چکیده
به کشور کوچکی سفر میکنم که در لابلای سه کشور آلمان، بلژیک و فرانسه قرار گرفته است و بالاترین سرانه تولید ناخالص داخلی دنیا را دارد. همواره نامش در بین مرفه ترین کشورهای دنیاست و علیرغم کوچکی، نقش بزرگی در تاسیس سازمان ملل متحد، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و اتحادیه اروپا ایفا کرده است. بله، لوکزامبورگ! من با کوله پشتی دوست داشتنی خود به سرزمین اشرافی و دوک نشینی می روم که ظاهرا جایی برای ما کوله گردها ندارد.
مقدمه
نام لوکزامبورگ(Luxembourg) اولین بار بصورت لاتین شده خود ( Lucilinburhuc ) و به معنای «قلعه کوچک» در سندی که گمان میرود در سال 987 میلادی نوشته شده است، یافت شد. این مکان بر روی صخرهای قرار داشت که قابلیت دفاعی مناسبی را دارا بود و تحت تسلط قسمتی از آلمان امروزی بود. از نیمه دوم قرن دهم، صخره لوکزامبورگ متعلق به یک کنت بود. کنت ها در اروپا، نمایندگان پادشاهان بودند و کم کم نام قلعه را به خود میگرفتند. بنابراین در حدود سال 1100 میلادی، کنت ویلیام به کنت ویلیام لوکزامبورگ تبدیل شد. کنت لوکزامبورگ، قلعه را به اقامتگاه خود تبدیل کرد و اطراف آن را رونق بخشید و شهر لوکزامبورگ متولد شد.
با گذشت زمان، کنت های قوی تر، کنتهای دیگر را تحت قدرت خود در می آوردند و این مساله در قرن سیزدهم برای لوکزامبورگ هم اتفاق افتاد و بر وسعت سرزمینی خود افزود. در قرن چهاردهم آنها، به سرزمینهای کمی دورتر هم تسلط پیدا کردند و سیستم مالیاتی خود را حاکم نمودند. در سال 1354 میلادی نام "لوکزامبورگ" معنای جدیدی به خود گرفت و تبدیل به یک دوک نشین شد. این تغییر وضعیت باعث شد رتبه بالاتری در داخل امپراتوری روم مقدس داشته باشند و همچنین سرزمین های مجاور منطقه را با همین نام متحد کنند.
در قرن پانزدهم، فیلیپ با استفاده از ثروت خود، مالکیت سرزمینهای زیادی و از جمله لوکزامبورگ را بدست آوردند و آنرا جزیی از دوک نشین بورگوندی کرد. هنگامی که چارلز، پسر فیلیپ، در سال 1477 میلادی درگذشت، این دارایی های بورگوندی، از جمله لوکزامبورگ، با ازدواج به خاندان هابسبورگ رسید و بخشی از قلمرو هلندی آنها شد.
قلعه لوکزامبورگ به دلیل موقعیت آن که در میان رقابت پادشاهی فرانسه و قلمرو هابسبورگ قرار گرفته بود، به تدریج رشد کرد و به یکی از مشهورترین استحکامات اروپا تبدیل شد. بعد از سه قرن رقابت قدرتها، لوکزامبورگ توسط لوئی چهاردهم تصرف شد و به امپراتوری مقدس روم بازگشت. در سال 1789، انقلاب فرانسه رخ داد. آلمان از جمهوری جدید فرانسه احساس خطر کرد و اعلام جنگ نمود. در کمال تعجب بسیاری، جمهوری فرانسه نه تنها متجاوزان خود را دفع کرد، بلکه موفق شد مناطق مرزی خود را نیز فتح کند. بنابراین، دوک نشین لوکزامبورگ در سال 1795 فتح شد و این سرزمین جزیی از جمهوری فرانسه شد. با لشکرکشی فاجعه بار ناپلئون بناپارت در سال 1812 به روسیه، پایان کشورگشایی های او و فرانسه رقم خورد.
بنابراین در سال 1814 قدرت های بزرگ اروپا در وین برای بحث در مورد سازماندهی مجدد سیاسی این قاره گرد هم آمد. قرار بود قلعه لوکزامبورگ و اطراف آن به یک استان تبدیل شود و در پادشاهی جدید هلند، ادغام شود. با این حال، بریتانیا می ترسید که هلند فاقد منابع لازم برای دفاع از قلعه استراتژیک لوکزامبورگ در برابر تهاجم بیشتر فرانسه باشد. بنابراین تصمیم گرفته شد، لوکزامبورگ در اتحاد با پادشاه هلند به یک دوک نشین بزرگ تبدیل شود و همزمان به کنفدراسیون آلمان نیز پیوست تا آنها یک پادگان برای محافظت از قلعه ایجاد کنند. بدین ترتیب، کشوری جدید متولد شد.
پس از استقلال بلژیک و در پی ادعای آنها بر بخش فرانسوی زبان لوکزامبورگ، بخش غربی و صرفاً فرانسویزبان این کشور باستانی به بلژیک داده شد و بخش باقیمانده در سال ۱۸۳۹ استقلال یافت و این مساله رسما در سال 1867 و کنفرانس لندن به تصویب رسید.
علیرغم بی طرفی لوکزامبورگ در جنگ جهانی اول، این کشور توسط آلمان اشغال شد. بعلت همراهی بیش از اندازه لوکزامبورگ با آلمان در زمان اشغال، این کشور 136 بار توسط متفقین بمباران شد. با پایان جنگ جهانی اول، بعلت همین حمایتها از آلمان، استقلال آن کمی مورد تعرض قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم نیز، آلمان لوکزامبورگ را همراه با هلند و بلژیک تصرف کرد تا از طریق مرز آنها، راحت تر بر فرانسه مسلط شود. برخلاف جنگ جهانی اول، دوک بجای همکاری با آلمان، از کشور خارج شد که به وضوح نشان دهنده عدم موافقت با آنها بود و بعدها هم بعنوان یک دولت در تبعید، اعلام جنگ کرد.
اگر چه در ابتدا بعضی از لوکزامبورگی ها با نازی همراه شدند، ولی به مرور و با تغییر آرایش متفقین، نیروهای مقاومت مردمی بر علیه آلمان نازی در لوکزامبورگ شکل گرفت و نهایتا این کشور به کمک آمریکایی ها آزاد شد. بنابراین با پایان جنگ جهانی دوم، نه تنها حاکمیت لوکزامبورگ مورد مناقشه قرار نگرفت که این کشور نقش اساسی در تاسیس سازمان ملل متحد، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، شورای اروپا و اتحادیه اروپای غربی ایفا کرد.
اساس درآمد و اقتصاد مستحکم این کشور در عصر جدید بر پایه خدمات بانکی، املاک و مستغلات، صنایع مرتبط با فلزات، فناوری اطلاعات ، حمل و نقل و تدارکات ، مواد شیمیایی ، لاستیک، شیشه، گردشگری و کشاورزی است. واحد پول این کشور، یورو است و جمعیتش در حدود 600 هزار نفر است. پایتخت این کشور، شهر صد هزار نفری لوکزامبورگ سیتی است. در دی ماه فوق العاده سرد سال 1402، در میان برف و یخبندان اروپا، سفری دو شبانه روزی به این دوک نشین اشرافی خواهم داشت.
چگونگی سفر
لوکزامبورگ از مهمترین اعضای اتحادیه اروپا و شنگن است و برای سفر به این کشور، نیاز به ویزای شنگن می باشد. کاش میتوانستم در خصوص قصه پر غصه ویزا برای ایرانیان، توصیه ای داشته باشم ولی ... ، بگذریم!
سفر من قرار بود در تاریخ 15 ژانویه سال 2024 و از ایستگاه Messe/Deutz شهر زیبای کلن آلمان با قطار سریع السیر شماره IC 5106 دویچه بان که مستقیم به لوکزامبورگ میرفت، آغاز شود. قیمت این بلیط 25 یورو بود و مدت زمان سفر کمتر از 4 ساعت بود.
وقتی قرار است با دویچه بان (DB) سفر کنید، باید منتظر هر اتفاقی باشد. بله، قطار کاملا کنسل شد! به مرکز اطلاعات سفر دویچه بان (Reisezentrum) در ایستگاه رفتم تا ببینم چه باید بکنم. گفتند با هر قطاری و با خط عوض کردنهای گوناگون، خودم را به لوکزامبورگ برسانم و نیاز به تغییر بلیط و کار اضافه ای نیست. بنابراین از کلن به Koblenz رفتم و با کمی انتظار از آنجا سوار بر قطار لوکزامبورگ شدم.
نهایتا به ایستگاه قطار لوکزامبورگ رسیدم و برای همین، از سیستم راه آهن آلمان (دویچه بان) سپاسگزارم(زیرا چه بسیار سفرهایی که با دویچه بان هرگز به سرانجام نمی رسد!).
داستان هر شهری با ایستگاه راه آهن آن آغاز میشود. اولین ایستگاه راه آهن شهر لوکزامبورگ در سال 1859 به بهره برداری رسید که در ساخت آن عمدتا از چوب استفاده شده بود. بین سالهای 1907 و 1913، زیر نظر معماران آلمانی به تدریج به ساختمان فعلی تبدیل شد. ساختمان اصلی و همچنین برج ساعت آن به سبک باروک، طراحی شده است.
پای در خیابان de la Liberte میگذارم تا پیاده به سمت تنها هاستل شهر، که در قسمت قدیمی شهر قرار دارد بروم. این خیابان شیک به شما می گوید که وارد شهری متفاوت شده اید.
به پل زیبای آدولف میرسم که بین سال های 1900 و 1903، در زمان سلطنت دوک آدولف ساخته شده است. یک پل طاق سنگی بسیار با ابهت که با ارتفاع 42 متر بر دره پتروس (Pétrusse) بنا نهاده شده است. طول کل پل 153 متر و دهانه طاق دوتایی بزرگ آن، 85 متر است. همانجا، ساختمان زیبای بانک پس انداز دولتی(Luxembourg State Savings Bank) قرار دارد که با برج 46 متری خود، تصویری زیبا در کنار پل آدولف میسازد.
در آن سوی دره، بنای یادبود Gëlle Fra واقع شده است که داستانهای بسیاری از ساخت اولیه، ویرانی و گم شدن را تجربه کرده است و هم اکنون، ادای احترامی است به کشته شدگان لوکزامبورگ در جنگ جهانی اول و دوم. این محل، میثاقی است برای مردم این کشور در بسیاری از مراسم ملی و یادواره های خود.
از قسمت قدیمی شهر، بوسیله جاده های مارپیچی و زیبا، کم کم به قسمت پایینی شهر نزدیک میشوم. این یک دره نوردی شهری است که شما را به قرون وسطی پرتاب میکند. باید مواظب باشم که یخ زدگی مسیر، مرا واقعا به ته دره و دنیای ابدی پرتاب نکند.
و نهایتا ذوق زده از آنچه تاکنون دیدم و آنچه فردا خواهم دید به Youth Hostel Luxembourg City رسیدم. این تنها هاستل این شهر است و البته آنقدر بزرگ است که برای همه ما کوله گردان جا داشته باشد.
قیمت یک تخت در اتاق 6 تخته، هر شب 35 یورو است که خوشبختانه این مبلغ، شامل صبحانه هم میشود. این یکی از گرانترین هزینه هایی هست که در عمرم برای هاستل داده ام. ارزانترین هزینه محل اقامت در لوکزامبورگ پس از این هاستل، شبی 65 یورو برای اتاق بدون سرویس بهداشتی میباشد(آن هم مایلها دورتر از مرکز شهر).
در رستوران هاستل، میز سالادی وجود داشت شامل دو نوع سوپ، سالاد سیب زمینی، سالاد فصل، گوجه فرنگی، خیار، کاهو، کلم، هویج و چند چیز دیگر. برای استفاده نا محدود از این میز باید 6 یورو و 50 سنت می پرداختید. آنقدر گرسنه و خسته بودم که شخصیت اقتصادی خود را سرکوب کردم و تن به این معامله دادم. به مدت یک ساعت و نیم آویزان این میز بودم و آنقدر با اشتیاق از ظرفی به ظرف دیگر میرفتم که پس از من هم مسافران زیادی، مشتاق این معامله شدند. به تختم رفتم و بیهوش شدم.
به نظر میرسید ساعتی از نیمه شب گذشته، هاستل انتقام میز سالاد را از من گرفت. مسافری تقریبا دیوانه، به اتاق وارد شد و با سر و صدای زیاد در تختش مستقر شد. تا صبح با صدای بسیار بلند سرفه های سوزناکی میکرد و آنگاه با عذاب وجدان داد میزد " میبخشید، میبخشید، من مریض هستم. من نمیخواهم مزاحم شما باشم. من دوست شما هستم". و این اتفاق هر نیم ساعت یکبار تکرار میشد. تازه داشتیم کمی معنی خواب را میفهمیدیم که همان مسافر، تک تک ما را بیدار کرد و معذرت خواهی کرد! خدایا من 35 یورو برای این دیوانگی پرداخت کرده ام؟!
پرسه زدن در شهر
صبح روز بعد، به اندازه ناراحتی هم اتاقی های بلژیکی، چینی و آلمانی ام صبحانه خوردم و به اندازه همه عصبانیت خودم، سالاد و میوه ها را درو کردم! هاستل عزیز، من از تو ناراحتم، درک کن. خب بیایید به کار اصلی مان برگردیم.
با کمی پیاده روی از هاستل(یا بهتر بگویم کوه نوردی)، به استحکامات صخره بوک لوکزامبورگ یا Bockfiels میرسم. این دیوارها و استحکامات با شبکه ای 21 کیلومتری از گذرگاه های زیرزمینی که از سنگ تراشیده شده اند، قادر به پناه دادن به هزاران مدافع ، تجهیزات و اسب بوده و همچنین به کارگاه ها، آشپزخانه ها و سایر تاسیسات مجهز بوده اند.
پل قلعه(Castle Bridge) که از بلوکهای سنگی قرمز در سال 1735 ساخته شد، شهر بالا و دماغه بوک را به روش های مختلفی، هم در سطح و هم در زیر زمین به هم متصل می کند.
کمی دورتر به سه برج (Three towers) میرسم و وارد قسمت بالایی شهر میشوم. برج مرکزی مربع به زمان حلقه دوم استحکامات (احتمالاً در حدود سال 1200) برمیگردد و دو برج مدور طرفین در قرن 14 به آن اضافه شده است.
خیلی زود به موزه ملی تاریخ و هنر میرسم. این موزه شامل اشیاء و آثار هنری، یافتههای باستانشناسی، مبلمان، ابزار، سکهها، اسلحهها و اسناد مربوط به تاریخ کشور است که همگی در یک ساختمان مدرن خیرهکننده و گالری های زیرزمینی اش قرار دارند.
کم کم شهر دارد جان میگیرد. کاخ دوکال بزرگ (Grand Ducal Palace)، واقع در مرکز شهر قدیمی، اقامتگاه رسمی خانواده بزرگ دوک است. این ساختمان رنسانس باشکوه، متعلق به سال 1572 است و به عنوان اقامتگاه رسمی حاکم کشور، دوک هنری، عمل میکند. این ساختمان ابتدا در نقش تالار اصلی شهر، در سال 1572 ساخته شد و تا سال 1795 نیز این نقش را ایفا کرد تا اینکه نهایتا سال 1890 به عنوان محل دوکال بزرگ تغییر کاربری داد. در حالی که هنوز خانه تمام وقت دوک است، به عموم مردم و مسافران تور اروپا اجازه داده می شود تا در قالب تورهای سازماندهی شده ویژه ای که از اواسط ژوئیه تا هفته اول سپتامبر در دسترس هستند، نگاهی به داخل کاخ بی اندازند.
کمی جلوتر میدان Guillaume II ، یکی از بزرگترین فضاهای باز شهر است، با مجسمه ای باشکوه به افتخار ویلیام دوم که پادشاه هلند و دوک بزرگ لوکزامبورگ بود. او از 1840 تا 1849 سلطنت کرد و یک سال قبل از مرگش، اولین قانون اساسی پارلمانی دوک نشین را که یکی از لیبرال ترین قوانین اساسی اروپا در آن زمان بود، ارائه داد.
مثل پاریس، لوکزامبورگ هم یک کلیسای جامع نوتردام (Cathédrale Notre-Dame) دارد. اولین سنگ کلیسا در سال 1613 گذاشته شد. این کلیسا در عین ارائه عناصر مختلف و تزئینات سبک رنسانس، نمونه قابل توجهی از گوتیک متاخر است. در بیرون کلیسا نیز، پیکره دوشس بزرگ شارلوت قرار دارد.
درست است که لوکزامبورگ بسیار گران است ولی برای بقا، نیاز به غذا میباشد. آنقدر چرخیدم تا متوجه شدم مناسب ترین قیمت در سوپرمارکتهای زنجیره ای Alima است.
مقداری کالباس، دو عدد تخم مرغ آب پز، آب و دو عدد پرتقال را جمعا به مبلغ 5 یورو و 50 سنت خریدم. اینها بعلاوه نانی که از آلمان آورده بودم، نهار و شام مرا تشکیل خواهد داد. من باید با همینها تا صبحانه هاستل، دوام بیاورم! پس از آن، تنها به یک وعده غذایی دو یورویی برای نهار فردا نیاز دارم و بدین ترتیب جان سالم به در خواهم برد. اگر خدا بخواهد!
اگر ریا نباشد، کمی هم در مک دونالد و برگر کینگ چرخیدم و متوجه شدم، تفاوت قیمت زیادی با آلمان ندارد. در همین نزدیکی به بنای یادگاری دیکس- لنتز (Dicks-Lentz) میرسم که به افتخار شاعران این سرزمین، دیکس و میشل لنتز برپا شده است. میشل لنتز نویسنده سرود ملی لوکزامبورگ است. این بنای تاریخی دارای یک شیر لوکزامبورگ است و آهنگر بعنوان نماد صنعت فولاد، در کنار ستون قرار گرفته است. بر روی ستون شعار لوکزامبورگی ها حک شده است که می گویند :"ما می خواهیم همان چیزی که هستیم بمانیم".
به سمت حوالی پل قلعه و کلیسای سنت مایکل بر میگردم تا پا بر مسیر Chemin de la Corniche (دیوارهای Corniche) بگذارم. خدای من، واقعا بقول Batty Weber (نویسنده لوکزامبورگی)، اینجا "زیباترین بالکن اروپا" است. این مسیر پیاده روی، شما را از اوج شهر، تدریجا به دره Alzette هدایت میکند. آنچه از این بالکن زیبا می بینید، حیرت آور است.
قسمتی پایینی شهر را Grund میگویند که چرخش رودخانه در کنار صومعه Neimënster و برج و باروها اطراف، منظره ای رویایی را خلق میکند.
اگر نمیخواهید پیاده روی کنید، یک آسانسور عمومی وجود دارد که شما را به سرعت پایین می آورد. من ترجیح میدهم، سانتی متر به سانتی متر این شهر را پیاده بروم. به پایین میرسم. فضای رودخانه، خانه ها، رستورانها و فضای این قسمت شهر، شگفت انگیز است.
از آن بالا، صومعه باستانی Neumünster در قلب گروند، دلربایی میکرد. پس به سمت آن میروم. صومعه Altmünster Benedictine در سال 1542 ویران شد. سپس راهبان این ساخت این صومعه را بر عهده گرفتند. صومعه Neumünster دارای یک کلیسا و همچنین چهار ساختمان بود که در اطراف یک حیاط داخلی قرار داشتند. هنگامی که در پایان قرن هجدهم، مقامات انقلاب فرانسه کلیسا را مصادره کردند، صومعه به یک بیمارستان نظامی تبدیل شد. پس از مرمت های قابل توجه، این مجموعه امروزه برای فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد.
ساعتها این شهر را بالا و پایین میکنم. از کنار رودخانه به بارویی میروم و از پلی به کوچه ای وارد میشوم. هر کجا پرسه میزنم، یک زیبایی و یک شگفتی وجود دارد. بی جهت نیست که شرط آلمان برای تایید استقلال لوکزامبورگ در سال 1867، برچیدن قلعه اولیه بوده است. زیرا هم اکنون نیز، با آنچه باقی مانده است، به مانند جبل الطارق، نفوذ ناپذیر می نماید. امروزه، استحکامات قدیمی جای خود را به پارکها و باغهای زیبا دادهاند و خیابانهای سنگفرش شده، شما را مات و مبهوت میکند. در این شهر نباید از Google Map استفاده کرد، در عوض فقط بینی خود را دنبال کنید و ببینید به کجا می رسید!
مسلما همه مردم شهر در این ساختار زیبای قرون وسطایی زندگی نمیکنند و حتی همین دره نیز شامل قسمتهای جدیدتر شهر میباشد. جالب آنکه، حتی آنها نیز علیرغم مدرن تر بودن، اتمسفر و فضای متفاوتی با دیگر شهرهای اروپایی دارند. بر فراز این قسمت از دره، پل دوشس بزرگ شارلوت(معروف به پل قرمز)، مرکز بالایی شهر را به اروپا وصل میکند.
پایان سفر و جمع بندی
شب دوم، در هاستل با آرامش و بدون هیچ دیوانه ای سپری شد. ولی من دیوانه این فضا شده بودم، دیوانه بی آزاری که میتوانستم ساعتها مجذوب زیبایی های این سرزمین شوم و پلک نزنم.
هزینه های این دیوانگی عبارتند از :
- بلیط قطار از کلن تا لوکزامبورگ، 25 یورو
- هزینه دو شب اقامت همراه با دو صبحانه، 70 یورو
- یک شام در رستوران هاستل، 6 یورو و 50 سنت
- مجموع هزینه سه وعده مواد غذایی از سوپرمارکت، 7 یورو و 50 سنت
- سوغاتی یادگاری لوکزامبورگ، 2 یورو
- بلیط قطار از لوکزامبورگ تا بروکسل، 22 یورو
این یکی از گرانترین سفرهای زندگی ام بود علیرغم اینکه در ارزان ترین و سردترین فصل سفر انجام شده است. گاهی لازم است هر چه در جیب دارید را روی میز بریزید و تجربه ای ناب داشته باشید. بدون عذاب وجدان این بریز و بپاش را انجام دادم(در حد کوله گردی مثل خودم) زیرا شاید فردا چیزی در جیبم نباشد یا شاید، اصلا فردایی نباشد!