به نام خدا
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
حافظ
مقدمه
سفر بهانه ایست برای با هم بودن ، برای آبدیده شدن ، آموختن ، برای صلح و .....
عاشق سفرم و تنها چیزی که می تواند خستگی ناشی از یک مدت طولانی از کار و دانشگاه و ... را از تنم بیرون کند سفر است . سفر کردن می تواند هر دلیلی داشته باشد: تفریح،تجارت،تحصیل و... اما همین که مدتی از محیط یکنواخت دورم کند برایم بهترین است .
من پیمان اهل دیار شهریار، تبریز و مهندس عمران هستم .خوشبختانه همسرم و خانواده ام هم مثل من دوستدار سفر هستند.
سال 96 رو به اتمام بود و تنها یک سفر خوب میتوانست من و همسرم رو از یک سال بدو بدو و گیر و قور کار و زندگی دور کند.بنابراین دنبال یک مقصد نزدیک و کم هزینه بودیم .شهرهای زیادی مدنظرمان بودند مثل باکو، ایروان ، وان ، ترابزون و حتی برخی شهرهای گرجستان ، اما بعد مشورت با همسر و پدر و مادر و خواهرم و حساب و کتاب در مورد هزینه سفر هر کدام، تصمیم بر رفتن به ترابزون شد .
خلاصه ای ازترابزون
ترابزون یکی از شهرهای مهم و بزرگ کشور ترکیه است که در ناحیه شمال شرقی این کشور قرار دارد.بودن در کنار دریای سیاه علاوه بر زیبا کردن دو چندان شهر، دلیلی بر توسعه تجارت و اقتصاد این شهر و در نتیجه پیشرفت در همه عرصه هاست . بندر ترابزون میان استانبول و تبریز قرار دارد و در راه تجاری تاریخی ابریشم واقع شده است. ترابزون با مرز گرجستان تنها دو ساعت فاصله دارد و مسافرانی که بصورت زمینی به گرجستان و شهر باتومی سفر می کنند حتما در بین راه از زیبایی های ترابزون بهره خواهند برد.
شهر ترابزون بدلیل قرار گرفتن در کنار دریای سیاه ، آب و هوای معتدلی دارد و بهترین زمان سفر از لحاظ آب و هوایی به این شهر اردیبهشت و خرداد ماه هست . شهر ترابزون خط راه آهن ندارد و تنها راه های دسترسی به این شهر هوایی و زمینی هست .
نزدیکترین مرز ایران برای رسیدن به ترابزون مرز بازرگان هست و سایر مرزها از جمله رازی و سرو در فاصله دورتری از ترابزون قرار دارند. در ایران هم برای رفتن به این شهر تور ترابزون زمینی وجود دارد و تور هوایی تا آنجایی که بررسی کردم وجود ندارد.
روز شروع سفر (1396/12/29)
طبق برنامه ای که با مشورت خانواده ، گذاشته بودیم، قرار بود ساعت 2 بامداد به سمت بازرگان حرکت کنیم ولی به پیشنهاد مادرم دو ساعت زودتر یعنی دقیقا 12شب روز دوشنبه یا 00:00 روز سه شنبه با ماشین پدرم به سمت بازرگان به راه افتادیم . پیش بینی مون این بود که فاصله 280 کیلومتری تبریز تا بازرگان رو حداکثر طی 4 ساعت پیموده و به بازرگان برسیم و اگر مرز هم آرام باشه زودتر وارد خاک ترکیه بشیم .ساعت 3.30 صبح بود که رسیدیم بازرگان، ولی با خیل عظیم هموطنانمون مواجه شدیم که اونا هم ترجیح داده بودند، نصف شب حتی زودتر از آن هم راه بیافتند. صف اتومبیل کسانی که میخواستند با ماشین شخصی خودشون وارد خاک ترکیه بشوند تا آخرین میدان شهر بازرگان که گیت ورودی محوطه گمرک هم آنجاست و از ساختمان اصلی مرز تقریبا 1.5 کیلومتر فاصله دارد ، کشیده شده بود و پارکینگ پر از اتومبیل شخصی مسافران
بعد از شوکه شدن از شلوغی مرز، ماشین رو داخل پارکینگ در قسمت غربی فلکه پارک کردیم و وسایل و چمدان ها رو برداشتیم و به سمت ساختمان اصلی به راه افتادیم .بعد از وارد شدن به محوطه گمرک به دلیل سردی هوا پیاده رفتن به سمت مرز کار دشواری به نظر می رسید و به همین دلیل ترجیح دادیم از ماشین هایی شخصی که برای بردن مسافران پیاده به ساختمان اصلی منتظر بودند استفاده کنیم ولی خوب قیمت ها متفاوت بودند ،تا اینکه با یکی از رانندگان با کرایه 10 هزارتومان توافق کردیم و بعد از 3 دقیقه وارد ساختمان اصلی مرز شدیم .
وقتی وارد ساختمان شدیم باز هم با صف طولانی و بی نظم هموطنانمون برای عبور از گیت کنترل پاسپورت مواجه شدیم
بعد از مدتی در صف موندن ماموران کنترل پاسپورت کار خودشون رو به دلیل خواندن نماز صبح تعطیل کردند که با اعتراض عده ای هم مواجه شد ولی بعد حدود 15 دقیقه به کار خودشون برگشتند ، تا اینکه بعد از یک و نیم ساعت در صف بودن و تحمل گرمای آنجا و همچنین بحث با عده ای از هموطنان عزیزمون که سعی می کردن بدون نوبت از گیت وارد بشوند، وارد گیت کنترل پاسپورت شدیم و بعد از زدن مهر خروج از کشوربا طی کردن مسافتی به گیت طرف ترکیه ای وارد شدیم که کارهای کنترل پاسپورت و مهر ورود به ترکیه بیشتر از 5 دقیقه طول نکشید . همیشه جای سوال هست که مگه همون حجم از افراد که وارد گیت طرف ایرانی میشن از گیت ترکیه هم رد نمیشن که این همه ازدحام و بی نظمی درطرف کشورمون وجود دارد و وقت بسیار زیادی هم میگیره ؟؟
بعد از اتمام کارهای خروج و ورود، من سریعتر از خانواده سعی کردم خودم رو به دلموش هایی که در خارج از محوطه گمرکی ترکیه منتظر مسافر بودند برسونم و کرایه دلموش ها و اینکه به سمت آغری هم وسیله ای است که متوجه شدم در هر صورت برای رفتن به آغری هم باید ابتدا به دوغوبایازیت رفت ، بعد از رسیدن خانواده که مسیر حدودا 300 متری تا محل دلموش ها رو پیاده اومده بودند ، با یکی از دلموش ها که همه مسافراش ایرانی بودند به جز چند نفر که کالای قاچاق داشتند، با نفری 10 لیر به سمت دوغوبایازیت حرکت کردیم که بعد از 30 دقیقه راننده ما رو روبروی یکی از مغازه های فروش بلیط اتوبوس نگه داشت و گفت همین جا باید پیاده بشید منتها چون ساعت 6 صبح بود و مغازه ها ساعت 7 صبح به بعد باز میکردند به راننده گفتیم ما رو تا ترمینال دوغوبایازیت برسونه تا از اونجا بلیط بگیریم که اون هم گفت برای 12 نفر ،30لیر دیگه میگیره تا ببره که ما هم قبول کردیم .البته فاصله زیادی هم تا ترمینال وجود داشت و پیاده رفتن با این همه ساک و ... صلاح نبود .
بعد از عبور ازچند خیابان که بیشتر شبیه به شهرهای محروم ترکیه بود و زیاد از امکانات و ساختمان های بلند شهرهای دیگه ترکیه خبری نبود وارد ترمینال شدیم ، داخل ساختمان ترمینال با حدود 50 نفر از افغان ها رو به رو شدیم که در حالت اسفناکی روی زمین خوابیده بودند و معلوم نبود چجوری خودشون رو به اونجا رسونده بودن و صحنه ی بسیار ناراحت کننده ای بود دیدن فقر و نداری عده ای از انسان ها و معلوم بود که چند روز و حتی چند هفته ای هست که حمام نرفتند. به هر حال در قسمت دیگر ساختمان روی نیمکت ها نشستیم تا غرفه های فروش بلیط باز کنند و بعدش مشغول خوردن صبحانه ای که قبلا آماده کرده بودیم شدیم
من در مورد قیمت بلیط به ترابزون و اینکه چجوری باید بریم از کسایی که اونجا بودند سوال میکردم .قبلا تو اینترنت دیده بودم که از دوغوبایازیت به ترابزون فقط ساعت 3 بعد از ظهر اتوبوس هست اون هم نفری 80 لیر ، ولی از شهر آغری تقریبا هر ساعت به سمت ترابزون با قیمت 70لیر اتوبوس بود، ولی خدا خدا میکردم که اتوبوس قبل از ساعت 3 هم باشه تا بتونیم زودتر حرکت کنیم و مجبور نشیم به آغری بریم.
بعد از باز کردن یکی از این غرفه ها که از قضا تو اینترنت هم دیده بودم شرکت قنبراوغلو بود و بعد ازبحث در مورد قیمت بلیط و ساعت حرکت با متصدی شرکت، متوجه شدیم که فقط همون که تو اینترنت دیده بودم هست و باید تا 3 منتظر باشیم و یا بریم آغری از اونجا ساعت 11 به سمت ترابزون حرکت کنیم . در ضمن بلیط نفری 90 لیر خواهد بود که به متصدی اعتراض کردم اون هم گفت قیمت بلیط همینه وکاری جز پذیرفتن همین نرخ بلیط نتونستم انجام بدم ، با مشورت خانواده تصمیم گرفتیم که از شهر آغری به سمت ترابزون حرکت کنیم. البته بلیطشو همین جا صادر میکردند و فقط اتوبوس رو عوض میکردیم به هر حال باید تا ساعت 9 صبر میکردیم تا به سمت آغری که یک ساعت بیشتر فاصله نداشت راه بیافتیم.
منتظر بودیم تا ساعت 9 بشه که مسافران ایرانی هر ده دقیقه یک بار توسط دلموش ها به ترمینال میومدند که مقصد نهایی متفاوتی داشتند ، خانواده ای به آنتالیا، یکی به سامسون ، آن یکی به ازمیر ، اما کسانی هم بودند که مثل ما مقصدشان ترابزون بود ، ساعت حوالی 8 بود که آقای چتین صاحب اصلی غرفه شرکت قنبراغلو، که تو غرفه خودش اجازه داده بود تا خواهرم و همسرم کمی استراحت کنند، به ما گفت چون مسافران ترابزون بیشتر شده و یک اتوبوس میتونه کامل پربشه دیگه نیازی به رفتن به آغری نیست و مستقیم از همین جا به سمت ترابزون خواهید رفت ، من که داشتم از خوشحالی بال در می آوردم به خانواده خبر دادم و برای حرکت آماده شدیم.
این را هم اضافه کنم که فاصله دوغوبایازیت تا ترابزون حدود 540 کیلومترهست و پیش بینی میشد که 8 ساعت طول بکشه تا به ترابزون برسیم ، شهرهای بزرگی که تو مسیر بودند : آغری ، ارزروم ، بایبورت ، قوموشخانه
اتوبوسی که سوار شدیم بنز بود و تقریبا صندلی های راحتی داشت و جلوی هر صندلی مانیتور کوچیکی داشت که گهگاهی شبکه های ترکیه رو باز میکردند. وای فای هم که مطابق انتظار نبود و دائما قطع و وصلی داشت اگر هم متصل میشد ضعیف بود . پذیرایی هم یکبار انجام شد که اون هم فقط نوشیدنی بود از جمله : چای ، نسکافه ، نوشابه و آب.
هوا مطابق میل ما آفتابی و صاف بود و آسفالت آزاد راه هم کاملا صاف و بدون هیچ دست اندازی بود که به نظر من یکی از ویژگی های برتر کشور ترکیه نسبت به کشور خودمون هست.
بعد از حدود 4 ساعت و کمی مانده به شهر ارزروم اتوبوس در یکی از مجتمع های بین راهی توقف کرد ، این مجتمع تقریبا همه چی داشت : رستوران بزرگ شامل هر نوع غذا،مرکز خرید ، سرویس های بهداشتی( که همشون توالت های ایرانی بودند) ، و طبق معمول برای استفاده از سرویس بهداشتی نفری 1 لیر باید پرداخت میکردیم ،بنابراین داشتن پول خرد در چنین مواقعی ضروری هست چون به غیر از هتل و مراکز خرید درهرکجایی بخواهید سرویس بهداشتی بروید حتما 1 لیر رو پرداخت خواهید کرد .
بعد از نیم ساعت از بلندگوی مجتمع اعلام شد که راننده اتوبوس ترابزون از مسافران می خواهد که سوار شده تا شروع به حرکت کند .
بعد از رد شدن از کمربندی ارزروم و نزدیک شدن به شهر بایبورت مسیر به سمت ترابزون بر خلاف مسیر دوغوبایازیت تا ارزروم که بعضا کوهستانی و گاهی هم تا چشم کار میکرد دشت بود ، کاملا کوهستانی و جاده از میان کوههای سر به فلک کشیده که لباس سفیدی از برف پوشیده بودند عبور میکرد .
در مسیر حرکت به ترابزون شهرها و روستا های زیادی دیدیم ، منتها شهر قوموشخانه که در فاصله 135 کیلومتری ترابزون قرار داشت ، از همه شهرهای در مسیر ترابزون متمایز بود ، شهر کوهپایه ای و باریک که در طول جاده بنا شده و در دامنه کوه با شیب بسیار زیاد، ساخته شده و در قسمت جنوبی شهر هم یک رودخانه جاری بود ، ساختمان های بلند و رنگارنگ ساخته شده به سبک کشور ترکیه ، طبیعت بسیار زیبا و خیابان های باریک و تو در تو که در دل کوه ساخته بودند .همه و همه من و همسرم رامجاب می کرد که این بار سفرمون رو به مقصد همین شهر آغاز کنیم.
بعد از گذر از شهر قوموشخانه دوباره اتوبوس در یک مجتمع بین راهی که از همه نظر برتری زیادی به مجتمع قبلی داشت ، توقف کرد .
دوباره بعد از نیم ساعت و اعلام آماده شدن اتوبوس برای حرکت مسافران سوار اتوبوس شده و به سمت ترابزون حرکت کردیم.
با نزدیک شدن به ترابزون مسیر جاده کاملا شبیه گردنه حیران خودمان بود و با وجود پیچ های خطرناک جاده ،مناظر بسیار زیبا و وصف ناپذیر بود، رستوران های چوبی بینظیری کنار جاده قرار داشت ، با دیدن این مناظر به حال مردمان این روستا ها و شهرهایی که در چنین شرایط آب و هوایی و طبیعت شگفت انگیزی زندگی می کردند غبطه میخوردیم.
کمی مانده به ترابزون زمان دقیق رسیدنمون به ترمینال رو به سرهات (صاحب سوئیت ) از طریق ایمیل اطلاع دادم ، او هم پلاک ماشین رو برام ارسال کرد تا سریعتر بتونیم پیداش کنیم . ساعت 6 عصر بود که از شلوغی جاده و خیابان ها متوجه شدیم به ترابزون رسیدیم و چند دقیقه بعد وارد ترمینال شدیم .
بعد از گرفتن چمدان ها و وسایل از خانواده خواستم منتظر بمونن تا من برم ماشینی رو که قرار بود بیاد دنبالمون ، پیدا کنم یک دور کامل ترمینال رو گشتم ولی پیداشون نکردم ، با کمک یکی از غرفه دارهای ترمینال با سرهات تماس گرفتم و چند دقیقه بعد سرهات اومد جلو غرفه همون شرکت مسافربری ، بعد از سلام و احوالپرسی و خوش آمد گویی سرهات ، به طرف ماشین حرکت کردیم که متوجه شدیم سرهات به دلیل اینکه ممکن بود وسایلمون زیاد باشه دو تا ماشین آورده بود یکی نیسان شاسی بلند و یکیش هم تویوتا کمری !
حدود ده دقیقه با ماشین تا سوئیت فاصله بود ، بین راه سرهات از سوئیت برامون میگفت که همه چی رو تازه و نو خریده و برامون آماده کرده بود و اینکه خیلی خوشحال بود که به وعدمون عمل کردیم و سوئیتش خالی نمونده (به هرحال اجاره دادن سوئیت بدون دریافت هیچ پولی ریسک بزرگی هست). به کمک محمود(دوست و شریک سرهات ) و خود سرهات چمدان ها رو به داخل سوئیت بردیم و و دقیقا همونی بود که در سایت بوکینگ دیده بودم .دو تا اتاق خواب ، یکی با تخت یک نفره و دومی با تخت دو نفره که هر کدام از اتاق ها کمد بزرگی هم داشتند ، و یک پذیرایی کمی بزرگتر از اتاق ها با مبلمان 6 نفره و تلویزیون . مبل 3 نفره قابلیت تبدیل شدن به تختواب رو داشت و دو نفر از ما شبا اونجا می خوابیدیم ، یک سرویس حمام همراه توالت فرنگی با حوله خشک کن ، شامپو موی سر،شامپو بدن و صابون ، سرویس دیگری هم که توالت ایرانی داشت (بدون شیلنگ بود و خودم بعدا 1 متر از ترابزون خریدم و نصب کردم) .آشپزخانه با همه امکانات از جمله : گاز رو میزی ،یخچال، چای ساز،میز ناهار خوری ، تابه ، قابلمه و ... همه لوازمی که در یک آشپزخانه نیاز هست و یک راهرو کوچک که ورودی همه اتاق ها از آنجا بود و ماشین لباسشویی با پودر لباسشویی و نرم کننده لباس داخل راهرو قرار داشت .
معایب و مزایا سوئیت در آخر بطور کامل شرح خواهم داد. با گرفتن رمز اینتزنت از سرهات ابتدا به دوستان و آشنایانمون رسیدنمون رو اطلاع دادیم و بعدش برای اینکه خستگی راه از تنمون در بره دوش گرفتیم و با پیشنهاد من قرار شد روز اول شام رو بریم مرکز خرید فروم تا هم گشتی زده باشیم و هم شام بخوریم .
مرکز خرید فروم ترابزون یکی از بزرگترین مراکز خرید در ترابزون است. حضور برندهای مطرح اروپا در اینجا از بزرگترین مزیتهای این مرکز خرید است . این مرکز شامل زیرزمین،طبقه همکف و طبقه بالای همکف( که شامل رستوران ها و کافی شاپ ها و بارها) می شود. بیشترفروشگاه های لوازم خانگی ، دیجیتالی و موبایل و همچنین هایپر مارکت در طبقه زیرزمین فروم قرار دارد .
با اطلاعاتی که از سرهات گرفته بودم روبه روی کوچه ، ایستگاه دلموش ها بود که تا ساعت 12 شب کار می کردند. سریع رفتیم و سوار دلموش شدیم که چند دقیقه تا فروم راه نبود و بعد از دادن کرایه که نفری 2 لیر شد وارد مرکز خرید فروم شدیم. چون هممون خیلی گرسنه بودیم حوصله گشتن اونجا رو نداشتیم و سریع به فود کورت فروم که طبقه سوم بود رفتیم .
همه نوع غذایی اعم از سنتی و فست فود در اینجا میشد پیدا کرد و میتونم بگم همه سلیقه ها و خواسته ها رو میتونه برآروده کنه .با مشورت جمع رفتیم رستوران مک دونالد ، که از همه رستوران های دیگه نسبتا شلوغتر بود و 5 تا ساندویچ دوبل کوفته همراه با نوشابه لیوانی و سیب زمینی که هر پک 12 لیر و در مجموع 60 لیرشد، سفارش دادیم .
دلیل انتخاب این نوع ساندویچ این بود که بقیه انواع ساندویچ از جمله همبرگر و چیزبرگر را در کشور خودمون خورده بودیم وخواستیم یک نوع دیگه از ساندویچ رو امتحان کنیم که به زعم هممون بسیار لذت بخش و لذیذ بود ولی کمی کوچیک بود که من خودم سیر نشدم .
مرکز خرید فروم از ساعت 10 صبح تا 10 شب باز بود و ما تقریبا 30 الی 40 دقیقه فرصت داشتیم تا از مغازه ها و فروشگاه ها را دیدن کنیم .بعد از سر زدن به چند مغازه که بیشتر در طبقه همکف بود ، متوجه شدیم قیمت لباس و کفش خیلی گرونتر از آن چیزی بود که فکر میکردیم ، بنابراین عجله نکردیم و به دیدن مغازه ها بسنده کردیم که بعدا فهمیدیم که خود مردم ترابزون هم زیاد از اینجا خرید نمیکنن و بیشتر مسافران ایرانی و عربی از فروم خرید میکنند .
بعد از خروج از فروم و رفتن به سمت دیگر خیابان devlet karayolu منتظر دلموش ها شدیم که بعد از چند دقیقه سوار شدیم و به سوئیت برگشتیم با کرایه نفری 2 لیر.
روز خرید و گشتن مرکز ترابزون (1397/01/01)
بعد از یک خواب راحت ساعت 8 صبح مادرم منو بیدار کرد و باید جور بدون صبحانه بودن سوئیت رو می کشیدم .همراه مادرم رفتیم دنبال نان داغ و بساط صبحانه!دیشب بارون اومده بود و هوا بسیار مطبوع بود و از باغچه های ساختمان های ترابزون که سرسبز و زیبا بود، لذت می بردیم .
با پرسش و کمی جست و جو مغازه ای پیدا کردیم که انواع مختلف نان های صنعتی که قیمت های 1 تا 3 لیر داشتند می فروخت ، بعد از خرید نان که همش 8 لیر شد رفتیم سوپر مارکت و مربای آلبالو و پنیر به قیمت 10 لیر خریدیم و به سوئیت برگشتیم. بعد از صبحانه و آماده شدن برای شروع گشت و گذاری که بعد مدتها منتظر چنین روزی بودیم، راهی مرکز شهر ترابزون جهت خرید شدیم . کنار کوچه محل اقامت ما دانشگاه کارادنیز ترابزون قرار داشت که خیلی بزرگ و سرسبز بود و جنب و جوش دانشجویانی که وارد دانشگاه می شدند منو به سالهای نه چندان دور دوران دانشجویی خودم می برد.
بعد از چند دقیقه منتظر موندن در ایستگاه ، سوار یکی از دلموش ها شدیم و به سمت میدان که مرکز شهر ترابزون بود حرکت کردیم ، با گذر از خیابان های ترابزون که در کنار دریا و بندر تجاری ترابزون قرار داشتند و بعد از عبور از یک خیابان سربالایی با شیب تند به ایستگاه آخردلموش ها که تقاطع کوچه سومرو خیابان کوندورآچیلاربود و دقیقا شهرداری ترابزون هم اونجا قرار داشت ،رسیدیم این محل حدود چند قدم با پارک میدان فاصله داشت. اونجا متوجه شدیم که برای برگشتن هم باید در سمت دیگر خیابان سوار بشیم و برگردیم.
محله میدان که به عنوان مرکز شهر ترابزون شناخته میشود همه چی رو در خودش جای داده است . پارک میدان بسیار زیبا و جای دنجی برای استراحت هست و رستوران ها ، کافه ها و هتل هایی که تا چشم کار می کرد گرداگرد پارک وجود داشتند و بازار سنتی که همه نوع مغازه و صنفی از جمله مغازه های بوتیک مردانه و زنانه –لوازم خانگی-موبایل و... داشت .تمامی برند های مشهور ترکیه و حتی برخی کشورهای دیگه هم وجود داشتند . ساختمان های احزاب مختلف کشور ترکیه که به دلیل سفر اردوغان(رییس جمهور ترکیه) به ترابزون بسیار در جنب و جوش بودند ،در ضلع شرقی پارک قرار داشتند .خلاصه این منطقه از ترابزون پر جنب و جوش ترین ناحیه ترابزون هست.
بازار مرکز ترابزون از خیابان کوندورآچیلار که یک خیابان باریک و سنگ فرش شده است در جهت غربی شروع میشود .
با اینکه همسر، مادر و خواهرم داشتن آماده میشدن برای خریدن لباس و ... دلی از عزا در بیارن ، من و پدرم هم نمی خواستیم بی نصیب بمونیم و شروع کردیم به گشتن در مغازه ها و ...
سعی می کردیم خیلی سریع خرید نکنیم و کمی بگردیم و بعد از کندو کاو در قیمت ها ، وسایل مورد نظرمون رو بخریم ، منتها در همون ابتدای بازار یک فروشگاه لباس زنانه آنچنان تخفیفی به لباس هایش زده بود که دیگه نمیشد به راحتی از کنارش گذر کرد و کلی از همون مغازه خرید کردیم.
باید به این نکته اشاره کنم که بازار ترابزون بسیار بزرگ هست و تنوع اجناس به قدری بود که آدم رو سردر گم می کرد . قیمت ها هم درهمه نوعی بود که بتواند همه طبقه های اجتماعی و همه سلیقه ها رو راضی بکند .
ذکر یک نکته هم خالی از لطف نیست که مغازه های لباس وکفش فروشی کشور ترکیه مخصوصا برند های مطرح ، به هیچ عنوان جنس سال جاری رو برای سال بعد نگه نمی دارن و بعد از اینکه فصل فروششون گذشت با قیمت خیلی کمتری به فروش میرسونند .مثلا اگر یک پوتینی رو در زمستان نتونستن بفروشن فصل بهار همون رو با قیمت خیلی کمتری می فروشن .به همین خاطر اطلاع داشتن از زمان این نوع حراجی ها باعث می شود خریدها به صرفه باشد.
بعد از خرید و پیاده روی که مارو کلی خسته کرده بود ، دنبال یک رستوران برای صرف غذا و استراحت میگشتیم ، یک دونر فروشی رو پیدا کردیم که فقط دونر گوشت و مرغ داشت . 5 تا دونر مرغ لقمه ای به همراه 3 عدد دوغ و 2 عدد نوشابه سفارش دادیم کلا به قیمت 35 لیر ، قیمت هردونر 5 لیر وهر نوشابه 3 لیروهردوغ 2 لیر.
دونرهای این مغازه واقعا خوشمزه و عالی بودند و برخلاف دونرهایی که قبلا خورده بودم و روغن خیلی زیادی داشت ،دونرهای اینجا واقعا رژیمی و لذیذ بودند .
بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت ، تصمیم بر این شد که به سمت ساحل بریم و کمی از منظره دریای سیاه استفاده کنیم . امتداد راسته بازارهای ترابزون بصورت غربی شرقی هستن و اگر در جهت عمود و شمال این راسته ها حرکت کنیم به سمت ساحل خواهد بود .
بعد از چند دقیقه پیاده روی در خیابان جمهوریت و عبوراز خیابان ساحلی و جاده ترابزون – گیرسون به ساحل رسیدیم.
بعد از دو،سه سال دریا ندیدگی دیدن دریا وساحل بسیار تمیز و آرام دریای سیاه واقعا حس بینظیری به هممون داد و بدون معطلی کفش هامون رو در آوردیم و پاهامون رو داخل آب انداختیم. بعد از گرفتن کلی عکس و فیلم ، یک نوع شیرینی به نام کادایف قبل از اومدن به ساحل خریده بودیم که اون رو نوش جان کردیم .
دلمون نمی خواست از لب دریا تکان بخوریم اما کم کم هوا داشت تاریک می شد و نمیخواستیم فرصت گشتن تو بازار ترابزون رو از دست بدیم .
در یکی از کوچه پس کوچه های بازار، مغازه ها رو می گشتیم که رسیدیم به کافه ای با میز و صندلی های کوچک که در گوشه ای از کوچه برای چای خوردن و گپ زدن تدارک دیده شده بودند .بعد از سفارش چای و گپ و گفتگو با صاحب اونجا در مورد شهرشون و نوع چایی و ... متوجه شدیم که آقای ایلکر بخاطر چهره و استایل خاصشون در کنار فروختن چایی بازیگر هم هست و در فیلم های سینمایی و سریال های ترکیه بازی کرده و دائم در حال رفت و آمد به استانبول هست . جالبیش اینجا بود که کار اصلی خودشو فراموش نکرده بود و همچنان در کنار بازیگری کار خودشو هم انجام می داد خوردن چایی تو این فضاها خالی از لطف نبود .
بعد از خوردن چایی ، دوباره به سمت بازار روانه شدیم .
نزدیکای غروب بود که پدر و مادرم و خواهرم خسته شدند و برگشتند سوئیت.اما من و همسرم دوست داشتیم باز هم بگردیم . به سمت پارک میدان حرکت کردیم ، پارکی عالی و قشنگ و البته شلوغ ، با کافی شاپ بزرگ و آب نما و مجسمه بزرگ آتاتورک .
یه چیزی که خیلی جلب توجه می کرد داخل پارک و سایر جاهای دیگه ترابزون ، این بود که تعداد خانم هایی که سیگار می کشند بیشتر از آقایون بود و خیلی برامون عجیب بود!
داخل پارک قدم می زدیم که متوجه ترافیک خیابان ضلع جنوبی پارک شدیم وقتی بطرفش حرکت کردیم دیدیم یک نفر بخاطر گرفتن انعام جلو ماشین عروس را گرفته بود و کنار هم نمیرفت ، راننده ماشین هم زیر بار نمی رفت و انعام نمیداد تا اینکه با وساطت عده ای بدون گرفتن انعام، از جلو ماشین کنار رفت.
بعد از کمی گردش و عکاسی در پارک ، به سمت دلموش ها حرکت کردیم اما با یک صف طولانی از افرادی مواجه شدیم که منتظر دلموش بودند.یکم تو ذوق مون خورد ولی خوب چاره ای نبود و نمیخواستیم هم با تاکسی برگردیم.
با اینکه فکر می کردیم حداقل یک ساعتی تو صف باشیم ولی بیشتر از 15 دقیقه طول نکشید و سوار دلموش شدیم و برگشتیم .
باز هم خرید( 1397/01/02)
مطابق دیروز من و مادرم بساط صبحانه رو خرید وحاضر کردیم ، با توجه به اطلاعاتی که از سرهات گرفته بودم ، پاساژ جواهیر از همه جا ارزونتر بود.بنابراین برنامه صبح امروز این بود که به اونجا بریم.بعداز آماده شدن به سمت ایستگاه دلموش ها که کنار دانشگاه ترابزون قرار داره حرکت کردیم و همه به جز من که باید به ترمینال می رفتم و بلیط های برگشت رو می خریدم ، به سمت جواهیر حرکت کردند .
بعد از راهی شدن خانواده ، در خلاف جهت مسیر جواهیر، سوار دلموش شدم و ایستگاه نزدیک ترمینال پیاده شدم، منتها چون پول لیر نداشتم دنبال صرافی میگشتم ، به کمک شهروند ترابزونی یکی رو که فاصله نسبتا زیادی از ترمینال داشت ، پیدا کردم .وقتی گفتم به 100 دلار چقدر لیر میدین متصدی که یه خانم بود گفت 381 لیر .بهش گفتم من دیروز 391 لیر چنچ کردم ولی ایشون گفت از دیروز تا حالا نسبت دلار به لیر 3.81 شده و چاره ای جز پذیرفتن نداشتم .
بعد از گرفتن لیر برگشتم ترمینال ، از همون اولین غرفه قیمت ها رو پرسیدم ، بلیط ترابزون-دوغوبایازیت 90لیر بود.300 لیر پیش پرداخت دادم و بلیط ها رو برای دو روز دیگه گرفتم .موقع خارج شدن از ترمینال متوجه غرفه شرکتی که با اون اومده بودیم شدم ، رفتم قیمت رو پرسیدم اونم گفت 80 لیر .متعجب از قیمت متفاوت بلیط ها برگشتم به غرفه اولی ، موضوع رو بهش گفتم و متصدی شرکت قبول نمی کرد ، خواستم بلیط ها رو برگردونم که راضی شد بلیط ها رو نفری 80 لیر حساب کند.
از طرفی خوشحال بودم که نذاشتم سرم کلاه بره ولی از طرفی هم ناراحت بودم که موقع اومدن چرا چونه نزدیم و نفری 90 لیر رو پرداخت کردیم .
رو به روی ترمینال سوار دلموش شدم و رفتم جواهیر کنار خانواده .
پاساژ جواهیر که کنار جاده ترابزون ریزه قرار دارد ،فاصله تقریبا 20 کیلومتری با مرکز شهر دارد.
در بدو ورود به محوطه با انبوهی از خودروهای ایرانی که اومده بودند مواجه شدم . پدرم جلو درب ورودی پاساژ منتظر من بود و به همراه ایشون رفتیم کنار خانواده.
جواهیر تقریبا همه برند های نام آشنا و مطرح رو دارد ولی قابل مقایسه با فروم چه از لحاظ وسعت و چه از لحاظ تنوع نیست. دو سه تا مغازه بودند که آتیش زده بودند به مالشون و چند قلم جنس و کمی سوغاتی برای دوست و آشنا گرفتیم و رفتیم قسمت هایپر که در زیرزمین جواهیر قرار داشت .
بعد از خرید بساط ناهار تصمیم بر این شد که برگردیم سوئیت و ناهار خورده و عصر به سمت مرکز ترابزون یعنی میدان بریم.
با توجه به اینکه بعضی لباس های مورد نظرمون رو هنوز نتونسته بودیم بخریم دوباره به سمت میدان حرکت کردیم.این بار به قسمتی از بازار ترابزون که در ناحیه جنوب غربی پارک قرار داشت رفتیم .
واقعیتش گشت و گذار چند باره در اینجور نواحی ترابزون حتی برای خرید هم نباشه بازهم برای من ، دیدن فعالیت مردم با یک فرهنگ و آداب و رسوم دیگر ، ساختمان ها ، معماری متفاوت و جنب و جوش ملتشون بسیار لذت بخش و جالب هست .
روز گردش مکان های تاریخی و تفریحی(1397/01/03)
صبح برنامه ریزی کردیم به سمت مکان های تاریخی و گردشگری ترابزون بریم.
مثل روزهای قبل با عبور از پل عابر پیاده به طرف دیگر جاده ترابزون- ریزه خودمون رو به ایستگاه دلموش رسوندیم و بعد از چند دقیقه سوار دلموش شدیم .از قبل می دونستم که تقریبا مبدا ایستگاه های دلموش مراکز تاریخی و گردشگری ، مرکز ترابزون یعنی میدان هست.در قسمت جنوبی پارک میدان یک پل بزرگی برای عبور و مرور ماشین ها وجود داشت که دلموش ها از آنجا به سمت بز تپه و همچنین کوشک آتاتورک حرکت می کردند.
هنگام عبور از پارک میدان متوجه مسجدی در قسمت شرقی پارک شدم که ظاهرا مسجد جامع ترابزون بود و مردم داشتند از نماز جمعه بر میگشتند و عده ای زیر اندازه های بیرون مسجد رو جمع می کردند.
بعد از پیدا کردن ایستگاه کوشک آتاتورک با کرایه نفری 3.5 لیر به سمت کوشک حرکت کردیم.حدود 20 دقیقه طول کشید به کوشک برسیم اما مسیر بسیار زیبا و هیجان انگیز بود . مسیر کاملا سربالایی با شیب تند و بسیار سرسبز بود و منازل مسکونی این ناحیه به جز ابتدای مسیر کاملا نوساز و شامل مجتمع های بلند مرتبه بود.
کوشک آتاتورک که در جنوب شهر ترابزون قرار دارد در سال 1890 میلادی توسط یکی از شخصیت های برجسته آن زمان برای اقامت تابستانی ساخته شده بود . در سال 1931 میلادی این کوشک به عنوان یک ارمغان به آتاتورک هدیه داده می شود و آتاتورک هم بعضا مقامات کشورهای دیگه را در همین مکان استقبال و با آنها مذاکره می کردند. بعد از مرگ آتاتورک این کوشک از طرف خانواده ایشان در سال 1943 میلادی به موزه تبدیل شده است .
با اینکه از سفرنامه های سایر دوستان به زیبا بودن این منطقه از ترابزون پی برده بودم اما از نزدیک دیدن این منطقه لذت دیگری داشت .اطراف کوشک را انبوهی از درختان فرا گرفته بود و رنگ های متنوع گل و گیاهان و درختان این منطقه زیبایی کوشک را دوچندان کرده بود . در یک کلام تجلی فصل بهار در همین منطقه به عینه آشکار بود .
با نفری 7.5 لیر بلیط موزه را گرفتم و به داخل محوطه بسیار زیبای کوشک وارد شدیم .یک محوطه بسیار بزرگ و یک ساختمان سفید رنگ با معماری خاص که در وسط این محوطه قرار داشت.
کوشک آتاتورک شامل : محل استراحت آتاتورک،اتاق پذیرایی از مهمانان خارجی،اتاق مذاکرات با مقامات خارجی ، محل بازی بیلیارد آتاتورک ، اتاق مخصوص مطالعه ، اتاق خدمه آتاتورک و .....
حدود 90 درصد بازدیدکننده گان از کوشک هوطنان خودمون بودند و عملا حس اینکه در یک موزه در داخل مملکت خودمون هستیم بهمون دست داده بود .ولی در موقع عکس گرفتن خوب به داد هم می رسیدیم. بعد از گشت و گذار از داخل کوشک و گرفتن عکس به سمت محوطه موزه رفتیم تا از فضاهای باز کوشک هم بازدید کرده و عکس بگیریم.
رو به روی کوشک آتاتورک یه مجتمعی شامل رستوران ، قهوه خانه،فروشگاه صنایع دستی و مغازه ای که زیورآلات ، نقره و سنگ های قیمتی بسیار زیبایی می فروخت.
بعد از بازدید از مجتمع ، کنار درب ورودی یک ایستگاه بود که مسافران و اهالی این منطقه برای برگشت به مرکز شهر، از این اینجا سوار دلموش ها و اتوبوس ها می شدند، با کمی انتظار مینی بوس اومد و سوار شدیم ، کرایه از طریق کارت پرداخت می شد به یکی از مسافران 7 لیر دادم و ایشون برامون کارت زدند (چه خوب میشد موقع اومدن هم ایستگاه این مینی بوس ها رو پیدا می کردیم و هزینه مون کم میشد)و برگشتیم به سمت مرکز.
وقت ، وقت ناهار بود و دنبال یه رستوران خوب بودیم که در سمت جنوب غربی پارک میدان یک راسته بازار طویلی بود بنام uzun sokak ، پر از رستوران و کافی شاپ و فروشگاه لباس و .... یک رستوران که غذای سنتی ترکیه سرو میکرد رو انتخاب کردیم .سه نوع غذا سفارش دادیم اسکندر کباب ، کباب اورفا و کوفته به همراه دوغ و نوشابه .مزه کباب و کوفته بی نهایت خوشمزه و لذیذ بود ولی اسکندر کباب با تمام تعریفی که شنیده بودیم زیاد خوشمزه نبود .
بعد از خوردن چایی وپرداخت 68 لیر رفتیم به سمت پل کنار میدان تا به طرف بز تپه حرکت کنیم .
پس از پیدا کردن دلموش های بز تپه و پرداخت 10 لیر برای 5 نفر سوار شده و بعد از 10 دقیقه به بام ترابزون رسیدیم .
از بالای این تپه شهر زیبای ترابزون زیرپامون قرار داشت و دریای سیاه وسعت خودشو به رخ آدم می کشید .همه جای شهر از اینجا دیده می شد ، و زیبایی ترابزون بیش از پیش خودشو نمایان می کرد . دیدن ساختمان های رنگارنگ ، ساحل ، دریا ، المان های مربوط به شهر ترابزون، تراکم ساختمان ها و کوهپایه ای بودن شهر و ... در کنار طبیعت زیبای این منطقه و آلاچیق های کوچکی که برای خوردن چای و استراحت مردم آنجا قرارداشتند ، باعث شد دو ساعتی از آرامش اینجا حسابی استفاده کنیم .
هنوز خیلی مونده بود تا شب برا همین تصمیم گرفتیم بریم جاهای دیگه ای از بازار ترابزون رو کشف کنیم. از قبل شنیده بودیم که بازار مس ترابزون شهرت خاصی داره ، بنابراین راسته بازار رو تا انتها رفتیم تا رسیدیم به مقصد مورد نظر.
قیمت ها رو که پرسیدیم متوجه شدیم که زیاد فرقی با مملکت خودمون نداره بنابراین به دیدن مغازه ها بسنده کردیم . راسته بازارهای ترابزون عین بازار بزرگ سرپوشیده تبریز پر از مساجدی است که هر کدوم مختص دورانی خاصی از گذشته ترکیه است .
همین جور می گشتیم که رسیدیم به راسته بازاری که مرکز عمده فروشی لباس بود و کلی مغازه بزرگ و کوچک وجود داشت که بعضی هاشون تک فروشی هم داشتند و کمی ناراحت شدیم که چرا خریدامون نگه نداشتیم از اینجا بکنیم ، چون قیمت ها خیلی کمتر بودند .البته بیشتر سوغاتی هامون رو از اینجا خرید کردیم . دیگه هوا کم کم داشت تاریک می شد، ولی حیفمون می اومد که به ساحل سری نزنیم . با اینکه هوا کاملا تاریک بود ولی رفتیم ساحل ، جزر و مد شدیدی دردریا بود و صدای دریا کلی خستگیمون رو به در برد .
روز آخر (1397/01/04)
امروز روز آخرمون بود و هوا بارانی.اصولا باید ساعت 12 سوئیت رو تحویل می دادیم ، ولی با درخواست ما و لطف سرهات ، قرار بر این شد تا مسافرای جدید نرسیدن وسایل ما اونجا بمونن .بنابراین قرارمون شد 4 بعد از ظهر. تصمیم براین شد چون روز اول نتونستیم فروم را کامل بگردیم بریم اونجا . بعد صبحانه و به درخواست من پیاده به سمت فروم حرکت کردیم .آسمان کاملا ابری بود و قبلا تو هواشناسی دیده بودم که امروز بارون میاد .از محل اقامتمون تا فروم 3،4 کیلومتری فاصله نداشت و بعد از نیم ساعت رسیدیم به فروم .
فروم خلوت بود و اگه مشتری وجود داشت همشون ایرانی بودن .اولین جایی که رفتیم تا شروع کنیم به گشتن ، هایپرمارکت فروم بود که در طبقه زیرزمین قرار داشت .هایپر فروم بسیار بزرگتر از هایپر جواهیر بود و همه چی داخلش پیدا می شد و تنوع اجناس هم بیشتر بود .
بساط ناهار رو خریدیم تا خودمون درستش کنیم که شامل کوفته آماده و مانتی همراه فلفل و گوجه بود
بعد از گشت و گذار داخل فروم در قسمت شمالی (طرف دریا) فروم یک پارکی زیبایی بود بنام پارک المپیاد که تصمیم گرفتیم بریم اونجا .پارکی کوچک ، ولی طبیعت جالبی داشت و دارای کافی شاپ روباز ، رستوران ، برکه های کوچولو داخل پارک و... بود .بعد از کمی استراحت پدر و مادرم داخل آلاچیق و عکاسی ما از داخل پارک بارون به شدت شروع به باریدن کرد که مجبورمون کرد به طرف ایستگاه دلموش بریم و برگردیم خونه.
ساعت تقریبا نزدیک 2 بود که رسیدیم خونه و مادرم شروع به آماده کردن ناهار کرد وما هم چون ساعت 4 قرار بود سوئیت رو تحویل بدیم ، وسایلون رو جمع و جور کردیم و کمی هم سوئیت رو تمیز کردیم .
بعد خوردن ناهار سعی کردیم تا ساعت 4 خوب استراحت کنیم تا موقع برگشت ، راه خستمون نکنه. ساعت 4 سرهات زنگ زد تا کلید واحد رو تحویلش بدیم ، بلیط ما ساعت نه و نیم شب بود و چمدان ها و وسایلمون پیش سرهات موند تا کمی قبل حرکت ازش بگیرم .
دوباره به سمت فروم حرکت کردیم تا زمان حرکتمون اونجا باشیم . داخل فروم نمایشگاه عکاسی انسان و جنگل گذاشته بودند که عکس های جالبی داشت . ظاهرا اونجا هم مثل کشورمون معضلی بنام قطع درختان و از بین بردن جنگل ها وجود داشت .
بازم برای اینکه حوصلمون سر نره همراه همسرم و خواهرم به پارک المپیاد رفتیم و با اینکه بارون نم نم داشت می بارید ، اینبار تسلیمش نشدیم و شروع کردیم به قدم زدن و عکاسی .در ضمن از اونجا شهر ترابزون به شدت زیبا و داخل مه گم شده بود .
داخل پارک پای هر یک از درختان نام کلیه کشورها روی سنگ حکاکی شده بود ولی من هر چه گشتم نام کشور خودمون رو پیدا نکردم .
باریدن بارون شدت گرفت بالاجبار برگشتیم داخل فروم ولی کاملا خیس شده بودیم . از بستنی قیفی های مک دونالد خیلی شنیده بودم بنابراین رفتم 5 تا هر کدوم به قیمت 1.25 لیر خریدم خوشمزه بود ولی متفاوت از بستنی قیفی که خودمون داریم نبود .
ساعت تقریبا 8 بود که من و همسرم برای گرفتم وسایلمون به سمت سوئیت رفتیم البته با پای پیاده . سرهات خودش نیومده بود و دوستش محمود وسایل ما رو تحویل داد و و سوار ماشینش شدیم رفتیم فروم تا بقیه خانوده رو برداریم و بریم به سمت ترمینال .
نیم ساعت مونده به حرکت اتوبوس رسیدیم ترمینال . از محمود بخاطر کمکش و آوردن ما به ترمینال تشکر کردیم و رفتیم داخل ترمینال. داخل ترمینال سگ های ولگرد (البته با شناسنامه) مشغول استراحت و پرسه زدن بودند که باعث ترس خواهرم شدند که به زور قانع کردمش که هیچ کاری با انسانها ندارند .
راس ساعت 9:30 اتوبوس شروع به حرکت کرد و علی رغم میلمون باید با شهر زیبای ترابزون خداحافظی می کردیم . هنگام بازگشتن در مجتمع های بین راهی که موقع رفتن به ترابزون توقف کرده بودیم باز هم اتوبوس نگه داشت . با اینکه موقع خرید بلیط گفته بودن که اتوبوس مستقیم ما رو به دوغوبایازیت میبره ولی بین راه تو شهر آغری اتوبوس عوض شد که باعث ناراحتیمون شد و در کنار نبود اینترنت نکته منفی دیگه ای محسوب می شد برای این شرکت .
ساعت 7 صبح بود که به دوغوبایازیت رسیدیم و با دلموش ها نفری 8 لیر به سمت مرز حرکت کردیم و متعجب از اینکه همین مسیر رو از مرز تا دوغوبایازیت نفری 10 لیر گرفته بودند .معلوم بود که هیچ نظارتی نیست و هر جوری دوست دارند از ملت کرایه می گیرند.
بالاخره بعد نیم ساعت به مرز رسیدیم که بسیار خلوت و آرام بود و بدون هیچ مشکلی وارد خاک خودمون شدیم .به نظر من بهتره از این به بعد زمان سفر رو جوری انتخاب کنیم که از چهارم فروردین شروع بشه تا مشکل ساعت ها موندن تو مرز رو نداشته باشیم .
پایان سفر
توضیح در مورد محل اقامتمون
حدود یک ماه قبل از شروع سفر دنبال هتل بودم و از چند تا سایت ایرانی ، اپلیکیشن بوکینگ و تریپ ادوایزر هم کمک گرفتم.تو شبکه های مجازی مثل اینستاگرام هم میشه هتل پیدا کرد .بعد کلی گشتن بالاخره این سوئیت رو که اسمش LUX BROWN APART بود از بوکینگ پیدا کردم و بعد از خواندن نظرات مسافران قبلیش و همچنین موقیعت سوئیت بلافاصله به مدت 4 شب و به مبلغ 140دلار رزرو کردم البته بدون هیچ پیش پرداختی که خیلی کارمون رو راحت می کرد .
بعد چند روز از رزرو، از طریق ایمیل به صاحب سوئیت پیام فرستادم تا رزرو رو تایید کنه و بعد چند ساعت تایید و بهمون خوش آمد گفت . قرار شد تا ساعت دقیق رسیدنمون رو بهش اطلاع بدم . موقعیت هتل دقیقا رو به روی فرودگاه ترابزون و بغل دانشگاه کارادنیز بود ،با اینکه حدود 5 کیلومتر از مرکز شهر فاصله داشت ولی با دلموش ها خیلی سریع می تونستیم خودمون رو به مرکز شهر برسونیم..
داخل سوئیت هم بسیار تمیز و تمام موارد مورد نیاز هم داخل سوئیت بود و اگه چیزی هم کم داشتیم سرهات خیلی سریع برامون مهیا می کرد. تنها مشکل سوئیت کندی اینترنت بود که سرهات هم برای حل این موضوع خیلی تلاش می کرد.ولی ظاهرا مشکل اون محله یا منطقه بود و کاری ازش بر نمیومد .
نتیجه کلی که من و خانوادم از سوئیت کاملا راضی بودیم ، رفتار و مسئولیت پذیری سرهات و دوستش محمود هم بسیار عالی و قابل ستودن بود و به همه دوستان پیشنهاد می کنم.
در آخرهم از سایت بسیار عالی و آموزنده لست سکند و تمامی نویسندگان سفرنامه های مختلف که سهمی در سفرنامه بنده داشتند تشکر می کنم و امیدوارم سفرنامه بنده هم ، هر چند کوچک ، بتواند راهنمای خوبی برای مسافران آتی ترابزون باشد ، و چنان چه نقصی در سفرنامه وجود داشت امیدوارم خوانندگان محترم با نظرات و انتقادات خودشان بنده رو راهنمایی کنند و قدرانی آخرم از همسر عزیزم در نگارش این سفرنامه.
کل هزینه سفر به ترابزون 21500000 ریال برای دو نفر
نویسنده : Peiman