بین راه از موزه نظامی هم رد شدیم اما چون در ایام تعطیل بودیم، بسته بود.
شاید از لحاظ وجود دژ ها و برج ها، مثل ارگ های خودمون بود، اما با این تفاوت که باز ما تماماً خاک و اینجا تماماً سنگ بود.
ورودی این شهر رایگان بود و مردم هنوز در اونجا زندگی میکردن. واقعاً محیط رؤیایی ای بود که من فقط توی فیلما دیده بودم.
ورودی ایچری شهر
تاکسی های زیبای شهر قدیمی
کنار ورودی، کیوسکی قشنگ وجود داشت که وسایل خوبی برای سوغاتی میفروخت. جالب اینکه وقتی مارو دید، پرسید: ایرانی؟ گفتیم: آره. با دست به ما فهموند که روی پیشونی شما نوشته ایرانی!!! خیلی حال کردم!
کیوسک کنار ورودی ایچری شهر
اون شهر پر بود از عتیقه فروشی. منم که عاشق سکه و اسکناس و اینا، کلی سکه و مدال ازشون خریدم که بعداً تبدیل به یه قاب دوست داشتنیش کردم
سکه ها و مدال های اتحادیه جماهیر سوسالیستی شوروی
بعد از اون هم در طرف دیگه شهر، ورودی ای به خیابون بود که از کنار قلعه دختر (قیز قالاسی) رد میشد.
قلعه دختر
این قلعه که در دوران ساسانی ساخته شده، 29.5 متر طول داره و در قدیم نیایشگاه زرتشتیان بوده. که ما توی کنسول گری هم به عنوان نماد این کشور دیدیمش. داخلش رو هم تبدیل به موزه ای کردن که متأسفانه ما ندیدیمش.
به بلوار ساحلی رسیده بودیم. به اون طرف خیابون رفتیم و ساحل تماماً سنگ فرش و تمیز رو دیدیم که یه ربعی کنارش نشستن خیلی برای ما لذت بخش بود.
بعد هم از راه های ایچری شهر به سمت هتل برگشتیم. به دلیل خستگی زیاد قلعه شیروان شاه رو نتونستیم ببینیم که حتماً جای قشنگی بود.
برنامه بعد از ظهر ما رفتن به نمایش پانتومیم بود.
باید بگم، من قبل سفر یه سایت بسیار خوب پیدا کردم به نام : citylife.az . این سایت دو زبانه هست و تمام رخداد های مهم باکو مثل فیلمای سینما، کنسرت ها و تئاتر ها رو اعلام میکنه. ما هم برای سفرمون پانتومیم و اپرا رو انتخاب کردیم.
تصاویری از سایت که زمان اجراهای پانتومیم و اپرا رو نشون میداد.
با GPS قبلاً مکانش رو پیدا کرده بودم. در آخر هم به کمک نقشه مترو باکو خدمتتون عرض میکنم که اگر ماشین نداشتید چطور میشه رفت.
سالنی ساده و کم ظرفیت بود که با بلیطی 6 مناتی وارد شدیم و چون دیر رسیده بودیم باید روی چهارپایه مینشستیم.
اجرایی خیلی خیلی خیلی زیبا و خاطره انگیزی بود که روز بعد مارو دوباره به سمت اونجا کشوند و از اون بازیگر خواستم فیلمش رو برام ایمیل کنه.
انقدر با حرکات بدون صدا و همراه با موزیک بسیار زیبایی که تنظیم شده بود، خوب مفاهیم رو میرسوندن که بدون حتی یک کلمه، اشک از صورت بسیاری از تماشاچیان سرازیر شده بود.
به نظر من بخش زیادی از فرهنگ یه ملت رو میشه تو نمایش های اون کشور فهمید. این بود که اصرار زیادی روی رفتن به تئاترها داشتم. واقعاً به همه شماها هم شرکت توی این برنامه ها رو توصیه میکنم.
بعد از اون هم زمانمون رو صرف گشتن خیابان های زیبای تارگوی در شب کردیم. من همیشه به داداشم میگفتم اگه کل سفر ما همین قدم زدن توی این خیابون بود، برای من بس بود. شاید این عکسا خوب گویا نباشه و فقط باید اون محیط رو تجربه کرد تا این حسو فهمید. واقعاً عالی بود.
و این هم چند تا عکس از فروشگاه سنگ های قیمتی که به خاطر قیمتاش فقط برای تماشا خوب بود!
من یکی از این لوح ها که روکش طلا داشت و نماد های جدید باکو روش حکاکی شده بود رو خریدم. با این که قیمت بالایی داشت، اما الان خیلی خوشحالم و روزی نیست که چند دقیقه به تماشاش نشینم.
نهم فروردین ماه:
امروز رو به دیدن از شاهکار معماری زها حدید، معمار عراقی-بریتانیایی، پرداختیم. ایشون یکی از بهترین معمارهای دنیا هستن که پروژه هتل آپارتمان 5 ستاره پاسارگاد فرشته تهران رو هم انجام دادن.
مرکز فرهنگی حیدر علی اف یه ساختمون بسیار بزرگ و مدرن هست که گویا برگرفته از امضا ایشون بوده و 4 تا موزه و سالن های اجرای مختلفی داره. این ساختمون 101801 متر مربعی سال 2012 بهره برداری شده.
جلو این ساختمان نماد های زیادی به حالت مدرن بود. مثلاً برای مسابقات اروپایی پیش رو، یا اینکه تعداد زیادی آهو وجود داشت که کشور های مختلف با نشانه های ملی خودشون تزئینش کرده بودن. البته من اسمی از ایران ندیدم!
چهار موزه تاریخ معاصر آذربایجان، موزه هنرهای مدرن، موزه ماشین های کلاسیک و موزه وسایل شخصی آقای علی اف وجود داشت. ما اولی که از همه جذاب تر و ارزون تر بود رو انتخاب کردیم که 5 منات هم ورودی داشت.
وقتی وارد شدیم، برای من راه رفتن توی اون اتمسفر دقیقاً شبیه رؤیا بود. واقعاً بی نظیر بود. با چشام تمام صحنه ها رو میبلعیدم! واقعاً نمیدونم چی بگم! اما یکی از طلایی ترین لحظه های سفر ما بود. غیر قابل وصف و گفتن در قالب کلمات. الان که دارم دوباره عکس هارو میبینم، متوجه میشم که واقعاً اون حس، با دیدن این تصاویر به بیننده القا نمیشه. خلاصه که باید دید و فهمید. من چون کل ساختمون رو فیلم گرفتم، برای همین عکس هایی از اینترنت براتون میگریم تا متوجه عظمتش بشین.
ما از یه پل توی محوطه رد شدیم که به موزه تاریخ برسیم. در طول اون پل LCD هایی وجود داشت که روی همشون تاریخ های تولد تا مرگ حیدر علی اف به ترتیب زده شده بود. زمانی که از جلوش رد میشدیم، تصویر مربوط به اون دوران رو نمایش میداد که واقعاً جالب بود.
در اون موزه به صورت نمودار قرمز رنگی، تاریخ ها به صورت سیر صعودی وجود داشت که هر دوره از کشور آذربایجان رو توضیح میداد. جالب اینکه سکوهایی با فاصله وجود داشت که روی اون هم LCD بود و به محض قرارگرفتن روبروش، شروع به تعریف اون تکه از تاریخشون به دو زبان آذری و انگلیسی میکرد. به دلیل عدم مزاحمت صدا برای بقیه، بلندگوهایی درست در بالا سر فرد، که شبیه سشوارهای آرایشگاه زنانه (اما شیشه ای) بود، قرار داشت. تصاویر اون LCD هم با ویدیو پرژکتورهایی روی پنل زیبای روبرو پخش میشد
طبقه بعدی هم اختصاص داشت به وسایل شخصی حیدر علی اف، مثل کت، شلوار و عکساشون که به زیبایی تمام نمایش داده میشد. به این صورت که کره زمینی وجود داشت. شما روی هر کشوری که به صورت سه بعدی اشاره میکردی عکس ایشون با دولت مردان اون کشور نمایش داده میشد. ما هم عکسشون با آقای رفسنجانی و خاتمی رو دیدیم و کلی ذوق کردیم!
طبقه سوم هم متعلق به هدایایی از کشور های مختلف بود. همچنان هدایای ایران هم قابل مشاهده بود. اما حیف که فقط من فیلم گرفتم و نمیشه اونارو خدمت شما عزیزان ارایه کنم.
به دلیل اینکه ما عصر قصد رفتن به سالن اپرا داشتیم، قبل از رفتن به هتل به محل سالن که نزدیکی تارگوی بود رفتیم و بلیط اپرا که 22 و 33 منات بود رو خریدیم. به شما هم توصیه میکنم بلیط رو روز قبل از رفتن یا چند ساعت قبل اجرا بگیرید، چون ساعت کار بلیط فروشی کنار سالن، تا ساعت 3 بعد از ظهر بود.
سالن اپرا و رقص باله باکو سال 1911به دستور یه نجیب زاده ارمنستانی ساخته شده. در اون زمان 250،000 روبل هزینه برده.
اسم برنامه اپرا rigoletto بود. اشتباهی که ما مرتکب شدیم این بود که قبل از رفتن، داستان رو نخونده بودیم. برای همین چیز زیادی نمیفهمیدیم و در آخرم باعث خستگیمون شد. اما انقدر خود سالن و اون اجرای اپرا و رقص اندکی که داشت زیبا و لذت بخش بود که حتی پیشنهاد میکنم اگر تصمیم سفر به باکو رو داشتید، حتماً، زمانی برید که اونجا برنامه داشته باشه. چون واقعاً سالن قشنگی بود و برای اولین بار حضور پیدا کردن تو همچین جایی به آدم حس خیلی خوبی میده.
یه سالن بزرگ که تماماً با صندلی های چوبی بسیار زیبا پر شده بود و در طبقه دوم و سوم، قسمت های اختصاصی برای بینندگان بود. همه جا پر بود از مجسمه ها و گچبری های طلایی که شکوه خاصی به سالن میداد.
اینم بگم که در بخش ورودی یه رختکنی بود (شبیه کفش داری های ما اما خیلی خیلی زیباتر!) که با احترام کامل، لباس های گرم حضار رو میگرفتن و شهروندان باکویی با لباس های زیبا و دیدنی خودشون با پرستیژ مثال زدنی وارد سالن اپرا میشدن.
جالب اینکه تمام هنرمندان، باکویی بودند، اما تمام اجرا رو به زبان ایتالیایی انجام دادن که بسیار زیبا بود.
هر قسمتی که اجرا میشد، به اندازه 10 دقیقه آنتراکت داشت و مردم از جاشون بلند میشدن، استراحتی میکردن و برای قسمت بعدی آماده میشدن.
زیر سن اجرا هم گروهی بزرگ، موسیقی اون رو اجرا میکردن.
بعد از اون هم طبق روال هر شب، گشتی تو تارگوی زدیم و به خریدن سوغاتی پرداختیم. چون بنده کلکسیون کبریت هم دارم، تک تک از کیوسکا با لال بازی درخواست کبریت میکردم که کبریت های مختلف رو داشته باشم، اما یکی از اونا که فهمید من خارجیم، از من پول نگرفت و به عنوان هدیه اونو به من داد. این کارش واقعاً بم چسبید، ولی حیف کارت پستال همراه نداشتم که منم هدیه ای بهش داده باشم.
به عنوان شب آخر هم رفتیم جلو موزه فرش نشستیم. از زیبایی برج های شعله تو شب استفاده کردیم و یه فیلم یادگاری هم از لحظات آخرمون ثبت کردیم.
دهم فروردین ماه، روز آخر:
اول بگم که اگر موقع عید قصد رفتن داشتید، حتماً وضعیت هوا رو بررسی کنید. برای ما دقیقاً مطابق پیش بینی هواشناسی پیش رفت و هوا عالی بود. به نظرم هم بهترین هوا، هوای ابریه که بسیار لطیف و زیبا بود.
ما صبح وسایلمون رو جمع کردیم، اتاق رو تحویل دادیم و تو اون هوای بارونی واقعاً زیبا و خاطره انگیز، باکوی زیبا رو برای آخرین بار به تماشا نشستیم و ترک کردیم.
خوشبختانه ماشین ما خیلی کم مصرف بود و وقتی داشتیم از باکو خارج میشدیم، هنوز چند لیتری داشتیم! اما برای اطمینان 15 لیتر بنزین ،از پمپ بنزینی که ابتدای راه وجود داشت، زدیم.
پمپ بنزین خروجی باکو
همون طور که اول سفرنامه عرض کردم، ما از مرز بیله سوار برگشتیم و چون بیشتر تو اتوبان بودیم، به سرعت راه طی میشد. وقتی به بیله سوار رسیدیم، سراغ مرز رو گرفتیم. یه جاده باریک و طولانی، اما سبز رو پیش رفتیم تا به مرز رسیدیم. برعکس مرز آستارا، برخورد پلیس ها خیلی بهتر بود.
جاده رو به مرز در بیله سوار
ورودی به مرز بیله سوار
ساختمان گمرکی مرز بیله سوار آذربایجان که دقیقاً مثل آستارا بود.
برای خروج هم ماشین رو باز باید خالی میکردیم. داداشم با ماشین خالی برای اسکن رفت و مهر خروج خودش رو زد و همراه من برای تحویل و اسکن بار اومد.
بعد هم مسئول اسکن از ما 20 منات رشوه خواست که من با کراهت تمام 5 منات بیشتر ندادم!
وقتی کارها رو با اون همه مشقت و سختی طاقت فرسا انجام دادیم، مهر خروج رو زدن اما...
چشمتون روز بد نبینه... ما که گیت مرز آذربایجان رو رد کردیم، به مرز ایران رسیدیم و گفتن مرز ما تعطیل شده!!!!
همون طور که گفتم، موقعی که ما اونجا بودیم، مرز از ساعت 8-18 باز بود ( طبق اخباری که از این سایت وزین خوندم، این زمان به 24 ساعته تغییر کرده). خلاصه سرتونو درد نیارم، نیم ساعتی رو اون وسط بین دوتاکشور گیر کرده بودیم! ایران میگفت: برگرد اونجا، اونام میگفتن: در صورتی این کارو میکنیم که مهرت رو باطل کنیم و برگردید و فردا صبح از اول همه مراحل رو انجام بدید. این کلمات برای ما خیلی سخت بود، چون دیگه رمقی برامون نمونده بود و اصلاً نمیخواستیم این اتفاق بیوفته. اما خداروشکر با کلی خواهش، سربازا رفتن قضیه رو اطلاع دادن و مأمورهای زحمت کش ایرانم از خوابگاهاشون بیرون اومدن و کار مارو راه انداختن. خداخیرشون بده!
و اینجا بود که ما وارد میهن عزیزمون شدیم و با هوای بارونی جاده های مرزی رو در پیش گرفتیم...
ابتدا نقشه مترو باکو و جاهای مهمی که توش علامت زدم رو ملاحظه کنید:
نقشه باکو
نقشه مترو باکو
در توضیح نقشه بگم که:
کادر قرمز: مرکز فرهنگی حیدر علی اف
کادر مشکی: تئاتر پانتومیم
کادر صورتی: خانه دولتمردان
کادر بنفش: پارک بولوار
کادر سبز کمرنگ: تئاتر اپرا و باله
کادر سبز پررنگ: خیابان های تارگوی
کادر قهوه ای: ایچری شهر
کادر آبی: موزه فرش
کادر زرد: هتل ما
به نظرم تنها جاهایی که رفتن بهش کمی سخته (البته برای اونایی که با ماشین نمیرن) مرکز حیدر علی اف و تئاتر پانتومیمه. مرکز حیدر علی اف نزدیک ایستگاه مترو N.Narimanov هست و فاصله خیلی کمی دارن. تئاتر پانتومیم هم نزدیک ایستگاه 28 May قرار داره.
اگر بخوام نقدی از هتلمونم داشته باشم:
کیفیت و تنوع غذا: 0
تمیزی و زیبایی هتل و اتاق ها: 5
عملکرد کارکنان: 6
تفریحات و امکانات هتل: 0
منطقه و دسترسی: 10
ارزش قیمت به نسبت خدمات: 9
شاید برآورد هزینه های ضروری سفر به باکو براتون جالب باشه که با هزینه خیلی کم میشه یه سفر این چنینی داشت:
هزینه ها برای 2 نفر: 420(هزینه پلاک بین الملل) + 280(ویزای دونفرمون) + 110(هزینه بنزین و مابالتفاوتش در مرز) + 420(هزینه 3 شب هتل) + 300(بیمه اجباری و رشوه همراهش!) = 1،530،000 تومن که حدودأ میشه نفری 750 هزار تومن. واقعاً قیمت مناسبی برای این سفر بود. البته هزینه های سوغاتی و غذا و اینا رو حساب نکردم چون برای هر کسی متفاوته.
در آخرم توجه شما رو به طراحی کاور سکه، اسکناس، و تمبر اونجا جلب میکنم:
بخشی از یادگاری های سفرمون
و اینکه میخوام بگم بسیار بسیار دونستن نظر های شما برای من و برادرم لذت بخش خواهد بود.
ممنونم، به امید سفر های بیشتر برای هممون