"گاهی یک سفر فقط جا به جایی از نقطه ای به نقطه دیگر نیست. بلکه سفریست به درون خودمان. وقتی چرخ های هواپیما روی باند فرودگاه به حرکت درآمد،هنوز نمیدانستم که این سفر چه تغییری در من ایجاد خواهد کرد. اما اروپا با خیابانهای سنگ فرش شده،کافه های قدیمی،و نوری که از پشت پنجره های کوچک به بیرون میتابید،قصه دیگری برایم رقم زد"
بس که این قبض شماره 46 را مچاله و باز میکردم دستانم عرق کرده بود. زمان کش آمده بود. انگار عقربه هم با من لج کرده بود....لخ لخ کنان دستان پیرش را بر دیوار میکشید و جلو می آمد. وسط سالن ایستاد. دستی به موهای سپیدش کشید و با چشمهای اشک آلود و نگاهی مات، داخل پاسپورتش رو نگاه میکرد و اشک می ریخت. وقتی با نگاه های مبهوت افراد منتظر در سالن روبرو شد، لبخند کمرنگی زد و گفت آخه هفت ساله بچه ها مو ندیدم،فهمیدم که این اشکها، اشک شوق بوده و ویزای شنگن در پاسپورتش ثبت شده بود.
محو تماشای خوشحالی او بودم که...شماره 46...لرزان و ترسان پشت باجه رفتم متصدی انگشتانش را روی پاکت کشید تا درب آنرا باز کند. دو ثانیه بود اما انگار دوسال گذشت و بعد با گفتن شاد باش پاسپورت رو بهم تحویل داد و من با دیدن ویزای شنگن سه ماهه در پاسپورتم با خوشحالی فراوان از دفتر ویزامتریک بیرون آمدم.

( ساختمان ویزا متریک)
هزینه های ویزا متریک 110 یورو به همراه پرداخت قبض یک میلیون و سیصد هزارتو منی که بعد از آمدن ویزا، وجه آنرا به حساب عودت میکنند.
درخواست ویزای من از طریق کاری صورت گرفت و به دلیل مدت دار بودن توانستم تدارک این سفر را نیز ببینم.
انسان مسافر است
مسافری که از خود به خود سفر می کند!
راه اوست.
رهرو اوست.
مقصد اوست…
اشو
به سرعت و دو ماه زودتر برای انجام کارهای سفر دست به کار شدم. تاریخ شروع سفر ما22 تیرماه 1403 بود.
پرداخت عوارض خروج از کشور به مبلغ چهارصد هزار تومان
خرید بیمه نامه شنگن سامان با پوشش پنجاه هزار یورو یکماهه به مبلغ سیصد هزار تومان
خرید بلیط رفت و برگشت پرواز فرانکفورت ایران ایر، به مبلغ سی و شش میلیون تومان(با توجه به اینکه قصد خرید و بردن چمدان سنگین داشتیم معقول ترین پرواز ایران ایر بود که بار 30 کیلویی در آن مجاز بود و علاوه بر آن پرواز به صورت مستقیم و 5 ساعته بود و توقف نداشت و برای ما معقول ترین آپشن بود که بعدا فهمیدم کاملا اشتباه کردم و کاش انتخاب دیگری میکردم!)
با توجه به اینکه ما دو نفر بودیم و در یک اتاق اقامت داشتیم کلیه هزینه های هتل برای هر نفر نصف میشد، که نسبتا به صرفه بود.

جدول هزینه هزینه های هتل برای هر نفر در یک اتاق دو تخته
کار بعدی انتخاب نوع حمل و نقل بین کشورهای انتخابی در تور اروپا یعنی آلمان،سوییس،فرانسه و اسپانیا بود.
برنامه ما یک شب اقامت در فرانکفورت، بعد از آن رفتن به سوییس و بازدید از شهر اینترلاکن به مدت یک شب و زوریخ به مدت سه شب بود. بعد از آن رفتن به فرانسه و اقامت در پاریس به مدت 4 شب و بعد رفتن به اسپانیا و اقامت در شهر زیبای بارسلونا به مدت 5 شب و سپس بازگشت به فرانکفورت و یک شب اقامت و سپس بازگشت به ایران بود. دلیل انتخاب فرانکفورت به این جهت بود که ویزا از سفارت آلمان اخذ شده بود به همین خاطر بهتر بود که ورود و خروج از کشور آلمان باشد. با توجه به نزدیک بودن فرانکفورت به زوریخ این شهر را برای ورود انتخاب کردیم.
سایت Omio یکی از بهترین سایتها جهت خرید و مقایسه وسایل حمل و نقل عمومیست.با توجه به تحقیقاتی که کردم متوجه شدم خرید قطاری که یک سمت آن آلمان باشد از سایت DB دویچه بان به صرفه تر و معقول تر است. وارد سایت مذکور شده و قطار دویچه بان از فرانکفورت به اینترلاکن را خریداری کردم.درخصوص رزرو قطار حتما توجه داشته باشید که تنها به خرید بلیط اکتفا نکنید و حتما با پرداخت چند یورو بیشتر صندلی خود را نیز رزرو کنید در غیر اینصورت ممکن است نتوانید با همراه خود در یک مکان بنشینید. سایت دویچه بان بسیار حرفه ای بود برای انتخاب صندلی نقشه قطار به شما نمایش داده میشود و میتوانید صندلی ها را ببینید و انتخاب کنید(صندلی در راهرو،صندلی کنار پنجره،با میز یا بدون میز،در کوپه ساکت یا شلوغ و ...)

سپس قطار اینترلاکن به زوریخ را از سایت اومیو خریداری کردم. در خصوص رزرو حتما توجه داشته باشید قطاری را انتخاب کنید که یا مستقیم برود و یا کمترین میزان توقف را داشته باشد در غیر اینصورت مسیر بسیار خسته کننده میشود
جهت بقیه مسیر از سایت omio نرخ پروازها قطارها و اتوبوسها را مقایسه کردیم و تصمیم گرفتیم بقیه مسیر ها را با اتوبوس برویم. با این کار با یک تیر چند نشان زدیم: هزینه های حمل و نقل بسیار کم و معقول شد،اتوبوسهای شب را انتخاب کردیم تا شب در اتوبوس بخوابیم و صبح برسیم با اینکار تایم روز ها را جهت رفت و آمد از دست نمیدادیم.همچنین شبهایی که در اتوبوس بودیم دیگر نیازی به رزرو هتل نمیشد و سه شب رزرو هتل از هزینه هایمان کم میشد!
در خصوص اتوبوس ابتدا قصد داشتیم تا اتوبوس blablacar bus را انتخاب کنیم اما با کمی تحقیق متوجه شدم که اتوبوس Flixbus بسیار قدیمی تر و معتبرتر است پس برای سایر مسیرها این اتوبوس را رزرو کردیم. در این اتوبوس آپشن اضافه کردن بار وجود داشت که برای هر چمدان اضافه تنها 5 یورو به مبلغ اضافه میشد. این اتوبوس مجهز به شارژر موبایل برای هر صندلی و وایفای رایگان و سرویس بهداشتی در داخل اتوبوس است.


نکته مهم در خصوص خرید بلیط فلیکس باس بهتر است به جای استفاده از سایت از اپلیکشین آن استفاده کنید که بسیار ساده تر است و حتما هنگام خرید فیلتر شکن میبایست روشن باشد. برای خرید های اینترنتی از یکی از سایتهای داخلی یک کارت اعتباری به مبلغ 7 میلیون تومان تهیه کردم که ظرف مدت یک هفته آماده و پست شد. با استفاده از این کارت اعتباری هم میتوان پرداختهای ارزی آنلاین انجام داد و هم در کشورهای اروپایی از دستگاه خود پرداز پول نقد(یورو/دلار/لیر)گرفت و هم از دستگاه های پوز خارج از کشور کارت کشید و خوبی آن اعتبار داشتن سه ساله و بعد از آن قابلیت تمدید آن بود.

مسترکارت خریداری شده از سایت داخلی و کمک حال همیشگی من!
هزینه های بلیط حمل و نقل عمومی(قطار/اتوبوس) برای هر نفر به شرح ذیل انجام شد:

قیمت بلیط کلیه قطارها و اتوبوس های آنلاین خریداری شده برای هر نفر
برای مسیر آخر به دلیل طولانی بودن ساعت سفر، تصمیم داشتیم از هواپیما استفاده کنیم اما با توجه به اینکه عمده خرید ما در بارسلون بود و بار زیادی داشتیم و با توجه به محدودیت های پروازهای اروپا جهت اضافه بار، امکان پذیر نشد و به اتوبوس اکتفا کردیم. کلیه خرید ها انجام شد و تمام!
جمع کل هزینه ها(ویزا،بیمه مسافرتی و خروجی ،اقامت و حمل و نقل) برای 20 روز سفر اروپا و 4 کشور برای هر نفر:
ویزا :110 یورو
پرواز رفت و برگشت 32 میلیون
خروجی و بیمه مسافری هفتصد هزار تومان
کلیه هتلهای رزرو از داخل 57 میلیون
هتل اینترلاکن رزرو خارجی 115 یورو
کلیه قطارها و اتوبوسهای رفت و برگشت: 260 یورو
جمع کل: 375 یورو + 90 میلیون
بقیه هزینه ها مربوط به بازدید از جاهای دیدنی،غذا،تاکسی و خرید بود که جز هزینه های اصلی سفر نبود و در روزهای مورد نظر به شرح آنها خواهم پرداخت. نسبتا راضی کننده بود! با سرچی در اینترنت و دیدن هزینه تورها و مقایسه آن برق از سرم پرید!
هزینه 6 شب تور پاریس یا در بارسلون معادل کل 20 روز سفر ما هزینه بر بود که اختلاف بسیار زیادیست.با توجه به اینکه ما هتل ها را در مراکز شهر انتخاب کردیم تا به مناطق دیدنی و خرید نزدیکتر باشدهتلها کمی گران بودند، که اگر کمی دور تر از مرکز شهر رزرو شوند یا از هاستل استفاده شود حتی این هزینه های انجام شده به نصف هم خواهند رسید!
سه هفته قبل از سفر پیامی برایم ارسال شد مبنی بر اینکه پرواز ما بدون هیچ توضیحی کنسل شده است! پس از تماسهای مکرر با پشتیبانی ایران ایر و عدم پاسخگویی مناسب طبق تحقیقات متوجه شدیم که به دلیل کمبود هواپیما جهت برگشت حجاج، پرواز ما کنسل شده است!!!بسیار ناراحت شدیم و هیچکس پاسخگو نبود که این مسئله را در سفرهای بعدی حتما لحاظ خواهم کرد .نزدیک رفتن بود و بیشتر پروازها پر شده بودند. با سختی زیاد پروازی با دو ظرفیت خالی پیدا کردیم و پرواز امارات به مبلغ 32 میلیون تومان را تهیه کردیم که بعد از سفر،از کنسل شدن این پرواز و گرفتن پرواز امارات بسیار راضی بودیم به قولی عدو شود سبب خیر!
آخرین خرید بلیط های ورودی، جهت مقاصد گردشگری بود که صف های طولانی دارند و بهتر است از قبل خریداری شوند تنها توصیه من این است که اصلا از پکیجهای کومبو استفاده نکنید زیرا در ظاهر تخفیف زیادی دارند اما اگر به صورت جدا جدا جمع بزنید خیلی بیشتر از مبلغ هر ورودی هر یک، پرداخته اید!بهترین کار برای خرید هر بلیط تنها خرید از خود وبسایت رسمی آن مکان دیدنی ست که بهترین نرخ را دارد. بلیط ها را با نرخ جدید سال 2024 به شرح ذیل خریدیم:
ورودی دیزنی لند پاریس (دیزنی پارک) 89 یورو
ورودی پارک گوئل بارسلون 10 یورو
ورودی کاخ ورسای با کلیه دسترسی ها 44 یورو
ورودی ساگرادا فامیلیا بارسلون به همراه حق دسترسی به برج 36 یورو
ورودی کاتاکومب یا به اصطلاح دخمه مردگان پاریس(در وب سایت رسمی زودتر از یکهفته به تاریخ بازدید نمیتوان آنرا خرید و به همین دلیل خرید آن را به بعد موکول کردیم.)

بلیط اینترنتی خریداری شده ساگرادا فامیلیا از وب سایت رسمی
تقریبا دیگر همه چیز برای رفتن آماده بود،خوشحال بودم که همسفر بسیار خوبی دارم دوست و همکاری که بسیار سلایق و علایق مشترکی داشتیم به قولی:
وقتی یه همسفرِ خوب داشته باشید، دیگه دنبالِ رسیدن به مقصد نیستی !دنبالِ طولانی ترین جاده های دنیا میگردی …جاده هایی که تموم شدن رو بهت یاد نداده باشن …
22 تیرماه(روز اول سفر) شوق رفتن
تا زمانی که شهامت جدا شدن از ساحل را نداشته باشید، موفق به عبور از اقیانوس نخواهید شد.(کریستف کلمب)
به فرودگاه رسیدیم. کارهای مربوطه را انجام دادیم و پس از گرفتن کارت پرواز به کافی شاپ فرودگاه رفتیم. از این کافه خاطرات خوبی دارم چون همیشه قبل از سفرهای هوایی آخرین مکانی که به آن میرسیم همین کافی شاپ است که با شوق و دوق زیاد چیزی سفارش میدهیم و غرق در شادی سفر پیش رو میشویم.

کافه فرودگاه امام
برای سفرهای هوایی یکبار در سال میتوان ارز مسافری دریافت کرد سه روز قبل از سفر توسط وب سایت بله ثبت نام و هزینه آنرا پرداخت کردیم. خوبی آن نرخ بسیار پایینتر از بازار آزاد است که از فشار هزینه های ارزی سفر کم میکند. پس از آن با دریافت کد رهگیری به دستگاههای تعبیه شده در فرودگاه رفته و با زدن کد مربوطه ارزهایمان را دریافت کردیم.(تنها ارز قابل دریافت دلار و اسکناس های آن از نوع دلارهای قدیمی بود.)

فرودگاه امام
طبق معمول همیشه پرواز امارات بدون تاخیر نشست،در هواپیما شام خوردیم .شام ما برنج و مرغ بود به همراه دسر و چند نان خامه ای خوشمزه و بعد از مدت کوتاهی ساعت 9:30 شب به فرودگاه دبی رسیدیم.


آسمان پر ستاره شب در پرواز امارات
پرواز به فرانکفورت 5 صبح بود و زمان زیادی برای وقت گذرانی در فرودگاه دبی داشتیم. بسیار تشنه بودیم .قهوه و چای در کوله داشتیم و فقط جای آب جوش خالی بود. کنار یکی از کافه های فرودگاه رفته و از پسر جوانی که متصدی بود، درخواست هات واتر( آبجوش کردیم)گفت لیوان دارید؟ گفتیم خیر قرقر کنان رفت و با یک لیوان مقوائی آب جوش برگشت که طناز گفت نه لطفاً دوتا. کمی شاکی شده بود مجددا رفت و با لیوان دوم برگشت. خواستیم وجه آنرا پرداخت کنیم که گفت برای آب وجهی لازم نیست و همین باعث شد در کل سفر از همین راه استفاده کنیم و در هزینه ها کلی صرفه جویی شد. اسم این کلک را هات واتر گذاشتیم. کافی ها را در آبجوش ریخته و پس از صرف قهوه کمی در فری شاپ بزرگ فرودگاه دبی گشتیم و ساندویچ سوسیسی که در کوله داشتیم خوردیم و جایی پیدا کردیم تا چند ساعتی بخوابیم.


فری شاپ فرودگاه دبی
دو دختر بسیار پر حرف ژاپنی روبروی ما نشسته بودند. به حدی حرف میزدند که سرم به دوران افتاده بود. از ساعت ده شب تا دو نیمه شب بدون نفس کشیدن بی وقفه حرف میزدند و من با خودم فکر میکردم موضوع صحبت شان چیست؟ من اگر کل زندگیم را هم تعریف میکردم، آنقدر طول نمیکشید.کلمه های ژاپنی با سرعت سرسام آوری در سرم رژه میرفتند که نیمه های شب دیگر از خستگی خوابم برد. یادم نمی آید ولی احتمال میدهم که خواب ژاپن را دیده باشم!
داستان ساحل و فرودگاه فرانکفورت :
23 تیرماه (روز دوم سفر)اين زندگى، زندگی توست؛
پس هر كارى دوست دارى بكن،
سفر كن، از هر لقمه غذا لذت ببر
و گاهی گم شو تا راه هاى جديد
پيدا كنى؛ زندگى كوتاهه :) . . .!
پرواز فرانکفورت راس ساعت انجام شد،صبحانه خوشمزه پرواز امارات را خوردیم و کمی فیلم دیدیم و زمانی که بیدار شدیم هواپیما به زمین نشست.

فرودگاه فرانکفورت بسیار بزرگ بود.چمدانهایمان را تحویل گرفتیم از قبل میدانستم که باید به ترمینال یک برویم .سوار شاتل های زرد رنگ رایگان فرودگاه شدیم و ترمینال یک پیاده شدیم از آنجا دو بلیط مترو هر کدام 6 یورو خریداری کرده و مرکز شهر پیاده شدیم. برای بقیه راه به دلیل داشتن چمدان تصمیم گرفتیم تاکسی بگیریم و با پرداخت 13 یورو به هتل رسیدیم.


هتل فلمینگز سلکشن واقعا عالی بود. بهترین لوکیشن را داشت و دقیقا کنار خیابان زیل بود. تمام دیدنی های فرانکفورت به فاصله بسیار کمی از هتل قرار داشت. تنها نقطه ضعف هتل گذاشتن حمام شیشه ای در وسط اتاق بود که باعث شاکی شدن تعداد زیادی از کاربران بو کینگ شده بود. تنها تعداد محدودی از اتاق های این هتل، سرویس حمام خصوصی داشتند که متاسفانه رسپشن گفت که پر شده است اما از آنها قول گرفتم که در هنگام برگشت آن اتاق را برای ما رزرو کنند. به دلیل اینکه زود رسیده بودیم اتاق آماده نبود.چمدانهایمان را تحویل گرفتند و گفتند باید تا ساعت 12 ظهر صبر کنید. وسایل را تحویل دادیم و پس از دریافت رسید، پیاده به سمت خیابان زیل حرکت کردیم.


این خیابان یکی از بهترین خیابانهای فرانکفورت برای گشتن و خرید کردن است تعداد بسیار زیادی مغازه های برند و چندین مرکز خرید بزرگ در این خیابان قرار دارد.23 تیر بود و از خنکای هوای فرانکفورت لذت میبردیم.

وارد مرکز خرید زیل شدیم و تصمیم گرفتیم بستنی های فرانکفورت را امتحان کنیم. پسر جوانی برای دریافت سفارش آمد و بعد از اینکه به انگلیسی سفارش مان را دادیم، گفت خوب! چطوره دیگه فارسی حرف بزنیم! ایرانی بود. هدف ما خرید سیم کارت در فرودگاه فرانکفورت بود که فراموش کرده بودیم و او ما را برای خرید سیم کارت راهنمایی کرد و آدرس داد. دو بستنی دو اسکوپ به مبلغ جمعا 8.6 یورو خریدیم. طعم بسیار خوبی داشت.

کمی در خیابان زیل چرخیدیم. به چند مغازه فروش سیم کارت رفتیم که گفتند فقط به تبعه میفروشند و خلاصه سیم کارت پیدا نکردیم که البته بعد از آن از پیدا نکردن آن خوشحال شدیم. بیشتر مراکز خرید در اروپا وای فای رایگان دارند و احتیاج به اینترنت را برطرف میکنند. گشتی در خیابان زیل و مغازه های رنگارنگ آن زدیم. کمی خرید کرده و جهت تحویل گرفتن اتاقمان به هتل برگشتیم. اتاق بسیار تمیز و امکانات آن کامل بود. تا ساعت سه ظهر استراحت کردیم .
بعد از آن آماده شدیم تا طبق برنامه من که آنرا در فایل اکسل درست کرده بودم و برای هر روز به صورت جداگانه پرینت گرفته بودم به سمت اولین مقصد یعنی Main Tower به راه افتادیم. فاصله این برج پیاده از هتل ما تنها 14 دقیقه بود. برج ماین در شهر فرانکفورت آلمان و همجوار با رودخانه ماین (Main) قرار گرفته است. برجی که ابتدا برای کاربری تجاری و اداری ساخته شده است اما به دلیل چشمانداز زیبایی که از شهر دارد به یک جاذبه گردشگری تبدیل شده است. ساخت این برج که در مالکیت کامرز بانک آلمان قرار دارد حدود ششصد میلیون مارک آلمان هزینه در برداشته و نزدیکی به رودخانه ماین باعث نامگذاری آن به «برج ماین» شده است.
برج اصلی فرانکفورت یک آسمانخراش 200 متری در منطقه Innenstadt فرانکفورت است که در حد فاصل سالهای 1994 تا 1997 ساخته شده است. این ساختمان عظیمالجثه اداری – تجاری، پنج طبقه در زیر زمین و دو سکوی دید برای استفاده عموم دارد که امکان تماشای شهر را با چشماندازی زیبا برای گردشگران و بازدیدکنندگان فراهم میکند. این برج بهعلاوه سکویهای بازدید یک رصدخانه عمومی هم دارد. آنچه برای شما بهعنوان یک گردشگر جذابیت خواهد داشت، نمای تمام شیشهای برج است .اما اگر بالاترین منظره از افق شهر و فراتر از آن را میخواهید، باید تا طبقه 55 یعنی ارتفاع 190 متری را با آسانسور بالا بروید و پس از آن یک طبقه باقیمانده را از طریق پلکان طی کنید و نمای زیبای شهر فرانکفورت آلمان را از بالای آن تماشا کنید.
رستوران برج از پر رفتوآمدترین قسمتهای آن است که چشمانداز زیبایی از شهر را به شما نشان میدهد و در طبقه زیرین آن قرار دارد. صف طولانی بود اما با سرعت نسبتا خوبی جلو میرفت .دو بلیط به مبلغ 9 یورو برای هر نفر تهیه کردیم و پس از چک کردن کیف ها سوار آسانسور شده و در طبقه 54 پیاده شدیم. کمی پله به اندازه یک طبقه بالا رفتیم و بله! با ویوی فوق العاده آسمان فرانکفورت روبرو شدیم.

(فیلم شماره یک-مناظر فرانکفورت از بالای برج ماین تاور)
هوا بسیار خنک بود. در این منظره پانوراما که دید کاملی به شهر فرانکفورت داشت مشغول عکس گرفتن شدیم. توریستهای زیادی آماده بودند و کمی شلوغ بود. آسمان به حدی زیبا بود که قابل توصیف نبود احساس میکردم اگر دستم را دراز کنم میتوانم ابرها را بگیرم.دوربینمان را به شخصی دادیم که از ما عکس بگیرد و او از ما پرسید که برزیلی هستیم؟ نمیدانم چرا این فکر را کرد. عکاس بود. عکس های زیبایی گرفت و دوربین را به ما داد. حدود یک ساعتی آنجا بودیم دلم نمیخواست آنجا را ترک کنم اما محدودیت زمانی مانع شد. کاغذ برنامه را بیرون آوردم. مقصد بعدی نماد یورو!....بزن بریم...



فاصله نماد یورو از برج ماین پیاده 7 دقیقه بود. به سمت آن حرکت کردیم تا به یک پارک نسبتا بزرگ رسیدیم و با جمعیت بسیار زیادی مواجه شدیم. میزهای بسیار زیادی در پارک گذاشته بودند. جشن و پایکوبی به راه بود و جوانهای زیادی خوشحال و خندان مشغول لذت بردن از آن بودند. به کنار نماد یورو (Euro Sculptor)رسیدیم. تابلوی یورو در مقر بانک مرکزی اروپا در فرانکفورت آلمان یکی دیگر از جاذبه های این شهر است.


پس از بازدید از آن به سمت مقصد بعدی یعنی خانه گوته حرکت کردیم که با فاصله 7 دقیقه پیاده از این نماد قرارداشت.اما به دلیل نداشتن اینترنت مجبور به پرسیدن آدرس شدیم. سه خانم جوان آلمانی ایستادند و به آنها گفتم خانه گوته کجاست؟ متوجه نمیشد و مدام سوال میکرد گوته؟!در آخر کاغذ نوشته ام را به او نشان دادم و او گفت اوه گوته! تازه متوجه شد و من به طناز گفتم که من هم از اول همین را گفتم! نتوانستند کمکی کنند.
کمی جلوتر رفته که به دو خانم نسبتا مسن آلمانی رسیدیم به آنها گفتم خانه گوته کجاست و او گفت که اصلا همچین خانه ای در فرانکفورت وجود ندارد! من که خنده ام گرفته بود گفتم چرا وجود داره و من در اینترنت آنرا دیده ام و باید پیدا کنم. خیلی ناراحت شده بودند که نتوانستند به ما کمکی کنند. خداحافظی کردیم و پرسان پرسان به خانه گوته رسیدیم. ساعت 5:30 عصر بود و مسئول آن گفت که بهتر است بلیط نخریم چون موزه ساعت 6 بسته میشود و ما نمیتوانیم همه آنرا ببینیم.
به او گفتم اشکالی ندارد چون خیلی تلاش کردیم تا اینجا را پیدا کنیم. دو بلیط به مبلغ نفری ده یورو خریداری کردیم و داخل شدیم. متصدی مرد مهربانی بود دوان دوان پشت سر ما آمد و از داخل راهرو ما را راهنمایی کرد که زمان را از دست ندهیم. او پیشنهاد کرد که به طبقه سوم برویم و از آخر شروع به دیدن کنیم تا همه قسمتها را ببینیم. از پله ها دوان دوان بالا رفته و از طبقه آخر بازدید را شروع کردیم.




خانه گوته بسیار دنج و زیبا بود. بسیاری از لوازم و وسایل قدیمی او مثل تخت خواب،شومینه قدیمی،کمدهای چوبی زیبا،دست نوشته ها و ... آنجا بود. پس از بازدید از طبقه سوم به سمت طبقه دوم سرازیر شدیم که با دو چهره آشنا روبرو شدیم! همان دو خانم مسنی که به من گفته بودند خانه گوته در فرانکفورت نیست پس از پرسش من کنجکاوی شان گل کرده بود و تصمیم گرفته بودند که آنرا پیدا کنند و از ما زودتر رسیده بودند! خنده ام گرفته بود با چهره بانمکش به من گفت که بالاخره خانه گوته را پیدا کرده است.



پس از بازدید از داخل امارت از حیاط زیبا و گلکاری شده آن دیدن کردیم و به سمت مقصد بعدی یعنی محله رومربرگ به راه افتادیم. از خانه گوته تا رومربرگ پیاده تنها 7 دقیقه راه بود. در بین راه به یک بیکری رفته و دو ساندویچ کوچک کالباس و پنیر به مبلغ 6 یورو خریدیم. طعم بسیار خوبی داشت مشغول خوردن بودیم که گنجشکی آمد و لبه صندلیم نشست و در خوردن ساندویچ ها با ما سهیم شد.

پس از آن به رومربرگ زیبا رسیدیم. رومربرگ به معنی کوهستان رومی، زیباترین میدان مرکزی شهر فرانکفورت است که در قلب شهر قدیمی (Frankfurt's Altstadt) واقع شده است. برای بیشتر گردشگران تور آلمان این مکان یکی از جذابترینهاست و شلوغترین پیادهروی شهر محسوب میشود. جاذبههای زیادی مانند ساختمانهای رومر، فوارهی عدالت، سالن شهر جدید، کلیسا های قدیمی و بازارهای رو باز در این منطقه واقع شدهاند. رومربرگ همچنین محل برگزاری رویدادهای مهم از جمله نمایشگاههای تجاری و بازارهای کریسمس نیز میباشد. رستورانها و کافههای زیادی نیز در این منطقه و در همسایگی آن فعالیت میکنند.
اولین مکانی که در این میدان زیبا از آن بازدید کردیم کلیسای سنت نیکو لاس بود. این کلیسای کوچک که به سبک گو تیک در نزدیکی تالار شهر رومر ساخته شده ، قدمت آن به قرن ۱۱ برمی گردد ولی ساختمانش از قرن ۱۵ به طور رسمی به شورای شهر واگذار شد. این کلیسا از جمله بناهایی است که در جریان جنگ جهانی دوم خسارتی جزئی را متحمل شد. ناقوس کلیسای سنت نیکو لاس در ساعات مشخصی از روز ۳ بار به صدا در می آيد،که من عاشق صدای نا قوس آن شده بودم. داخل کلیسا شمع روشن کردیم و کمی گشتیم.

بعد از آن از ساختمانهای زیبای رومر بازدید کردیم. ساختمانهای قرون وسطایی رومر نماد اصلی میدان رومربرگ هستند. شهر فرانکفورت روز به روز در حال شکوفایی بود و خیلی زود اولین تالار شهر یا همان شهرداری برای تامین نیازهای مردم کوچک شد. شورای شهر در سال 1329 حق احداث تالار شهر جدید را به دست آورد. در سال 1405، این شورا تصمیم گرفت به جای ساخت بنای جدید دو خانهی موجود را بخرد. این دو خانه با نامهای "رومر" و "گلدنر شووان" از آن زمان تاکنون به عنوان شهرداری فرانکفورت خدمت کردهاند.
بازدید بعدی از ساختمانهای اوستزیل (Ostzeile) بود . در ضلع شرقی میدان رومربرگ و روبروی ساختمانهای رومر، ساختمانهایی معروف به اوستزیل قرار گرفتهاند. اوستزیل یک ردیف متشکل از شش خانهی بسیار زیبا و خوش منظره است، که در واقع بازسازی شدهی خانههای اصلی مربوط به قرن پانزدهم و شانزدهم بودند که بیشتر آنها در قرن هجدهم ترمیم شده و یا گسترش یافتهاند. برخی از بناهای تاریخی میدان مانند ساختمانهای رومر، خیلی زود پس از جنگ بازسازی شدند اما اوستزیل در اوایل دههی 1980 از نو ساخته شد.
هر کدام از خانهها نام مخصوص به خود را دارند، به ترتیب از چپ به راست: در فرشته (Zum Engel) پلاک 28، گریفین طلایی (Goldener Greif) پلاک 26، مرد وحشی (Wilder Mann) پلاک 24، دشبرگ-اشلوزل کوچک (Kleiner Dachsberg-Schlüssel) پلاکهای 20 و 22، لوبنبرگ بزرگ (Großer Laubenberg) پلاک 18 و در آخر لوبنبرگ کوچک (Kleiner Laubenberg) پلاک 16.
بعد از آن از فواره عدالت بازدید کردیم.فوارهی عدالت (Gerechtigkeitsbrunnen) در سال 1543 در مرکز این میدان ساخته شده است. مجسمهی الههی عدالت که بر روی آن قرار گرفته است، یک میزان و یک شمشیر در دست دارد. از آنجا چند فنجان با نماد فرانکفورت و یک مگنت شهر فرانکفورت جمعا به مبلغ 22 یورو خریدم.

بعد از آن از پل آهنی که در همان مکان قرار داشت دیدن کردیم. این پل بسیار زیبا بود. توریستهای زیادی در این منطقه در رفت و آمد بودند و قفل های عشق بر روی بدنه این پل سنگینی می کرد. کنار این پل میز بسیار طویلی چیده شده بود و پسران جوان زیادی دست یکدیگر را گرفته و دور میز میچرخیدند و آواز بسیار زیبای آلمانی میخواندند. چهره مردم بسیار شاد بود و همه از ته دل میخندیند.یک لحظه دلم گرفت و آرزو کردم کاش مردم سرزمین من هم میتوانستند اینقدر شاد باشند.



نمای رودخانه زیبا از روی پل آهنی
پس از بازدید از پل و گرفتن عکسهای یادگاری به سمت مقصد بعدی یعنی محله هاوت واخه حرکت کردیم که پیاده از آن مکان یازده دقیقه فاصله بود. محله هاوت واخه فرانکفورت یکی از زیباترین و دیدنیترین محلههای شهر فرانکفورت میباشد که با داشتن ساختمانهای بسیار تاریخی و به سبک باروک خود، همیشه مورد توجه بسیاری از گردشگران و توریستها واقع شده است.
در مرکز خرید اطراف آن کمی چرخیدیم. فروشگاه زنجیره ای DM در آنجا برای خرید محصولات بهداشتی و آرایشی بسیار عالی بود و قیمتهای معقول و مناسبی داشت. پس از کمی خرید کردن و بازدید از محل،به سمت هتل حرکت کردیم. کنار هتل سوپر مارکت بسیار بزرگی وجود داشت از آنجا مقداری شام و نوشیدنی به مبلغ 7 یورو خریدیم و به هتل برگشتیم. شام خورده و وسایل مان را جمع کرده تا فردا راس ساعت به سمت اینترلاکن رویایی حرکت کنیم. با شوق و ذوق زیاد برای رسیدن به اینترلاکن به خواب رفتم...

جمع هزینه های امروز برای هر نفر:
مترو 6 یورو
تاکسی 7.5 یورو
بستنی 4 یورو
ورودی مین تاور 9 یورو
ورودی خانه گوته ده یورو
ناهار و شام 7 یورو
خرید فنجان و مگنت 22 یورو
جمع هزینه های هر نفر: 65.5 یورو
اینترلاکن بهشت روی زمین(داستانهای ساحل و کوه آلپ)
آدم باید گاهی خودش را به فراموشی بزند
دست خودش را بگیرد و
ببرد به جایی غیر از هیاهوی دنیا…
جایی غیر از غم و غصه….جایی دقیقا مثل اینجا، بهشتی به نام اینترلاکن!
24 تیر ماه(روز سوم سفر)
صبح زود بیدار شدیم. تخم مرغ،مربا و کلوچه های خوش مزه قزوینی را که طناز با خودش آورده بود خوردیم و آماده رفتن شدیم. بلیط قطار مان ساعت ده و نیم صبح بود. برای اینکه از قطار جا نمانیم ساعت 8:30 از هتل خارج شده و با هزینه 10 یورو تاکسی گرفته و به ایستگاه قطار مرکزی رفتیم.

به قسمت اطلاعات رفته و بلیط خود را نشان دادیم که متصدی گفت شما خیلی زود رسیدید قطار دیگری به همین مقصد الان حرکت میکنه و میتوانید با آن بروید. قبول کردیم و او بلیط های ما را گرفت و تعویض کرد و ما که 7 دقیقه بیشتر زمان نداشتیم دوان دوان به سمت گیت مورد نظر حرکت کرده و سوار شدیم. واگن کلاس دو(اقتصادی) و بسیار خنک و تمیز بود. قرار بر این بود که قطار مستقیم به اینترلاکن برود که در اواسط راه اعلام کردند که مشکلی پیش آمده و میبایست خط را عوض کنیم مردی آلمانی روبروی ما نشسته بود که پرسید از کدام کشور هستیم و با ما همصحبت شد اواسط راه به خاطر اعلانات قطار در خصوص تغییر مسیر قطار بسیار نگران ما بود و مدام چک میکرد تا مطمئن شود که کدام ایستگاه میبایست پیاده شویم.
ایستگاه باسل پیاده شدیم و به دلیل نداشتن اینترنت نمیدانستیم که باید به کدام گیت رفته و چه شماره قطاری را سوار شویم طناز به قسمت اطلاعات رفت تا شماره قطار را بپرسد و من در کنار ریل قطار منتظر ماندم که سه مرد ایتالیایی که بسیار گیج شده بودند به من نزدیک شدند. مقصد نهایی آنها هم اینترلاکن بود و نمیدانستند با کدام قطار باید بروند و به همین خاطر در بقیه مسیر با ما همسفر شدند. چمدانها سنگین بود و جابه جایی بین گیت ها کمی دشوار بود که در این راه خیلی به ما کمک کردند. قطاری که سوار شدیم SBB بود، به تمیزی قطارهای دویچه بان نبود اما قابل قبول بود. حدود ساعت 2:30 ظهر و یک ساعت زودتر از موعد به دلیل تعویض قطار به اینترلاکن رویایی رسیدیم. از سه تفنگدار ایتالیایی خداحافظی کرده و از قطار پیاده شدیم.



ایستگاه مقصد
به محض پیاده شدن تنها رنگی که میدیدم سبز بود چقدر زیبا بود حتی رنگ سبز درختانش هم با سایر مناطق تفاوت داشتی به چشم من اینطور می آمد؟پاراگلایدرهای زیادی از بالای سرمان پرواز میکردند و دریاچه فیروزه ای رنگ روبروی مان بود.
هتل تنها 3 دقیقه پیاده از ایستگاه قطار فاصله داشت. عکس این هتل را بارها در اینترنت دیده بودم و حالا که خودم روبرویش ایستاده بودم برایم حس خوش آیندی داشت. رودخانه پهن و پر آبی از جلوی هتل میگذشت و پشت آن کوههای آلپ بود.


هتل سنترال کونتیننتال اینترلاکن
انگار که خدا همه زیبایی های دنیا را یکجا در این محل جای داده بود. به دلیل نبودن اتاق دو نفره دو اتاق تک نفره رزرو کرده بودیم،اتاقهایمان را تحویل گرفتیم. ابی هتل برایم جذاب بود فرشهای قدیمی و لوازم آنتیک،مجسمه های قدیمی،قاب عکسهای متعدد و گلدانهای گل در گوشه و کنار، زیبایی آن فضا را بیشتر کرده بود. اتاق طناز در طبقه اول و من در طبقه دوم بودم.
اتاق بسیار کوچک اما تمیز بود خبری از کولر و کتری برقی نبود. اما پنکه خسته ای گوشه اتاق بود که خمیازه کشان کار میکرد و کمی هوا را خنک میکرد. پرده ها را کنار زده و پنجره را باز کردم که هوای خنکی داخل شد. منظره اتاق فوق العاده بود .همه جا آبی بود. از آبی آسمان تا آبی دریاچه زیبا. سریع دوش گرفته و آماده شدیم. زیاد برای استراحت زمان نداشتیم. باید طبق برنامه ای که از قبل آماده کرده بودم پیش میرفتیم تا همه دیدنی های اینترلاکن را ببینیم. یکی از قوانین این شهر که قبلا از اینترنت جستجو کرده بودم این است که هر توریستی که حداقل یک شب در اینترلاکن بماند هتل محل اقامتش به او گست کارت (کارت مهمان)میدهد. با این کارت تمام وسایل حمل و نقل عمومی رایگان میشوند و ورودی و بلیط بسیاری از دیدنی ها با تخفیفات خوبی ارائه میشوند.


از متصدی هتل، گست کارت هایمان را تحویل گرفتم و آماده رفتن شدیم. ساعت 4 بعد از ظهر بود. کاغذ اکسل برنامه روزانه مان را درآوردیم و بله! اولین مقصد غاربیتوس بود.
با طی کردن بیش از یک کیلومتر مسیر پیاده روی به غار های کنار تپه می رسید که افسانه ی اژدها در مورد آن نقل شده است، گفته می شود که در روزگاران قدیم در این نزدیکی زاهدی به نام بیتوس زندگی می کرد و هنگام شکار، این موجود وحشتناک برای فرار از دست راهب در این حوالی پناه گرفت. اما دانش زمین شناسی حرف دیگری دارد و این فرضیه را قبول نمی کند، توریستها میتوانند شاهد دریاچه های آینه ای، آبشار های زیرزمینی، چکیده سنگ ها و گل فشنگ ها باشند و از این طبیعت شگفت انگیز دیدن کنند. تمام این منطقه زیبا و باشکوه است و تعداد زیادی آبشار پله مانند که از صخره ها سرازیر می شوند بر زیبایی آن افزوده اند.
در این اکسل کار راه بینداز، تمام شماره اتوبوس ها و متروهایی که باید سوار میشدیم را از قبل نوشته بودم و به همین خاطر بدون وقفه شماره اتوبوس مورد نظر را پیدا کرده و سوار آن شدیم. گست کارتها را نشان داده و رایگان به سمت غار بیتوس حرکت کردیم. این کارتها بسیار کمک حال ما بودند، در غیر این صورت با توجه به ارزش ته جدولی ریال و گران بودن فرانک سوییس هر اتوبوس حدود سیصد هزار تومان برایمان خرج برمیداشت! به پایین غار رسیدیم و پس از طی کردن مسیری سربالایی اما بسیار زیبا به بالا رسیدیم. ورودی غار بسته بود!سرکی از پشت میله ها به داخل غار کشیدم که به نظرم بسیار جذاب می آمد.

دنبال گیشه بلیط میگشتم که پیدا نکردم به کافه کنار ورودی غار رفتم که دیدم پسر جوانی که در کافه مشغول ریختن قهوه بود رو به من کرد و به فارسی گفت دیر اومدی خیلی دیره،دیر اومدی خیلی دیره! خنده ام گرفته بود دومین ایرانی که در کافه کار میکرد و مجددا کمک حال ما شد. گفت که غار تعطیل است و یکشنبه ها زودتر و راس ساعت 5 بسته میشود و باید فردا بیاییم. خیلی ناراحت شدیم به طناز پیشنهاد دادم که فردا برنامه ها را فشرده تر کنیم و مجددا برای دیدن این غار بیاییم که او هم قبول کرد.

محل ورود به غار بیتوس که بسته بود
به پایین برگشته و روبروی غار سوار اتوبوس Interlaken Ost شدیم. مقصد بعدی ما هاردر کولم بود. به آنجا رسیدیم پس از خوردن دو بستنی با شکلات سفید که طعم بهشت میداد به سمت ساختمان هاردر کولم حرکت کردیم.

بستنی های خوشمزه سوییسی
ساختمان فروش بلیط دو طبقه بود. درصف ایستادیم و دو بلیط با تخفیف ویژه گست کارت به مبلغ 74.5 فرانک خریدیم. سوار فانیکولار شدیم. منظره کوهها از داخل قطار فانیکولار که در شیب تند کوه با سرعت بالا میرفت دیدنی بود.


هاردرکولم Harder Kulm قله ای کوهستانی است که درست بالای اینترلاکن قرار دارد و مناظری خیره کننده از شهر و مناظر اطراف را ارائه می دهد. بازدیدکنندگان می توانند از راه آهن فونیکولار به بالای کوه بروند، جایی که می توانند مناظر خیره کننده ای را مشاهده کنند. در بالای هاردرکولم در یک روز صاف، می توان تا دامنه کوه Jungfrau را دید که یکی از معروف ترین رشته کوه های سوئیس است. مناظر بالای هاردرکولم واقعاً دیدنی است و چشم اندازی بی نظیر از زیبایی طبیعی کوه های آلپ سوئیس را ارائه می دهد. هارد کولم علاوه بر مناظر خیره کننده، مجموعه ای از جاذبه های دیگر را نیز برای بازدیدکنندگان ارائه می دهد. در بالای کوه یک رستوران وجود دارد که بازدیدکنندگان می توانند از یک وعده غذایی یا نوشیدنی لذت ببرند و از مناظر دیدنی لذت ببرند. چه عاشق طبیعت باشید، چه عکاس، یا صرفاً به دنبال یک تجربه منحصر به فرد و فراموش نشدنی هستید حتما این مکان را به شما پیشنهاد میکنم.




ساعت 8:30 شب بود اما هوا مثل 5 عصر کاملا روشن بود و خبری از تاریکی نبود! منظره بالا فوق العاده بود در قسمتی با دید پانوراما که برای گرفتن عکس درست کرده بودند حسابی عکاسی کردیم.
حالا دیگر نوبت امتحان کردن غذای معروف سوییسی فون دو بود. شنیده بودم که رستوران بالای هاردرکولم قیمتهایی بسیار بالاتر از رستورانهای داخل شهر دارد که با دیدن منو متوجه شدم همچین چیزی صحت ندارد و قیمت فون دو با رستورانهای پایین کوه برابری میکرد. پس تصمیم گرفتیم همینجا بمانیم و هم از منظره لذت ببریم هم از خوشمزه پنیری!

فضای داخلی رستوران
هوا بسیار سرد شده بود. تصمیم گرفتیم از فضای داخل رستوران استفاده کنیم. دختر سوییسی که سفارش مان را گرفت پرسید که از کجا آمده ایم و کلی با ما گپ زد خوش اخلاق و مهربان بود. دو فوندو به او سفارش دادیم که خندید و گفت مگه چقدر پنیر میخواهید بخورید؟ یک مدل رو عوض کنید. پیشنهادش را پذیرفتیم و یک فوندو مدل Natur به مبلغ 27 فرانک و یک portion که یک بشقاب پر از پنیر ذوب شده و سیب زمینی و مخلّفات بود به مبلغ 16.5 فرانک و دو نوشیدنی به مبلغ 10 فرانک سفارش دادیم. برای امتحان کردن فوندو بسیار هیجان زده بودم چون عاشق انواع پنیر بودم.
فوندوی سوییسی
فوندو در زبان فرانسه به معنای آب شده است و به این ترتیب، فوندوی پنیر هم یعنی پنیر آب شده! این غذا در ظروف خاصی تهیه می شود که مخصوص همین غذا هستند و از یک قابلمه معمولا سرامیکی، یک اجاق کوچک یا شمع و وارمر و چنگال هایی دسته بلند و مخصوص تشکیل می شود. که قطعات نان را در آن غوطه ور کرده و نوش جان میکنند! به دلیل قیمت بالای فوندو تصمیم داشتم فقط یکبار آنرا امتحان کنم اما بعد از آن تصمیم عوض شد و گفتم که به هر قیمتی میبایست مجددا آنرا در جای دیگری هم امتحان کنم. بعد از شام دختر سوییسی آمد و پرسید که آیا از پیشنهادش راضی بودیم یا خیر و کمی باهم گپ زدیم.
ساعت 9 شب بود هوا بسیار سرد شده بود و کم کم رو به تاریکی میرفت. صف فانیکولار بسیار طولانی بود زیرا آخرین قطار آن روز بود که ساعت 9:40 به پایین کوه برمیگشت.سوار فانیکولار شدیم. پس از ورود فانیکولار به داخل تونل که نوری قرمز در آن انداخته بودند همه سوت میزدند و میخندیدند. با اتوبوس Interlaken west نزدیک هتل پیاده شدیم و به هتل برگشتیم.


محوطه داخلی سوار شدن بر فانیکولار و هوای گرگ و میش
فانیکولار شبانه در دل هاردرکولم
هزینه های 24 تیر ماه:
بلیط هادرکولم برای هر نفر 37 فرانک
شام برای هر نفر 27 فرانک
نوشیدنی و بستنی برای هر نفر 5 فرانک
جمع هزینه ها برای هر نفر 69 فرانک
25 تیرماه (روز چهارم)- از گردنه آلپ تا دریاچه فیروزه ای برینیز:
صبح زود بیدار شدیم برای خوردن صبحانه به غذاخوری رفتیم تنوع بسیار پایین بود و غذاها خیلی چنگی به دل نمیزد.
بعد از صرف صبحانه مجددا به سمت غار بیتوس حرکت کردیم.9صبح آنجا بودیم دو بلیط به مبلغ 34 فرانک(با احتساب تخفیف کارت مهمان)خریدیم و وارد غار شدیم. هوای داخل غار بسیار خنک و نمناک بود. داخل غار بسیار زیبا و پر پیچ و خم بود. قندیل های سنگی زیبایی از گوشه و کنار آویزان بود و در کنار هر کدام تابلوی توضیحات آنها نصب شده بود. مسیر بسیار طولانی بود زمانی که به انتهای غار رسیدیم متوجه شدیم که راه خروجی ندارد و میبایست از همان مسیری که رفتیم برگردیم.






غار بیتوس
غار بیتوس
به ایستگاه اتوبوس روبروی غار رفته و سوار اتوبوس Internaken Ost شدیم. مقصد بعدی ما آل پینه گاردن و کوههای آلپ بود. از ویلدرسویل ، ۵ دقیقه پیاده تا ایستگاه راه آهن اینترلاکن فاصله است. این خط راه آهن بازدیدکنندگان را به Schynige Platte منتقل می کند. یک ساعت قطار سواری شما را با مجموعه از چشم اندازهای زیبا مواجه میکند. در طول سفر یکی از بهترین چشم اندازهای پانوراما از کوه های آلپ را خواهید دید که شامل قله های ایگر ، مونچ و جونگفراو و همچنین دریاچه تون است. بعد از پیاده شدن از قطار می توانید از یک پیاده روی ۴۵ دقیقه ای در یک مسیر هموار و زیبا لذت ببرید ، مقصد این پیاده روی رسیدن به یک باغ عالی آلپی با ۶۰۰ گونه گل و گیاهان در ارتفاعات بالاست.
در ost پیاده شدیم و خط R62 به ایستگاه Wilderswil رسیدیم. این ایستگاه بسیار سرسبز کوچک و زیبا بود. در آنجا باید سوار قطار فانیکولار 68 میشدیم تا به بالای کوههای آلپ صعود کنیم. با کارت مهمان و تخفیف دو بلیط به مبلغ 102 فرانک که بسیار قابل توجه و گران بود تهیه کردیم. اما واقعاً ارزش آن را داشت. این قطار چوبی و بسیار زیبا بود و فقط دو کوپه داشت.








همه توریستها سوار شدند و قطار چوبی زوزه کشان به دل رشته کوه های آلپ لغزید. این قطار بسیار قدیمی بود و درب های آن را با دست میبستند اما بسیار تمیز و راحت بود. حدود 55 دقیقه مسیر پیچ در پیچ قطار به سمت قله آلپ بسیار نفس گیر و زیبا بود. در یک سمت دریاچه تون و در سمت دیگر رشته کوههای آلپ مانند تابلوی نقاشی بود. دلم میخواست زمان بایستد و ساعتها به آن مناظر خیره شوم.




قطار چوبی و کوههای آلپ
ورودی آلپینه گاردن در کوههای آلپ
به بالای آلپ رسیدیم منظره پیش رو بسیار دیدنی بود. هوا گرم بود و حسابی تشنه بودیم دو اسلشی خنک(یخ در بهشت معروف خودمان) به مبلغ نفری 4 فرانک خوردیم و پس از کمی خنک شدن با دنبال کردن تابلوهای راهنما به سمت باغ گل آلپ حرکت کردیم.


همه چیز در اینجا شاد و رنگارنگ بود از رنگ میز و صندلی رستورانها گرفته تا رنگ گلها و آسمان. اینجا شهری ست که از نظر من روح انسان را جلا میدهد.
آل پینه گاردن پر از گلهای زیبا و رنگارنگ بود که زیر هر گل توضیحات آنرا روی تابلویی نوشته بودند. پس از گردش در باغ به قسمتی مسطح رسیدیم که قاب چوبی بسیار بزرگی برای عکس گرفتن قرار داده بودند که پس زمینه آن رشته کوههای پربرف آلپ بود. حسابی عکس گرفتیم. در سمت دیگر تعدادی زنگ قرار داده بودند که صدای آنها را بسیار دوست داشتم.




در کودکی و جوانی بارها و بارها فیلم The Sound Of Music یا به اصلاح خودمان، اشکها و لبخندها را دیده بودم و هرچه جلوتر میرفتم مناظر زیبایی جلوی چشمانم ظاهر میشد که مدام مرا به یاد این فیلم و رشته کوههای بسیار زیبای سالزبورگ اتریش می انداخت.




این زنگ ها را تکان دادم صدای عجیبی داشتند. طنین انداختن این صدا در طبیعت بی نظیر آلپ واقعاً رویایی بود. توریستها علاقه زیادی به این نقطه داشتند و در قاب چوبی زیبای آن که بک گراند آن آلپ دوست داشتنی است عکسهای بی نظیری میتوان خلق کرد.


پس از گشت زدن در آلپ دوست داشتنی به سمت قطار مان حرکت کردیم تا به پایین برگردیم. در مسیر اتاقی کوچک توجهم را جلب کرد وارد آن شدیم. نمایشگاه بسیار کوچکی بود که توضیحاتی در مورد این مکان زیبا ارائه میداد و موسیقی زیبایی در حال پخش بود.

سوار قطار قرمز رنگ چوبی مان شدیم و بدون هزینه مجدد به ویلدرسویل برگشتیم و از آنجا به ایستگاه Interlaken Ost برگشتیم.
میخواستیم کمی در خیابان معروف هوهوگ قدم بزنیم و جهت خوردن فوندو به رستوران Taverne که بسیار تعریف آن را شنیده بودم برویم. کمی قدم زدیم و رستوران را پیدا کردیم ساعت 5 عصر بود و در آن ساعت بجز فوندو چیزی سرو نمیشد. طناز دوست داشت تا غذای دیگری را امتحان کند، به دلیل خستگی زیاد تصمیم گرفتیم از رستورانهای خیابان هوهوگ یکی را انتخاب کرده و همبرگر های سوییسی را امتحان کنیم و بی خیال خوردن فوندو شویم. در بین راه از باغ ژاپنی در خیابان هوهوگ نیز بازدید کردیم.


دو چیزبرگر،نوشابه و سیب زمینی به مبلغ نفری 15 فرانک سفارش دادیم. بسیار خوشمزه بود و طعم خاصی داشت. از انتخاب مان راضی بودیم. بعد از آن کمی در خیابان هوهوگ قدم زده و از پارک پالاگلایدرها،باغ ژاپنی و چند مغازه دیدن کردیم.

برنامه بعدی ما رفتن به دریاچه برینیز و قایق سواری و بازدید از آبشار Giessbachfalle بود اما به دلیل عقب افتادن از برنامه و بازدید مجدد غار بیتوس متاسفانه به آخرین کشتی نرسیدیم و اسکله بسته بود. مسئول قطار هنگام رفت به ما گفت که کارت مهمان شامل بلیط قطار دریاچه بری نیز نمیشود چون خارج از شهر است و ما می بایست بلیط تهیه کنیم. نفری 17 فرانک دادیم و بلیط قطار را گرفتیم. به دریاچه زیبای بری نیز رسیدیم که آب آن سبز آبیست.بسیار زیبا بود. ما که موفق به سوار شدن بر کشتی نشدیم کمی در اطراف دریاچه گشت زدیم و عکس گرفتیم. زمان زیادی نداشتیم و هشت شب بلیط قطار به سمت شهر زوریخ را رزرو کرده بودیم.


به هتل برگشتیم. صبح چمدانها را به رسپشن تحویل داده بودیم و اتاق هایمان را خالی کرده بودیم. چمدانها را از هتل تحویل گرفته و به سمت ایستگاه قطار که در فاصله دو دقیقه ای از هتل مان بود حرکت کردیم. وقت خداحافظی از این شهر زیبای کوچک فرار سیده بود. دلم نمیخواست آنجا را ترک کنم. سکوت و آرامشی را که در این شهر تجربه کردم در هیچ کجا حس نکرده بودم.

مه شدیدی همه جا را فرا گرفته بود. هوا سرد شده بود و نم باران بی وقفه میزد. ساعت 8 شب سوار قطار شدیم و ساعت9:53 به زوریخ رسیدیم. فاصله این دو شهر بسیار به هم نزدیک بود.


باران بسیار تندی شروع به باریدن کرده بود و رگبار میزد. پله برقی پیدا نکرده بودیم و مجبور بودیم چمدان های سنگین را از پله ها بالا ببریم. دو پله بالا نرفتیم که در پشت سرم مدام کلمه هالو را میشنیدم زنی داشت فریاد میزد هالو! هالو! هالو! هالووووو ...بله منظورش به ما بود و داشت صدای مان میکرد. برگشتیم و دیدم که خندان به ما نگاه میکند و اشاره میکند که دنبالش برویم. پشت دیوار، آسانسور بود و از دید ما مخفی مانده بود. حسابی خوشحال شدیم. زن خوش روی ترک که اهل استانبول بود با ما شروع به خوش و بش کرد.
بالا رسیدیم باران بسیار تند شده بود آدرس را به او نشان دادیم. سوییس کشور بسیار گرانی ست از قبل دیده بودم که هتل بسیار به ایستگاه قطار نزدیک است و تصمیم داشتیم به جای استفاده از تاکسی پیاده برویم. زن زیر لب زمزمه میکرد یامور یاییور(به زبان ترکی باران می آید)و من هم که کمی استانبولی بلد بودم حسابی خوشحال شدم که یک کلمه فهمیدم! اشاره کرد که دنبالش برویم و پس از رسیدن به خیابان اصلی راهنمایی کرد که از کدام سمت برویم. هتل نزدیک بود. رسیدیم اما همه درها بسته بود. زنگ زدیم حسابی خیس و خسته شده بودیم. رسپشن آمد و اتاقهای مان را تحویل داد. اتاق بسیار شیک،تمیز و مرتب بود. قهوه ساز،کتری برقی،کولر،صندوق امانات ،اتو ،مینی بار و تمام لوازم مورد نیاز را داشت چیزی خوردیم و از خستگی بیهوش شدیم.


هزینه های 25 تیر ماه:
بلیط غار بیتوس نفری 17 فرانک
بلیط آل پینه گاردن 51 فرانک
یخ در بهشت 4 فرانک
ناهار نفری 15 فرانک
بلیط قطار دریاچه برینیز نفری 17 فرانک
جمع هزینه ها برای هر نفر 104 فرانک
26تیرماه(روز پنجم) از کرخه تا راین،زوریخ سرسبز
دو شیشه مربا از تهران آورده بودم که در هتل های بدون صبحانه حسابی به دادمان رسید. بعد از خوردن صبحانه حدود ساعت 9 صبح پیاده به سمت ایستگاه زوریخ مرکزی حرکت کردیم. هدفم خریدن زوریخ کارت بود که با توجه به گرانی بیش از حد در سوییس بسیار معقول و به صرفه بود. پس از چند دقیقه به ایستگاه مترو رسیدیم. باجه بلیط بسته بود. زن جوانی که بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود و مسئول مترو بود در گوشه ای ایستاده بود. از او خواستیم که برایمان 2 زوریخ کارت 72 ساعته از دستگاه بگیرد. نفری 56 فرانک پرداخت کردیم کارتهای مان را در کاورهای رنگی و زیبایی گذاشت و تحویل مان داد. از لحظه دریافت کارت از دستگاه 72 ساعت اعتبار شروع میشود.


مقصد اولیه ما تل کابین فلسنگ بود. سوار قطار S4شدیم و باید ایستگاه Adliswil پیاده شدیم که درب مترو در این ایستگاه باز نشد و ناچار شدیم ایستگاه بعد پیاده شده و پرسان پرسان تل کابین را پیدا کنیم. مسیر رسیدن به تل کابین سربالایی و بسیار سرسبز و زیبا بود.



با نشان دادن زوریخ کارت بلیط های تل کابین را رایگان گرفتیم و منتظر رسیدن آن شدیم. کوپه آن بزرگ و مخصوص 8 تا 10 نفر طراحی شده بود و فقط یک ردیف نیمکت در داخل آن برای نشستن بود. منظره و نمای زوریخ از بالای تل کابین بسیار زیبا بود. به بالا که رسیدیم مسیر دو قسمت میشد. یک قسمت جنگلی بود و مخصوص پیاده روی و دوچرخه سواری که ورزشکاران سوییسی در آن قسمت مشغول دویدن و دوچرخه سواری بودند. فرهنگ ورزش کردن در این کشور حسابی جا افتاده و از صبح زود مردم بسیاری را میدیدیم که با لباسهای ورزشی مشغول دویدن و یا دوچرخه سواری هستند.
ابتدا به قسمت جنگلی رفته و از طبیعت سر سبز آن حسابی استفاده کردیم. عکسهای زیبایی گرفتیم و بعد از آن به سمت دیگر رفته که در آنجا کافه و رستوران قرارداشت.طبق کلک همیشگی قضیه هات واتر را پیاده کردیم.لیوانهایمان را دادیم و دو آبجوش بزرگ گرفتیم و با درست کردن قهوه فوری و کلوچه های خوش مزه قزوینی که آورده بودیم حسابی خستگی در کردیم.
تلکابین زوریخ






بعد از آن به کافه رستوران تل کابین رفته و دو سیب زمینی سرخ کرده به مبلغ هر کدام 6.5 فرانک تهیه کردیم. طعم آن همچنان از خاطرم نرفته است. مزه خاص آن و ترد بودن بیش از حدش به من یادآوری کرد که محصولات ارگانیک چقدر با کیفیت و متفاوت هستند.



به پایین برگشته و به کمک سوییسی ها که مردمی بسیار مهربان و فوق العاده پرحوصله بودند مسیر را پیدا کردیم. آرامش خاصی در اینترلاکن و زوریخ وجود داشت. انگار که استرس و غم و غصه از این شهرها فراری بود. مردم بسیار شاد و مهربان بودند. هیچ اثری از غم و اندوه و درگیری و دزدی و دعوا در آنجا ندیدم. همه چیز رنگی و زنده و زیبا بود. مقصد بعدی ما کوه و بام اولتریبرگ بود. در ایستگاه قطار منتظر رسیدن قطار مورد نظر بودیم که چشممان به دستگاه کنار دیوار افتاد تصمیم گرفتیم آب و نوشابه بخریم و تجربه خرید با این دستگاه را نیز امتحان کنیم. پس از کمی ور رفتن با دستگاه طرز کار آنرا یاد گرفتیم و یک آب معدنی 3.7 فرانک و یک نوشابه 3.5 فرانک خریدیم. سوار قطار شدیم و به محض پیاده شدن کوه سرسبز و زیبایی جلوی مان پدیدار شد.
کوه اوتیلبرگ Uetliberg تاریخ غنیای دارد که به زمان رومیان باز میگردد؛ زمانی که به دلیل استفاده از آن به عنوان برج مراقبت به عنوان “Monetarium” شناخته میشد. این کوه برای قرنها نقش مهمی در استراتژی های نظامی و ارتباطی منطقه داشت. امروزه، این کوه همچنان یک نقطه محوری برای ارتباط با دکلهای رادیویی و برجهای متعددی است که در قله آن قرار دارند. کوه اوتیلبرگUetliberg گواهی بر زیبایی طبیعی خیرهکننده سوئیس است. این کوه بخشی از زنجیره آلبیس است و چشمانداز آن با علفزارها، جنگلهای انبوه و صخرههای ناهموار مشخص میشود. یکی از قابل توجهترین ویژگیهای Uetliberg شبکه گسترده مسیرهای پیاده رویِ آن است که از بین پیچ و خم کونه می گذرند. این مسیرها برای کوهنوردان در تمام سطوح، از مبتدی تا باتجربه بهترین انتخاباند.


در مسیر سبز و زیبا قدم زدیم و حسابی عکاسی کردیم.چراغهای پارک بسیار جالب بودند و طرح سر آنها بزی با ریش بلند بود. جلوتر رفتیم تا به برج مخابراتی رسیدیم. از آنجایی که باید همه چیز را تجربه کنم و چیزی را از دست ندهم به طناز پیشنهاد دادیم که از برج بالا برویم.

برج دیدبانی Uetliberg که همچنین به عنوان “Uetliberg Turm” نیز شناخته میشود، یک سازه نمادین و از جاهای دیدنی زوریخ است که در بالای کوه قرار دارد. این برج 30 متر ارتفاع دارد و منظره 360 درجهای بینظیر از محیط اطراف را به بازدیدکنندگان ارائه میدهد. صعود به بالای برج به خودی خود یک ماجراجویی است، با پلههای پیچ در پیچ که حس انتظار و هیجان را به شما القا میکند. همانطور که بالا میروید، از طریق ساختار شبکها یبرج، چشم اندازهای خیره کنندهای از مناظر را خواهید دید.


کمی پله بالا رفتیم تا به یک در بسته رسیدیم. از آنجا به بعد باید هزینه پرداخت میکردیم تا بقیه راه را بالا برویم. مبلغ آن نفری دو فرانک بود. سکه همراه نداشتیم. هرچه با کارت اعتباری تلاش کردیم پرداخت نشد که نشد. توریستهای زیادی هم مثل ما پشت در مانده بودند. کل پله ها را به پایین دویدم و از بستنی فروشی زیر برج پول خرد کردم. با کلی سکه در دست به بالا رسیدم که توریستی گفت اوه چه ایده خوبی! و او هم پایین رفت تا سکه بیاورد.4 فرانک در دستگاه انداختیم و در باز شد و به سمت بالای پله ها حرکت کردیم. پیچ میخوردیم و بالا میرفتیم تا بالاخره رسیدیم. ارزشش را داشت واقعاً زیبا بود و منظره بسیار جذابی از زوریخ زیر پایمان بود.
برج مخابراتی زوریخ
طبق برنامه مقصد بعدی ما خیابان باهنهوف بود که به درخواست طناز آن را تغییر دادیم و برای روز دیگری گذاشتیم و تصمیم گرفتیم به مرکز خرید Gllatt Mall برویم. این مجموعهی تجاری، محبوبترین مرکز خرید سوئیس است. در این مجموعه، فروشگاههای تیپیکال سوئیسی و برندهای بینالمللی ساعت، زیور آلات و دپارتمان استورهای بزرگ وجود دارد که مجموع آنها به ۱۰۰ فروشگاه میرسد و مساحت آن ۴۳ هزار مترمربع است. فرقی نمیکند که دنبال فروشگاه خردهفروشی مد مثل زا را باشید یا اپل استور، در این مجموعه هر آنچه که نیاز دارید به راحتی پیدا میکنید. علاوه بر فروشگاه و مرکز خرید، تعداد زیادی رستوران و کافه هم در مجموعه وجود دارد که در آنها میتوانید استراحت کنید و بهترین غذاهای سوئیسی و بینالمللی را نوش جان کنید. البته این مجموعه خارج از محدودهی شهر قرار دارد، ولی بهراحتی قابل دسترسی است.


به دلیل گشنگی اول به فودکورت مرکز خرید رفتیم طناز یک پا ستای آلفردو به مبلغ 27 فرانک سفارش داد و من به مک دونالد رفتم برگر،سیب زمینی و نوشابه به مبلغ 9 فرانک سفارش دادم .کیفیت غذاهای رستورانهای زنجیره ای مثل برگرکینگ،مکدونالد، کی اف سی واقعاً خوب بود و با کشورهای دیگری مثل گرجستان و ترکیه قابل مقایسه نبود.


بعد از خوردن ناهار حسابی در مرکز خرید گشت زدیم و کمی خرید کردیم. دیگر شب شده بود. به طبقه پایین رفته و بستنی دو اسکوپ سفارش دادیم. بستنی دارک چاک لت و افتر ایت گرفتم که طعم افترایت واقعاً بینظیربود و یکی از با کیفیت ترین بستنی هایی بود که در سوییس خریدیم.



دیگر 9 شب شده بود به هتل برگشتیم اما هنوز هوا روشن بود! کمی استراحت کردیم و خودمان را برای برنامه جذاب فردا آماده کردیم.
جمع هزینه های امروز برای هر نفر:
زوریخ کارت 56 فرانک
سیب زمینی سرخ کرده 6.5 فرانک
آب و نوشابه 7 فرانک
ورودی برج مخابراتی 2 فرانک
مک دونالد 9 فرانک
جمع کل هزینه ها برای هر نفر 80.5 فرانک