس همه جا ، اینجا شلوغ و مملو از گردشگران و مسافران بود .

undefined

 

بعد از یک خواب طولانی امروز بعد از خوردن صبحانه به سوی جاده ی ساحلی چابهار به بریس رفتیم که جاده ی بسیار زیباییه ، کوه های مریخی در یک سمت و در سمت دیگر دریای بیکران که به اقیانوس هند منتهی می شود و از شما از بندر بریس روی نقشه یک خط صاف رسم کنید بدون هیچ خشکی به قطب جنوب می رسید . به بندر بریس رسیدیم و به سوی صخره ای رفتیم که مشرف به اسکله ی منحصر به فرد بریس بود ، چقدر قدم زدن در این نقطه را دوست داشتم ، اینجا دورترین قسمت ایران از محل زندگی مان بود . باک بنزین را در اینجا پر کردم و تصمیم گرفتیم برای ناهار به سمت چابهار برویم.

undefined

 

مقصد بعدی ما بازار های منطقه آزاد بود که حقیقتا تغییر زمان در این بازار ها حس نمی شد و تا به خودمان آمدیم شب شده بود روز بعدی در چابهار را به دیدن ساحل های این شهر که دریا کوچک و دریا بزرگ و ساحل های صخره ای بود اختصاص دادیم.

ساحل دریا کوچک

ساحل دریا کوچک

از اسکله ی شهید بهشتی چابهار هم با خودروهای ایمنی که پشت سر آنها حرکت می کردیم بازدید کردیم که کشتی های غول پیکر و تعداد زیاد کانتینر و کامیون هایی که در حال تردد بودند را دیدیم.

undefined

 

سپس به سمت سواحل دیگر چابهار حرکت کردیم در ساحل دریا بزرگ و موج فشان به علت وزش باد و برخورد آب دریا به سواحل صخره ای صحنه های زیبایی خلق می شد ، تماشای غروب در این ساحل زیبا بسیار لذت بخش بود .

ساحل دریا بزرگ
ساحل دریا بزرگ

روز بعد هم طبیعت زیبای چابهار برای ما جاهای کشف نشده ای نیز داشت که به دیدن آنها شتافتیم ... کوه های مریخی که گویی در یک سیاره ای دیگه ای هستی باعث می شد دوربین به دست باشم و حافظه ی دوربین را با این تصاویر منحصر به فرد پر کنم .

undefined

 

مقصد بعدی ما درخت انجیر معابد بود که این درخت شاخه هایی داشت که به موازات زمین رشد کرده بودند و این درخت گویا بومی این منطقه نیست ، ولی از اینکه روی این درخت یادگاری های زیادی نوشته شده بود حقیقتا ناراحت بودم .

دریاچه ی صورتی لیپار نیز مکان خوبی بود برای برپایی یک آتش کوچک و دم کردن یک چای مراکشی ...در انتهای روز نیز به بازار سنتی چابهار رفتیم که انگار در کشور پاکستان یا هند قدم میزدی ... همه جا رنگارنگ با مغازه های متنوع که اجناس محلی و سنتی می فروختند که ماهم عطر و چای و میوه های محلی خریدیم . چابهار شهری بود که ای کاش زمان اجازه می داد تا روز های زیادی در این شهر اقامت می کردیم چون این چهار روز به سرعت تمام شد .

undefined

 

روز یازدهم سفر : 9 فروردین 1404

روز جدایی از چابهار بود و امروز بعد از پر کردن باک بنزین به سمت بندر عباس حرکت کردیم .

تک درخت درک
تک درخت درک

مسیرمان جاده ای بود که یک سمتش به دریا منتهی می شد ، سوپرایز اصلی این جاده وجود روستای درک بود که بعد از رسیدن به این روستا به سمت ساحلی رفتیم که شاید مانند این ساحل بسیار کم و حتی انگشت شمار در کره زمین باشه ، بله تلاقی کویر و دریا ، درختان نخل و شن زار های روان ... یعنی روح و جسمم جلا داده شد ، به سمت تک درخت درک رفتیم و بعد از رسیدن به این نقطه ی زیبا و نشستن روی شن ها به تماشای این زیبایی و کویری که به دریا متصل شده بود نظاره گر شدیم .

سپس به سوی بندر زیبای جاسک حرکت کردیم و ناهار دریایی را در یکی از رستوران های این شهر بودیم ، سپس بعد از گذر از شهر های سیریک و میناب به بندر عباس رسیدیم . بندر عباس و خلیج فارس و جزیره ی قشم بوی خاطرات پارسال تور جنوب را زنده کرد.

قرارمان اقامت دوشب در این شهر بود و بعد از گرفتن خانه به سمت بازار و ساحل حرکت کردیم ، بازار بندر عباس بسیار شلوغ بود و مسافران هم از جزیره ها به سمت بازار آمده بودند و ما هم تصمیم داشتیم فردا به دیدن جزیره ی زیبای هرمز برویم .

 

روز دوازدهم سفر : 10 فروردین 1404

امروز صبح به سمت اسکله ی حقانی حرکت کردیم ولی امان از دل غافل که به علت طوفانی بودن دریا شناور ها حرکت نمی کردند و ما نتوانستیم به سمت جزیره هرمز برویم ، پس به سمت بازار ماهی بندرعباس رفتیم ، غذاهای دریایی را خیلی دوست دارم و برای همین کمی ماهی و میگو و خرچنگ خریدیم تا خودمان ناهار و شام درست کنیم .

بازار ماهی بندرعباس

بازار ماهی بندرعباس

بعد از کمی گشت در ساحل به سمت خانه برگشتیم و با خرید مقداری لوازم اولیه به پخت دوپیازه میگو پرداختیم ، حقیقتا غذاهای دریایی گستردگی و تنوع بسیار زیادی دارند و این مورد باب میل بنده است .

دوپیازه میگو
دوپیازه میگو

بازار ها و مراکز خرید بندر عباس و قدم زدن در ساحل هم سکانس های آخر ما در جنوب بود چون فردا باید به سمت شمال ایران حرکت می کردیم .

روز سیزدهم سفر : 11 فروردین 1404

از بندر عباس به سمت شهر یزد شروع به حرکت کردیم ، این مسیر ، مسیر رانندگان ماشین های سنگین است که بیشترین تعداد ماشین های عبوری از این جاده را رانندگان تشکیل می دهند . پس از گذر از گردنه تنگه زاغ زیر درختی صبحانه خوردیم و سپس به حرکت ادامه دادیم ، از سیرجان عبور کردیم و در شهر انار ناهار خوردیم .

روزهایی که در جاده هستیم به صحبت کردن در مورد هر چیزی و گوش کردن پادکست های مختلف مثل تاریخ خاندان قاجار و تجربه های سفر های آدمایی مثل خودمان ، نگه داشتن و خوردن چای و قهوه بین راهی ، گوش کردن موزیک و ... مارا سرگرم می کند و طولانی بودن مسیر به چشم نمی آید .

یعنی جاده عضو جدایی ناپذیری در زندگی ماست و واقعا کیف می کنیم از جاده ها ، باید عشق سفر باشین و درک کنین جاده و سفر جاده ای چه آرامشی داره ... البته در دومین سفرنامه ام بیشتر در مورد این علاقه ام صحبت کردم که توصیه می کنم آن سفرنامه را نیز بخوانید .

 

میدان امیرچخماق یزد

میدان امیرچخماق یزد

و اما عصر به شهر زیبای یزد رسیدیم و بعد از اقامتی اندک به سمت بافت تاریخی حرکت کردیم ...

فالوده یزدی
فالوده یزدی

سال پیش در بافت تاریخی و کنار مسجد جامع یزد فالوده ی یزدی خورده بودیم که دوباره با همان طعم و مزه آن را تجربه کردیم ، چون بیشتر قسمت های شهر را دیده بودیم پس کافه رفتن و خوردن قهوه ی یزدی را ترجیح دادیم ، پس در دل بافت تاریخی به بام یک کافه ای رفتیم و غرق در زیبایی این مکان شدیم ... دیدن بادگیر ها درشب حس خوبی دارد ، سپس در دل بافت تاریخی قدم زدیم و آخر شب به خانه برگشتیم .

undefined

 

روز چهاردهم سفر : 12 فروردین 1404

امروز هم روز جاده بود و ما بعد از بررسی جاده ، مقصدمان را شهر قزوین تعیین کردیم و پا به جاده گذاشتیم ، بعد از گذر از شهرهای میبد و اردکان و نایین به کاشان رسیدیم و بعد از ناهار به سمت باغ فین حرکت کردیم تا ساعتی را در این باغ بگذرانیم

باغ فین

باغ فین

 چون مقارن بود با تعطیلات عید فطر بسیار شلوغ بود ، بعد از دیدن باغ به سمت قم حرکت کردیم . بعد از خرید سوهان به سمت قزوین رهسپار شدیم . حوالی غروب به شهر قزوین رسیدیم و شب را در این شهر بودیم .

روز پانزدهم و آخر سفر : 13فروردین 1404

من سال ها از قزوین عبور کرده بودم ولی امروز چون تا ظهر وقت مناسبی داشتیم به دیدن شهر پرداختیم ، چون روز طبیعت بود شهر زیاد شلوغ نبود پس ما هم به دیدن مکان های تاریخی شهر رفتیم .

سرای سعدالسلطنه
سرای سعدالسلطنه

سرای سعد السطلنه یکی از زیباترین بازار های تاریخی بود که در آن قدم میگذاشتم و از اینکه تابحال به این مکان نیامده بودم ناراحت بودم ، عمارت چهل ستون هم دیدنی بود .

عمارت چهل ستون
عمارت چهل ستون

قزوین را به سمت زنجان ترک کردیم و بعد از خوردن ناهار در شهر زنجان به سمت دیار سلطان ساوالان حرکت کردیم و غروب به شهر اردبیل و خانه رسیدیم .

این سفر نیز تمام شد و ما تجربه های خوبی از این سفر به دست آوردیم .

الان که این متن را می نویسم حدود پنج ماه از این سفر می گذرد و من باز دلتنگ چابهار هستم ...

هزینه های این سفر خیلی بیشتر از سفرهای دیگه شد ولی در خاطرم نیست چقدر خرج کردیم چون مدت زیادی ازش گذشته ولی جزییات جاهایی که رفتیم مو به مو در خاطرم است ، پس سفر کنید و تجربه های خوبی برای خودتان کسب کنید.

امیدوارم از خواندن این سفرنامه لذت برده باشید .

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر