به شخصه عادت دارم قبل از رفتن به هر مسافرتی اطلاعاتی را از محل مورد نظر کسب کنم و یکی از بهترین راه های کسب اطلاعات خواندن سفرنامه هاست ، که تجربه شخصی افراد دیگر را با جزییات و حتی قیمت ها به من نشان می دهد ، این موضوع نه تنها سفرم را برایم لذت بخش تر می کند ، بلکه باعث می شود بتوانم بهترین مدیریت زمان و مالی را داشته باشم و در مواجهه با مسائل جدید راه کاری منطقی اتخاذ کنم .
سفرنامه ای را هم که برای شما نوشتم، شامل تجربیات شخصی من است ، که خواندنش نه تنها خالی از لطف نیست ، بلکه کمک می کند مسافرت خوب و دلپذیری را تجربه کنید ، همینطور مطالب مهم و لازم به توجه خاص را در قالب نکته هایی در همین سفرنامه آورده ام .
سفرنامه من و همسرم هم از آنجا شروع که شد قصد مسافرت به ارمنستان را داشتیم .
نکته : آژانس های مسافرتی به دو دسته اصلی تقسیم می شوند ... دسته اول آژانس هایی که خود مجری تور ارمنستان بوده و دسته دوم فقط بازاریاب هستند و بعد از پیدا کردن مسافر آنها را به آژانس های دسته اول یعنی مجری اصلی تور تحویل می دهند ، تفاوتشان هم در این است که ممکن است بازاریاب ها قیمتهایی را که به شما ارائه می دهند با قیمت واقعی متفاوت باشد بدلیل اینکه می توانند قانونا تور را ده درصد گرانتر به شما بفروشند و همینطور امکان دارد ، شرایط و امکانات تور را به درستی به شما نگفته و بعدا در حین سفر ، شما متوجه مغایرت خدمات ادعا شده و واقعیت بشوید ، پس می توانید از آژانس خود بخواهید تمامی خدمات خود را ، حتی خدماتی که شاید بسیار کوچک باشند چون اینترنت وای فای در داخل اتوبوس و یا پذیرایی در بین راه را ، کتبا با مهر و امضای شرکت به شما اعلام کند ، اگر شرکتی قبل از واریز وجه و یا نیمی از هزینه تور ، تمایلی به انجام این کار نداشت و یا به توضیح لفظی بسنده کرد ، پیشنهاد به تعویض آژانس مسافرتی است .
روز سفر تعیین شد و من برای محکم کاری از شب قبل ماشین را از تاکسی تلفنی برای صبح آن روز ، رزرو کرده بودم و در تاریخ حرکت ، ما به موقع به محل مورد نظر برای حرکت اتوبوس ها رسیدیم.
نکته : اگر در انتهای اتوبوس مشکل پیدا می کنید می توانید موقع رزرو تور این موضوع را اعلام کنید ، تا به شما در ردیف های جلو محلی داده شود و در غیر اینصورت طبق اولویت ثبت نام برای شما جانمایی خواهد شد ، جلو نشستن مشکلاتی چون بوی سیگار و صدای موسیقی راننده را به همراه دارد .
پس از نشستن در اتوبوس ، تهران را به مقصد ایروان ترک کردیم . تور لیدر خانم جوانی بود و براستی تمام تلاشش را برای به وجد آوردن مسافرین انجام داد و صد البته بارها از تلاش خود خسته شده و ناامیدی کاملا در چهره اش نمایان می شد ، اما بعد از لحظه ای درنگ دوباره شروع به صحبت می کرد و اینکار تقریبا تا نزدیکای مرز ادامه داشت .
روز اول قبل از خروج از ایران اتوبوس دو بار خراب شد و یکبار هم به کلی کولرش از کار افتاد و با اینکه اتوبوس 25 نفره و وی آی پی بود راننده محترم با دمای 37 درجه سانتیگراد به راه خود ادامه داد و جالبی کار اینجا بود که دمای بیرون ماشین فقط 25 درجه بود و به نوعی تمام مسافران گرما زده و ناراحت بودن و اما اینبار تور لیدر برای پیشگیری از شکایت مسافرین و نداشتن جواب روی صندلی خود نشسته ، کمی پایین رفته و فقط بیرون را نگاه میکرد و مطلقا حرفی نمیزد .
شاید برای شما مهم نباشد ، اما در راه نمازخانه ها زنانه و مردانه نبود و من و همسرم به همراه مابقی مسافرینی که قصد اقامه نماز داشتن ، در یک اتاقک کثیف و با بوی نامطبوع و در یکجا نماز می خواندیم و تمام این اطلاعات فقط برای قبل از خروج از ایران بود .
نیمه شب و پیش از مرز ارمنستان اتوبوس برای سوختگیری توقف کرد و بعد از پر کردن باک دوباره به راه افتاد ، ساعاتی بعد و قبل از محل پیاده شدن در گمرک به همراه وسایل ، آخرین محل توقف مکانی برای چنج کردن پولتان است . شما با پرداخت دلار و یا در بعضی صرافی های آنجا با پرداخت ریال می توانید درام ( درام واحد پول ارمنستان است ) را تهیه کنید ، برای این منظور ، بهتر به همراه داشتن دلار است .
نکته : بهتر است درام را از تهران تهیه نکرده و همانجا تهیه کنید ، زیرا قیمت کمی ارزانتر می باشد و همینطور احتیاجی هم نیست تمام پول خود را در مرز تبدیل به درام کنید ، زیرا ارمنستان پر از صرافی است ، مخصوصا در کنار فروشگاه های بزرگ ؛ پس بدون نگرانی مابقی پول خود را می توانید به همان صورت دلار نگه دارید .
بعد از چنج دلار متوجه شدیم ، دستفروشانی که خودشان به داخل اتوبوس برای تبدیل پول می آیند ، باز هم درام را ارزانتر از صرافی های آنجا می فروشند ، البته نمی دانم می شود به آنها اعتماد کرد و یا نه ؟ این اختیارش با شماست .
مجددا وارد اتوبوس شدیم و مدتی نگذشت که روبروی گمرک به همراه تمامی وسایلمان پیاده شدیم ، جایی که می شود آخرین دستشویی رسمی با شلنگ آب را تجربه کرد ، زیرا بعد از آن سرویس های بهداشتی فاقد شلنگ آب بوده و دستشویی ها به یک دستمال توالت بسنده کرده اند .
نکته : فراموش نکنید هر وسیله ای که داخل اتوبوس جا بگذارید ، بخاطر بازرسی مرزی دور انداخته خواهد شد ، پس هیچ چیز را داخل اتوبوس فراموش نکنید . مرز بین ایران و ارمنستان بسیار جالب است در سمت ایران سالن بزرگی هست که در حیاطش عابر بانک و وقتی وارد آن سالن می شوید در سمت راستتان سرویس بهداشتی و در سمت چپتان بانک ملی با یک نفر کارمند و یک میز بیرون بانک که بتوانید روی آن فیش بانک را کامل کنید به چشم میخورد ، برای پر کردن فیش هم باید نام و شماره ملی خودتان را حتما روی فیش بنویسید ، زیرا موقع تحویل با پاسپورتتان مطابقت داده خواهد شد و همانطور برای راحتی کار و راهنمایی هم ، یک فیش پر شده روی شیشه جلوی میز چسبانده شده است .
مبلغ فیش بیست و پنج هزار تومان و بابت عوارض خروج از کشور برای هر نفر می باشد . بهتر است پول نقد به همراه داشته باشید اما اگر فراموش کرده اید مشکلی نیست ، همانطور که گفتم یک عابر بانک در محوطه موجود است .
توصیه من به شما این است ، که سعی نکنید لزوما از همسفرهای خود سریعتر کارتان را انجام بدهید ، زیرا در نهایت بعد از گذر از بازرسی ایران ، باید منتظر حتی آخرین همسفر خودتان باشید تا بتوانید به مسیرتان ادامه دهید .
نکته : داروهای مسکن و کودئین دار ورودشان به خاک ارمنستان ممنوع است و حکم ماده مخدر را دارد ، اگه از داروی خاصی استفاده می کنید ، می توانید قبل از شروع سفر با در دست داشتن نسخه پزشک به سفارت ارمنستان در تهران مراجعه کرده و بعد از ترجمه نسخه و تاییدش توسط سفارت ، آن را در گمرک ارمنستان نشان دهید ، در غیر این صورت قرص های ممنوعه خودتان را قبل از ورود به بازرسی و گمرک ارمنستان در همان سالن ایران دور بریزید و ناراحت نباشید ، زیرا شما می توانید همان داروها را در داروخانه های ایروان نیز تهیه کنید .
دقیقا در وسط سالن ، درب خروجی قرار دارد و مامور گمرک با دستگاه های بزرگ اشعه ایکس ، برای چک کردن چمدان ها و بعد از آن هم یک افسر انتظامی که در باجه ای در نزدیکی درب خروجی سالن نشسته و گذرنامه شما را گرفته و در نهایت فیش پرداختی شما را با نام خودتان چک کرده و مهر خروجتان از کشور را میزند و از دید من نگران کننده ترین بخش کار هم همین است زیرا اگه پاسپورتتان مشکلی داشته باشد همان جا سفرتان متوقف می گردد .
بعد از آن ، از در سالن اصلی خارج شده و وارد مسیری می شوید که در آخر به رود ارس می رسد ؛ رود ارس ، مرز بین ایران و ارمنستان است و روی آن یک پل ارتباطی بین دو کشور وجود دارد و قبل از پل هم دو افسر مرزبان ایرانی منتظر شما هستند که پاسپورت شما و مهر خروج از کشورتان را چک کنند .
از روبروی مرزبانی در ابتدای پل که رد بشوید بر روی پل و بالای رود ارس هستید که در سمت ایران نرده هایی با رنگ پرچم ایران و در وسط پل خط مرزی سفید رنگی وجود دارد که محدوده کشور را مشخص کرده است و بعد از عبور از آن خط نرده ها فاقد رنگ و این بدین معنی است که شما رسما خاک ایران را ترک کرده و وارد خاک ارمنستان شده اید .
باور کنید لحظه عبور از خط مرزی ، لحظه عجیبی است .... نکته : از چمدانهای چرخ دار در این مسافرت استفاده کنید ، زیرا مسیر پیاده روی حدود ده دقیقه است و با وسایل سنگین سفر و بدون چمدان چرخدار ، قطعا اذیت خواهید شد .
دو افسر ارمنی آن سمت پل منتظر شما هستند و رسما در اکثر مواقع نه شما را چک می کنند و نه حرفی می زنند و برای ما یک قدم فراتر گذاشته و رسما در حال چرت زدن بر روی صندلیهایشان بودند و شما به راحتی از جلوی آنها عبور می کنید .
بعد از گذشتن از پل و یک مسیر مستقیم نه چندان طولانی ، وارد سالن گمرک ارمنستان می شوید ، سالنی که در آن کاملا متوجه تغییر نژاد و زبان و فرهنگ مردم کشور دیگری خواهید شد . اکثر افسرها در آنجا خانم هستند و در آن موقع شب بصورت کاملا خواب آلوده منتظرند کار شما را راه بیندازند .
دقیقا شبیه سالن ایران اما اینبار با دو باجه و دو افسر ، که بعد از چک کردن پاسپورت شما ، مهر ورود به کشور ارمنستان را می زنند و بهتر است قبل از آن به کشور آذربایجان نرفته باشید ، زیرا همانند یکی از همسفرهایمان ، واقعا آنجا دچار مشکل خواهید شد و مدتی را برای بازجویی باید سر کنید .
بعد از آن باجه ها راهرویی است که چمدانهای شما را ، روی دستگاه گذاشته و چک می کنند و شما محتویات جیب و یا کیف دستی خودتان را هم باید داخل سبدهای پلاستیکی قرار دهید تا آن هم از داخل دستگاه اشعه ایکس عبور داده شود .
نکته : بهتر است آنجا عصبی نبوده و یا عجله نداشته باشید زیرا همین موضوع می تواند باعث مشکوک شدن ماموران و بازرسی بدنی کاملتان شود البته بصورت معمول بازرسی بدنی صورت نمیگیرد . بعد از گمرک و در سالن اصلی ما مدت نه چندان کوتاهی منتظر ماندیم تا اتوبوس نیز از بازرسی ها بیرون بیاید . وسایل نقلیه ابتدا با دستگاه اسکن می شود سپس توسط سگ و در نهایت توسط ماموران مورد تفتیش قرار میگیرد و در صورت نداشتن مشکل ، برای ادامه سفر باز می گردد .
ما و بقیه همسفرانمان در سالن منتظر اتوبوس نشسته بودیم ، تا اینکه راننده ما با چهره ای در هم وارد شد و گفت : به پول ایران مبلغ سه میلیون تومان رشوه داده تا بگذارند سریع تر از مرز عبور کنیم . بعد از تشریفات لازم مجددا وارد اتوبوس شدیم و گمرک ارمنستان را به مقصد ایروان ترک کردیم .در ادامه مسیر احتمالا بخاطر خستگی و راه طولانی مثل ما ، شما هم خوابتان خواهد برد . و اما فردای آن روز در پیچ و خم جاده هایی که جاده های چالوس در مقابلشان حرفی برای گفتن نداشت بیدار شدیم ، یکی از اولین چیزهایی که توجه ما را بخود جلب کرد وجود ماشینهای روسی بسیار زشت و قدیمی در کنار ماشینهای بسیار به روز اروپایی و ژاپنی بود .
بعد از عبور از تمام اون پیچ و خم ها وارد جاده مستقیمی شدیم که در نهایت اتوبوس برای اولین بار توقف کرد . البته توقفی غیر از برنامه سفر ... در مکانی که راننده توقف کرده بود دو مرد ارمنی به ماشین نزدیک شدن و با متصل کردن لوله ای به اتوبوس و با یک پمپ شروع به کشیدن سوخت اتوبوس کردن . اختلاف قیمت سوخت در ایران و ارمنستان گویا دلیل موجهی برای این گونه کسب درآمد بود و البته تاخیر اینکار به عهده مسافرین تور .
ناخواسته مدتی را هم برای جابجا کردن سوخت در مسیر معطل شدیم و بخاطر داشته باشید این توقف ها همگی از زمان با ارزش شما و سفرتان خواهد بود و بعد از آن به اولین مکان برای خوردن صبحانه رسیدیم . رستورانی کوچک و زیبا و دنج در میانه راه و کنار کوه که خوشبختانه بخاطر ازدیاد مسافران ایرانی نه تنها سرویس بهداشتی ایرانی نیز مهیا کرده ، بلکه در کنار اسم تمامی غذاها به ارمنی به فارسی هم نام آنها را نوشته بود .
من و همسرم تصمیم گرفتیم برای صبحانه تخم مرغ بخوریم که هم قیمت مناسبی داشت و هم منبع خوبی برای پروتئین ، ویتامین و املاح ضروری بود و تفاوتش هم این است که به مانند ایران نان روی غذا نیست و قیمت نان بطور جداگانه محاسبه می گردد .
نکته : سعی کنید در راه رفت و مخصوصا اولین روز به هیچ عنوان ریسک پذیریتان در مورد غذاها بالا نباشد ، چرا که ممکن است مسموم شده و تا آخرین روز سفر ، در بستر بیماری باشید . بعد از رسیدنمان به ایروان همه چیز تغییر کرد نژاد ، فرهنگ ، پوشش و رفتار مردمی متفاوت از مردم خودمان کاملا مشهود بود و در همانجا بود که لیدر دیگری به جمع ما اضافه شد ، پسری جوان که در ایروان تحصیل میکرد و به راحتی به زبان ارمنی نیز مسلط بود .
نکته : شما می توانید با گرفتن شماره لیدر ارمنی زبانتان هر جا که داخل شهر گم شدید و یا مشکلی پیدا کردید به او زنگ زده و از وی تقاضای راهنمایی و یا کمک کنید ، آنها با علم به قانون ارمنستان و دانش زبان ارمنی شان می توانند بهترین کمک برای شما باشند ، در غیر این صورت در مواجهه با مشکلات قانونی و یا اضطراری ، سفارت ایران بهترین کمک برای شماست ، پیشنهاد می کنم قبل از سفر به سایت اینترنتی سفارت ایران در ارمنستان رفته و آدرس و تلفن آنجا را برای خودتان و همراهانتان ذخیره کنید .
مسلما خیابانها و مغازه های کشورهای دیگر بخاطر نوع تفکر ، فرهنگ و پوششون ، جذابیتهای بیشماری را برای ما بهمراه داشتند ، پس ما هم مثل دیگر همسفران خود با کنجکاوی به همه جا مینگریستیم ، تا اینکه برای اولین ناهار در رستوران کی اف سی توقف کردیم .
بعد از وارد شدن به رستوران ، ما و همسفرانمان قصد نشستن دور میزهای همان طبقه همکف که دارای پنجره های بزرگ و کاملا مشرف به خیابان و بخاطر گذشتن چند ساعت از ظهر تقریبا خالی بود را داشتیم که به ما گفته شد همگی از پله ها پایین بروید و در سالن زیر زمین منتظر غذا بمانید . راستش کمی تو ذوقمان خورد چه تفاوتی می کرد که روی صندلی های بالا با منظره ای از بیرون بنشینیم و یا جایی باشیم که حتی پنجره ای رو به بیرون نداشت ...
نمی دانم اگه ما توریست سوئیسی ، نوروژی و یا آلمانی هم بودیم ، مجری تورمان ، با ما در کشور دیگر اینجور رفتار میکرد و یا نه ، اما همگی بدون هیچ صحبتی محل نشستنمان را عوض کردیم و در سالن زیر زمین مستقر شدیم .
لیدر تهران همراه ما و در کنارمان نشسته بود که لیدر جدید به او اشاره کرد اینجا ننشین و برای صرف غذا به سالن بالا بیا و اون هم ما را تنها گذاشت و به سالن بالا رفت . غذا ها که ظاهرا از قبل طبخ شده بود جلوی ما گذاشته شد چون مرغ کاملا سرد و آب انداخته بود و کنار مرغ بسته سیب زمینی سرخ شده کوچکی که بسختی شش و یا هفت عدد خلال سیب زمینی داخلش جا میشد و به همراه یک نان کوچک و همه در یک بسته بندی مقوایی و جالبی موضوع این است که این بسته بندی اصلا در منو رستوران وجود نداشت . و لیوان نوشابه بزرگی که فقط یک سومش پر شده بود و نی اصلا به انتهای لیوان نمی رسید .
بدلیل اینکه دیگر هیچ کدام از لیدرها در کنار ما نبودند از همسفرهای خودمان و با تجربه تر در مورد غذا پرسیدم و یکی از دوستان گفت بخاطر اینکه غذا ارزان تر در بیاد از غذا و نوشیدنیشان کم کردن . و این جالبی ما ایرانی هاست که تا بتوانیم حتی در کشورهای دیگر قصد داریم سر همدیگر را کلاه بگذاریم تا به داد هم برسیم و یک پیام برای مردم کشورهای دیگر ، که ما حتی به هموطن های خودمان رحم نمی کنیم ، شما هم با ما اینگونه رفتار کنید و از دید من این شعار قشنگی برای کشورم و تمدن چندین هزارسالش نبود .
نکته : اکثر رستورانها ، هتل ها ، مراکز عمومی اینترنت بسیار سرعت بالای بدون محدودیت دارند که مثل یک رویا می ماند و شما بعد از اولین اتصال به اینترنت ساعت تلفن هوشمندتان بصورت خودکار با ساعت ارمنستان منطبق میشود و احتیاجی به تنظیم ساعت با وقت ارمنستان نیست .
هتل ما هتل شیراک بود که از بیرون دل می برد و از داخل واقعا مسافرخانه ای بیش نبود .
نکته : همیشه کارت هتل را به همراه داشته باشید ، اینگونه اگر از تور جدا شده و یا در شهر گم شوید توسط آدرس روی کارت می توانید به هتل بازگردید . در همان لابی هتل ، جانمایی مان کردند و به هر کس اتاقی تعلق گرفت و موقع رفتن به اتاق ها سیم کارتهایی به ما داده شد که رایگان بود و شارژ اولیه کمی برای اولین تماس داشت .
نکته : شما می توانید توسط دستگاه هایی که داخل شهر نصب شده ، دوباره این سیم کارتها را شارژ کنید .
و اما هتل : دستشویی های هتل فاقد شلنگ آب و دمپایی بودن . کف اتاق به راستی رنگش از کثیفی عوض شده بود و کولر بود و نبودش فرقی نمیکرد همینطور که این موضوع برای هتل فرقی نمی کرد ، یک تلویزیون کوچک و قدیمی بر روی یخچال گذاشته شده بود و ایوان اتاق ما با اتاق های کناریمان یکی بود که با چند تکه فلز جوش داده شده از اتاق مجاور مجذا می شد ، یعنی از ایوان نه تنها می شد به راحتی داخل اتاق کناری را دید ، بلکه رفتن به آنجا هم کار سختی نبود .
با وجود تمام مشکلات لباس هایمان را عوض کردیم و سیم کارتهای جدید را داخل گوشیمان گذاشتیم و صد البته برایمان همه چیز جدید بود و تجربه ای زیبا که کاستی ها را کمتر به چشم می آورد . لیدر ایرانمان ما را ترک کرد و بعد از آن لیدر جدید فقط با ما بود . اولین محل گشت کلیسای گریگوری لوساوریچ بود کلیسای بزرگ و زیبایی در داخل شهر ؛ بعد از ورودمان به کلیسا من و همسرم بر روی یک نیمکت در همانجا نشستیم و تنها مشکل این بود که زمانی که یک ارمنی با من شروع به صحبت کرد ، اصلا متوجه منظورش نشدم و او هم با خنده فقط سرش را تکان داد .
نکته : حجاب و لباس های پوشیده تر در کلیساها طبیعی است ، مخصوصا در مراسمات مذهبی ؛ خیلی از خانم های ارمنی قبل از ورود به کلیسا شالی را نیز به نشانه احترام سرشان می کنند ، که این موضوع در عروسیها صادق نمی باشد .
مراسم کلیسا بسیار زیبا و در کنار همانجا محلی هم برای روشن کردن شمع و راز و نیاز بود ، که ما فقط به روشن کردن شمع های خاموش شده بسنده کردیم . یک آبنما و آبخوری در کنار کلیسا قرار داشت که بدون شیر آب و دائمی بود و بعدا متوجه شدم تمام آبخوری ها در شهر بصورت شبانه روزی و بدون شیر قطع آب می باشند زیرا آبی از کوهستان سرچشمه میگیرد ، توسط سیستمی در تمامی آبخوری ها و آبنماهای شهر پمپاژ شده و به جریان در می آید و مجددا خروجی این آب بجای فاضلاب شهری به رودخانه باز میگردد .
مقصد دوم ما کاسکات و یا هزار پله بود . کوهی نه چندان بلند که از پایین تا بالای آن ، پله های سنگی وجود داشت و در پایین کوه فضای سبز با مجسمه هایی که اکثرا هدایای کشور های دیگر به این کشور بود .
به همه همسفران و تقریبا بیشتر به کوچکترهای گروه تذکر داده شد به هیچ عنوان داخل فضای سبز نروند و همینطور آشغال روی زمین نیندازند که با آنها توسط پلیس برخورد خواهد شد و دست زدن به مجسمه ها هم کاملا ممنون و این به نظر من بهترین قانون هایی بود که باید رعایت می شد .
ما به بالای کاسکات رفتیم ، اعتقاد عموم مردم بر آن است که اگر به بالای این کوه بروید آرزویتان مستجاب خواهد شد و به نظر من حداقلش این بود که هم برای سلامتی بسیار مفید و هم منظره زیبایی از شهر را می توانستیم ببینیم .
نکته : اگر بالا رفتن از پله ها برای شما دشوار است ، در همان محل پله برقی نیز تعبیه شده که می توانید از آن بصورت رایگان استفاده کنید .
و اما مقصد دوم روز اول ، مجسمه مادر بود ؛ تندیس بسیار بزرگ زنی شجاع و با شمشیری در دست ، که ظاهرا در دوران حمله ترکان عثمانی نماد مقاومت و ایستادگی در مقابل متجاوزین کشورش و شمشیر در دستش از یک سو به سمت آذربایجان و سمت دیگرش به طرف ترکیه نشانه رفته بود .
خب پس با این تفسیر سخت نبود که بشود دشمنان این کشور زیبا را شناخت .
نکته : اکثر ارمنی ها به زبان ترکی و آذری بخاطر وجود جنگ در بینشان و تاریخ پرتنششان با این دو کشور بسیار حساس هستند ، به هیچ عنوان از این زبان ها استفاده نکنید ، شما می توانید در صورت عدم تسلط به زبان ارمنی ، از زبان فارسی و یا انگلیسی استفاده کنید ، بخاطر تعدد بسیار بالای توریست های ایرانی در این کشور ، بعضی از افراد به زبان فارسی نیز مسلط هستند .
بعد از بازدید از مجسمه مادر به هتل برگشتیم و بعد از آن دیگر تا فردای آنروز در اختیار خودمان بودیم ، براستی ماندن در هتل برای ایروان با این همه جاذبه ممکن نیست و ما هم فورا کارهایمان را کردیم و مجددا راهی خیابانهای اطراف شدیم . همه زیبایی این شهر به کنار ، اما آرامش و سکوت خیابانهایش واقعا زیبا بود ، مردم به هیچ عنوان استرس نداشتند و شما چون کشورمان دیگر صدای درگیری و نزاع و یا صدای فروشندگان و یا رانندگان تاکسی که با داد زدن قصد فروش جنس و یا پیدا کردن مسافر را داشته باشند نخواهید شنید .
نکته : شما در ارمنستان تاکسی های متعددی را می بینید اما فقط از تاکسی هایی استفاده کنیدکه روی بدنه خودرو شماره تلفن شرکتشان ثبت شده و دارای تاکسی متر هستند ، همینطور در مورد آدرس دادن می توانید با لیدر خود تماس گرفته و از او بخواهید آدرستان را برای راننده ترجمه کند ، تعداد افراد داخل تاکسی در مبلغ تاثیری نمی گذارد و راننده ، مسافر دیگری غیر از شما و همراهانتان سوار نمی کند، مانند تاکسی تلفنی در ایران ، معمولا کرایه تاکسی ها بسته به مسیر حدود 1000 درام می باشد .
و از همه زیباتر قوانین راهنمایی و رانندگیشان بود و طوری آن را رعایت می کردند که گویی قانون خداست و غیر قابل نقض و ماشینها در صورت ورود شما به خیابان چند متر دورتر متوقف می شدند و هیچ کس ناراحت مسدود شدن خیابان توسط شما نبود و هیچ راننده ای هم با بوق زدن و یا گاز دادن به خودرو شما را مشایعت نمی کرد .
زیباترین صحنه برای من سگ بدون قلاده ای بود که اطراف صاحبش بالا و پایین میپرید و گاها از صاحبش دور می شد و باز می گشت اما با رسیدن به خیابان توقف کرد و زمانی که چراغ عابر پیاده سبز شد ، صاحبش به او با سر اشاره ای کرد که می تواند هم اکنون از عرض خیابان عبور کند و سگ آن موقع بود که از خیابان رد شد .
در همچین جایی که حتی حیوانی دست آموز قوانین را رعایت می کرد بسیار زشت بود که کسی به قانون بی احترامی کند که البته بعضا دوستانی به یکباره اینکار را انجام میدادن و واقعا فرهنگ زشتی بود . راستی در ایروان شما به هیچ عنوان موتور سیکلت نمی بینید یعنی ما در تمامی روزهایی که آنجا بودیم هیچ موتوری ندیدیم و من به شخصه دلیلش را نمی دانم اما به عنوان کسی که هر روزه در کشور خودم ، قانون شکنی روزانه موتورها را چه در خیابان و چه ترددشان در پیاده را می بینم ، از این موضوع بسیار خوشحال بودم .
داخل شهر دیگر خبری از ماشینهای روسی نبود و خودروهای اروپایی و ژاپنی را می شد به وفور همه جا دید و با این تفسیر طبیعتا کسی ماشین خراب خودش را هل نمی داد و یا تا کمر داخل کاپوت برای درست کردن خودرو خم نمی شد و این عالی بود .
ارمنستان مردم شاد و مهربانی داشت و حتی در جمع های بسیار وسیع ما به هیچ عنوان نزاع و یا درگیری ندیدیم .تنش وجود نداشت و از انجام کارهای غیر متعارف چون نشستن بر روی بالای صندلی ، کثیف کردن خیابان و پیاده رو ، تخمه شکستن و ریختن آشغالهایش در همه جا و حمله و آزار به حیوانات اصلا خبری نبود و مردم متمدنی که کاملا به حقوق هم و حتی حقوق حیوانات احترام می گذاشتند و کسی خود را زرنگ و یا ورای قانون نمی دانست .
به راستی جزو معدود جاهایی بود که تجمع و شلوغی به هیچ عنوان باعث استرس من و دوستانم نمی شد ، اگر حتی تصادفا کسی به شما تنه میزد محترمانه از شما معذرت خواهی کرده و با لب خندی آنجا را ترک می کرد .
همه جا انسانهای خوب و بد وجود دارد اما خدا را شکر به هیچ عنوان ما با انسانهای بدشان برخورد نداشتیم و این نشانه کامل اکثریت انسانهای خوب و اقلیت انسانهای بد بود . در خیابانهای مختلف قدم میزدیم و به مغازه ها و سوپرمارکتهایی که قیمت خوراکی هایشان بسیار مناسب و ارزان قیمت بودن نگاه می کردیم و این پیاده روی ها ادامه داشت تا اینکه هوا کاملا تاریک شد و صدای موسیقیی توجهمان را به خودش جلب کرد .
بعد از رسیدن به منبع صدا صحنه جالبی دیدیم ، در میدان جمهوری یا هراپاراک ، رقص زیبای فواره های آب به همراه آهنگی گوشنواز بر پا بود و تجمع صدها نفر که در گوشه و کنار ایستاده و یا نشسته بودند و در این محل ناخودآگاه همه مشکلات فراموش می شد و لحظه ای بود که دوست نداشتیم هیچ وقت به پایان برسد .
جایی را برای نشستن به همراه همسرم پیدا کردیم و روی پله ای نشستیم اندکی بعد چند نفر دیگر که ارمنی بودن محترمانه از ما پرسیدند که کنارمان جای کسی نیست و می توانند در کنارمان بنشینند و انسان واقعا معنای فرهنگ را متوجه می شد ، ما به آنها جا دادیم و مدتی را در آنجا و در کنار آنها گذراندیم تا اینکه با صدای ساعت بزرگی که در همان میدان قرار داشت و ساعت یازده را نشان می داد موسیقی و برنامه فواره ها به پایان رسید .
ما آن شب تا ساعت سه و نیم بامداد تو خیابان بودیم و جالبی موضوع این بود زنان و مردان و حتی دخترانی تنها در آن موقع شب با امنیتی فوق العاده در خیابان تردد می کردند و زیباتر اینکه به نظرمن کشورشان دزد نداشت و یا کم داشت ، زیرا مغازه ها موقع تعطیلی فاقد کرکره بودن و کولر های گازی قسمت بیرونیشان بدون محافظ در پیاده رو و در دسترس عموم قرار داشت ، تخته سیاه کوچکی در کنار رستورانی آویزان بود که منو و قیمت غذاها را بر رویش نوشته بودند و حتی کسی برای تفریح نوشته های آن را پاک نمی کرد ، یخچال های دکه های کوچک در همان پیاده رو و در اکثر موارد به انداختن پارچه ای و یا قفلی کوچک بر روی آن که نشان از تعطیلیش بود ، بسنده کرده بودند و از دید من این فقط معنای امنیت داشت ، مردم می دانستند به چیزی که برای خودشان نیست نباید به هیچ عنوان دست بزنند .
من و همسرم به فروشگاه بیست و چهار ساعته ای رفتیم و در آنجا مواد غذایی مورد نیازمان را خریدیم و به سمت هتل به راه افتادیم . دیری نپایید که متوجه شدیم در خیابانهای پر پیچ و خم ایروان گم شدیم و با سوال از مردم هم در آن موقع شب هم متاسفانه نتیجه بهتری حاصل نشد ، که ناگهان یک خودروی شاستی بلند در کنارمان ایستاد که پسر جوانی راننده اش و احتمالا متوجه پرس و جوی آدرس توسط ما از مردم شده بود و به زبان انگلیسی به ما گفت : که چون در این قسمت شهر هتلی نیست احتمالا گم شدیم و می تواند ما را به مقصدمان بطور رایگان برساند و صد البته که من و همسرم از این موضوع استقبال کردیم و بعد از دادن آدرس به سمت هتل به راه افتادیم ، در میانه راه از راننده در مورد اینکه از کجا متوجه شده که ما توریست هستیم پرسیدم و او به حجاب همسرم اشاره کرد و ما متوجه شدیم متفاوت بودن همیشه هم بد نیست .
روز دوم ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم و برای پیاده روی در خیابانهای اطراف هتل به راه افتادم در روبروی هتل شیراک پارکی قرار داشت ، که بهترین مسیر برای پیاده روی و یا دویدن در فضای سبز بود افراد دیگری هم برای ورزش آجا حضور داشتند .
ساعت هفت و سی دقیقه صبح برای صرف صبحانه به هتل برگشتم و وارد طبقه دوم هتل شدم . صبحانه واقعا چنگی به دل نمی زد دو ظرف سالاد که یکیشونم با برگهای کرفس و بادمجون پخته شده بود و خبر از موندگی از ناهار و یا شام دیشب می داد و دو بشقاب کالباس با درجه کیفیتی پایین و دو بشقابم پنیر ورقه شده بسیار شور ... هر چند من همه چیز را به نوعی شور می خورم ، اما پنیر واقعا برای من هم شور بود و در سه ظرف ، مربا و یک ظرف تخم مرغ نیمرو و یک ظرف هم یک غذای بخور و نپرس و در نهایت یک ظرف هم فرنی و البته با فلاکس آب جوش برای چای و یا قهوه ...
راستش من تو هتلهای خوبی غذا خورده ام و شاید به همین دلیل به نظرم واقعا شبیه صبحانه هتل نبود ، فکر می کنم چند مدل مربا ، پنیر و تخم مرغ و سالاد دیشب معمولا توی یخچال هر کسی پیدا می شود که صبح بتواند با چایی و یا قهوه بخورد و این واقعا صبحانه عجیب و جالبی برای توریست کشور دیگری نیست .
بعد از صرف صبحانه و دوش گرفتن و تعویض لباس ساعت ده صبح به وقت محلی منتظر اتوبوس برای گشت دوم شهریمان ماندیم. همه چیز با کمی تاخیر اتفاق افتاد اما الحق و الانصاف قیافه و چهره همه همسفرهایمان عوض شده بود و به راستی بعضی از آنها را به سختی می شد شناخت و شایدم در خواب عوضشان کرده بودند و من خبر نداشتم بگذریم برنامه برای دیدن دریاچه سوان بود . دریاچه سوان بزرگترین دریاچه آب شیرین دنیاست نام سوان از ریشه اورارتویی سیونا و به معنی سرزمین دریاچهها گرفته شده و منظره زیبایی دارد که حتما باید دیده شود .
در کنار دریاچه سوان و در بلندای تپه زیبای کنار دریاچه ، کلیسای بسیار قدیمی وجود دارد که در کنار آن منظره ای دلپذیر از شاهکار خداوند را می توان دید .
اگر به کنار این دریاچه رفتید حتما چون ما اندکی زمان را برای استفاده از این زیبایی طبیعت و گذراندن وقت در کنار آب قرار دهید . بعد از دریاچه ما به دیدن بازار دستفروشان محلی که در همانجا بود رفتیم به راستی صنایع دستی زیبایی داشتند و بهترین بخشش هم این بود کلیه محصولات ، کاملا کار دست خودشان و هیچ کدام چینی نبود .
در داخل دریاچه سوان گونه ای از ماهی قزل آلا زندگی می کند به اسم ایشخان یا شاهزاده ، ماهی بسیار لذیذی که در همان رستوران کنار دریاچه که ما هم آنجا غذا خوردیم ، سرو می شود ، البته خالی از لطف نیست بدانید یک بخش رستوران دارای پنجره های شیشه ای بسیار بزرگی است ، که نمای بسیار زیبای دریاچه را موقع صرف ناهار به شما می دهد ، اما دوستانی که تور را مدیریت می کردند ، بجای استفاده از آن معماری منحصر بفرد و منظره دلپذیر ما را داخل یک سالن بدون پنجره و بسیار گرم با هوای گرفته نشاندند ، هر چند که اکثر میزهای داخل سالن اصلی خالی بود که جا دارد از ایشان در همینجا کمال تشکر را داشته باشم .
نکته : غذای ناهار معمولا در این رستوران همان ماهی کبابی است و موقع کباب شدن ماهی نیز گوشت داخلی آن به خوبی پخته نمی شود ، پس اگر به ماهی حساسیت داشته و یا با خوردنش مشکلی دارید می توانید قبل از رسیدن به محل ، به تور لیدر خود اطلاع دهید تا غذای دیگری برای شما تدارک دیده شود .
بعد از صرف ناهار به سمت اتوبوسها و بطرف دره گلها به راه افتادیم .
این محیط ، محیط بسیار سبز و زیبایی است که برخلاف اکثر محیطهای طبیعی کشور عزیزمان که دوستانی دانسته و یا نادانسته به آلوده کردنش پرداخته و می پردازند ، واقعا فاقد هرگونه آشغال و زباله ای در دل طبیعت است و پوشش طبیعی آن فوق العاده زیباست .
این بخش دو قسمت اصلی دارد بخش اول قسمتی که مخصوص فصل گرم بوده و دارای تله سیژ مجزایی است و بخش دوم که پیست اسکی می باشد . شما بعد از پیاده شدن در پارکینگ تعبیه شده می توانید با خرید بلیط که دو هزار درام است از تله سیژ فوق العاده آنجا استفاده کنید .
پیشنهاد من این است به هیچ عنوان تله سیژ را از دست ندهید ، تله سیژ این کشور بسیار مدرن و کاملا ایمن است و مسیری بسیار طولانی و همینطور بسیار مرتفع تر از ارتفاع درختان را طی میکند ، تجربه ای که حتما باید امتحانش کرد .
نکته : هزینه بلیط تله سیژ برای رفت و برگشت می باشد و شما هزینه دیگری در این مکان نخواهید داشت .
ما نیز همین کار را کردیم و با استفاده از تله سیژ به بالای کوه رفتیم . زیبایی غیر قابل وصف با ارتفاع بسیار زیاد و زمان نسبتا طولانی برای لذت بردن از مسیر همه از جاذبه های این مکان بود . بالای کوه خود به تنهایی محیط بسیار قشنگی است ، بسیار آرام به همراه جاذبه های طبیعی و محلی برای لذت بردن از طبیعت .
و اما پس از بازگشت از بالای کوه توسط تله سیژ زیباترین و زشت ترین چیزی را که می توانستم ببینم را مشاهده کردم . زیباترین بخش ، میدان کوچکی که دور تا دور آن ستاره های فلزی آبی رنگی قرار داشت و بر روی هر ستاره به انگلیسی نام یک کشور و با عبارت من دوستت دارم نوشته شده بود مثل : من سوئیس را دوست دارم و یا من ایران را دوست دارم و ...
پیامی زیبا که به هر کشوری می گفت : من تو را دوست دارم .
اما زشت ترین قسمت آن ، قوطی خالی شیرکاکائو میهن ، که داخل همان میدان افتاده بود و نشان از بی فرهنگی یک هموطنم می داد و ای کاش مروج فرهنگ ، شعور و شخصیت بودیم نه بی فرهنگی .
بعد از بازگشت به هتل و تعویض لباس مجددا وارد کوچه و خیابانهای زیبای این شهر شدیم و من ، قبل از رفتن از ایروان خیلی دوست داشتم مجددا زیبایی کاسکات یا هزار پله را ببینم .
برای همین منظور ، از متصدی هتل در مورد آدرس پرس و جو کردم و اون با نقشه ای مسیر را به من نشان داد . من و همسرم پیاده با اینکه مسافت بسیار زیادی در مقابلمان بود به سمت کاسکات به راه افتادیم در راه برای پیدا کردن مجدد مسیر از چند جوان ارمنی راه را پرسیدیم و آنها به ما پیشنهاد دیدن میدان اپرا را نیز دادند .
پس در نتیجه ، اول به میدان اپرا سری زدیم . باید بگویم که اگر به ارمنستان و پایتخت آن ایروان رفتید ، دیدن میدان اپرا را از قلم نیندازید ، رستورانهایی با محیط باز در اطراف این میدان وجود دارند که خواننده و هنرمندان بسیاری بصورت زنده در آنها مشغول هنرنمایی هستند .
زیبایی غیر قابل وصفی که باید حتما توسط خود فرد دیده شود و در کنار ساختمان اپرا نیز محیطی آرام برای استراحت و نشستن .
بعد از دیدن آن همه زیبایی مجددا به سمت هزار پله به راه افتادیم و تقریبا ساعت دو و سی دقیقه شب و یا بهتر بگویم صبح به بالای کوه رسیدیم ، من آن شب بر روی یک صندلی سنگی بزرگ در همآنجا دراز کشیدم و واقعا از خستگی ساعتی خوابم برد ، در آن محل آرامش وصف ناشدنی وجود داشت و هیچ کس اجازه خراب کردن این آرامش را به خودش نمی داد و این خواب فقط بر روی سنگ و زیر آسمان پر ستاره ارمنستان خاطره ای فراموش نشدنی برای من و زندگی ماشینی این روزهایم بود .
روز بعدی روز رفتن به شهر صورتی بود و بازدید از بزرگترین و مهمترین کلیسای جهان مسحیت ، کلیسای اچمیادزین . طبق معمول ساعت ده صبح به راه افتادیم و باید بگویم آنروز هم صبحانه هتل با روزهای قبلی تفاوتی نداشت و این نا امیدکننده بود .
این کلیسا خارج از ایروان است و با وجود مسیر طولانی ، همین بس برای خوش اقبالی ما که روز بازدیدمان مصادف شده بود با روز جشن انگور و حضور توریستهای بیشماری از سراسر دنیا و صد البته جذابیتی دو چندان .
کلیسای اچمیادزین یکی از قدیمیترین کلیساهای ارمنستان بود و سرگذشت جالبی هم داشت ، زمانی که شاه عباس به ارمنستان لشکر کشی کرد ، سربازانش هر کلیسایی را در سر راهشان خراب می کردند ، مردم آن زمان فکری به ذهنشان رسید ، آنها می دانستند که سربازان شاه عباس حق نداشتند به بنایی که چهره پادشاه بر آن بود دست زده و یا آنجا را تخریب کنند در نتیجه چهره پادشاه ایران برای جلوگیری از تخریب بر بالای کلیسا و بر روی سنگی تراشیده شد و هنوز هم یکی از آثار دیدنی و تاریخی آنجاست ، همانجا و در سقف ورودی یک عقرب خشک شده نیز وجود دارد و داستانش به این قرار است که وقتی نقاش کلیسا ، تقریبا کارش به پایان رسیده بود عقربی او را نیش زده و کشته است ، مردم هم عقرب را کشته و در همانجا باقی گذاشتند . این کلیسا تالارهای مختلفی دارد که اکثرشان برای بازدید عموم باز هستند .
نکته : برای رفتن به کلیسا از لباسهای پوشیده تر استفاده و از صحبت با موبایل و یا استفاده از کلاه و عینک آفتابی در داخل کلیسا خودداری کنید ، در روزهای جشن و ایام شلوغ عکس گرفتن در کلیسا مشکلی ایجاد نمی کند ، اما بصورت معمول عکسبرداری در کلیسا ممنوع است ، سعی کنید قبل از ورود به این نوع اماکن از کم و کیف نوع رفتار و قوانین حاکم درآنجا اطلاعی به دست آورید ، همینطور مطلع باشید ، قیمت اجناس فروشگاه داخل کلیسا بالاتر از فروشگاه های داخل شهر می باشد ، شما می توانید همان اجناس را در یکشنبه بازار ایروان با قیمت پایینتری یافت کنید .
برنامه ما بعد از کلیسا رفتن به فروشگاه دالما بود ترکیبی شبیه شهروند و یا هایپر استار خودمان .
دالما فروشگاه بزرگی است و غیر از پوشاک بخش مواد غذایی مجزایی هم دارد ، من پیشنهاد می کنم ، دنبال لباس و منسوجات و کیف و کفش نباشید ، چون به راستی بسیار گرانتر از ایران بوده اما فروشگاه مواد غذایی می تواند بهترین محل برای خرید انواع سوغاتی باشد ، قیمت ها بسیار عالی و تنوع محصول بسیار بالاست .
نکته : سبدهای چرخدار با زنجیر به هم متصل هستند ، برای باز شدن زنجیر مبلغ دویست درام را وارد قسمت تعبیه شده چرخ می کنید و با اینکار زنجیر آزاد شده و بعد از خرید هم سبد را به جای اولش باز می گردانید و با قراردادن مجدد زنجیر در جای خود سکه از داخل سبد بیرون آمده و به شما برگردانده خواهد شد ، ترفندی برای گذاشتن سبد در جای خود و بخاطر داشته باشید اکثر فروشگاه ها ، کمدهایی برای گذاشتن وسایل همراهتان دارند ، برای جلوگیری از هرگونه مشکل و یا سوتفاهم ، خرید های قبلی خود را داخل کمد قرار داده و بعد از قفل کردن در ، کلید را با خودتان به داخل فروشگاه ببرید .
ما تقریبا برای همه یک مدل شکلات تهیه کردیم و اینگونه جلوی هر نوع صحبت بعدی را برای فرق گذاشتن در سوغاتی گرفتیم ، تور ما دارای چندین اتوبوس اما برای چند هتل مختلف بود ، که همه با هم به مکانهای دیدنی و رستورانها می رفتیم ، اما اینبار بعد از بازگشت از این فروشگاه مابقی اتوبوس های تور به رستوران قفقازی رفتن ، اما ما باید برای صرف ناهار به هتل باز می گشتیم و این موضوع علامت سوال بزرگی در ذهن همه ما پدید آورد .
بعد از مراجعت به شیراک وارد رستوران هتل شدیم ، چشمتان روز بد نبیند همان سالادهای مانده صبحانه به عنوان پیش غذا و یک ظرف پر از پوره سیب زمینی به همراه چند تکه گوشت چرخ کرده آب پز ، واقعا آدم را یاد غذای زندان می انداخت و ظرف های مهمانهای دیگر هتل ، که نیم خورده و به شکل تقریبا پر ، وارد سطل زباله می شد .
چند نفر از همسفرهای ما به نشانه اعتراض و بدون خوردن غذا محل را ترک کردند ، در حالی که یک نفر از مسافرین در کنار لیدر ایستاد و گفت متاسفم که از آژانس شما تور گرفتم ، اما من و همسرم به همراه چهار نفر دیگر از مسافرین از مسئول هتل و تور لیدر ، غذای دیگری را خواستیم و وقتی بقیه مسافرین هم بدون خوردن غذا محل را ترک کردند آنها از روی جبر و با ناراحتی برای ما چند نفر غذای بهتری تدارک دیدند که البته مدت زمانی هم به طول انجامید و این زمان ما بود که داشت در آن رستوران هدر می رفت .
بعد از صرف ناهار هر چند که بخاطر اشتباه تور و بدی غذای هتل کلی زمان را هم از دست داده بودیم ، برای رفتن به سمت یکشنبه بازار ایروان که به آن ورنی ساژ هم می گویند ، هتل را ترک کردیم . این بازار ، جزو برنامه تور نیست اما شما به راحتی می توانید خودتان به این محل که در نزدیکی میدان جمهوری است بروید . من و همسرم از تعدد صنایع دستی واقعا به وجد آمده بودیم ، باید اعتراف کنم ارامنه به راستی مردم هنرمندی بودند و شما یکروز کامل را احتیاج دارید تا بتوانید تمامی صنایع دستی شان را از نزدیک ببینید .
نکته : یکشنبه بازار خیلی زود تعطیل می کند و فروشندگانش بخاطر کثرت مشتریان ایرانی یاد گرفته اند ، قیمت های اجناس را بالاتر از قیمت واقعی اعلام کنند تا بعد از درخواست تخفیف از سوی شما به قیمت واقعی محصول برسند و خیلی از آنها نیز زبان فارسی و یا حداقل کلمه تخفیف را کاملا متوجه می شوند و عموما قیمت اجناسشان با هم فرقی نمی کند و این بدین معناست که اگر از محصولی خوشتان آمد می توانید از اولین فروشنده آنجا تهیه کنید و نیازی نیست کل یکشنبه بازار را برای قیمت پایینتر دور بزنید .
ما بعد از یکشنبه بازار ، باز در این شهر به راه افتادیم تا یکی دیگر از تفریحات ارامنه یعنی نوشیدن قهوه را در کافی شاپ های این شهر تجربه کنیم ، معمولا پیشخدمتها با خوبی و خوشرویی به تمام سوال های شما در مورد چیزی که می خواهید سفارش بدهید پاسخ می دهند .
نکته : دادن انعام مخصوصا در کافی شاپ ها رایجه و معمولا فاکتور را بر روی ظرفی برای شما می آورند و شما احتیاجی نیست به دم صندوق برای پرداخت فاکتور بروید و مبلغ فاکتور را روی همان ظرف میگذارید ، بهترین راه برای اطلاع از مبلغ انعام صحیح ، دیدن میزهای کناری خودتان است .
روز آخر طبیعتا روز جمع و جور کردن وسایل است .
اما طبق روزهای قبل باز ساعت 5 صبح راهی خیابانها و کوچه های ایروان شدم و می دانستم بعد از بازگشت به ایران دلم قطعا برای اینجا تنگ خواهد شد . ساعت هشت برای صرف صبحانه به سالن غذاخوری هتل رفتیم به راستی واقعا هتل شیراک قصد تنوع در صبحانه خود را نداشت و مثل همیشه سالادی که معلوم بود از ناهار و یا شام روز قبل اضافه آمده است و مابقی موارد رفع تکلیف .
صبحانه را خوردیم و با چمدانها منتظر آسانسور شدیم ، ما در طبقه یازدهم ساکن بودیم و مشکل این بود همه قصد رفتن به لابی هتل ، آن هم با تمامی وسایلشان را داشتند ، پس به راستی آسانسور شلوغ بود و بعد از این معطلی و تصویه حساب با هتل ، ایروان را به سمت ایران ترک کردیم .
نکته : به همراه داشتن شیشه خالی مشروبات الکی ، شکلات های حاوی الکل ( در پشت بسته بندی شکلات های هاوی الکل عکس جام و یا درصد الکل ذکر شده و شما می توانید از بدون الکل بودن سوغاتی های خود در موقع خرید از فروشنده اطمینان حاصل کنید ) و محصولاتی که مبلغ دین دیگری باشند چون انجیل و یا صلیب به خاک ایران ممنوع است و موجب برخورد قانونی با شما در مرز ایران می شود .
بعضی از عکسهای داخل این مجموعه بصورت چند عکس در کنار هم بوده و دلیلش این است که در اکثر مکانهای عمومی و یا فروشگاه ها عکس برداری ممنوع است ، هر چند که بصورت شفاهی این موضوع گفته می شود و تابلویی مبنی بر ممنوعیت نیست ، پس به ناچار دوربین در جیبم بر روی عکس و یا فیلم برداری خودکار بوده و عکسها از داخل آنها بعدا استخراج شده ، پس اگر در عکسی زاویه کج و یا عدم نورپردازی درست را مشاهده کردید بدانید عدم موقعیت مناسب برای اینکار موجب این امر شده است و تمام اینکار برای این بوده که بتوانم از تمامی مکانها و موقعیت ها برای شما دوستان عزیز تصاویری تهیه کنم و امیدوارم با اینکار توانسته باشم سفرنامه ای را در اختیارتان گذاشته که پاسخ تمام و یا اکثر سوالهایی را که ممکن است در سفر به این کشور ، داشته باشید را داده باشم .
و به عنوان نتیجه گیری و در آخر باید بگویم ارمنستان کشور زیباییه و قطعا رفتن به آنجا خالی از لطف نیست و سفر و دیدن زندگی و فرهنگهای مختلف نیز باعث رشد و تغییر نگاه و تفکر انسان می شود ، شما بعد از بازگشت به کشورتان با کوله باری از تجربه و دیدگاهی متفاوت به امور خواهید نگریست و از دید من با مسافرتهای زمینی و پیاده روی در بین مردم و معاشرت با افراد مختلف می توانید این مهم را غنی تر کنید و بخاطر داشته باشید زندگی کوتاه است و جوانی کوتاه تر از آن ، از هر لحظه اش لذت ببرید ...
نویسنده : حمزه یوسفی
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت لست سکند مسؤولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد. |