12 روز در روم شرقی (سفرنامه ترکیه)

4.6
از 59 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
اینجا اروپاست یا همسایه دیوار به دیوار ایران؟! +تصاویر

 

bn10.jpg

 

به نام خدا

سرآغاز

این نوشته داستان سفر من به استانبول و ازمیر و شهرهای اطراف ازمیر است. سعی میکنم علاوه بر خاطرات سفر به نوعی راهنمای سفر هم باشد. به همین دلیل اگر طولانی شده پوزش میخواهم.

مدتی بود دلم میخواست به یک سفر خارجی بروم. به دوستان و فامیل و خانواده گفتم اما هر کسی به دلیلی من را همراهی نکرد. تا حالا سفر تفریحی تنهایی نرفته بودم و از تنهایی رفتن میترسیدم. ازطرفی حسی به من میگفت تنها برو و تنهایی را تجربه کن. بالاخره دل را به دریا زدم. اول شروع کردم به تحقیق که چه کشور یا شهرهایی برای تنها سفر کردن مناسب هستند، استانبول،گرجستان، ازمیر، وان، ترابزون و دبی جزو لیست اولیه بودند. کم کم هر کدام به دلیلی حذف شدند و تصمیم نهایی بر این  شد که به ترکیه بروم و سفرم را از استانبول آغاز کنم و از ازمیر برگردم. این طوری میتوانستم شهرهای نزدیک ازمیر را هم ببینم.

 با اینکه قبلا استانبول رفته بودم اما میدانستم جاهای زیادی در استانبول هست که هنوز ندیده ام. برای دیدن هر دو شهر حداقل 10 روز زمان لازم بود، توری با این شرایط پیدا نکردم و باید بدون تور میرفتم! مرحله بعدی تحقیق در مورد قیمتها بود، با جستجودر  اینترنت متوجه شدم تا شهریور قیمتها خیلی خیلی بالاست! با توجه به اینکه وقتم برای سفر تقریبا آزاد هست تصمیم گرفتم سفر را اول مهر برنامه‌ریزی کنم.

 پرواز رفت را به قیمت 1384000 تومان برای روز 31 شهریور خریدم و هتل"بلووی سیتی"(blueway city)را برای 6 شب به قیمت 3925000 تومان رزرو کردم. دوست داشتم زمینی بروم ازمیر تا مسیر را هم ببینم، اما حدود 8 ساعت راه بود و وقت زیادی از من میگرفت، پس پرواز استانبول به ازمیر را هم برای روز 6 مهر به قیمت 393000تومان خریدم. تور ازمیر را از طریق یک آژانس که آشنا بود رزرو کردم. هتل"ایسمیرا"(ismira) برای 4 شب به قیمت 1255000 تومان. فقط پرواز برگشت مانده بود که عجله نداشتم و منتظر بودم قیمت ها کمتر شود. مرحله بعدی برنامه سفر بود. جاهای دیدنی هر دو شهر و اطراف را از سایت های مختلف و گروه تلگرامی لست سکند یادداشت کردم، جاهای نزدیک به هم را نوشتم و جاهایی که خیلی دور بود را حذف کردم.

8XW87saqowIg56ionWgTQ1ghKK7rJKb7dgeSkqKI.jpeg

                                                         عکس برنامه سفر.(روز یازدهم بعدا اضافه شد که بازار و خرید بود)

 از طرفی حواسم به قیمت بلیطهای برگشت بود. یک شب در کمال ناباوری بلیط ازمیر تهران تاریخ 10مهر را با قیمت 1490000 تومان روی سایت گذاشته بودند، تا قبل از این قیمتها 2600000 به بالا بود. بلافاصله بلیط را خریدم. بیمه مسافرتی هم از بیمه سامان به مبلغ 15000 تومان تهیه کردم.

روز شنبه 30 شهریور با اتوبوس از بیجار به تهران رفتم. از قبل مقداری دلار داشتم و فقط برای رفتن به فرودگاه و محض اطمینان 100 لیر تهیه کردم. سفر اصلی من یکشنبه 31 شهریور ساعت 13:30 شروع می شد.

 

 یکشنبه 31 شهریور

ساعت 12 به فرودگاه رسیدم. تقریبا خلوت بود و راحت و بدون معطلی چمدانم را تحویل دادم و کارت پرواز گرفتم.

RH3xy7gpqnpXUC27zqCQa8fobXsmz0Z4zjoxLmhf.jpeg

                                                                                      عکس کارت پرواز

 ساعت 13 شماره پرواز اعلام شد و سوار شدم. صندلی من کنار پنجره بود و از این موضوع خوشحال بودم که میتوانم عکس و فیلم بگیرم. رفتم سر جایم بنشینم که دیدم یک دختر کوچولوی ناز به نام مایا جای من نشسته، پدر و مادرش هرکاری کردن راضی نشددر جای خود بنشیند، به ناچار من کنار مادر مایا ردیف وسط نشستم و مایا و پدرش هم پیش هم. همین موضوع باعث شد سر صحبت باز شود و با مادر مایا تا مقصد حرف زدیم و کلی اطلاعات در مورد مراکز خرید گرفتم.  وقتی رسیدیم روی شهر استانبول گوشی ام را به پدر مایا دادم تا برایم چند عکس بگیرند.

 S28cArqBJBRHNEmAHdZe0LkDRLsmVzeCGg2PoH9s.jpeg

                                                                                    عکس برفرازاستانبول

 ساعت 14:30 به وقت محلی پرواز به پایان رسید. از دوستان جدیدم خداحافظی کردم. کارهای ورود و تحویل بار را انجام دادم. با اینکه صف ها طولانی بود، کارها سریع انجام میشد.

فرودگاه استانبول خیلی بزرگ است، گاهی از مسیرهای متحرک استفاده میکردم تا کمتر احساس خستگی کنم. دوستم سفارش عطر داده بود که از فری شاپ فرودگاه بخرم (بخاطر اطمینان از اصل بودن) رفتم فروشگاه و عطر را پیدا کردم، اما قیمت به یورو و خیلی بیشتر از ایران بود بیخیال خریدن عطر شدم.

8RaXephfmDElMaVqHgcAZEXzCPPBMXE507RV9gej.jpeg

                                                                           عکس فری شاپ

ELBPbDLbI5aNGy3DfalxBcUSNOpqZv9tc9U953hH.jpeg

                                                                   عکس تابلوی خوش آمدگویی خروجی فرودگاه

با اطلاعاتی که قبل از سفر داشتم میدانستم برای رفتن به میدان "تکسیم" (تقسیم)  باید به طبقه 2- بروم. با آسانسور رفتم پایین و وارد فضایی شدم که تعداد زیادی اتوبوس در آن بود. حواسم به تابلوها بود و عکس میگرفتم که اگر لازم شد بعدا استفاده کنم.

anoiwceDxZth6cU5ADmk1E2OnDSUDti4XnZL8NIa.jpeg

                                                                       عکس فضای جلوی آسانسور

ecGqRruyCXtW7DiYE0HuDIwv3vmpb8qBM8GBrgNn.jpeg

                                                                      عکس تابلوی راهنمای اتوبوسها

nesoVDFs62xZqKUcDzyZ2Lc6b4TsUHpR5DRxdEWM.jpeg

                                                                    عکس تابلوی راهنمای اتوبوس ها

bhm7fZMKrpajC8NKtM7RW7W0M0H5yJ4BG21JoHLU.jpeg

                                                                                  عکس محل اتوبوس ها

کمی اطراف را نگاه کردم و دنبال شماره هایی که روی تابلو دیده بودم گشتم. بالاخره بعد از حدود 1 ربع سردرگمی اتوبوس های تقسیم را پیدا کردم. برای رفت و آمد با وسایل نقلیه عمومی در استانبول باید استانبول کارت داشته باشید، من کارت دوستم را گرفته بودم. فقط با دستگاههایی که آنجا بود، 100  لیر شارژش کردم. ساعت 18 سوار اتوبوس شماره 14 شدم. کرایه این اتوبوس ها 18 لیراست. اما اتوبوس های داخل شهر حدود 2تا 5 لیر. ساعت 18:30 میدان تقسیم پیاده شدم. تصمیم گرفتم تا هتل پیاده بروم تا با اطراف کمی آشنا شوم. بعضی کوچه ها شیبهای تندی داشت و کنترل چمدان برایم سخت بود.قبل از رزرو هتل بلووی سیتی، در سایت لست سکند خوانده بودم که محل آن شیب دارد. اما فکر نمیکردم شیب در بعضی قسمتها به 45 درجه هم برسد.

N7NKg4hEYJB1pFfxC0bYpD5wofI9q922gN41xhqy.jpeg

شیب کوچه ی نزدیک هتل بلووی سیتی

qy5WYuJUyIiHi6BIUen48DFE7y1l05AV8IVfK0Ao.jpeg

شیب کوچه ی نزدیک هتل بلووی سیتی

بالاخره ساعت 19:10 به هتل "بلووی سیتی" رسیدم. هتل کوچک و جمع و جوری بود. پاسپورت و پرینت ووچر را به پذیرش دادم و او خیلی سریع اتاقم را که طبقه سوم بود تحویل داد. در اتاق یک تخت دونفره، میز،کمد، مبل راحتی، سیف باکس و مینی بار بود. قبل از اینکه چمدانم را باز کنم عکس گرفتم و بعد استراحت کردم.

0QplLrR3gYklMcsogBJo7RJsnjy2fktAAKVcGQNs.jpeg

                                                                                   عکس نمای هتل

YEaV6v8IDuujSeWKczQebcWpBCZfWF2BPEXlUYXx.jpeg

                                                                                   عکس اتاق هتل

 ساعت 20:30 از هتل خارج شدم، هوا کمی خنک شده بود. از یک شیب تند بالا رفتم. کمی جلوتر ایستگاه اتوبوس بود. به محله" اورتاکوی" رفتم. چون آخر هفته بود، کمی شلوغ بود. محوطه ای که تعدادی دکه وسایل تزیینی و گل سر و... میفروخت کمی جلوتر، دو مرد میرقصیدند و عده ای دورشان جمع شده بودند. پشت سرشان مسجد اورتاکوی و در پس زمینه پل بسفر با نورهای زیبا خودنمایی میکرد. روبروی مسجد هم کافه و رستوران بود."مسجد اورتاکوی"  از مساجد قدیمی استانبول و در  محله "بشیکتاش" و کنار تنگه" بسفر" و پل" بغاز" ساخته شده و نمایی  از سنگ مرمر دارد. این مسجد زمان "سلطان عبدالمجید" ساخته شده و یک گنبد و دو مناره بلند دارد. رفتم کنار ساحل، داخل آب پر از عروس دریایی بود. روی آب هم کشتی های تفریحی درتنگه بسفر در حال حرکت بودند. یک کشتی با بادکنکهای صورتی و قلبی تزیین شده بود، معلوم بود داخل کشتی جشن هست. سمت دیگر مسجد، رنگ و نور مغازه ها توجهم را جلب کرد، کمی در کوچه ها قدم زدم و مغازه های رنگارنگ و قیمت ها را نگاه کردم. به نظر قیمتها بالا بود.

I6se5GwsH4hLp66mQg0i4pvBV1VfMAg1sv6U2GZi.jpeg

عکس مسجد اورتاکوی

RzXgCPmogrypB1KKDM7FgvO9JW5xbsk7mqZwslyd.jpeg

عکس تنگه بسفر

w5DrShQ6fkYc6ABRNFDRMp4fSnauEJCLuYd6sKXA.jpeg

عکس  عروس دریایی

4rpuT17Nbup0YHX8k4bEU1LrE8zjO6SFUgzfYJKY.jpeg

عکس کافه ها

QiA7V5sVam5OYrVGDO3QiENeL2oxkrHmcCumijbo.jpeg

عکس مغازه ها

ساعت 21:30 دوباره سوار اتوبوس شدم و به میدان "تقسیم" رفتم. یکی از میدانهای اصلی و مهم شهر که تقریبا همه ساعتهای شبانه روز شلوغ و پر جنب و جوش است، دسترسی به خیلی از جاهای دیدنی شهر هم از این میدان انجام میشود و ایستگاه اتوبوس و مترو و تراموا و دلموش دارد. مغازه و کافه ها هم باز و شلوغ بودند. یه صرافی پیدا کردم و مقداری دلار چنج کردم. 

ZeFH0Hh3bT6eQGZgekRbzhM4gfB5rpYMhBRcprWn.jpeg

عکس میدان تقسیم

onaphjOseh38JNKRpmHyvWm0HhXNJXbCg7GEH4r8.jpeg

عکس میدان تقسیم

 

 ابتدای"خیابان  استقلال" فست فود "برگر کینگ" را دیدم که دوست جدیدم در هواپیما تعریفش را کرده بود. برگر و چیتر پنیر سفارش دادم حدود 25 لیر.یک میز خالی پیدا کردم و نشستم. فضای کافه شلوغ بود. کنار در بستنی میفروختند هوس بستنی کردم اما هوا سرد بود،بنابراین از خیرش گذشتم. غذا را خوردم و وارد خیابان استقلال شدم.

Lv9LqDqXO93LmxAkBYZNBtJ4YyFvxyO1llB3ZyIM.jpeg

عکس برگرکینگ

vDD1DG8bO3fv5qlNJKzNpzdkXcsURiDDueeF8UZc.jpeg

عکس  برگر

خیابان استقلال هم پر از جمعیت بود. انواع مغازه ها و کافه ها و رستوران ها و برندهای مختلف پوشاک در این خیابان وجود دارد. خیابان سنگ فرش شده و از وسطش تراموای قدیمی رد میشود. روی چرخ دستی بلال و سیمیت و بلوط و صدف میفروشند و گاهی بوی وسوسه کننده ای دارد. چند جا هم چند نفر ساز میزدند و میخواندند و عده ای دورشان جمع شده بودند. در خیابان استقلال اصلا احساس غریبی نکردم! پر از ایرانی بود و همه فارسی حرف میزدند. چند نفر هم به فارسی تبلیغ تور مینمودند.

SJzaa8nNHwyjObQ0nKbe7WBqlkitFvtSWedIpU3Z.jpeg

عکس میدان تقسیم

X7ybiQBnlhMDngz5ckULxeArVTar4xVezThca5Jq.jpeg

عکس میدان تقسیم

Nm6fAw7HK6h1xOmhQ2qFDU5ws6NPa22XKYlNNyVh.jpeg

عکس چرخ دستی بلوط

GXcJsjON1SRCNpoh8D5ESnwx7QgT1KSP6Br22A2G.jpeg

عکس خیابان استقلال

 یک نمایندگی فروش سیمکارت پیدا کردم و با پاسپورتم یک سیمکارت به قیمت 150 لیر خریدم تا بابت رفت و آمد و مسیریابی خیالم راحت باشد. حدود ساعت 1 بامداد رفتم زیرگذر میدان تقسیم و با اتوبوس به هتل برگشتم.

 

دوشنبه 1 مهر

صبح زود بیدار شدم. آماده شدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم. رستوران هتل خیلی کوچک بود و فقط 9 نفر ظرفیت داشت.کیفیت صبحانه خوب بود اما خیلی متنوع نبود.

FtWAMoqTg5KEXJhEoNJ3nqi8wvAx38pZn6tcKY3y.jpeg

عکس صبحانه

hFOLSt0XjONFj0pBG1Obdup7ZmDxoLCJ5sIoLtcv.jpeg

عکس صبحانه

 بعد از صبحانه با اتوبوس و ترموا رفتم به محله ی "سلطان احمد". از داخل یک پارک رد شدم و وارد"میدان سلطان احمد" شدم.

5WGbKn69B6aLWwfDcY33OMYQc38XQ2KWOfeJaCMG.jpeg

عکس خیابان جمهوریت نزدیک هتل

2NBLQEQCwMbCQHKnDFJq0asshjHbtH7tM56zwea0.jpeg

عکس تراموا

اول محوطه، یک بنا شبیه آبخوری که در اکثر مساجد هست دیدم، با گنبد هشت ضلعی روی هشت ستون و شیرهای آب دور تا دورش. از روی نقشه نگاه کردم و دیدم اسمش" چشمه آلمانیها"ست. این فواره به مناسبت ورود امپراطور ویلهلم دوم از استانبول  در سال 1898 در آلمان ساخته شده و در سال  1900 قطعاتش در این محل سر هم شده است.

CrISFTXfFSg3Ah7dnYCpFsCUvEOVbuueA9l12Cya.jpeg

عکس ورودی پارک

Sr6i85ccBWc13lAsbupg7QhbriI1WlpjyN6V11QZ.jpeg

عکس چشمه آلمانیها

5Yxw3ufgvqTks94eXYNPnfwlSiH7bRPvGBRhB70B.jpeg

عکس  گنبد چشمه آلمانیها

وارد "مسجد سلطان احمد" که به" مسجد آبی" هم معروف است شدم. میدانستم برای ورود به  اکثر مساجد استانبول حجاب لازم است. اطراف رو نگاه کردم و باجه ی تحویل لباس را پیدا کردم. خانمی که آنجا بود سرش را از باجه بیرون آورد تا شلوارم را ببیند بعد به من یک شال توسی داد. شال را سرم کردم و وارد صحن اصلی مسجد شدم. این مسجد6 مناره دارد. دور حیاط شبستان با سقف طاق  هست یک سمت را پرده کشیده بودند و گویا در حال مرمت بود. حیاط شلوغ بود و آفتاب مستقیم میتابید. چند تا عکس گرفتم و رفتم داخل.

DRDKfPLxm43bBA0S6KVRqy6hCrSInLQhMXODGcZE.jpeg

عکس  مسجد سلطان احمد

02xuWlnbMZcvWdqL9LoLJopG49nXtJglyTDh7srb.jpeg

عکس مسجد سلطان احمد

yyWfsRDrH2ETI32AMTxkxKuENF2YzxUPACOMBeuC.jpeg

عکس  مسجد سلطان احمد

XvmKIONf0EBznKajD6CBBw7zMEiXEwpmiVKRbulb.jpeg

عکس حیاط مسجد سلطان احمد

R3M2zEpGBnIzbjCt1XRszcyscxm72DXzmyw9SpBo.jpeg

عکس حیاط مسجد سلطان احمد

lTPjVNdDrYrKDy8a7WQTmrFurfFOqumulMlsx11s.jpeg

عکس جزییات مناره مسجد سلطان احمد

 مسجد خیلی با شکوه و بزرگ است. فرشهای قرمز با گل های آبی کف را پوشانده. ستون ها روی زمین ساده هستند و در بالا و روی طاق ها با نقاشی تزیین شده اند. در این مسجد نماز جماعت برگزار میشود و قسمت نمازگزاران با نرده ی چوبی از فضای بازدید کنندگان جدا شده است.

FXuiyHri7xD1STa1j07zglZ8RZkDX1kfZPXbMCys.jpeg

عکس فضای داخل مسجد سلطان احمد

NnXIr01y4CuqboBTrLX1Uu67oLeH8Kregeu4PfjF.jpeg

عکس طاقها و تزیینات مسجد سلطان احمد

 

gdewK0juxPbtG83rKEsNAZW1YZhCQhNOPvMi4hOx.jpeg

عکس فضای داخلی مسجد سلطان احمد

KIA0opvnruwqTA67YOia16evWGsWmF9K0LRPSy4J.jpeg

عکس فضای داخلی مسجد سلطان احمد

از مسجد خارج شدم. شال را تحویل دادم وکمی داخل محوطه چرخیدم. یک سگ بزرگ آنجا بود که آرام نشسته بود. از سگ عکس گرفتم، مثل آدمیزاد ژستش را عوض میکرد! چند تا گربه هم روی نیمکت ها در آفتاب لم داده بودند.

b4vjaIBA3PMA2Uv8Tu1lEeLOIUGb3vR0cNe5g1xT.jpeg

عکس سگ مودب!

wRkEyrn8EDKDneQP74P8bjWWGJzcaCXVR3aC9IWu.jpeg

عکس در خروجی، نمای مسجد ایاصوفیه را قاب گرفته بود

قسمت انتهایی میدان، جلوی مسجد دو عدد ستون سنگی هست. "تیکلی تاش" نام ستون بزرگ تر است که 32 متر ارتفاع دارد و رویش شکل های حیوانات و انسان و... حکاکی شده و مراسم قربانی خورشید توسط یکی از فراعنه مصر را به تصویر کشیده است. قدمت این ستون به 390 میلادی بر میگردد. دومین ستون " اورمه تاش" نام دارد که به دستور یکی از پادشاهان روم ساخته شده و رویش با سپر تزیین شده بود اما بعدها سپرها کنده میشود و به جایش سکه میگذارند و سکه ها هم توسط سربازان ربوده میشود!

qzxfSj937gfR4ugbBn0yD9euI0e4hQDuUYsjM6OI.jpeg

عکس تیکلی تاش و اورمه تاش

دوباره وارد فضای باز قبل از میدان شدم. جمعیت زیاد بود و هر کسی به کاری مشغول بود. تعدادی مغازه و چرخ دستی خوراکی و مگنت و... میفروختند. یک قسمت تعداد زیادی نیمکت به صورت ستونی و ردیفی کنار هم گذاشته اند. کمی نشستم و حین استراحت اطراف را نگاه کردم. از اینجا" ایاصوفیه" به خوبی دیده میشود. قبلا مسجد ایاصوفیه را دیده بودم و بازدیدش در برنامه ام نبود.

Yh9bQROPfhMDmzB0MobfJx8oPuYHC0m2E99gONbt.jpeg

عکس بناهای اطراف محله سلطان احمد

6j0ow3YEZJ2iBg3hk9J0JN8uE3UVbShzmoKtmKfx.jpeg

عکس بلال فروشی

a418dlmRtZGavye2BiBZmEroa2ehS2CwogMczfUp.jpeg

عکس بناهای اطراف محله سلطان احمد

YLJ8FkIX5iTu9bMl47WiyP1qkGBrRK5eWYFXp25h.jpeg

عکس ایاصوفیه

 

به خیابانی که ترامو وارد میشد رفتم. (خیابان خداوندگار و بعد مرادیه) خیابان خلوتی بود، مغازه های مختلف و کافه و رستوران ها را نگاه کردم و قدم زنان رفتم تا به منطقه" امینونو" رسیدم.

 

KSVY6aAB44Rvcx6PWvj6USawdJZpP4RySttpgPMj.jpeg

عکس تراموا

EYJjNtdlv5BDqkpjyrFSBpwsRBQSUSIsRxvf7bs9.jpeg

عکس خیابان

e8swuUK37r4BTeJsFufuqVDRK4Qur87oCWCD9Khy.jpeg

عکس مغازه ها

وقت نهار بود، از یکی از دوستانم که متخصص استانبول گردی است خواستم که رستورانی خوب معرفی کند. رستوران "گونچ کونیالی" را معرفی کرد. از روی نقشه پیدایش کردم. ظاهر رستوران چنگی به دل نمیزد و کوچک بود. این رستوران متعلق به "حسین گوونچ" هست که گویا سرآشپز معروفی هست. پیده پنیری سفارش دادم که با نوشیدنی 35 لیر شد. خیلی زود غذا حاضر شد. پیده خیلی بزرگ بود به زحمت نصفش را خوردم.

rYb1Cm8loXuClS6vTv1gWY4PDuhgx7qdesKEdEB6.jpeg

عکس منطقه امینونو

bIExr7RqSW7YymwOvwlPraDYi4zhc0VmkFVsclMj.jpeg

عکس   گونچ کونیالی

7xbgTGhOwJVVFoX0tHZp0wJNHPu7HB6RJaa0UjGW.jpeg

عکس  پیده

بعد از نهار به سمت "اسکله امینونو" رفتم. دیدن آبی آب و کشتی هایی که روی آب حرکت میکردند برایم لذتبخش بود. قدم زنان از روی "پل گالاتا" رد شدم. "پل گالاتا" روی خلیج شاخ طلایی قرار دارد و میان دو بخش آسیایی و اروپایی کشیده شده است. پل دو طبقه بوده و شامل 6 مسیر خودرو، دو خط تراموا و پیاده‌روی است. افراد زیادی مشغول ماهیگیری بودند و بوی بد ماهی همه جا را پر کرده بود. از پله ها پایین رفتم. طبقه پایین خلوت تر بود. رستوران ها آنجا بودند. برج معروف "گالاتا"  از اینجا بخوبی دیده میشد، عکس گرفتم و مسیری که آمده بودم را برگشتم و به سمت مخالف اسکله رفتم تا سوار اتوبوس شوم.

 gTCG0sQuslqw0MzSKslRQ7n9gmbpHGMU5W0mDNC0.jpeg

عکس مناظر اطراف اسکله

56.jpg

عکس اسکله

8hCyKuoyL1EUdroZ6axMWwUzd4tEza0GGiIQgdFW.jpeg

عکس  مناظر اطراف اسکله

hOTxoB7GXyMMBWdHsSJo1wAOpAn85oJDoHLtE6sO.jpeg

عکس مناظر اطراف اسکله

ozhu2VQn1D5PNsyf6vWLxGKhXqlakiRtTrm8UW3q.jpeg

عکس ماهیگیران روی پل گالاتا

U5Nf7NIe9rpWVHTUs4e1M4dT7tedyOEkFSVoQM61.jpeg

عکس از روی پل گالاتا

 

syPuLml3dTM6v2Hzqom40bnPtb9K7UnisC35kset.jpeg

عکس برج گالاتا از روی پل

QucXfwuXHKJWAOp6sC3Dmv5GBmP9TMioLYcgukCn.jpeg

عکس پل گالاتا

pduW53inHjpe0cES9p8ap0Pdlfs8mV4Zrg7z5iHu.jpeg

عکس ماهیگیران روی پل گالاتا

HAt44ZGAi7jH236XmncO7ScsudCBrAqdJXVsiZlp.jpeg

عکس مناظر اطراف اسکله

تعریف محله ی" بالات" و کلیسایی که آنجاست را در گروه لست سکند شنیده بودم. برنامه ی عصرم دیدن این محله بود. بعد از کمی پیاده روی، وارد "کلیسای سنت استفان" (کلیسای بلغاری) که متعلق به اقلیت بلغاری ساکن استانبول است شدم. نمای ساختمان، چوبی و یک دست رنگ شده است و در بعضی قسمتها تزیینات طلایی دارد. داخل حیاط چند سنگ قبر دیده میشود. کمی آن طرف تر یک حوض کاشی با شکلی عجیب قرار دارد که داخلش سکه انداخته بودند. وارد ساختمان شدم. دم در اصلی کتاب دعا و شمع برای فروش گذاشته اند و دو طرف در وروی، دو  میز که رویشان شمع و مجسمه هست، قرار دارد. کلیسا دو طبقه است و در هر دو طبقه نیمکت چیده اند. روی دیوار محراب  نقاشی و تزیینات طلایی دارد و راهروهای دوطرف نمیکت ها هم میزهای کوچک و نقاشی دیواری هست. صدای آهنگ دعا هم پخش میشود و فضا را روحانی کرده است.

dh0jAhAcKirVoUD3L8GI7ob3rMbuD6mkvSKsvRbS.jpeg

عکس نمای کلیسای سنت استفان

PdnwRLwg9UlSRxq0JmLyAS2E7AFEXHMlGiYGI7Ml.jpeg

عکس حیاط کلیسای سنت استفان

Y6zayKViDtKfHEGjcDcf450Si6IBwraIqR1z8iLK.jpeg

عکس کلیسای سنت استفان

vWP15WdxeM3gsekY03SOCExRGT0rL6aAbniUPSjy.jpeg

عکس کلیسای سنت استفان

oqPMsHcKHnGVIHZRwbSdOraRMtijVDVbWYgaVeNQ.jpeg

عکس کلیسای سنت استفان

he79L37LhvSsFvWDn3EzQBuOvIpz4tF5h9TWFwwC.jpeg

عکس محراب کلیسای سنت استفان

zqAqL2rLj9pCO3GRpXqReB694wbpXpwR1xzPTh5b.jpeg

عکس طبقه اول کلیسای سنت استفان

فیلم کلیسای سنت استفان

بعد از دیدن کلیسا راهی که پیاده آمده بودم را برگشتم تا وارد محله شوم. "بالات" بخاطر ساختمان های رنگارنگ معروف است. خیابان های سنگفرش شده، مردمی که دم در خانه ها روی صندلی نشسته بودند، کافه های رنگی و دیوارهای تزیین شده با گل برایم جالب بود. شیب بعضی قسمت ها خیلی زیاد است و عملا باید کوهنوردی میکردم. چند ساعتی در محله قدم زدم و عکس گرفتم.

O2Nkc8BToei09kpI5O9LRV2DqjXHVE03gSKBvzvs.jpeg

عکس بالات

Jyu6hbUReikcJeVBQGQu3pECzxsNZt6tkvPVuoWY.jpeg

عکس بالات

GJdJO26jyVi2N40TvXtMYiVHJfTTzGSo8hFVz0Q4.jpeg

عکس بالات

tX0unfFYtZDG0P9lWImMOfpewDkGLZ01Tqm6NJqV.jpeg

عکس بالات

qh2VVEbyElrGW7RYndm3gytE3q7n2VUGBXXiDhNo.jpeg

عکس بالات

74dVZdVftGnPtcvDYCosL7ZZTsGGjLxlkRj4gSLw.jpeg

عکس بالات

9Qwo43zCaa6Dq5nFEMaRY8L1a7cyuFGvortON0Bo.jpeg

عکس بالات

8X8gc2qMtqzTiuxnTNDgYpTpcywhJuvdnzrMrJyu.jpeg

عکس بالات

نزدیک غروب به هتل برگشتم. خیلی میل به غذا نداشتم. کیکی که از ایران با خودم برده بودم را خوردم و تا ساعت 21 استراحت کردم. بعد پیاده به خیابان" استقلال" رفتم و 2 ساعتی قدم زدم.

 

 سه شنبه 2 مهر

طبق اطلاعاتی که دوستم در هواپیما داده بود، سه شنبه ها مرکز خرید "اوت لت الیویوم" حراج خوبی داشت و میخواستم امروز که سه شنبه بود به الیویوم بروم که در محله "زیتون برنو" است. صبح ساعت 9 بیدار شدم. بعد از صبحانه و پیاده روی، سوار اتوبوس شدم. اتوبوس پر از ایرانی بود و همگی مقصدشان الیویوم! مسیر کمی طولانی بود 5دقیقه هم پیاده روی داشت. از گیت فلزیاب رد شدم و وارد مرکز خرید شدم. حوصله ی خرید نداشتم ولی دیدن جمعیتی که با شور و شوق مغازه ها و اجناس اوت لت را که جلوی مغازه ها چیده شده بود، زیر و رو میکردند، باعث شد من هم به فکر خرید بیفتم. قیمت بعضی اجناس از ایران بهتر بود اما جنس هایی که دم در بودند چنگی به دل نمیزد. بدی این مرکز خرید نبودن جای استراحت بود. کمرم درد میکرد و گاهی گوشه ای روی زمین مینشستم.

ZT4sv4CkWodnlG7IGdFlO2p3MOiLFSD4vVh3tp7G.jpeg

عکس الیویوم

Y10IU7myMe0xamIZXl5tN45aONipgnhHBKoKrywn.jpeg

عکس الیویوم

برای نهار هم به فست فود "پیده بای پیده" که طبقه ی آخر بود رفتم و پیده خریدم. از غذا خوشم نیامد اما کلوچه ی شکلاتی خوشمزه ای کنار غذا بود. قیمت غذا را متاسفانه یادداشت نکردم اما حدود 25-20 لیر بود. کلوچه را با لذت خوردم و تا ساعت 18 به گشتن ادامه دادم! وقتی بیرون آمدم، باران نم نم می بارید. هوس میوه کردم. نزدیک هتل یک سوپرمارکت بود کمی میوه خریدم و به هتل برگشتم.

1eeIvQY4TJQRMd6Ra4iv4gyoLDTZxYjtsibHD2a9.jpeg

عکس غذا

شب حدود ساعت 23، نم نم باران وسوسه ام کرد تا دوباره به خیابان استقلال بروم. پیاده رفتم و ساعت 1 برگشتم. خیابان کمی خلوت بود بعضی جاها صدای آهنگ می آمد. بساط چرخ  دستی ها به راه بود و آقایی هم حباب درست میکرد و منظره ی قشنگی به وجود آورده بود. انعکاس نورها روی سنگفرش خیابان خیس جلوه ی خیلی قشنگی داشت. چیزی که در استانبول خیلی زیاد دیدم خانم های سیگاری بود و بیشتر هم جوان بودند.

aT1ozhVGMlCrf3F3ojvzJuLyaUkrIF0td0oXkrbc.jpeg

عکس خیابان استقلال

yTu4CRV1FI4STZrscqaLZ5DOYHTXaxDqDQep0mZ0.jpeg

عکس خیابان استقلال

YutH0fzRut7iv5BbqRfIyB2ye5NZqfBDBxpYrDIZ.jpeg

عکس  خیابان استقلال

فیلم خیابان استقلال

چهارشنبه 3مهر

صبح ساعت 10 رفتم "اسکله آرناوتکوی". هنوز باران نم نم می بارید و هوا عالی بود. کنار اسکله از رفت و آمد کشتی و قایق ها عکس گرفتم. اینجا هم چند نفر مشغول ماهیگیری بودند.

3dFWULccYrrP3WRVB5s8tj2bw0aLw6vfDSGYVpap.jpeg

عکس اسکله

gDcwTqanJHQeQCTW3JQEIR9M42RUq7Sma2f4arCa.jpeg

عکس ارناوتکوی

8Y30kHqB4akIC81hDMqSeYUR96GH01llXgQlUKMY.jpeg

عکس خانم ماهیگیر 

V6JJ7naD2xyFpX2saek1pOr4stRTTfdRcZUmzX0i.jpeg

عکس آرناوتکوی

 به سمت دیگرخیابان رفتم و وارد کوچه ها شدم. کوچه ها سنگ فرش و تمیز و محله خلوت بود. روبروی اسکله، خانه های زیادی کنار هم قرار دارد. زیر قسمتی از خیابان جلوی اسلکه، خالی است (مانند پل) و آب تا جلوی ساختمان ها می آید. دم در بعضی خانه ها قایق بسته بودند. دیدن این مناظر برام جذاب بود و عکس های زیادی گرفتم.

M6cJMB8R0hCiX3C2yQcvpPsZFyYWXmdBaGmPJ2el.jpeg

عکس آرناوتکوی

S6H9MkOCUilyuiBAzeUl0xbhhnEG59VBcHGnjz1g.jpeg

عکس آرناوتکوی

LcfNXcIpDG7jAZC20YzdlZQGLhd9r6ngGBy4hzDb.jpeg

عکس آرناوتکوی

wQtoEhflTcxAq6LtROsWHeFAgP6hz0NpKS9Nt5AQ.jpeg

عکس خانه های آرناوتکوی

YpCSsG08lX42WK6wlioOpy5ZM44nGRB9MmuO3mfN.jpeg

عکس کوچه های محله ارناوتکوی

V49HocHAVqayZzgT0lLF1BKUrlcJiJoZ6OiJRKfD.jpeg

عکس  آرناوتکوی

Uy6VDOck18Mo2FUx8EzpEudvjR1G3N94fVXvvmUJ.jpeg

عکس کوچه های آرناوتکوی

 باران بند آمده بود. سوار اتوبوس شدم و به "محله بشیکتاش"رفتم. خیابانی که واردش شدم، پر رفت وآمد و پر از کافه و رستوران و مغازه بود. خیابان را تا انتها رفتم تا به "کاخ ایهلامور" رسیدم. مسئول فروش  بلیط  کنار در توضیح داد که بلیط دیدن باغ 5 لیر و دیدن کاخ و باغ با هم 15 لیر است. چون هیچ تصوری از کاخ نداشتم 5 لیر پرداخت کردم و وارد باغ شدم. باغ خیلی زیباست، محوطه سازی و گل کاری های قشنگ و یک برکه وسط باغ قرار دارد. کمی در باغ قدم زدم. دو ساختمان با فاصله از هم در باغ هستند. ساختمان بزرگتر کاخ است. دیدن نما و تزییناتش ترغیبم کرد که داخلش را ببینم. برگشتم دم در و بلیط کاخ را هم خریدم. از پله های منحنی بالا رفتم و وارد شدم. البته در بسته بود، وقتی بلیط خریدم مسئولش آمد و در را باز کرد. داخل کاخ اصلا با بیرونش همخوانی ندارد و خیلی کوچک و نسبت به نما ساده هست. این کاخ متعلق به سلطان عبدالمجید بوده و به عنوان کاخ تابستانه استفاده میشده است.

UKuL2XHlWjn9XtX8z0AAmfwGVLzCQm7vmVj4YdC5.jpeg

عکس باغ ایهلامور

u7pjqEz5zqX67EzWMHF0JbcUUsgUSfwgANqOBRoy.jpeg

عکس کاخ ایهلامور

iv3Lyb7DcpOLWp9lpeHFaMBROQAxmJof2Q2D8ruT.jpeg

عکس کاخ ایهلامور

y29CqzbMuRHcLrCGmwIJdNuYECHsOcl7jtEayao3.jpeg

عکس ساختمان دیگر داخل باغ  

LrhZEwn56HqExPDUdGjgQATPlU2s9dEdmLdn9ElL.jpeg

عکس داخل کاخ ایهلامور

W3gwAUsMp2OoXk2CXj0CsLBRworlPy4zwfE9FvvH.jpeg

عکس داخل کاخ ایهلامور

ساعت 15 همان خیابانی که آمده بودم را دوباره برگشتم. خبری از رستوران هایی که صبح دیده بودم نبود! تا اوایل خیابان رفتم و متوجه شدم رستوران و کافه ها را ابتدای خیابان دیده بودم! خیلی میل به غذا نداشتم. دلمه و کمی سالاد به مبلغ 15 لیر خریدم.

 

ulom01QsGZ0faGg3QKTddgn3LbWZEVubithIIivr.jpeg

عکس غذا

بعد از نهار به هتل برگشتم. میخواستم کمی استراحت کنم و عصر به خیابان" بهاریه"بروم.

ساعت 17:30 به میدان تقسیم رفتم تا با دلموش به "کادیکوی" که در قسمت آسیایی است بروم؛ خیابان بهاریه هم نزدیک آنجاست. میدان تقسیم و زیرگذر و خیابان های اطرافش خیلی شلوغتر بود. نیم ساعتی صبر کردم اما خبری از دلموش نبود. برای اینکه وقتم تلف نشود، روی نقشه نگاه کردم تا ببینم چه جای دیدنی ای در این حوالی هست. "جواهر مال" را انتخاب کردم. سوار مترو شدم و دو ایستگاه بعد یعنی ایستگاه" شیشیلی"  پیاده شدم. مرکز خرید از داخل مترو ورودی داشت. همه ی ایستگاه های مترو و مراکز خرید استانبول گیت فلز یاب دارند. از گیت رد شدم و شروع به گشت و گذار در جواهر مال کردم. جواهر یک مرکز خرید بزرگ با ساختمان 6 طبقه است و انواع برندها، شهربازی، سینما و فودکورت در آن وجود دارد. یادم آمد یکی از دوستانم سفارش کیف زارا داده بود. نمایندگی زارا را پیدا کردم و کیف را خریدم. جواهر مال آنقدر بزرگ بود که من فقط 2 طبقه را در این چند ساعت دیدم. ساعت نزدیک 22 از بلندگوها اعلام کردند که ساعت 22 مرکز خرید بسته میشود.

ABt8Fymf5m1tgxbJahM7BIQuyj37beMfvvxuRpdE.jpeg

عکس شلوغی

12VBs8wAbmlbn2lvRT0LNyWBJ3YRSb2V9ja1GBBR.jpeg

عکس جواهر

سوار مترو شدم و یک ایستگاه بعد، "عثمان بی" پیاده شدم. از مترو تا هتل حدود 800 متر فاصله داشت و  چون سرپایینی بود خیلی زود رسیدم.

 

پنجشنبه4 مهر

صبح ساعت 9  به "اسکله ی امینونو" رفتم. سوار کشتی امینونو به "آدالار" شدم. برای اینکه بتوانم عکاسی کنم بیرون نشستم. هوا هم خوب بود. بین مسیر در اسکله های مختلف توقف میکرد و عده ای سوار یا پیاده میشدند. توقف اول در اسکله "کادیکوی" بود. سپس اسکله "کینالی ادا" که یکی از "جزایر پرنسس" هست. توقف سوم در دومین جزیره "بورگازادا" بود. و در آخر "هیبلی ادا". از داخل کشتی دورنمای استانبول خیلی زیبا بود. قسمت اروپایی با ساختمان های قدیمی و قسمت آسیایی با برج ها و ساختمان های مدرن، دو چهره از یک شهر را نشان میدهند. نزدیک جزیره ها مرغ های دریایی نزدیک  میشدند و مردم برایشان نان و بیسکویت پرت میکردند و پرنده ها با تلاش و رقابت جالبی به سمت غذا ها حمله میکردند. از چند تا جزیره دیگر  هم رد شدیم که مسکونی نبودند و کشتی توقف نداشت.

Z29vkEMSrPN2HXM8VZOeTEwgiYD2eOjAsoHLK6mW.jpeg

عکس  اسکله امینونو

62GGgv9IPJB7tsdOg1MBWKPHcA5NG5GJY5VjbOdJ.jpeg

عکس اسکله کادیکوی

qEOYopJCFnb2VZmpZ4bg4ezsySTgdssyNn429231.jpeg

عکس نمای بخش اروپایی از داخل کشتی

HFX4YH1am3WBFLEKcoOijWkdxw79wrnHx79KPeXn.jpeg

عکس نمای بخش آسایی

3pjZ7MRv8gikgsMz5M4X2aGvIjf3mGf6omuEFs03.jpeg

عکس اسکله ی کیبلی آدا (keybeli ada)

JKIyY79baXoTyYFMciGzzgI6jugAIeoORsIgWndm.jpeg

عکس کینالی آدا

 

fRnN7GQ1DZlFmTaDcRebwXVJdHQXFnnmBNqrJf8y.jpeg

عکس بورگازدا(burgazada)

4YNcDfuZjiI1yDk9XPD2cVv2N6fj7m5HFOgC3zSA.jpeg

عکس جزیره

0uuQNm7V9amfGw18nkKtgii6gs1pH4Yj2acQjUbD.jpeg

عکس جزیره

uRusn6RD1RGYZrX04C7DMPfti5rwKWkiM5obnTzS.jpeg

عکس جزیره

5J3jM1Ab6uKIfKVc0fr1fkCNndUsqQ34s4M1qCh0.jpeg

عکس رقابت مرغهای دریایی

kJkmdcgmsmkKlICS4xfcNA8ZPwSmb8z1YLiJCEst.jpeg

عکس جزیره

p4lZFzF9of6kSTQPG0eh7fOU5ZtKpwlGQTAR58Ue.jpeg

عکس جزیره

 

ساعت 12 به بیوک آدا رسیدیم، بزرگترین جزیره ی مجمع الجزایر پرنسس. جزیره نسبتا شلوغ بود. هوا گرم بود و بستنی فروشی های رنگارنگ وسوسه ام میکرد. یک بستنی خریدم به مبلغ 10 لیر. قبلا بیوک آدا آمده بودم و دوباره دیدنش برایم تجدید خاطرات بود، مخصوصا میدان ساعت اول جزیره. با دست پر (بستنی دستم بود) به سختی میدان ساعت عکس گرفتم و از آقایی خواستم تا در کنار آن دوباره از من عکس بگیرد.

7XLC3CZllcSqi1cuhU3gpXBXxSyoy9wMuFTqqQY9.jpeg

عکس اسکله

oyCYsKbWrQOe21LmsD9h0q45cMwbhcvjCy9HkAca.jpeg

عکس بستنی

jUMG34kbCSejl2AFoazrY3Ny45sQL3VseX1tpHm8.jpeg 

عکس میدان ساعت

برای دیدن جزیره، از دوچرخه و درشکه میتوان استفاده کرد. حوصله و وقت دوچرخه را نداشتم و درشکه را انتخاب کردم. جلو تر رفتم و دیدم یک صف نسبتا طولانی درشکه تشکیل شده است، اینجا هم ایرانی زیاد بود، قیمت پرسیدم  و پاسخ شنیدم 120 لیر. 120 لیر برای یک نفر زیاد بود ،با یک خانواده دو نفره صحبت کردم و قرار شد با هم سوار شویم. در این حالت سهم هر نفر 40 لیر میشد. درشکه ها سریع پر میشدند، سوار شدیم تا دور جزیره را با درشکه ببینیم. بجز قسمت ورودی جزیره بقیه قسمت ها که مسکونی و ویلایی بود خلوت بود. 

K6Hpne3R0i2nYeUkiJxpv1u41yNEjDV2f1wVC9C5.jpeg

عکس دوچرخه ها( دوچرخه های هر مغازه به یک شکل است)

FY1MOYNrYh6u734UhTcGRMEV0jIr0UkJ28D84XHo.jpeg

عکس درشکه ها

QG7iNMgR634MFoeXWPMCsSgDEn3lr9B4a34Q70e1.jpeg

عکس بیوک آدا

بعد از طی مسیری، درشکه در یک محوطه وسیع نگه داشت که اسب ها استراحت کنند. چند دستفروش هم زیورآلات و کلاه و... میفروختند. مشغول عکاسی بودم که درشکه چی صدایم کرد، میخواست حرکت کند. دوباره سوار شدم و بقیه مسیر را طی کردیم. همانجا که سوار شده بودیم پیاده شدیم.

p1S3FVeSUyNpKvr43wjn7quYPjdidet69RaZczTz.jpeg

عکس  دستفروشها

pOg2tLLaX5TZr3JRPhHL3EfK8IS0YtHlGXIqnKCw.jpeg

عکس جزیره بیوک آدا

 

qsHDDORHfAPvVnIGzUbfSmccwqTUM1kxzs1proa9.jpeg

عکس میوه فروشی داخل جزیره

فیلم  جزیره

مدتی کوچه ها و مغازه ها را نگاه کردم و همزمان حواسم به قیمت غذاها بود، قیمت ها خیلی بالا بود. یک رستوران کوچک پیدا کردم که قیمت هایش بد نبود. رفتم داخل و آدانا کباب سفارش دادم. قیمت غذا و نوشیدنی 35 لیر شد. نامش"کافه چنار" بود و فضایش کوچک و دنج بود. مشغول خوردن نهار بودم که دوستم پیام داد: ساره کجایی خوبی؟ استانبول زلزله اومده. سالمی؟  اول تعجب کردم چون اینجا هیچ خبری نبود. سایت ها را نگاه کردم دیدم درسته! زلزله آمده و احتمالا آن موقع من سوار درشکه بودم و متوجه نشده ام. پیام های احوال پرسی از من به مناسبت زلزله! تا شب ادامه داشت...

xMfm739FdWVFxTSwhlkVSY0ymo62D6W4FdAbKV8a.jpeg

عکس مغازه های بیوک آدا

BVottFZLEoK6zklRbX4UeeqkDtgv1kLn6myCTWxQ.jpeg

عکس آدانا کباب

ساعت 15 کشتی حرکت میکرد. بنابراین 14:45 به سمت اسکله رفتم. کنار ساحل کافه و رستوران ها بیشتر بودند و تعداد زیادی مرغ دریایی آنجا بودند.

oI7PS1OcWiwjZbWNzEuihQonk6biK86SMno5zTZ3.jpeg

عکس کافه ها

ReAyv7qAZ1BjLg3i0yFiFGOeABg1d8MlFnUtwbfK.jpeg

عکس  کشتی

JDHRTZRpwwmdZNX6zr5BiaZhfJtS4HQYyChoAZvs.jpeg

عکس دریا

QuVjvhO14AGwwXKoaRDB2umQpSLCYJZ43URrfwrm.jpeg

عکس قسمت آسیایی

فیلم دریا و نمای شهر

موقع برگشت "اسکله کادیکوی" پیاده شدم تا به جای دیروز، امروز به "بهاریه" بروم. از اسکله تا خیابان بهاریه حدود 5 دقیقه پیاده روی دارد. ابتدای خیابان بهاریه یک مجسمه گاو قرار گرفته است. دو طرف خیابان گوی های بتنی رنگارنگ چیده اند و تراموا هم از وسط خیابان رد میشود. این خیابان انواع مغازه ها و برندها را دارد و قیمت ها بهتر بود. کمی سوغاتی خریدم، قیمت چنج دلار هم بهتر بود. تا ساعت21:30 بهاریه بودم. سپس نزدیک اسکله و با دلموش(ون) به میدان تقسیم رفتم .کرایه دلموش نفری 9 لیر بود. دلموش از روی پل بغاز هم رد شد.

YtfGPn8TZp2g8LhAS6Ke925ba8eAaVAGRKPgNQBt.jpeg

عکس بهاریه

gStvDozbrSafxFfJZBh0oXZGodxXQiokK8IhAbIR.jpeg

عکس بهاریه

gVtVQtZXc9cIIqSOZYTn3j9i1PIiR9M8rYPh5c6K.jpeg

عکس بهاریه

Ym2IlMW0hoeUjfm8XosQzmxKxFi2jynrubeGrybi.jpeg

عکس تراموای بهاریه

 اول خیابان استقلال، کافه "حافظ مصطفی" قرار دارد. کافه معمولا خیلی شلوغ است. طبقه پایین آن شیرینی فروشی است و طبقه بالا جای نشستن دارد. رفتم بالا، تعریف "کنافه" را زیاد شنیده بودم. کنافه سفارش دادم 15.5 لیر. مزه اش خیلی خوب بود. برنامه ی فردا شبم تور کشتی بود. به یک پیج اینستاگرام که تور میفروخت پیام دادم و رزرو کردم. قرار شد در کشتی پول را پرداخت کنم، 25 دلار یا معادلش لیر. بعد به هتل رفتم و از خستگی بیهوش شدم.

5qE72yDS7y7Dvf4Hgk9Q0lbsH8h5CT0cHEtJnIcE.jpeg

عکس تقسیم

xhTkjHF93xiNdhonQONQkv39Zf2orsKGblKWFidQ.jpeg

عکس کنافه

جمعه 5 مهر

 با اینکه قصد خرید نداشتم اما برنامه ی امروز، دیدن مرکز خرید "ونیزیا" بود. چون ونیزیا جاذبه محسوب میشود. صبح ساعت 10 رفتم متروی" عثمان بی" که نزدیک هتل بود. ایستگاه " وزنه جیلار" پیاده شدم. باید بقیه مسیر را با اتوبوس میرفتم. فاصله ایستگاه مترو تا ایستگاه اتوبوس، داخل کوچه، یک مسجد توجهم را جلب کرد. اسمش را در نقشه نگاه کردم، "مسجد شازده" (شاهزاده محمد). وارد یک باغ شدم.نزدیک در باغ، یک در بزرگ بود که بسته بود. از پنجره نگاه کردم داخل مسجد یک نفر بود. جلوتر رفتم و در ورودی اصلی را دیدم. "مسجد شازده" نسبتا بزرگ است. سبک مصالح و شبستان های آن شبیه مسجد سلطان احمد است. یک باجه درحیاط بود. خواستم وارد مسجد شوم که خانمی از داخل باجه گفت نمیتوانی داخل مسجد بروی. سپس  رفت یک شال و دامن بلند برایم آورد، پوشیدم و وارد شدم . اولین چیزی که دیدم یک لوستر بزرگ ساده دایره ای بود. تزیینات داخلی مسجد خیلی ساده هستند. نقاشی های روی سقف و آیه های قرآن و یک سری سنگ خارای قرمز رنگ طاق ها را تزیین کرده اند. روی ستون ها هم اسامی خدا  و خلفای راشدین نوشته شده است. این مسجد به دستور "سلطان سلیمان" به یاد پسر مرحومش "محمد" ساخته شده است، بخاطر همین " مسجد شازده" نام گرفته است. بعد از دیدن مسجد وارد خیابان کناری شدم. از ایستگاه اتوبوس هم مسجد و تعدادی سنگ قبر که گوشه ای از همان باغ بودند، دیده میشد.

cl3M4mCi1rm1xRiUcVVHLSq429YwkJatwXbu0Bcl.jpeg

عکس مسجد شازده

PHnolXHGeXKjeErDq1Zcbr0CXjKqB315LQK5zHrT.jpeg

عکس حیاط مسجد شازده

ke9MY5m57KbrujI8nnwasxDEez3iR9cILNjVcovU.jpeg

عکس  داخل مسجد شازده

ummdiVJ39X9oIZ2g8MZKMJHzwxluhfbVpM022PF8.jpeg

عکس داخل مسجد شازده

zvLkm65VvM8HqshNW1jQeNAKVM6rTIU3VBaJljaA.jpeg

عکس داخل مسجد شازده

ot3dxw4hMPsENDHFFStszzGCXInjMdZGxBQEPn7m.jpeg

عکس گورستان کنار مسجد شازده

 ساعت 12:20 به مرکز خرید" ونیزیا"  رسیدم. ونیزیا خیلی باعظمت و زیبا بود. دو طرف ساختمان های بلند و وسط یک کانال آب دارد تا شبیه ونیز باشد. در کانال میتوانید گندولا سوار شوید و مرکز خرید را ببینید. اما گندولا 80 لیر بود. تا ساعت 15 ونیزیا بودم و کمی خرید هم کردم. این مرکز خرید خیلی از برندها و علاوه بر آن، سینما و فودکورت هم دارد.

tyEtlInAPFsZDVP4OATFZP8Ux6KOlKRwZ3TVp6sj.jpeg

عکس ونیزیا

BknKG7hivBLCqZhEaP5nApdvQuX6JXRaOmZFMpbV.jpeg

عکس ونیزیا

33rCM5khBmg1iwZwAXLyyEItJfef2SKdMWarR7m9.jpeg

عکس  ونیزیا

با تراموا رفتم میدان تقسیم و در خیابان استقلال در یک رستوران که به جای منو، غذاها در معرض دید بود غذا خوردم. اسم غذا را نمیدانم. فیله مرغ که وسطش برنج پخته بود. تند بود و من دوست داشتم. قیمت غذا 22 لیر بود.

HxSO3MMqANEuK6B6WXT9Dd4W9uBfeGzIdmWpndCY.jpeg

عکس غذا

  بعد از نهار تصمیم گرفتم پیاده به "کاخ دولما باغچه" بروم. مسیر سرپایینی بود و  از بعضی قسمت ها  تنگه بسفر دیده میشد. اینقدر در راه ایستادم و بخاطر عکس مسیر عوض کردم که بجای 16 دقیقه که گوگل مپ تخمین زده بود 30 دقیقه طول کشید.

ZKEzUC5BLjJdfe1kerys42Qa2o7V0j8DR41aWJ16.jpeg

 تراموای قدیمی خیابان استقلال

9Ro6sfEdTdfJvoVJk0HScneM7zMSYyJHCvIDM9tx.jpeg

 محله نزدیک میدان تقسیم

XzPTrFsHl2sZgaMuxVs1aHnJ0d2FXJfXEAFFTWuK.jpeg

در قسمتهای مختلف غذا و آب برای حیوانات میگذارند.

از گیت رد شدم و وارد حیاط کاخ شدم. در محوطه یه "برج ساعت" سفید رنگ با تزیینات زیبا بود و جلوتر، سر در کاخ. "کاخ دولما باغچه"  به سبک معماری باروک و روکوکو و نئو کلاسیک ساخته شده و بعد از "کاخ توپکاپی" محل زندگی "سلاطین عثمانی" بوده است. کاخ خیلی باشکوه و بزرگ است. این کاخ الان بعنوان موزه استفاده میشود و عکاسی داخل موزه ممنوع است. مبلغ ورودی موزه 20 لیر بود. کاخ کنار "تنگه بسفر" ساخته شده و در محوطه تعدادی کافه و رستوران کنار ساحل ساخته شده است.

dW4FvwrJGaPTXFAduK1Ul2R7UeNZHX11Tct3xT31.jpeg

پارک نزدیک کاخ دولماباغچه

mkBzSNHs4aoO3eTPjDphpWPDsgsIdWGVLxOYbZWn.jpeg

 برج ساعت

Lm6WwaeKJ74Wx1WRJSaiDgs96VXhbhKcurLdG1hZ.jpeg

برج ساعت

4BUltCdDAL5UJknl6TJ6rnIVODX8wWuFXrNbAcws.jpeg

سردر کاخ دولماباغچه

nrZYmgu8BnzxR0IgCzUYRqLCy01xh6OkI2vouB3g.jpeg

ورودی کاخ دولماباغچه

6DSzMXJGpEqAE7s4vki2JRXwjCBkYYM41zl5fUio.jpeg

 سردر کاخ دولماباغچه

2KxurZAQTxVdo6XciP9YpXOsQ15bLPQVbuXi49c6.jpeg

کافه های کنار ساحل

فیلم دولماباغچه

ساعت 19:30 با عجله به هتل برگشتم. طبق قرار از طرف تور ساعت 20  از دم در هتل با میدل باس به اسکله رفتیم. داخل کشتی، ابتدا مجری کمی در مورد استانبول و تنگه بسفر توضیح داد و  چند نفر برنامه ی موسیقی زنده اجرا کردند. کشتی  از "تنگه بسفر" و زیر "پل بغاز" رد میشد. هوا خیلی خوب بود رفتم طبقه بالا و از مناظر لذت بردم. دوربین همراهم نبود و فقط با گوشی عکس گرفتم. "تنگه بسفر" استانبول را به دو بخش اروپایی و آسیایی تقسیم میکند و "پل بغاز" این دو بخش را به هم متصل میکند.

uxqEannW3COaZYM33sPXAf3yLOMsnM2MBbsXx7bC.jpeg

کشتی

z3Ug5kTOpaovJNHs83ZPBBOYodrhPi7kmyloeYAq.jpeg

 نمای برج گالاتا در شب

2MHOKLTqyEn0jLpfx62FsbtGcl1WURilDRnOmbux.jpeg

نمای کاخ چراغان

yIdEjLN1B1ZHYGDs1hb37q5acbOAbIIKHspfxLol.jpeg

پل بغاز

ZpOvNaqEY5yycpOruG2vQEB11yxvtCJUYiZEnlHm.jpeg

 تنگه بسفر و پل بغاز

zgOpkwgOzQ854SvNZ8sQfGfhmk4h6AjhPFYsKhrJ.jpeg

گلدن بریج

ساعت 12 برنامه تمام شد، سوار همان ماشین شدم و به هتل برگشتم. فردا ظهر به پرواز ازمیر داشتم و تصمیم گرفتم بخوابم و صبح چمدانم را ببندم. البته استرس وزن بار داشتم. چون پرواز داخلی بود و حداکثر بار 15 کیلو بود. باید وسایل سنگینم را در کوله پشتی و چمدان داخل کابین قرار میدادم.

 

شنبه 6مهر

 ساعت حدود 3:30 صبح با تهوع و دل پیچه بیدار شدم، حالم خیلی بد بود. تا ساعت 8 صبر کردم اما به جای بهتر شدن بدتر میشدم، مدارک و برگه بیمه ام را برداشم و با تاکسی به بیمارستانی نزدیک میدان تقسیم رفتم. به انگلیسی و به سختی به دکتر شرح حالم را دادم. پرسید: «از کجا اومدی؟» گفتم: «ایران». جوابم را به فارسی داد. انگار دنیا را به من دادند چون با آن حالم اصلا نمیتوانستم به ترجمه ی چیزی که میگویم و میشنوم فکر کنم. بعد از گرفتن فشار و آزمایش خون، سرم وصل کردند حالم کمی بهتر شد. فقط به شدت سردم بود. پرستار آمد و یک پتوی ضخیم برایم آورد و خوابم برد. نمیدانم چقدر خوابیدم که دکتر آمد و گفت عفونت روده گرفتی که در استانبول خیلی شایع شده است. گفتم ساعت 13 پرواز دارم، یک سری دارو برایم نوشت وگفت قبل از پرواز بخورم. دستورات رژیم غذایی هم داد که گوشت و غذاهای چرب ممنوع بود. به دوستم پیام دادم و گفتم از نمایندگی بیمه در ایران سوال کند برای هزینه ها چه مدارکی بگیرم. مدارک را (صورت حساب بیمارستان و دستور پزشک مهر و امضا شده) گرفتم وتسویه حساب کردم، داروها را از داروخانه نزدیک بیمارستان تهیه کردم و با تاکسی به هتل برگشتم. هر دوبار کرایه تاکسی 7 لیر شد. هزینه بیمارستان و دارو حدود 1310 لیر شد. (رسما کمرم شکست!)

ساعت 10:30 بود. زمان خیلی کمی برای رفتن به فرودگاه داشتم، با عجله چمدانم را بستم و با تاکسی رفتم میدان تقسیم (7 لیر) و اتوبوس های فرودگاه را سوار شدم. حالم خیلی خوب نبود فقط یک عکس از داخل هواپیما گرفتم، از مهماندار خواستم برایم آب آورد، داروها را خوردم و تا ازمیر خوابیدم. ساعت 14:30 به ازمیر رسیدیم.

teRzq0pRi50XLqJyyQd9ZLVinCWsQxD1OdYHV6p1.jpeg

داخل هواپیما

4ewWSjErxBWAeXLxJ2vSaKZSOTmhvjcP9LQUEb94.jpeg

 فرودگاه ازمیر

  برای رفت و آمد داخل شهر نیاز به کارت داشتم. ورودی مترو کارت را به مبلغ 6 لیر خریدم و 20 لیر هم شارژش کردم. با دو خط مترو رفتم هتل"ایسمیرا". مترو خیلی خیلی شلوغ بود، حالم خوب نبود. به رسم مترو های ایران گوشه ای پیدا کردم و کف قطار نشستم! مردم با تعجب نگاهم میکردند چند نفری هم پرسیدند کمک میخوای؟ بعد از پیاده شدن از مترو باید مسافتی هم پیاده میرفتم که با چمدان خیلی سخت بود. بالاخره خسته و هلاک رسیدم "هتل ایسمیرا". هتل 4 ستاره و مرکز شهر بود. پاسپورتم را دادم و توضیح دادم که خانم مرادی(نماینده کارگزار در ازمیر) برایم اتاق رزرو کرده است. اتاقم طبقه 6 ام بود. آقایی که خودش را شریف معرفی کرد، برای بردن چمدان ها کمکم کرد، اتاقم را نشانم داد و رمز وای فای را هم داد و رفت. اتاق خوب و دل باز بود. دوش گرفتم و خوابیدم.

Lj91bbPvDZVAeg7nS507RI6XvGrUMRvmNXdq37a3.jpeg

 لابی هتل ایسمیرا

lWYr8kema2RSQTrkyXF6pXJjdvq9Gxbs1FVKMy3H.jpeg

 اتاق هتل ایسمیرا

غروب حالم کمی بهتر بود. نمیخواستم سفرم را در رختخواب بگذرانم. ساعت 19 از هتل خارج شدم. هوا به نسبت استانبول که غروب خنک میشد، بهتر بود. آخر هفته بود و خیابان ها نسبتا شلوغ بود. پیاده رفتم تا به "میدان کناک" رسیدم.

 UZlFoFCakx0glyy3WQFS9TdflOWTw6yljzdwTRhE.jpeg

ازمیر در شب

PliUSjzMZU2q8K3wQVNbeSWKcUQZCNM7xkpDup4S.jpeg

ازمیر در شب

در میدان (که در واقع یک محوطه بزرگ است) مسجد و برج ساعت هست. "مسجد  کناک" یا مسجد "یالی (علی)" به دستور "عاشیه خانم" همسر " مفتح پاشا" که حاکم ازمیر بوده ساخته شده است. ساختمان 8 ضلعی و یک گنبد و یک مناره دارد. کمی آن طرف تر "برج ساعت" که از نمادهای ازمیر محسوب میشود، قرار دارد.  برج ساعت، سفید رنگ و سنگی با تزیینات و جزییات زیاد و نورپردازی زیباست. افراد زیادی مشغول عکس گرفتن بودند. چند نفر روی چرخ دستی ساندویچ و بلوط و صدف میفروختند. یک آب نمای منحنی با تعداد زیادی فواره در ضلعی که به سمت دریاست قرار دارد.

9KvPfTf9vg76p0CKJs3g2YBZZDRBj9cAsnTbFjbK.jpeg

نقشه ی کناک

LCAz9oRKISQlwsLDCFiCODuVxD9Z1qmDh1khJKC1.jpeg

مسجد یالی

CBOL0TejDIQpIqXaPGVbo6m5Bj1CvFFNIVoQxe0K.jpeg

 برج ساعت

3Vwc42Ou7QCsSTf5iXOnifqVQGBJBGfne1k71GuC.jpeg

 برج ساعت

ndHztowUdJWFRBCBmAb31KoWoeGfQ7iFdaXxUR34.jpeg

برج ساعت

SYxmjhoJxosuzeHMbRlwdLvAbOfAsaCOVKOGwzzk.jpeg

آب نما

 از روی یک پل رد شدم و پیاده تا "آسانسور ازمیر" رفتم. حدود 20 دقیقه طول کشید. مغازه ها، دستفروش ها و رفت و آمد مردم کمی بعد از میدان هم دیده میشد و بقیه مسیر خلوت بود.

jCLpDN74KmNn5KWeaSmbbT1VJMynjWZT5CB0UgHi.jpeg

محله ی کناک

erOb761n6Feb5p59mQa3J0DIRPwzhlq7UMfqGU9a.jpeg

پله های رنگی واقع در مسیر 

در کوچه های منتهی به آسانسور، کافه و رستوران هایی که میزهایشان را بیرون چیده بودند قرار داشت. آسانسور ازمیر یک بنای تاریخی محسوب میشود. بالای آسانسور هم میز و صندلی بود و تعدادی کافه. از اینجا شهر و ساحل دیده میشود. در ازمیر، گوگل مپ مسیر وسایل نقلیه عمومی را نشان نمیداد. به خاطر همین آخر شب با تاکسی به مبلغ 15 لیر برگشتم به هتل.

JTTwf8HZkktMPKjAQrdcvaNwoWORi4LFNjIKBpC5.jpeg

 کافه های کوچه

SanlRP7VhGWoKI30iEgVqT42ibuWN7Plkiw5pm18.jpeg

کافه های کوچه

VXe6zPHIwhclV0X1OStj1vmYXKS6DagGzuMtSUhy.jpeg

 آسانسور

doLWvv5QTLUc2Kq3DOFgvsi05Inj3yOqEWTpAiCw.jpeg

 آسانسور

0FHMHhWYlIaCvMeMT2iChAhZNPstPFITuUDYcuuj.jpeg

نمای شهر از بالای آسانسور

aiZWOChNTmxI4XC7XnyMuAjyrIdJ97VDp4zAelxD.jpeg

 آسانسور

فیلم 175 آسانسور

یک شنبه 7مهر

ساعت 8:30 بیدار شدم و بعد از صبحانه، عازم "تله کابین ازمیر"  شدم. صبحانه خیلی متنوع بود ولی من فقط توانستم چای و مقداری سالاد میوه بخورم. باز هم با تاکسی رفتم و 50 لیر شد. تاکسی بیشتر مسیر را از کنار دریا رفت. آبی دریا، پرندگان در حال پرواز و مردان ماهیگیر مناظر دیدنی را به وجود می آوردند.

FjriG1eHADctUChcatlGe8x2IgE40tIgMxTSnyfx.jpeg

صبحانه

تله کابین تعطیل بود. روی تابلویی نوشته بود ساعت  12 تا 21 کار میکند. دوباره با تاکسی رفتم مرکز خرید "آگورا"  که خیلی به تله کابین نزدیک بود. کرایه تاکسی  13 لیر. در مرکز خرید آگورا مغازه های مختلف از لوازم منزل و پوشاک تا وسایل الکتریکی وجود دارد. همچنین سینما و محل بازی و فودکورت روباز دارد.

yslhEZ6KgEyEPa1fHTyZkMeY5hcAkuSDwvb6idP5.jpeg

تابلوی  ساعت تله کابین

hIDSOJ82WgrgOMtUrNafztcjwsMFgtMyRy2NzoZl.jpeg

 آگورا

np7BsexQN3kzma1SQJ3VUMpo4zdf4qeP7vSKOvyT.jpeg

 آگورا

5V2u8xSOVDaRNf5mZjLlx7jl18nyyH3qm5gSxya3.jpeg

 آگورا

ساعت 12 دوباره با تاکسی به تله کابین رفتم. ورودی تله کابین خلوت بود. هزینه رفت و برگشت تله کابین 13 لیر است. بالای تله کابین، در 2 طبقه حالت تراس دارد و نمای شهر دیده میشود. یک دوربین هم گذاشته بودند که با سکه 1لیری کار میکرد ولی من چیزی ندیدم! طبقه ی پایین تر، راهی کف سازی شده داشت که درخت و فضای سبز بود. در قسمت مشرف به دره، چند اختلاف سطح ایجاد کرده بودند و میز و صندلی های کافه ها آنجا چیده شده بود. روی یکی از صندلی ها که به دره ی سرسبز دید داشت نشستم و از منظره ها لذت بردم. مسیر تله کابین هم محوطه سازی شده بود که موقع برگشت دیدم.

sa9ytj3dCftV3uZofjT2ADog8yj2Jx9Rgiflb5gl.jpeg

 ورودی تله کابین

 

50SF77trHvBs7806voqh7ZtDYK0Osh1RluwNAtFy.jpeg

تله کابین

wWMuhho6wFCTAayiJJ2ORXpDnxw68fZQzrWP1KHB.jpeg

تله کابین

199.jpg

نمای شهر از تله کابین

s1enRtwAJvKJshF49Sv60lhBnAbSEQNaLtGxCOYM.jpeg

تله کابین

d9ZpQ2XZeQ43m69sOlaJaJKyVqO1hJE81dkmbuju.jpeg

فضای مشرف به دره

فیلم تله کابین

3 ساعتی در تله کابین بودم و سپس با تاکسی به هتل رفتم.کرایه تاکسی 45 لیربود. ازمیر سومین شهر بزرگ ترکیه، شهری تمیز و زیباست. به نظرم ازمیر نسبت به استانبول تمیزتر و قشنگتر است، توریست ها خیلی کمتر از استانبول هستند و شهر خلوت تر است.

Aezf7wgOya2giiKVamMk42l6Jf3pxJ8cKzuVOyJi.jpeg

ازمیر

wbMZpk7DKWHcLmhCT8aqSc1q43ZFtextutOs0fIM.jpeg

 خیابانهای ازمیر

Ei3NVdOj6T5oBmHwJM7aVkNHa8J2gxawwEneBIhk.jpeg

 تراموا از وسط بلوار قاضی عثمان رد میشود

3DeVpV7nS5JfSesmKUjdu6fcLtaQnap9no79MxSi.jpeg

 خیابانهای ازمیر

K1RewnsTaeyc75DwDXvaiBSCBqzYISxVPM6I4hDm.jpeg

 خیابانهای ازمیر

داشتم استراحت میکردم که از سایتی که بلیط خریده بودم تماس گرفتند و گفتند پرواز برگشتم به تهران کنسل شده. گفتند میتوانیم پول را پس بدهیم، یا اینکه برای روز بعد همان ساعت بلیط صادر کنیم. با توجه به قیمت پرواز ها، راه دوم منطقی تر بود. با آژانسی که هتلم را رزرو کرده بودند تماس گرفتم و جریان را گفتم و خواستم یک شب دیگر هتل را تمدید کنند. اما قیمت اتاق خیلی بالا رفته بود. گفتم برایم یک هتل نزدیک با قیمت کمتر برای روز 4 شنبه رزرو کنند. هتل "تانیک" را پیشنهاد دادند من هم قبول کردم. هزینه یک شب 334000 تومان شد.

عصر ساعت 18 پیاده رفتم سمت" اسکله ی آلسانجاک". کنار ساحل فضای پیاده روی، دوچرخه سواری و نشستن دارد. سمت دیگر خیابان پر از کافه و رستوران است. اینجا مردم محلی را بیشتر از توریست ها دیدم و دیدن زندگی و فرهنگشان برایم جذاب بود. جوان ها دور هم روی چمن ها نشسته بودند و گپ میزدند. زوج ها دو نفره قدم میزدند و بچه ها مشغول بازی بودند. نزدیک اسکله صدای موزیک میامد. جلوتر رفتم دیدم کنسرت خیابانی در حال اجراست و عده ای بی توجه به اطراف و بدون ترس از قضاوت شدن میرقصیدند.

 

suA2YNVfNb7V4pLdrHoVRzBBJhpvhgLPKuePJNV4.jpeg

آلسانجاک

Hy4OjK7IrRzPdSBLfzErHd8YFPsB3ls2fvbbGItE.jpeg

ساحل آلسانجاک

WeoOw0hlevZAfC1wVhu61XPZwT4ZBUDkT90vjIwE.jpeg

آلسانجاک

Il6AtbbQxKQkacfpKjEMqKmWOK7ROqMkvuVxC7m2.jpeg 

آلسانجاک

ij1GymKjyBvqC513nLqM8vs7WMjBqICwnBca58eA.jpeg

غروب

 

W9kdEfu6lrGiwj4kRLMJHGUGfn0HqFskVYyTbNAY.jpeg

آلسانجاک

"لونا پارک" را در نقشه، نزدیک هتل دیده بودم. هوا تاریک شده بود که وارد پارک شدم. یک پارک بزرگ که شهربازی و دریاچه مصنوعی و کافه و... دارد. از کنار در ورودی تا جایی که چشم کار میکرد میزهایی چسبیده بهم چیده بودند و روی میزها کیک بود. هر قسمت تزیین متفاوتی داشت و گویا توسط افراد مختلف درست شده بود. جلوتر مراسم اهدای جایزه بود. جشنواره بین المللی شیرینی بود و اتفاقا از ایران هم شرکت کننده داشت. پارک زیبایی است. آبنما، مجسمه و المان های مختلفی دارد و سرسبز و پردرخت است.

 

WlnP8Cm91n2LaovDEpMjrMusVFU3LR4SsLpKLDVn.jpeg

پارک

f1iDnH5kBHyshESdSMbmDxxQGirH3S2rYnrdHLAC.jpeg

کیک 3000 متری در پارک

fBmlnfTmpJLkF0x9XJLKuJ4twQSn4pKdoIYTpgPg.jpeg

پارک

U4gmjZGyjGJRDAloXVvW8izk7QNjkjP9xM2AofW5.jpeg

پارک

9H7obvf7vL6WR8rTWURGECEjuMiQNgdDl1HxowwQ.jpeg

پارک

ساعت 22 برگشتم هتل که زود بخوابم. میل به غذا نداشتم، سر راه یک لیوان دوغ از مک دونالد نزدیک هتل گرفتم 2.5 لیر. فردا برنامه رفتن به "افسوس" و "کوش آداسی" بود.

 

 دوشنبه 8 مهر

دوستم برنامه ی آفلاین برای تردد در ازمیر معرفی کرد به اسم" trafi" که خیلی کمکم کرد. راه رسیدن به افسوس را از اینترنت سرچ کردم و دیدم بهترین انتخاب قطار است. خوشبختانه ایستگاه قطار "باسمانه "نزدیک بود. ساعت 8 پیاده به ایستگاه قطار رفتم. 10 دقیقه ای رسیدم و بلیط قطار به "سلچوک" (سلجوق) را خریدم 7.5 لیر. البته  مقصد نهایی قطار "دنیزلی" بود. ساعت حرکت را از خانم فروشنده پرسیدم گفت 8:53. با خودم گفتم چه دقیق! حدود ساعت 8:30 قطار آمد و راس 8:53 حرکت کرد! قطار در ایستگاه های مختلفی توقف داشت. که هم اعلام میشد و هم روی مانیتور نوشته میشد. دومین ایستگاه "فرودگاه عدنان مندرس " بود. ساعت را نگاه کردم 9:15 بود. خوشحال شدم که برای برگشت به ایران میتوانم با همین قطار به فرودگاه بروم و لازم نیست آن همه مسیر مترو را طی کنم.

82aFoE6u6GMhAyyjbf8Eu3hvrYI3MPktXuS5sRir.jpeg

ایستگاه قطار

7zYSoCiPwEB6995kxI2eswGqvuYLqnJsWaVbCQzZ.jpeg

ایستگاه قطار

PcCRqevP9Byt52YL3PElz1aLznCp7yrqIPF6imjH.jpeg

بلیط ازمیر به سلچوک

WHnaR2x5Nx9QRgW6DnbyECcLCE6nUDgxw3blIZIF.jpeg

 قطار

جاده خیلی قشنگ بود با اینکه خوابم میامد نتوانستم از دیدن مناظر بگذرم.

Hmm4uBnZEFzE5U1mHaSivpooXBQx7IuTKLw6CVwR.jpeg

جاده

OJ2gCRtEV8jkVpf0SwZzKS5SVqJI64tE0M3wdeIr.jpeg

جاده

z7nRLBpK2Fm9igswuizYaalooX4wrcpgDxK9gicA.jpeg

جاده

Vmw11IUUrmmfCDmjfaOoQwKH1wpkUI6mWjLdW93b.jpeg

جاده

ساعت 10:15 "سلچوک" پیاده شدم. سلچوک شهری کوچک با آثار دیدنی تاریخی زیاد هست. متاسفانه من وقت زیادی نداشتم. فقط به دیدن کتیبه و ستون های بلندی که در مسیرم بود و کافه هایی که پیرمرد ها مشغول بازی یا صحبت بودن اکتفا کردم. یک مسیر 5 دقیقه ای پیاده رفتم تا به ایستگاه دلموش های افسوس رسیدم.کرایه دلموش به "افسوس" 4 لیر بود.

bVfLiqVl2s4cUkJlEnI8kXN8YMFeSA8iiID9F9PB.jpeg

ایستگاه قطار سلچوک

jWUGG2tjXhx1VQD21likfxO2ambW9prJRRT3y4pn.jpeg

ایستگاه قطار سلچوک

 

 سلچوک

KYMWKtjxKifmfaKpIQnGUZ19LmMAzFpVDtpue7NC.jpeg 

مردان مشغول گفتگو

PF2lq65Moom6ukaKmJ8BH6PxIu1yem77C4MCgC4e.jpeg

مردان مشغول بازی

g47YGg65WTEpbGPJK934PM8h6Wrv9yfveZve24xx.jpeg

سلچوک

pZ1NOCvk51NcKHKGZXj8Y4G3mPEXcBB3YRADWrZS.jpeg

 سلچوک

GgK2C2PgeG7VwODdMw5N1C0ObNhQkKfdBSmrHw9M.jpeg

 سلچوک

zaH5VzvAxHtmKFsgDE9vSDrnkXXy1yiUsKrMQftA.jpeg

 سلچوک

"افسوس"! از وقتی عکس هایش را در اینترنت دیده بودم، دیدنش به یکی از آرزوهایم تبدیل شده بود. فکر نمیکردم به این زودی بتوانم بروم. راستش یکی از دلایلی که به ازمیر آمدم دیدن افسوس بود! این شهر اقامتگاه یونانیان باستان بوده و مربوط به قرن دهم قبل از میلاد است. به روایتی اصحاب کهف هم در این شهر زندگی میکردند. قبل از ورودی اصلی، دو طرف مغازه های مختلفی دیده میشد. در صف خرید بلیط ورودی بودم که دیدم خانم و آقایی فارسی صحبت میکنند. خانم ترکی بلد بود و به او گفته بودند مسیر رفت و برگشت طولانی است و بهتر است با ماشین تا بالا بروید و پیاده برگردید. بلیط را خریدم 72 لیر. با همان زوج تاکسی گرفتیم تا ما را ببرد بالا (بعدا متوجه شدم بالا یعنی در ورودی بالایی). البته درشکه هم بود که 80 لیر بود و تاکسی 40 لیر. ساعت 12ظهر وارد شهر باستانی شدم، هوا خیلی گرم بود و آفتاب مستقیم میتابید. شهر را بدون راهنما دیدم. قسمت های مختلف شهر تقریبا قابل تشخیص است. تابلوی راهنما و توضیحات هم دارد. به نظرم قشنگترین قسمت کتابخانه است که مجسمه ها و حجاری های زیبایی دارد.

jgURubPAfUqYG05o85gpJCE2GPm2xA5NXEfPzQhi.jpeg

 مغازه های ورودی افسوس

q4svZhbV7qi6UEeCKJdjxLldRalEsaKm49xNFcdz.jpeg

افسوس

dFhQpAwfniQ6GG0TzccIifrqHUfAhwEve9U2YNoi.jpeg

افسوس

khJ4TrmMMiXKJmmK9YGQmuxqsOSti9QjLXFlDOnl.jpeg

افسوس

scaZGlMOVHbex5rHn6fvZc4wC2Kqj2JXZhygccHL.jpeg

افسوس

FMCiUGZTZ3hr0yqFeXU9Bpb0KXcUdeZHnCunKJ1M.jpeg

افسوس

sNzBM8RN4aojJihnzaW5lAyF8864pjUH0LzZzApt.jpeg

افسوس

lUFpLv9nhGQrSV1rQukfSBaZjHgkMDpJW5c9hZjV.jpeg

 افسوس

vZDrJGlUw3IcblLUSEBPMYG0TMmXIA51oSLeJNNK.jpeg

 افسوس

ساعت 14:30 تقریبا کل شهر را دیدم و به قسمت ورودی که بلیط خریده بودم رسیدم. مغازه ها را نگاه کردم؛ چیزهایی مثل مگنت، وسایل تزیینی، لباس، زیورآلات و... داشنتد. از یک گردنبند خوشم آمد. قیمت را خیلی بالا گفت تشکر کردم وآمدم بیرون اما فروشنده بشدت سمج بود و اینقدر قیمت را پایین آورد و من گفتم نه که هر دو خسته شدیم! بالاخره سر قیمت به توافق رسیدیم و خریدمش. اول فکر کرده بود اسپانیایی هستم! رفتم تا انتها و برگشتم. فروشنده ی گردنبند صدایم کرد و یک سنجاق که چشم زخم به آن وصل بود به من داد (احتمالا از قیمت زیاد گردنبند عذاب وجدان گرفته بود!). طبق معمول این چند روز، هنوز هم احساس گرسنگی نداشتم. فقط یک بستنی خریدم. بستنی چوبی میوه ای 11لیر!

DmQo0RwuTgcJY1ZGZaxB8fBNqRk0Vg3df2KGmsV2.jpeg

 مغازه های ورودی افسوس

F3LOOelRseiTNZMIJHCJr6sI3VkewZIs4AnLcK9Z.jpeg

بستنی

به پارکینگ  رفتم و جای دلموش های سلچوک را سوال کردم. برای رفتن به کوش آداسی دوباره باید میرفتم سلچوک. کرایه دلموش 4 لیر بود. از سلچوک سوار دلموش کوش آداسی شدم 7.5 لیر. مسیر سرسبز بود و جنگل کاج زیاد داشت.

pdeP6Dk9e5GY6vupoWqE6UkxCd06XWgL8HQ2J3oA.jpeg

جاده سلچوک به کوش آداسی

FUFA6MWmnbcsKaQuo0sv11Bjany8Dfk43Ch1d2ff.jpeg

 جاده سلچوک به کوش آداسی

ساعت 16 به "کوش آداسی" رسیدم و رفتم" بلوار آتاتورک" قدم زدم. بعد رفتم ساحل. هوا خیلی گرم بود و هیچ سایه ای پیدا نمیشد. کوس آداسی شهر قشنگ و تمیزی بود آب و هوا از ازمیر گرمتر بود و هنوز میشد توی آب رفت. در حیاط اکثر خانه ها، درختان میوه هست و نمای ساختمان ها با گیاهان مختلف تزیین شده است. نزدیک ساحل بودم که خواهرم برایم عکس دفاع برادرم را فرستاد. من را سورپرایز کرده بودند و خبر نداشتم امروز دفاع میکند. از اینکه برادرم دکتر شده خیلی خوشحال شدم و یک خاطره ی خوب در "کوش آداسی" برایم رقم خورد.

sWrLnXWduRcodA7htyRh8EiRFkUezX1enrlQrlxt.jpeg

کوش آداسی

3dSM8QZjGWshdOO7W60M1OzLJWB2lKwgemTSsver.jpeg

کوش آداسی

mhttsg2MAoTNLnWqa48BFtIlp95ACZSWcy8Sygge.jpeg

 ساحل کوش آداسی

q3hZKN3fAd3liUOmM8IS7wbDbHgMTUbTyibd3pf5.jpeg

 ساحل کوش آداسی

 

W2QvaFyjRHU4GnozoVVEpGohsfJ0MnU8lrbFdY98.jpeg 

 ساحل کوش آداسی

8xlEaHAOZuEjnjVs98CqQFA4J4UfU2yCJNJW84Aj.jpeg

بلوار آتاتورک کوش آداسی

Vlnbzta3onjvE7ylT8IwBPIgc32cLLNZM4dmYOJM.jpeg

بلوار آتاتورک کوش آداسی

 

 سوار تاکسی شدم و رفتم "قلعه کوش آداسی" (جزیره کبوتر). کرایه تاکسی 18 لیر شد. کرایه تاکسی اینجا از ازمیر گرانتر بود. قبل از ورود به قلعه، اسکله بود که تعدادی کشتی کوچک آنجا بودند. یک تابلو آنجا بود که نشان میداد کشتی تقریحی که 1ساعت در دریا گشت میزند، ساعت 18 حرکت میکند. قیمتش 10 لیر بود. دوست داشتم سوار شوم اما ترسیدم برای برگشت به ازمیر دیر شود. آقایی یک طوطی زیبا روی شانه اش گذاشته بود و برای عکس گرفتن با طوطی 10 لیر میگرفت. "جزیره ی کبوتر"، روی بلندی قرار دارد و زمانی جزیره جداگانه ای بوده که دورش حصار کشیده بودند و به عنوان قلعه استفاده میشده است. منظره ی غروب از بالای قلعه خیلی دیدنی بود. آب دریا خیلی شفاف بود و میشد از آن ارتفاع ماهی ها را دید. از آنجا و به کمک لنز دوربینم یک مجسمه ی بزرگ کشف کردم! داخل فضای قلعه یک ساختمان کوچک بود که در آن اسکلت نهنگ و دور تا دور، ماکت کشتی گذاشته بودند.

hSUonF0mUpJasDjUz2bZkXeOo8W8pAgWmAgsA1Rk.jpeg

اسکله

ozoPAAJWi827u4TbmVbj713VrsAoccwh52DJqnkh.jpeg

طوطی

JtlpISS0SWEVPYn0wpnFu1GW4gt0O5odMIj3KjQJ.jpeg

 مجسمه ای که در فاصله ای دور بود 

71Sox7rTCpFoUhyrDwR3FeSMgtLVwT3gSnfL4E75.jpeg

 فانوس

6IDxxYFHwOFYBcwitFfndjUZFaI9egzzd2L1tgSM.jpeg

جزیره کبوتر(قلعه)

PFkjjQ8HnjG0mj6Fk1ZNbF5BztGlM7YBciJ5DB5z.jpeg

 جزیره کبوتر(قلعه)

VlKIZowEb5bMvAbcZXSJ5mAg8qMfp4aXaED3MeZ1.jpeg

دریا

 CHkY2EXOAyOs28CoqdAykNs1vtOYTyee1CZIeQLT.jpeg

موزه

VBIpuyj3KKWHyvXgCLGJIj7dO8lyCkQ0liuATrc2.jpeg

موزه

yKIjlPwHS1HDmAurFWP0i33irfGGiQ7Noo0OKRs6.jpeg

جزیره کبوتر(قلعه)

uG1xb0T7dmjAXmq9BqrrRbrEFTNCIAWUn9E71x11.jpeg

کتیبه داخل قلعه

 JVR06qFsISdW74MIAl2XgysUPrcDV5I2RumYwmgg.jpeg

دریا و آب زلال

YWcTjWrHz1VHnyKJVGwxu5E56ZXbdlKN5GVu7dkg.jpeg

غروب

بعد از دیدن قلعه پیاده رفتم "کاروانسرای کوش آداسی". البته تاریک  بود و فقط چند تا عکس گرفتم. کاروانسرا دو طبقه است. دور حیاط راهرو هست و اتاق ها در راهرو قرار دارند. برای رفتن به ترمینال سوار تاکسی شدم (32 لیر). ساعت 19:45 رسیدم ترمینال، اتوبوس ازمیر ساعت 20 حرکت میکرد. بلیط گرفتم  (15 لیر) و سوار شدم. ساعت 21:45 رسیدم ازمیر و با اتوبوس به هتل رفتم.

jaAErBXwDl5MxtdfAuyU6OXgKHM2XPJtfvQrdzOt.jpeg

کاروانسرا

VqBxFZY83mcNGNtlDh762AOw77uzIbcQmen9kePc.jpeg

 کاروانسرا

oTDGyZNhz3dP5NTgsvYC46NXBdqmTMUqPDoVRvZY.jpeg

 کاروانسرا

fGX5y2bwjfGtcIXWXsy3JYgOAVg7qM9akzCWOniB.jpeg

ترمینال کوش آداسی

1paaYql4j8CeH4vgMF7bQoz3RSNNVKnd2TJDBoks.jpeg

 بلیط اتوبوس به ازمیر

 

سه شنبه 9 مهر

صبح بعد از صبحانه ساعت 9:30 پیاده رفتم "آگورای ازمیر" که منطقه باستانی وسط شهر است و متعلق به یونانیان و شبیه افسوس است. این آگورا 3 طبقه بوده و هنوز هم افرادی مشغول برداشت و بررسی محل بودن و بقایای ستون ها و طاق های سنگی در اینجا وجود دارد. ورودی موزه 14 لیر بود.

7uLNr4zpikP5jJO52QmKSzA5ns0vj9TopYV6xlZT.jpeg

 آگورا

1BGpdaHYg63IDCLwzO5PyZUOUb82naC2xB3nYxKB.jpeg

 آگورا

k8DFksTMxfbnOjxbHpb60i3sQWWJJYxCbkeLR4n3.jpeg

آگورا

cJIog6ApYE18myv7vOhJyfUZRSTlRaF6SS1XyPQO.jpeg

 آگورا

AYkKPjlO2JRk0aU5KMHyVc0Q9fxb3GdsFCNCdq1H.jpeg

 آگورا

نزدیک آگورا یک ساختمان سنگی توجهم را جلب کرد. از نورگیرهای سقف گنبدی آن حدس زدم حمام باشد. مشغول عکس گرفتن بودم که یک نفر آمد و گفت اینجا حمام است و میتوانی بیای ببینی."حمام نامازگاه" نام داشت. رفتم داخل بخار داخل حمام خیلی زیاد بود و هوا گرم بود. به سرعت فضاها را نگاه کردم و عکس گرفتم. شبیه حمام های سنتی ایرانی است اما خزینه ندارد. دو اتاق پوشیده از سنگ مرمر دارد و دورتادور اتاق سکوی کوتاهی هست و چند شیر آب و سینک سنگی با فاصله کنار دیوارها قرار دارد.

3WkFp2WuKnNtOquMMrcBnGPSQWoKPHQj7re4SaHc.jpeg

 حمام نامازگاه

p9Oz7TPwnEww49OMH8KGQtuN9u6MjDSn3WwYb8bh.jpeg

حمام نامازگاه

3IG9SBpcUSBZk2REh1QOnmk5VckGiaPImY17GGZ0.jpeg

حمام نامازگاه

MQU2axzC9agtg8wsrNIkFcm5vOocWm97eMoPblaP.jpeg

حمام نامازگاه

Ga9zWv0Kou8JoQLp03SNFRJZTBNQTzWXMFmgrPSc.jpeg

 ورودی حمام نامازگاه

یک فضای سبز کنار حمام بود. روی نیمکتی نشستم تا استراحت کنم. چند بچه داشتند بازی میکردند. دیدم دارند با هم فارسی حرف میزنند. صدایشان کردم گفتم ایرانی هستین؟ گفتند نه افغانستانی هستیم اما از ایران آمدیم اینجا. پرسیدم «خونتون کجاس؟» گفتند همینجا و به پیاده رو اشاره کردند! میگفتند شب ها همینجا میخوابیم و برادرهای بزرگتر و پدر و مادرمان روزها میروند سر کار. کلا خیلی شاکی بودند و میگفتند ایران را دوست داریم. دلمان میخواهد بیایم ایران. کلی هم برایم درد دل کردند و از خانواده هایشان گفتند. خیلی دلم برایشان سوخت.

zE0gbcajEEsYinVEJV2uuHmABn7MUR7S5H4iy042.jpeg

بچه ها

محل بعدی که باید میرفتم، دیدن "قلعه کادیفکاله" بود. نقشه را نگاه کردم، تنها راه رسیدن به قلعه پیاده روی بود. مسیر خیلی سر بالایی و پله داشت. اما دیدن خانه ها و مردم داخل محله ها، جذابیت خاص خودش را داشت. حدود 30 دقیقه طول کشید تا رسیدم قلعه. دیوار بزرگ و با ابهتی دارد، اما داخلش خبری از قلعه نیست! بیشتر ویرانه است و در چند قسمت بقایایی از دیوارها مانده است. تنها حسنی که داشت این بود که از بالا سمت دیگر شهر را دیدم و سردیس غول پیکر آتاتورک را دیدم.

AUp4QneudeDMSHA7foJTaRC4Hy1j5M6kRHMhJQUp.jpeg

کوچه ازمیر

NLEBvaJeG2hhOuIIEpshdpP3wE1uauJy8lw7dDPx.jpeg

کوچه ازمیر

Hed1TKKJGKuZH1OKf4KMijuLoYOGLhGB9WSFhydy.jpeg

خانه ها

kbhF9NEcRJgRlQGSOm37WhFbcoLTvFIt10KSHwlU.jpeg

 ورودی قلعه کادیفکاله

3l8bNeLSBzg5cYh5v4NfEmUHeYYB2BwwZmqi9Rv9.jpeg

قلعه کادیفکاله

3e9MQNv5gVuWZpctHapCuafMQb4zAvy1Byz1ZYmk.jpeg

قلعه کادیفکاله

68TGNYFx74syblOcLxplp3txaym8BLgoGpq1DBxl.jpeg

قلعه کادیفکاله

Pz5BTFOxe9i3fPy5TDvyS62VOdyk4qlE9vqWRbQe.jpeg

نمای ازمیر و سردیس آتاتورک

KIvZv4yO72d9PthBPfuyejTs0hwXKoVe8qtHCphR.jpeg

نمای ازمیر

20oqBb2EGjsd48hEWRoOcdTjgewntOiwkvtgXYtl.jpeg

نمای ازمیر

فیلم نمای شهر

مسیر برگشت سرپایینی و راحت تر بود. حواسم به اطرافم بود، روی یک شیب تند، سر خوردم و افتادم. مچ پایم بشدت درد میکرد اما به راهم ادامه دادم! کوچه های جالبی را دیدم و دوباره از داخل لوناپارک رد شدم. در راه برگشت هوس پفک کرده بودم. از یک سوپر مارکت پفک خریدم. وقتی خواستم بازش کنم دیدم محصول وطنی است! بعدا دقت کردم و دیدم سوپرماکت ها همه چی توز دارند. موردی که در استانبول و ازمیر خیلی به چشم می آمد، تعداد زیاد سگ هایی بود که توی کوچه و خیابان بودند. سگها بی آزار بودند و کسی کاری به کارشان نداشت. البته تقریبا همه ی سگ ها علامت واکسینه شدن روی گوششان بود.

jVdlwi6bBPvzitpgZNm9INVG9aM6Fw1hiqbLfEaS.jpeg

 کوچه ها

در مسیر کوچه هایی دیدم که با مسقف کردن آنها با گیاهان یا برزنت، به بازارچه تبدیل شده اند و هر قسمت مختص یک نوع وسیله بود. پوشاک، وسایل الکتریکی، چمدان و... 

7xKR3tsQlUB9Jyb3fD75S9p2FoRIYkIAabo8iVwj.jpeg

بازارچه

921UDyescwiHPhYQmxSZG9oOcY9lk4WOKE8LYBi9.jpeg

بازارچه

tawMINA0dyfpQOKBn5jsTAi0ZzuKfatQqwLOXjbd.jpeg

بازارچه

oq9N6sf74TyLTQlcTqIQ9ej1iE06JJ8XPfpfuMnI.jpeg

چی توز

 

8BO4yAALz61HGS24WNZamzOD4z22kEIzPsBhgzoU.jpeg

سگهای خسته

EJEHmcugBCgFlAFy6yeLuTZ8gNGd1zmgnsd8UDj2.jpeg

ورودی لونا پارک

kJkn7NFmqdwlgr0ADsRDITDF8RvW0uZkdWThnUnv.jpeg

لونا پارک

nXz3Zp2geSQ5OVG35cNJdl0PUMzgxPCZaHJq5kWz.jpeg

لونا پارک

ساعت 14:45 لنگان لنگان رسیدم هتل. درد پایم بیشتر شده بود(بعدا که به ایران برگشتم فهمیدم رباط پایم آسیب دیده و باید استراحت میکردم). رفتم داخل وان و کمی ماساژش دادم و بعد خوابیدم. ساعت 18 رفتم ایستگاه مترو "چانکایا"و  ایستگاه" برنووا" پیاده شدم. حدود 20 دقیقه تا مرکز خرید برنوا پیاده روی داشت. این مرکز خرید خیلی وسیع است و علاوه بر معماری خاصش انواع مغازه ها و فودکورت و شهربازی و... دارد. کنارش هم شعبه ی بزرگ ایکیاست. کلا فضا را خیلی دوست داشتم و به جای خرید تو محوطه چرخیدم. استفاده از مجسمه و گلدان به شکل های مختلف، آنجا را دیدنی کرده است. در محوطه یک کنسرت هم بود و مدتی به تماشای کنسرت نشستم.

T4HXs7dA0s5zsHa62HBfttCAh35jmas1Klw1ZZEX.jpeg

 ایستگاه مترو برنووا

QdIoxuiQeg26DRnzWGHZJD15muZ8KRjtl0c2CzBZ.jpeg

مسیر رسیدن به مرکز خرید فوروم برنوا

DkGKMbGvRdEEQ9OVpF0In5ceLs45tU4yHFZAC1fm.jpeg

مرکز خرید فوروم برنوا

rxMYhcGoiBMYX2Bd0RzLqVunYvvJQYvj8ilGGcMJ.jpeg

مرکز خرید فوروم برنوا

cvVrR2XqUzuFTebztygbpg0ptfwd7obxRSz4UAhD.jpeg

کنسرت در مرکز خرید فوروم برنوا

Fkj07Vh3yUFiELAjU7PLXrfEjbIWTnoXw7nIZEVM.jpeg

 مرکز خرید فوروم برنوا

SHBlFEBI5ObNcfGfWb1VtvwQOtYr9iB7VPfZ0HtB.jpeg

مرکز خرید فوروم برنوا

ساعت 22 مرکز خرید تعطیل شد. هوا سرد شده بود، بنابراین با تاکسی رفتم مترو (13 لیر) و بقیه مسیر را تا نزدیک هتل با مترو رفتم. صبح میخواستم شهرهای چشمه و آلاچاتی را ببینم. چون کل روز  را خارج ازمیر بودم، باید صبح اتاقم را تحویل میدادم. با خانم مرادی تماس گرفتم و از ایشان خواستم با هتل تانیک هماهنگ کنند تا من وسایلم را فردا صبح ببرم آنجا و عصر چک این کنم.

 

چهارشنبه 10 مهر

ساعت 6:30 بیدار شدم و بعد از صبحانه ، با وسایلم از هتل خارج شدم. خوشبختانه هتل نزدیک بود و زود رسیدم. وقتی وارد شدم 2 خانم در پذیرش بودند و خانم مسن به ترکی از ظاهرم تعریف کرد و خوشامد گفت. خانم جوانتر انگلیسی بلد بود. خودم را معرفی کردم و وسایل را به ایشان سپردم. با تراموا به ایستگاه "فحرالدین آلتای" رفتم و بعد پرسان پرسان رفتم اتوگار (ترمینال) و سوار اتوبوس های" چشمه" شدم. راننده حدود 15 دقیقه منتظر مسافر ماند و ساعت 9:15  حرکت کرد. کرایه اتوبوس تا چشمه ۲۰ لیر بود. جاده خیلی زیبا بود. سمت راست دریا بود و سمت چپ کوه و جنگل. اما شیشه ی اتوبوس و آفتاب اجازه ی عکاسی نمیداد.

 5zUgtEkr7xghTzzmCCh5OcjXBwnT6RnPxlxmYyxU.jpeg

 اتوگار ازمیر


آخرین ایستگاه پیاده شدم.چشمه حدود 90 کیلومتری ازمیر است و کنار دریای اژه قرار دارد. معروفترین جاذبه ی شهر، چشمه های آب، تفریحات آبی و کوچه پس کوچه ها و کافه و مغازه های شهر است. جاهای مختلف شهر از مجسمه های یک زوج عاشق! استفاده کرده اند.

b94HLotRZFvtTA9cex0WssfpDpGapzFrvq1nTLLk.jpeg

مجسمه در میدان شهر چشمه

bmLfAJVqIiRkzxkrUUhY0MUqATg1azEMlyuY8L7G.jpeg

مجسمه در میدان شهر چشمه

YZ1d8dzl6k2QzppVDC1RD42JtTvTq0yheBNLnUly.jpeg

مجسمه در شهر چشمه

LfQ2tjIG0YRMl3r4xhUJJpYAxS5h7OpDWwB4sFWp.jpeg

چشمه

در یکی از کوچه ها، گالری نقاشی بود رفتم داخل. ساختمان کلیسا بود که گویا الان بعنوان گالری از آن استفاده میشود. "کلیسای آیوس هارالامبوس" که قدمتش به قرن 18 باز می گردد. تابلوهای نقاشی و چند میز فروش صنایع دستی در آن قرار داشت.

kzkwavSoCuEnqHvbIxMguHkuzSbLQir7P0WyZBHQ.jpeg

 کلیسا

8rgzysjKWcRBSKhfvIpCIunfU6TrfaSPVAaGEpaL.jpeg

 کلیسا

AlOXpiq2jLDBXfBA2COXdWkZvxMFbh5BwNY6phgf.jpeg

 کلیسا

ساحل و دریا هم خیلی زیبا بود و آرامش خاصی داشت. چند تایی قایق روی آب بودند. عده ای ماهیگیری میکردند و چند نفر هم روی نیمکت ها نشسته بودند. البته هوا گرم بود و خیلی نمیشد در آفتاب نشست. من هم چند دقیقه ای نشستم.

nklX6dJ8jdmAWyMgEpwKi7YYxP3qmRtMBX6qnfuO.jpeg

ساحل

1Gw7ZKoWXinbCStz2FNBsz3Qw6BbsQhGcyll388G.jpeg

 ساحل

"قلعه ی چشمه" جزو بناهای معروف شهر است،  ورودی قلعه۱۴ لیربود. البته ورودی موزه ها جداگانه بود. قلعه خیلی بزرگ است و قسمتهای مختلفی دارد که با پله یا رمپ به هم وصل میشوند. سفال و ظروف مختلف و... را در چند اتاق و سالن قلعه به نمایش گذاشته اند. از بالای قلعه چشمه و اسکله را میتوان دید.

RUenN87C76u82gXXjg83pauioe3cGnXVlV3fVmtL.jpeg

نمای قلعه ی چشمه

2FKmNj7GbzBzq9FPnhnnpgxNwCR5bvFJIrrUBcL4.jpeg

موزه داخل قلعه

14DDXeT8YLzDQFqQVVwB3Ffx9hn77vavS7FcSUci.jpeg

 قلعه

HSft38W0weZykRcBxq5WrCsF9NFOm9YcqOQMIZof.jpeg

 قلعه

k8iCT07u5HfZpdVShiOOKmseADtTM7p2MgbCfA0I.jpeg

 نمای شهر از بالای قلعه

prHEzYssFQOOgr64EXJxaPtOxTI3SIYduljQIGda.jpeg

 قلعه

LdSNXp5McdLdnS6u1oTEqa0PwNrcRUbU5ddDaa5n.jpeg

قلعه

JAZacyffOrwpvEK1VflJ4cnzQ5xeME73SHTRL6kc.jpeg

نمای شهر از بالای قلعه

نمای شهر از بالای قلعه

در کوچه ها چند مغازه ی بوتیک  بود اما قیمت ها خیلی بالا بود. وارد قسمت مسکونی شهر شدم، خانه های یک تا سه طبقه سفید رنگ، به فاصله کنار هم ساخته شده و در حیاط ها انواع درختای میوه و کاکتوس و... دارند. شهر چشمه بخاطر چشمه های آب گرم و سردش معروف است، اما من چشمه ای ندیده بودم. در مسیر رفتن به اتوگار یک بنای مکعبی توجهم را جلب کرد. جلو رفتم واز تابلوی نصب شده  فهمیدم چشمه بوده، اما الان کار نمیکند.

qz9dFER308zFO51oeaN1BIrucJDNyTmjuQUTjGNI.jpeg

خانه ها

Y4ttnp4Jhzc97yJiTv9dHp0HXSkamiMjVviuSJph.jpeg

مغازه وخانه ها

Mt1OECEecmng03C3QnlAWx20RQDvGilIFyatChBf.jpeg

درخت تزیین شده با پارچه

66xWkklvUIWE5HQhxa6XlNxZnbJCHXrhzIBgaDtL.jpeg

خانه ها

MKj3OMo1QfWdNPVCaicYC4uiM4hK9LCs1mO2U4zl.jpeg

خانه ها

NTaOXxcnXu3NAgOqunsYOEojfkDOcB0zX0JPpiYC.jpeg

چشمه ی قدیمی

kQQtoBpdRmal75jjZjVFF98oysHXJUAwOfX1be1e.jpeg

 تابلوی روی دیوار چشمه

 ساعت حدود 14:30 رفتم اتوگار و با دلموش رفتم شهر قبلی که صبح از داخلش رد شده بودم، "آلاچاتی". کرایه دلموش 5 لیر بود. این بار بیشتر از داخل شهر رفت و مسافر سوار و پیاده میکرد.

 

ساعت 15" آلاچاتی" بودم. یک فضای سبز نزدیک ایستگاه بود و دو عروس داماد مشغول عکاسی بودند.  البته بعدا عروس دامادهای بیشتری در شهر دیدم. رفتم داخل، "آسیاب های آلاچاتی"یکی یکی ظاهر شدند! چهار "آسیاب" کنار هم روی بلندی قرار دارند. این آسیاب ها نماد آلاچاتی هستند.

QgDFDL7JPhMMiYKvwh8oPJj4M2Y0HvRpxQvkiRqe.jpeg

پارک آلاچاتی

TFhw58H2bFRDuheqO9179OlnyKGp5E7rPhwqHvvF.jpeg

آسیاب آلاچاتی

NsPwLJBKASMxq0ZVSKO09URTJjl47M7ks94kPKxf.jpeg

آسیاب آلاچاتی

lYff5ifQpuuYtAj8w9txSmaQNsTNdJtjxx4qelas.jpeg

آسیاب آلاچاتی

از ضلع دیگر پارک از طریق پله رفتم پایین و وارد کوچه های زیبای شهر شدم. آلاچاتی هم مثل چشمه شهر کوچکی است. کوچه ها و کافه ها و مغازه های زیبا و جالبی دارد. قدم زدن در کوچه های آلاچاتی اصلا آدم را خسته نمیکند. هر قسمتش یک شکل است و خلاقیت در تزیینات خیلی زیاد است. توریست های چینی در چشمه و آلاچاتی خیلی زیاد بودند. 

ZXvHFdrKf2zhezQtVXSED1uVU87SGBFYvkIU8GgN.jpeg

 آلاچاتی

VceBFuAi01Ha6VBlhgRFvGui3s7t6Uh4qGaidHvc.jpeg

 آلاچاتی

lUzJuSyEqyprf74Vum1GsKUI0dMLwLYptgEP0nuQ.jpeg

 آلاچاتی

l6nfUi6Xq7iIdCaz72XgddxM3OT7yknbxJn4EJWM.jpeg

آلاچاتی

rc0M38nBWaPfyrKa1Dw0QvHEY1hRcDBXjgoDgJhV.jpeg

آلاچاتی

داخل یکی از کوچه ها یک ساختمان با یک مناره بلند بود. حدس زدم" مسجد" باشد. دور بنا چرخیدم، در ورودی را پیدا کردم. چند نفر دم در روی نیمکت نشسته بودند اما در بسته بود. از مردها سوال کردم «میشه رفت داخل؟» گفت بله و آمد در را برایم باز کرد. کسی داخل مسجد نبود. کف مسجد، موکت سبز رنگ دارد. روبروی در، محراب و طاق با ستون های بلند قرار دارد. با راه رفتن، صدای چوب از کف شنیدم. گوشه ی موکت را کنار زدم و دیدم کف چوبی است. یک پرده ی بلند کل ضلع سمت چپ را پوشش داده، اول فکر کردم مثل مسجدهای ایران زنانه و مردانه را جدا کرده! رفتم پرده را کنار زدم. نفسم بند آمد! پشت پرده محراب با شکوه یک کلیسا بود، با نقاشی ها و تزیینات طلایی و سفید. ساختمان قبلا کلیسا بوده و الان تغییرکاربری داده و مسجد شده است.

 F4IiopBb8GVsKZLjxT30l77gmW9rhXWPT97FAnCL.jpeg

مسجد آلاچاتی

SkwILWH2XwWVfBMLhnSCy9ZLRy5hO7xkf1RJmBi3.jpeg

 مسجد آلاچاتی

IgYAm9HZSLyL6K3iReEah0fe71uACcY2Gx8NRLOd.jpeg

 مسجد آلاچاتی

jOGYLHhekrdz3YLTtK6PZj4xXkIWKyWO1a047zDh.jpeg

 مسجد آلاچاتی

6xgJzzsADVWKd3cN31NFzbvM8cnqAfeCyvXYJLIW.jpeg

مسجد آلاچاتی

RvGbBCSdA5VK7pW61FOjXbH3EBntIt6kUUhqutWO.jpeg

 مسجد آلاچاتی

rLjULjDdBVVZX303OPtNG1B0GmNpe5UrEd6Cbw1k.jpeg

 مسجد آلاچاتی

JChCpprQD7uV8KOumhomEvos69qWv37OriYt5eOV.jpeg

مسجد آلاچاتی

 

یک بازار صنایع دستی هم پیدا کردم. کوچک بود اما وسایل قشنگی داشت و اکثر فروشنده هایش خانم بودند.

 UbPbf6Q8cG72klr0r411quLSpAkdDD2Ysf3gmoi2.jpeg

 بازار آلاچاتی

pAkVt8juFTK1hiL9EPRmuemtsyo1WOF1rHO9lRy2.jpeg

بازار آلاچاتی

W8hWIym4WZoHgbEyu9TMFyO5Q5N3aQJSL5Ku84QK.jpeg

بازار آلاچاتی

7WX4ek4az50pH7uGk8V5hA3KmNg5EaEMCX9eRHRH.jpeg

 در ازمیر، چشمه و آلاچاتی سردر خانه ها، تزیین مغازه ها و گاهی روی کف، چشم زخم دیدم.

ساعت 17 تصمیم گرفتم به ازمیر برگردم. به سمت جاده رفتم در ایستگاه اتوبوس چند نفر بودند. پرسیدم  اتوبوس های ازمیر کجاست؟ خانمی که انگلیسی بلد بود گفت با من بیا. من را در حدود۳۰۰ متر همراهی کرد و محل فروش بلیط را نشانم داد. بلیط اتوبوس را 20 لیر خریدم . ساعت 17:30 حرکت کرد. نزدیک تراموای "فحرالدین التای" پیاده شدم. با ترموا رفتم ایستگاه قاضی عثمان که نزدیک هتل بود.

H8nm7jRDlHHzpzFHR3wiq5Bq6e1SdQsPQJlr0Syf.jpeg

 جاده آلاچاتی به ازمیر

o1kopR7GN5oTh3tjqP71VvU9TelDcuUzCxiVoEYc.jpeg

 جاده آلاچاتی به ازمیر

 

ساعت 19:20 پذیرش هتل تانیک، کارهای پذیرش را  انجام داد شماره اتاقم را گفت، چمدان هایم را گرفتم و به طبقه ی اول رفتم. اتاق نسبت به اتاق قبلی ام بزرگتر بود اما دلگیر بود.

lxPuXjWuhvq4MRAJeXZTNTTbA2CCyGBpUpiRZDU1.jpeg

اتاق هتل تانیک

تا ساعت 20:30 استراحت کردم و دوباره به اسکله ی "آلسانجاک" رفتم. نسبت به دقعه قبل خیلی خلوت بود. کنار ساحل قدم زدم و تا ساعت 23 نشستم. در راه برگشت به هتل، بعد از 4 روز غذا نخوردن بالاخره گشنه ام شد. از مک دونالد نزدیک هتل همبرگر مرغ گرفتم و همانجا خوردم. ساندویچ و نوشیدنی 24 لیر شد.

apWXcKUpcxLzOJR0Enoq4WS9qhHmrI1LGwqrnYB2.jpeg

ساحل

o9WUZ5KzwL5pN0cEsMEcojBpt1ePOT08kXlT2OXD.jpeg

 ساحل

Y9yKX0i2IxGyONWOuOAtvEkH4JRAl9pZTaqBCh0O.jpeg

برگر مک دونالد

فردا شب پروازم ساعت 23:45 بود و اتاق را ساعت 12 باید تحویل میدادم. شب چمدان ها را بستم و آماده ی رفتن شدم.

 

پنج شنبه 11 مهر

صبح ساعت8  رفتم صبحانه خوردم. صبحانه ی اینجا از هتل ایسمیرا تنوع کمتری داشت، اما از هتل استانبول خیلی بهتر بود. اتاق را تحویل دادم و چمدان ها را به پذیرش سپردم. چون چندتا سوغاتی مانده بود بخرم، توی اینترنت سرچ کردم تا بازار محلی پیدا کنم. یک بازار به اسم "sosyete pazari" معرفی کرده بودند و نوشته بود همه نوع وسیله ای دارد. نقشه را نگاه کردم و دیدم خیلی نزدیک است. ساعت 8:30  بود و طبیعتا مغازه ها باز نبودند. بنابراین اول رفتم لونا پارک پیاده روی صبحگاهی، بعد رفتم بازار سوسیته. بازار سوسیته فقط یک مغازه بود و چیز خاصی هم نداشت. دوباره سرچ کردم  و بازار "کمرالتی" را پیدا کردم که نزدیک میدان کناک بود. نمیخواستم پیاده بروم. از آقایی پرسیدم چطوری برم کناک؟ گفت کمی جلوتر تراموا هست، سوارشو و کناک پیاده شو. من هم همین کار را کردم. البته از ایستگاه تراموای کناک خبر داشتم اما نمیدانستم در آن نزدیکی هم ایستگاه تراموا هست.

wPYZmxGPXPCxOmWJOi65pTDcK6rTJuhIFGAe1brx.jpeg

صبحانه

VCv9tz0RnPBqIWoypPSDJT879jmC6Zr069IACEsT.jpeg

پارک

XHudGDPh81cWq2l6W5s6nx3M7sAFqqgHlg31coa9.jpeg

 پارک

"میدان کناک"  به نظرم در روز قشنگ تر بود. اطراف پر از کبوتر بود و عده ای درحال عکس گرفتن یا دانه پاشیدن بودند. برج ساعت و مسجد کناک هم بهتر دیده میشدند.

 

kR08DEiV9b8jEBO9fRA6VStXBmgmhNfjjhnx29vA.jpeg

 کبوتر های میدان کناک

Qmf0WngwzFHJgW2gRgwrrcLpniE8BYWJHrlNbGPT.jpeg

 برج ساعت و میدان کناک

yh9XUZnb8IAYL8FxfRuO2La9hVhFSqzT5CjIPL76.jpeg

کبوترها در میدان کناک

6fx6mZ07iQztah9zKmpDcEpxZCo1jP1vZbQfB0ZH.jpeg

 مسجد یالی در میدان کناک

 

از میدان رد شدم و به سمت بازار کمرالتی رفتم. در واقع کوچه پس کوچه بود و انواع و اقسام وسایل و خوراکی و... در بازار پیدا میشد. دنبال بازار سرپوشیده ای که قبلا عکس هایش را دیده بودم گشتم ولی متاسفانه پیدایش نکردم. سوغاتی هایی را که میخواستم هم پیدا نکردم. هوا خیلی گرم بود. جایی برای نشستن هم نبود. از بازار خارج شدم و به میدان کناک رفتم.

gFYSDqdilXMq13Ie2ivVSwvlSQA7TunBe94khyTT.jpeg

 بازار

RQjOIFJANS6lMdGa2vL9yeadWnX39KFegdzwZ2dS.jpeg

بازار

IkNz4YJRdQrpTrNWPMaWmcerwzsqWChq8Epo4tz9.jpeg

 بازار

 نهار یک دونر کباب خریدم 10 لیر.حدود ساعت 15 سوار اتوبوس شدم و رفتم "اوت لت اپتیموم" که یک مرکز خرید بزرگ است و انواع برندها در آنجا شعبه دارند. تعدادی کافه در طبقه پایین دارد و فودکورت اصلی طبقه ی آخر است. آنجا هم استراحت کردم و هم خریدهایم را انجام دادم. تا ساعت 18:30 در اوت لت پرمیوم بودم.

54THWTtGFLzIJZnCskIwPrRCo69j6rNWw3NgbS2g.jpeg

اوت لت اپتیموم

p3nzMf0z7NnG0yNmnmEKcaVCcd7ZsQvfgLgTfunf.jpeg

اوت لت اپتیموم

zaghiBsSsiQERCm9wuOowUxZdjFpcZ29SfCu6Y0x.jpeg

 فود کورت اوت لت اپتیموم

مسیر برگشت خیلی ترافیک بود. ساعت 19:30 رسیدم هتل و وسایلم را تحویل گرفتم، خداحافظی کردم و پیاده رفتم به ایستگاه قطار وظرف 5 دقیقه رسیدم. بلیط قطار به فرودگاه را خریدم 5 لیر و قطار ساعت 20:30 حرکت کرد. ساعت پرواز ازمیر به تهران 23:45 بود و عجله ای نداشتم.

sa5l3OI2vhKOkpSnNQsi5JbU7oBmgFkS9hgOSaof.jpeg

 بلیط قطار به فرودگاه عدنان مندرس

15 دقیقه بعد ایستگاه فرودگاه بودم. پیاده شدم و تنها مسیر موجود را رفتم. قسمت ورودی پروازهای بین‌المللی را سوال کردم، جلوتر بود. فرودگاه شلوغ بود، اطلاعات پروازم را از تابلو پیدا کردم. 3 ردیف طولانی صف تشکیل شده بود و خیلی کند پیش میرفت گویا یک پرواز هم ساعت 23 به ایران بود. بالاخره بعد از صف های طولانی تحویل بار و مهر پاسپورت و چک بلیط، ساعت 00:20 سوار هواپیما شدم. ساعت 00:55 حرکت کرد و ساعت ۲:۲۰ به زمین نشست. تا کارهای پاسپورت و تحویل بار انجام شد ساعت ۴ بود از فرودگاه اسنپ گرفتم و به خانه رفتم. روز شنبه مدارک بیمه را به آدرسی که پشتیبان برایم ارسال کرده بود بردم تا هزینه های درمان را بگیرم و یکشنبه به بیجار باز گشتم.

MVrEBoTYvqTmPk1wfiPrJrGlKt0Qek08gbkDpC9H.jpeg

 فرودگاه

1Gc8tOncnn04Cn2vY5mkh3OSf3wj7gVRN78EnWQW.jpeg

کارت پرواز

در کل، شهرهایی که رفتم شهر های قشنگی هستند. اما به نظرم ایران دیدنی های بیشتری دارد. کاش روزی برسد که صنعت توریسم در ایران تقویت شود و همه ی دنیا این زیبایی ها را ببینند. کاش ما ایرانی ها با تاریخ و طبیعتمان آشتی کنیم. یکی از چیزایی که توجهم را جلب کرد سیستم حمل و نقل عمومی وسیع و متنوع ترکیه است. اگر ما هم وسایل نقلیه عمومی را تقویت کنیم، هم در انرژی صرفه جویی میکنیم و  هم محیط زیست کمتر آلوده میشود و هم هزینه ها پایین میاید. نکته ی دیگر مبلمان شهری و کفسازی های ترکیه است که زیبایی شهرها را چند برابر کرده بود. نکته ی آخر، تنها سفر کردن مزایا و معایبی دارد. اینکه زمان دست خودم بود و معطل همسفر نمیشدم و هر جا میخواستم میرفتم خیلی خوب بود. ولی کسی نبود تا با او حرف بزنم یا بخندیم و خوش بگذرانیم. هنوز هم سفر با همسفر خوب را ترجیح میدهم، اما اگر باز هم مجبور شوم، تنهایی سفر میکنم و دیگر ترسی ندارم.

 

پی نوشت 1: قیمت اتوبوس و کشتی در  استانبول بین 2.5 تا 5 لیر بود.

پی نوشت 2: اگر جایی اشاره ای به چگونه رفتن به مکان ها نکرده ام با اتوبوس رفته ام. (برای خلاصه کردن متن)

در استانبول تمام مسیرها را با گوگل مپ و در  ازمیر از طریق  گوگل مپ یا ترافی پیدا میکردم.  کافیست مبدا و مقصد را وارد کنید و نوع سفر را انتخاب نمایید (پیاده، ماشین شخصی یا وسیله عمومی) تمام گزینه های موجود را با تخمین زمانی نشان میدهند.

پی نوشت 3: هرشب هوای فردا را چک میکردم و طبق اوضاع آب و هوا برنامه را جابجا میکردم.

پی نوشت 4: یادم نرفته نهار و شام را بنویسم. بخاطر اوضاع روده م نمیتوانستم چیزی بخورم.

پی نوشت 5: حدود 980 لیر هزینه ی خوراک، رفت و آمد و بلیط های ورودی شد که طبیعتا اگر میتوانستم غذا بخورم بیشتر میشد.

 

 

نویسنده : Sareh soltanpour

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.