سنت‌باسیل با طعم هات‌داگ

4.5
از 37 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سنت باسی با طعم هات داگ

سفرنامه مسکو و سن پطرزبورگ

هیچ حقیقتی در ذهن دو نفر یکسان جلوه نمی‌کند. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۶۳۸)

آبان 98 وقتی پرواز دهلی در فرودگاه امام نشست با مریم عهد کردیم که سفر بعدیمان مسکو و سن پطرزبورگ باشد آن روزها نمی‌دانستیم و حتی برایمان قابل تصور هم نبود که کمتر از چهار ماه بعد ویروس کرونا تمام دنیا را درگیر می‌کند و تمام مرزها را می‌بندد و آرزوی ما برای کشف جهان را به یک افسانه بدل می‌کند. هیچوقت فکر نمی‌کردیم که برای تحقق این رویا نیاز باشد چهار سال صبر کنیم و از آن عجیب‌تر اینکه ظرف این چهار سال دلار به قیمت دور از ذهن پنجاه و سه هزار تومان می‌رسد. قیمتی که در عمل سفر کردن به خارج از کشور را غیر ممکن می‌کند.

ولی بالاخره بعد از چهار سال صبر و کلی اتفاقات عجیب و غریب که در این مدت از سر گذراندیم من و مریم دل را به دریا زدیم و تصمیم گرفتیم سال هزار و چهارصد و دو بالاخره به این آرزوی دیرینه‌مان جامه عمل بپوشانیم. برای همین بود که از فروردین‌ماه شروع کردیم به تحقیق و جستجو. بخشی که به احتمال زیاد لذت‌بخش‌ترین بخش سفر است.  از آنجایی که منابع زیادی برای تحقیق وجود نداشت من از همان اول تصمیم گرفتم که برای اولین بار سفرنامه بنویسم. بخش اول سفرنامه سعی می‌کنم خلاصه و مختصر درباره‌ی نحوه‌ی انتخاب تور و برنامه‌ریزی‌ها بنویسم و بخش دوم سفر به صورت روزانه از تجربیات سفر خواهم گفت. به امید اینکه این سفرنامه به سوالات شما در خصوص دو شهر فوق‌العاده زیبای سن پطرزبورگ و مسکو جواب بدهد.

بخش اول

اگر مثل من از فالوورهای دائمی سایت‌ها و آژانس‌های مسافرتی باشید مطمئناً هر روز با قیمت‌های متنوعی از تورها روبه‌رو می‌شوید و اگر احیاناً باز هم مثل من ساکن شهرستان باشید و خیلی هم محتاط و شاید کمی هم بدبین باشید انتخاب یکی از این آژانس‌‎ها برای خرید تور برای شما هم به یک چالش بدل خواهد شد. در مرحله اول من به سراغ یکی از آژانس‌های معتبر کرمان رفتم می‌خواستم با خیال راحت به حسابشان پول واریز کنم و نگران چیزی نباشم اما اختلاف قیمت هفت میلیونی این آژانس با تبلیغات اینستاگرامی از یک طرف و اطلاعات کم مسئول تورهای خارجی این آژانس از طرف دیگر مرا وادار کرد که به سراغ گزینه‌های دیگری بروم.

گزینه‌ی بعدی سایت لست‌سکند بود که از قبل می‌شناختمش و از اعتبارش هم مطمئن بودم اما مشکل اینجا بود که این سایت برای تور روسیه یعنی مسکو و سن پطرزبورگ آژانس‌های زیادی با قیمت‌های متنوع و هتل‌های متنوع‌تر پیشنهاد می‌کرد که باز انتخاب را برای ما مشکل می‌کرد. چالش بعدی برای ما فرستادن پاسپورت‌ها بود. چرا که نه من و نه مریم به هیچ عنوان نمی‌خواستیم و نمی‌توانستیم که برای دریافت ویزا به تهران برویم و در نتیجه آژانس مورد نظر می‌بایست مورد اعتماد ما باشد. در مرحله اول شروع کردیم به پیدا کردن نام آژانس‌ها و محل دفترشان در تهران را چک می‌کردیم و مجوزشان را در سایت سازمان هواپیمایی کشوری چک می‌کردیم.( بسیاری از این آژانس ها فارغ از اینکه آیا معتبر هستند یا نه مجوزشان باطل شده است. )

بعد از دو روز بررسی به اسم آژانس نادیا پرواز رسیدیم. مجوز داشت. آدرس دقیقی از دفترش در سایت ثبت شده بود و مهم‌تر از همه خانم میکائیلی پشت تلفن با ما دقیق و درست صحبت کرد و اطلاعات کافی از تور به ما داد و از طرف دیگر خیال ما را برای ارسال پاسپورت‌ها راحت کرد. ( پست خصوصی به ما معرفی کرد که در کمتر از بیست و چهارساعت پاسپورت‌ها را به دستشان رساند و بعداً پاسپورت‌های ویزادار را از همین طریق برای ما ارسال کرد.) بخشی از پول را پرداخت کردیم و با اینکه هنوز کمی نگران بودیم صبر کردیم تا ویزاها صادر شوند و بعد از ارسال عکس ویزاها برایمان باقی مبلغ را به حسابشان ریختیم.

مبلغ 115 دلار برای ویزا را هم به نرخ روز دلار بعد از صدور ویزا ریالی به حسابشان ریختیم. تا اینجای کار همه چیز خوب پیش رفته بود. خانم میکائیلی بعداً بیمه‌نامه‌ها، بلیط‌ها، ووچر هتل و پاسپورت‌ها را برایمان ارسال کرد. همه دقیق و درست و ما از همین مدارک برای دریافت دلار دولتی استفاده کردیم.( به بانک ملی مراجعه کردیم و در خرداد 1402 مبلغ 500 دلار حواله دریافت کردیم که بعداً در فرودگاه امام و بعد از ورود به سالن ترانزیت از طریق دستگاه‌های عابر بانک دریافت کردیم.)

بخش دوم

روز اول: 13 خردادماه 1402 (پالاس بریج زیر نور چراغ‌ها)

سفری که این همه منتظرش بودیم شروع شد. هر دو نفرمان تا ظهر سر کار بودیم قرار بود با پرواز هفده چهل به تهران پرواز کنیم چند ساعتی را تهران استراحت کنیم و احیاناً کمی هم از تهرانگردی لذت ببریم و بعد ساعت دوازده شب به سمت فرودگاه امام حرکت کنیم که به موقع برای پرواز ساعت چهار و چهل پنج دقیقه ایرفلوت تهران به مسکو در فرودگاه حاضر باشیم. ولی از آنجایی که هیچ بخشی از زندگی قابل پیش‌بینی نیست به خصوص بخش سفرش، پرواز ما به خاطر یک طوفان بیست دقیقه‌ای در کرمان سه ساعت تاخیر داشت به طوری که دیگر واقعا نگران شده بودیم و خودمان را لعنت می‌کردیم که چرا روز قبل به تهران سفر نکردیم و برای نصف روز کار کردن و یک روز مرخصی کمتر این قدر معطل کردیم. در نهایت پرواز ما ساعت یازده شب به تهران رسید و از آنجایی که هر دو نفرمان خیلی ترسیده بودیم قید استراحت را زدیم و مستقیم از فرودگاه مهرآباد رفتیم سمت فرودگاه امام مسیر چهل و پنج دقیقه بیشتر طول نکشید و ما خیلی زودتر از موعد رسیدیم به فرودگاه امام.

 هر دونفرمان بی‌نهایت خسته بودیم و فکر اینکه هنوز حداقل تا فردا ظهر توی فرودگاه‌های مختلف سرگردانیم کلافه‌مان کرده بود اما چاره‌ای نبود. پرواز سر ساعت حرکت کرد و بعد از تقریبا چهارساعت به فرودگاه شرمتیوو مسکو رسید. نکته خوب پرواز خارجی این بود که از همان لحظه این احساس را داشتیم که سفر شروع شده است به خصوص که با غذای روسی از ما پذیرایی شد و به ما این پیغام را رساند که تا کشف دنیای لئو تولستوی و سویتلانا الکسیویچ فاصله‌ی چندانی نداریم.

1-1.jpg

1-2.jpg
پذیرایی هواپیما شامل چیکن استراگانوف و کالباس و قارچ‌های کمی عجیب و غریب

 طبق برنامه ما می‌بایست بعد از چک شدن ویزاها با پرواز ساعت دوازده و نیم مستقیما به سن پطرز بورگ برویم. با اینکه من به خاطر خواندن سفرنامه‌های بقیه دوستان کمی استرس داشتم و می‌ترسیدم ورودم به کشور با مشکل مواجه بشود و با اینکه برخی از همسفرهای ما دچار مشکل شده بودند اما پاسپورت من و مریم بی‌هیچ مشکلی مهر ورود به کشور خورد و ما وارد سالن ورودی شدیم. از قبل آژانس به ما گفته بود که هنگام دریافت کارت پرواز بگویم که بارهایمان را در فرودگاه سن پطرزبورگ تحویل می‌گیریم. پس بدون اینکه دنبال چمدان‌هایمان بگردیم کمی توی فری‌شاپ فرودگاه گشتیم و بعد رفتیم تا خروجی ترمینال B را به سمت ترمینال C پیدا کنیم.

چرا که پرواز ما پرواز داخلی بود و باید تغییر ترمینال می‌دادیم. دقیقا همینجا بود که با اولین برخورد حرفه‌ای و خوب بوران پارس رو به رو شدیم. تور لیدر تور مسکو با تابلویی که پیشتر عکسش را برایمان فرستاده بودند دنبالمان آمده بودند و دقیق و درست ما را راهنمایی کردند که به کدام سمت برویم و چطور ورودی ترمینال را پیدا کنیم و حتی نام تور لیدر سن پطرزبورگ را هم به ما گفت.

2-1.jpg

2-2.jpg

2-3.jpg6.jpg

2-4.jpg
خوراکی‌گردی در فرودگاه مسکو

پرواز بعدی هم به خوبی و بی‌هیچ مشکلی انجام شد و ما نزدیک ساعت دو به فرودگاه پلکوا سن پطرزبورگ رسیدیم و خیلی راحت نیلوفر تور لیدر تور سن پترزبورگ را پیدا کردیم. نزدیک به یک ساعت منتظر باقی همسفرهایمان نشستیم.

6.jpg
سن پطرزبورگ در یک نگاه

 همه کلافه و خسته بودند و هر دقیقه انتظار به اندازه‌ی صد سال می‌گذشت اما نیلوفر با روی خوش و اینکه ممکن بود شما دیرتر بیاید و خیلی بد است که کسی جا بماند ما را به صبر دعوت می‌کرد بعضی از هم سفرها همان‌جا به مبلغ پنج دلار سیم کارت خریدند اما نیلوفر گفت که واقعا خرید سیم کارت لزومی ندارد و کاملاً هم حق داشت و برای کسانی که مثلاً بیزنس نداشته باشند همان اینترنت هتل برای ارتباط با خانواده و باقی کارها کفایت می‌کند. ما توی همان فرودگاه توانستیم به اینترنت فرودگاه متصل بشیوم و به خانواده‌مان اطلاع بدهیم که رسیدیم.

4.jpg
پذیرایی مختصر هواپیمایی ایرفلوت در پروازهای بین دو شهر مسکو و سن پطرزبورگ

بعد از جمع شدن تمامی همسفرها از فرودگاه خارج شدیم. سن پطرزبورگ سرد بود به طوری که همگی وحشت کردیم. مگر قرار نبود هوا بهاری باشد. پس این سوز سرد واسه چیه؟ هوا سرد بود اما طبیعت سن پطرزبورگ فوق‌العاده زیبا بود درخت‌ها و چمن‌ها همه تازه و سرسبز بودند و هوا بی‌نهایت تمیز بود. شهر در نگاه اول مدرن و تمیز و در عین حال اصیل و دست نخورده به نظر می‌رسید.

نیلوفر درباره‌ی برنامه‌های پیش روی گروه و قوانین روسیه صحبت کرد گفت که چه کارهایی باید بکنیم و کدام‌ها را نباید. به طور مثال یک برگ کوچک اداره‌ی مهاجرت هنگام ورود به کشور داخل پاسپورت هست که نیلوفر تاکید کرد که ازش عکس بگیریم و حتما مراقبش باشیم که گم نشود و یک سری قوانین درباره‌ی سیگار کشیدن و حتی حمام کردن در روسیه. ( مثلا مواظب باشیم کف حمام خیس نشود چرا که کف حمام هتل‌ها عایق نیستند و در صورت نم دادن به اتاق‌های پایینی خسارت می گیرند.)

در نهایت ساعت چهار به هتل هیجده طبقه‌ی آزیموت رسیدیم و با کمی معطلی اتاق‌ها را تحویل گرفتیم من پیشتر هتل را در سایت بوکینگ و سایر سایت‌های موجود چک کرده بودم این هتل چهار ستاره  امتیاز 4.8 را دارد و فاصله‌اش تا جاهای دیدنی سن پترزبورگ منطقی است.( توی گوگل مپ فاصله تا خیابان نوسکای را زده بود 45 دقیقه پیاده‌روی که البته ما یک ساعته این فاصله را رفتیم.)  

5.jpg
اتاق هتل آزیموت سن پطرزبورگ

بعد از توضیح برنامه‌ها توسط نیلوفر قرار شد که همه مشخص کنند که می‌خواهند در کدام برنامه‌ها شرکت کنند و مبلغ دلاری را هم همان موقع بپردازند. من از همان ایران تصمیم داشتم که حتماً حتماً در برنامه‌ی باله‌ی دریاچه‌ی قو شرکت کنم. نیلوفر چندان استقبال نکرد اما بعد که دید ما واقعا می‌خواهیم به باله برویم گفت: "یه فکری می‌کنه". من فعلاً قیمت برنامه‌ها را برایتان می‌نویسم و بعداً در جای خودش توضیح می‌دهم که هر کدام چطور برگزار شد.

تور کشتی که قرار بود همان شب برگزار بشود 50 دلار. تور باغ پتروهوف 40 دلار و تور موزه ارمیتاژ 40 دلار گفته شد. یعنی هنوز نرسیده نفری 130 دلار به نیلوفر پرداختیم و قرار شد بعداً بهمون بگه که مبلغ باله چقدر هست و کی و چطور اجرا می‌شود و البته سیرک که در مسکو اجرا می‌شد و می‌بایست زودتر رزروش کرد مبلغ 60 دلار دیگه. که البته من و مریم نمی‌خواستیم توی این یکی برنامه شرکت کنیم.

6.jpg
منظره‌ی سن پطرزبورگ از اتاق هتل
7.jpg
محوطه‌ی هتل آزیموت

من و مریم نرسیده به اتاق لباس‌هایمان را عوض کردیم و بدون اینکه استراحتی کنیم زدیم بیرون. دلم می‌خواست توی هوای سن پطرزبورگ نفس بکشم و توی شهری که تولستوی درباره‌اش صحبت کرده بود، توی شهر جنگ و صلح قدم بزنم. اتاق ما ویوی فوق‌العاده‌ای به شهر داشت و چندین گنبد کلیسا از آن بالا دیده می‌شد . ما نزدیک‌ترین گنبد را که گنبدی آبی رنگ بود نشان کردیم و تصمیم گرفتیم به سمتش حرکت کنیم.

با اینکه هوا سرد بود قدم زدن توی خیابان‌های خلوت و آرام سن‌پطرزبورگ واقعا رویایی بود. دیدن آن همه ساختمان‌های زیبا و دست نخورده که به نظر می‌آمد سال‌هاست به انتظار ما نشسته‌اند. کاخ‌هایی که شاید زمانی منزل ناتاشای جنگ و صلح یا آناکارنینا بودند ما را مجذوب کرده بود. با کمی قدم زدن به گنبد آبی کلیسای نیروی دریایی رسیدم. روسری‌هایمان را سر کردیم و وارد شدیم.( برای ورود به کلیساهای ارتودوکس باید لباس مناسب و روسری داشته باشید.) عصر یکشنبه بود و مردم در حال عبادت کردن بودند. شمع‌ها در تاریک و روشن کلیسا می‌درخشیدند. بوی عطر بخور می آمد و هیچ صدایی جز صدای انعکاس قدم‌های ما زیر گنبد بلند کلیسا شنیده نمی‌شد. دیدن خلوص نیت این مردم بازآمده از حکومت شوروی که سال‌های کمونیست را پشت سر گذاشته بودند خیلی جالب بود.

8.jpg
کلیسای نیروی دریایی

اولین وعده‌ی غذایمان را در کی‌اف‌سی سر خیابان خوردیم. ارتباط برقرار کردن با فروشنده و خرید خیلی سخت بود چرا که کسی انگلیسی صحبت نمی‌کرد. به زبان اشاره و با کلی معطلی غذا سفارش دادیم. دو عدد ساندویچ مرغ سوخاری و نوشابه به مبلغ 466 روبل.

9.jpg
غذای KFC
10.jpg
فاکتور غذا

تا آخر سفر نکته‌ای که واقعاً جلب توجه می‌کرد این بود که فروشنده‌ها با دقت زیادی باقی‌مانده‌ی پول را برمی‌گرداندند و صبر و حوصله‌ی زیادی برای ما که هنوز با پول آن‌ها آشنایی نداشتیم به خرج می‌دادند. قرار بود ساعت نه شب برای رفتن به تور کشتی آماده باشیم برای همین برگشتیم و کمی استراحت کردیم. همسفرهایمان هنوز با شرایط سفر گروهی هماهنگ نشده بودند و کمی تاخیر داشتند برای همین ساعت ده از هتل خارج شدیم و به سمت کلیسای خون ریخته شده و پل عشاق حرکت کردیم.

11-1.jpg
پل عشاق روبه روی کلیسای خون ریخته شده

هوا تازه کمی گرگ و میش شده بود و تازه داشت تاریک می‌شد. برای همین عکس‌هایی که از این کلیسای رنگی و فوق‌العاده گرفتیم چندان خوب در نیامد. از آنجا به سمت محل لنگرگاه کشتی رفتیم و سوار کشتی شدیم. به خاطر سرمای هوا استفاده از فضای بیرون کشتی سخت بود همه به داخل کشتی پناه برده بودیم. اما از همان‌جا هم نورپردازی شهر سن پطرزبورگ در شب دیده می‌شد و صحنه‌های فوق‌العاده‌ای خلق کرده بود.

اینجا بود که کمی با همسفرهایمان آشنا شدیم و کم‌کم پیوند دوستی بینمان شکل گرفت. برنامه به این صورت بود که کشتی روی کانال‌ها حرکت می کند و وارد رودخانه نوا می‌شود. آنجا کمی صبر می‌کند تا اینکه در نهایت ساعت یک شب به انتظار باز شدن پل پالاس بریج می‌ایستاد.

12.jpg
پل پالاس بریج

اینجا یکی از لحظات به یاد ماندنی سفر برای من رقم خورد. درست لحظه‌ای که آهنگ معروف میلیون میلیون گل رز از خواننده معروف روس آلا پوگاچوا پخش می‌شد و تعداد زیادی قایق و مسافرانشان به انتظار باز شدن پل ایستاده بودند. در حالی که شهر زیر نور چراغ‌ها می‌درخشید.

13.jpg
 شهر سن پطرزبورگ زیر نور چراغ‌ها

در نهایت ساعت دو شب به هتل رسیدیم و اولین روز و شاید بتوان گفت طولانی‌ترین روزمان به پایان رسید.

روز دوم: 14خردادماه 1402 (سی هزارقدم در سن‌پطرزبورگ)

بعد از یک خواب فوق‌العاده و یک صبحانه فوق‌العاده‌تر ساعت 10 صبح از هتل خارج شدیم.

14.jpg
صبحانه هتل آزیموت سن‌پطرزبورگ

من و مریم مثل همیشه زودتر بیدار شدیم و قبل از حرکت با گروه کمی دور کانال فانتانکا که نزدیک هتل بود قدم زدیم. کمی هم در پارک روبه‌روی هتل نشستیم. برنامه تور امروز دیدن از کلیسای کازان، کلیسای سنت ایزاک و به طور کل خیابان نوسکی بود. اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم که بخش کلیسای کازان فوق‌العاده بود هم نمای بیرونیش و هم داخل کلیسا.

15.jpg
کلیسای کازان
16.jpg
نمای بیرونی ساختمان چرخ خیاطی سینگر روبه روی کلیسای کازان
17.jpg
گل‌های فوق‌العاده‌ی زن دست فروش رو به روی کلیسای کازان

کلیسای سنت ایزاک را فقط از بیرون دیدیم و متاسفانه فرصتی نشد که به داخل کلیسا برویم و از پله‌هایش بالا برویم. به نظرم باید دیدن شهر از آن بالا تجربه‌ی فوق‌العاده‌ای باشد.

18 (2).jpg
کلیسای سنت ایزاک که چهارمین گنبد بزرگ دنیا را دارد.( بعد از گنبد سلطانیه‌ی خودمان که سومین است.)

بخش نوسکی خیلی کم و کوتاه بود. با اتوبوس از میان خیابان نوسکی رد شدیم و نیلوفر کمی درباره‌ی قدمت ساختمان‌ها و مجسمه‌های زیادی که در سطح شهر بود توضیح داد. به لب رودخانه‌ی نوا رفتیم و جزیره‌ی زایچی را از دور دیدیم و با فانوس دریایی هم عکس گرفتیم. بعد به یک سوغات فروشی رفتیم که همان اول من و مریم تمام سوغاتی‌هایمان را (ماترویشکا و ورق‌های بازی با طرح سن پطرزبورگ) خریدیم که به نظرم به نسبت جاهای دیگری که بعدتر دیدیم از کیفیت خوبی برخوردار بودند و به لحاظ قیمت هم دست همه برای انتخاب باز بود. برای ناهار هم مهمان تور بودیم که غذای سلف و سرویس در هتل بود.

19.jpg
ناهار هتل( خطرناک است، نزدیک نشوید.)

من خیلی از غذاها خوشم آمد اما برخی از همسفرهایمان غذا را دوست نداشتند. غذا شامل کتلت بوقلمون (خیلی خوشمزه)، سبزیجات پخته شده، برنجی متفاوت با مال خودمان، پوره‌ی سیب زمینی، چیکن استراگانف و گولاش گوشت (تمام وقت یاد رمان دن آرام بودم که غذای اصلیشان گولاش بود) و چند مدل کیک برای دسر بود که من سعی کردم با دید باز تجربه‌شان کنم و راستش باید بگویم که واقعاً از تمامشان خوشم آمد.

20.jpg
 ناهار هتل

بعد از ظهر آزاد بودیم. برای همین من و مریم بدون هیچ استراحتی از هتل زدیم بیرون. برای اینکه برای درک روح سن‌پطرزبورگ هیچ چاره‌ای به جز قدم زدن در خیابان نوسکی نداشتیم. همان‌طور که گفتم فاصله هتل تا این خیابان تقریبا یک ساعت پیاده‌روی بود که خود این مسیر بی‌نهایت جذاب بود. چند بخش از خیابان نوسکی را از صبح نشان کرده بودیم که حتماً از نزدیک ببینیم. یکی شکلات‌فروشی تزارها که آن طور که نیلوفر می‌‎گفت از زمان تزارها آنجا بود. دیدن ویترین بیرونی و داخل این فروشگاه را به شدت توصیه می‌کنم.

21-1.jpg21-2.jpg

21-3.jpg
 شکلات‌فروشی تزارها

 دیدن ساختمان قدیمی شرکت چرخ خیاطی سینگر که حالا تبدیل به کتابفروشی بزرگی شده بود هم واقعاً جالب بود. گرچه زبان روسی را نمی‌فهمیدیم اما بزرگی کتابفروشی، نشرهای متفاوت و به طور کل درک حال و هوای این کتابفروشی را توصیه می‌کنم. کلیسای کازان درست روبه‌روی این ساختمان است. دوباره رفتیم و با نمای فوق‌العاده این کلیسا عکس گرفتیم و باز هم سری به کلیسای خون ریخته شده و پل عشاق زدیم و عکس‌هایمان را تجدید کردیم. هوا روشن بود و چرخیدن در خیابان نوسکی واقعاً لذت بخش بود.

22.jpg
کتابفروشی در ساختمان قدیمی چرخ خیاطی سینگر
23.jpg
فقط توانستیم کتاب اما اثر جین آستین را تشخیص بدهیم.

سری هم به کلیسای کاتولیک سنت کاترینا الکساندریا زدیم که به قول نیلوفر دیدنش برای درک تفاوت کلیساهای کاتولیک و ارتودکس واجب بود.

24.jpg
کلیسای خونِ ریخته شده

از آنجایی که ساختمان زرد رنگ گوستینی دوور هم از صبح برایمان خودنمایی کرده بود کمی هم میان غرفه‌های آنجا قدم زدیم اما چون صبح سوغاتی‌هایمان را خریده بودیم دیگر چنگی به دلمان نزد. قدم زدن در طول خیابان نوسکی و نگاه کردن به مردمی که با لباس‌های رنگی و زیبا و گاهی با دست گلی در دست در خیابان قدم می‌زدند یا شاید در حالی که با آهنگ یکی از هنرمندان خیابانی کمی شادی می‌کردند یا دور یکی از این هنرمندان جمع شده بودند آن قدر برایمان جذاب بود که گذشت زمان را نفهمیدیم. ساعت از یازده شب گذشته بود که به هتل رسیدیم و تازه متوجه شدیم که آن روز سی هزار قدم معادل بیست کیلومتر قدم زدیم. تجربه‌ای دردناک برای پاها اما روح‌بخش و بی‌نهایت به یادماندنی. ما روح خیابان نوسکی را لمس کرده بودیم.

25.jpg
قدم‌شمار سامسونگ و روز سی‌هزارتایی ما

 ( به مرکز خرید مدرن گالریا هم رفتیم که برندهای زیادی از معتبرترین‌های دنیا آنجا فروشگاه داشتند. البته قیمت‌ها برای جیب ما ایرانی‌ها زیادی بالا بود.)

روز سوم: 15 خردادماه 1402

امروز برنامه تور خیلی شلوغ بود و همگی باید ساعت 9 صبح صبحانه خورده در لابی هتل جمع می‌شدیم تا به سمت باغ پتروهف یا پتروگف حرکت کنیم. این باغ که کاخ تابستانه‌ی تزارهاست توسط پتر کبیر ساخته شده و از باغ ورسای فرانسه الهام گرفته است. داخل این باغ کلی فواره‌های طلایی رنگ جذاب هست و لب خلیج فنلاند قرار دارد. با توجه به اینکه امروز هوا خیلی خوب شده بود و دیگر از سردی هوا خبری نبود، قدم زدن در باغ و دیدن آبگیرها و درخت‌ها و گل‌های متفاوتی که در مسیر بود واقعاً لذت‌بخش بود. ما از داخل کاخ دیدن نکردیم برای همین من نمی‌توانم در این‌باره اظهارنظر کنم. باید بگم که فاصله‌ی این باغ از مرکز شهر نزدیک به یکساعت بود و به خاطر مدتی هم که در بازارچه‌ی محلی که بیرون از باغ بود گذراندیم بازدید از باغ کل صبح‌مان را گرفت. کیفیت اجناس بازارچه‌ی محلی پایین بود و ما خرید نکردیم.

26.jpg

26-1.jpg
فواره‌های طلایی باغ پتروگف
27-2.jpg
باغ پتروگف

وقتی به هتل رسیدیم فقط 45 دقیقه فرصت داشتیم تا تور بعدی شروع بشود. لباس عوض کردیم و خیلی زود به سمت کاخ ارمیتاژ حرکت کردیم که به نظرم ضعیف‌ترین تور اجرا شده در این چند روز بود. موزه فوق‌العاده بزرگ است و ما فقط یکساعت و نیم فرصت داشتیم که از مسیر اصلی موزه عبور کنیم. نیلوفر می‌ترسید که در سالن‌های پیچ در پیج موزه گم بشویم برای همین مرتب در حال داد زدن بود و با استرس تک‌ تکمان را کنترل می‌کرد.

در همین زمان کم قالی پازیریک را دیدیم که منتسب به ایران است. چند تا از نقاشی‌های لئوناردو داوینچی را تماشا کردیم و اقامتگاه خصوصی کاترین کبیر، کلیسای کاخ، محل تاجگذاری تزارها و سالن انتظار تزارها را دیدیم. نیلوفر سعی داشت در همین زمان کم داستان‌های جالبی درباره‌ی این بخش‌ها و برخی تابلو‌ها تعریف کند که شنیدنشان واقعاً جالب بود. ( اگر یکبار دیگر به سن‌پطرزبورگ سفر کنم دیدن از موزه ارمیتاژ را بدون تور و تکی تجربه می‌کنم.).

28-1.jpg

28-2.jpg
مومیایی مصر در موزه ارمیتاژ
29.jpg
قالی پازیریک که منتسب به ایران است. اما در غاری در مغولستان پیدا شده

30-1.jpg

30-2.jpg
کاخ ارمیتاژ

ساعت هفت باید به سمت سالن باله می‌رفتیم که این قدر انتظارش را کشیده بودیم. 60 دلار برای بلیط پرداخته بودیم و باید اعتراف کنم که برای من تجربه‌ی بی‌نظیری بود. دو ساعت و ربع بعدی مثل برق و باد گذشت و من از تمامی حرکات بالرین‌ها لذت بردم. البته برخی از دوستان که چندان با باله آشنایی نداشتند و از داستان دریاچه‌ی قو هم چیزی نمی‌دانستند چندان از باله خوششان نیامده بود. برای همین پیشنهاد می‌کنم قبل از شرکت در باله حتماً کمی درباره‌ی آن مطالعه کنید و با یک ذهن آماده به دیدن باله بروید.

31-1.jpg

 روز شلوغ ما با خوردن شاورما در رستوران تاجیکی کنار هتل تمام شد. هم کیفیت غذا خوب بود و هم قیمتش مناسب بود.

32.jpg
شاورمای مرغ
33.jpg
فاکتور غذا(شاورما و نوشابه 520 روبل)

روز چهارم: 16 خردادماه 1402 (سنت باسیل با طعم هات‌داگ یا بدرود سن‌پطرزبورگ)

صبح بعد از خوردن صبحانه باید به سمت فرودگاه می‌رفتیم. من و مریم کمی زوتر بلند شدیم و برای آخرین بار کنار کانال فانتانکا  قدم زدیم و از آخرین لحظاتی که در شهر زیبای سن‌پطرزبورگ بودیم  استفاده کردیم. برای آخرین بار به سوپر روبه روی هتل سری زدیم و از لوازم آرایشی کنار آن هم کمی خرید کردیم. ترک شهر سن‌پطربورگ واقعاً برایم سخت بود به خصوص که دید خوبی هم نسبت به مسکو نداشتم و فکر می‌کردم بخش فوق‌العاده‌ی سفر همین‌جا تمام شده است. نیلوفر تا لحظه آخر همراهمان بود و تا دم سالن ترانزیت ترکمان نکرد و خاطره‌ی خوب روزهای سن‌پطرزبورگ را با یک عکس گروهی ماندگار کرد.

34-1.jpg34-2.jpg34-3.jpg

34-4.jpg
قیمت برخی مواد خوراکی در سن‌پطرزبورگ

نزدیک ساعت دو به مسکو رسیدیم تصورم این بود که حداکثر تا ساعت سه اتاقمان را تحویل می‌گیریم اما تحویل اتاق در هتل آن‌قدر طول کشید که کلافه‌مان کرد به خصوص که ناهار هم نخورده بودیم. هوای مسکو گرم‌تر بود و خیلی زودتر از سن‌پطرزبورگ شب می‌شد. هتل ما ماریوت تورسکایا مسکو یک هتل چهار ستاره بود که در پایین خیابان توراسکایا قرار داشت.

35.jpg
خیابان توراسکایا
36.jpg
اتاق هتل ماریوت تورسکایا مسکو

این خیابان یکی از مشهورترین خیابان‌های مسکوست که به میدان سرخ ختم می‌شود. تور لیدرمان فریبا در مسکو در فاصله‌ی بین فرودگاه تا هتل کمی درباره‌ی مسکو و برنامه‌هایش برایمان صحبت کرده بود. دختر مهربان و باسوادی که اطلاعات زیادی درباره‌ی مردم روسیه و تاریخ و فرهنگش داشت. دو تور پیشنهادی برای مسکو وجود داشت. یکی کشتی‌رانی روی رودخانه‌ی مسکوا به قیمت 60 دلار که چون یک بار آن را در سن‌پطرزبورگ تجربه کرده بودیم چندان مورد استقبال جمع قرار نگرفت.

دوم سیرک که من و مریم قبلاً آن را رزرو نکرده بودیم و سومی که نیلوفر در آخرین لحظات از آن صحبت کرده بود بونکر. من قبلاً درباره‌ی آن نه خوانده بودم و نه شنیده بودم اما تا نیلوفر اسمش را برد فهمیدم از آن جاهایی است که حتما باید دیده شود. برای همین شروع کردم به اصرار که می‌خواهم بونکر را ببینم. فریبا قول داد که برای اجرای این تور تلاشش را بکند و پیشنهاد داد که امشب که شب آزادمان است حتماً پیاده‌روی در خیابان توراسکایا را تجربه کنیم و به میدان سرخ برویم چرا که دیدن میدان سرخ در شب حال و هوای فوق‌العاده‌ای دارد. حق با فریبای عزیز بود قدم زدن در خیابان توراسکایا و نگاه کردن به آدم‌ها، قانون‌مندیشان و آرامش و نظم حاکم بر شهر مسکو بی‌نهایت لذت‌بخش بود هتل حدود یک‌ساعت پیاده‌روی با میدان سرخ فاصله داشت.

37.jpg
کلیسای سنت‌باسیل

قدم زنان تا میدان سرخ رفتیم و بدون هیچ پیش زمینه‌ای وارد میدان شدیم. نورپردازی میدان در شب بی‌نهایت زیبا بود و البته تلاش ما دو نفر برای پیدا کردن نقاط آیکونیک میدان بی‌آنکه از کسی سوالی بپرسیم بخشی از جذابیت آن شب شد.

38.jpg
 نورپردازی زیبای میدان سرخ

مقبره‌ی لنین را از دور دیدیم.( به خاطر یک فستیوال که تا آخرین شب هم نفهمیدیم که چیست. نمی‌شد به مقبره‌ی لنین نزدیک شد.) و بعد دیدن سنت‌باسیل و زیبایی‌اش آن قدر جذاب بود که مدت زیادی رو‌به‌رویش نشستیم و به آن همه رنگ خیره شدیم. همان‌جا هم شاممان را خوردیم. ساندویچ هات‌داگ روسی که توی روده پیچیده شده بود و طعمش متفاوت بود. (مریم دوست داشت و من چندان خوشم نیامد به قیمت 250 روبل برای هر ساندویچ.)

39.jpg
سنت باسیل با طعم هات‌داگ

مریم پیشنهاد کرد کمی بیشتر پیاده‌روی کنیم و برای همین جلوتر رفتیم و کمی هم در حاشیه رودخانه‌ی مسکوا و پشت کاخ کرملین قدم زدیم و در نهایت اولین شب ما در مسکو با پیاده‌روی نهایی در خیابان توراسکایا به پایان رسید. خسته اما سرشار از لذت از دیدن جهانی نو به هتل برگشتیم.

روز پنجم: 17 خردادماه 1402 (غروب سنت‌باسیل)

بعد از صرف صبحانه که البته به نظر من به کیفیت صبحانه هتل سن‌پطرزبورگ نمی‌رسید.( به‌خصوص قهوه‌اش)

40.jpg
صبحانه‌ی هتل مسکو

با فریبا اولین تور مسکو را شروع کردیم. اولین مقصد ما کلیسای مسیح منجی بود که تاریخچه‌ی جالبی دارد. این کلیسا در زمان شوروی تخریب می‌شود و محلش تبدیل به استخر عمومی می‌گردد. بعدتر این کلیسا در زمان ریاست جمهوری پوتین دوباره ساخته می‌شود. نمای بیرونی کلیسا و نقاشی‌های داخلی آن واقعاً زیبا بود. ( برای ورود به کلیسا باید لباس مناسب داشته باشید اما پوشیدن روسری برای خانم‌ها الزامی نیست.) در زمان بازدید ما به علت یک نمایشگاه، نقاشی‌های مذهبی زیادی از کلیساهای متفاوت برای نمایش به آنجا آورده بودند. بخش جذاب بازدید برای من دیدن استخوان‌های قدیسین در یک دکور بود.( قبلاً درباره‌ی جمع کردن این استخوان‌های متبرک در کتاب یوزپلنگ اثر جوزپه تومازی دی لامپه دوزا خوانده بودم و حالا دیدنشان از نزدیک واقعا تاثیرگذار بود.)

بعد از بازدید از کلیسا به سمت تپه گنجشک‌ها رفتیم جایی که دانشگاه مسکو یکی از ساختمان‌های هفت خواهران که توسط استالین ساخته شده است قرار دارد . در طول مسیر فریبا اطلاعات جالبی درباره‌ی این ساختمان‌ها و داستان‌های پیرامونشان به ما داد و توانستیم از بالای تپه تمامی هفت ساختمان را ببینیم.

41.jpg
دانشگاه مسکو

 بعد از آن به خیابان آرابات رفتیم و فریبا ساختمان وزارت خارجه و البته خانه‌ی پوشکین را به ما نشان داد و کمی درباره پوشکین برای ما صحبت کرد. در طول مسیر مریم یک شعر زیبا از پوشکین برایمان دکلمه کرد.

زندگی

تو از چه رو به من اعطا شدی؟

ارمغان اتفاق

ای هدیه‌ی عبث

زندگی؟

الکساندر پوشکین      

42.jpg
خیابان آرابات

به طور کلی تور امروز چندان جذابیتی برای ما نداشت. برای همین تا به هتل رسیدیم کمی از غذاهایی که با خودمان آورده بودیم خوردیم و دوباره به سمت میدان سرخ راهی شدیم. تصمیم داشتیم این بار از مترو استفاده کنیم. چرا که ارتباط برقرار کردن با مردم و محک زدن توانایی‌هایمان در یک کشور غریب بخشی از جذابیت‌های سفر برایمان بود. به کمک نقشه‌های روی دیوار و البته یک خانم جوان مهربان که لطف کرد و از دستگاه برایمان بلیط تهیه کرد و حتی با ما ماند تا در ایستگاه درست از مترو پیاده شویم به مقصد رسیدیم.

احساس می‌کردیم که اورست را فتح کرده‌ایم. بعد از رسیدن به میدان سرخ به سمت پارک الکساندر رفتیم و بیشتر در کنار دیوار کرملین قدم زدیم. هر چه بیشتر دیوار قلعه مانند کرملین را می‌دیدم بیشتر کنجکاو می‌شدیم که به درونش راه یابیم. کمی کنار قبر سربازان گمنام ایستادیم و به دو سربازی که کنار آن بی‌حرکت ایستاده بودند و مردمی که آنجا جمع شده بودند نگاه کردیم. مدتی پیرزنی را که به نظر می‌آمد از میانه‌ی جنگ جهانی دوم بیرون آمده است نگاه کردیم و بعد از کمی استراحت به سمت ورودی میدان سرخ رفتیم و وارد پاساژ گوم شدیم.

43.jpg
مقبره‌ی سرباز گمنام
44.jpg
زن مرموزی که مدت‌ها کنار قبر سربازان گمنام ایستاده بود و زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد.( آیا گمشده‌ای داشت؟)

امشب کمی بیشتر درباره‌ی ساختمان‌ها می‌دانستیم و با اعتماد به نفس بیشتری قدم می‌زدیم. قبلاً درباره‌ی بستنی پاساژ گوم زیاد شنیده بودم برای همین در صف ایستادیم و بستنی خریدیم.( قیمت هر بستنی 100 روبل.)

45.jpg
بستنی پاساژ گوم

چون فریبا صبح گفته بود که حتماً روی پل شیشه‌ای برویم به سمت آنجا حرکت کردیم. صبح پل را از کنار رودخانه‌ی مسکوا دیده بودیم و موقعیتش را می‌دانستیم اما برای پیدا کردن مسیر از میان باغچه‌ها و درختان کمی دچار مشکل شدیم. این پل از کنار میدان سرخ شروع می‌شود و با یک پیچ زیبا روی رودخانه‌ی مسکوا دوباره به سمت میدان می‌پیچد. کف پل چوبی و دیواره‌های آن شیشه‌ای است و از جاهای دیدنی مسکو محسوب می‌شود.

46.jpg
 مسکو از فراز پل شیشه‌ای

 لذت دیدن غروب کلیسای سنت‌باسیل از بالای پل فراموش‌نشدی است. کمی آنجا نشستیم و یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین غروب‌های زندگی‌مان را تجربه کردیم. خورشید با سرعتی بی‌نهایت آرام پشت کلیسای سنت‌باسیل غروب می‌کرد و سقف آسمان به هزاران رنگ  مزین شده بود. روبه‌روی‌مان یکی از ساختمان‌های هفت خوهران وجود داشت و البته گنبد کلیسای مسیح منجی و زیر پایمان رودخانه‌ی زیبای مسکوا.

47.jpg
 غروب سنت باسیل

برای برگشت تصمیم گرفتیم که از اتوبوس‌هایی که در طول خیابان توراسکایا حرکت می‌کردند استفاده کنیم. فکر می‌کردیم که مثل مترو می‌توانیم به یک نفر پول بدهیم و او احتمالاً برایمان کارت اتوبوس بخرد. اما کسی در اتوبوس قبول نکرد برایمان کارت اتوبوس بکشد. هر دو نفرمان خیس عرق شده بودیم و بی‌نهایت استرس داشتیم. اما یک خانم مسن که کمی انگلیسی بلد بود گفت که ایرادی ندارد و مشکلی پیش نمی‌آید. بی‌هیچ مشکلی روبه‌روی هتل پیاده شدیم.

برای شام به سراغ سوپر کنار هتل رفتیم و بعد از کلی گشتن و دیدن مواد غذایی متنوع و البته لذت از سوپرگردی یک مدل سالاد الویه خریدیم که واقعا خوشمزه بود و خوردنش را به همه توصیه می‌کنم.(شام امشب 364 روبل)

روز ششم: 18 خردادماه 1402 ( کرملین در آتش‌بس)

بعد از صرف صبحانه قرار بود فریبا دنبالمان بیاید تا دومین تور مسکو را اجرا کند. این تور به صورت پیاده اجرا می‌شد و قرار بود با فریبا از ایستگاه‌های مترو بازدید کنیم و بعداً به میدان سرخ برویم. من و مریم میدان سرخ را درست و حسابی گشته بودیم و برای همین دیگر نمی‌خواستیم همراه تور به سمت میدان برویم. اما دیدن ایستگاه‌های جذاب مسکو که ثبت جهانی هستند را نمی‌خواستیم از دست بدهیم. اینکه یک گروه بزرگ با هم سوار مترو شوند و بعد هم با هم در ایستگاه درست از مترو پیاده شوند واقعا چالش‌برانگیز بود. اما مطمئناً بخشی از جذابیت سفر بود. بعد از بازدید از دو ایستگاه که به گفته‌ی فریبا جزو زیباترین ایستگاه‌های مسکو هستند به میدان سرخ رسیدیم.

48-1.jpg48-2.jpg48-3.jpg

48-4.jpg
مترو مسکو

اینجا بود که من و مریم از گروه جدا شدیم و  به سمت محل خرید بلیط ورود به کرملین رفتیم که دیروز مکانش را پیدا کرده بودیم.( در پارک الکساندر مستقر است.) من خوانده بودم که تهیه‌ی بلیط مشکل است و صفی طولانی دارد اما خرید بلیط خیلی زود انجام شد. مشکل آنجا بود که بلیط‌های متفاوت با قیمت‌های متفاوتی آنجا بود و من و مریم درک درستی از مکان‌های داخل کرملین نداشتیم برای همین به پیشنهاد زن پشت باجه که کمی زبان انگلیسی می‌دانست بلیط 1000 روبلی را خریدیم که مربوط می‌شد به آرموری چمبر. البته بعداً پشیمان شدیم که چرا بلیط برای دیدن صندوق الماس تهیه نکردیم.

روی بلیط‌ها به زبان روسی نوشته شده بود و گیج کننده بود. از یک زن نظافت‌چی کمک خواستیم که حتی یک کلمه انگلیسی بلد نبود. اما این زن با زبان اشاره جوری برای ما همه چیز را توضیح داد و روشن‌مان کرد که ظرف این شش روز هیچکس این قدر برایمان وقت نگذاشته بود. وارد کرملین شدیم و از زیر برج اسپاسکایا گذشتیم. (پلکان ورودی با کمی فاصله روبه‌روی محل خرید بلیط است.) ساعت بازدید ما از آرموری چمبر 14:30 دقیقه بود بنابراین ما چیزی حدود دو ساعت وقت داشتیم. وارد کاخ کرملین شدیم.  یک محوطه را مشخص کرده بودند و فقط می‌شد همانجا قدم زد. ساختمان‌های اداری از دور دیده می‌شدند توپ و ناقوس تزار در همین مسیر وجود دارند.

 وارد میدان مذاهب شدیم و کلیساهای زیبای آنجا را دیدیم و با حوصله عکس گرفتیم. اما بلیط ورود به کلیساها را نداشتیم. (بعداً همسفران‌مان گفتند که دیدن داخل این کلیساها چندان جذاب نبوده است.)

49-1.jpg49-2.jpg49-3.jpg

49-4.jpg
حال‌و‌هوای میدان مذاهب کرملین

بعد از مدتی چرخیدن در اطذاف میدان مذاهب به سمت یک پارک فوق‌العاده زیبا رفتیم که می‌شد آنجا کمی استراحت کرد و منتظر ماند. این پارک پر از گل‌ها و مجسمه‌های زیبا بود. در نهایت ساعت 14 به سمت آرموری چمبر حرکت کردیم و در کمال تعجب نگهبان‌ها نیم ساعت زودتر ما را به داخل موزه راه دادند.( همه چیز در روسیه آن قدر بر پایه نظم و دقت بود که باورمان نمی‌شد.)

51-1.jpg51-2.jpg51-3.jpg

51-4.jpg
پارک و فواره‌های زیبای کرملین

موزه پر است از طلاهایی که در طول تاریخ به تزارهای روس هدیه داده شده‌اند. ظرف‌ها و گلدان‌ها و چلچراغ‌های بی‌نهایت بزرگ طلا و البته کالسکه‌های تزارها و لباس‌ها و تخت‌های سلطنتی. راستش دیدن این موزه خیلی بیشتر از موزه ارمیتاژ به من چسبید چرا که فرصت داشتم از سر استراحت و طبق خواسته‌ی خودم همه‌جا را ببینم و لذت ببرم. تنها نکته‌ی منفی این بود که برای بعضی از ویترین‌ها تابلوی راهنمای انگلیسی زبان نگذاشته بودند. بعد از یک بازدید حسابی به سمت هتل رفتیم. ناهار امروز با تور بود و قرار بر این بود که یکی از همسفرها ناهار ما را برایمان بگیرد و به رسپشن هتل تحویل دهد. عصر تصمیم داشتیم که کمی استراحت کنیم چرا که شش روز گشت‌و گذار مداوم هر دو نفرمان را از پا انداخته بود.

شب برای آخرین بار به سمت میدان سرخ رفتیم. کشف یک پاساژ بزرگ زیر پارک روبه روی میدان از جذابیت‌های این شب بود. از آنجا به سمت خیابان نیکلوسکایا رفتیم که هر شب با چلچراغ‌هایش ما را به سمت خود می‌خواند اما هیچ شبی فرصت دیدن آن را نکرده بودیم. حال و هوای این خیابان و جو شاد و جذابش بهترین حسن ختام برای سه شب میدان سرخ گردی بود. مریم می‌گفت: میدان سرخ رو نقش‌جهانش کردیم.

52.jpg
خیابان جذاب نیکولاسکایا

 این‌قدر این میدان بزرگ است و جذابیت‌های زیاد دارد که امروز که دارم این سفرنامه را می‌نویسم حسرت می‌خورم که چرا دوباره فرصت نکردم کلیسای سنت‌باسیل را از نزدیک ببینم و روبه‌رویش بشینم. چرا اطرف مقبره‌ی لنین بسته بود و نتوانستم  آنجا را از نزدیک ببینم. چرا مجبور بودم برای دیدن کرملین از گروه جدا شوم و لذت شنیدن داستان‌های فریبا را از دست بدهم و هزار حسرت دیگر که با خودم به کرمان آوردم. آخرین شب مسکو در کنار موسیقی و شادی مردمش در خیابان توراسکایا به پایان رسید. باید وسایلمان را جمع می‌کردیم و آماده‌ی برگشت می‌شدیم.

روز هفتم: 19 خردادماه 1402 (خداحافظ آقای پوتین)

اصرارهای ما جواب داد و تور بونکر به مبلغ 60 دلار برای آخرین صبح حضورمان در مسکو هماهنگ شد. باید قبل از خارج شدن از هتل صبحانه می‌خوردیم و اتاق‌مان را چک اوت می‌کردیم. ساعت ده صبح به سمت بونکر حرکت کردیم. حدس می‌زدم که تور جذابی داشته باشیم اما نه تا این حد. بونکر 65 متر ( 18 طبقه) زیر زمین است و زیر رودخانه‌ی مسکوا قرار گرفته است. این سازه‌ی عظیم بتونی که در زمان استالین ساخته شده است محل استقرار دولت خروشچف در دوران شوروی بوده و درصورت حمله‌ی اتمی به مسکو برای سه سال آذوقه، آب و سایر امکانات رفاهی برای سران شوروی فراهم می‌کرده.

از اینجا بود که می‌شد به سایر دنیا حملات اتمی انجام داد. این تور با وجود یک نگهبان روس با قیافه‌ای بی‌نهایت سرد و صدایی به همان میزان ترسناک، شبیه‌سازی‌هایی که انجام شده بود و البته پایین رفتن از 18 طبقه ساختمان تجربه‌ی منحصر به فردی بود به طوری که گذشت 2 ساعت را به هیچ عنوان احساس نکردیم. حتی چند لحظه‌ای وقتی که چراغ‌ها را خاموش کردند وصداهایی شبیه به حمله‌ی اتمی پخش کردند ترسیدیم و جیغ کشیدیم.

53.jpg
راهروهای پیچ در پیچ بونکر 
54.jpg
 استالین در اتاق فرماندهی

55-1.jpg

55-2.jpg
 بلیط ورودی بونکر که شبیه به کارت‌های شناسایی نیروهای کاگ‌ب طراحی شده بود.

 از ساعت یک گذشته بود که به سمت هتل حرکت کردیم فقط 45 دقیقه فرصت داشتیم تا کمی در لابی هتل استراحت کنیم و به همراه گروه به سمت پاساژ مگامال حرکت کنیم. طبق گفته‌ی فریبا هدف این بود که از ترافیک مسکو خارج شویم و هر چه بیشتر به فرودگاه نزدیک باشیم. حدود ساعت 3 به پاساژ رسیدیم. قرار شد همگی ساعت شش دم ورودی پاساژ جمع شویم. آخرین ناهار روسیه را در یکی از رستوران‌های پاساژ صرف کردیم.

56.jpg
آخرین ناهار به مبلغ 650 روبل

آخرین پاساژگردی، آخرین سوپرگردی، کمی خرید و در نهایت حرکت به سمت فرودگاه. پرواز ایرفلوت مثل بقیه پروازهای این هواپیمایی سر ساعت انجام شد.

57.jpg
پذیرایی ایرفلوت در برگشت

این چند روز سفر به سرعت برق و باد گذشت و آرزویی که این قدر خیالش را در سر می‌پروراندم به حقیقت پیوست. دلم برای روتین زندگی‌ام تنگ شده بود، برای نیروگاه که من هم سهم کمی در ساختنش داشتم اما در عین حال دلم می‌خواست ده روز به عقب برگردم و تمام تجربیاتی را که از سر گذرانده بودم را دوباره تجربه کنم.

دلم باز هم پیاده‌روی در خیابان نوسکی را می‌خواست. دلم باز هوای میدان سرخ را کرده بود. دلم تمام مزه‌هایی را می‌خواست که این چند روز شجاعانه امتحان کرده بودم. دلم آن هیجان پیش از سفر را می‌خواست و تنها دلم به یک چیز خوش بود. دلم خوش بود به تمام راه‌های نرفته، به تمام سفرهای ناکرده، به تمام تجربه‌های از سر نگذرانده و به تمام آرزوهایی که قرار بود باز در سر بپرورانم.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر