راهنمای کشف استانبول (فصل سوم)

4.5
از 68 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
با این روش‌ها، از زیر و بم این شهر اوراسیایی رویایی، باخبر شوید! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
09 شهریور 1398 09:00
85
18.4K

روز سوم سفر

روز سوم پس از صرف صبحانه و قبل از خروج از هتل، یک بار دیگه من از ریسپشن سوال کردم که آیا هیچکدام از اتاقهای رو به دریا تخلیه شدن هنوز یا نه که این بار درکمال مسرت مطلع شدم که یکی از اونها تخلیه شده و ما میتونیم اتاق خودمون رو عوض کنیم و بنابراین معطل نکردیم و سریع رفتیم به اتاقمون و بعد از جمع کردن چمدونامون راهی اتاق جدید در طبقه هشتم هتل شدیم و با ورود به اتاق جدید و دیدن منظره بیرون اون، نزدیک بود از خوشحالی بال دربیاریم!  اتاق جدید نه تنها بزرگتر از اتاق قبلی بود، بلکه به دلیل قرار داشتن در طبقه هشتم هتل و مشرف بودن به خلیج شاخ طلائی، منظره بسیار زیبا و فرحبخشی از این بخش از استانبول داشت و باعث شد تا خوشحالی ما از انتخاب این هتل و کلا لذت از این سفر دو چندان بشه و ما رو به هدفمون از این سفر که فتح استانبول و فتح قسطنطنیه با هم بود نزدیکتر کنه!

البته این جمله آخر که بیشتر یه شوخی بود، اما منظور من از فتح استانبول، بازدید از اماکن دیدنی باقیمانده استانبول بود که قرار بود در این سفر انجام بشه و منظره اتاق جدید کمک میکرد به رسیدن به این هدف، چون با تماشای منظره بیرون احساس میکردیم استانبول بطور کامل زیر پای ماست و اونو دیگه بطور کامل میشناسیم و منظورم از فتح قسطنطنیه رو هم بعدا متوجه میشین!

62.jpg

 62- اتاق جدید در طبقه هشتم هتل

63.jpg

 63- نمای بیرون پنجره اتاق جدید

64.jpg

 64- نمای بیرون پنجره اتاق جدید

به هر حال بعد از تعویض اتاق و با انرژی دو چندان از هتل زدیم بیرون تا به برنامه امروزمون که اتفاقا عبارت بود از دیدن اماکنی در دو سمت خلیج شاخ طلائی زودتر برسیم. برنامه امروز شامل بازدید از ماکن زیر بود:

65.jpg

 65- برنامه بازدید روز سوم سفر

ضمنا چون صحبت از خلیج شاخ طلائی (یا Golden Horn) شد و اماکنی که قراره ما امروز در دو سوی این خلیج بازدید کنیم، من نقشه استانبول رو براتون میگذارم اینجا تا تصویر بهتری از موقعیت جغرافیائی این اماکن در ذهنتون داشته باشین.

66.png

 66- نقشه استانبول و اماکن مورد بازدید در روز سوم سفر

برای رفتن به مینیاترک باید از دلموش (یا مینی بوس) استفاده میکردیم که ایستگاه اون بیرون ایستگاه مترو شیشانه (Sishane) بود که در نزدیکی هتل ما قرار داشت. بنابراین رفتیم به ایستگاه شیشانه و با پرس و جو از مامورین ایستگاه، محل توقف دلموش ها رو پیدا کردیم و سوار یکی از اونها شدیم. هزینه دلموش تقریبا معادل هزینه استانبول کارت برای مترو و غیره است با این فرق که باید اونو نقدا پرداخت کنین. ما هم بعد از پرداخت 5/4 لیر به راننده گفتیم میخوایم بریم مینیاترک و بعدش نشستیم تا از تماشای مناظر طول مسیر که بخشی از اون در امتداد خلیج شاخ طلائی بود لذت ببریم. مینیاترک همونطور که در نقشه هم پیداست در شرق خلیج شاخ طلائی واقع شده.

دلموش بعد از حدود نیم ساعت راه رسید به مینیاترک و نگه داشت تا ما پیاده بشیم و گفت که ایستگاه مسیر برگشت هم در سمت دیگر خیابانه. ما هم پیاده شدیم و رفتیم به سمت مینیاترک و ابتدا از سالنی که دست آوردهای اقتصادی دولت اردوغان درش به نمایش گذاشته شده بود دیدن کردیم و بعدشم با خرید بلیط 15 لیری اون وارد خود مجموعه مینیاترک شدیم. مینیاترک همونطور که از نامش پیداست، پارکی است که در اون ماکت ساختمان ها و عمارت های معروف و دیدنی موجود در قلمرو ترکیه امروزی و بعضا قلمرو حکومت عثمانی بصورت مینیاتوری بازسازی شده و به نمایش عمومی دراومده و بهتون توصیه میکنم حتما ازش بازدید کنید چون بسیار جالب و دیدنیه.

67.jpg

 67- ورودی پارک مینیاترک

در این پارک ماکت تقریبا تمام ساختمان های معروف استانبول مثل مسجد یا کلیسای ایاصوفیه، مسجد سلطان احمد، کاخ توپکاپی و غیره بعلاوه ساختمان های معروف سایر نقاط ترکیه و سایر کشورهائی که زمانی جزو قلمرو حکومت عثمانی بودن مثل فلسطین و عربستان به طرز بسیار زیبائی ساخته شده و به نمایش دراومده.

68.jpg

 68- ماکت مسجد یا کلیسای ایاصوفیه

69.jpg

 69- ماکت مسجد سلطان احمد

70.jpg

 70- ماکت کاخ توپکاپی

71.jpg

 71- ماکت مسجد قبه الصخره در بیت المقدس

و اما میرسیم حالا به دومین سورپریزی که گفتم توی این سفر براتون دارم، یعنی مقبره موسولوس در هالیکارناس! همونطور که میدونید کوروش کبیر کشور لیدی رو که در حدود سال 500 قبل از میلاد در محل کشور ترکیه امروزی قرار داشته فتح میکنه و پایتخت اون یعنی سارد رو به تسخیر خودش درمیاره و کشور لیدی تا نزدیک مرزهای یونان اون زمان بخشی از امپراتوری هخامنشی میشه (در موزه باستانشناسی کاخ توپکاپی که در فصل اول این سفرنامه به تفصیل در موردش صحبت کردم هم به حضور امپراتوری پارس در محل ترکیه امروزی اشاره شده). هخامنشیان هم برای اداره بهتر قلمرو وسیع امپراتوریشون، برای هر بخش از اون یک ساتراپ (مشابه استاندار امروزی) منصوب میکردن و در قرن چهارم قبل از میلاد، ساتراپی که برای اداره کشور لیدی از قلمرو پهناور امپراتوری هخامنشی انتخاب میشه سرداری بوده به نام ماسول. محل حکومت ماسول (یا موسولوس به زبان یونانی) در کشور لیدی اون روز شهر هالیکارناس (شهر بودروم امروزی در ترکیه) بوده و بعد از فوت او، همسرش دستور ساخت مقبره ای رو برای او میده که تبدیل میشه به یکی از عجایب هفتگانه جهان! و یکی از ماکت هائی که در پارک مینیاترک به نمایش گذاشته شده همین مقبره است.

72.jpg

 72- مقبره موسولوس در هالیکارناس

اگه به ابعاد ساختمان این مقبره در مقایسه با درب ورودی اون که در بالای پله ها قرار داره توجه کنید (ارتفاع این ساختمان 45 متر بوده)، فکر میکنم متوجه بشید که چرا این ساختمان یکی از عجایب هفتگانه جهان محسوب میشده! این مقبره متاسفانه تخریب شده، اما بقایای اون هنوز در شهر بودروم ترکیه وجود داره و بخشهائی از اون هم امروزه در موزه بریتانیا در لندن در معرض دید بازدیدکنندگان قرار داره.

هوای استانبول در طول مدتی که ما اونجا بودیم اکثرا عالی بود و به ندرت از 24 الی 25 درجه تجاوز میکرد، اما اونروز استثنائا هوا کاملا شرجی بود و رطوبت هوا به حدود 85% میرسید و خلاصه ما برای دیدن تمام ماکت های موجود در پارک مینیاترک و گرفتن عکس از اونها کلی عرق ریختیم و اذیت شدیم و حتی گوشی من هم هشدار داد که توی این دما دیگه نمیتونم عکس بگیرم که من مجبور شدم مدتی در سایه بنشینم تا دمای گوشیم بیاد پائین و البته کلی هم آب خوردم! ضمنا یک سالن سرپوشیده هم در این پارک وجود داره که ماکت جنگهای استقلال ترکیه به فرماندهی آتاترک پس از جنگ جهانی اول در اون به نمایش دراومده که بازدید از اون هم خالی از لطف نیست.

73.jpg

 73- ماکت جنگهای استقلال ترکیه به فرماندهی آتاترک

بعد از بازدید از مینیاترک ما باید میرفتیم به دیدن موزه پانوراما 360 و برای این کار هم تصمیم داشتیم تا با دلموش برگردیم به ایستگاه مترو شیشانه و بعد از طریق تراموا بریم به اونجا، اما بعد از رسیدن به ایستگاه اتوبوس و دیدن اتوبوس های عبوری و خواندن نام ایستگاه توپکاپی که در بالای بعضی از اونها نوشته شده بود و این ایستگاه هم همون ایستگاه نزدیک موزه پانوراما 360 بود، تصمیم گرفتیم که با یکی از همین اتوبوس ها یکراست بریم به ایستگاه توپکاپی و مسیرمون رو کوتاه کنیم. بنابراین اولین اتوبوسی که با نام همون ایستگاه در بالاش توقف کرد  رو با استانبول کارتمون سوار شدیم (فکر کنم شماره اتوبوس 31ST بود) و با عبور از روی پل Halic Koprusu رفتیم به سمت غرب خلیج شاخ طلائی و در نهایت به ایستگاه توپکاپی. در طول مسیر هم بخشهائی از حصار قدیمی قسطنطنیه رو که توسط ترکهای عثمانی فتح شده رو میتونستیم ببینیم تا اینکه بعد از حدود 20 دقیقه رسیدیم به ایستگاه توپکاپی و در اونجا با یکی از دروازه های حصار قدیمی قسطنطنیه به نام دروازه St.Romanus مواجه شدیم که توسط مجسمه دو سرباز عثمانی نگهبانی میشد و بسیار جالب و دیدنی بود.

74.jpg

 74- دروازه Romanus

نکته بسیار جالب در مورد ترکیه و استانبول اینه که ترکها آثار به جا مونده از زمان بیزانس رو به همون شکل اولیه نگه داشتن و نه تنها نسبت به تخریب اونها اقدام نکردن، بلکه اونها رو مرمت و نگهداری هم میکنن که خوب همین نکته هم باعث جلب گردشگر از سراسر جهان به این کشور و خصوصا استانبول شده.

حصار قدیمی قسطنطنیه چند تا دروازه داشته که دروازه توی این عکس یکی از اونها بوده به نام دروازه St.Romanus. ما برای رفتن به موزه پانوراما 360 باید از این دروازه عبور کرده و به سمت دیگر اون میرفتیم و در حین عبور از دروازه تازه متوجه ضخامت این حصار شدیم که چیزی حدود 15 متر بود و از 3 لایه دیوار تو در تو تشکیل شده بود و تازه متوجه شدیم که چرا در طول نزدیک به 1000 سال و تا قبل از فتح قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی، هیچ مهاجمی و از جمله اعراب در صدر اسلام موفق به عبور از اون نشده بودن!

به هر حال ما بعد از عبور از دروازه به سمت چپ پیچیدیم و در امتداد حصار قسطنطنیه حدود 10 دقیقه به سمت غرب پیاده روی کردیم تا رسیدیم به موزه پانوراما 360 و با پرداخت ورودی 15 لیری وارد اون شدیم.

75.jpg

 75- حصار قدیمی قسطنطنیه

76.jpg

 76- حصار قدیمی قسطنطنیه

موزه پانوراما 360 موزه ای است که جنگ مربوط به فتح قسطنطنیه رو بصورت پانوراما و در یک فضای 360 درجه و بسیار نزدیک به واقعیت بازسازی میکنه، به نحوی که شما هم تصویر میدان جنگ رو بصورت کامل و 360 درجه میبینید و هم صدای غرش توپها و فریاد سربازان رو میشنوید و هم با دیدن توپها و اوات جنگی که روی زمین قرار داده شده، بطور کامل حس بودن در وسط میدان جنگ بهتون دست میده.

77.jpg

 77- نمای بیرونی موزه پانوراما 360

78.jpg

  78- نمای یکی از سالن های داخلی موزه پانوراما 360

79.jpg

 79- نمای داخلی موزه پانوراما 360 و صحنه جنگ قسطنطنیه

من برای اینکه فضای اون محیط بیشتر در ذهنتون نقش ببنده، فیلم کوتاهی هم از اون فضا براتون در ادامه قرار دادم که البته چون صدای گوشی من در موقع گرفتن فیلم بسته بوده، صدای میدان جنگ رو نمیتونید بشنوید، ولی خوب حال و هوای میدان جنگ رو تا حدودی میتونید حس کنید و در ضمن من توصیه میکنم بهتون که در سفر به استانبول، حتما از این موزه بازدید کنید چون بسیار اثر گذاره!

 80- فیلم نمای داخلی موزه پانوراما 360 و صحنه جنگ قسطنطنیه

بعد از بازدید از موزه پانوراما 360 و بعد از خریدن دو بطری آب معدنی، ما نشستیم در پارک کنار اون تا هم رفع خستگی کنیم و هم رفع عطش! بعد از اونهم خیال داشتیم از مسیری که آمده بودیم برگردیم به ایستگاه توپکاپی و از اونجا با تراموا بریم به ایستگاه ادیرنه کاپی که در کنار موزه متوجه تعدادی دلموش شدیم که اونجا ایستاده بودن تا مسافر سوار کنن و روی یکی از اونها نوشته بود ادیرنه کاپی. پس معطل نکردیم و رفتیم سمت اون دلموش که تا رسیدیم حرکت کرد و مجبور شدیم منتظر دلموش بعدی بمونیم و بالاخره بعد از رسیدن دلموش بعدی سوار اون شدیم و با پرداخت 4.5 لیر راهی ایستگاه ادیرنه کاپی شدیم. رفتن ما به ایستگاه ادیرنه کاپی (Edirnekapi) دو دلیل داشت. اول بازدید از دروازه Charisius و دوم بازدید از کلیسای Chora. ما بعد از اطلاع به راننده دلموش که میخوایم در ایستگاه ادیرنه کاپی پیاده بشیم، وقتی در اون ایستگاه نگه داشت پیاده شدیم و با استفاده از نسخه آفلاین Google Maps و Maps.Me گشتیم به دنبال دروازه Charisius و کلیسای Chora. در حین گشتن و تعقیب کردن مسیر نقشه هم مناظر زیبائی از خلاقیت شهرداری استانبول برای زیباسازی شهر و همینطور توسعه فضای سبز در طول مسیر دیدیم، مثل گل کاری های بسیار زیبائی که کنار پل ها  انجام داده بودن و یا دیواری که بطور عمودی و بطرز زیبائی چمن کاری شده بود و از تماشای اونها بسیار لذت بردیم.

81.jpg

 81- چمن کاری روی دیوار عمودی توسط شهرداری استانبول

بعد از کمی گشتن روی نقشه و تعقیب کردن مسیر هم بالاخره تونستیم دروازه Charisius رو پیدا کنیم و خلاصه رفتیم به دیدن سومین سورپریزی که گفتم در این سفر براتون دارم!

بله، دروازه Charisius همون دروازه ای است که سلطان محمد فاتح در روز 29 ماه May سال 1453 میلادی و بعد از فتح حصار قسطنطنیه از اون عبور میکنه و وارد شهر قسطنطنیه میشه و تاریخ اروپا و خاورمیانه رو تحت تاثیر خودش قرار میده. این مکان از نظر من مهمترین جای  استانبوله چون همه چیز در مورد استانبول از همینجا شروع میشه و میشه گفت که اینجا محل تولد استانبوله! به نظر من اگر کسی ده بار هم بیاد استانبول و این مکان رو نبینه، انگار استانبول رو ندیده!

البته ترکهای عثمانی بعد از فتح قسطنطنیه نام اون رو عوض نمیکنن و برای چند قرن از همین نام استفاده میکنن تا اینکه در سال 1770 میلادی سلطان مصطفی سوم سکه هائی رو به نام اسلامبول (یعنی اسلام شهر) ضرب میکنه و بعد از اعلام جمهوریت هم در سال 1930 میلادی اداره پست ترکیه از همه جهان میخواد تا از نام استانبول استفاده کنن.

82.jpg

 82- دروازه Charisius

83.jpg

 83- لوح یادبود فتح قسطنطنیه کنار دروازه Charisius

84.jpg

 84- دروازه Charisius

85.jpg

 85- نقاشی مربوط به ورود سلطان محمد فاتح به قسطنطنیه از دروازه Charisius (تصویر از اینترنت)

جالبه بدونید که فردای اونروزی که ما از این دروازه بازدید کردیم مصادف بود با پانصد و شصت و ششمین سالگرد فتح قسطنطنیه و به همین مناسبت هم در همه جای استانبول مراسم آتش بازی و جشن و غیره برپا بود و بنابراین ما هم از فرصت استفاده کرده و با عبور از این دروازه، به نوبه خودمون قسطنطنیه رو فتح کردیم!

بعد از عبور از دروازه و در حالی که قصد داشتیم عازم کلیسای Chora بشیم هم مسجد زیبائی رو در مقابل خودمون دیدیم که فکر کردیم حیفه بدون بازدید از این مسجد به دیدن کلیسای Chora بریم و بنابراین رفتیم داخل مسجد و وقتی وارد اون شدیم متوجه شدیم که یکی از مساجد معروف استانبول به نام مسجد مهرماه سلطان هست و خیلی خوشحال شدیم از اینکه بطور تصادفی فرصت بازدید از این مسجد رو هم پیدا کردیم!

مهرماه سلطان دختر سلطان سلیمان اول (ملقب به قانونی) و خرم سلطان بوده که بعدها با رستم پاشا صدر اعظم سلطان سلیمان ازدواج میکنه (مسجد رستم پاشا رو هم اگه یادتون باشه در فصل دوم این سفرنامه بهتون معرفی کردم) و بعدا در توطئه مادرش خرم سلطان و همسر خودش رستم پاشا برای قتل برادر ناتنیش یعنی مصطفی که ولیعهد سلطان سلیمان بوده شرکت میکنه تا برادر خودش یعنی سلیم به ولیعهدی برسه (اونهائی که سریال حریم سلطان رو دیدن از این ماجرا کاملا باخبرن!). مهرماه سلطان چون به خزانه دسترسی داشته و از طرفی ذوق هنری خوبی هم داشته، کارهای بزرگی در زمان خودش انجام میده که یکی از اونها دستور ساخت این مسجد به معمار سنان، معمار معروف دربار عثمانی در سال 1555 میلادی بوده.

این مسجد که به سبک معماری بیزانس ساخته شده به جرات میشه گفت که یکی از زیباترین مساجد استانبوله و من بازدید از اون رو حتما بهتون توصیه میکنم و البته وجه تمایز بارز اون با سایر مساجد استانبول هم در اینه که در داخل حیاط بزرگ اون باغچه های زیبائی با گل و چمن ساخته شده.

86.jpg

  86- نمای بیرونی مسجد مهرماه سلطان

87.jpg

 87- حیاط داخل مسجد مهرماه سلطان

88.jpg

 88- رواق مسجد مهرماه سلطان

89.jpg

 89- نمای داخل مسجد مهرماه سلطان

بعد از بازدید از مسجد مهرماه سلطان هم با استفاده از نسخه آفلاین Google map و Maps.Me و البته کمی پرس و جو گشتیم دنبال کلیسای Chora در همون نزدیکی تا اینکه بالاخره اون رو در انتهای یک کوچه سنگفرش سرازیری پیدا کردیم. کلیسای Chora که ساخت اون در سال 400 میلادی شروع میشه و در سده بعد قسمت های دیگری به اون اضافه میشه و به شکل امروزی درمیاد، پس از مسجد یا کلیسای ایا صوفیه مهمترین اثر معماری به جای مانده از زمان بیزانس در استانبوله که شهرتش رو بیشتر مدیون سبک معماری و خصوصا موزائیک های زیبائیه که تقریبا تمام دیوارها و سقف اون رو پوشونده. این موزائیک های زیبا که بخش زیادی از اونها تا به امروز هم سالم باقی موندن در واقع روایتگر زندگی حضرت مریم و حضرت مسیح هستن و شما با دیدن اونها باور نمیکنید که حدود 1500 سال پیش ساخته شده باشن و احساس میکنید که اونها رو به تازگی ساختن.

البته این کلیسا در زمان بازدید ما در دست بازسازی بود و به همین دلیل هم بخشهائی از داخل اون به روی بازدید کنندگان بسته بود و روی نمای بیرونی اون هم پرده کشیده بودن و برای همین هم من نتونستم از نمای بیرونی اون عکس بگیرم و ناچار شدم به گرفتن عکس از یک پوستر که روی دیوار کلیسا نصب شده بود اکتفا کنم. ضمنا ورودی این کلیسا کمی گرون هست و به ازاء هر نفر 45 لیره، اما به هرحال ارزشش رو داره و قطعا شما از دیدنش پشیمون نمیشید!

90.jpg

 90- نمای بیرونی کلیسای Chora (عکس از روی پوستر)

91.jpg

 91- موزائیک های روی دیوار داخلی کلیسای Chora

92.jpg

 92- موزائیک های روی سقف کلیسای Chora

بعد از بازدید از کلیسای Chora هم در حالیکه ساعت شده بود 6 عصر، تصمیم گرفتیم که راهی مرکز خرید Historia بشیم که آخرین برنامه بازدید امروزمون بود و بنابراین برگشتیم به جائی که از دلموش پیاده شده بودیم تا شاید با یه دلموش دیگه بتونیم بریم به مرکز خرید Historia، اما متوجه شدیم که ایستگاه تراموای ادیرنه کاپی همون نزدیکی است و در نتیجه راهی اونجا شدیم تا از تراموا استفاده کنیم. برای رفتن به مرکز خرید Historia ما باید با خط 4 تراموا (T4) میرفتیم به ایستگاه توپکاپی و بعد با عوض کردن خط و رفتن به خط 1 تراموا (T1) میرفتیم به ایستگاه Haseki. بنابراین رفتیم داخل ایستگاه تراموای ادیرنه کاپی و بعد از شارژ استانبول کارتمون، سوار مترو شدیم و بعد از تعویض خط در ایستگاه توپکاپی، رفتیم به ایستگاه Haseki و پیاده شدیم.

در اونجا هم باز با استفاده از نسخه آفلاین Google Map و Maps.Me و البته پرس و جو از مردم گشتیم دنبال مرکز خرید Historia تا بالاخره اونو در همون نزدیکی و در کنار یک بلوار عریض به نام Adnan Menderes پیدا کردیم. مرکز خرید Historia از مراکز خرید معروف استانبول به حساب میاد و معمولا تورهای استانبول در گشت خرید یک روزشون سری هم به این مرکز خرید میزنن. این مرکز خرید نمای بیرونی جالبی داره، اما در داخل تقریبا مشابه سایر مراکز خریده و در همین تهران خودمون هم چندتا مرکز خرید مشابه اون رو داریم. راستی ما چون وقت کافی و البته انگیزه لازم برای اینکه یک روز سفرمون رو فقط به گشت خرید اختصاص بدیم نداشتیم و به همین جهت هم من با تور لیدرمون تماس گرفتم و از شرکت در گشت خرید که همراه با ناهار هم بود انصراف دادم.

93.jpg

 93- نمای بیرونی مرکز خرید Historia

94.jpg

 94- نمای داخلی مرکز خرید Historia

95.jpg

 95- نمای داخلی مرکز خرید Historia

ضمنا چون ساعت دیگه شده بود حدود 7 شب و ما هم دیگه حسابی خسته و گرسنه شده بودیم، تصمیم گرفتیم که اول در همون نزدیکی شامی بخوریم و بعد برگردیم به مرکز خرید Historia و به همین منظور هم از مرکز خرید خارج شدیم و در سمت راست مرکز خرید شروع کردیم به قدم زدن و بعد از عبور از کنار رستوران های مختلف و بررسی غذای اونها، بالاخره دریک رستوران ترکی توقف کردیم و سفارش یک لاهماجون که نوعی پیتزای ترکی هست و یک پرس جوجه کباب بعلاوه دو تا دوغ آیران به قیمت 30 لیر دادیم و جاتون خالی حسابی رفع گرسنگی و خستگی کردیم و بعد از اون دوباره برگشتیم به مرکز خرید و کمی داخلش گشتیم و از سوپرمارکتش مقداری هلو و انجیر خریدیم و بعد از کمی استراحت کنار حوض آب با صفای وسط اون برگشتیم به ایستگاه تراموا تا از اونجا برگردیم به هتل. در مسیر برگشت به ایستگاه تراموای Haseki هم دو تا بستنی پاکتی از یکی از مغازه های سر راه خریدیم و توی راه خوردیم که جاتون خالی خیلی هم چسبید.

راستی اینو هم بگم که در مرکز خرید Historia و در فروشگاه شرکت Vodafone من تبلیغ سیم کارتی رو دیدم به قیمت 22 لیر بصورت پیشنهاد ویژه که 3 گیگابایت اینترنت روش داشت با تعدادی پیامک و غیره که به نظر خیلی مناسب میومد، اما من به دلیل ذهنیتی که از قبل داشتم اونو نخریدم و بعدا حسابی پشیمون شدم چون درسته که من نسخه آفلاین برنامه های Google Map و Maps.Me رو قبلا روی گوشیم ریخته بودم، اما آنلاین بودن در طول روز به شما این امکان رو میده که از برنامه هائی مثل Moovit و امثال اون استفاده کنید و اگر قصد جابجائی در شهر با اتوبوس رو بطور مثال دارید، بتونید شماره اتوبوس مورد نیاز رو به راحتی پیدا کنید. بنابراین به شما پیشنهاد میکنم که اگر در استانبول با چنین پیشنهاد های خوبی مواجه شدید، معطل نکنید و حتما ازش استفاده کنید.

به هر حال ما بعد از معطلی کوتاهی سوار همون متروی خط 1 (T1) شدیم و برگشتیم به ایستگاه کاراکوی تا از اونجا با تونل برگردیم به خیابان استقلال و بریم به هتلمون. در ایستگاه کاراکوی و بعد از پیاده شدن از تراموا هم یک بلال فروشی توجه ما رو به خودش جلب کرد و چون هوس بلال کرده بودیم، دوتا بلال کبابی خوشمزه به قیمت 8 لیر ازش خریدیم و جاتون خالی همونجا خوردیم و بعدش سوار تونل شدیم و برگشتیم به خیابان استقلال. وقتی رسیدیم به خیابان استقلال دیگه ساعت شده بود 10 شب و بنابراین ما دوباره یک بطری آب معدنی بزرگ خریدیم و برگشتیم به هتل تا یه چائی مفصل و کمی میوه بخوریم و بعدشم یه دوش بگیریم و بخوابیم تا برای برنامه فردامون انرژی کافی داشته باشیم.

96.jpg

 96- هزینه های روز سوم سفر

روز چهارم سفر

صبح روز چهارم و البته روزهای بعد از اون، موقع بیدار شدن از خواب و با دیدن منظره زیبای بیرون چنان انرژی و اشتیاقی پیدا میکردیم که میتونستیم تمام روز رو پیاده توی شهر بگردیم و احساس خستگی نکنیم! به هر حال اونروز هم بعد از بیدار شدن و صرف صبحانه در هتل که البته صبحانه خوب و کاملی هم بود، از هتل زدیم بیرون تا برنامه بازدید اونروزمون رو شروع کنیم. برنامه بازدید روز چهارم ما از این قرار بود:

97.jpg

 97- برنامه بازدید روز چهارم سفر

برنامه بازدید امروزمون رو طوری تهیه کرده بودیم که همه اماکن دیدنی در امتداد هم باشن تا زیاد مجبور به تغییر مسیر نباشیم و تا حد امکان هم بتونیم بخشی از مسیر رو پیاده طی کنیم. اولین مکان موجود در لیست ما پله های Camondo (یا Camondo Stairs) بود که کمی پائینتر از برج گالاتا و در مسیر ایستگاه و اسکله کاراکوی قرار داشت و در نتیجه فاصله زیادی با هتل ما نداشت و میتونستیم پیاده به اونجا بریم. بنابراین بازهم با استفاده از نسخه آفلاین Google Map و Maps.Me شروع به مسیر یابی کردیم و بعد از حدود 10 دقیقه پیاده روی تونستیم اونجا رو پیدا کنیم.

98.jpg

 98- مسیریابی برای پله های Camondo با Google Map

پله های زیبای Camondo که توسط یک بانکدار یهودی به نام Abraham Solomon Camondo در بین سالهای 1870 تا 1880 میلادی ساخته شده و هدف از ساخت اونهم کوتاه کردن مسیر رفت و برگشت هر روزه فرزندانش به مدرسه بوده، امروزه تبدیل به یکی از جاذبه های توریستی استانبول شده و بازدید از اون قطعا خالی از لطف نیست!

99.jpg

 99- پله های Camondo

100.jpg

 100- پله های Camondo (عکس شخصی نیست)

بعد از بازدید از پله های Camondo هم رفتیم پائین به سمت ایستگاه تراموای کاراکوی تا از اونجا با تراموا بریم به ایستگاه بعد یعنی ایستگاه Tophane چرا که مقصد بعدی ما یعنی پله های رنگین کمان در نزدیکی این ایستگاه قرار داشت. بعد از پیاده شدن از تراموا هم مجددا با استفاده از نسخه آفلاین google Map و Maps.Me شروع به مسیر یابی کردیم تا تونستیم بعد از حدود 10 دقیقه پله های رنگین کمان رو پیدا کنیم.

101.jpg

 101- مسیریابی برای پله های رنگین کمان با Google Map

پله های رنگین کمان به پله های رنگی زیبائی اطلاق میشه که اولین بار در ماه آگوست سال 2013 میلادی در این محل و توسط یک هنرمند بازنشسته محلی رنگ آمیزی شدن، اما به جهت هم زمانی کم و بیش اون با اعتراضات همگانی پارک گزی (که در فصل دوم این سفرنامه بطور مشروح در موردش صحبت کردم) به هم صدائی با اون اعتراضات توسط دولت اردوغان تعبیر شدن و در نتیجه شهرداری دوباره اونا رو به رنگ اولیه برگردوند که همین موضوع هم باعث حمایت مردمی از هنرمند مذکور و فشار آوردن به دولت شد و دولت هم در نهایت مجبور به رنگ آمیزی مجدد پله ها شد و همین موضوع هم باعث گسترش این نوع رنگ آمیزی پله ها در نقاط مختلف ترکیه شد.

102.jpg

 102- پله های رنگین کمان

103.jpg

 103- پله های رنگین کمان (عکس شخصی نیست)

البته در زمان بازدید ما از این پله ها، رنگ اونها کمی در اثر تابش آفتاب پریده بود و در ضمن کمی هم کثیف شده بودن که به همین دلیل من یک عکس مربوط به زمان تمیز و نو بودن اونها رو هم اینجا براتون گذاشتم!

ما بعد از بازدید از پله های رنگین کمان قصد داشتیم از کاخ ایلدیز بازدید کنیم، اما چون مطمئن نبودیم که باز شده باشه، تصمیم گرفتیم تا اول سری به کاخ دلماباغچه که سر راهمون بود بزنیم و از اونها سوال کنیم چون سال قبل هم اونا بودن که به ما گفتن این کاخ به دلیل بازسازی و مرمت فعلا بسته است و در نتیجه بصورت پیاده راهی کاخ دلماباغچه شدیم که حدودا 10 دقیقه راه تا محل پله ها بود.

وقتی که به کاخ رسیدیم و سوال کردیم، اونا به ما گفتن که کاخ ایلدیز هنوز در دست مرمت هست و قابل بازدید نیست، اما از باغ زیبای اون که روبروی کاخ چیراگان هست میشه بازدید کرد و درنتیجه ما هم راهی کاخ چیراگان شدیم تا هم از باغ کاخ ایلدیز بازدید کنیم و هم در صورت امکان از خود کاخ چیراگان و برای این منظور هم برگشتیم عقب به ایستگاه اتوبوس و تراموای کاباتاش تا با اتوبوس به اونجا بریم چون بصورت پیاده راه زیادی بود. ما در ایستگاه کاباتاش و با استفاده از استانبول کارتمون سوار اتوبوس شدیم و در ایستگاه کاخ چیراگان پیاده شدیم و چون کاخ چیراگان نزدیکتر بود، تصمیم گرفتیم که چون سال قبل موفق به بازدید از داخل اون نشده بودیم، یک بار دیگه شانس خودمون رو امتحان کنیم و به همین دلیل هم رفتیم به سمت نگهبانی کاخ و سوال کردیم که آیا میتونیم بریم داخل کاخ یا نه که به ما گفتن امکان بازدید از کاخ وجود نداره، اما شاید بتونیم از هتل ساخته شده در محوطه اون بازدید کنیم و به همین جهت هم ما راهی هتل Kempinsky در مجاورت کاخ چیراگان شدیم.

کاخ چیراگان (یا همون چراغان خودمون) بین سالهای 1863 تا 1867 میلادی به دستور سلطان عبدالعزیز  و به سبک معماری باروک ساخته شده و تا سال 1910 میلادی هم مورد استفاده قرار میگرفته تا اینکه در یک آتش سوزی بزرگ، قسمت های داخلی اون به کلی از بین میره و تا مدتها پس از اون محوطه بیرونی کاخ به عنوان استادیوم فوتبال مورد استفاده قرار میگرفته تا بالاخره در سال 1989 میلادی یک شرکت سرمایه گذار ژاپنی اونو میخره و بعد از بازسازی کامل، یک هتل 5 ستاره در کنار اون میسازه و شروع به بهره برداری از اون میکنه.

هتل Kempinsky نام این هتل 5 ستاره است که در عین حال یکی از لوکس ترین هتل های استانبول و گرانترین هتل های جهانه و هزینه هر شب اقامت در اون بیش از 15000 دلار هست و قیمت سوئیت سلطان اون به تنهائی بیش از 35000 دلار برای هر شب اقامت هست که از این حیث رده چهاردهم از بین 15 سوئیت گرانقیمت جهان رو به خودش اختصاص داده.

ما پس از رسیدن به هتل Kempinsky، از نگهبانی اون اجازه گرفتیم که به مدت کوتاهی از هتل بازدید کنیم و بعد هم راهی داخل هتل شدیم و با اجازه مسئولین اون گشت کوتاهی در اونجا زدیم و تعدادی عکس گرفتیم و بعد هم با تشکر از مسئولین هتل و نگهبانی از اونجا خارج شدیم.

104.jpg

 104- ورودی هتل Kempinsky

105.jpg

 105- لابی هتل Kempinsky

106.jpg

 106- تراس هتل Kempinsky

بعد از بازدید از  هتل Kempinsky هم راهی باغ کاخ ایلدیز شدیم که کمی جلوتر در سمت دیگر خیابان قرار داشت و بنابراین حرکت کردیم به سمت اونجا و بعد از 5 دقیقه رسیدیم به ورودی باغ که در کنار یک پمپ بنزین قرار داشت و داخل باغ شدیم. باغ کاخ ایلدیز باغ زیبائی بود با شیبی ملایم به سمت بالا که مجسمه های متنوعی هم از حیوانات مختلف درش نصب شده بود و در مجموع شکل و شمایل باغ و حتی سر در ورودی اون ما رو به یاد کاخ سعد آباد خودمون در تهران مینداخت!

107.jpg

 107- سر در باغ کاخ ایلدیز

108.jpg

 108- باغ کاخ ایلدیز

109.jpg

 109- باغ کاخ ایلدیز

ما بعد از کمی قدم زدن در باغ زیبای کاخ ایلدیز، از اونجا خارج و پیاده راهی اسکله اورتاکوی شدیم تا از اونجا با کشتی بریم به دیدن کاخ بیلربی در بخش آسیائی استانبول. در طول مسیر تا اسکله اورتاکوی هم که فاصله زیادی با ما نداشت، یک تابلوی راهنمائی و رانندگی توجه ما رو به خودش کرد. همونطور که در فصل های قبلی این سفرنامه هم اشاره کرده بودم، کلمات فارسی زیادی در زبان ترکی وجود داره که خوب البته ریشه بعضی از اونها هم زبان عربیه، اما به هر حال هنوز هم در زبان ترکی رایجه و نمونه اون همین تابلوی راهنمائی و رانندگیه که اگر خوب به نوشته روی اون توجه کنید، نوشته شده "دقت" و "یواش". ضمنا باید توجه داشته باشید که در حروف الفبای ترکی که بعد از اعلام جمهوریت در ترکیه توسط آتاترک تبدیل شده به حروف الفبای لاتین با کمی تغییر، حرف  Ç  صدای "چ" و حرف Ş صدای "ش" میده و بنابراین YAVAŞ  خونده میشه "یواش".

110.jpg

 110- تابلوی راهنمائی و رانندگی با عبارات فارسی

ما بعد از حدود 10 دقیقه رسیدیم به اسکله اورتاکوی و رفتیم به سمت باجه فروش بلیط کشتی برای بیلربی که اولا متوجه شدیم برای رفتن به بیلربی باید به اسکله اوسکودار در بخش آسیائی استانبول بریم و بعد هم با کمال تاسف متوجه شدیم کشتی برای اسکله اوسکودار از این اسکله وجود نداره و برای این منظور باید به اسکله بشیکتاش بریم که مقداری پائینتر هست و بنابراین چون اورتاکوی مرکز کمپیر استانبول هم هست تصمیم گرفتیم از این فرصت استفاده کنیم و کمپیری که اینجا در سفر قبل نخورده بودیم رو این بار بخوریم و بعد از کمی استراحت راهی اسکله بشیکتاش بشیم.

در مورد کمپیر چون در فصل دوم این سفرنامه بطور کامل براتون صحبت کردم، چیز دیگه ای اینجا نمیگم و فقط به این بسنده میکنم که ما جلوی یکی از دکه های فروش کمپیر سفارش یک کمپیر دادیم به قیمت 25 لیر که نسبت به سال قبل 5 لیر گرونتر شده بود و بعدش هم به درخواست فروشنده 7 یا 8 نوع مخلفات مختلف شامل برش های سوسیس و انواع ترشیجات و سبزیجات انتخاب کردیم که بهش اضافه بشه و بعدش اونو با دو تا آب معدنی گرفتیم و اومدیم کنار تنگه بسفر و در کنار اون منظره زیبا روی یکی از نیمکت های اونجا نشستیم و جاتون خالی خوردیم و انصافا چقدر هم خوشمزه و عالی بود.  این رو هم بگم که در بین صحبت های فروشنده با همکارش هم ما متوجه استفاده از کلمه مشتری شدیم که باز هم یکی دیگه از کلمات فارسی مورد استفاده در زبان ترکی هست و خیلی برامون جالب بود!

111.jpg

 111- اسکله اورتاکوی

در موقع خرید مقداری سوغاتی از دکه ای در همون نزدیکی و در حین صحبت با فروشنده هم متوجه شدیم که علاقه زیادی به آوردن فرش و گلیم از ایران و فروش اون در اینجا داره که در حد اطلاعات خودمون کمی اونو راهنمائی کردیم و بعدشم راهی ایستگاه اتوبوس شدیم تا برگردیم پائین به سمت اسکله بشیکتاش. بعد از مدت کوتاهی هم اتوبوس رسید و ما سوار شدیم و بعد از حدود 10 دقیقه رسیدیم به اسکله بشیکتاش و رفتیم به قسمت مربوط به کشتی های اوسکودار و بعد از کمی انتظار و با استفاده از استانبول کارتمون سوار کشتی شدیم. کشتی حدود یک ربع توی راه بود و توی این مدت ما از منظره بسیار زیبای تنگه بسفر و رنگ آبی فوق العاده اون لذت بردیم تا بالاخره رسیدیم به اسکله اوسکودار در بخش آسیایی استانبول و از کشتی پیاده شدیم.

راستی چون در این فصل از سفرنامه به اسکله های مختلفی در استانبول اشاره میشه، من موقعیت همه اونها رو روی نقشه براتون مشخص کردم تا تجسم بهتری از اونها بتونید توی ذهنتون داشته باشین.

112.png

 112- محل اسکله های اصلی استانبول بر روی نقشه

در بیرون اسکله هم دلموش هائی ایستاده بودن که از جلوی کاخ بیلربی عبور میکردن و بنابراین ما هم با پرداخت4.5 لیر برای دو نفر و اعلام اینکه میخوایم بریم کاخ بیلربی، سوار یکی از اونها شدیم و جدا که چه مینی بوس های راحت و جاداری هستن اکثر این دلموش ها (برخلاف ون های تنگ و ترش موجود در تهران) و حتی میشه توی اونها ایستاد و ایکاش در تهران هم از این نوع مینی بوس ها به جای ون های موجود استفاده میکردن!

113.jpg

 113- دلموش بیرون اسکله اوسکودار

به هر حال ما بعد از حدود یک ربع و با اشاره یکی از مسافرین متوجه شدیم که رسیدیم به کاخ بیلربی و از دلموش پیاده شدیم و رفتیم به سمت کاخ، اما چون گذشت زمان رو اونروز اصلا احساس نکرده بودیم وقتی رسیدیم به کاخ از طریق نگهبانی اون متوجه شدیم که ساعت از 4 بعد از ظهر گذشته و کاخ تعطیل شده و ما دیگه نمیتونیم از اون بازدید کنیم و باید یک روز دیگه بیایم و بنابراین ما هم نا امید از دیدن کاخ رفتیم داخل فروشگاه سوغاتی اون که هنوز باز بود و از فروشنده سوال کردیم که آیا هنوز امکان بازدید از قلعه روملی حصاری که برنامه بعدی ما بود وجود داره یا نه که اون هم با چک کردن سایتی در اینترنت به ما گفت که تا شما به اونجا برسین، اون هم دیگه بسته میشه و ضمنا طریقه رفتن به اونجا رو هم برای روز بعد به ما توضیح داد و چون اطلاعات خوبی داشت، ازش سوال کردیم که آیا از ساحل True Blue Beach در همین بخش آسیائی استانبول که برنامه فردای ما بود میتونیم استفاده کنیم و نحوه رفتن به اونجا چطوره که بعد از چک کردن همون سایت به ما گفت که خیر، اون ساحل فعلا تعطیله و بنابراین بعد از تشکر از اون فروشنده و خروج از فروشگاه، تصمیم گرفتیم تغییری در برنامه بازدید امروز و فردامون بدیم و اونو کمی جابجا کنیم تا بتونیم دوباره از این کاخ بازدید کنیم و امروز هم به جای قلعه روملی حصاری، بریم برای دیدن رقص سماع دراویش در مرکز فرهنگی حجت پاشا که البته برنامه فردای مابود و ساعت 7 شب شروع میشد و ما فرصت کافی برای رسیدن به اون رو داشتیم. ضمنا چون تا اونجا اومده بودیم و نمیخواستیم دست خالی برگردیم، تصمیم گرفتیم یک سری هم به پارک زیبای کنار کاخ بیلربی بزنیم که به همین منظور هم رفتیم به اونجا و حدود 10 دقیقه از وقتمون رو به گشت و گذار و تماشای مناظر زیبای اطراف اون و تنگه بسفر گذروندیم و بعدشم رفتیم به ایستگاه اتوبوس تا با دلموش برگردیم به اسکله اوسکودار.

114.jpg

 114- پارک کنار کاخ بیلربی

115.jpg

 115- پارک کنار کاخ بیلربی

دلموش بعد از مدت کوتاهی رسید و ما با اون برگشتیم به اسکله اوسکودار و در اونجا چون شارژ استانبول کارتمون تموم شده بود و دستگاه شارژ هم در اون نزدیکی وجود نداشت با پرداخت 5 لیر دو عد بلیط کشتی برای اسکله امینونو خریدیم تا از اونجا بتونیم بریم به مرکز فرهنگی حجت پاشا. کشتی به فاصله کوتاهی حرکت کرد و ما بعد از حدود یک ربع رسیدیم به اسکله امینونو و پیاده شدیم و رفتیم به ایستگاه تراموای امینونو که درست جلوی اسکله قرار داره. در اونجا اول استانبول کارتمون رو شارژ کردیم و بعدشم سوار تراموا شدیم تا بریم به ایستگاه Sirkeci. ایستگاه Sirkeci که مرکز فرهنگی حجت پاشا در نزدیکی اون قرار داره تنها یک ایستگاه با ایستگاه امینونو فاصله داره و بنابراین ما بعد از چند دقیقه رسیدیم به اونجا و از تراموا پیاده شدیم.

بعد از پیاده شدن هم باز با استفاده از نسخه آفلاین Google Map و Maps.Me گشتیم دنبال مرکز فرهنگی حجت پاشا و خیلی سریع تونستیم اونو در یک بازارچه در کوچه پشت ایستگاه پیدا کنیم. مرکز فرهنگی حجت پاشا (یا Hodjapasha) که ساختمان اون در قرن پانزدهم میلادی یک حمام بزرگ بوده، یکی از دو مرکزی است در استانبول که رقص سماع دراویش در اونها انجام میشه و مرکز دیگه همون موزه مولوی است که ما در سفر قبل موفق به دیدن رقص سماع دراویش در اون نشدیم و این بار هم در ابتدا قصد داشتیم از اونجا برای دیدن رقص سماع دراویش استفاده کنیم، اما متاسفانه چون این مراسم فقط روزهای یکشنبه در موزه مولوی انجام میشه و ما روز یکشنبه تازه رسیده بودیم به استانبول و یکشنبه هفته بعد هم دیگه اونجا نبودیم، تصمیم گرفتیم که به مرکز دوم یعنی همین مرکز فرهنگی حجت پاشا مراجعه کنیم. در این مرکز علاوه بر رقص سماع دراویش، نمایش های دیگه مثل رقص ترکی و عربی هم اجرا میشه.

116.jpg

 116- درب ورودی مجتمع فرهنگی حجت پاشا

117.jpg

 117- ادوات موسیقی دراویش در سالن انتظار مراسم سماع

118.jpg

 118- مجسمه درویش در حال سماع در سالن انتظار مراسم سماع

 به هر حال ما حدودا ساعت 6:30 رسیدیم به این مرکز و بعد از ورود به اون و خرید بلیط نمایش که 110 لیر به ازاء هر نفر بود و میشه گفت یکی از گرانترین ورودی ها در استانبول هست، چون هنوز نیم ساعت تا شروع نمایش وقت داشتیم،  به تماشای بخش های مختلف سالن انتظار پرداختیم که در اون انواع و اقسام وسائل مورد استفاده دراویش مثل البسه و کلاه اونها، ادوات موسیقی و مجسمه دراویش به نمایش گذاشته شده بود و در این فاصله سالن انتظار هم به تدریج پر شد تا اینکه در سالن نمایش باز شد و ما تونستیم وارد بشیم و روی صندلی خودمون طبق شماره ای که بهمون داده بودن بنشینیم. در همون ابتدا هم از همه حضار خواسته شد که گوشیشون رو خاموش کنن و از گرفتن عکس و فیلم هم خودداری کنن.

119.jpg

 119- سالن محل اجرای مراسم سماع (قبل از شروع مراسم)

ریشه مراسم رقص سماع دراویش برمیگرده به مولانا که خودش به تشویق شمس تبریزی با این مراسم آشنا میشه و به تدریج از شیفتگان اون میشه و بعد از او هم پسرش سلطان ولد اونو گسترش میده. رقص سماع به نوعی از رقص صوفیه گفته میشه که شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنویه.

در ابتدای این مراسم توضیحاتی در مورد فلسفه سماع به دو زبان انگلیسی و ترکی داده میشه و در خلال اون به نی اشاره میشه که نماد هماهنگی در طبیعت و همینطور نماد روحی هست که از وطن واقعی خود دور افتاده و با صدای محزونش به خداوند شکایت می‌بره و می‌خواد به نیستانی که از اون جدا شده بازگرده و سپس مراسم سماع شروع میشه. مراسم سماع از هفت بخش تشکیل میشه.

دربخش اول، نقد شریف که در واقع مدح حضرت محمد (ص) است خوانده میشه. در بخش دوم، فرمان "باش" یعنی خلق شو خوانده میشه که نماد فرمان خداوند متعال برای بوجود آمدن موجوداته و دربخش سوم، نوای نی شنیده میشه که نماد دمیده شدن روح در کالبد موجودات و کائنات هست.

در بخش چهارم، دور اول سماع شروع میشه که طی اون مرشد و 4 درویش 3 دور به دور دایره میچرخند که دور اول نماد بوجود آمدن کائنات، دور دوم نماد بوجود آمدن نباتات و دور سوم هم نماد بوجود آمدن جانداران هست. 

بخش پنجم از چهار سلام تشکیل میشه که بیانگر چهار مرحله‌ای است (شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت) که باید از آن‌ها گذر کرد. در پایان هر سلام دراویش به نقطه مرکزی که همون مرشد و نماد مولانا است، تعظیم می‌کنند. در طول سه سلام اول، دراویش هم به دور خود می‌چرخند و هم به دور مکانی که در آن می‌رقصند، اما در سلام چهارم آن‌ها در همان جایی که هستند می‌مانند و فقط به دور مرشد می‌چرخند.

رقص سماع یک رقص نمادینه که در اون درویش قبل از مردن جسم، نفس خود را می‌میراند. او دست‌هاش رو باز می‌کنه و شروع به چرخیدن می‌کنه. در هنگام سماع دست راست بالا است، به نحوی که گویی در حال نیایش است و دست چپ به پایین متمایله. این حالت نشانه اینه که دراویش واسطه میان خدا و مردم و واسطه میان آسمان و زمینند. اونها از خدا می‌گیرند و به آدمیان می‌بخشند و چیزی رو برای خود نگه نمی‌دارن. در رقص سماع، درویش پای چپ خودش رو بر روی زمین ثابت نگه می‌داره و با پای راستش به دور اون می‌چرخه و در هر چرخش، ذکر الله رو در سکوت تکرار می‌کنه.

در بخش ششم و با نوای نی، مراسم سماع با  خواندن سوره بقره، آیه 115 ادامه پیدا میکنه و در بخش هفتم، مراسم سماع با قرائت فاتحه برای ارواح همه پیامبران و شهدا به پایان می‌رسه و تمام دراویش و نوازندگان به دنبال مرشد و پس از تعظیم در مقابل جایگاه، مکان سماع رو ترک می‌کنن و کسی هم اجازه دست زدن و تشویق اونا رو نداره!

120.jpg

 120- شروع مراسم سماع دراویش قبل از درآوردن خرقه (عکس از سایت حجت پاشا)

121.jpg

 121- مراسم رقص سماع دراویش (عکس از سایت حجت پاشا)

فقط بد نیست به این موضوع هم اشاره کنم که اگه یادتون باشه در فصل دوم این سفرنامه، نوشته موجود در شرح حال مولوی در موزه مولوی رو براتون نقل کردم که درش نوشته بود مولوی در افغانستان امروزی به دنیا آمده و بعدا در اثر حمله مغول به ترکیه مهاجرت میکنه و ساکن اونجا میشه، بدون اینکه هیچ اشاره ای به نام ایران بکنه. خوب این بار چیز جدیدی رو در این رابطه کشف کردم که حیرت منو در این باره بیشتر کرد!

در دفترچه چند زبانه ای که در رابطه با حجت پاشا و مراسم رقص سماع در محل خرید بلیط بهتون میدن نوشته شده که مولوی در شهر بلخ استان خراسان (بدون اشاره به نام ایران دوباره)، جائی که اقوام ترک در اون سکونت داشتن! و امروزه در کشور افغانستان واقع شده به دنیا آمده! این یعنی القاء این باور به خواننده که مولوی از خانواده ای ترک  به دنیا آمده و فکر میکنم اگر همینطور پیش بره، ترکها به زودی صراحتا ادعا میکنن که مولوی اصالتا ترک تبار بوده و بعدا به وطن اصلی خودش یعنی ترکیه مهاجرت کرده! (قابل توجه مسئولین محترم فرهنگی کشور!).

به هر حال، بعد از پایان مراسم در حالیکه ساعت 8 شب شده بود، از مرکز فرهنگی حجت پاشا خارج شدیم و برگشتیم به ایستگاه تراموای Sirkeci تا از اونجا بریم به ایستگاه کاراکوی و در ایستگاه کاراکوی هم با استفاده از تونل برگشتیم به خیابان استقلال و چون کمی گرسنه شده بودیم تصمیم گرفتیم که اول شامی بخوریم و برای همینم دو تا دونر کباب با دوتا دوغ آیران به قیمت 24 لیر از یک رستوران در همون نزدیکی گرفتیم و جای شما خالی بعد از خوردن اون تصمیم گرفتیم کمی در خیابان استقلال قدم بزنیم.

در حین قدم زدن در خیابان استقلال، تراموای قدیمی اون توجه ما رو به خودش جلب کرد و تصمیم گرفتیم یک بار سوارش بشیم و اونو امتحان کنیم. برای همینم رفتیم به ایستگاه شیشانه (Sishane) که ایستگاه آخر اونه و ساعات حرکت اونو از روی جدول موجود در این ایستگاه چک کردیم که معلوم شد ساعت حرکت بعدی 10:10 شبه و چون اونموقع ساعت 9:30 بود، تصمیم گرفتیم توی این فاصله بریم به هتلمون که در همون نزدیکی بود و بعد از کمی استراحت دوباره برگردیم. از هتل هم بعد از کمی استراحت و خوردن یک چائی دوباره برگشتیم به ایستگاه شیشانه و تا رسیدیم به اونجا تراموا هم اومد و ما با وجودیکه حسابی شلوغ شده بود تونستیم با استفاده از استانبول کارتمون سوار اون بشیم.

تراموای قدیمی خیابان استقلال یکی از دوخط تراموای اولیه در استانبوله که در سال 1888 میلادی ساخته شده و در ابتدا نیروی محرکه اون اسب بوده و بعدا در سال 1914 میلادی برقی میشه و تا سال 1962 میلادی در حال سرویس دهی بوده تا اینکه در این سال به کلی از سرویس خارج میشه و مورد استفاده قرار نمیگیره تا بالاخره در سال 1990 میلادی شهرداری استانبول تصمیم میگیره همزمان با بستن خیابان استقلال به روی خودروها، اونو دوباره احیا کنه و بنابراین خط موجود از اون زمان مجددا شروع به کار میکنه و تبدیل میشه به یکی از جاذبه های توریستی استانبول!

ما فاصله بین ایستگاه شیشانه تا میدان تقسیم رو با این تراموا ظرف حدودا 5 دقیقه طی کردیم و در طول این مدت هم پسرای شیطون نوجوان و حتی جوان دنبالش میدویدن و ازش آویزان میشدن و سواری میگرفتن!

122.jpg

 122- تراموای قدیمی خیابان استقلال در ایستگاه میدان تقسیم

ما بعد از رسیدن به میدان تقسیم و پیاده شدن از تراموا چون آخرین نوبت برگشت تراموا با همین تراموائی بود که باهاش اومده بودیم، تصمیم گرفتیم مدتی در میدان تقسیم بمونیم و قدم بزنیم و بعدا با مترو برگردیم به ایستگاه شیشانه و برای همینم شروع کردیم به قدم زدن در میدان تقسیم و خیابان های شمال اون که در این بین متوجه شدیم مکانی رو که در دو سال قبل برای اجرای کنسرت و بازارچه صنایع دستی درست کرده بودن حالا دیگه جمع کردن و به همین دلیل هم میدان تقسیم کمی خلوت به نظر میاد، اما جاذبه های خودش رو هنوز هم داره و بنابراین ما از قدم زدن در خیابان های اطراف اون همچنان لذت میبردیم.

123.jpg

 123- ضلع شمال شرقی میدان تقسیم که در گذشته محل اجرای کنسرت بود

ما ضمنا دو تا بستنی لیوانی هم به قیمت 8 لیر از یکی از مغازه ها خریدیم و جاتون خالی در حین قدم زدن خوردیم و سری هم زدیم به خیابانی که هتل دو سال پیش ما در اونجا بود و تجدید خاطره ای کردیم و بعدشم برگشتیم به میدان تقسیم و در حالیکه ساعت دیگه شده بود 11 شب، با مترو برگشتیم به ایستگاه شیشانه و بعد از شارژ دوباره استانبول کارتمون و خریدن یک بطری آب معدنی بزرگ، رفتیم به هتل تا ِیک چائی و کمی میوه بخوریم و بخوابیم تا انرژی کافی برای برنامه فردامون داشته باشیم. این رو هم بگم که منظره بیرون پنجره اتاقمون در شب هم بسیار زیبا و چشم نواز بود و ما در حین خوردن چائی جاتون خالی مینشستیم کنار پنجره و منظره بیرون رو در شب تماشا میکردیم!

124.jpg

 124- نمای بیرون پنجره اتاق جدید در شب

125.jpg

 125- هزینه های روز چهارم سفر