سلام میخام از سفر وان ترکیه براتون بگم. شهر وان یه شهر کوچیکه.نزدیک ترین شهر ترکیه به ایران.سمت خوی. شما باید از تهران بیایین خوی.از خوی بیایین مرز رازی.از مرز رازی شهر وان. پول ترکیه لیر هست.مردمشم مسلمونن بیشتر مثل خودمون. لیر رو میتونین هم تهران از صرافی بگیرین. هم لب مرز از محلیا .هم تو خود شهر وان کارت خوان ایرانی هست کارت بکشین لیر بگیرین. اول صحبت بگم براتون که سومین بارم هست وان میرم و یکم تجربه دارم از شهر وان. همسفرم اسمش علی هست خودم هم میلاد.
کوتاه بگم که ما از دبستان دوستیم. ما تصمیم گرفتیم بریم سفر یا وان یا استانبول.داشتیم تو سایت لست سکند چرخ میزدیم (جدی فقط داشتیم نگاه میکردیم جنبه تبلیغ نداره) که یه تور وان اقتصادی به چشممون خورد .اینم بگم دفعه های پیش هم که به وان سفر کردیم همین طوری یهویی رفتیم دفعه اول تبریز بودیم از یه نفر شنیدیم چطوری میشه رفت و رفتیم خوی ار خوی مرز رازی و شهر وان . دفعه دوم با ماشین خودمون رفتیم خوی .ماشین رو گذاشتیم پارکینگ. با ون رفتیم سمت وان. این دفعه ولی اومدیم کار درست و حساب شده کنیم (میگم براتون که چی شد ). خلاصه از یکی آژانس های مسافرتی خوب و بنام تور گرفتیم با شب اضافه راهی بشیم وان.
کل تور چهار روز و پنج شب بود. همسفرم علی موافق زمینی با اتوبوس رفتن نبود بعد کلی اصرار راضیش کردم خوش میگذره رفتیم سمت ترمینال آزادی. ساعت هفت عصر حرکت اتوبوس بود.ما شش ربع رسیدیم .یکم زودتر که دیر نشه. بعد کلی صف و شلوغی بلیط نه و نیم شب بهمون دادن (اینجا علی شروع کرد غر زدن). کلی غر زد که خیلی معطل میشیم کنسل کنیم .خلاصه راضیش کردم منتظر بمونیم. ساعت 9 رفتیم توی اتوبوس که حرکت کنیم ولی اتوبوس یک ساعت باز معطل کرد. (طبیعیه معطل کردن اتوبوس ولی علی معمولا یا شاید اصلا با اتوبوس سفر نکرده ). اتوبوس وی آی پی بود مثلا .یک ردیف صندلی تک نفره داشت یک ردیف دو نفره به ما دو تا صندلی دادن تک نفره پش سر هم. (علی شروع کرد غر زدن که حداقل این همه ساعت میخاستم حرف بزنیم الان جدا جدا ایم)
خلاصه حرکت کردیمو راه افتادیم با کلی غر. از تهران تا خوی حدود ده تا یازده ساعت طول میکشه. که خلوت بود جاده نسبتا و راننده حرفه ای بود که معمولا دو نفر راننده بخاطر طولانی بودن مسیر داره خوی صبح زود رسیدیم ترمینال خوی . جا تون خالی صبحانه رو خوردیم راه افتادیمبه سمت مرز رازی. همه سوار ون میشدن میرفتن سمت مرز رازی. اینو بگم بهتون همه با ون های نسبتا خوب و جدید رفتن سمت مرز ولی نوبت ما که رسید نگم براتون که یه مینی بوس اومد برای دوران جنگ جهانی اول .... سی تا سرعت نهایت میرفت.صندلی شکسته بود.صدای وحشتناک موتور میداد ... علی شروع کرد داد بیداد که این چه سفریه این چه توریه.خلاصه بحثمون شد
منم بهش گفتم من که نمیدونستم اینطوری میشه. چند نفر که همسفر بودیم اومدنو باز راضیش کردیمو راهی شدیم. ولی خدایی کلی خندیدیم تو اون مینی بوس .با صفا بود . ساعت حدود 10 صبح مرز رازی بودیم.نسب به دفعات قبل که اومده بودم یکم خلوت بود. یا شاید بزرگ تر شده بود و کلا رسیدگی کرده بودن بهش. رفتیم تو صف بررسی گذرنامه .به علی گفتم برو جلو (حالت احترام ایرانی) گفت نه تو بلدی تو برو. خلاصه رسیدیم تو گیت گذرنامه منو چک کردن مهر خروج زدن رد شدم. علی رو چک کردن گفتن ممنوع خروجی بردنش قسمت نیرو انتظامی. به من گفتن رد شو برو نمیتونی برگردی چون گذرنامت خروج خورده. با کلی اصرار اومدم قسمت نیرو انتظامی منم.پرسیدیم مشکل چیه. چون قبل از اومدن استعلام ممنوع خروجی گرفته بودم جفتمون مشکلی نداشتیم. گفتم بهتون کارحساب شده میخاستیم کنیم همه چی باهامون بود از کارت واکسن بگیر تا شناسنامه استعلام ممنوع خروجی و ...
کلی پرس و جو کردیم فهمیدیم که علی اقا خدمت سربازیشو خریده بوده و قبل اینکه کارت خدمت سربازیش بیاد درخواست گذرنامه داده با رسید خرید خدمت پلیس گذرنامه هم براش گذرنامه تک خروجه صادر کرده که ما یه سفر کربلا باهاهش رفته بودیم. تماس گرفتیم تهران گفتن باید بیای تهران کارت خدمت سربازی و گذرنامتو ببری اداره گذرنامه. دیگه گفتم سفرمون خراب شد برگردیم تهران. قرار شد من برم ورود گذرنامه بزنم به ترکیه برگردم بیام. علی گفت تو برو اصلا سفر من میرم تهران برمیگردم نهایت یکروزه. که من قبول نکردم. که به ذهنمون رسید بریم اداره گذرنامه شهر خوی. منو از مرز نزاشتن خارج بشم بخاطر همون مهر خروج گذرنامه. من با چمدونا نشستم دم گیت خروج.علی راهی شد اداره گذرنامه خوی.
ساعت 11 صبح رفت ساعت 4 بعدظهر برگشت مرز. فاصله مرز تا خوی زیاد نیست ولی جادش باریک و پرخطره که نمیشه تند رفت. نگم براتون که تو این 5 ساعت چه گذشت بر من. فک کنین صف ها هی زیاد میشدن کم میشدن مردم از گیت گذرنامه رد میشدن. اولش طاقت اوردم کنار چمدونا وایسادم.یکساعت بعد نتونستم. روی چمدونا نشستم. بعد یکساعت باز گشنم شد چمدونا باز کردم خوراکی در اوردم. اینو نگفتم براتون که توی مرز چون نقطه مرزی هست موبایلتون انتن نداره اصلا. باید از اون جا خارج بشین یکم فاصله بگیرین یکم انتن میده. ساعت شد 3 عصر .از یه طرف استرس داشتم انجام نشه کار علی از طرف دیگه مرز تا ساعت 5 کار میکرد (ساعت اداری). مرز به اون شلوغی خلوت خلوت شده بود در نظر بگیرن شلوغی مترو رو یهو میبینین خلوته خلوته هیچکس نیست.
ساعت 3.5 رفتم قسمت پلیس. گذرنامه با چمدونا رو با کلی اصرار گذاشتم بیام بیرون تماس بگیرم با علی. بعد کلی سعی بالاخره انتن دادم گوشی تماس گرفتم. علی گفت درست شده مشکل داره راه میوفته سمت مرز برگشتم داخل منتظر علی.خیالم راحت شده بود دیگه که مشکل حل شده خوابم گرفت. کنار چمدونا خوابم برد بعد یکم. با صدای محلی ها که از مرز جنس جابجا میکنن بیدار شدم دیدم ساعت 4.5 شده. علی نیومده بود رفتم که وسایل رو بزارم برم تماس بگیرم که علی رسید. عین دیوونه ها میخندیدیم (نگاهمون میکردن همه ). خیلی خوشحال بودیم. کلی راه اومده بودیم کلی معطل شده بودیم. چمدونارو برداشتیمو بدو بدو رد شدیم همه از صبح میدونستن مشکلمونو میپرسیدن حل شد ؟
حالا من شروع کردم غر زدن .انتقاممو گرفتم از تهران بهم غر میزد علی هی. گیت مرزی رو که رد کردیم یه نم بارون داشت میزد خیلی خوب بود وسط گرمای تابستون تهران. خنک بود هوا. سوار ون شدیم بسمت وان
تو ترمینال خوی بهمون بلیط دادن که بدیم ون ها ببرنمون هتل هزینه نباید بدین دیگه به ون. سوار که شدیم تمام راهروی ون رو راننده ون چمدون چید روی هم. همه چمدون داشتن بزرگ.فقط ما سبک بال سفر کرده بودیم جاده قشنگی داره وان. کنار جاده زمین های کشاورزی مکانیزه هست. خیلی جالب بود از کاشت تا برداشت مکانیزه بود. دو تا دریاچه داره این طرف جاده به سمت وان قشنگه. ما هتل پنج ستاره استخر دار علی گفته بود بگیریم با کلی تحقیق یکی پیدا کردیم رزو کردیم که راحت باشیم. ساعت 6 تو شهر وان بودیم . تو خیابون جمهوریت که خیابون اصلی وان هست قدم میزدیم سمت هتل. اسباب کشی در حال انجام بود. که حتی اسباب کشی شونم مثل کشاورزی مکانیزه بود.
از پنجره راهرو ساختمون یه تسمه نقاله مانند وسایلو مستقیم میرسوند به کامیون. رفتیم پذیرش هتلی که رزرو کرده بودیم .برگه های رزرو رو دادیم گفتن که اتاق خالی ندارن. ما گفتیم ما رزرو کردیم اشتباه شده.گفتن خالی نداریم. خسته و داغون اتاق بهمون ندادن. از طریق وای فای هتل تماس گرفتیم با لیدر تور.گفت میاد. نیم ساعت گذشت نیومد. دوباره تماس گرفتیم گفت پنج دقیقه دیگه میرسهک. نیم ساعت بعد خبری نشد ... صبرمون تموم شد تماس گرفتیم دفتر آژانس مسافرتی تهران. بعد از چند دقیقه لیدر تازه اومد هتل. ااومد گفت جا خالی نداره این هتل باید ببرمتون هتل چهار ستاره دیگه. علی شروع کرد داد بیداد که ما پول هتل پنج ستاره دادیم.
من انقدر خسته بودم فقط نشستم نگاه میکردم توان مداخله نداشتم. به علی گفتم توان برگشتن که نداریم قبول کن بریم هتل دیگه. ناراضی قبول کرد ...رفتیم یه هتل چهار ستاره اتاق بهمون دادن. از در اتاق وارد شدیم خودمونو انداختیم رو تخت. دنبال کنترل کولر بودیم. کلافه بودیم. از یه طرف معطلی بخاطر گذرنامه توی مرز. از طرف دیگه اتاق ندادن هتلی که رزرو کرده بودیم و جابه جایی. کولرو من روشن کردم. باد گرم میزد عین بخاری ....علی گفت بلد نیستی تو بده من تنظیم کنم ولی فرقی نکرد ...باد گرم ...کولرش خراب بود. دوباره رفتیم پذیرش هتل. وای علی شده بود اسفند رو آتیش .باز من جون نداشتم نشستم نگاه میکردم. گفتن اتاق خالی ندارن
زنگ زدیم لیدر. گفت هتل خالی ندارن .اگر میتونیم خودمون پیدا کنیم هزینشو میدن. هرچی گشتیم هتل خالی پیدا نکردیم.قرار شد فردا اتاقو عوض کنن. فقط رفتیم خوابیدیم تا صبح بشه .اتاقی که بهمون دادن .سر تا سر پنجره تو کوچه. روبروی رستوران موسیق زنده.دیوار به دیوار کافه. نتونستیم بخوابیم پنجره رو میبستیم گرما میکشتت.باز میکردم انگار وسط موسیقی زنده نشسته بودی.گفتیم ما که داریم سر صدا رو تحمل میکنیم بریم رستوران یه چیزی بخوریم حداقل. اینو بگم علی اصلا فلفل یا تندی نمیخوره. رفتیم تو رستوران یه سالادی رو همه میز ها بود گوجه اصل سالاد بود با جعفری و چیزای دیگه
علی غذا سفارش داد.ادانا کباب سفارش داد چوم عین کوبیده بود شکلش. اولین لقمه غذا اتیش گرفت .دادش در اومد.. اومد سالاد بخوره بهتر بشه سالاده پر فلفل بود. خدایی هم کباب هم سالاد خیلی تند بود .کوفتش شد و رفتیم هتل خوابیدیم تا فردا. صبح پا شدیم رفتیم صبحانه معروف وان رو خوردیم
اتاقمونو عوض نکردن گفتن نداریم.اومدیم تو اتاق که سرویس اتاق هم خراب شد. رفتیم پذیرش گفتیم کولر نخاستیم سرویس خرابه اومدن گفتن درست نمیشه. اتاق خالی نداشتن .علی شروع کرد داد بیداد که ما نمیتونیم سه طبقه بیاییم پایین بریم سرویس. گفتن برین هتل پیدا کنین خودتون ما هزینشو میدیم. رفتیم هرچی گشتیم پیدا نکردیم باز.شب برگشتیم همون هتل.همون اتاق. فردا وسایلو جمع کریم برگردیم تهران سه روز از سفرمون مونده بود. ولی نه کولر داشتیم نه سرویس خیلی عذاب بود. رفتیم پذیرش کارت اتاقو دادیم. سوار ون شدیم به سمت مرز
داشتیم حرکت میکردیم رزوشن هتل اومد سراغمون یه اتاق خالی شده نرید. علی گفت ول کن جمع کردیم برگردیم.گفتم ببین اتاقو نخواستی میریم. تا الان سفر هیچ جایی یا هیچ خریدی نرفتیم. اتاقو دیدیم .خوب بود. علی کولر رو روشن کرد نشست منم چمدونارو رفتم اوردم بالا.
تازه سفر ما شروع شد بعد دو روز دردسر..بعدش رفتیم خرید...
چند تا پاساژ داره شهر وان که همرو میتونین حتی پیاده قدم بزنین . رستوران زیاد داره عوضش. یه خیابونم پیدا کردیم عمده فروش بودن نزدیک پاساژ زیر زمینی . پاساژ زیر زمینی مانند داشت که شکل مغازه ها بیشتر شبیه کاسب های خودمون بود.جالب بود برام. قدیم که اومده بودم پارک آبی نداشت. ولی انگار 2018 افتتاح شده بود. نزدیک ساحل دیوان احداث شده با سرسرهای بزرگ. امکانات رفاهی خوب و کاملی داشت. استخر بزرگسالان.استخر مخصوص کودک.سالن ماساژ.چای خانه.صندلی های ساحلی.رستوران.کافه.موزیک.بوفه و.... ولی انتظار پارک آبی حرفه ای نداشته باشین. یه پارک آبی جمع و جور بامزه ولی تمیز واقعا.
فرداش صبح رفتیم تور کشتی جزیره. یه کشتی بزرگ با موزیک زنده همراه با پذیرایی ...بعد ظهر رفتیم خانه گربه های وان .گربه های پشمالو با رنگ چشم های متفاوت. اهالی وان میگن که این گربه ها تنها جفتی از گربه ها بودند که حضرت نوح آن ها را سوار کشتی کرده. جاهای دیدنی وان این ها هست:
1-جزیره آکدامار
2-مرکز خرید ای وی ام وان
3-دریاچه وان
4-آبشار مرادیه
5-قلعه وان
6-موزه وان
7-مسجد کایا چلبی
8-صومعه واراگاوانک
9- قلعه هوشاپ
10-مسجد جامع وان
11-قلعه ساردورینیلی
12-جزیره آدیر
13-دودکش جن وانادوکیا
14-خیابان جمهوریت
15-اسکله وان
16-پارک های آبی وان
و ...
روز آخر که اتاق رو میخاستیم تحویل بدیم .اومدم پذیرش کارت اتاق رو دادم رزوشن. گفتن لیدرتون هزینه هتل رو نداده گذرنامتونو نمیدیم(علی شروع کرد) یک ساعتی معطل شدیم تا لیدر اومد حل شد و برگشتیم سمت مرز رازی. از مرز با ون اومدیم سمت ترمینال خوی. بلیط گرفتیم برای تهران. ایندفعه سریع سوار اتوبوس تهران شدیم حرکت کرد زود . سفر پر ماجرایی بود این بار برا من که سفر هام آرومه و همه چی رو دوست دارم از قبل چیده باشم. خلاصه که حواستون رو بیشتر جمع کنین درباره آژانس های مسافرتی و حتما استعلام بگیرید گذرنامتونو شهر خودتون معتبر باشه که توی مرز اسیر نشید مثل ما. امیدوارم که سفر های خوبی در پیش داشته باشید این بود سفر ما
نویسنده: میلاد خسروی