سلام و احترام به اهالی لست سکند
یکی از سرگرمی های من که عاشق سفر کردن هستم توی دوران قرنطینه کرونایی خوندن سفرنامه های سایت لست سکند بود و هست.
با خوندن این سفرنامه ها علاقمند شدم که خودم هم تجربیات سفرم رو هم با دیگران به اشتراک بذارم.
راستش قبل از سفرهام از دوستان و آشنایان پرس و جو میکردم راجع به شهر مقصد و نحوه گرفتن ویزای شینگن ولی جواب درستی نمیگرفتم. به نظرم تا وقتی خودم در مسیر کارها قرار نگیرم روال کار دستم نمیاد.
این سفرنامه بخشی از برنامه سفر ده روزه ما در بهار سال 1397 به پاریس و آمستردام هست که در دو قسمت خلاصه میشه.
با توجه به اینکه پاریس بازدید کننده زیاد داره ابتدا دوست دارم از آمستردام بگم.
شروع سفر:
حرکت از ایستگاه قطار شمالی پاریس یعنی ایستگاه گار دی نور (فرانسوی: Gare du Nord)
بلیت قطار رو قبلا از ایران توسط شرکت ققنوس خریداری کرده بودم. انصافا آژانس خوش برخورد پیگیری بودند و به ما گفتند که برخی بلیت های قطار رو باید به صورت چاپ شده روی برگه مخصوص موقع سوار شدن ارائه بدیم که خود آژانس اینکار رو برای ما انجام داد. به این نوع بلیت electronic ticket میگویند. قطار از نوع سریع السیر بود و از پاریس به بروکسل و در نهایت آمستردام میرفت.
از اونجایی که مامان هیچوقت دوست نداره دیر به جایی برسه با وجود اینکه حرکت ساعت هشت صبح بود ما ساعت چهار صبح هتل رو به مقصد ایستگاه قطار ترک کردیم. شب قبل موضوع رو با پذیرش هتل درمیون گذاشتم و اون گفت که اولین قطار مترو ساعت چهارو نیم حرکت میکنه و چون در اون ساعت پذیرش هتل تعطیل هست ما کلید اتاق رو داخل صندوقچه پشت در بندازیم و بریم. این کارش خیلی برامون عجیب بود چون توی ایران موقع تحویل اتاق کل اتاق و وسیله ها و بوفه رو جلوی چشم خودت چک میکنن که مبادا خسارتی زده باشی.
با چشمای خوابالو خودمون رو به ایستگاه رسوندیم. یک ایستگاه با شکوه، شلوغ و کمی تاریک و ترسناک مثل فیلم ها.
برام خیلی جالب بود که قطار ها وارد سالن سرپوشیده ایستگاه میشن چون قطار ها برقی هستند مشکلی از نظر دود و آلودگی وجود نداشت. جایی که باید سوار قطار میشدیم رو پیدا کردیم و همون نزدیک روی یک نیمکت نشسته و سعی کردیم این سه ساعتی که زود رسیده بودیم رو یکجوری سر کنیم!
بالاخره سوار شدیم. قطار بسیار تمیز و بدون سر و صدا. مسافران شیک پوش که گویا برای رسیدن به محل کارشون ازین قطار استفاده میکردن. کل مسیر حدود سه ساعت طول کشید با چند توقف در شهر های بین راه. من از فرط بیخوابی همون اول خوابم برد و گهگاه با صدای خواهرم که میگفت پاشو پاشو ببین چقدر بیرون قشنگه چشمام رو باز می کردم. مسیر سرسبز با ساختمان های شیروانی دار مثل قصه ها.
اکثر مسافرا توی ایستگاه بروکسل و ایستگاه سیپول(فرودگاه آمستردام) پیاده شدن و خیال ما راحت بود که باید آخرین ایستگاه پیاده بشیم و استرس جا ماندن نداشتیم.
بالاخره در ایستگاه مرکزی آمستردام از قطار پیاده شدیم. ایستگاه بسیار تمیز و مرتبی بود. معمولا از اونجایی که دوست ندارم خیلی راه اضافه برم همون اول وارد کیوسک اطلاعات شدم تا بپرسم که چجوری میتونیم به هتل برسیم.
چند باجه الکترونیکی هم برای پیدا کردن مسیر ها وجود داشت. همه مراجعین توی صف ایستاده بودند پشت یک خط زرد رنگ. برام خیلی تازگی داشت که فقط یک نفر میتونست به ترتیب از خط زرد رنگ جلو بره و از متصدی اونجا سوال بپرسه. در تضاد با ایران که حتی توی عابر بانک هم این حریم خصوصی وجود نداره!
متصدی اطلاعات بسیار مهربان و خوش برخورد بود و به ما خوشامد گفت و من خوشحال از اینکه هلندی ها برعکس فرانسوی ها انگلیسی هم صحبت میکنند. قبل از خروج از ایستگاه خودمون رو به یک بستنی مهمون کردیم به مبلغ دو یورو. انصافا خوراکی های آمستردام نسبت به پاریس ارزانتر بود و با طبع ما بیستر جور در میامد و این یکی از دلایلی بود که به ما بیشتر خوش گذشت.
موقع خروج از ایستگاه پارکینگ دوچرخه ها ما رو شگفت زده کرد. قبلا شنیده بودم که اهالی آمستردام دوچرخه سوارن ولی فکر نمیکردم تا این حد. اینجور بگم که دوچرخه وسیله نقلیه اولشون هست حتی مسیر عبور دوچرخه گاهی از مسیر عبور ماشین ها هم عریض تر هست. و اگرپیاده وارد مسیر دوچرخه ها بشی برخورد شدیدی باهات میشه.
بلاخره با اتوبوس به ایستگاه نزدیک هتل رسیدیم و وارد هتل شدیم. باز هم کنار ورودی هتل محل پارک دوچرخه بود که میشد از هتل کرایه کرد.
پذیرش هتل در کمال ناباوری به ما گفت که رزرو شما کنسل شده و دیروز بهتون ایمیل زدیم!!! همونجا از استرس دستم سرد شد و میلرزیدم. تصمیم گرفتم نذارم مامان و خواهرم که توی لابی منتظر بودن موضوع رو متوجه بشن. شروع کردم به بحث کردن با مسئول پذیرش و اینکه ما روز قبل دسترسی به نت نداشتیم و هتل باید زودتر به ما خبر میداد و ... یهو فرشته نجات آمد. یک خانم خوش برخورد از بخش دیگه به پذیرش اومد و گفت همون اتاق خالی هست و میتونه برامون بگیره ولی هزینه رو باید همون اول حساب کنیم. من هم که معمولا همینجوری هتل ها رو رزرو میکنم با خوشحالی یک اسکناس 500 یورویی گذاشتم روی پیشخوان که دوباره بهم گفتن که اسکناس 500 یورویی قبول نمیکنن!! بلاخره هرجور بود پول خرد پیدا کردیم و اتاق رو تحویل گرفتیم.
من هتل رو با استفاده از کارت یکی از دوستام که توی دانمارک زندگی میکنه رزرو میکنم از سایت بوکینگ و بهشون میگم که هزینه رو نقدی پرداخت خواهم کرد. اینبار گویا مشکلی در سیستم رزرو پیش اومده بود که خدارو شکر بدون جا نموندیم. در زمان سفر ما جشنواره گل های لاله برگزار میشد که همین باعث شده بود اکثر هتل های درون بافت مرکزی شهر پر باشند و یا خیلی گرون باشن. هتلی که ما انتخاب کردیم اسمش هیلتون بای همیلتون بود. هتل چهار ستاره با صبحانه که به دلیل دور بودن از مرکز شهر قیمت مناسب تری داشت.
مامان و خواهرم به خواب رفتن و من که مسئول چیدن برنامه گشت و گذار بودم شروع کردم به علامت زدن دیدنی های آمستردام. قبل از سفر تا حدودی مشخص کرده بودم که از کجاها باید بازدید کنیم ولی کاغذ یادداشت مورد نظر رو گم کرده بودم.
موقع خروج از ایستگاه مرکزی آمستردام اتوبوس های توریستی هاپ آن هاپ آف رو دیدیم و از مسئولش نقشه مسیر حرکت و زمانبندی ورود اتوبوس به ایستگاه ها رو گرفته بودیم. از اونجایی که شهر آمستردام سراسر کانال و آبراه هست و اتوبوس های کمی توی خیابان های باریکش وجود داره و مبنای حمل و نقل استفاده از دوچرخه هست ترجیح دادیم از بلیت دو روزه هاپ آن ها آف استفاده کنیم.
نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس توریستی به هتل ما روبروی آسیاب های معروف بود که نماد کشور هلند هستند.
بعد از صرف صبحانه مفصل در هتل به سمت ایستگاه حرکت کردیم تا به اولین اتوبوس برسیم. توی مسیر خانه های سنتی آمستردام که اکثرا با گل های طبیعی تزیین شده بودند و کانال های آب آرام و تمیز!!! و خونه های قایقی که توی کانال ها پهلو گرفته بودند نظر ما رو خیلی به خودش جلب کرد. این خونه ها میتونستن به سیستم آب و برق شهری هم وصل بشن البته در اسکله های مخصوص. من متوجه نشدم که ساکنین این خونه ها از فرط ناچاری روی آب ساکن هستن و یا داشتن این خونه ها سبک لاکچری زندگی در آمستردام هست چون بعضی هاشون خیلی لوکس بودن و برخی شبیه خانه های متروکه.
از اونجایی که ما معمولا زود میرسیم تا اومدن اتوبوس شروع به پرسه زدن کردیم. همون حوالی یک آرایشگاه مخصوص حیوانات خانگی بود و اینکه چقدر میشه این موجودات طفلکی رو قرتی کرد برامون تازگی داشت.
اتوبوس توریستی رسید و ما باخریدن تور دو روزه از متصدی داخل اتوبوس سفرمونو شروع کردیم. علاوه بر نقشه و بلیت های تخفیف که با داشتن بلیت اتوبوس میتونستیم از اونها استفاده کنیم سه تا هدفون هم بهمون دادند که از راهنمای سخنگوی داخل اتوبوس میتونستیم استفاده کنیم.خیابان معروف رد لایت، کارخانه هینیکن، موزه رایکس یا موزه امپراتوری(Rijks)، موزه ونگوگ، میدان دام، باغ وحش آمستردام و بازارگل و چند ایستگاه دیگه که ما فقط از چند تا از اونها بازدید کردیم.
اولین ایستگاهی که از اتوبوس پیاده شدیم موزه ونگوگ بود که بعد از گذشتن از زیر طاق یک ساختمان به میدان بزرگ رسیدیم که ساختمان مدرن موزه ونگوگ در وسط آن خود نمایی می کرد. از شانس ما ساعت بلیت فروشی برای بازدید از موزه تمام شده بود و فقط کسانی که بلیت داشتند اجازه ورود داشتن. راستش رو بخواین من خیلی ازین موضوع ناراحت نشدم چون پیاده روی در شهر رو به دیدن موزه هایی که هیچ تخصصی در اونها ندارم ترجیح میدم( بعدا در سرنامه پاریس هم خواهم نوشت که ما جزو معدود افرادی هستیم که درکنار هرم شیشه ای موزه لوور عکس یادگاری گرفتیم ولی داخل نرفتیم!).
مشتاقانه شروع به پیاده روی در خیابان های اطراف کردیم و از مغازه هایی که ویترین جالبی داشتند هم بازدید کردیم. فروشندگان هم با اینکه میدانستند ما قصد خرید نداریم به گرمی از ما استقبال می کردند.
عبور دوچرخه ها با ظاهر جالب همچنان بخش مهمی از زیبایی های این شهر بود و ما رو هیجان زده می کرد. برخی مغازه ها هم سوغاتی هایی میفروختند که روی آن ها آثار معروف ونگوک چاپ شده بود.
مغازه های سوغاتی آمستردام نمادهای شهر که شامل سرامیک های سفید با نقش آبی رنگ، ماکت های گل لاله, کفش های چوبی سنتی, نماد های آسیاب بادی و گاو هلندی و.. رو میفروشند که تقریبا قیمت آن ها از دو یورو به بالا هست.
سر ساعتی که توی نقشه راهنما مشخص بود به ایستگاه اتوبوس توریستی رفتیم و اینبار درایستگاه موزه الماس آمستردام پیاده شدیم. اتوبوس های توریستی در این ایستگاه توقفی یک ساعته دارند که علاوه بر بازدید رایگان ازین موزه، شما را به قهوه و یک اسنک کوچک مهمان میکنند.
انصافا بازدید از موزه الماس با اینکه از قبل چیزی راجع به نشنیده بودم خیلی لذت بخش بود. اونجا خانم راهنمایی بود که خیلی با حوصله به زبان انگلیسی انواع الماس از نظر نوع برش، رنگ، شفافیت، درخشندگی و ... رو توضیح میداد.
و در آخر توضیحاتش ما متوجه شدیم الماس هایی که تا اون لحظه به ما نشون داده بود همگی شیشه بودند و غیر اصل! جواهرات اصلی با یک بالابر کوچک به اتاقی که ما بودیم فرستاده شد. خانم راهنما از ما خواست که انگشتر ها رو امتحان کنیم. خیال یک شاهزاده بودن با بدست کردن آن انگشتر های الماس نشان من و خواهرم رو بسیار به وجد آورده بود. و در نهایت آن خانم مهربان گفت که میتوانیم انگشتر ها را با تخفیف عالی به قیمت حداقل دو هزار یورو خریداری کنیم!! و ما دوپا داشتیم و دوپای دیگر هم قرض کردیم و از موزه خارج شدیم.
ساعت کاری اتوبوس های توریستی از هشت صبح تا شش عصر بود و ما در ایستگاه آخر که همان ایستگاه مرکزی بود از اتوبوس پیاده شدیم و پیاده به سمت میدان دام حرکت کردیم.
در راه مغازه هایی وجود داشت که بلیت تورهای بازدید از باغ لاله ها رو میفروختن. چون یکی از مهمترین هدف های سفر ما به آمستردام بازدید از این باغ بود مشتاقانه برای خرید بلیت تور ها روانه مغازه ها شدم.
باغ گلهای لاله هلند با نام ککنهاف در شهر لیسه در نزدیکی آمستردام قرار دارد. سه عدد بلیت برای روز بعد به مبلغ هر کدام پنجاه یورو را با استفاده از همان اسکناس پانصد یورویی که پذیرش هتل از ما قبول نکرد! خریدیم و پس از پیاده روی مختصر شام را در یکی از فست فود های تقریبا شلوغ همان خیابان میل کردیم که انصافا هم قیمت خوبی داشت و هم خیلی خوشمزه بود(سه برش پیتزا هر کدام 5 یورو). بعد از صرف شام از فروشگاه زنجیره ای که همان نزدیکی بود مقداری خرید کردیم. قیمت ها نسبت به پاریس بسیار مناسبتر بود و حتی یک چمدان کوچک هم به قیمت 40 یورو خریدیم که قبل از سفر مشابه آن را در بندرعباس خیلی گرانتر خریده بودیم!
پس از خرید پیاده به سمت هتل حرکت کردیم با یک چمدان پر از خریدهایمان. فاصله هتل از ایستگاه مرکزی حدود دو کیلومتر بود که صبح و شب این مسیر رو پیاده طی میکردیم. مسیرپیاده روی ما از بافت مدرن شهر بود که مراکز اداری بیشتر در آن قرار داشتند. طی مدتی که در آمستردام بودیم تلاش میکردم مسیر حمل و نقل عمومی برای رفت آمد از هتل روپیدا کنم ولی موفق نشدم. مسیر اتوبوس ها و قطار شهری با وجود کانال های آب بسیار پیچیده بود. حتی برای عبور پیاده از روی کانال ها هم تا پیدا کردن یک پل باید کلی راه میرفتیم. در عوض زیبایی مسیر با وجود ساختمان های رنگارنگ و کانال ها و پلهای زیبا خستگی رو از تنمون بدر می کرد.
روز بعد پس از صرف صبحانه در هتل به سمت ایستگاه اتوبوس توریستی رفتیم تا به موقع به محل قرار برای تور باغ گلها برسیم. راهنمای تور به ما گفت که ممکن است نم نم باران طی بازدید از باغ ما رو غافلگیر بکند و بهتر است چتر یا بارانی به همراه داشته باشیم. ما معمولا چتر و بارانی سبک و مقداری تنقلات و نوشیدنی به همراه داریم و ازین بابت نگرانی نداشتیم.
راهنمای تور با موافقت مسافران یک آهنگ شاد به زبان آلمانی پخش کرد که مسیر حدود دو ساعته رو برای ما دلچسب تر میکرد.
چون بلیت ورودی باغ از طرف تور خریداری شده بود راهنمای مهربان با مشخص کردن مکان و زمان بازگشت ما رو به داخل باغ هدایت کرد.
باغ گلها از چند مجموعه شامل گلخانه، مزرعه و غرفه و فروشگاه تشکیل شده. علاوه بر گل لاله بسیاری از گلهای بهاری هم در این جشنواره نمایش داده میشود. گلهای ارکیده، کاکتوس ها و ... هر کدام گلخانه مخصوص به خود را دارند و به زیبایی تمام آراسته شده اند.
در ایران از جشنواره های گل بازدید کرده ام و انصافا کیفیت گلها مشابه ایران بود ولی چیزی که بیشتر برام جالب بود نحوه چیدمان گلها و تنوعشون بود. محیط باغ مثل یک پارک بود با درختان بلند مانند چنار و درختان پر از شکوفه. هر طرف رو که نگاه میکردی پر از گل بود و چی بهتر از این برای عکاسی. خلاصه کنم حتی بنفشه ها هم که همه جا پیدا میشن طور دیگری بودند انگار با شابلون همه رو نقاشی کرده بودند. نم نم بارون هم که راهنمای تور قولش رو داده بود حس بهشتی فضا رو بیشتر می کرد.
توریست های زیادی برای بازدید آمده بودند ولی با توجه به وسعت باغ و تنوع لوکیشن ها برای عکاسی هر زمان میتونستی موقعیت خلوت و زیبا پیدا کنی.
دخترک های توریست هندی زیادی دیدیم که با گلها عکس می گرفتند. افرادی هم با لباس های محلی هلندی سرود دسته جمعی میخوندن و مثل کرد های خودمان دست در دست زنجیروار حرکات موزون میکردند. دکه های فروش اسنک که بیشترشون شیرینی مخصوص به نام وافل رو میفروختن رو میشد هر جای باغ پیدا کرد. یک ظرف هم از وافل های ریز شده به اندازه یک حبه قند هم گذاشته بودند برای تست کردن که با در نظر گرفتن شیرینی های ایرانی، وافل ها خیلی چنگی به دل نمیزدند و ویفر خوشمزه تره!
گاهی برای استراحت یک گوشه می نشستیم و دوربین رو غلاف میکردیم و مختصر خوراکی که همراه داشتیم میخوردیم و از لحظهای که در آن بودیم لذت میبردیم.
المان های زیادی برای عکاسی درنظر گرفته بودند که توریست ها به نوبت برای عکاسی از آن ها استفاده میکردند. جشنواره پنیر های محلی هم در وسط باغ برقرار بود. هر قالب پنیر که در تصاویر میینید باغ بر 20 کیلو وزن داشت که برای حمل آنها بطور سنتی از وسیله ای چوبی استفاده میکردند که چرخ نداشت.
زمان مثل برق و باد گذشت و به ساعت بازگشت نزدیک شدیم و مطابق معمول نفر اول صف بودیم برای بازگشت. اتوبوس ما رو جلوی همان مغازه که تو رو خریده بودیم پیاده کرد و با توجه به اینکه بسیار گرسنه شده بودیم به همان فست فود قبلی رفتیم و همان سفارش همیشگی! و سپس پرسه زدن در خیابان های زنده ی آمستردام و خرید و بازگشت به هتل با پای پیاده.
روز بعد آخرین فرصت ما برای گشت و گذار در آمستردام زیبا بود. هنوز میدان دام و بازار محلی گل را ندیده بودیم. بعد از صرف صبحانه به سمت همان ایستگاه اتوبوس توریستی رفتیم تا از آخرین ساعات اعتبار بلیتمان نهایت استفاده را ببریم.
مقصد اول بازار گلهای محلی بود. از روی نقشه کانال به کانال در جستجوی بازار رفتیم تا بلاخره مقصد مورد نظر یافت شد. بازار پر بود از نماد های گل لاله، آسیاب و بذر انواع گلها که برای سوغاتی بسیار مناسب بودند. چند غرفه هم گلهای شاخه بریده طبیعی داشتند. آن طرف خیابان مغازه های فروش پنیر هلندی بودند. من چند مزه رو امتحان کردم اما خیلی خوشم نیومد و با توجه به اینکه هر قالب کوچک حدود 30 یورو قیمت داشت از خریدش صرف نظر کردم.
بخشی از مسیر اتوبوس های توریستی هاپ آن هاپ آف رو میشد با قایق طی کرد که خودش از جذابیت های آمستردام گردی هست. پس از روی نقشه نزدیکترین اسکله قایق های قرمز توریستی رو پیدا کردیم و منتظر رسیدن قایق شدیم.
مسیر قایق ها داخل کانل ها کاملا مشخص است و مثل خیابان ماشین رو علامت گذاری شده. حتی بعضی جاها چون کانلها مثل چهارراه بهم میرسند چراغ راهنمایی وجود دارد. از داخل قایق تماشای ساختمان های رنگی بهم چسبیده لذت خاص خودشو داشت. دوستی می گفت این خانه ها بسیار گران هستند و برخی بسیار کوچک که حتی موقع اسباب کشی وسیله ها رو از بیرون ساختمان با طناب جابجا می کنند.
مقصد بعدی ما باغ وحش آمستردام بود. باغ وحش زیاد بزرگی نبود اما دیدن کانگرو و زرافه ما رو مجاب کرد که به آنجا هم سر بزنیم. موقع خرید بلیت متصدی باجه بهم گفت که اگر خواهرت زیر چهارده سال سن داره بلیت براش نیم بها حساب بشه و ظاهر خواهرم کمی شبیه خود هلندی ها بود اما چون خیلی قدبلند و درشت هیکل هستند شبیه نوجوان های هلندی به نظر میرسید. در نهایت پس از بگو بخند سه عدد بلیت تمام بها و یک نقشه جمعا به مبلغ 74 یورو خریداری کردیم و وارد شدیم. ابتدا به گلخانه پروانه ها رفتیم. پروانه های رنگارنگ داخل گلخانه آزاد بودند و حتی روی شانه بازدیدکننده ها می نشستند.
در ایران من در موزه دارآباد فقط پروانه خشک شده دیده بودم. با توجه به اینکه بارون شروع شده بود اکثر حیوانات به آشیانه رفته بودند ولی بالاخره کانگرو ها رو دیدم. از چیزی که توی فیلم های حیات وحش استرالیا دیده بودم کوچکتر بودند. باز هم به دلیل بارش باران به فضای آکواریوم رفتیم که سرپوشیده بود. یا تنوع آبزیان آنجا بسیار کم بود و یا ما مسیر رو اشتباه رفته بودیم. خلاصه زیر باران به سمت خروج حرکت کردیم و به دنبال نزدیکترین ایستگاه اتوبوس های توریستی.
روز بعد آخرین روز سفر ما به آمستردام بود. پیاده از هتل به سمت میدان مشهور دام حرکت کردیم. میدان دام محل هنر نمایی هنرمندان و اجرای موسیقی بود. ظاهرا در آن روز فستیوالی برگزار میشد که با بالشت پر به همدیگه میزدند. من خیلی نزدیک نرفتم چون احساس کردم دوست و دشمن را نمیشناسند!
بعد از پرسه زدن در خیابان های اطراف آخرین عکس های یادگاری با شهر کانال های زیبا را گرفتیم و برای تحویل اتاق و سوار شدن به قطار پاریس با آمستردام خداحافظی کردیم.
نویسنده: شیرین