جویبار یک شهر ساحلی آرام و پایتخت کشتی ایران
جویبار تنها 25 کیلومتر با ساری فاصله دارد و در تمام این سالها من فقط دو سه بار به جمعه بازارو و ساحل چپکرود آن رفته بودم . اما تصاویری از دشت زنبق آبندان (تالاب) کُردکلا مشتاقم کرد که حتما تا زنبق ها هستند یک روز بریم جویبارو نه تنها زنبق ها که بقیه جاذبه های این شهر رو هم ببینیم . پنج شنبه 22 اردیبهشت 1401 که شب قبلش هم بارون باریده بود حدود ساعت 9 صبح با دو تا از دوستان راه افتادیم . از دو راه میشه از ساری به جویبار رفت ما تصمیم گرفت که مسیر رفتمان از سمت میدان امام ساری و مسیر برگشتمان از طرف لاریم و جاده فرح آباد باشد .
این شهر حدود 300 کیلومتر با تهران فاصله دارد. از شمال به دریای خزر ازجنوب به قایم شهر (به فاصله حدود 25 کیلومتر )از شرق به ساری و از غرب به بابلسر ( حدود 30 کیلومتر ) متصل می شود.
وارد شهر که شدیم اولین میدان ، میدان کشتی بود .دلیر مردان این خطه در میادین بین المللی کشتی افتخارات بزرگی کسب کرده اند . نام یزدانی ها ( حسن ، رضا و امیرمحمد ) ، حاجی زاده ، نخودی ، واگذاری ها ( عزیزو آیت ) ، کمیل قاسمی و سایر قهرمانان این شهر مرزهای کشورمان در نوردیده ودر تمام جهان برای علاقمندان کشتی آشناست . و به همین دلیل سال 2013 فیلا(فدراسیون جهانی کشتی ) ، جویبار را پایتخت کشتی ایران نامید .
اولین جایی که مد نظرمان بود برویم خشت پل (پل خشتی جمعه بازار) درپنج کیلومتری شمال شرق جویبار در منطقه واسوکلا بود.
این پل در دوره قاجار با آجر و ملات و ساروج بر روی سیاهرود احداث شده .طولش 58 متر و عرضش 2 مترمی باشد . روی پنج پایه ساخته شده که این پایه ها خاصیت موج شکنی دارند .دارای پنج چشمه (طاق ) جناقی ست ،که همین طاق ها این پل را از سایرپل های منطقه متمایز کرده اند .
دورو بر آن پس از یک سری درخت بلند ، تا چشم کار می کرد شالیزار بود .
متاسفانه سیاهرود خیلی کم آب بود و توجهی به بهسازی محیط اطراف پل نشده بود . محلی هم برای نشستن و ا ستراحت در اطراف این پل تاریخی نبود . اما سکوت ، صدای نسیم ، هوای خنک بهاری و سرسبزی شالیزارها دست به دست هم داده بودند که این کاستی ها رو جبران کنند .
همین جا تا یادم نرفته، توصیه می کنم اگر قصد دیدار از جویبار را دارید تا حد امکان روز جمعه را انتخاب کنید . چون 150 سال است ( از زمان قاجار تا حال ) که هر جمعه درنزدیکی این پل یک بازار سنتی تشکیل میشودکه از شیرمرغ تا جون آدمیزاد در آن خرید و فروش می شود. مخصوصاً مرغ ، خروس ، غاز و بوقلمون .و همچنین کباب گوشت گاومیش علاقمندان را از شهرهای اطراف به این بازار می کشاند . خلاصه دیدن این بازار سنتی قدیمی هم فال است و هم تماشا .
تقریباً در همه شهرهای کشورمان خانه تاریخی یافت می شوند . اگرچه تعداد کمی از آن ها پس از بازسازی به هتل یا رستوران تبدیل شده اند و تعداد کمتری نیز موزه اند، ولی اکثرآنها به حال خود رها شده اند. و وقتی به آنجا می رسی با دری بسته و بنایی رو به ویرانی مواجه می شوی . و خانه تقوایی در منطقه باغبان محله جویبار نیز از این قاعده مستثنی نیست . و اگرچه این مطلب را حدس می زدم بازهم با اصرار دوستانم را به آنجا بردم .
شیخ نصرالله تقوایی جویباری از تجار سرشناس مازندران در دوره قاجار ( حدود 150 سال پیش ) این خانه را بنا نهاد. سقف سفالی ،درهای چوبی مشبک و نرده های زیبای چوبی بالکن ها حتی از پشت در بسته هم ، حکایت از معماری خاص و منحصر به فرد این بنا داشتند و اکنون این خانه تاریخی چشم براه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری جویبارا ست که تا هنوز فرصت باقی ست مرمتش کنندکه بتواند یکی از جاذبه های گردشگری این شهر شود .
سفالگری از پرآوازه ترین هنرهای دستی ایران است . و اکنون در عصر ماشینی شدن همه چیز حتی سفال ، یک هنرمند اهل این شهر - استاد رمضانعلی چینی ساز - یک تنه آستین همت بالازده تا هنر سفال دستی را زنده نگه دارد . او در کارش شهره است. وحتی در خارج از کشور هم او را می شناسند. برای دیدن کارهای این استاد هنرمند باید به کُلاگر محله می رفتیم ( کُلا به معنی کوزه است ). در میدان معلم یک تابلو به خوبی مسیر کُلاگرمحله را نشان می دهد.
در کلاگر محله از یک مغازه دارسراغ کارگاه استاد را گرفتیم ( در این محله از هر کس آدرس کارگاه استاد را بپرسید راهنمایتان خواهند کرد )، گفتند که کارگاه در خانه مسکونی شان است .کمی پایین تراز میدان کوچک محله ، زنگ در منزلشان را به صدا درآوردیم و وارد حیاط باصفایشان شدیم .
متاسفانه ایشان در منزل تشریف نداشتند و ما موفق به دیدارشان نشدیم .اما همسرشان با خوشرویی ما را به درون خانه دعوت کردند .درهمان قسمت جلو منزلشان کارگاه و نمایشگاه ایشان بود . چرخ سفالگری و سایر وسایل کارشان هم در همان اتاق وکوره سفالگری شان نیز در حیاط بود .
کارگاه پر از دست سازه های زیبای استاد چینی ساز بود ،که روح انسان را تازه می کرد. متاسفانه به دلیل حضور نداشتن استاد ما از خرید سفال های یادگاری که از سوغات این شهر هستند محروم شدیم .
همیشه درسفر هروقت با مردم محلی هم صحبت شده ام چیزهای زیادی دستگیرم شده . این بار هم در جویبار پس از بیرون آمدن از منزل استاد چینی ساز ، همان آقای مغازه دار و دوستانش گفتند حالا تا اینجا که آمدید یک سر هم به آبندان اسماعیل کلا بزرگ برید که خیلی بی نظیره . (آبندان ، تالابی ست که به دست انسان ساخته می شود . در فصل بارانی آب در آن ها ذخیره شده و در بهار و تابستان برای کشت برنج و یا پرورش ماهی مود استفاده قرار می گیرد .گفته می شود که جویبار حدود 47 آبندان دارد).
متاسفانه تابلوهای راهنمای خوبی برای آبندان وجود نداشت یا بهتره اصلاح کنم که اصلا تابلو راهنمایی نبود .دوستان کلاگرمحله ایی به ما گفتند که اول به میانده بروید و آنجا از رهگذران بپرسید راه را به شما نشان خواهند داد . جاده سرسبز و با صفایی بود ، بسیار خلوت و با مناظر بکر.
از میانده گذشتیم .
مقداری هم از گوگل مپ استفاده کردیم وقدری هم از رهگذران (که تعدادشان انگشت شمار بود ) سوال و پرسش کردیم و خلاصه وارد محوطه ای شدیم که هر چه می دیدی شالیزار بود.
با احتیاط ازخیابان ماشین رو خاکی و کم عرض بین شالیزارها به سمت بالا رفتیم .
به یک سه راهی کوچک رسیدیم به سمت راست پیچیدیم
و وارد راه باریکی شدیم که دو طرفش را خارهای زیبای خیلی بلندی با گل های بنفش پوشانده بودند.
اینجا بود که آبندان اسماعیل کلا نمایان شدند .
هرچه از این آبندان بگویم کم گفته ام . شنیدن کی بود مانند دیدن . کمی جلوتر رفتیم و درجاده خاکی باریک بین دو قسمت آبندان توقف کردیم .
از ماشین پیاده شدیم و بهترین بخش این سفر یک روزه برایمان رقم خورد .
هاج و واج مونده بودم که به سمت راست نگاه کنم یا سمت چپ . در این منطقه دورافتاده سکوت و آرامشی عظیم حکمفرما بود . باد آرام و خنک بهاری ، موج های خیلی ریز روی سطح آب ، انعکاس تصویر درختان در آب هریک به تنهایی برای میخکوب کردن انسان برای ساعت ها درآن جا کافی بود .حتی به نظرم رسید که قورباغه ها هم آرام تر از همنوعانشان در جاهی دیگرمی خواندند .فقط مارمولک ها بودندکه با شتاب این طرف و آن طرف می دویدند .
خلاصه طراوت و لطافت از زمین و آسمان می بارید .ا لبته فکر کنم این موقع سال بهترین زمان برای دیدن آبندان بود . و الحق محلی ها راست گفته بودند که این آبندان چیز دیگری ست . زبانم قادر به بیان آن همه زیبایی و حس و حال این آبندان نیست امیدوارم دیدن عکس ها برای القای این حس به خوانندگان کمک کننده باشد . حالاکه به آن روز فکر می کنم اشتباه ما رفتن با ماشین تا کنار تالاب بود چون یکی از دلایل بی نظیر بودن این آبندان ، سکوت و آرامش آن است . ایکاش شورای این روستا ورود اتومبیل (برای مسافران ) را به این ناحیه ممنوع کند زیرا از اول مسیر تا آبندان بیشتراز نیم ساعت پیاده روی از جاده خاکی بین شالیزارها نیست . در مسیر برگشت از اسماعیل کلا توجهمان به جالیزهای گوجه فرنگی ،خیار ، توت فرنگی و بقیه صیفی جات جلب شد .
البته باغ های مرکبات و میوه های متنوع هم کم نبودند . پس بی دلیل نیست که نام قبلی این شهر باغلو بوده . ناصرالدین شاه قاجار در سفرنامه اش از این منطقه به نام گیلخوران نام برده و اشاره کرده که گیل به معنای ازگیل وحشی و آلوچه کوهی ست . البته اسم امروزی این شهر هم بامسمی ست جویبار (جوی به معنای رودباریک ، و بار هم به معنای ساحل ) زیرا در گوشه و کنار شهر نهرهای آب جاری هستند که در انتها به دریای خزر می ریزند. وزیبایی شهر هم به لطف همین جوی ها و شالیزارها ست.
این مردم از نژاد طبرستانی که به مازندرانی صحبت می کنند در کنار مهربانی و مهمان نوازی و آرامش ، به زیباسازی شهرشان هم بسیار علاقمندند . و با گذاشتن گلدان و یا کاشت گل پشت در منازلشان رسم خوبی را پایه ریزی کرده اند . تا آنجا که به لطف گل های زیبا زنگار از درهای آهنی رنگ آمیزی نشده زدوده اند . نظیر این کار زیبا را من در کمتر جایی به این گستردگی دیده ام .
تازه یادمان آمد که برای چه به جویبار آمده ایم دیدن دشت زنبق کنار آبندان کردکلا. اپلیکیشن نشان بعد از عبور از حیدرآباد و کوهی خیل ما را به کردکلا رساند ( فاصله کردکلا تا جویبار حدود8 کیلومتر است ). باز هم جاده سرسبز و خلوتی بود .
کمی که پیش رفتیم سردر مسجد حضرت ولی عصر (عج) کردکلا نمایان شد.
علاوه بر مسجد نوساز ، یک بنای آجری قدیمی و یک ساختمان صورتی رنگ هم در محوطه آن دیده می شدند .
قدمت این تکیه به دوران قاجار برمی گردد ( برخی منابع سال ساخت آن را 1280 هجری قمری را ذکر کرده اند ). نمای آجری مستطیل شکل به ابعاد 23 در 8 متر و سقفی پوشیده از سفال دارد .
ایوان بزرگی با شش ستون چوبی درمرکز این بناست که در طرفین آن اتاق هایی قرینه و در دو طبقه قرار گرفته اند .
راه پله های دوطرف تکیه که راه به شاه نشین طبقه دوم می برد بسته بودند. در ایوان نقاشی هایی با مضامین مذهبی ، جنگ و شکار دیده می شود.
پنجره های چوبی مشبک وتزیینات چوبی ایوان هم بخوبی حفظ شده اند .
داشتیم به پشت بنا می رفتیم که با تابلومشخصات این اثر تاریخی که روی زمین به دیوار تکیه داده شده بود مواجه شدیم. که البته جای مناسبی برای آن نبود و بهتر بود در جلو تکیه قرارداده می شد که در معرض دید بازدیدکنندگان باشد.
در حال بیرون آمدن با دو سه نفر از آقایان که از هئیت امنای محترم مسجد بودند مواجه شدیم. پس از سلام و احوالپرسی گفتند که به منظور حفظ این اثر تاریخی عزاداری های ماه محرم در تکیه صورتی رنگ نوساز مجاور تکیه برگزار می شود و پس از اتمام مراسم عاشورا تنها یک شب به صورت سمبولیک تعدادی از اهالی محل در این تکیه قدیمی عزاداری می کنند. واقعاً چقدر خوب از آثارباستانی شان پاسداری می کنند . سرویس های بهداشتی تمیز تکیه نیزحاکی از توجه هئیت امنا و مردم منطقه به نظافت این مکان بود .
چند کیلومتری که به سمت شمال روستا جلوتر رفتیم آبندان 120 هکتاری که بالاتراز جاده واقع شده بود خودش را نشان داد. جاده خاکی و کم عرض ماشین رو ، دور تا دور آبندان کشیده شده بود .
محیط آرامی بود اما نه به آرامی و سکون آبندان اسماعیل کلا بزرگ .چون در کنار جاده بود. پیاده تمام دور آبندان را قدم زدیم گل های زنبق که همه جا دیده می شدند این تالاب را منحصر به فرد کرده بودند .
از سمت راست آن جاده خاکی که پایین می رفتی تازه دشت زنبق را می دیدی . فرش بنفش زیبایی تمامی زمین را پوشانده بود .
دور ترها مزارع گندم و گل های زرد همراه با زنبق های زیبا در نسیم روح افزای بهاری زیر آسمان آبی و پاک به آرامی می رقصیدند .
و این گل های بهاری چه سخاوتمندانه حشرات را به میهمانی فراخوانده بودند .
در این جا هم سمفونی باد بهاری همراه با گل ها و نی های کنار نهر آب غوغا می کرد . حدود ساعت سه عصر بود که باران ریزی کم کم باریدن گرفت . ما هم ساندویج های مان را دراین بهشت زمینی خوردیم و از سمت فرح آباد به ساری برگرشتیم . اما فقط در بهار نیست که این ناحیه این قدر دیدنی و زیبا می شود . زمستان هم یک جاذبه دیگر شما را غافلگیر خواهد کرد . در نزدیک ترین روستا به کردکلا، که گل محله خوانده می شود هکتارها زمین زیر کشت گل نرگس است . و در اولین روزهای دی ماه هر سال جشنواره گل نرگس به مدت 3 روز در این روستا برگزار می شود .
سفر یک روزه ما در اینجا تمام شد اما شما حتما بازدید و اقامت در ساحل زیبا و آرام چپکرود در 16 کیلومتری جویبار را هم در برنامه مسافرتتان بگنجانید . چه ازراه خزرآباد (فرح آباد ساری ) و چه از سمت لاریم ( جویبار ) به چپکرود بروید بعداز عبور از کوهی خیل و ادامه مسیر به سمت شمال به بکرترین و امن ترین ساحل ماسه ای مازندران خواهید رسید . چپکرود به طول 18 کیلومتر طولانی ترین ساحل دریای خزر نیز هست . این ساحل دور از هیاهو شامل سوئیتهای اقامتی ، پیست موتور سواری و دوچرخه سواری ، زمین والیبال و فوتسال ساحلی و ورزش های آبی ست و بخصوص برای کسانی که دنبال آرامش اند گزینه مناسبی ست .
نگران محل اقامت در این شهرهم نباشید علاوه برمجتمع اقامتی ساحل قناری چپکرود ،از هتل سامان و هتل مجدایی در داخل شهر نیز می توانید استفاده کنید و مثل همه نقاط کشورمان اقامتگاههای بومگردی هم در روستاهای اطراف جویبار آماده پذیرایی از گردشگران هستند . اگر چه کمتر کسی ست که نداند جویبار پایتخت کشتی ایران است اما فکر می کنم به عنوان یک شهر ساحلی با تفریحات آبی کمتر شناخته شده است و من در این مختصر سعی کردم جاذبه های تاریخی و طبیعی این شهر را خدمتتان معرفی کنم . باشد که این شهر که تنها نیم ساعت با بابلسرفاصله دارد نیز به عنوان یک مقصد گردشگری ساحلی در برنامه سفر هموطنانمان قرار گیرد .
نویسنده : شمسی کلهر