از روزی که در اوایل خرداد ماه برای وقت سفارت تماس گرفتیم تا روزی که برای مصاحبه رفتیم حدود دو ماه طول کشید، به همین دلیل ویزای ما اواخر مرداد ماه به دستمان رسید. و این قضیه باعث شد سفر تابستانه اروپای ما برای تاریخ 15 شهریور تا 2 مهر 93 برنامه ریزی شود.
دعوتنامه ما از طرف عمو و زن عموی سوئیسی همسرم بود که در زوریخ زندگی می کنند. البته به تاخیر افتادن زمان سفر ما باعث شد که عموی همسرم در زمانی که ما در سوئیس بودیم ایران باشد! رزلا، زن عموی همسرم خانم بسیار منظم و مدیریست، که از روزی که تاریخ سفر ما را جویا شد برای کل مدت سفرمان برنامه ریزی کرد. برنامه سفرمان به نحوی چیده شد که روز اولی که به زوریخ میرسیم در همان حوالی باشیم، فردا صبحش به مدت 4 روز و 3 شب به ایتالیا کنار دریا برویم، پس از بازگشت به زوریخ 6-5 روز آنجا باشیم و به دیدنیهای سوئیس سفر کنیم و سپس به سفر یک هفته ای به استکلهم نزد خویشاوندانمان برویم، در بازگشت یک روز و نیم در زوریخ به کارها و خریدهای پایانی بپردازیم و پس از آن به تهران بازگردیم.
به دلیل زمان کوتاهی که تا مسافرتمان داشتیم ، بلیطهایی که میخواستیم تهیه کنیم را ناچار شدیم با قیمتی نزدیک به دو برابر خریداری کنیم. قیمت دلار بازار در روز خرید بلیط هواپیما 3180 تومان محاسبه میشد، بلیط رفت و برگشت من و همسرم از تهران به زوریخ با پرواز قطر ایرویز با اتصال پروازها در دوحه قطر ، به قیمت 4 میلیون و ششصد هزار تومان خریداری شد. برای خرید بلیط زوریخ به استکهلم از طریق وب سایت های خارجی نیاز به کارت اعتباری با امکان خرید اینترنتی داشتیم، پس از یکی از شرکتهایی که کارهای خرید اینترنتی خارجی را انجام میداد یک کارت هدیه تا سقف هزار دلار خریداری کردیم و بوسیله آن بلیط هواپیمای رفت و برگشت دو نفره را به قیمت یک میلیون و هشتصد هزار تومان از وب سایت سوئیس ایرلاین گرفتیم. تمامی خرجهای قبلی مانند پول سفارت، دارالترجمه ، گواهینامه بین المللی (برای احتیاط) و بیمه مسافرتی حدود یک میلیون تومان برایمان خرج داشت.
نکته: اگر فرصت بیشتری تا زمان سفر داشته باشید می توانید از طریق وب سایتهایی مانند skyscanner.net بهترین و ارزانترین بلیطهای هواپیما را برای مقصدتان پیدا کنید.
نکته: ایرانیها در ایران به دلیل تحریمها نمی توانند حسابهای خارجی یا کارتهای اعتباری داشته باشند، کارتهای اعتباری هدیه مانند Traveleasy می تواند در خریدهای سریع و ارزان به شما کمک کند.
ورود به سوئیس:
سفر ما با حضور در فرودگاه امام خمینی شروع شد، پرواز ما ساعت 23:55 به مقصد دوحه بود، با حدود 2 ساعت معطلی بین پروازها در دوحه، ساعت 6:45 به وقت سوئیس در زوریخ بودیم (ساعتمان را برای 2 ساعت و نیم عقب کشیدیم تا با ساعت سوئیس تنظیم شود)
نقشه سوئیس
فرودگاه جدید زوریخ بسیار بزرگ و دیدنی است، ما که از گیت E وارد شدیم برای رسیدن به محل تحویل چمدانها و خروج بایستی سوار یک متروی یک ایستگاهه میشدیم که در طول این مسیر صداهایی از طبیعت، گاوها و موزیک ملایم سوئیسی در آن پخش میشد. سوئیس در تولید لبنیات و گاوداری بسیار مطرح است و گاو یکی از نمادهای آن است. پس از پیاده شدن از متروی داخلی و تحویل بار به سمت خروجی رفتیم. خاله رزلا همانطور که از مسئولیت پذیری و نظمش انتظار داشتیم در فرودگاه منتظرمان بود. محل خانه آنها در منطقه ای به نام اوپفیکن ، بین فرودگاه و مرکز شهر زوریخ قرار داشت. منطقه ای بسیار زیبا و دوست داشتنی.
به محض ورود به خانه، رز گوشه و کنار خانه را به ما نشان داد و قوانین خانه زیبا و منظمش را برایمان توضیح داد. مثلا اینکه در مصرف آب دقت کنیم (گویا اروپاییها از ما بیشتر نگران آینده زمین هستند)، ظرفها در کجا قرار میگیرند، ساعات سکوت چگونه است (قوانین بسیار سنگین و مهمی که نمی دانم بخاطر شخصیت پردیسیپلین رز بود یا همه سوئیسیها به همین شدت به آنها پایبندند) و غیره.
پس از یک استراحت کوتاه و صرف یک میان وعده کوچک ، برای پیاده روی و تماشای اطراف به همراه رز از خانه خارج شدیم. محله اوپفیکن را می توان یک روستای کوچک، زیبا و مدرن تلقی کرد. مزارع زیبا و جنگل را طی کردیم تا به مرکز اوپفیکن رسیدیم. در اینجا صحنه هایی دیده میشدند که شاید در هیچ کجا دیده نشوند.
نمونه هایی را با عکس و توضیح در اینجا قرار میدهم:
شهرک محل اقامت عموی همسرم
دریاچه کوچک داخل شهرک
جنگل و محل استقرار پیکنیک در محله اوپفیکن
یک نیمکت در مسیر پیاده روی کنار جنگل
پاکیزه نگه داشتن محیط بوسیله کیسه هایی برای برداشتن فضولات سگ افرادی که با سگشان به پیاده روی میروند
چشمه ای به یادگار از سالهای دور
خانه برای حشرات پر دار!
چند عکس دیگر از نماهای زیبای اوپفیکن
ویوی زیبا و منحصربفرد خانه رز
پس از یک پیاده روی بسیار دوست داشتنی در هوایی معتدل ، به خانه برگشتیم تا پس از یک استراحت کوتاه منتظر دوست رز شویم که برای صرف شام و همراهی سفر ایتالیا به ما ملحق شود.
هایدی خانمی حدود 60 ساله است ، زنی بسیار دوستداشتنی، شاد و فعال. در کشورهای اروپایی پیری معنایی ندارد، هایدی پر انرژی برای سفر چهار روزه اش ، با خوشحالی وارد میشود. سر میز شام که می نشینیم ساعت 7 بعدازظهر است. میز شام رویایی با شمعهای روشن ، نوشیدنی و چیدمانی بسیار زیبا. غذا را خیلی دوست دارم، غذایی است که با کدو، گوجه فرنگی ، فلفل دلمه ای، ماهی و خامه درست شده است. همه آنها را در فر قرار داده بود و حاصل غذایی بسیار لذیذ بود:
پس از صرف شام ، نقشه را آوردند و روی میز گذاشتند و مسیری که فردا در پیش داریم را نشانمان دادند. از خوردن یک بستنی عالی سوئیسی هم در حین اینکار، لذت بردیم.
کمی آلبومهای قدیمی از سفرهای پیشین خانواده همسرم به سوئیس و سفرهای خاله رزلا به ایران را تماشا کردیم و برای سفر صبح زود فردا، ساعت 10 شب برای استراحت به اتاقهایمان رفتیم.
سفر به میراماره ایتالیا:
سفر ما به مقصد میراماره در نزدیکی شهر ریمینی ایتالیا با ماشین راس ساعت 5 صبح آغاز شد. مسیر ما به سمت جنوب سوئیس ، سپس در جهت میلان و پس از آن به سمت دریای آدریاتیک و ریمینی، با احتساب دو بار ایستادن و استراحت کوتاه در مسیر، در مدت کمتر از 7 ساعت انجام شد:
نقشه مسیر زوریخ تا ریمینی- میراماره
میراماره را میتوان اینچنین توصیف کرد: شهری با ساحل بسیار طولانی ماسه ای ،خیابان لب ساحل با هتلهایی کنار هم بیشتر با سه یا چهار ستاره ، دو خیابان طولانی موازی دریا پر از مغازه و رستوران و کافه و یک خیابان فقط مخصوص پیاده روی.
از آنجایی که میراماره شهری ساحلی است و اقتصاد آن بر پایه توریسم میگذرد، این شهر تنها در فصلهای گرم که امکان استفاده از دریا وجود دارد پر از مسافر است و در بقیه زمانها بجز حدود 2 یا 3 هتل ، تمامی هتلها تعطیل هستند و هتلداران و صاحبان رستورانها و اماکن تفریحی به شهرهای اصلی محل اقامتشان بازمیگردند.
هتل ما هتل 4 ستاره Executive و روبروی ساحل شماره 143 قرار داشت. سیستم پذیرایی هتلهای میراماره چیزی شبیه به full board است. صبحانه به صورت بوفه بین ساعت 7 تا 10 صبح، ناهار راس ساعت 13 و شام راس ساعت 19 آماده است. تمامی مهمانان هتل میز مخصوص خود را دارند که در طول سفر همیشه در همانجا مینشینند. برای ناهار و شام ، پیش غذا و سالاد به صورت بوفه چیده میشد و هر شخص دو وعده غذای کامل (بشقاب اول و بشقاب دوم) دارد که در روز قبل از میان 7-8 نوع غذا در منو انتخاب کرده. در آخر از میان انواع دسر، هر شخص یکی را از منو انتخاب میکند. کاملاً مشخص است که پرخوراک ترین افراد هم بعد از این غذاهای کامل قدرت تکان خوردن از جایشان را ندارند! به همین دلیل من و همسرم بشقاب اول و دوم را با هم اشتراکی میگرفتیم و باز هم آنقدر خورده بودیم که برای سوزاندنش ناچار بودیم چندین ساعت به پیاده روی برویم.
پیاده روی در این شهر بسیار جذاب و دوست داشتنی و هوا عالی بود، مغازه های رنگارنگ و زیبا دور و برتان بود و در جای جای آن موزیک و رقص به راه بود. ما هر شب حدود 3 ساعت پیاده روی میکردیم.
تنها مشکلی که در اینجا داشتیم این بود که همه چیز به ایتالیایی بود. منو غذاها هم همینطور و کارکنان هتل به هیچ وجه انگلیسی متوجه نمیشدند، زیرا تقریباً تمامی مسافران، جز ما ایتالیایی بودند. البته رز و هایدی که متولد سوئیس هستند هر دو زبان ایتالیایی را بخوبی صحبت میکردند و موارد را برایمان ترجمه میکردند. در کشور سوئیس در قسمتهای مختلف زبانهای مختلفی صحبت میشود، آلمانی ، ایتالیایی و فرانسه، به همین دلیل تقریباً تمام مردم سوئیس به هر سه زبان مسلطند.
ساحل زیبای میراماره هم بسیار جذاب و دیدنی است، این ساحل را می توانید تا ساعتها پیاده بروید و از مناظر زیبا لذت ببرید. ساحلها شماره گذاری شده اند و چتر و تخت در اختیار مسافران قرار میدهند. رز برای چهار روز ما و خودشان چهار تخت آفتاب گرفتن و دو چتر کرایه کرد. ما هر روز پس از شنا در دریا حدود دو ساعت در ساحل پیاده روی میکردیم و اجناس دستفروشان را در مسیرمان نگاه میکردیم. هتل ما یک استخر هم داشت، البته مسافران شنا در دریا را ترجیح میدادند ولی ما از استخر روباز هتل که اختصاصی خودمان شده بود چندین بار استفاده کردیم.
نمای بیرون از داخل اتاق هتل
یکی از شبها تصمیم گرفتیم دو نفری سری به ریمینی بزنیم، بلیط اتوبوس یک طرفه را گرفتیم و سوار خطی شدیم که به سمت مرکز ریمینی می رفت. در کنار پارکی بسیار شلوغ در مرکز ریمینی پیاده شدیم و علت شلوغی را پرس و جو کردیم. گویا در آن شب فستیوال بستنی در حال اجرا بود، به این ترتیب که بهترین بستنی سازان از 4 کشور مختلف بهترین بستنی های خود را به نظرسنجی میان مردم میگذاشتند. هر شخص با گرفتن یک بلیط 7 یورویی می توانست لیوان کوچکی از 14 نوع بستنی را بگیرد و برای هریک طعم امتیاز دهد.
در بازگشت حدود 4 ساعت پیاده از ریمینی تا میراماره را طی کردیم و حدود ساعت 2 صبح، خسته به هتل رسیدیم.
روز آخر حضور ما در میراماره با روز سه شنبه بازار مصادف شده بود. صبحانه را خوردیم، اتاقها را صبح ساعت 10 تحویل دادیم و به سمت سه شنبه بازار روانه شدیم. نزدیک ظهر با خریدهای خیلی خوب مخصوصاً کفش به هتل برگشتیم تا آخرین ناهار را صرف کرده و به سمت زوریخ بازگردیم.
در مسیر بازگشت باز هم مانند رفت از تونل گوتارد (که در زمان سفر ما) سومین تونل طولانی جهان به طول 17 کیلومتر بود عبور کردیم (در زمان سفر ما به اروپا در سال 2014: اولین تونل طولانی جهان در نروژ به طول 24 و نیم کیلومتر و دومین تونل در چین به طول 18 کیلومتر)
عکس از اینترنت- تونل گوتارد
پس از رسیدن به خانه و صرف شام مختصر، با هایدی که فردا صبح زود به سمت خانه اش میرفت خداحافظی کردیم .
سوئیس:
روز اول پس از سفر ایتالیا را از قبل قرار بود با یکی از دوستان همسرم به نام مهرداد که در زوریخ زندگی می کند به مرکز شهر برویم. خیابانهای اصلی زوریخ به نامهای هاپت بانهف و بانهف اشتراسه دارای گرانقیمت ترین و بهترین برندها و مارکها هستند. معمولا ترتیب قرار گرفتن مغازه ها از برندهای بسیار بسیار گرانقیمت تا برندهای کمتر گرانقیمت در این خیابانها چیده شده اند.
به همراه مهرداد در خیابانهای اصلی و یکی دو پاساژ شهر گشتیم و پس از آن برای صرف ناهار به مک دونالد رفتیم. سایز ساندویچ مک دونالد بسیار کوچک بود و ساندویچ دبل آن حتی از ساندویچهای همبرگر ایرانی کوچکتر بود. البته چون ناهار را مهمان مهرداد بودیم ، قیمت غذا را متوجه نشدیم.
خیابانهای سوئیس فوق العاده تمیز هستند و امکان ندارد کوچکترین آشغال یا حتی ته سیگار در گوشه ای ببینید. همچنین قوانین راهنمایی و رانندگی به خوبی رعایت میشود. زوریخ دارای حمل و نقل عمومی یکپارچه و بسیار منظمی است. در همه جای شهر تراموا و اتوبوس در حرکت است. اصولاً رفت و آمد حتی با وسایل حمل و نقل عمومی هزینه بسیار بالایی در سوئیس دارد. از ایستگاه مرکزی قطار یعنی SBB به همه جای کشور سوئیس و بیشتر نقاط اروپا قطار وجود دارد. همچنین در تمامی قسمتهای شهر مسیری برای دوچرخه سواران وجود دارد که استفاده عمومی از دوچرخه را در آنجا بسیار معمول ساخته است.
عصر تصمیم گرفتیم کمی در همان حوالی منزل گردش و پیاده روی کنیم ، در حین این پیاده روی در حدود ده دقیقه ای از خانه به فروشگاهی برخوردیم که به صورت بزرگ در سردرش نوشته بود Airport Outlet Center ، با ورود به این فروشگاه چشممان به اجناس اروپایی با 50 تا 90 درصد تخفیف روشن شد. همان لحظه قانونی برای خود وضع کردیم که در این سفر کلا اجازه خرید اجناسی را داشته باشیم که 70 درصد به بالا حراج باشد. با خرید 7-8 قلم جنس که شامل کاپشن بهاره، کفش، شلوار جین ، مایو زنانه و غیره بود پیروزمندانه محل را ترک کردیم.
رز برای فردا ، برنامه ریزی یک گردش با قطار به دریاچه مرزی سوئیس، آلمان و اتریش به نام دریاچه کنستانس را کرده بود.
صبح سوار اتوبوس به مقصد فرودگاه شده و در داخل فرودگاه وارد خط زیرزمینی قطار شدیم. باید راس ساعت 9 سوار قطار به مقصد وینترتور میشدیم تا با تعویض قطار به مقصد رورشاخ بتوانیم از این دریاچه زیبا و شهرهای زیبای اطراف دیدن کنیم.
بلیط استفاده از حمل و نقل عمومی به مدت 24 ساعت برای هر نفر 71 فرانک معادل نفری حدود 250 هزار تومان بود که شامل تمامی مواردی است که در این سفر یک روزه سوار شدیم.
کارگران در حال تمیز کردن ایستگاه قطار
از داخل قطار مناظر زیبای دریاچه کنستانس را تماشا میکردیم .در رورشاخ باز هم قطارمان را تعویض کرده و سوار ترن بسیار جالب با شکل قدیمی و توریستی شدیم. این ترن باید مسیر سربالایی شدیدی را طی می کرد، در طی این مسیر زیباترین و بی نظیرترین مناظری که هر کسی ممکن است در عمرش ببیند را تجربه کردیم، هر لحظه از این مسیر مانند کارت پستالهایی با مناظر بکر از جلوی چشمانمان عبور میکرد.
در پایان این مسیر به دهکده کوهستانی زیبایی به نام هایدن رسیدیم. در هایدن پیاده شده و به سمت پارکی در آن حوالی با دید بسیار باز از ارتفاع روانه شدیم. کوله پشتی رز پر از خوراکی و غذاهای عالی برای یک پیکنیک رویایی بود.
پس از صرف غذا و استراحتی یک ساعته در طبیعت ، بوسیله اتوبوس مسیر جدیدی به سمت پایین را سوار شدیم و به طرف والزنهازن حرکت کردیم. این مسیر پر پیچ و خم از میان دشتها و جنگلهای بالای کوه بسیار دیدنی بود.
دوباره سوار قطار کوچک دیگری شدیم که سراشیبی بسیار تندی را با سرعت خیلی کم طی میکرد. حالا به کناری ترین نقطه دریاچه کنستانس رسیده بودیم.
عکس از اینترنت-نمایی از دریاچه کنستانس
کشتی کوچکی آماده گرفتن مسافر به سمت داخل دریاچه بود، پس از سوار شدن به کشتی ، شخصی بلیطهای 24 ساعته ما را با دستگاهی چک کرد و کشتی به حرکت در آمد. وقتی داخل دریاچه کنستانس شدیم به هر طرف که نگاه میکردیم یکی از سه کشور سوئیس، اتریش و آلمان را میدیدیم. واقعا مناظر این نقطه از جهان فراموش نشدنی هستند. کشتی سواری ما در هوایی زیبا و نیمه ابری به مدت یک ساعت و ربع ادامه پیدا کرد.
برای برگشت ، دوباره قطار مسیر رورشاخ به وینترتور را سوار شدیم و از آنجا قطارمان را تغییر دادیم به مسیر زوریخ و دوباره در فرودگاه زوریخ پیاده شده و یکی از اتوبوسهایی که در کلوتن ایستگاه داشت را گرفتیم تا به منزل رز برسیم.
برای اینکه بلیط 24 ساعته مان را حلال کرده باشیم ، شب بعد از صرف شام دوباره سوار قطار شهری شدیم و به مرکز زوریخ رفتیم تا خیابانهای زوریخ را در شب ببینیم. تقریبا در بیشتر نقاط اروپا زندگی شبانه چندان جذابی را نمی بینید، مغازه ها حدود 7 شب می بندند و تنها رستورانها و کافه ها باز هستند. پس از کمی پیاده روی در حوالی مرکز زوریخ به ایستگاه مرکزی قطار رسیدیم و چون دیدیم که خبری نیست که از دست داده باشیم ،سوار قطار شده و به خانه برگشتیم.
عکسی از ایستگاه مرکزی قطار زوریخ
یکی از زیباترین شهرهای توریستی سوئیس لوزرن است. این شهر با ماشین بیشتر از یک ساعت با زوریخ فاصله دارد. برنامه ما برای روز سوم سوئیس سفر چند ساعته به شهر زیبای لوزرن بود.
این شهر زیبا نیز در میان دریاچه ها و رودخانه ها احاطه شده است و نماد آن یک پل چوبی بسیار زیبا و طولانی به نام کاپل بروکه بر روی رودخانه Reussاست. این پل زیبای چوبی ساخته شده در سال 1333 که دارای نقاشیهایی از قرن 17 میلادی است یکبار در سال 1993 دچار آتش سوزی شد و بخشی از نقاشیهایش را در این سال از دست داد. البته برخی از بلایای طبیعی نیز باعث شد که طول این پل از حدود 200 متر به حدود 170 متر کاهش پیدا کند. از نکات جالب درباره این پل چوبی می توان به عدم وجود میخ آهنی در آن اشاره داشت. کلیه میخهای این بنای توریستی زیبا از چوب هستند. این مکان یکی از پربازدیدترین و به طبع پر عکس ترین مکانهای کشور سوئیس است.
پس از دیدن پل چوبی لوزرن و گرفتن چند عکس کارت پستالی ، وارد یک کلیسای زیبا در همان حوالی شدیم. کلیسا با سقف بلند و نقاشیهای زیبا و سکوتی که در آن حکم فرما بود، ابهت زیادی داشت. عکسهایی از درون کلیسا هم گرفتیم.
رز ، ما را برای صرف ناهار به رستوران کوچک و متفاوتی به نام soul chicken برد ، این رستوران که تماماً با اشیا و تابلوهای جالب تزئین شده بود ، محیط کاملاً دوستانه و شلوغی ایجاد کرده بود که با موزیکهای سبک کانتری جذابیت دو چندانی داشت. غذای این رستوران نوعی مرغ سرخ کرده بود که طعم عالی ای داشت. قیمتها برای نصف مرغ کوچک 21 فرانک و برای یک ران کامل 17.5 فرانک بود. (یعنی فقط غذای من و همسرم به همراه نوشیدنی و سالاد 45 فرانک یعنی حدود 160 هزار تومان برایمان آب خورد) لازم به ذکر است این یکی از متوسط ترین قیمتهای غذا در سوئیس است!
در توالت این رستوران ماژیکهایی برای نوشتن یادگاری قرار داشت که من هم یادگاری کوچکی بر گوشه دیوار آن نوشتم.
وقتی از رستوران بیرون آمدیم باران ملایمی می بارید و باعث زیباتر شدن مناظر اطرافمان شد. تصمیم گرفتیم در کافی شاپی زیبا قهوه خوشمزه ای بخوریم و از بالکن آن مناظر را تماشا کنیم تا باران هم بند بیاید.
مسیر برگشت هم بسیار زیبا بود.
در برگشت از لوزرن به یکی از فروشگاههای Migros زوریخ رفتیم تا رز برای غذای فردا که شنبه بود و خواهر و برادرهایش را دعوت کرده بود مواد لازم فوندو را خریداری کند. فوندو یک غذای سوئیسی است که معمولاً برای دورهمی های کوچک بسیار محبوب است. برای این غذا تکه های انواع گوشت، مرغ، ماهی و میگو به صورت خام بر روی میز قرار میگیرد.
ظرف مخصوص گودی که درونش معمولاً آب با ادویه وجود دارد بر روی وارمر قرار میگیرد و هر کس سیخ مخصوص رنگی ای دارد که بوسیله آن گوشت را داخل ظرف قرار میدهد تا به مقداری که میخواهد پخته شود سپس غذای آماده شده اش را با انواع سس سروشده روی میز میل میکند. این غذا باعث میشود که میزبان در حین مهمانی نیازی به ترک میز نداشته باشد ، همه دور میز بنشینند و صحبت کنند و هر کس به اختیار خود غذای مورد علاقه اش را انتخاب کند.
صبح روز شنبه را برای چند ساعت فرصت داشتیم که به مرکز شهر برویم .همسرم میدانست که روزهای شنبه ، بازار فروش لوازم دست دوم در نزدیکی دریاچه زوریخ برپاست به همین دلیل چند ساعتی را در مرکز شهر و این شنبه بازار صرف کردیم تا حدود ساعت 4 بعدازظهر که برای مهمانی برگشتیم.
درباره مهمانی باید بگویم که برای ما بسیار کسل کننده و برای رز و خانواده اش بسیار جذاب و شاد برگزار شد.
برای روز یکشنبه عصر خانه مهرداد (همان دوست همسرم که روز اول با هم بودیم) دعوت شده بودیم اما صبح را برای چند ساعتی وقت داشتیم که خانه ننشینیم پس پیاده به سمت فرودگاه زوریخ حرکت کردیم.
به طور کلی خیلی مهم است دقت کنید که یکشنبه ها کل سوئیس تعطیل است، حتی سوپر مارکتها. یعنی کوچکترین تفریح یا خریدی را در این روز نمی توانید برنامه ریزی کنید. تنها محلی که در زوریخ در روز یکشنبه باز است، فرودگاه و فروشگاههایش است. از آنجایی که محله خاله رزلا در فاصله کمی از فرودگاه قرار گرفته ، تصمیم گرفتیم صبح را به فروشگاههای داخل فرودگاه اختصاص دهیم. در واقع فرودگاه را می توان یک پاساژکوچک با چندین برند معتبر و اجناس خوب در نظر گرفت که برای گذراندن یک روز یکشنبه در زوریخ محلی بسیار مناسب است. در میان فروشگاههای فرودگاه تعدادی خرید از مغازه H&M داشتیم (البته با رعایت قانون 70% )
محل خانه مهرداد در بادن زوریخ است، محدوده ای که به عنوان حاشیه زوریخ به حساب می آید و در فاصله حدود 40 دقیقه ای شهر است. یک دورهمی خوب با همسر و فرزند مهرداد و یک دوست دیگر همسرم به همراه خانم سوئیسی اش به صرف کباب کوبیده ناب ایرانی با چاشنی یک دوچرخه سواری عالی دو نفره در هوای پاک سوئیس.
استکهلم:
همانطور که قبلاً گفته بودم بخشی از سفرمان را برای دیدن فامیلهایمان در سوئد اختصاص داده بودیم. در این بخش از سفر شاید چون بیشتر وقت خود را در خانه اقوام سپری کردیم کمتر توانستیم از تمامی زیباییها و مکانهای دیدنی استکهلم بازدید کنیم. این افراد فامیل مشترک من و همسرم بودند که همه آنها همسن و سال ما هستند و یک عالم از خاطرات دوران کودکی من با آنها گذشته است. اینها دختر دائی های مادر من و دختر عموهای مادر همسرم هستند که از حدود 20 سال پیش ساکن سوئد هستند. سه دختر همسن من که دو تای آنها با افراد سوئدی و یکی از آنها با یک آقای ایرانی ازدواج کرده اند. از بخت خوب یا بد ، به دلیل اینکه فرصت برنامه ریزی ما برای سفر سوئد کم بود یکی از آنها به همراه همسرش در همان زمان برنامه سفر ایتالیا داشت به همین دلیل کلید خانه را در اختیار ما قرار داد که در طول مدت سفرمان در آنجا اقامت داشته باشیم.
پس از یک پرواز بیشتر از دو ساعت و نیم به فرودگاه استکهلم وارد شدیم. باورتان نمیشود در اینجا از هر گوشه و کناری صدای فارسی حرف زدن هموطنانمان را میشنیدیم. زن دایی مادرم به همراه داماد سوئدی اش به استقبالمان آمده بودند. دخترش تا عصر باید سرکار می بود و آن یکی دختر دایی هم به همراه شوهرش در پرواز برگشت از آمریکا بود و چند ساعت بعد میرسید. در فرودگاه ، زن دایی از ما با ساندویچ بسیار لذیذ و بزرگ "مکس برگر" پذیرایی کرد (این ساندویچ بر عکس مک دونالد کاملا با ذائقه و اشتهای ما جور بود) و گفت چون خسته هستیم ما را مستقیماً به خانه ندا میرساند تا پس از استراحت کوتاهی بچه ها را ببینیم.
چند ساعتی گذشت تا سروکله نازی پیدا شد، او که پس از نزدیک به 30 ساعت پروازهای متوالی به خانه برگشته بود بدون هیچ استراحتی آمد تا به ما خوشامد بگوید و ما را برای تفریح به شهر ببرد. به همراه نازی به مرکز شهر رفتیم. خیابانی در مرکز شهر استکهلم به نام Drottninggatan یا ملکه وجود دارد که تنها عبور پیاده از آن مجاز است ، در دو سوی خیابان مغازه های رنگارنگ و از همه بیشتر برند H&M خودنمایی می کند ، متوجه میشویم H&M سوئدیست.
کمی که به پیش میرویم به محل قرارمان با نکیسا میرسیم . پس از کلی به آغوش کشیدنها چهار نفری به سمت یک رستوران که نامش Fridays است میرویم. به قول نازی و نکیسا از شانس خوب ما در ماه سپتامبر، هیچگاه هوای سوئد به این خوبی نبوده.
شام خوش طعم و نوشیدنی را در یک جمع دوست داشتنی با یک عالم حرفهای دلنشین صرف می کنیم و پس از حدود 2-3 ساعت سوار ماشین میشویم تا نازی ما را دوباره به خانه برساند.
روزهایی که در استکهلم سپری کردیم در بعضی مواقع با همراهی نازی و بعضی مواقع دو نفری بوده و شبها هر شب در منزل یکی مهمان بودیم.
در این روزها ، به محلهای مختلفی رفتیم. برای اینکار نفری یک بلیط یک هفته ای نامحدود به قیمت هر بلیط 300 کرون سوئد خریداری کردیم. قیمت بلیطهای مترو به صورت یک طرفه 60 ، 24 ساعته 115 ، و سه روزه 230 کرون است. نقشه مترو سوئد به شکل زیر است:
ایستگاه خانه ای که در آن اقامت داشتیم با نام Sundbybergs در خط آبی نمایان است ، این خط آبی در میانه راه به دو مسیر مختلف میرود ، لذا در شروع راه باید انتخاب کنید که به سمت Akalla میروید یا به سمت Hjulsta و دو ایستگاه مرکزی شهر هم در ابتدای همان خط آبی با نامهای T-Centralen و Kungstradgarden مشخص است. این دو ایستگاه به میدان اصلی شهر سِرگِل (Sergels Torg) که مرکز اصلی همایشها ، هرگونه اجتماع و مراکز خرید اصلی شهر است میرسد. ساختمان شیشه ای بزرگی به نام خانه فرهنگ استکهلم نیز در گوشه ای از این میدان قرار دارد.
استکهلم شهری بر روی چندین دریاچه است (اگر اشتباه نکنم چیزی در حدود 14 جزیره) ، این شهر جزیره های کوچک را بوسیله پلهای زیبا به هم متصل می کند. یکی از نقاط قوت استکهلم، تسلط همه مردم به زبان انگلیسی است. مردم این شهر بسیار مهربان هستند و از اینکه به یک توریست کمک کنند خوشحال میشوند، به همین دلیل اگر آدرسی که میخواهید را داشته باشید مشکل گم شدن در اینجا نخواهید داشت. از قسمت بلیط فروشی کشتی ها پرس و جو کردیم که کدام کشتی ها ما را با همان بلیط مترو بر روی آبهای استکهلم می برند. کشتی سواری به مدت حدود 20 دقیقه در هوای بسیار پاک و زیبا ما را به جزیره جالبی در کنار شهربازی رساند. این شهربازی بی نظیر با دید زیبای دریاچه به نظرمان فوق العاده بود. از بازیهای جالبی که از بیرون شهربازی مشخص بود به بازی ترن هوایی ، تاب گردان در ارتفاع بالاو سقوط آزاد از ارتفاع زیاد می توانم اشاره کنم.
با تنها چند قدمی پیاده روی به موزه جالبی رسیدیم، این موزه مربوط به گروه موسیقی سوئدی ABBA بود. این گروه موسیقی که متشکل از دو زوج سوئدیست در سالهای 1975 تا 1982 یکی از پر طرفدارترین گروههای موسیقی جهان است. در این موزه عکسهایی از آنها و فروشگاهی که یادگاریهایی با نمادهای آبا بر رویشان نقش بسته بود قرار داشت.
موزه آبا - عکسها از اینترنت
یکی از مراکز خرید بزرگ استکهلم که ما خریدهای خوبی از آن داشتیم مرکز خرید سولنا است. برای رسیدن به این مرکز خرید ، کافیست سوار اتوبوسی که به محله سولنا میرود شوید یا از طریق ایستگاه متروی خط آبی Solna Centrum را انتخاب کنید. در این مرکز خرید بغیر از H&M ، بهترین خریدها را از مغازه های اسپریت ، بنتون و اکسیژن با قیمتهای نسبتاً مناسب انجام دادیم البته با قانون 70% به بالا.
اگر هوس دیدن محله ایرانیهای استکهلم را دارید کافیست سری به محله Kista (شیستا) بزنید. در این مرکز خرید شاید نیمی از افراد فارسی حرف میزنند، رستوران ایرانی، سلمانی ایرانی و مغازه داران ایرانی. برای رفتن به محله شیستا هم کافیست سوار خط آبی به مقصد Akalla شده و در ایستگاه Kista پیاده شوید.
در ادامه طولانیترین خیابان پیاده روی استکهلم یعنی خیابان ملکه، به شهر قدیمی استکهلم میرسیم که ساختمانهای آن به سالهای 1630 برمیگردد به این محله گاملا استان میگویند.
Gamla Stan - عکس از اینترنت
در استکهلم، پرچمهای سوئد را زیاد نمی بینید، از نازی که پرسیدیم ، گفت دلیلش اینست که اینجا مردمی از تمام جهان زندگی می کنند و اینکار برای احترام به آنها و توریستهاست! این نکته برایمان خیلی جالب بود ، چون در سوئیس به هر نقطه ای نگاه میکردیم پرچم سوئیس دیده میشد، حتی هر شهر پرچم مختص خود را داشت که در همه جای آن شهر کنار پرچم سوئیس دیده میشد.
شهر استکلهم شهر زیباییست. من را کمی به یاد استانبول می اندازد، پر از نماهای زیبا، رودخانه، پل و کافه های رنگارنگ است. در زیر نمایی از یک کوچه در استکهلم را قرار داده ام:
در سوئد برای کنترل بیشتر بر استفاده از مشروبات الکلی و سیگار(مخصوصا سن استفاده کنندگان و ساعات استفاده از آنها )، فروش اینگونه محصولات را فقط به مکانهایی خاص و خارج از سوپرمارکتهای معمولی محدود کرده بودند. نکته جالبی که در مورد این مکانها باید بگویم وجود پنجره های تیره رنگ است که امکان مشاهده داخل فروشگاه را از بیرون به افراد نمیدهد، از ورود افراد زیر 18 سال جلوگیری شده و این فروشگاهها فقط در روزهای غیر تعطیل و تنها تا ساعت 5 بعدازظهر باز هستند. فکر میکنم این سیاست برای کشورهایی که استفاده از این محصولات در آنها آزاد است، خوب و در جهت امنیت اجتماعی بسیار مفید باشد.
درباره فروشگاهها و سوپرمارکتها نکته جالب دیگری که باید بگویم اینست که کیسه نایلونهای پلاستیکی به صورت رایگان عرضه نمی شوند و در ازای آنها باید پول پرداخت کنید به همین دلیل میزان استفاده از آنها در سالهای اخیر با این سیاست به شدت کاهش داشته است. (کاش در ایران ما هم بیشتر به مسائل زیست محیطی توجه میشد)
یکی از نکات منفی استکهلم در مقایسه با زوریخ عدم پاکیزگی این شهر است، در همه گوشه و کنار شهر، آشغال و به خصوص ته سیگار دیده میشود ، همینطور وجود گداهای زیادی که پس از باز شدن مرزهای کشورهای شنگن از کشورهای فقیر اروپایی به سوئد آمده اند کمی آزار دهنده است.
به غیر از آن، مهربانی و مهمان نوازی مردم سوئد، مهمانیهای هر شب فامیلهایم در سوئد و خریدهایمان مخصوصاً از فروشگاه بزرگ IKEA از نکات بسیار جذاب این سفرمان به سوئد بود.
میز اردور و شام دو تا از دورهمی ها
درباره فروشگاه ایکیا باید بگویم یکی از معروفترین فروشگاههایی که تقریباً تمامی وسایل منزل در آن پیدا میشود و برند سوئدیست ، در دو طرف شهر استکهلم و در حاشیه شهر قرار دارد. از سیاستهای جالب این فروشگاه ، پارکینگ مجانی (سوئد دارای گرانترین پارکینگهای جهان است) ، غذاهای بسیار ارزان به نسبت بقیه رستورانها و مکان بازی مجانی برای کودکان است تا افراد را برای خرید به این مکان جذاب بکشاند. یکی از غذاهای محبوب ومعروف ایکیا گوشت قلقلی (Meat Balls) است که در تمامی شعب اصلی ایکیا در جهان هم این غذا سرو میشد بستنی چوبی شیری به تعداد نامحدود و رایگان هم برای بچه ها در مکان رستوران قرار داشت و در آخر شکلاتهای خوشمزه تخته ای هم با مارک ایکیا با قیمتی بسیار ارزان و مناسب به فروش میرسید. نکیسا تعریف میکرد بچه ها از شب قبل برای امروز که ایکیا می آیند خوشحالی میکردند.
مدل فروشگاه ایکیا به این شکل است که معمولا اتاقها و سالنهایی با متراژهای مختلف طراحی شده است و همه اجزای مورد نیاز یک مکان مثلا اتاق خواب، سالن، نشیمن، اتاق نهارخوری، آشپزخانه و غیره در آن قرار گرفته است. به نحوی که شما برای خرید وسایل منزل کافیست به اتاقی با شرایط نزدیک به اتاق منزل خودتان رجوع کرده و یک عالم ایده های جالب برای چیدمان و دکوراسیون بدست آورده و اشیای مورد نظر را انتخاب کنید. در کنار هر وسیله ، کد آن به صورت برچسب قرار گرفته که در آخر و قسمت انبار، کدها را به فروشنده ها تحویل میدهید یا خودتان رأسا آنها را پیدا کرده و در سبد خرید قرار میدهید. در اینجا تقریبا تمام وسایل مورد نیاز در خانه از ظرف و ظروف تا میز و صندلی ومبل ، از پرده تا ملافه و روتختی ، از لوازم دستشویی تا لوازم باغبانی همه و همه را در یک مکان می یابید که به صورت قابل اسمبل کردن و در جعبه هایی بسیار حرفه ای و کوچک بسته بندی شده به شما تحویل میدهند.
در روز آخر اقامتمان در سوئد، ندا و شوهرش هم از ایتالیا برگشتند و روز آخر را همگی با هم به بالاترین نقطه استکهلم رفتیم تا نمایی زیبا از تمام شهر ببینیم:
و پس از آن دستجمعی با تمام دختر داییها و همسرانشان به یکی از محله های پولدار نشین استکهلم رفتیم که متاسفانه نامش را به خاطر نمی آورم و حدود ساعت 4 بعدازظهر در مرکز خرید آن ناهار خوردیم و کمی گشت زدیم.
شب وقتی در ماشین به سمت خانه حرکت می کردیم با خیابانهایی کاملا خالی و سوت و کور مواجه شدیم و با توجه به ساعت 8 و نیم شب این برایمان بسیار عجیب بود . به طور کلی در همه خانه ها شام نهایتا تا ساعت 7 و نیم یا 8 شب صرف میشود و مهمانیها به ایام آخر هفته یعنی شنبه شبها موکول میشود. سیستم کاری در سوئد برای کارمندان بسیار راحت طلبانه و به قول خودمان خوش خوشان است. تعطیلات زیاد و طولانی ، انواع مرخصیهای بسیار دست و دلبازانه و کار سبک. مرخصی زایمان که یکی از جذابترین شکل مرخصیها در سوئد است به زن و مردهر دو تعلق میگیرد و در صورتیکه مایل باشند میتوانند مرخصی خود را به آن دیگری منتقل کنند. مدت آن نیز جزو طولانی ترین مدتهای مرخصی زایمان در تمام جهان است. آنها این سیاست را برای تشویق به فرزندآوری بکار بسته اند.
صبح روز آخر اقامت در سوئد وقتی بیدار شدیم با باران سیل آسایی مثل بارانهای شمال روبرو شدیم ، خدا را شکر کردیم که در مدت اقامتمان در سوئد به این هوا نخوردیم، با همراهی همسر ندا به فرودگاه آرنای استکهلم رفتیم در راه به ترافیک نسبتاً شدیدی خوردیم ، دانیل می گفت معمولاً تمام ماه سپتامبر و اکتبر در سوئد اینجوری باران میبارد ، پس از حدود 50 دقیقه به فرودگاه رسیدیم. ساعت 9 صبح سوار هواپیما به مقصد زوریخ شدیم.
روز آخر، سوئیس:
مثل همیشه رز سر ساعت به استقبالمان آمد.از آنجاییکه پس فردا صبح پرواز برگشتمان بود امروز را به استراحت، پیاده روی در اطراف ، بسته بندی و وزن کردن بارهایمان اختصاص دادیم و فردا را برای آخرین تور یک روزه این سفر به یادماندنی خالی گذاشتیم.
صبح به همراه رز سوار ماشین شدیم و به سمت مرز آلمان حرکت کردیم. یکی از دیدنی ترین نقاط سوئیس در منطقه ای به نام شفهاوزن آبشاری بسیار قدیمی به نام Rheinfall (آبشار رودخانه راین) است. برای رفتن به این قسمت از رودخانه راین دو مسیر وجود دارد یکی مسیر مستقیم و کوتاهتر است و دیگری که از مرز آلمان عبور می کند و دوباره وارد مرز سوئیس میشود. ما مسیر دوم را انتخاب کردیم:
این آبشار، آبشار نسبتاً کم ارتفاع ولی عریضی است و صخره بلندی در میانه آن قرار دارد که قایقهایی توریستها را به اسکله کوچک آن میبرند تا مردم بتوانند از بالای صخره هم آبشار را از نزدیک ببینند.
این مکان هم یکی از زیباترین جاهایی بود که من در این سفر دیدم و این بهترین حسن ختام برای سفرمان بود.
در راه بازگشت ، در شهر مرزی آلمان به مرکز خریدی رفتیم تا وزن باقیمانده مجاز را با خوراکیها، غذاها و ادویه های عالی آلمانی پر کنیم ، قیمتها در آلمان به نسبت سوئیس حدود نصف تا حتی یک سوم بود! فروشگاه لباسی هم در کنار این مرکز خرید بود که لباسهای آلمانی را با قیمتهای فوق العاده ارزانی را ارائه میداد ، این قیمتها همگی بین 1 تا نهایتاً 10 یورو بود ، فقط حیف که رز متنفر از خرید، حوصله نداشت بیشتر از 15 دقیقه به ما وقت خرید کردن بدهد!
خلاصه که روز آخر هم با هیجان و تفریح و خرید به پایان رسید و ما خود را برای پروازهای فردا به مقصد تهران آماده کردیم.
امیدوارم که سفرنامه ام برایتان دلچسب و مفید بوده باشد.