سفرنامه ارمنستان

4.4
از 24 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه ارمنستان

بعد از تعطیلات عید نوروز، بی گمان مهمترین تعطیلاتی که ایرانیها برای سفر برنامه ریزی می کنند، تعطیلات عید فطر می باشد! من و همسرم هم تصمیم گرفتیم که مثل سالهای پیش از این تعطیلات استفاده کنیم و این بار انتخاب ما ارمنستان بود! کشوری اروپایی در همسایگی ایران! با توجه با تعاریفی که از تورهای گروهی زمینی شنیده بودیم تصمیم گرفتیم اینبار این گزینه را امتحان کنیم!

من طبق عادت همیشگی قبل از سفر کلی در فضای وب، در رابطه با ارمنستان؛ خصوصیات و فرهنگ مردمش؛ اماکن دیدنی و تجربیات دیگر هموطنانی که به این سفر رفتند جستجو کردم.

برای انتخاب هتل علاوه بر سایتهای داخلی مثل lastSecond، به سایتهای معتبر خارجی مثل Booking هم سر زدیم! علاوه بر اینکه از Google Map استفاده کردیم تا موقعیت هتلهای مختلف و فاصله آنها از مراکز دیدنی مرکز شهر را بسنجیم، پس از بررسی های بسیار، هتل آرارات را انتخاب کردیم، هتلی 4 ستاره که به میدان هاراپرا که ایرانیها به نام میدان جمهوری می شناسند، نزدیک است!

سفرنامه ارمنستان

موقعیت هتل آرارات در نقشه و فاصله آن از مراکز مختلف

قرار حرکت ما روز چهارشنبه ساعت 8:30 صبح از جلوی فروشگاه رفاه در ابتدای جاده مخصوص بود! وقتی رسیدیم! جمعیت زیادی جلوی فروشگاه بودند که همگی مثل ما مسافر ارمنستان بودند! دو اتوبوسی هم آنجا پارک بود. هر اتوبوس مخصوص هتلی بود و با اعلام نام هتل مسافران مربوط به آن هتل سوار می شدند! هر اتوبوسی می رفت، اتوبوس دیگری می آمد و با اعلام نام هتل دیگری، عده دیگری سوار می شدند.

بالاخره اتوبوس هتل آرارات آمد و ما سوار شدیم. اتوبوس ما یک MAN 25 نفره با صندلی های تختخواب¬شو بود! به غیر از دو مسافر، که در کرج و دو مسافر دیگر که در تبریز قرار بودند به ما ملحق شوند همه مسافران سوار شدند، ما در ردیف دوم نشستیم و ردیفهای عقب مسافرانی نشستند که تعدادشان بیشتر بود!

ساعت 9:00 اتوبوس به راه افتاد! هنوز در همان جاده مخصوص بودیم که همسفرانی که تجربه بیشتری در تورهای زمینی داشتند پرده های اتوبوس را کشیدند، نوار شاد گذاشتند و بزمی خودمانی آغاز شد! اواسط راه لیدر فرم های ویزا همراه با نقشه ایروان و برگه ای شامل کلمات ضروری به زبان ارمنی را بین مسافران پخش کرد و در رابطه با میزان راه و ساعت رسیدن گفتگو کرد، از تهران تا مرز نوردوز حدود 800 کیلومتر راه است، و از مرز تا ایروان نیز نزدیک 400 کیلومتر. پیش بینی می کرد حوالی ظهر فردا به ایروان برسیم!

اتوبوس برای ناهار در غداخوری زیر متوسط در نزدیکی شهر میانه نگهداشت. سایر اتوبوسها هم که شمارشان به ده دستگاه می رسید همگی آنجا توقف کرده بودند، برای همین، ناهارخوری شلوغ، بی نظم و پر از مگس بود! من تعجب می کردم از این همه رستوران خوب بین راهی چرا اتوبوس در اینجا توقف کرده است!!

ساعت 5 از تبریز گذشتیم، اتوبوس توقفی کوتاه هم در صوفیان داشت، با گذر از مرند، جلفا و سیاه رود حوالی ساعت 8:30 که هوا هم کم کم تاریک شده بود، به شهر مرزی نوردوز رسید!

با احتساب اتوبوسهای تهران و اتوبوسهایی که از شهرهایی مثل اصفهان و تبریز آمده بودند و خیل افرادی که می خواستند انفرادی از مرز بروند!

جمعیت انبوهی در مرز جمع شده بودند و تنها کارمند تنها شعبه بانک ملی مستقر در گمرک مرز نوردوز کار دریافت مالیات و عوارض شهرداری خروج از کشور را انجام می داد! عوارض خروج از کشور و شهرداری با اینکه در کلیه بانکهای ملی کشور قابل پرداخت هست اما چون شماره حساب مربوط به سیه رود می باشد، چند نفری هم که پرداخت کرده بودن اشتباهی به حساب عوارض خروج هوایی به نام خزانه واریز کرده بودند! و لذا برگه عوارضشون را نپذیرفتند!

ما نیز بالاجبار در صفی که معلوم نبود انتهای آن کجاست ایستادیم. اگر قصد دارید زمینی به ارمنستان بروید بخصوص در ایام شلوغ! حتماً عوارض را در تهران واریز نمایید اما کمال دقت را بکنید به شماره حسابهای مربوط به شهرداری و گمرک سیه رود واریز نمایید.

همچنین یک برگه برای کلیه اعضای یک خانواده حتی اگر هر کدام گذرنامه جدا دارند کفایت می کند! با اینکه این نکته را در جای جای بانک نوشته بودند اما باز همه جداگانه واریز می کردند و همین امر بر طولانی شدن روال اداری افزوده بود!
پس از پرداخت عوارض، از گیت بازرسی رد شدیم و مهر خروج بر گذرنامه ما خورد! مسافت بین ساختمان ایران و ارمنستان حدود 500 متری بود که باید پیاده می رفتیم. بخشی از این مسافت پل روی رود ارس با آن خط سفید معروفش بود!

اول پل، سرباز وطن پاسپورت را جهت رویت مهر خروج چک کرد و خدا نگهداری کرد و در انتهای پل سرباز ارمنی همین کار را تکرار کرد و خوش آمدی به زبان ارمنی گفت! از پل که گذشتیم از کیفیت آسفالت دو طرف می شد پی برد به چه کشوری می رویم!

جلوی ساختمان ورودی در ارمنستان غلغله بود! در این ساختمان هم ویزا صادر می کردند و هم مهر ورودی می زدند که با توجه به انبوه جمعیت و کندی کار واقعاً اذیت کننده بود! خیلی ها زیر لب غر می زدند که ای کاش هوایی می آمدیم یا اصلاً ترکیه و وان رفته بودیم!

فرمهایمان را به افسری که درون اتاقکی نشسته بود دادیم تا ویزا برایمان صادر کند! با اینکه روی دیوار هزینه ویزا را 3000 درام نوشته بود و زیرش به فارسی نوشته بود "در صورت درخواست مبلغ اضافی با شماره ... تماس حاصل فرمایید" اما افسر از همه 4000 درام می گرفت!

اما مصیبت واقعی در گذشتن از گیت بازرسی ورودی برای درج مهر بود! یک مامور نازک نارنجی که به کوچکترین بهانه ای از کار خود استنکاف می کرد و جمعیت ایرانی های همیشه در صف! سخت ترین بخش سفر قطعاً در اینجا بود!

ساعت حوالی سه صبح با تحمل مشقت زیاد، کل روندهای اداری ما و همسفرانمون تمام شد، و راه افتادیم. خیلی از مسافران که از این همه کار اداری خسته شده بودند سریع به خواب رفتند اما من که کمتر در اتوبوس خوابم می برد، بیدار بودم!

شنیده بودم که راه مثل جاده چالوس خطرناک می باشد. اما ننوشته بودند که جاده فوق العاده زیبایی است. راه اصلی بین ایران و ارمنستان در زمان شوروی سابق راه آهن برقی تبریز-جلفا-نخجوان- ایروان بود و راه شوسه نزدیک آن که هم ایمن تر بود و هم کوتاهتر اما با توجه به جنگ قفقاز و قطع ارتباط دو کشور ارمنستان و آذربایجان، مسیر فعلی که مسیری کوهستانی جنگلی می باشد بین ایران و ارمسنتان برقرار است.

جاده ای زیبا و باریک با کمترین علائم راهنمایی رانندگی که البته در حال تعریض بودند اما با حجم دستگاه های راهسازی که مشغول بودند فکر کنم صد سالی طول بکشد.

سفرنامه ارمنستان

حوالی ساعت 8 برای صبحانه در رستورانی در همان جاده پر پیچ و خم ایستادیم! مانده بودم که این همه اتوبوس چطوری در آن حیاط کوچک خودشان را جا دادند! هوا خنک بود، رستوران صاحبش ایرانی الاصل بود و در آنجا آخرین سرویس بهداشتی شرقی همراه با شلنگ را دیدیم!

بعد از صبحانه اتوبوس به سمت ایروان حرکت کرد از آنجا به بعد جاده کمی بهتر می شد، معدود شهرها و روستاهایی را که در راه می دیدی کهنگی توی چشم می زد! پمپ های بنزین، دکل های برق؛ تابلوهای راهنمایی و رانندگی همگی به شدت بوی کهنگی می دادند!
اما هر چه به ایروان نزدیکتر می شدیم بوی پیشرفت به مشام می رسید! کوه آرارات نیز در هاله ای از مه در دوردستها دیده می شد (لازم به ذکر است کوه آرارات در کشور ترکیه قرار دارد)

نزدیکهای ساعت یک عصر به ایروان رسیدیم! با توجه به تاخیری که در رسیدن داشتیم؛ مستقیم برای صرف ناهار به رستوران آرش رفتیم که رستورانی ایرانی در مرکز شهر ایروان بود!

ناهار چلوگوشت بود با سبزی تازه! واقعاً آنچه بیشتر از چلوگوشت اهمیت داشت سبزی تازه بود! پس از صرف ناهار! آقای کرمی که سر لیدر بود قدری در رابطه با تور صحبت های تکراری کرد و بعد خانم لی لیت را به عنوان تور لیدر محلی معرفی نمود! دختر بامزه ارمنی که دست و پا شکسته فارسی بلد بود!

برای تحویل گرفتن اتاقها به هتل رفتیم. هتل آرارات، یک ساختمان قدیمی اما بازسازی شده در نزدیکی میدان میدان جمهوری بود. یک حیاط مسقف در وسط ساختمان بود با سونا و سالن ورزش و یک استخر به اندازه یک فرش 12 متری! کلاً با تجربه من از هتلها به یک هتل سه ستاره می ماند تا هتلی 4 ستاره!

سفرنامه ارمنستان

هتل آرارات

اتاق ما 314 در طبقه سوم و رو به خیابان بود! اتاق خوبی بود یا یک سرویس بهداشتی بزرگ! تهویه مرتب کار می کرد، تنها مشکل بزرگ اتاق نداشتن دمپایی و شلنگ در سرویس بهداشتی بود! سر ساعت 4 من و همسرم برای گشت شهری در لابی بودیم! همه اعضای تور که دو ساعت پیش با چهره های درهم و گرد گرفته پس از 24 ساعت توی اتوبوس نشستن اتاقها را تحویل می گرفتند با چهره های نو، بشاش و لباسهایی آراسته 180 درجه عوض شده بودند!
برای گشت شهری ابتدا به محله ویلای رییس جمهور و پارک پیروزی رفتیم. این محله که کنار پارک پیروزی و در تپه ای مشرف به شهر قرار داشت برخلاف قریب به اتفاق ساختمانهای شهر که به سبک روسی و مجتمعی بود، به سبک آمریکایی به صورت ویلایی با حیاط و پارکینگ بود!

لذا برای خود ارمنیها و لیدرمون، لی لیت خیلی هیجان انگیز بود! اما برای ما چیزی شبیه شهرک غرب بود. کل محله تنها اندازه یکی از کوچه های خیابان ایران زمین شهرک غرب بود!

سفرنامه ارمنستان

محله رییس جمهور

پس از جنگ جهانی دوم به افتخار پیروزی ارتش سرخ بر آلمان نازی در تمام جمهوری های شوروی سابق پارکی به نام پیروزی ساخته شد و مجسمه استالین بر آن نهاده شد. پس از فروپاشی شوروی سابق؛ مجسمه استالین به زیر کشیده شد و جای آن به پاس مقاومت زنان در نسل کشی ارامنه مجسمه مادر گذاشته شد.

سفرنامه ارمنستان

مجسمه مادر

ارمنستان به کشور زنان مشهور است و در ترکیب جمعیتی آن نسبت زنان به مردان خیلی بیشتر از نسبت آن در دیگر کشورهاست! از تپه روی این پارک بخش مرکزی شهر ایروان شامل ساختمان اپرا، دانشگاه ایروان و ... قابل مشاهده بود!

 سفرنامه ارمنستان

شهر ایروان در اطراف مجسمه مادر ادوات جنگی مانند هواپیما و تانک گذاشته بودند. زیر مجسمه هم موزه نظامی بود که تعطیل بود! پس از پارک پیروزی سوار اتوبوس شدیم تا به کاسکاد (هزار پله) برویم!
مجموعه کاسکاد؛ هزار پله و یا پلکان عشاق اسامی متفاوتی است که ارامنه به این پارک می دهند. کاسکاد از یک پیاده راه از ساختمان اپرا آغاز می شود که در دو طرف آن به سبک خیابان شانزه لیزه پر از کافی شاپ و ... است و به پلکان بزرگی ختم می شود.

هزار پله که نشمرده هم می شود گفت هزار پله ندارد به صورت پله پارک می باشد، یعنی پس از هر چند پله؛ یک آبنما و پاگرد قرار دارد. در سمت چپ پلکان دری قرار دارد که به بازدیدکنندگان را به زیر پلکان هدایت می کند؛ در آنجا پله برقی برای بالا رفتن هست همچنین دربهایی برای وارد شدن به پاگردهای پلکان اصلی وجود دارد.

سفرنامه ارمنستان

کاسکاد

 

سفرنامه ارمنستان

ساختمان اپرا و کافی شاپ ها

 

بخش جدایی ناپذیر کاسکاد مجسمه های آن است! همه جا از بلوار اصلی تا داخل مجموعه کاسکاد پر از انواع مجسمه ها می باشد. مجسمه ها همه زیبا و به صورت فانتزی می باشد.

سفرنامه ارمنستان

پاگردها و نمونه ای از مجسمه ها

 

پس از بازدید از پلکان تا جمع شدن بقیه مسافران از یکی از کافی شاپها دو تا بستی گرفتیم و خوردیم! خوشمزه بود!

پس از بازگشت به هتل دنبال برنامه شب بودیم که اول تصمیم گرفتیم کمی استراحت کنیم و سپس بیرون برویم! اما از فرط خستگی بین راهی! تا صبح خوابیدیم تا به سلامتی اولین شب را از دست داده باشیم! با توجه به اینکه دیروز از عصر خوابیده بودیم، صبح زود بلند شدیم، برنامه روز دوم رفتن به دریاچه سوان و دره گلها بود. قبل از صبحانه جهت ورزش صبحگاهی در هوای پاکیزه شهر بیرون رفتم. با اینکه ساعت 8 صبح بود اما کمتر ماشین یا عابری در خیابان دیده می شد.

ایروان برعکس تهران که مردمش سحرخیزند (حتی شده از سر ناچاری) ساعت 8:00 صبح خیلی زود حساب می شود. برای پیاده روی در خیابان روبروی هتل به سمت غرب رفتم. و در چهارراه به سمت شمال رفتم. در این مسیر از کنار ایروان سیتی و مسجد کبود رد شدم. ضمناً در ساس مارکت که سوپرمارکتی بزرگ و شبانه روزی بود، چند قلم جنس که فراموش کرده بودیم با خود بیاوریم، خرید کردم.

نکته جالب اینکه همین فروشگاه به ظاهر کوچک یک صرافی جمع و جور داشت! سپس به میدان هاراپرا رفتم و از آنجا به هتل برگشتم.

صبجانه هتل نسبت به تعداد ستاره اش خوب و قابل قبول بود! انواع صبحانه سرد و گرم را داشت!

دره گلها پارک جنگلی زیبایی بود که مشخص بود در همین چندسال اخیر توسعه پیدا کرده است! چند دستگاه تله سیژ نیز داشت که تنها نوع دو نفره آن کار می کرد! بلیط آن برای هر نفر تنها 1800 درام بود! تله سیژ خیلی طولانی و مناظر از آن خیلی زیبا و بدیع بود!

سفرنامه ارمنستان

تله سیژ

 

در بالا که رسیدیم خط دیگری نیز بود که تا بالای کوه می رفت و مشخص بود برای فصل زمستان و اسکی بازی کاربرد دارد!

سفرنامه ارمنستان

منظره دره

 

پس از تله سیژ سواری! با توجه به اینکه ما اولین گروه از اتوبوسمون بودیم تا آمدن بقیه دو تا قهوه خوردیم! در همین حین رگبار شدیدی نیز زد و شصتمون خبردار شد که هوا در اطراف دریاچه مناسب شنا نخواهد بود!

از دره گلها به سمت دریاچه حرکت کردیم! هر چه به دریاچه نزدیکتر می¬شدیم مه هوا بیشتر می شد. دریاچه سوان یکی از بزرگترین و مرتفع ترین دریاچه های آب شیرین دنیا می باشد که دارای آب گوارایی است. مثل اینکه میلیاردها بطری آب معدنی را در آن تخلیه کرده باشند!

اطراف دریاچه بسیار شلوغ بود و اکثر قریب به اتفاق ایرانی بودند! بساط دست فروشی نیز برقرار بود! هوا هم سرد بود! با توجه با شلوغی و تنها رستورانی که قرار بود به این همه مسافر سرویس دهد! ما ابتدا به دیدن کلیسایی که در بالای تپه ای مشرف به دریاچه بود رفتیم! از پایین تا پای کلیسا تقریباً 200 پله ای بود! از آن بالا منظره مه آلود دریاچه فوق العاده بود.

سفرنامه ارمنستان

کلیسای قدیمی

 

سپس به کنار ساحل رفتیم! ساحل دریاچه شنی بود! و با توجه به سردی هوا و آب کسی شنا نمی کرد! چند جت اسکی و یک قایق تفریحی خیلی کوچکتر و قدیمی تر از آنچه در کیش هست، بود که مسافرها را سوار می کردند!

با توجه به کیفیتش ما منصرف شدیم و در غرفه ها گشتیم که به لطف خیل عظیم هموطنان، فروشندگان، فارسی دست و پا شکسته ای یاد گرفته بودند!

سفرنامه ارمنستان

دریاچه و مه

 

ساعت 3:30 نوبت ناهار ما شد! ناهار دو نوع بود، مرغ یا ماهی ایشخان، قزل آلای معروف دریاچه! با خود گفتیم مرغ همیشه هست، ماهی دریاچه که همه جا تعریفش می کنند بخوریم! اما چه ناهاری! تا حالا ناهار به اون بدی نخورده بودم! نه برای ما که برای همه ماهی ها یا سوخته بود یا خام! تجربه ای شد تا روز شلوغ جایی نرویم!

بعد از ناهار ما آخرین اتوبوسی بودیم که راه افتادیم. خیلیها تو اتوبوس به خاطر اینکه نتوانسته بودند شنا کنند، دمق بودند!

در برگشت اتوبوس جلوی ایروان سیتی ایستاد. ایروان سیتی روبروی همان مسجد کبود بود که تا هتل تنها 10 دقیقه پیاده راه بود. خیلی ها نیز مثل ما رفتند تا گشتی در آنجا بزنند! ایروان سیتی یک هایپر مارکت کوچکتر از هایپر استار تهران، البته شبانه روزی بود! با توجه به افت ارزش درام و تقویت پول ملی! (قبلاً هر درام 8 تومان بود و الان 6.7 تومان!) میشه گفت اجناس 20% ارزان تر شده بودند! ما چون در پی خرید خیلی نبودیم! تنها سراغ شکلاتها رفتیم!

شکلات Lindt حدود 20% ارزانتر از قیمت آن در هایپر بود! اما برندهای روسی خیلی ارزان تر بودند! گرچه من شکلات فرمند را به این برندهای روسی ترجیح می دادم! پس از خرید پیاده به هتل برگشتیم! این هم از مزایای هتل نزدیک بود! شب هم برنامه رستوران پروانه بود که هزینه اش نفری 14 هزار درام بود! من و همسرم ترجیح دادیم به گشتن شهر بپردازیم که دیشب از دست داده بودیم!

شب ابتدا به میدان هاراپرا رفتیم، بین هتل تا میدان هاراپرا یک بلوار پهن شبیه چارباغ عباسی اصفهان است که در وسط آن یک حوض و فواره و در اطراف حوض کافه های زیادی وجود دارد.

سفرنامه ارمنستان

بلوار وسط خیابان و کافی شاپها

 

میدان هاراپرا مرکز شهر ایروان می باشد، خیابان جنوبی آن همان بلوار چارباغ است، در ضلع غربی هتل ماریوت قرار دارد و خیابانی که به سمت ایروان سیتی می رود، ضلع شرقی ساختمان دولتی قرار دارد. در ضلع شمالی موزه ارمنستان قرار گرفته که خیابان نعلبندیان در ضلع شرقی و خیابان ابوویان در ضلع غربی آن قرار دارد. از ساعت 9:00 الی 11:00 شب در این میدان مراسم رقص آب و نور موزیکال بر قرار است! و هر شب جمعیت زیادی از گردشگران و مردم ایروان جمع می شوند.

با اینکه رقص نورش خیلی معمولیه، اما با توجه به خلاً وجود چنین مراسم هایی در کشور خودمان برای ایرانیها خیلی دیدنی و جذاب است!

سفرنامه ارمنستان

جمع مردم در میدان هاراپرا

 

سفرنامه ارمنستان

رقص نور

 

پس از رقص نور کمی خیابان ابوویان را رفتیم، خیابانی زیبا پر از کافه و فروشگاه های برند! کمی که این خیابان را بالا رفتیم، خیابانی به صورت اریب از سمت چپ آن شروع می شد و مستقیم به ساختمان اپرا ختم می شد! خیابان شمالی (North Ave.) طولش حدوداًً 800 متر و سنگفرش بود. دو طرف این خیابان هم پر از کافه تریا و فروشگاه های برندهای معتبر بود و می شد با تقریب خوبی آن را شیک ترین خیابان ارمنستان دانست!

در طول این خیابان همه به شادی و سرخوشی مشغول بودند! پیرزنی اپرا می خواند، دلقکی پانتومیم بازی می کرد! همه شاد و خندان بودند! ما هم همینطور! به انتهای خیابان که رسیدیم برای شام نمایندگی پیتزا هات و KFC بودند که ما KFC رفتیم!

دو تا مرغ سفارش دادیم! مرغهاش خوشمزه بود! نکته جالب این بود که تو نون لواش پیچیده شده بود! لواش نان رسمی ارمنی هاست که در یونسکو هم به نام خودشان ثبت کردند! روز بعد، نوبت کلیسای اجمادزین و مرکز خرید دالما بود، ما که تجربه بد دریاچه سوان را داشتیم! ترجیح دادیم نرویم! چون با توجه به کثرت جمعیت گفتیم بیشتر از اینکه از مکان استفاده نماییم! جمعیت خواهیم دید! لذا پس از صبحانه و ورزش، تصمیم گرفتیم خودمان به دالما برویم!

از گوگل مپ موقعیت دالما را پیدا کردم و در خیابان کنار هتل، سمتی که به آن می رفت ایستادیم، اولین تاکسی که آمد سمند از تولیدات وطنی بود! که کس دیگری سوار شد و بعدی را سوار شدیم! جلوی دالما یک اسکناس هزار درامی دادیم و بدون حرفی پیاده شدیم!

سفرنامه ارمنستان

مجتمع دالما

 

فروشگاه دالما تقریباً مثل مجتمع کوروش و یا تیراژه می ماند با این تفاوت که خلوت تر بود و پر از برندهای معتبر و شناخته شده! ما ابتدا در طبقه دوم که تور تدارک ناهار برایمان دیده بود رفتیم. غذا پیتزا بود که کیفیت آن اصلاً به پیتزاهای ایران نمی رسید!

پس از صرف ناهار در دالما گشتیم. برخلاف اینکه قبل از سفر به ما گفته بودند پوشاک خیلی گران است! پوشاکهای برند نسبت به فروشگاه های مشابه در جردن و هایپر قیمت مناسبی داشت! شاید به خاطر همان افت پول ارمنستان بود! ما گشتیم و از چند فروشگاه مثل بنتون و ... لباس خریدیم!

طبقه پایین، هایپرمارکت بزرگی بود که قیمتهاش از ایروان سیتی و فروشگاه های ساس هم ارزان تر بود! از آنجا هم خرید نمودیم! بالاخره مسافرت بدون خرید معنی ندارد! عصر به هتل برگشتیم تا استراحتی کنیم.

ساعت 7 به بازار صنایع دستی موسوم به ورنیساژ رفتیم. بازار صنایع دستی در ضلع شرقی میدان هاراپرا (خیابان نعلبندیان) در میانه یک خیابان چارباغ دیگر بود. این بازار عصر شنبه و صبح یکشنبه دایر است و چیزی شبیه جمعه بازارهایی که در شهرهای خودمون بر قرار است اما با تکیه بیشتر بر صنایع دستی! ما متاسفانه آخرهای بازار رسیدیم و خیلی از فروشندگان در حال جمع کردن بساط خود بودند!
پس از بازار کمی در همان پارک (چارباغ) نشستیم تا مراسم رقص آب شروع شود چون دیشب خیلی خوش گذشته بود.

سپس به همان خیابان شمالی رفتیم. با توجه به اینکه شب یکشنبه (روز تعطیل ارامنه) بود، شلوغ تر از شب پیش بود. تا انتها که پیاده روی کردیم به ساختمان اپرا رسیدیم. جلوی ساختمان اپرا، پارک با یک حوض بزرگ بود. در پارک جشن بود، شبیه همون جشنهای شبهای تابستان که تو پارکهای تهران با حضور مجری-های تلویزیون برگزار می شود. جمعیت زیادی دور حوض جمع شده بودند! دختر بچه کوچکی آواز بسیار قشنگی را می خواند (با اینکه به زبان ارمنی بود اما دلنشین بود)

سفرنامه ارمنستان

جشن

 

برای شام در خیابان غربی میدان هاراپرا به اغذیه فروشی رفتیم که خیلی شلوغ بود و دو تا شاورمای مرغ سفارش دادیم! تکه مرغ بود که با مخلفاتی مانند خیارشور، گوجه و سس تند در نان لواش پیچیده شده بود. فروشنده با توجه به حجم بالای مسافران ایرانی، اعداد را بلد شده بود و قیمت را به فارسی به ما می گفت. هر شاورمای مرغ 800 درام بود! خوشمزه بود اما اندازه اش کمی کوچک بود و مناسب همان شام بود!

یکشنبه روز برگشت بود! ما چمدانمان را همان شب قبل جمع کرده بودیم. لذا بعد از صرف صبحانه، بلافاصله به ایروان سیتی رفتیم تا از آخرین فرصتهایمان هم استفاده کنیم. ساعت 10 برگشتیم به هتل! اتوبوس آماده بود اما بعضی از اتاقها تازه برای صبحانه می آمدند!

همه دلها گرفته بود! با تمام سختی های سفر زمینی سفر خوبی بود! جلوی هتل همگی جمع شدیم تا عکس یادگاری بگیریم! شاید دیگر هرگز همدیگر را نمی دیدیم! لی¬لیت هم بغض کرده بود و با همان ته لهجه ارمنی از همه خداحافظی می نمود! در این بین هم راننده، آقا محمد به خاطر تاخیر در حرکت فقط حرص می خورد!

ساعت 12 بالاخره راه افتادیم! ماشین تنها برای خرید میوه در بین راه نگه داشت و نزدیکهای ساعت 5 در همان رستورانی که موقع آمدن صبحانه خورده بودیم برای ناهار نگه داشت!

با توجه به تاخیری که در حرکت از هتل داشتیم، اتوبوس ما آخرین اتوبوس بود! لذا ناهار ما هم دیرتر از همه تمام شد! اما قضیه بدتر این بود که به تاریکی و مه آلود بودن هوا خوردیم! مه آنقدر شدید بود که تنها چند متر جلوتر از اتوبوس دیده می شد! همه شروع کرده بودند به توبه کردن و اشهد خوندن که با توجه به دیدی که هنگام آمدن از جاده داشتیم طبیعی بود!

هر چی بود با سلام و صلوات جاده تمام شد و به گمرک و خاک وطن رسیدیم!

روز دوشنبه حوالی ساعت 12 درست جلوی ساختمان شهروند که 6 روز پیش سوار شدیم رسیدیم. لحظه خداحافظی لحظه سختی بود! بچه ها اکثراً به هم شماره می دادند تا در تورهای دیگر هم کنار هم باشند! بعضی هم دنبال درست کردن گروه در فضای مجازی بودند! برای ما که سفر خیلی خوبی بود!

نتیجه گیری و توصیه ها و توضیحاتی درباره قیمتها

سفر زمینی به ارمنستان مناسب کسانی است که با بودجه کم دنبال یک سفر برون مرزی با تجربه های نو هستند. با توجه به اینکه در کل شش روز همه با هم در یک اتوبوس هستند، خیلی مناسب کسانی است که به سفرهای گروهی علاقمند هستند!

با توجه به اینکه در تعطیلات رفتیم، همه جا شلوغ بود، از مرز گرفته تا مراکز تفریحی و توریستی در ارمنستان. بازدید از خیلی از مراکز و مکانها نیز به دلیل همین شلوغی از تور حذف شده بود! لذا اگر در ایام شلوغی قصد سفر دارید خود را آماده در صف ایستادن بکنید!

در هنگام سفر ما نرخ برابری درام در مرز 7 تومان بود اما ما با خود دلار برده بودیم و لذا برایمان هر درام 6.7 تومان درآمد لذا توصیه اکید دارم با خود دلار ببرید و در هنگام لزوم تبدیل کنید! در ایروان، صرافی به تعداد زیاد وجود دارد!

قیمتهای حمل و نقل در ارمنستان بسیار مناسب است! تاکسی دربست با 1000 درام ( معادل 6700 تومان) بود، ما از اتوبوس و مترو استفاده نکردیم! اما نرخ آن نیز خیلی کم بود! هزینه غذا نسبت به تهران بسیار مناسب بود! و با 30 هزار تومان می شد غذای دو نفر را از KFC تهیه نمود! هزینه پوشاک بر خلاف توصیه هایی که قبل از سفر به ما می شد، به نظر ما مناسب بود، خصوصاً اقلام برند از مواد آرایشی بهداشتی تا مواد خوراکی مانند شکلات و ... بسیار مناسب بود، ضمن اینکه از اصل بودن آن نیز مطمئن بودید!

ما این سفر را به همه دوستان، خصوصاً آنها که سفر به صورت گروهی را دوست دارند حتماً توصیه می کنیم!

نویسنده: عباس حسین نژاد