سلام به همه دوستان لست سکندی عزیز..
من و خواهرم در تعطیلات خرداد ماه 98 سفری به گرجستان داشتیم و میخوام تجربیاتی که کسب کردم و شاید برای شما مفید باشه خدمت تون عرض کنم..
ما تورمون رو از آژانس سلام پرواز گرفتیم که میتونم بگم تقریبا از خدمات شون راضی بودیم و همچنین قیمتی که بهمون تور رو فروختند در مقایسه با بقیه آژانس ها.
تور ما طبق سلیقه خودمون 3 شب اول تفلیس و 4 شب باتومی بود با پرواز قشم ایر..
روز شنبه ساعت 7 صبح رفتیم فرودگاه برای پرواز. یه چیزی که نظرم و جلب کرده بود این بود که ازمون ووچر هتل و بیمه رو میخواستن و میگفتن که قانون جدید گرجستان اینه که اگه این 2 مورد رو نداشته باشی ممکنه دیپورت تون کنن.. که این قضیه واقعا حقیقت داشت و ما وقتی رسیدیم فرودگاه تفلیس برای مهر خروج ازمون ووچر و خواستن یعنی اگه کسی هتل رزرو نکرده بود اجازه نمیدادن داخل کشور بشن.. بعدا صاحب هتل به ما گفت کسایی که اینجا خونه کسی هم میخوان بیان به صورت سوری یه ووچر درست میکنن تا طرف بتونه بیاد.. کلا که قانون منطقی به نظر نمیومد و ما دلیل اصلی اش رو هم آخر نفهمیدیم ولی حتما حواس تون باشه به این مورد..
خوب برگردیم سر اصل ماجرا.. فرودگاه تفلیس خیلی کوچیک بود و والا ما چیزی بعنوان فری شاپ ندیدیم اونجا... کلا از همون فرودگاه میشد فهمید که وارد یه کشور پیشرفته و مدرن نشدیم.
لیدرمون اومد و رفتیم به سمت هتل.. تو راه چند تا نکته در مورد قوانین این کشور گفت. این که اینجا آدمها خیلی قانون مند هستند و اگه پیشنهاد پول یا رشوه به کسی بدین جریمه سنگین میشین.. موقع عبور از خیابون حتما به چراغ توجه کنین و اگه همینجوری برین پلیس میتونه جریمه تون کنه.. برای تبدیل کردن پول هاتون حتما به تابلوی صرافی توجه کنین که no commision نوشته باشه. یعنی که ازتون درصد مالیات نگیره و آخر هم اینکه توی خیابون مست بودن و مشروب خوردن همچنین سیگار کشیدن ممنوع هست.
خلاصه به هتل رسیدیم.. هتل ما toscano بود که توسط یه خانواده ایرانی اداره میشد.. یه فضای باغ طور قدیمی شکل داشته که سبک اش و خاص کرده بود.. البته راهروها و آسانسورش کهنه بود و نیاز به بازسازی داشت تا حدی. از اونجا که مردم اونجا انگلیسی اصلا بلد نیستن این که مدیر هتل ایرانی بود خیلی کمک کرد به ما.. آدمهای خوب و مهربونی هم بودند. اتاق ما سایزش تقریبا مناسب بود. خیلی ساده بود چیز خاصی برای گفتن نداشت ولی ایراد بخصوصی هم نداشت که بخوام بگم.. فقط وسایل کهنه بود از اسپیلیت گرفته تا safety box که آخر سر هم کار نکرد.
کمی استراحت کردیم و عصری پیاده رفتیم به خیابون پکینی که نزدیک هتل بود. یه خیابون بود که مغازه و رستوران داشت البته نه خیلی بگم شاد و مهیج. یه نمایندگی کتون داشت که قیمت هاش بد نبود. پیاده رفتیم تا رسیدیم به میدان آزادی. دوباره با استفاده از گوگل مپ پیاده به مسیرمون ادامه دادیم تا رسیدیم به خیابون روستاولی که اصلی ترین خیابون اونجا هست. از خستگی و گرما هلاک شدیم.. یه مک دونالد اونجا بود رفتیم نهار خوردیم یکم جون گرفتیم و ادامه دادیم به پیاده روی. اونجا مثل خیابون اندرزگو خودمون بود. چند تا اکیپ جوون هم دور هم جمع شده بودند و آواز میخوندند و می رقصیدن.
به مرکز خرید گالریا رسیدیم که یه نگاهی کردیم و بنظر قیمت هاش گرون بود. البته در مقایسه با ترکیه. خسته و کوفته برگشتیم هتل. فردا بعد از صبحانه از دختر صاحب هتل خواهش کردیم برامون ماشین گرفت و رفتیم به کلیسای سامبا.
بزرگترین کلیسای ارتدوکس در جهان. قشنگ بود. ساده و بزرگ. کمی عکس انداختیم و داخل کلیسا هم مراسم مذهبی و یه مراسم ازدواج بود یه نگاهی کردیم و ماشین گرفتیم رفتیم ایستگاه تله کابین که نزدیک بود به اونجا تقریبا. سوار شدیم رفتیم بالا سمت مجسمه مادر که نماد شهر تفلیس هست... یه دست این مجسمه شمشیر که نماد سلحشوری و دست دیگه اش یه کاسه به معنی مهمان نوازی است.. کل شهر از اونجا قابل دیدن بود. بعد پر بود از دکه های سوغاتی فروشی های بامزه که من عاشق اونهام. کمی اونجا وایسادیم و عکس انداختیم و برگشتیم پایین.
یه رستوران تو پارک دقیقا کنار ایستگاه تله کابین بود به اسم بولوار. رفتیم غذا خوردیم. سالاد سزار، پاستا و نوشیدنی. سالاد سزارشون پر از پنیر و طبخ مرغ اش مثل جوجه کباب ما بود. خوشمزه بود ولی.
بعد از اون همه گرما کشیدن یکم حال اومدیم. . خیلی هوا گرم بود و واقعا کلافه شدیم. برگشتیم هتل تا یه استراحتی بکنیم. شب رفتیم خیابون شاردنی که میگفتن شبهاش معروفه و کافه و رستورانهای شبانه داره.. کلا یه خیابون که چه عرض کنم اندازه یه کوچه بود.. یه چرخی زدیم و چیزی جذب مون نکرد.. یه رستوران از بالا دیدیم که فضاش باحال بود.. طبقه سوم یه رستوران بود به اسم 360. رفتیم اونجا شام خوردیم.. یه کباب لقمه با نوشیدنی حدود 300 تومن شد.. جاش دنج و باحال بود. بعدش هم تاکسی گرفتیم و برگشتیم هتل.
بابت تاکسی ها هم بگم که کلا یه چیزی میپرونن شما باید حسابی چونه بزنین.. ولی حداقل از 5 لاری شروع میشه که لاری به پول ما تقریبا میشه 5 تومن. یعنی یه مسیر خیلی کوتاه میشه 25 تومن.. ما با اسنپ رفتیم فرودگاه 34 تومن .. .. کلا خیلی پول تاکسی دادیم و گرون بود.
فرداش روز آخری بود که تفلیس بودیم. بعد از صبحانه تاکسی گرفتم رفتیم تیبیلیسی مال. از هتل تقریبا دور بود و 10 لاری یعنی 50 تومن شد هزینه اش.. یه مرکز خرید کوچیک بود تقریبا البته نسبت به ترکیه اگه بخوام مقایسه کنم. برند زارا و منگو و کوتون و استرادیواریوس، برشکا و ... کلا برندهای معمولی رو داشت. جنس هاشم بد نبود البته خیلی هم تنوع نداشت. قیمت ها نسبت به ترکیه گرون تر و نسبت به تهران ارزون تر بود. خلاصه 4 تا تیکه چیزی که لازم داشتیم و خریدیم و میخواستیم بریم رستوران زنجیره ای معروف تیسخاویلی.. چون به اونجا نزدیک بود دیگه نرفتیم هتل. ساعت 8:30 تو دستشویی لباس عوض کردیم و با تاکسی 5 لاری دادیم و رفتیم ... یه رستوران تو محوطه باز بود با چند تا سالن. با برنامه رقص محلی.. همه پرسنل هم لباس محلی پوشیده بودند. غذاش که راستش اصلا خوب نبود.. و کلی هم گرون بود. ما یه سالاد ساده ی یونانی، یه غذا با یه نوشیدنی گرفتیم شد 700 تومن به پول ما. کلا زیاد راضی نبودم.. خوب دیگه برگشتیم هتل و وسیله ها رو جمع کردیم و خوابیدیم..
صبح ساعت 12 اومدن دنبال مون برای ترنسفر شدن به باتومی. ما آخرین هتل بودیم و شانسی که آوردیم اولین ردیف جلوی ماشین بغل راننده نشستیم.. هوا خیلی گرم بود. کولر ماشین هم کفاف نمیداد یعنی... بعد 2 ساعت یه جا وایسادیم برای دستشویی.. بعد راننده گفت 1 ساعت دیگه هم برای نهار می ایسته... جاده واقعا زیبا بود.. این باعث میشد که خستگی و طولانی بودن راه اونقدر حس نشه.
ساعت 3 برای نهار یه جا ایستاد که والا آشغال هم پیدا نمیشد بخوری ... یه تیکه نون خمیر با سیب زمینی گرفتیم که فقط ته دلمون و بگیره.. سوار شدیم و ادامه دادیم.. خلاصه ساعت 6:30 رسیدیم به میدون اصلی شهر باتومی.
کلا از تفلیس تا باتومی 6 ساعت زمینی راه بود. هوا اینجا خیلی خنک تر از تفلیس بود و ابری بود. تور لیدرمون آرش تو میدون سوار شد و کمی توضیحات تورهای شهری و اینها رو داد که ما کلا بهش اهمیتی نمیدیم هیچ وقت و خودمون همه جا میریم... خیلی دیگه خسته بودیم و یه بچه هم تو ماشین بود که 2 ساعت بود جیغ میزد. وای که سر دردی گرفته بودم که نگو و نپرس.. میگن مار از پونه بدش میاد دم لونه اش سبز میشه.. هر چقدر من از بچه و ونگ و وونگش بدم میاد همیشه تو سفر یه بچه کنارمه... متاسفانه خانواده های ایرانی هم رعایت حال بقیه رو نمیکنن و یه تذکر هم نمیدن به بچه شون...
خلاصه رسیدیم هتل. هتل ما تو باتومی ایفوریا بود.. یه هتل 5 ستاره تقریبا بزرگ و شیک روبروی دریا. دقیقا چسبیده بهش یه مرکز خرید بود به اسم متروسیتی.. این خیلی ما رو خوشحال کرد که دیگه لازم نیست این ور و اون ور بریم. خوشبختانه اتاق مون هم شیک و بزرگ شد و رو به دریا. یعنی در حدی خسته بودیم که فقط دوش گرفتیم و با شکم گرسنه خوابیدیم..
فرداش با ذوق اینکه بالاخره میرم کنار استخر میخوابم و آفتاب میگیرم و یکم ریلکس میشم.از خواب بیدار شدم و پرده رو کنار کشیدم دیدم به به چه ابر و بارونی... آرزوهام به باد رفت.. رفتیم سالن صبحانه.. خیلی شلوغ بود. صف املت هم که کلا کشت و کشتار بود... تنوع صبحانه خوب بود تقریبا. البته با هتل های جزایر ترکیه قابل مقایسه نبود باز هم. رفتیم بالا کمی دوباره استراحت کردیم. بارون بند اومد ولی هوا در حد آفتاب گرفتن نبود باز.. پس آماده شدیم که بریم بیرون. پیاده شروع کردیم از نوار ساحلی به سمت مرکز رفتیم. تقریبا 40 دقیقه پیاده روی بود.. تو نوار ساحلی چند تا رستوران و مغازه بود.. البته نه خیلی پر شور و هیجان.. چند تا ایستگاه دوچرخه و اسکوتر هم بود که اجاره میدادن .بعد اینکه ساحل دریا سنگی بود و متاسفانه نمیشد رفت براحتی لب دریا قدم زد.
خلاصه رسیدیم به مرکز شهر و چرخ و فلک و مجسمه علی و نینو رو دیدیم. ساختمان ساعت هم کنار هتل رادیسون اون سمت خیابون بود. یه حالت اسکله و بندر هم بود که من و یاد شهر گیرنه قبرس انداخت. بلیط گرفتیم و سوار چرخ فلک شدیم. نفری 5 لاری. از اون بالا شهر باتومی به رنگ سبز بود.. زیبا و بکر.
در مورد مجسمه علی و نینو بگم براتون که 2 عاشق اهل گرجستان و آذربایجان و اشراف زاده بودند که دولت و خانواده ها اجازه ازدواج به اونها رو نمیدادن. اما اونها مخفیانه ازدواج میکنند و بعد اینکه دولت میفهمه دست های اونها رو قطع میکنه.. از اون موقع آنها بعنوان اسطوره عشق شناخته شدن. این مجسمه از جنس فلز و متحرک بود و با حالت چرخشی این 2 نفر از هم عبور میکردند.
همون جا رفتیم یه رستوران محلی تا غذاهای گرجی رو امتحان کنبم. خنیکالی و خاچاپوری سفارش دادیم با لیموناد.. خنیکالی شبیه پیراشکی گوشت میموند که توش آب داشت و اول باید یه گاز کوچیک میزدی آبش و میخوردی بعد مواد داخل اش رو... شبیه مواد داخل دلمه بود تقریبا. خاچاپوری هم شبیه قایق بود یه نون خمیری که با مواد پر میشد.. ما با اسفناج و پنیر سفارش دادیم.. تو تهران هم قبلا خورده بودم و اون و بیشتر دوست داشتم. راستش خیلی خمیر بود غذاهاشون و سنگین. من حالم بد شد و خیلی دوست نداشتم.
پیاده تو مسیر برگشت رفتیم رستوران sunset که بزرگترین و قشنگ ترین رستوران اونجا بود... دقیقا کنار محل رقص فواره ها که یکی از جاذبه های شهر باتومی بود که با صدای موزیک رقص آب بود. یه بستنی خوردیم و منظره زیبای غروب آفتاب و تماشا کردیم و برگشتیم هتل
.. دوباره زود خوابیدیم.. کلا خسته بودیم همش
خوب، اگر فکر کردید فرداش هوا آفتابی بود و من بالاخره پام به استخر رسید سخت در اشتباهید .. یعنی حرص میخوردما... رفتیم مرکز خرید کنار هتل یه چرخی زدیم که چیز خاصی نداشت البته.. عصری آماده شدیم بریم تله کابین یعنی سوار تاکسی شدیم و تو راه یه بارون شدیدی گرفت که نمیتونستیم از ماشین پیاده شیم. موش آب کشیده شدیم.. تو ایستگاه تله کابین مونده بودیم و خیلی های دیگه هم پناه گرفته بودن. مونده بودیم با این وضع هوا اصلا بریم بالا یا نه... دیگه گفتیم بریم وقتی تا اینجا اومدیم. سوار تله کابین شدیم و شروع به حرکت کرد.. یعنی به قدری منظره زیبا بود که حال مون عوض شد. اتفاقا چه کار خوبی کردیم تو اون بارون اومدیم که زیبایی چند برابر شد. با بوی بارون و نم هوا. مسیر خیلی طولانی بود. 15 دقیقه تو تله کابین بودیم تا به بام باتومی برسیم. تقریبا نزدیک غروب بود.. منظره فوق العاده زیبایی بود.. کلی عکس گرفتیم و لذت بردیم..
برگشتیم پایین و یه رستوران شیک ایتالیایی پیدا کردیم سالاد سزار خوردیم.. خیلی خوب بود لب دریا و با نور شمع و .. متاسفانه اسمش یادم رفته ولی کنار چرخ و فلک بود. دوباره قدم زنان برگشتیم هتل. یعنی پاهامون تاول زده بود دیگه انقدر تو این سفر راه رفتیم..
فردا بالاخره آفتاب شد.. یعنی 5 ساعت رفتم تو آب استخر و آفتاب گرفتم بالاخره یه حس سفر تابستونی کردیم.. شب هم دوباره رفتیم رستوران sunset و کلی خوش گذشت.. موزیک و رقص و غذاش هم خوب بود.. پیتزا و سالاد خوردیم حدودا 300 تومن اینها شد. یه عروس و دوماد هم اومدن اونجا کلی رقصیدن و انرژی خوبی بود..
خوب دیگه موقع برگشت رسیده بود.. ما تا ساعت 2 خوابیدیم و از هتل هم خبری نبود که بگن بیایید چک اوت.. دیگه دیدیم خبری نیست ترسیدیم یه موقع ازمون پول بگیرن پا شدیم بر خلاف میل مون رفتیم لابی.. پروازمون 12 شب بود و کلی باید تایم بیرون میموندیم . وسیله ها رو دادیم و رفتیم استخر تا ساعت 6.. بعدش رفتیم مرکز خرید دوباره کمی سوغاتی خریدیم و بعد هم رفتیم لب دریا نشستیم و استراحت کردیم.. ساعت 10 اومدن دنبال مون و رفتیم فرودگاه.. یعنی فرودگاه ساوجبلاغ فکر کنم بهتر از اینجا بود.. شلوغ و کوچیک و گرم. پروازمون هم تاخیر داشت و جای نشستن هم نبود و خلاصه کلی کلافه شدیم.. بعد از گیت یه فری شاپ خیلی کوچولو داشت که ازش چند تا شکلات خریدیم .بالاخره ساعت 2 بامداد پرواز کردیم و خسته و کوفته برگشتیم تهران.....
خوب اینم از سفرنامه من.. حالا میخوام نکته هایی که به ذهنم میرسه و ممکنه به دردتون بخوره رو بگم.
- کلا گرجستان کشور مدرن و پیشرفته ای نیست نباید توقع زیادی داشته باشین.
- من به کسایی که ترکیه و تایلند و دوبی و ... نرفتن توصیه نمیکنم به گرجستان برن.. چون اون جاها بهتر هستن.
- من بیشتر هدفم دیدن یه کشور جدید با هزینه کم بود که خیلی پشیمون هم نیستم ولی خیلی هم لذت نبردم..
- اگه قصد سفر به یه نوار ساحلی جذاب رو دارین قطعا بلغارستان رو انتخاب کنین که خیلی بهتر از گرجستان بود.
- کرایه ماشین کلا بالا بود و قیمت غذا هم مثل ایران شاید حتی گرون تر.. کلا جای ارزونی نیست.
- مردم باتومی اکثرا عصبی و بد اخلاق بودن و خیلی هم بد رانندگی میکردن.
- طبیعت باتومی زیبا بود ولی کلا شهر چیز خاصی برای عرضه نداشت..
- در کل ما نفری 15 میلیون خرج کردیم (هفت و نیم پول تور و بقیه خورد و خوراک و تاکسی و یه خرید جزیی) که نسبت به زمانهای قبل که با 15 تومن اروپا میشد رفت بخوام نگاه کنم ارزشش رو نداشت واقعا... یه جای خیلی معمولی بود..
- بابت هتل ها هم بگم که توسکانو آپشن اش ایرانی بودن صاحب هتل بود ولی لوکیشن اش خوب نبود .. صبحانه اش هم خوب نبود.
- هتل ایفوریا اتاق اش خوب بود.. ویو خوب بود ولی یکم به مرکز شهر دور بود که البته اونقدر با هتل های دیگه هم فرقی نداشت.. استخرش خیلی تمیز نبود.. مدیریت هتل هم کمی آشفته بود. ولی کلا پیشنهادش میکنم مخصوصا که چسبیده به مرکز خرید بود.
اگه سوال دیگه ای دارین تو کامنت ها بپرسین.
ببخشید اگه کم و کسری بود...