به نام خدا
گشتی در طبیعت زیبای خوزستان: آبشار آرپناه و دره پل پرزین
نویسنده و عکاس: ویدا مهین پو
باد سرد کولر کم کم باعث شد پتو را تا چانه ام بالا بکشم و خودم را روی کاناپه جمع کنم. اتاق کوچک بود و خیلی زود سرد می شد. کولر را هم خاموش می کردی گرم می شد! گرمای زودرس و طاقت فرسای اواخر خرداد ماه اهواز از راه رسیده بود و دوره حبس در خانه و ریاضت زیر کولر شروع شده بود. روزها گرم بود و شب ها مثل خفاش به دل خیابان ها می زدیم! داشتم فکر می کردم قرار نبود تمام این ماه ها را خزیده زیر کولر بگذرانم. پس دست به کار شدم و دنبال مقصدی خنک و نزدیک گشتم؛ جایی که تا به حال نرفته باشم. مقصد انتخاب شد: آبشارهای آرپناه و دره پل پرزین. با من همراه باشید تا سفری به خنکای طبیعت خوزستان داشته باشیم.
برنامه ریزی سفر
در این سفر جمع چهار نفره ما چندان قصد شهرگردی نداشت و تنها دنبال دو شب پر آرامش در دل طبیعت بودیم. طبق برنامه قرار شد شب اول را در پل پرزین باشیم و شب دوم را در آبشارهای آرپناه. برای رفتن به پل پرزین باید از جاده شوشتر – ملاثانی به گتوند می رسیدیم که کل مسیر حدود 162 کیلومتر بود. روز بعد هم باید از پل پرزین به لالی و آرپناه می رفتیم که کل مسیر حدود 92 کیلومتر بود. برای صرفه جویی در مرخصی ها، چهارشنبه چند ساعتی زودتر از سر کار برگشتیم و راهی سفر شدیم.
تصویر 1: مسافت اهواز تا مقاصد مورد نظر
ملاثانی و شوشتر را پشت سر گذاشتیم تا به ورودی شهر گتوند رسیدیم. توقف کردیم تا به دیدن آرامگاه سراینده "مثل چشمه، مثل رود" برویم: دکتر قیصر امین پور زاده اردیبهشت 1338 در شهرستان گتوند استان خوزستان. نمای ورودی آرامگاه شامل چندین قاب زیبای آجری بود که به زیبایی پشت سر هم ردیف شده بودند و در وسط ستون هایشان مزین به کاشی های آبی فیروزه ای بود. آرامگاه نمای بسیار جذابی دارد. از دور تصور می کنید انگار گنبدی فیروزه ای روی زمین قرار گرفته است. گنبد آراسته به خطوط نستعلیق زیبایی بود و مانند صدفی مزار شاعر را در بر گرفته بود. سنگ مزار هم در نوع خودش جالب بود. سنگ مزاری سیاه رنگ و مدور! بالای مزار نیز چراغی زیبا و سنتی آویزان بود. در جایی خواندم که چون سنگ مزار مدور در فرهنگ ما عرف نیست با موافقت خانواده ایشان تصمیم دارند آن را مستطیل کنند. امیدوارم این خبر تحقق پیدا نکند. زیبایی ها به همین تفاوت ها است و گرنه آرامستان ما پر است از این مزارهای مستطیلی.
تصویر 2: نمایی از سر در آرامگاه قیصر امین پور
تصویر 3: چند بیتی از شاعر
تصویر 4: نمایی از آرامگاه مرحوم قیصر امین پور
تصویر 5: سنگ مزار مرحوم قیصر امین پور
تصویر 6: طاق نماهای حاوی اشعار مرحوم قیصر امین پور
دره زیبای پل پرزین
بعد از بازدید از آرامگاه، راهی دره پل پرزین شدیم. اما یک مشکل وجود داشت. مسیر چندان با گوگل مپ همخوانی نداشت. شروع به پرس و جو کردیم. مردم از روی تعداد پل ها آدرس می دادند. یکی دو نفری آدرس اشتباه دادند تا بالاخره به مقصد رسیدیم. خب حالا شما بدانید اگر خواستید به دره پل پرزین بروید مسیر روستای کیارس را پیگیری کنید. کمی بعد از روستا و گذر از هلال احمر یک پل فلزی کوچک وجود دارد که همان پل پرزین است. از درون ماشین که نگاه کنید در این فصل جز کوهستان های خشک چیزی نمی بینید. اما اگر پیاده شوید و کمی به دست راستتان بروید شکافی عمیق را خواهید دید که همان دره پل پرزین است و با پله های سیمانی شما را به پایین هدایت می کند.
تصویر 7: پله های سنگی ابتدای مسیر دره پل پرزین
تصویر 8: تقریبا همان شکافی است که از بالا خواهید دید
نزدیک عصر به آنجا رسیدیم. هیچ بنی بشری در آنجا نبود. ابتدای مسیر کمی تو ذوقمان خورد و توقع سرسبزی بیشتری را داشتیم. اما جلوتر که رفتیم و خنکای آب زلالی که از بین سنگ ها جاری بود را حس کردیم به وجد آمدیم. از درون آب گذشتیم تا به حوضچه آب زلال و زیبایی رسیدیم. کاملاً مشخص بود که دمای دره چندین درجه از اهواز پایینتر بود و گرمای اذیت کننده ای نداشت. از لذت آبتنی در حوضچه ای به این زلالی و مکانی به این خلوتی به شوق آمدیم و تا قبل از تاریک شدن هوا در آنجا ماندیم.
تصویر 9: حوضچه آبتنی (شاید در عکس به چشم نیاید ولی حدود 2 متر عمق داشت)
تصویر 10: حوضچه از نمایی دیگر
تصویر 11: آب زلال دره پل پرزین
بعد از آبتنی شورا تشکیل شد که آیا شب در دره بمانیم یا نه:
- به نظرم امنه و مشکلی نداره چون در ظاهر کسی نمیاد این طرف
- حیوون وحشی و مار و جک و جونور نداره!؟
- موجودات دوپا شب شبیخون نزنند چون یه گشتی تو روستا زدیم ما رو دیدند!
- ماشین بالای دره است سر وقت ماشین نرند و وسایلشو ببرن!
- حیف نیست شب جایی به این قشنگی نمونیم!
من و همسفر موافق شب مانی و دو نفر دیگر مخالف! بالاخره عقل حکم کرد که به بالای دره برویم و کنار هلال احمر چادر بزنیم و صبح مجددا برای دره نوردی برگردیم. هلال احمر ده دقیقه ای بیشتر با ما فاصله نداشت. بساط جوجه کباب را به پا کردیم و عزم خواب کردیم. اما یک نکته خیلی مهم در این منطقه یادتان باشد. عقرب و حشرات گزنده در این منطقه فراوان بود. ما هم تا چادر را بر پا کردیم، کیسه خواب ها را سریع در آن گذاشتیم و زیپ چادر را بستیم. هدف مان این بود که ورودی چادر خیلی باز و بسته نشود تا حشره ای واردش نگردد. خلاصه آن شب هم به خیر گذشت. البته هنوز صحنه ضیافت شبانه رتیل هایی که زیر نور چراغ دیده بودیم در ذهنم رژه می رود!
دره نوردی در پل پرزین
صبح زود بعد از صبحانه راهی دره پل پرزین شدیم. مسیر فوق العاده زیبایی بود. آبشارهای کوچک و بزرگ از بالای دیواره های سبزپوش جاری بود و نهر زیبایی را کنار دیواره ها ایجاد کرده بود. بستر رود آبی نداشت اما همان آب های جمع شده کنار دیواره ها حوضچه های زیبایی را ایجاد کرده بود که از زلالی می درخشیدند و صدای شر شر آب و پرندگان، تنها طنین آن فضا بود. خوشبختانه مانند دیشب هیچ کس به جز ما آنجا نبود. گاهی می نشستی پا در آب می گذاشتی، گاهی چشم می بستی و به صدای شر شر آب گوش می سپردی، گاهی نیز دستی به آب می زدی و تجمع ماهی های بازیگوش را به هم می ریختی. نقاشی طبیعت سنگ تمام گذاشته بود برای این دره و دیوارهای بلند و مرتفع دره مثل حریمی دورتادورمان را احاطه کرده بود.
تصویر 12: آب زلال دره پل پرزین
تصویر 13: حوضچه های زلال و خنک دره پل پرزین
تصویر 14: مسیر سرسبز عبور از دره پل پرزین
تصویر 15: آبشارهای کوچک سر مسیر در دره پل پرزین
تصویر 16: تلالو نور در آب های زلال دره پل پرزین
چهل دقیقه ای مسیر را ادامه دادیم تا بالاخره به یک آبشار زیبا و کوچک رسیدیم و با شوق زیر آن رفتیم و قطرات زلال و درخشان آن را، که از مسیر سبز پوش و مخملی سرازیر بود، زیر نور خورشید به دوش کشیدیم.
تصویر 17: آبشار انتهایی مسیر دره پل پرزین
تصویر 18: زیبایی های مسیر برگشت دره پل پرزین
تصویر 19: زیبایی های مسیر برگشت دره پل پرزین
تصویر 20: زیبایی های مسیر برگشت دره پل پرزین
تصویر 21: زیبایی های مسیر برگشت دره پل پرزین
تصمیم به برگشت گرفتیم تا باز هم از آبتنی در حوضچه لذت ببریم. دوستم ناهار استامبولی پلو خوشمزه ای بار گذاشت و با دل سیر خوردیم. دره همچنان دربست در اختیارمان بود تا اینکه نزدیک ساعت سه بعد از ظهر، چند خانواده از اهالی آن اطراف با زنبیل، قلیان و هندوانه زیر بغل وارد دره پل پرزین شدند. آرامش دره حالا آمیخته به شور و هیجان شیرجه های پسربچه ها از بالای دیواره ها بود و این ما بودیم که حالا آرام کنار آب نشسته بودیم و نظاره گرشان بودیم و تازه متوجه شدیم چقدر ماهی و موجودات مختلف درون حوضچه شنا وجود داشت!! یک عذرخواهی بابت به هم زدن آرامششان بدهکار شدیم! دره پل پرزین را به شور و شوق بچه ها سپردیم و راهی آرپناه شدیم.
فیلم 1: نمایی از درون دره پل پرزین
اما...
از درون بستر دره پل پرزین چند یادگاری برداشتیم که ظاهرا جز چند تکه سنگ بامزه چیزی نبود اما با هنر دست همسرم حالا تبدیل به دوستان سنگی منزل مان شده اند!
تصویر 22: دوستان سنگی ما، یادگاری های دره پل پرزین
مجموعه آبشارهای آرپناه
بعد از کمی استراحت راهی لالی شدیم تا به آرپناه برویم. مقداری میوه، خوراکی و نان از شهر خریدیم و پرس و جویی هم از آبشار آرپناه کردیم. مغازه داران بسیار مهربان و خونگرم بودند و با روی باز اصرار داشتند که شب را مهمان خانه هایشان باشیم. بالاخره به جاده لالی - پبده رسیدیم. حدود 35 کیلومتری از مسیر مانده بود و تصورمان این بود حدود نیم ساعت دیگر خواهیم رسید. اما زهی خیال باطل! این جاده باریک و کوهستانی فوق العاده پیچ و خم داشت و مانند این بود که از کوهی بلند یک مارپیچ طولانی را طی کنیم تا به کف دره برسیم. هوا هم تاریک شده بود و احتیاط زیادی می طلبید. از این همه پیچ در تاریکی مطلق خسته شدیم و چند دقیقه ای ماشین را کنار زدیم. چراغ های ماشین را خاموش کردیم. حالا تنها ما بودیم و سیاهی و تلالو درخشان ستاره های شب که ما را شیفته خودشان کردند! راهی شدیم تا هر چه زودتر برسیم. بالاخره بعد از یک ساعت و نیم طی مسیر رسیدیم. هزینه 8000 تومانی پارکینگ را پرداختیم و دنبال جای چادر زدن گشتیم.
تصویر 23: نمایی از سکوها و آلاچیق های کنار رودخانه
زیرساخت های گردشگری در آرپناه شامل نمازخانه، سرویس بهداشتی، سکوهای سیمانی و چند آلاچیق بودند. اما یک چیز را اصلاً در آنجا دوست نداشتم. برخی سکوها آنقدر نزدیک آبشار ساخته شده بودند که کم مانده زیر آبشار هم سکو بزنند. پیامدش این بود که نمای این منظره زیبا را از دور مختل کرده بودند و زباله ها هم که انگار در سطل زباله موجود در محوطه جایی برای خودشان پیدا نکرده بودند! باید مسیر را در امتداد رود بالا یا پایین می رفتیم تا طبیعت زیبای آنجا را درک کنیم. کاری که فردا صبح انجام دادیم. شب چادر را روی یکی از سکوها برپا کردیم و بعد از خوردن شام گشتی در محوطه زدیم. ساعت حدود 11 شب بود. هوا عالی، صدای ریزش آب دلنشین و ستارگان به زیبایی نظاره گر این منظره! روی تپه ای شیبدار دراز کشیدیم و جواب نگاه های چشمک زن ستارگان را دادیم.
تصویر 24: نمایی از آبشار روبروی آلاچیق ها در آرپناه
تصویر 25: نمایی از آلاچیق های کنار بستر رودخانه
صبح زود ساعت 6 از خواب بلند شدم. همسفرها هنوز خواب بودند. خواستم تا شلوغ نشده منظره و مسیر دیشب را عکاسی کنم. به سمت آبشارها پایین رفتم و دستی به آب زدم. خنکایش حسابی خواب از سرم پراند. از روی پل فلزی و سبز رنگ رودخانه گذشتم و به بالای تپه دیشبی رفتم. یکی از زیباترین منظره هایی که در آرپناه خواهید دید تک درختان زیبای بلوط هستند که وسط جریان آب قرار دارند و آب با فشار از دور و اطراف شان سرایز می شود. ترکیبی از سرسبزی درختان، زلالی آب و جلای سنگ های رودخانه به چشم می خورد. از این بالا نمای بهتری نسبت به مکان اقامت مان وجود داشت.
تصویر 26: نمایی از پایین پل فلزی در آبشارهای آرپناه
تصویر 27: نمایی از بالای پل فلزی در آبشارهای آرپناه
تصویر 28: نمای زیبای درختان وسط آب
تصویر 29: نمایی از رودخانه جاری در آرپناه
تصویر 30: نمایی زیبا مشرف به مکان اقامت
تصویر 31: طبیعت زیبای آرپناه
تصویر 32: طبیعت زیبای آرپناه
گشتی زدم و برای خوردن صبحانه برگشتم. بعد از صبحانه بر خلاف مسیر آب حرکت کردیم تا کمی جلوتر به یکی از زیباترین آبشارهای آرپناه رسیدیم. همان منظره تک درخت دوباره تکرار شده بود اما این بار خیلی زیباتر. شدت آب و طی مسیرش از لابلای سنگ ها، صحنه ریزش آب را سفید کرده بود. تک درخت آن بالا مانند عروسی بود که دنباله سفید لباسش تا دوردست ها ادامه داشت و حالا چین های سفید و درخشانش از صخره ها سرازیر بود. هر چه جلوتر می رفتیم طبیعت زیباتر می شد و خبری از شلوغی های پایین نبود.
تصویر 33: یکی از زیباترین آبشارهای آرپناه
تصویر 34: طبیعت زیبای آرپناه
تصویر 35: طبیعت زیبای آرپناه
مسیر را 20 دقیقه ای ادامه دادیم تا از دور، در آن طرف رود، گنبد پلکانی زیبای امامزاده ای را دیدیم. بارندگی های اخیر مسیر عبور از رودخانه را پر آب کرده بود و گذر از آن کمی دشوار به نظر می رسید. در شک و تردید رفتن بودیم که دیدم اهالی روستای این منطقه زنبیل و قابلمه به دست آماده عبور از رود شدند. جوانترها پیرزن ها را کول کرده بودند و زنان و مردان دیگر دو دستی بچه ها را چسبیده بودند. دیگر مگر رویمان می شد نرویم؟!.
چهار نفری دست به دست، دل به آب زدیم. شدت جریان آب زیاد بود و حتی می توانست خطرناک باشد. بالاخره به سلامت به آن طرف رسیدیم.
تصویر 36: مسیر پیاده روی تا رسیدن به نزدیک بقعه امامزاده سید حسن آرپناه
تصویر 37: نمایی از مسیر پیاده روی تا رسیدن به نزدیک بقعه امامزاده سید حسن آرپناه
تصویر 38: نمایی از بقعه امامزاده در آن طرف رود
امامزاده سید حسن آرپناه بسیار مورد احترام مردم این منطقه بود. پایین بقعه امامزاده، آرامستان کوچکی با شیرهای سنگی وجود داشت. بالای برخی مزارها سنگچین هایی به صورت اتاقک قرار داده بودند و در حقیقت برخی اتاقکی کامل بودند. کبوترها در لابلای گنبد، لانه کرده بودند و بزغاله ها گوشه و کنار بقعه امامزاده در حال بازیگوشی بودند. نیم نگاهی به درون بقعه امامزاده انداختم. زائرین زنجیر بالای مزار را تکان می دادند و بعد به نذر و نیازشان می پرداختند. مدتی در آنجا ماندیم و بعد کمی دورتر از امامزاده مشغول آبتنی شدیم. پس از ناهار استراحتی کردیم و راه بازگشت به اهواز را پیش گرفتیم.
تصویر 39: نمایی دور از بقعه امامزاده
تصویر 40: بقعه امامزاده سید حسن آرپناه
تصویر 41: شیر سنگی آرامستان
تصویر 42: نمایی از طاق چین های روی مزار
تصویر 43: نمایی از اتاقک های روی مزارها
تصویر 44: نمایی از مکان استراحت موقع صرف ناهار
پل کابلی لالی
به نزدیکی های لالی که برسید می توانید از روی یکی از زیباترین و طولانی ترین پل های معلق ایران عبور کنید. پل معلق لالی با زیبایی تمام روی کارون قد علم کرده و سایه اش انعکاس زیبایی را در آب پر سخاوت کارون رقم زده است. پیشنهاد می کنم برای عکاسی زیاد روی پل توقف نکنید چرا که مزاحم تردد وسایل نقلیه خواهید شد. به انتهای پل که برسید، قبل از تونل، جاده ای خاکی هست که می توانید ماشین را آنجا پارک کرده و نمای با شکوهی از آن را در کادرتان قرار دهید. بالاخره لالی را هم پشت سر گذاشتیم و شب به اهواز رسیدیم.
تصویر 45: نمایی دور از پل کابلی لالی
تصویر 46: نمایی نزدیک از پل کابلی لالی
تصویر 47: نمایی از کنار پل کابلی لالی
حالا باز هم روی کاناپه جلوی کولر بودم. این بار پتو را تا زیر چشمانم بالا کشیدم و ترجیح دادم دست از خاموش و روشن کردن مداوم کولر بردارم تا نسوخته است! به سقف خیره بودم و موبایل در دستانم زیر پتو بود. پتو را کنار زدم و جستجو در نت را شروع کردم. نمی شود که هفته های بعد جایی نرفت! می شود مگر؟!