با سلام خدمت همراهان عزیز لست سکندی
در این سفرنامه میخوام تجربیات و خاطرات سفر دو هفته ای خودم به آلمان که برای دیدن خواهر عزیزم برنامه ریزی کرده بودم، رو براتون بگم...
امیدوارم لذت ببرید. اواخر مهرماه 1402 بود که تصمیم گرفتم برای رفتن به آلمان، اقدام کنم. قبلا سابقه ویزا شنگن نداشتم اما به 6 کشور سفر کرده بودم و دوست داشتم شانسم رو برای رفتن به اروپا امتحان کنم... برای گرفتن نوبت سفارت به سایت ویزامتریک ایمیل زدم و درخواستم رو ارسال کردم، 2 روز بعد برام ایمیل اومد و برای یکم آبان ماه ساعت 4 عصر بهم نوبت داده بودن. سریعا دنبال اوکی کردن مدارک رفتم و بلیت رفت و برگشت مشهد به تهران رو هم خریدم.
اول آبان ماه رفتم تهران و مدارکم رو به ویزامتریک تحویل دادم، انگشت نگاری انجام شد و 10 روز بعد ویزا شنگن مولتی و برای مدت زمان یک ماه و نیم برام صادر شد. اواخر آبان ماه برای خرید بلیت اقدام کردم که بتونم با قیمت بهتری بلیت هواپیما بخرم. نهایتا بلیت رفت و برگشت از مشهد به فرانکفورت رو برای تاریخ 4 به 21 بهمن و از ترکیش ایرلاین به مبلغ 33 میلیون تومان خریدم. من همیشه سفرهای قبلیم رو با همسرم رفتم و این سفر اولین تجربه تنهایی رفتن من بود و تجربه جدیدی شد برام.
همینطور که به روزهای سفرم نزدیک می شد، دل توی دلم نبود برای دیدن خواهر و خواهرزاده عزیزم که حدود دو سال بود ندیده بودمشون. خواهرم به همراه همسر و دختر کوچولوش، در شهر فرایبورگ (در جنوب آلمان و در مجاورت سوییس و فرانسه) زندگی می کنن، به همین خاطر برای رفتن از فرانکفورت به فرایبورگ برای من بلیت قطار خریدن که حدود 3 ساعت راه بود، اما 4 روز قبل از سفر من خواهرم بهم خبر داد که قطارهای آلمان به مدت 4 روز دست به اعتصاب زدن و این اعتصاب دقیقا از روزی که من بلیت داشتم شروع میشد!!! متاسفانه سیستم قطارهای آلمان بی نظمی زیاد داره و در سالهایی که خواهرم در این کشور ساکن هستن، بی نظمی و یا کنسلی برنامه قطارها زیاد اتفاق افتاده بود!
بعد از کنسل شدن قطارها، بلیت اتوبوس ها هم فورا پر شدن و خواهرم و همسرش برنامه ریزی کردن که با ماشین خودشون بیان فرودگاه فرانکفورت دنبال من. بامداد 4 بهمن ساعت 1:10 دقیقه، پرواز اولم به مقصد استانبول حرکت کرد، در فرودگاه استانبول یک توقف 4 ساعته داشتم و بعد از اون پرواز به سمت فرانکفورت حرکت کرد.
بعد از حدود 3:30 ساعت و حدود ساعت 11 ظهر رسیدم به فرانکفورت، صف چک پاسپورت نسبتا شلوغ بود و حدود 45 دقیقه طول کشید تا نوبت من بشه، اونجا ازم یکسری سوالات کلی در مورد مدت زمان و محل اقامتم پرسیدن و مقدار پولی که با خودم برده بودم رو چک کردن (البته این سوالات رو از همه افراد با همه ملیت ها میپرسیدن و مختص ایرانی ها نبود) و بهم گفتن که به خواهرم تماس بگیرم و همون سوالات رو از خواهرم هم پرسیدن!!!
بعد از 3-4 دقیقه مهر ورود رو برام زدن و من از گیت رد شدم. نیم ساعتی منتظر شدم تا خواهرم و خانواده ش برسن به فرودگاه، لحظه ای که خواهرم و خواهرزاده شیرینم رو دیدم یکی از بهترین لحظات زندگیم بود که اصلا حس ش قابل توصیف نیست... مسیر فرایبورگ به فرانکفورت به علت کنسلی قطارها و بارش شدید باران، ترافیک سنگینی بود، تصمیم گرفتیم در فرودگاه نهار بخوریم و بعد از اون راه بیوفتیم به سمت منزل خواهرم. در مسیر برگشت هم به خاطر شلوغی جاده، مسیر 3 ساعته حدود 4:30 طول کشید و ما حدود ساعت 5 عصر رسیدیم به فرایبورگ...
روز بعد رو به استراحت و وقت گذروندن با خواهرم و دختر نازش گذروندم.
اکثر روزها برای پیاده روی به اطراف منزل خواهرم می رفتیم که مناظر بسیار زیبا و خیره کننده ای داشت. یک روز برای قدم زدن و کوهنوردی به کوه SChonberg رفتیم که در مجاورت منزلشون قرار داشت و پر از درخت های انگور بود. افراد محلی و گردشگران تور اروپا برای ورزش اومده بودن و هوا خیلی عالی و تمیز بود. آب و هوای فرایبورگ در مدتی که من اونجا بودم، بین 7 تا نهایتا 12 درجه بود و اکثر مواقع وزش باد متوسط تا شدید بود. آلمانی های خیلی مهربان و مودب هستند و یک عادت خوبی که دارن اینه که با خنده رویی به همه افراد حتی کسایی که نمیشناسن، سلام میکنن و لبخند میزنن...
چندین بار برای خرید و دیدن شهر، به مرکز شهر رفتیم. مرکز شهر فرایبورگ خیلی جذاب بود، در عین حال که بافت قدیمی شهر حفظ شده بود، خیلی هم مدرن و تمیز بود. اولین باری که به مرکز شهر رفتم، پزشکها در اعتراض به کم بودن حقوقشون اعتصاب کرده بودن و تجمع در کمال آرامش و با محافظت پلیس از اعتصاب کنندگان، انجام می شد!!!! این منطقه از شهر محل برگزاری تجمعات و اعتصابهای اصناف مختلف هست...
در این منطقه از شهر مراکز خرید، کافه ها و ساختمان شهرداری فرایبورگ قرار داشت...در جلوی ساختمان شهرداری به سنگفرش های جالبی برخوردم... در سال 2000 میلادی بین شهر فرایبورگ و شهر اصفهان پیمان خواهرخواندگی اعلام شده، علاوه بر اصفهان، فرایبورگ 6 خواهرخوانده دیگه (مادیسون در آمریکا، ماتسویاما در ژاپن، لمبرگ در اوکراین، تلاویو، ویویلی در اسپانیا و شهر سوون کره جنوبی) هم داره که نمادی از هر شهر به صورت سنگفرش در جلوی ساختمان شهرداری فرایبورگ قرار گرفته...
در مجموع فرایبورگ یک شهر فرهنگی هست و نمادهای تاریخی زیادی داره، مثلا کلیسای اصلی در مرکز شهر متعلق به قرن 12 میلادی هست... قدم زدن در این شهر زیبا و بسیار تمیز خیلی لذت بخش بود...
در برنامه ریزی هامون، یک روز رو برای دیدن شهر زیبای کلمار در فرانسه که در مجاورت مرز آلمان قرار داره، اختصاص دادیم. شهر کلمار به ونیز کوچک معروف هست و ساختمانهاش دیزاین بسیار زیبایی داره. در کوالالامپور و منطقه گردشگری گنتینگ، یک دهکده کوچک رو با همین نام کلمار و با الهام از معماری فرانسوی، ساختن که در سفر به مالزی به اونجا رفته بودیم و واقعا برام جذاب بود.
برای رفتن به کلمار تا نزدیکی مرز با ماشین شخصی خواهرم رفتیم و بعد از پارک کردن ماشین در شهر Breisach با اتوبوس به سمت کلمار حرکت کردیم (چون بیمه ماشین خواهرم فقط مخصوص تردد در آلمان بود، ریسک نکردیم که با ماشین وارد فرانسه بشیم و ترجیح دادیم بقیه مسیر رو با اتوبوس طی کنیم).
برای احتیاط پاسپورتم رو با خودم برداشتم ولی مرز رو با اتوبوس رد شدیم، هیچ ایست بازرسی و کنترلی نبود و فقط از یک تابلو به بعد، کلمه France درج شده بود که متوجه شدیم وارد فرانسه شدیم. به محض رد شدن از تابلو ورود به فرانسه، پیامکی از ایرانسل برام اومد و ورودم رو به فرانسه خوش آمد گفت!!!
مسیر خیلی جذاب و زیبا بود و از مرز تا شهر کلمار حدود 40 دقیقه توی راه بود، مسیر در اصل 15 دقیقه زمان میبرد اما اتوبوس ایستگاههای متعددی داشت و همین توقف ها زمان میبرد، اما من که از زیبایی مسیر لذت می بردم و گذر زمان رو متوجه نمی شدم، تا اینکه حدود ساعت 11 ظهر رسیدیم به کلمار زیبا... قدم زدن در کوچه پس کوچه های این شهر زیبا، واقعا لذت بخش بود...
اون روز دوشنبه بود و اولین روز کاری هفته، برای همین منطقه گردشگری کلمار خلوت بود و برای گشت و گذار خیلی زمان مناسبی بود. خواهرم قبلا در فصل تابستون و تعطیلات به کلمار سفر کرده بودن و میگفت اونموقع به شدت شلوغ و مملو از گردشگران تور فرانسه بوده در حدی که یک عکس رو نمیتونستن به راحتی بگیرن!!!
3-4 ساعتی در شهر و کوچه های زیباش قدم زدیم و عکسهای قشنگی گرفتیم و من به رسم همیشگی خودم، یک مگنت یخچال و چند یادگاری تزیینی از کلمار خریدم. یک نکته ای که من در آلمان و فرانسه دیدم این بود که، مناطقی که انقدر گردشگر داشتن و باید طبیعتا بهشون بها بدن، حتی یک کلمه انگلیسی رو تابلوهای راهنما ننوشته بودن و این برای من عجیب بود چون در سفرهای قبلیم خیلی راحت مسیریابی میکردم و اصلا به مشکل نمیخوردم اما در این سفرم اگر همراه خواهرم نبودم، حتی برای پیدا کردن ایستگاه ها و یا سرویس بهداشتی، گاهی اوقات به مشکل می خوردم!!! برای نهار به رستوران ساب وی رفتیم.
مسیر برگشت رو هم با اتوبوس اومدیم سمت ماشین و برگشتیم به فرایبورگ
روز بعد از سفر به کلمار، در یک رستوران ایرانی در نزدیکی شهر فرایبورگ به نام رستوران عسل، یک تولد کوچک برای خواهرزاده م گرفتیم. در این رستوران جشن های مناسبتی مثل نوروز، برای ایرانی ها برگزار میشه و تایمی که ما رفتیم، داشتن برای جشن عید گردشگران تور اروپا نوروز برنامه ریزی میکردن و از کسایی که تمایل به حضور داشتن، میخواستن که اسم شون رو بنویسن و مبلغ 100 یورو به ازای هر نفر پرداخت کنن. جشن قرار بود با حضور دیجی و 300 نفر مهمان ایرانی در سالن ورزشی کنار رستوران برگزار بشه.
اون شب که ما رفتیم، مهمان های آلمانی زیادی در رستوران بودن و از خوردن غذاهای ایرانی هم خیلی لذت میبردن. آخرین روز سفرم رو به منطقه Kanonplatz و کوه Schlossberg که به بام فرایبورگ معروف هست، رفتیم.
ویو جنگل های سیاه از بام فرایبورگ ما تقریبا تا قله کوه رفتیم که بخشی از مسیر به صورت پله و بخشی هم سطح شیبدار بود، در بالاترین نقطه کوه تابلویی بود که نشان میداد در منطقه جنگلی که باهاش حدود یک کیلومتر فاصله داشتیم، قلعه زیبایی قرار داره ولی ما به علت اینکه تایم نداشتیم و هوا رو به تاریک میرفت، نتونستیم تا قلعه بریم. بعد از برگشتن به پایین کوه در کوچه های اطراف رفتیم و در یک کافه دنج و زیبا قهوه و کیک خوردیم و کمی استراحت کردیم.
شب آخر و خداحافظی با عزیزانم، خیلی خیلی سخت بود! دو هفته خاطره انگیز و شاد رو کنارشون گذرونده بودم و دیگه باید برمیگشتم. برای صبح ساعت 6:50 دقیقه بلیت قطار (40 یورو) از فرایبورگ به فرانکفورت داشتم. با استرس اینکه نکنه دوباره به تاخیر و یا کنسلی قطار برخورد کنیم، به سمت ایستگاه قطار رفتم. مبدا قطار شهر بازل سوییس بود و با حدود 15 دقیقه تاخیر رسید به فرایبورگ.
ساعت حدود 9 صبح رسیدم به فرانکفورت که ایستگاه قطار و فرودگاه به همدیگه لینک بودن و تونستم به راحتی وارد فرودگاه بشم. خوشبختانه در مسیر برگشت استاپ خیلی کوتاهی در استانبول داشتم. پروازها بدون تاخیر انجام شدن و من ساعت 00:30 بامداد رسیدم مشهد.
پی نوشت:
این سفر من چون بیشتر با هدف دیدار خانوادگی بود، بیشتر روزها رو به گشت و گذار و پیاده روی در اطراف منزل خواهرم می رفتیم و با هم گپ میزدیم چون حرفهای خواهرانه که هیچووقت تموم نمیشن! و مثل سفرهای قبلی، دنبال ماجراجویی نبودم.
سعی کردم نقاط زیبا و اصلی که رفته بودم رو براتون تعریف کنم.
تجربه سفر به آلمان با تمام تجربه های قبلیم متفاوت بود، برخلاف تصورم که فکر میکردم مردم آلمان سرد و خشک هستند، خیلی مودب و مهربان بودن.
امیدوارم از خوندن سفرنامه م لذت برده باشید...