به نظر من تنها روزهایی رو زندگی میکنیم که در سفر هستیم، بقیهش روزمرگی و وقت گذروندنه. حالا من عاشق سفر یک بار بعد از اینکه تمام کارهای سفر رو انجام دادم و وقت سفارت ایتالیا رو هم گرفتم، سفارت و بعدش کل دنیا به خاطر کرونا تعطیل شد و یک بار هم بعد از چند سال انتظار تمام شدن کرونا از سفارت اسپانیا ریجکت شدم و اینگونه شد که پلن B رو run کردم. چون همونطور که متوجه شدید پلن A من سفر به اروپا مخصوصا پاریس بود و پلن B سفر به شرق آسیا با محوریت سنگاپور بود.
با جستجوی زیاد در مورد آژانسها و گرفتن قیمت و تحقیق در مورد هتلهای مختلف و چک کردن نمره هتلها خصوصا نمره موقعیت مکانی که خیلی برام مهم بود بالاخره تور سنگاپور، به شکل تور ترکیبی کوالالامپور-سنگاپور با هتلهای 4 ستاره و پرواز سلامایر نفری 58.5 میلیون برای سه نفر که شامل خودم، پسرم و خواهرم بودیم را رزرو کردم، اما روز واریز پول، گفتند به خاطر مسابقات جهانی فرمول یک که دقیقا شانس ما تو همون تاریخ در سنگاپور برگزار میشد، برنامه تور عوض شد و به جای اینکه اول در کوالالامپور اقامت داشته باشید، در بدو ورود به سنگاپور میروید و بعد از سه روز دوباره برمیگردید مالزی، تازه با اینحال یک شب اقامتتون در سنگاپور با فول شارژ هتلها به دلیل مسابقات مواجه میشه و 7.5 به مبلغ تور اضافه میشه یعنی نفری 61م .
تا اینجا شو گفتیم اشکال نداره فدای سر سنگاپور، داشته باشید در ادامه میگم که این مسابقه لعنتی چقدر به ما ضرر زد و توصیه میکنم حتما قبل از سفر از این بلایای آسمانی مطلع باشید تا مثل ما گیر نیفتید. بعد از خرید تور مالزی و سنگاپور و فرستادن مدارک برای ویزا با خیال راحت از اینکه دیگه ویزای اینجا استرس ریجکتی و سوخت شدن کلی پول و رویا به همراه نداره کل وقتم رو گذاشتم اول: برای تحقیق راجع به جاهای دیدنی مالزی و سنگاپور و هزینههاشون و حتیالامکان رزرو بلیط در سایتهاشون که البته به علت نداشتن کردیت کارت هیچکدام عملی نشد ولی طوری با خوندن جزییات و نظرات کاربران و یافتن مکانهاشون، اطلاعات جمع کردم که قبل از سفر به اندازه بعد از سفر اطلاعات داشتم.
دوم: هرچی سفرنامه در مورد سنگاپور پیدا کردم خوندم و اطلاعات بسیار مفیدی دستگیرم شد. تمام تورهای پیش از شهریور 7 شب بودند ولی متاسفانه تورهایی که شهریورماه برگزار شد همه 6 شب بودند، لذا با توجه به محدودیت زمانی و تعداد زیاد جاهای دیدنی سنگاپور و همچنین فاصله اونها از همدیگه و هتلمون، با مشورت همراهانم یک برنامه سفر ریختم و نقاط انتخابی رو تو googlemap پین کردم و توی قسمت calender نقشه، روز و ساعتی که میخوام بازدید کنم رو ست کردم و برای همه آلارمی که نیم ساعت قبلش بهم خبر بده فعال کردم.
بالاخره کم کم به روزهای موعود داشتیم نزدیک میشدیم ولی نکتهای میخوام بگم که هیجان سفرتون به استرس تبدیل نشه و با خیال راحت بتونید چمدونتون رو ببندید اینه که: حداقل سه هفته قبل از تاریخ سفرتون تقاضای ویزا بدید چون با اینکه ویزا حدودا 2، 3 روزه صادر شده بود، بعد از دو هفته ارسال شد و زمانیکه ویزا رو دریافت کردیم، دیدیم از 10 روز قبل صادر شده ولی چرا اینقد دیر ارسال شده خدا میدونه. این باعث شد تمام شوق سفر ما به استرس تبدیل بشه و چند ساعت قبل از پرواز ویزامون رو دریافت کنیم.
یکی از مواردی که تو سفرنامه ها خونده بودم این بود که اکثرا تاکید کرده بودن که کوالا تا سنگاپور رو زمینی نروید که هم وقتتون و هم انرژیتون تلف میشه، اما آژانس در جواب درخواست من برای گرفتن پرواز با پرداخت هزینه اضافی، گفتند 4، 5 ساعت بیشتر نیست و لیدر باید باهاتون بیاد، سر مرز هماهنگ شده وگرنه نمیتونید از مرز رد بشید اگر هم خیلی اصرار دارید هر لگ نفری 9 میلیون باید بدید و اگر از مرز رد نشدید مسولیتش با خودتونه.
خلاصه مجبور شدیم زمینی بریم و شرکت توریستی متلا محترم ترنج باعث شد یک روز کامل سنگاپور که اون همه هزینه بابتش داده بودیم سوخت شد. درحالیکه پرواز 9 صبح در کوالالامپور نشست ما 9 شب به سنگاپور رسیدیدم. هیچکس هم باهامون سر مرز نیومد، فقط از فرودگاه ما رو بردن تا ایستگاه اتوبوسهای سنگاپور و اتوبوس دیرترین تایم که 2و نیم بعدظهر بود رو برامون گرفته بودند. دست آخر متوجه شدم تمام این تهدیدها و مخالفت با گرفتن پرواز به خاطر یه ترانسفر تا هتل بود که نمیخواستن یه ترانسفر برای مسافران اتوبوسی و یه ترانسفر از فرودگاه بگیرند وگرنه هیچ فرقی برای اونا نداشت.
اگر نگم بیشتر از ویزا شاید به اندازه خود ویزا، پرکردن فرم SG سنگاپور مهمه، وقتی سر مرز رسیدید تنها چیزی که چک میکنن همین فرم هست. اگر پر نکرده باشید اجازه رد شدن از گیت رو ندارید و هرچقدر ویزا نشون بدید، فایده نداره. این مشکلی بود که برای چندتا از همسفران ما پیش اومد و چون فکر کردند همه ما پر نکردیم کل 9 نفر رو نگه داشتند. وقتی فرمهای ما رو دیدند از ما خواستن که بقیه گروه رو راهنمایی کنیم فرم رو پر کنن که بتونن از گیت رد بشوند.
بالاخره ساعت 9 شب به شهر رویایی سنگاپور رسیدیم. توی اتوبوس که داشتیم از داخل شهر رد میشدیم و بیرون رو نگاه میکردیم دلم لک زده بود که هرچه سریعتر به مقصد برسیم و پیاده بشیم و پام رو روی اون آسفالتهای تمیز و مرتب بدون چاله چوله با خط کشیهای پررنگ و منظم بذارم دیگه فکر کنید چه حسی در مورد اون همه منظره زیبای شهری که در عین سرسبزی و زیبایی طبیعی، بسیار مدرن و شیک هم بود داشتم. بعد از پیاده شدن درست همونطوری که بقیه سفرنامه نویسها نوشته بودن لیدر اومد و در مورد خرید تور شهری تبلیغ کرد، اما من که خودم فیها خالدون شهر رو از قبل دراورده بودم و نمیخواستم پول و وقتم رو با لیدر هدر بدم جواب منفی دادم و این اولین و آخرین دیدار ما بود، فقط برامون یه ماشین تا هتل گرفت.
هتل انتخابی ما هتل Boss بود. هتلی با لابی بزرگ و مجلل، ولی اتاق بسیار کوچک بدون کمد و دمپایی، با کتری برقی و یک صندلی و میز باریک و کوچک که مجبور بودیم نوبتی غذا بخوریم، اما با ویوی فوق العاده!!! همون تصوری که از سنگاپور تو ذهن آدم هست. مورد بسیار کاربردی که از سفرنامه ها خونده بودم این بود که غذای کنسروی با خودتون ببرید که هم در وقت هم هزینه صرفه جویی کنید. و اینجا بعد از گرم کردن کنسروها و شام خوردن و آواره نشدن دنبال رستوران و غذا، اون موقه شب خصوصا بعد از اون همه خستگی، هزار رحمت فرستادم برای کسانیکه این توصیه رو کرده بودن.
برنامه سفر ما بعد از اهم و فیالاهم های زیاد، همونطور که قبلا گفتم با درنظر گرفتن فاصله به این ترتیب شد که برای روز اول چون هتل ما در فاصله چند صد متری محله هندیها بود و ساعت 10 شب بود، با وجود خستگی فراوان ولی به شوق سنگاپور زدیم بیرون و پیاده رفتیم به 1-محله هندیها و معابد هندی و مرکز خرید مصطفی سنتر، که البته اون موقه شب همه جا بجز یکی دوتا مغازه بسته بود. ولی هدف دیدن ساختمانها و تزیینات سبک هندی خیابان بود که دیدیم و معابد هم از بیرون دیدیم و رفتیم مرکز خرید مصطفی سنتر که درموردش خونده بودم تقریبا تنها جاییکه بعد از 10 شب بازه، البته اگه بسته بود سنگین تر بود چون جنسهاش بیشتر به درد خندیدن میخورد تا خرید کردن، تنها نکته مثبتی که داشت باز بودن صرافییش بود که بهترین نرخ تبدیل دلار آمریکا به دلار سنگاپور رو هم داشت. هر100 دلار آمریکا رو با 135.5 دلار سنگاپور چنج کردیم و برای ماجراجویی فردا آماده شدیم.
روز دوم
برنامه روز دوم بازدید از جاذبههای منطقه جذاب خلیج مارینا بود به این ترتیب: 2- گاردنبایدبی 3- محله چینیها 4- چرخ و فلک فلایر 5- اسکای پارک هتل مارینا بیسندز و پارک مرلیون. مزیت هتل باس این بود که دقیقا جلوی ورودیش ایستگاه اتوبوس و در چند قدمیش ایستگاه مترو هست. از کارکنان هتل پرسیدم از کجا بلیط اتوبوس و مترو تهیه کنم؟ گفت مقصدتون کجاست؟ گفتم منطقه مارینا، با اپ گوشیش چک کرد، گفت: چرا با تاکسی نمیرید میشه تقریبا 7 دلار، برای شما که 3 نفر هستید و نفری حدودا 2 دلار باید بدید همینقدر درمیاد، ما هم استقبال کردیم و تاکسی رو با هزینه 7.35 دلاری گرفتیم و رفتیم گاردنبایدبی.
بعد از رد شدن از محوطه درختان غول پیکر و ورودی زیبا، از گیشه بلیط ورودی باغ گیاهشناسی و cloud forest رو به مبلغ نفری 53 دلار خریدیم. باغ گیاهشناسی پر از گلهای قشنگ، تزیینات زیبا، حتی نیمکتهای نشستن متفاوت و زیبا بود مخصوصا با اون سقف شیشه ای کج زیباییش دوچندان شده بود. بعد از ستایش اون همه زیبایی رفتیم قسمت دوم یعنی cloud forest.
در لحظه ورود یک آن تمام توصیفهایی که از سرسبزی و صدای آب و زیباییهای بهشت شنیده بودم، به علاوه قطرات ریز آب که از ریزش آب آبشار تو هوا پخش شده بود و صورت آدم و نوازش میکرد، از ذهنم گذشت، اینجا بود که خدا رو شکر کردم که قسمت شد همین دنیا بهشت نقد رو ببینم اگه بهشت نسیه نصیبم نشد. سپس با عبور از دالان کریستالی نورانی، که عکسهاش تو اینترنت زیاده، وارد اتاقی که زیر پات نقطههای نورانی جمع میشن و بالاسرت یک سینمای چندبعدیه شدیم. جایی که حتی مسنترین افراد حاضر در اونجا به وجد اومده بودن و شادی می کردن و کودک درونشون رو رها کرده بودن.
از اونجا که بیرون اومدیم هتل مارینا و چرخ و فلک فلایر که از تفریحات سنگاپور هست، دو طرفمون بود. با محاسبه اشتباه به جای اینکه به سمت ورودی برگردیم به خیال خودمون زرنگ بازی دراوردیم و میانبر زدیم به سمت چرخ و فلک. بعد از نیم ساعت پیاده روی رسیدیم به ورودی چرخ و فلک، اما چشمتون روز بد نبینه... یادتونه گفتم مصائب مسابقه فرمول یک به همین افزایش قیمت ختم نمیشه؟ ورودی به خاطر آماده سازی محوطه برای مسابقات بسته بود و ما یک ساعت دیگه پیاده از کنار خیابون راه رفتیم که برسیم به یه جاییکه بتونیم ماشین بگیریم اما پلیس تمام خیابانهای اطراف رو بسته بود و هیچ ماشینی حق توقف نداشت.
خلاصه مجبور شدیم تا خود هتل پیاده گز کنیم و مثل جنازه برگردیم و هرچی تو گاردن بای د بی خوشی زده بودیم پرید و قید چرخ و فلک و زدیم. بعدظهر تو لابی خواستیم برای هتل مارینا تاکسی بگیریم، اما بازم فرمول یک! تاکسیها همه گفتن چون خیابونهای اطراف رو بستن و مسیر طولانی میشه، همون مسیری که صبح با 7 دلار رفته بودیم شد 30 دلار!!!!!
به ناچار تاکسی که هزینه رو در انتها تاکسیمتر محاسبه میکرد گرفتیم که شد 17 دلار. به هتل مارینا هم که رسیدیم به خاطر ازدحام توریستها که بیشترشون به خاطر مسابقه اومده بودن، بلیط اسکای پارک امروز تموم شده بود. خواستیم بلیط فردا رو بگیریم، گفتن باید فردا ساعت 11 بیاید و بلیط تهیه کنید، بعد از صحبت کردن با چند نفر که ما وقتمون کمه و فردا نمیتونیم دوبار، یه بار برای تهیه بلیط و یه بار بازدید، بیایم اینجا، در کمال تعجب قبول کردن که بلیط فردا رو بهمون بدن.
قسمت باورنکردنیش اینجا بود که گفتن قیمت بلیط دانشآموزی فرق داره، منم گفتم پسر من دانشآموزه ولی ما سنگاپوری نیستیم. گفت مال هر کجای دنیا باشید آیدی اینترنشنال شو بدید کافیه، گفتم ما از ایرانیم، پسرم یه عکس کارنامه کاملا فارسی توی گوشیش نشون داد بدون اینکه یک کلمه شو بفهمن قبول کردن و بلیط پسرم رو دانشآموزی حساب کردن، لذت اعتمادیکه تا حالا تو خونه خودمم، وطنم پاره طنم بهم نشده بود، باعث شد که با این تخفیف 4 دلاری فکر کنم کل سفرم مجانی دراومده. (بلیط بزرگسال 32 دلار بود.)
با حس پیروزی وصفناپذیری از گرفتن بلیطها، بلافاصله برنامه فردا شب رو با اون شب جابجا کردم و برای گرفتار نشدن در بند تاکسی و ترافیک رفتیم به ایستگاه مترویی که درست کنار هتل مارینا بود. بلیط مترو به قیمت نفری 10 دلار خریدیدم که 5 دلار ودیعه کارت و 5 دلار شارژش بود.
برنامه روز سوم: 6-جزیره سنتوزا 7- خیابان اورچاد 8- اسکله کلارککی بود. با جابجایی برنامه، با مترو به خیابان اورچاد رفتیم. خیابان اورچارد که به دلیل برندها و ساختمانها و مراکز خرید مدرنش، معروفه به شباهتش به نیویورک، حس عجیبی به آدم میده و فکر میکنی ما کجاییم اینا کجا! بعد از چند ساعت گشتن تو پاساژها در خیابان نیویورکی اورچاد و حسرت خوردن در میان برترین برندهای دنیا، با اتوبوس و استفاده از همان کارت متروی عزیزم رفتیم کلارککی. جایی که پیشنهاد میکنم اگه نرفتید حتما پرواز برگشتتون رو کنسل کنید و اونجا نرفته از سنگاپور برنگردید.
کلارککی، باحالترین و سرزندهترین جای سنگاپوره، خیابونیه کنار اسکله و رودخونه که یک طرف خیابون کلابها با صدای بلند موزیک و نور پردازی و انرژی بالای بالا، و طرف دیگه رستوران و کافه هایی با میز و صندلی زیر چترهای ساحلی مانند و صرف غذا در آرامش. ما هم سمت راست خیابون یه آب حبوبات (البته نمیدونم جو دسته حبوباته یا غلات) زدیم بر بدن، سمت چپ هم در آرامش نشستیم و پیتزا نوش جان کردیم، اصلا از دستش ندید.
اتوبوسها در سنگاپور تا ساعت 12 شب کار میکنن، ساعت 5 دقیقه به 12 خودمون رو به ایستگاه اتوبوس کنار اسکله رسوندیم و با اتوبوس تا دم ورودی هتل بدون دردسر رفتیم. با مصایبی که در تاکسی گرفتن برای ما پیش اومد و مترو و خطوط اتوبوسرانی فوق العاده سنگاپور، توصیه میکنم به محض ورود به سنگاپور کارت Singapore pass رو از ایستگاههای مترو تهیه کنید تا کل روزهایی که اونجا هستید خیالتون از بابت حمل و نقل راحت باشه و اگر مثل ما بدشانسی آوردید و خوردید به ایونت خاصی، اسیر نشید.
این کارت مخصوص توریستهاست و 1 و 3 و 7روزه داره، ما قصد خرید 3 روزه رو داشتیم به مبلغ 25 دلار که نیاز به شارژ مجدد نداره، اما چون یه روز رو از دست دادیم و اولین تاکسی رو به قیمت 7 دلار گرفتیم، فکر کردیم قیمت تاکسیها مناسبه و نیازی به مترو نیست. ولی با اتفاقاتی که افتاد و اینکه تاکسی رو حتما باید با یه روشی یا آنلاین یا تلفنی book کنید وگرنه تو خیابون خالی از جلوتون رد میشن و هرچقد بال بال بزنید همینطوری کسی رو سوار نمیکنن، ایمان آوردم به استفاده از مترو.
روز سوم
روز سوم 9 صبح عازم جزیره سنتوزی که پارک آبی و شهربازی یونیورسال و کلی مکان تفریحی دیگه در اون قرار داره شدیم. قبل از رفتن بین علما (من و پسرم) اختلاف افتاده بود من میگفتم شهربازی بریم پسرم میگفت نه، اما در رفتن به جزیره شک نداشتیم و اتفاقا خیلی خوب شد که اون همه زیبایی رو از دست ندادیم چون صرفنظر از مکانهای تفریحیش، خود جزیره به اندازه کافی قشنگ بود که اون همه راه به خاطرش بریم. البته با مترو رفتن اینقد راحت بود که اگه روی نقشه فاصله رو ندیده بودیم اصلا متوجه مسافت نمیشدیم.
با مترو تا ایستگاه آخر رفتیم. در ایستگاه آخر فقط دو طبقه بالا رفتیم و سوار مونوریل شدیم، اولین ایستگاه پیاده شده و وارد یک میدانگاهی شدیم که مرکز اماکن تفریحی بود. بالاخره پارک آبی رو انتخاب کردیم با بلیط ورودی نفری 39 دلار و 10 دلار برای کرایه کمد. تنها جایی که در حد و اندازه سنگاپور نبود پارک آبی ادونچر آکوا پارک بود که با انتظاری که آدم از سنگاپور داره و فکر میکنی الان از شدت هیجان ذوق مرگ میشی اما برعکس اصلا اونجوری نیست و خیلی کوچک و معمولیه و ما به خاطرش شهربازی یونیورسال رو تجربه نکردیم.
بعد از پارک آبی به خاطر ذیق وقت و بلیطهای هتل مارینا مجبور بودیم برگردیم و نتونستیم به ایستگاههای بعدی جزیره که شنیده بودم بسیار دیدنی هستند، بریم. بعدظهر با در دست داشتن بلیط خیلی شیک آماده رفتن به هتل مارینا، اصلیترین دلیل رفتن به سنگاپور شدیم. بالاخره به نابترین لحظه کل سفر یعنی قدم گذاشتن به اسکای پارک هتل مارینا رسیدیم.
وارد که شدیم اول منظره دریا و کشتیها روبرومون بود، بعد از اونها گاردن بای د بی و چرخ و فلک و موزه آرت ساینس رو از بالا مرور کردیم و همینطور که به سمت چپ حرکت میکردیم کمکم به قسمت شهری و برجها میرسیدیم و دست آخر نوک کشتی مانند اسکای پارک که استخر بینهایت بود رو از دور تماشا کردیم، چون اون قسمت مختص مسافران مستقر در هتله و برای بقیه مجاز نیست. حجم زیبایی طبیعی و شکوه شهری مدرن و دلچسپی هوا و فضا به حدی بود که دوست داشتم زمان همونجا وایسه و این لحظه هرگز تموم نشه، چشمام و گشاد کرده بودم که بیشتر ببینم، هوا رو نفس نمیکشیدم، میبلعیدم.
تا وقتی هوا روشن بود یه جور قشنگ بود، وقتی تاریک شد یه جور دیگه. اصلا نمیشه انتخاب کرد، به همین دلیل اکیدا توصیه میکنم، قبل از غروب برید که هر دو صحنه رو از دست ندید. وقتی چرخ و فلک فلایر که به خاطر ارتفاعش معروفه رو نگاه میکردم خیالم راحت شد که چیزی از دست ندادیم. دیدنیترین جای سنگاپور به نظر من، اسکای پارک هتل مارینا بیسندزه. بینظیرترین و زیباترین جاییه که یه آدم میتونه با چشم غیرمسلح ببینه، از اون ارتفاع علاوه بر نزدیک شدن به خدا بقیه جاذبهها هم زیر پاته. بعد از ترک هتل، میخواستیم به سمت پارک مرلیون قدم بزنیم که گفتن پل helix منتهی به پارک، فقط برای افراد دارای پاسپورت خاص و مهمانان ویژه فرمول یک بازه. باورتون میشه بازم فرمول یک!!
با مترو به محله چاینا تاون رفتیم و بعد از گشتن داخل محله رنگارنگ چینیها و بازدید معبد دندان بودا که اتفاقا وقتی ما رسیدیم در حال برگزاری مراسم بودن، به یک رستوران چینی رفتیم و سختترین غذای عمرم که اختاپوس بود رو سفارش دادم، غذا که اومد یه لحظه داشتم به گزینه غلط کردم فکر میکردم، انگار هشتپا رو گرفته بودن و با قیچی دونه دونه پاهاش و قیچی کرده بودن تو ظرف، اما جلو پسرم کم نیاوردم و با شهامت از انتخابم دفاع کردم و تا پای آخر رو خوردم، البته اونا هم که غذای چینی، ولی معقولتر گرفته بودن، بهم کمک کردن.
به این ترتیب به انتهای سفر شهر تخیلی سنگاپور رسیدیم. فردا صبحش که با اتوبوس به سمت مالزی راه افتادیم سراپا چشم شده بودیم و آخرین لحظات شهر را با ولع و دلتنگی برای سنگاپور تماشا میکردیم. علاوه بر زیبایی شهر، چیزی که هنوز نرفته دلم براش تنگ شد، مردم سنگاپور بودن که به نظرم مهربانترین آدمهای دنیا هستن، به طرز باورنکردنی مهربان، ساپورتیو و خوش اخلاق، به حدی که ازشون راهنمایی بخوای ممکنه کلا مسیر خودشون رو عوض کنن و شما رو به مقصد برسونن، یه بار تو مترو ما رو تا پله برقی خروجی هم همراهی کردن! حتی وقتی با استفاده نقشه که تو ایستگاه مترو دراختیار همه میذارن، یاد گرفته بودیم مسیرمون رو پیدا کنیم، توی ایستگاه یه نفر همینکه دید توریستیم و داریم نقشه مترو رو ورانداز میکنیم خودش اومد بهمون پیشنهاد داد کمکمون کنه. برای کشوری با این حجم توریست واقعا شگفتاوره .
ساعت 5 عصر رسیدیم هتل آیبیس کوالالامپور که دقیقا برعکس هتل باس هتلی بود با یک لابی کوچک و معمولی ولی اتاق خیلی بزرگ و جادار و کمد دار و میز و صندلی بزرگ، در چند دقیقه ای برجهای پتروناس با هزینه معقول و صبحانه مفصل و بسیار متنوع، که به شدت پیشنهاد میکنم. بعد از خوردن ناهار و یه استراحت مختصر، با کمتر از ده دقیقه پیاده روی از میان برجهای سربه فلک کشیده، به میدان اصلی مقابل برجهای تویین تاور پتروناس رسیدیم.
هرچی به برجهای 88 طبقه، که تا قبل از برج خلیفه دبی، مرتفع ترین برجهای جهان بودن، نزدیک میشدیم، نگرانیم از اینکه چون اول سنگاپور رفتیم و دیگه بعد از سنگاپور، مالزی اصلا به چشممون نمیاد و حوصلهمون سر میره، کم میشد. وقتی جلو برجها رسیدیم، خصوصا که شب بود و غرق در نور، خیالم راحت شد که اینجا هم دسته کمی نداره و به استقبال بخش دوم سفر رفتیم.
تا ساعت 10 شب که پاساژها تعطیل میشدن مرکز خرید سوریا که فکر کنم بزرگترین مرکز خرید کوالالامپور هست و زیر برجهای پتروناس قرار داره، گشتیم و هرچی برندی که میشناختم و نمیشناختم رو اونجا دیدم و تاسف خوردم که تو کشور ما چند ساله دیدن برندهای جهانی رویا شده. بعد از تعطیلی پاساژ به ضلع چپ میدون رفتیم. یه محوطه که دورتادور غرفههای غذا بود، یه چیزی تو مایههای خیابون 30 تیر خودمون، هر کدوم یه غذا سفارش دادیم اما مزه هر سه تاشون یکی بود: شیرین و دگر هیچ، درست مثل غذایی که ناهار روز اول قبل از سوار شدن به اتوبوس سنگاپور تو کوالالامپور خوردیم. ولی قسمت خوشمزه اون شب استارباکس بود.
روز دوم در کوالالامپور
برنامه روز دوم کوالالامپور همه خارج شهر بود و نیاز داشتیم یک ماشین کرایه کنیم. بعد از بحث با رانندههای اطراف هتل به صورت اتفاقی با اپ مشابه اسنپ اونا که grab نام داشت آشنا شدیم و نصبش کردیم. با نصف قیمت تاکسی های شخصی grab گرفتیم. ماشینهاش خیلی جالب بودن درحالیکه سه نفره بودن، تبدیل به 6 نفره میشدن. شما تو اپ تعداد نفرات رو انتخاب میکردی و با توجه به اون بهت قیمت میداد که 6نفره حدود 10 درصد بالاتر بود. ما هم که با یک خانواده سه نفره از همسفرهامون تو سنگاپور دوست شده بودیم با هم یک ماشین 6 نفره گرفتیم و هزینه رو نصف کردیم.
به سمت غار باتو یا معبد میمونها راه افتادیم بعد از طی مسیر کمتر از یک ساعت رسیدیم. مجسمه غول پیکر مورگان و بازیگوشی میمونها رو تماشا کردیم و از پله های رنگی بالا رفتیم تا انتها که میرسید به غار و معبد داخل غار. پایین که رسیدیم grab گرفتیم برای مقصد بعدی که دهکده ژاپنیها و فرانسویها بود. تو یک کلام بگم وقت مونو تلف کردیم و پول دور ریختیم، مخصوصا دهکده ژاپنیها که اصلا دهکده نبود بالای یه کوه وسط درختها دو سه تا کلبه بود که هیچ جذابیتی نداشت، تو دلم فقط فحش دادم به همکارم که توصیه کرده بود حتما برید جای قشنگیه.
مقصد اصلی اون روز تپه های گنتینگ بود که قرار بود بعد از خوردن ناهار در دهکده فرانسویها به سمت اونجا حرکت کنیم ولی با باران سیل آسایی که شروع شد هیچ grab و ماشین شخصی حاضر نشد ما رو ببره، ناچارا مهیجترین جا از نظر همه بازدید کنندگان مالزی که به خاطر کازینوهاش و مراکز تفریحی و شهر بازیش به لاس وگاس آسیا معروفه، رو از دست دادیم و برگشتیم داخل شهر. به مرکز خرید پاویلون رفتیم. دوباره برندها و قیمت های هزار دلاری، دیگه طوری شده بود من که عاشق برند بودم، برند زده شدم و دنبال جایی بودم که بشه خرید کرد که ازقضا یافتیمش.
یک فروشگاه بسیار بزرگ با انواع لباس بچهگانه زنانه مردانه با قیمتهای عالی از 49 رینگیت تا 99 رینگیت که با کیفیتی که لباسها داشتن قیمت بسیار مناسبی بود. بنابراین پخش شدیم و هرکس برای خودش دنبال لباس بود، نهایتا تا تونستیم خرید کردیم و دست پر برگشتیم به سمت برجایا اسکور و خیابان بوکیت، خیابان زنده و پر از رستوران ملیتهای مختلف که ما مکدونالد رو انتخاب کردیم. بعد از شام ما که دیگه داشتیم از خستگی پس میفتادیم برگشتیم هتل.
روز سوم
روز سوم که روز آخر بود تصمیم داشتیم مراکز خرید بریم. ایندفعه خواستیم مرکز خریدهای اقتصادی بریم که توان خرید داشته باشیم ولی بعد از گشتن همه آنها، دیگه چشممون که با زرق و برق برندها پر شده بود اصلا اونها رو نمیدید نهایتا بعدظهر دوباره برگشتیم مرکز خرید سوریا و از برندهای کمتر شناخته شده اروپایی که قیمتهاش مناسب و با کیفیت بود خرید کردیم و تامام. ساعت 12 شب به سمت فرودگاه برای پرواز ساعت4:30 صبح راهی شدیم.
یکی از تاسفهام اینه با وجود اینکه هر دو هتل رو استخردار انتخاب کرده بودم که از این فرصت برای شنا کردن با پسرم استفاده کنم، به خاطر کمبود وقت و برنامه فوق فشرده هیچکدوم رو استفاده نکردیم. بنابراین تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت سفری با این محدودیت زمانی انتخاب نکنم و عقلم و نسپارم به آژانسی که با ترانسفر زمینی وقت رو محدودترش کرد و تقریبا دو روز سفرمون تو جاده گذشت و دیدن فرودگاه چانگی که خودش یکی از جاذبه های سنگاپور هست رو از دست دادیم.
فقط خدا رو شکر میکنم که با برنامهریزی قبلی و دقیق تونستیم اکثر سایتهای توریستی رو با نصف هزینهای که تورلیدرها برگزار میکردند، بازدید کنیم، با هزینههایی که قبلا گفتم در سنگاپور برای دو روز هر نفر 127 دلار ورودیه و 33 دلار حمل و نقل، مجموعا نفری 160 دلار هزینه شد درحالیکه همسفرهامون که تور گرفته بودند نفری 330 دلار براشون آب خورده بود. مالزی بجز دهکده ژاینی فرانسوی ورودیهای نداشتیم که اونهم نفری 14 رینگیت بود. هزینه هر وعده غذای 3 نفر حدود 57-60 دلار در سنگاپور و همین عدد در مالزی بود منتها به رینگیت. زمان سفر ما 100 دلار آمریکا 135 دلار سنگاپور و 460 رینگیت مالزی بود.
نکته آخر رو درمورد پروازهای اقتصادی مثل سلام ایر بگم که دلار ریز به همراه داشته باشید چون آب و چایی تو هواپیما رو باید یا با کردیت کارت که ما نداریم، یا ریال عمان و یا دلار خرید کنید، اما 100 دلاری رو برای اینها خورد نمیکنن. ما چون فقط 100 دلاری داشتیم، یه رکب زدیم و گفتیم خودمون چایی و شکلات داریم فقط یه آب جوش میخوایم که قبول کردن و باعث شد از تشنگی نمیریم.