دوستانی که سفرنامه های قبلی من را دنبال کرده اند، می دانند که یکی از علایق اصلی من در سفر جستجوی ردپاهای تاریخی ایرانیان در خارج از مرزهای امروزی و اشتراکات فرهنگی ایران با مردمان همسایه است. هیچ کجا به اندازه شهرهای بخارا و سمرقند و خجند و... در ماوراء النهر نمی توان این اشتراکات را پیدا کرد. سرزمین ماوراءالنهر یا فرارود در اطراف دو رود آمودریا (جیحون) و سیردریا ( سیحون) امروزه شامل دو کشور ازبکستان و تاجیکستان می شود.
من یک سفر ۱۲روزه به اتفاق خانواده ام در شهریور ۱۴۰۲ به دو کشور ازبکستان و تاجیکستان برنامه ریزی و اجرا کردم و قصد دارم در این سفرنامه ، بخش مربوط به چهار شهر ازبکستان را برای شما روایت کنم.
مروری بر تاریخچه ماوراء النهر
شواهد باستان شناسی زیادی تمدن آمودریا را در حدود چهار هزار سال پیش محل زایش آیین زرتشت و همان" آریا ویج" در اوستا می دانند که سرزمین اصلی قوم آریایی بوده است. اقوام ایرانی شرقی شامل سکاها، سغدی ها و خوارزمی ها ساکنین باستانی شمال آمودریا بودند. کوروش با فتح فرارود، شهری به نام خود در نزدیکی سیردریا ساخت که هنوز به همان نام "کورکات" ( کوروش کده در فارسی یا سیروپولیس در یونانی) خوانده می شود.
در دوره پادشاهان کوشانی، هون ها ، اشکانی و ساسانی، آیین بودایی و مانوی در کنار زرتشتی در فرارود گسترش یافت. از قرن ششم میلادی ترکان از شرق وارد شدند و حکومت های قدرتمندی در آسیای میانه تشکیل دادند. در دوره اموی، اسلام وارد منطقه شد و به تدریج به دین غالب مردم آسیای میانه تبدیل شد. در زمان خلفای عباسی، اسماعیل سامانی که از نوادگان بهرام چوبین یکی از پادشاهان ساسانی بود، توانست یک پادشاهی مقتدر را پایه گذاری کند که از همین سرزمین بر کل ایران حکومت می کرد. ماوراء النهر بعد از دوقرن استیلای زبان عربی محل تولد دوباره زبان فارسی به دست شاعرانی مثل رودکی و زادگاه دانشمندان بزرگ ایران زمین مثل ابن سینا، بیرونی، فارابی و خوارزمی شد.
در طول تاریخ حکومت های مختلف ترک و تاتار در ماوراء النهر به قدرت رسیدند که قدرتمند ترین آنها تیمور بود. تیمور گورکانی به بخش های بزرگی از جهان آن روز از هند تا روسیه و مصر و آناتولی لشکر کشی کرد و غنائم و صنعتگران و هنرمندان زیادی را به پایتختش در سمرقند آورد و یک رنسانس هنری در سمرقند به وجود آورد. در دربارهمه پادشاهان ترک منطقه ، زبان فارسی در کنار ترکی رسمیت داشت و وام واژه های زیادی از این طریق بین دو زبان تبادل شد.
بعد از تیمور، حکومت های مستقلی توسط خاندان های ترک در بخارا و خوارزم و... تشکیل شد و به جز دوره کوتاه فتوحات نادر، این منطقه خارج از قلمرو سلاطین ایران بود ولی هیچ گاه ردپای هویت ایرانی و زبان فارسی از شهرهای این دیار پاک نشد.
در سالهای پایانی قرن نوزده میلادی، روس ها به امید دستیابی به هند بریتانیا، به آسیای میانه حمله کردند و بیشتر آن را به صورت یک ایالت به نام ترکستان و با مرکزیت تاشکند به خاک خود ضمیمه کردند. تزار روس به امیر بخارا و خان خوارزم اجازه داد به صورت یک حکومت دست نشانده بخشی از قلمرو خود را حفظ کنند. با روی کار آمدن کمونیست ها در انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷، این منطقه به صورت جزئی از اتحادیه شوروی درآمد. استالین آسیای میانه را به چهار جمهوری سوسیالیستی با زبان های ترکی به نام ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان و یک جمهوری با زبان فارسی تاجیکی به نام تاجیکستان تقسیم کرد. در سال ۱۹۹۱، با فروپاشی شوروی این جمهوری ها به صورت پنج کشور مستقل درآمدند.
در این مرزکشی ها ، سمرقند و بخارا در ازبکستان قرار گرفت که زبان رسمی آن ترکی ازبکی است ولی علی رغم سالها تلاش برای حذف زبان فارسی، اغلب مردم این شهرها زبان فارسی را به خوبی متوجه می شوند.
مقدمات و راهنمای سفر:
ازبکستان کشورگرانی نیست و بخش عمده هزینه این سفر، بلیط هواپیما است. یک گزینه برای سفر به این کشور، راه زمینی است که مستلزم عبور از خاک ترکمنستان یا افغانستان است ولی ویزای ترکمنستان تقریبا دست نیافتنی است و عبور از افغانستان هم خطرات و البته جاذبههای خود را دارد. در هفته چند پرواز مستقیم از شرکت های هواپیمایی کمتر مشهور به مقصد تاشکند پایتخت ازبکستان وجود دارد. من بلیط پرواز را از یک سایت ایرانی به صورت اینترنتی خریدم.
ویزای ازبکستان را به صورت الکترونیکی از سایت visa.gov.uz با پرداخت نفری بیست دلار از طریق کارت های اعتباری بین المللی گرفتم و به جز تصویر گذرنامه و عکس به مدرک دیگری نیاز نداشت. بچه ها نیاز به ویزا ندارند. ویزای غیر الکترونیک گران تر است و نیاز به مراجعه حضوری به سفارت دارد. بلیط های قطار بین شهرهای ازبکستان را از طریق eticket.railway.uz/en گرفتم. ظرفیت قطارها معمولا زود پر می شود وباید از قبل رزرو کرد.
زبان ازبکی در حال حاضر با دو الفبای لاتین و سیریلیک (روسی) نوشته می شود. سعی کردم قبل از سفر، مختصری با الفبای سیریلیک آشنا شوم که در سفر به روسیه و کشورهای بلوک شرق سابق هم کمک کننده است. از سایت booking ، چند مهمان خانه بدون پیش پرداخت در شهرهای مختلف رزرو کردم. در طول اقامت در ازبکستان، محل اقامت گردشگران باید در یک سایت به نام emehmon.uz ثبت شود و مالیات پرداخت شود. این کار از وظایف مراکز اقامتی است و باید موقع خروج از هتل برگه پرینت شده آن را به شما بدهند. موقع عبور از مرز، گاهی از مسافران، این برگه ها را می خواهند. البته از من این مدرک را نخواستند و ظاهرا به بخت و اقبال بستگی دارد.
در ازبکستان اپلیکیشن yandex یک جایگزین مناسب برای Google map است که اطلاعات وسایل حمل و نقل عمومی مثل مترو و اتوبوس و گزینه تاکسی اینترنتی هم دارد. در پایان سفرنامه خلاصه ای از هزینه های این سفر را فهرست کرده ام.
روز اول، حضرت امام شاشی تاشکند:
پرواز حدود سه ساعت طول کشید. فرودگاه تاشکند زیاد بزرگ نبود و معطلی خاصی در فرودگاه نداشتیم.
واحد پول ازبکستان، "سوُم" است و با آن که یک بار در سال ۱۹۹۴ سه صفر آن را حذف کرده اند، امروزه هر دوازده هزار سوم معادل یک دلار است. در داخل فرودگاه شعبه تبدیل ارز وجود داشت و قیمت های آن برعکس فرودگاه های اکثر کشورها با بانک های داخل شهر یکی بود.
بعد از تبدیل ارز، یک سیم کارت یک ماهه با بیست گیگ اینترنت به قیمت پنجاه هزار سوم گرفتم و با یک تاکسی اینترنتی به مهمان خانه رفتیم. تاشکند با نام تاریخی چاچ بزرگترین شهر آسیای میانه است. گردش در تاشکند را با مجموعه حضرت امام شروع کردیم. حضرت امام لقب یکی از علمای قرن چهارم هجری به نام ابوبکر کفال شاشی (چاچی) است که مقبره او در این مجموعه قرار دارد.
در کنار مقبره یک مدرسه از قرن شانزدهم میلادی به نام برک خان وجود دارد که به فروشگاه صنایع دستی تبدیل شده است. موزه کتب خطی بخش دیگری از این مجموعه است که یکی از قدیمی ترین نسخ قرآن منتسب به عثمان در آن نگه داری می شود. این قرآن از غنائم لشگرکشی های تیمور گورکانی است. اداره دولتی امور مسلمانان ازبکستان و مرکز آموزش علوم اسلامی امام بخاری هم در کنار این مجموعه تاریخی قراردارد که تاسیس آن به دوران حاکمیت کمونیست ها برمی گردد.
در ابتدا مخالفت های شدیدی در حزب کمونیست شوروی با مذهب وجود داشت که به تعطیلی مساجد ومدارس اسلامی و مراسم حجاب سوزی منجر شد. این واقعه در تاریخ آسیای میانه به نام واقعه " هجوم" مشهور است. در دوران جنگ دوم جهانی، حاکمان شوروی که به مشارکت مسلمانان آسیای میانه در جنگ نیاز داشتند، اجازه بازگشایی مساجد و... دادند و یک اداره دولتی برای ساماندهی امور اسلامی و حتی یک مدرسه علوم دینی در تاشکند تاسیس کردند.
جدیدا یک مسجد جامع باشکوه هم در این مجموعه ساخته شده است. تابلوی اعلام اوقات شرعی در مسجد توجه من را به خود جلب کرد. برایم جالب بود که با آن که ما از نام های عربی برای نمازهای پنج گانه استفاده می کنیم ولی ترکان ازبکستان نام های فارسی به کار می برند مثل نماز بامداد، نماز پیشین (ظهر) ، نماز شام (مغرب) و نماز خفتن ( عشا).
دولت ازبکستان برای کنترل جریان های اسلامی و جلوگیری از یارگیری آن ها تا همین چندسال پیش، به کودکان اجازه حضور در مساجد را نمی داد و پخش اذان با صدای بلند ممنوع بود. در کنار مسجد حضرت امام، یک مجموعه عظیم با نام مرکز تمدن اسلامی در حال ساخت بود. ولی در پشت این زیباسازی ها هنوز چهره بیغوله های فقیر نشین شهر تاشکند به چشم می خورد.بعد از دیدن مسجد حضرت امام، قدم زنان به سمت بازار قدیمی شهر رفتیم که با همان نام فارسی " چهارسو" مشهور است. در ایران، به جایی که دو راسته اصلی بازار به هم می رسد، چهار سو می گفتند. در بازار قیمت خشکبار ، انواع چای و گوشت کمتر از ایران بود و کیفیت خوبی داشت.
یکی از دیدنی های شهرهای شوروی سابق ایستگاه های مترو است. حاکمان شوروی با شعار حمایت از کارگران و تهی دستان، هزینه زیادی برای این امر در نظر می گرفتند و به معماری و زیبایی ایستگاه های مترو اهمیت می دادند.
با مترو، به سمت مسجد منار حرکت کردیم و در بین راه از دیدن ایستگاه های زیبا آن لذت بردیم.
مسجد منار، با الهام از معماری مساجد سمرقند و بخارا ولی با سنگ مرمر سفید و با بودجه دولتی ساخته شده و در عید قربان سال ۲۰۱۴ به دست رییس جمهور افتتاح شده است.
با آن که مسجد گنجایش هفت هزار نفر را دارد ولی به زنان اجازه مشارکت برای نماز در محوطه اصلی را نمی دهند و ظاهرا این یک قانون در بسیاری از کشورهای اهل سنت است.
روز دوم. کاخ سفید:
روز دوم را با دیدن کاخ دیکتاتور سابق شروع کردیم که" آک سارای" یا سرای سفید نامیده می شود و هم نام با کاخ تیمور در نزدیکی سمرقند است. کاخ در وسط یک باغ بزرگ با درختان شاه بلوط و... قرار گرفته و مجسمه بزرگی از اسلام کریموف آخرین رییس حزب کمونیست ازبکستان قبل از استقلال در آن قرار دارد.
اسلام کریموف با فروپاشی شوروی، نام حزب کمونیست را به حزب دموکراتیک خلق تغییر داد و در یک انتخابات نمایشی اولین رییس جمهور ازبکستان شد و همان سیاستهای دوران سیاه کمونیست را ادامه داد. دوران ریاست او با سرکوب مخالفان ، بستن مرزها و تحدید آزادی های مذهبی همراه بود و صدها نفر از تظاهرات کنندگان را در یک روز در شهر اندیجان کشت.
او دو دختر به نام های لاله و گلناره دارد. گلناره که با نام هنری گوگوشا خوانندگی هم کرده است به خاطر فساد مالی تحت تعقیب است. اسلام کریموف بیش از ربع قرن و تا پایان عمرش رییس جمهور بود. گرچه امروز سیاست های او در ازبکستان کمرنگ شده است ولی هنوز حکومت ، او را به عنوان یک قهرمان معرفی می کند. ورود به داخل ساختمان کاخ ممنوع بود ولی دولت یک موزه در کنار آن برای تقدیر از او ساخته است. تنها بازدید کننده موزه ما بودیم و کارکنان آن از دیدن ما خیلی ذوق کردند.یک راهنمای انگلیسی زبان به صورت رایگان قسمت های مختلف موزه را برای ما شرح داد و درپایان با ما عکس گرفتند و چند یادگاری به ما دادند.
بعد از دیدن کاخ، به موزه تاریخ ازبکستان رفتیم که آثاری از دوران پیش از تاریخ ، آثار زرتشتی و تندیس های بودا تا دوران تیمور و نشریات اوایل قرن بیستم درآن نگهداری می شود.
بعد از دیدن موزه تاریخ، فرصتی بود تا چرخی در قسمت جدید شهر بزنیم که بیشتر توسط روس ها توسعه یافته است.
میدان اصلی شهر، امیر تیمور نام دارد. در این میدان زمانی مجسمه استالین و بعد مجسمه مارکس قرار داشته است و بعد از استقلال، تندیس تیمور جایگزین مجسمه مارکس شده است.
بعد از توقف کوتاهی در میدان امیر تیمور تاشکند به ایستگاه راه آهن رفتیم تا با یک قطار شبانه به شهر تاریخی خیوه در منطقه خوارزم برویم. در قطار با خانمی اهل سمرقند به نام محبت خانم آشنا شدیم.محبت خانم با آن که تا به حال به ایران نیامده بود، با لهجه زیبای فارسی سمرقندی اش درباره علاقه خود و همسرش به ایران و زبان فارسی تعریف کرد و گفت در قلبم خود را ایرانی می دانم و ملیت ازبکستانی فقط یک نوشته در مدارک شناسایی است.
روز سوم، خوارزم :
صبح روز سوم، به خیوه مرکز منطقه باستانی خوارزم در نزدیکی آمودریا (رود جیحون) و زادگاه بزرگانی مثل بیرونی و خوارزمی و پوریای ولی رسیدیم. بناهای تاریخی زیادی در گوشه و کنار دنیا هست که گاهی قدمت چند هزار ساله دارند ولی کمتر شهری در جهان وجود دارد که مثل خیوه همه بناهای تاریخی آن از خانه های مردم عادی تا کاخ ها و مساجد و مدرسه و...به صورت یک جا و تقریبا دست نخورده باقی مانده باشد.
وقتی وارد بخش قدیمی خیوه شدم ، احساس کردم که در ماشین زمان سوار شده و به چند صد سال قبل برگشته ام. در همه طرف کوچه های تنگی با مناره ها، گنبدها یا دیوارهای قلعه دیده می شود و گاهی افرادی با عبا و کلاه های قدیمی و شتر، از کوچه ها رد می شوند.
بیشتر قسمت های شهر از دوره شکوه وجلال خانات ترک خیوه باقی مانده است و جالب است که بیشتر آنها به دست ایرانیان و روس هایی که به دست ترکان اسیر می شدند، ساخته شده است. در سال ۱۹۲۰ آخرین خان خیوه به دست بلشویک ها ، خلع شد و همراه خانواده اش به اوکراین تبعید شد. آنها در اوکراین به چنان فلاکتی دچار شدند که برای امرار معاش مجبور به کار در معدن شدند.
بخش مرکزی شهر را "ایشان قلعه" می گویند که با برج و باروی بلندی احاطه شده است. بعد از دیدن برج و باروی شهر و خرید بلیط ،ابتدا وارد ارگ حکومتی و محل زندگی خان شدیم که در قرن هفدهم بنا شده است. در سالهای بعدی در داخل ارگ، مسجد و ضرابخانه و... هم ساخته شده است.
جالب است که خانهای ترک، زندگی در چادرهای عشایری اجدادیشان را بیشتر از کاخ دوست داشتند و داخل حیاط کاخ، چادر به پا کرده و گاهی در آن می خوابیده اند.
بعد نوبت مسجد جامع بود که در قرن دهم ساخته و در قرون بعدی بازسازی شده و بیش از دویست ستون چوبی کنده کاری شده دارد.
از بین ده ها مکان تاریخی ، هجده بنا به موزه تبدیل شده و یک بلیط ترکیبی دارد. چند ساختمان هم کاربری بازار و چایخانه و... پیدا کرده است.
موقع ناهار غذای ملی ازبکستان به نام " پلوف" را امتحان کردیم. پلوف با برنج، گوشت، هویج، سیر و... پخته می شود و من آن را خیلی پسندیدم. پلوف در ازبکستان فقط یک غذا نیست و در مراسم مختلف عزا و عروسی و... با آداب خاص طبخ می شود و جزئی از فرهنگ ازبکستان است.
بعد از ناهار به زیارت آرامگاه پوریای ولی رفتیم. پوریا ، عارف، شاعر فارسی سرا و پهلوانی است که هفتصد سال پیش در بحبوحه حملات مغول در خوارزم متولد شد. نام دیگر او پهلوان محمود است و آرامگاه دیگری هم به نام او در شهر خوی وجود دارد که من قبلا آن را دیده بودم.آرامگاه او در خوی بر عکس خوارزم ، خیلی ساده و خلوت است. بعضی مقبره موجود در خوارزم را مربوط به پسر پوریای ولی می دانند که همنام با پدرش بوده است. گنبد و بارگاه پهلوان محمود، از بزرگترین ساختمان های خوارزم است و زائران زیادی هم دارد.
در داخل ساختمان، مقبره چند نفر از خاندان خان های خوارزم هم وجود دارد.
شعری از پوریای ولی با خط فارسی در بالای مقبره او نوشته شده است:
سه صد کُوه قاف را به هاون سودن / نه طاق فلک به خون دل اندودن
صد سال اسیر بند و زندان بودن / به زان که دمی همدم نادان بودن
بعد از زیارت ، چند مدرسه تاریخی و کاخ دیگر را دیدیم و غروب به مهمان خانه رفتیم.
بیشتر آثار باقی مانده در شهر خیوه مربوط به دوره خانات ترک تبار آن است ولی در اطراف شهر بقایای قلعه های باستانی مربوط به ساکنان ایرانی تبار خوارزم و معابد و دخمه های زرتشتی وجود دارد که ما امکان بازدید از آنها را نداشتیم.
روز چهارم، بخارای شریف:
صبح روز چهارم سفر با قطار از خوارزم به سمت بخارا حرکت کردیم. در ازبکستان انواع قطارهای تندرو و لوکس ( به نام افراسیاب) تا قطارهای کند رو و قدیمی وجود دارد. واگن قطار ما یک سالن یک پارچه با تخت های دو طبقه بود و کوپه اختصاصی نداشت. به روسی به آن platzkart می گویند.
بیشتر طول مسیر قطار از بیابان قزل قوم می گذشت و هوا خیلی گرم بود. این مسیر زمانی محل عبور کاروان های جاده ابریشم بوده است. بعد از هفت ساعت به بخارا رسیدیم. شهر بخارا هم مثل خیوه، یک هسته تاریخی دارد که پر از ساختمان های زیبای قدیمی است و به محله لب حوض معروف است.
در وسط این میدان یک حوض بزرگ برای ذخیره آب قرار دارد و در اطراف آن در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی خانقاه و مدرسه نادر دیوان بیگی و مدرسه کوکلداش ساخته شده است. نمای زیبای سیمرغ افسانه ای بر سر در مدرسه نادر دیوان بیگی ابهت خاصی به آن داده است.
بعد از عبور از بازارچه ، به مدرسه الغ بیگ، نوه تیمور و پادشاه دانشمند و هنرپرور قرن پانزدهم میلادی رسیدیم که درست در روبروی آن مدرسه عبدالعزیز توسط یکی از خانات بخارا ساخته شده است.
با کمی قدم زدن به مسجد کلان با مناره با شکوهش و مدرسه میر عرب در روبروی آن رسیدیم که با نورپردازی، زیباییش دو چندان شده بود. می توان ساعت ها در کنار این بناها ماند و محو زیبایی و جلال آن ها شد. مناره کلان با ارتفاع ۴۵متر ساخت قرن دوازدهم میلادی و جزو معدود بناهای شهر بخاراست که از تخریب های دوره چنگیز ، جان سالم به در برده است و تنها باقیمانده مسجد جامع قدیمی شهر است.
در قرن شانزدهم میلادی ، به دستور یکی از خان های شیبانی، مسجد کلان و مدرسه میر عرب در کنار آن ساخته شده است. ساعت بازدید مسجد برای گردشگران تمام شده بود ولی نگهبان به خاطر نماز در را مخصوص ما باز کرد. علاوه بر زیبایی مسحور کننده معماری، دیدن کتاب های عطار نیشابوری و محمد غزالی به خط فارسی در کنار قرآن و تسبیح در قفسه های مسجد برایم جالب بود.
صدای آواز به زبان فارسی در کنار مسجد توجه من را به خود جلب کرد و متوجه شدم که یک جشنواره موسیقی درست در کنار مسجد برقرار است. در بافت تاریخی شب ها اجازه عبور ماشین داده نمی شود و فقط با سه چرخه می توان تردد کرد. با یکی از این سه چرخه ها به لب حوض برگشتیم و برای شام غذایی به نام نوروز کباب را امتحان کردیم.
روز پنجم ،مقبره هزار ساله :
مهمان خانه ای که در بخارا رزرو کرده بودم توسط یک خانم معلم زبان انگلیسی و خانواده اش اداره می شد. برای صبحانه یک خوراکی محلی شبیه شیر برنج و فرنی آماده کرده بود.
بعد از صبحانه به دیدن ارگ بخارا رفتیم.
بر اساس افسانه ها این ارگ توسط سیاوش شاهزاده کیانی و به خواست افراسیاب ساخته شده است و سیاوش در همین ارگ به خاک سپرده شده است.
از دوران باستان، فرمانروایان زیادی در آن سکونت داشته اند. بزرگان ایران زمین از رودکی و فردوسی تا ابوعلی سینا بارها درباره این ارگ سخن گفته اند.
ابوعلی سینا درباره کتاب خانه این ارگ می گوید:
"من در این کتابخانه بسیار کتابها یافتم درباره آن چه نمیدانستم و آنچه هرگز پیش از این در زندگانی ام ندیده بودم "
بیشتر آثار باقی مانده مربوط به قرن هجده میلادی به بعد و دوره امارت بخارا ست.
ارگ فعلی شامل مسجد، ساختمان کوش بیگی ( دفتر صدراعظم) ، تالار تاج گذاری، اصطبل ، زندان و ... می شود.
یکی از اشیایی که در موزه ارگ به نمایش گذاشته شده بود، اولین روزنامه بخارا بود. بخارای شریف روزنامه ای بود که به زبان فارسی در بخارا در سال ۱۹۱۲ منتشر شد و در نخستین شمارهاش نوشته بود: «... به همت ملتپسندانه چند نفر معـارفپرور و ترقیخواه، روزنـامـهٔ بخـارای شـریف بـه زبان رسمی بـخـارا کـه فـارسی است، تأسیس شـده... برای ۹–۱۰ میلیون نفر... همین یک روزنـامـه است و فقط.» این روزنامه به دلیل روشن گری هایش علیه استبداد امیر بخارا و روس ها، بعد از چند سال توقیف شد.
آخرین امیر بخارا به نام محمدعالم خان، در سال ۱۹۲۰ مثل خان خوارزم به دست بلشویک ها خلع شد و همراه خانواده اش به افغانستان فرار کرد و بخش بزرگی از ارگ در همان سال تخریب شد. بعد از دیدن ارگ، به سمت مسجد بالاحوض رفتیم که در جلوی ارگ قرار دارد.ایوان مسجد بیست ستون زیبا دارد که با تصویر آن در آب نمای چهل ستون را تداعی می کند.
مقصد بعدی ، چشمه ایوب بود. مردم بخارا اعتقاد دارند که ایوب نبی با کوبیدن عصایش در این مکان، باعث جوشیدن چشمه ای شفا بخش شده است . من قبلاً چشمه ای را با همین روایت و به نام ایوب در شهر شانلی اورفه ترکیه دیده بودم. این بنا برعکس سایر ابنیه بخارا، گنبد مخروطی دارد و خبری از کاشی های فیروزه ای در آن نیست.بنا در قرن دوازدهم ساخته شده و بعدا به دستور امیر تیمور، گسترش یافته است.
در سال ۲۰۰۱ یادمان و موزه ای برای بزرگداشت امام محمد بخاری، نویسنده یکی از بزرگترین کتب حدیث اهل سنت در روبروی چشمه ایوب ساخته شده است. با سرمایه کشورهای عربی، یک مقبره بزرگ برای او درمحل اصلی دفنش در نزدیکی سمرقند در حال ساخت است.
بعد به طرف مقبره بنیان گذار سلسله سامانی رفتیم که از نوادگان بهرام چوبین بود. این مقبره با الهام از طرح چهارطاقی آتشکده های دوران ساسانی و در قرن دهم میلادی ساخته شده است. این مقبره در اثر طوفان شن صدها سال زیر خاک مدفون شده و به همین دلیل یکی دیگر از بناهای بخاراست که از حمله چنگیز و... جان به در برده و بعد از هزار سال در اوایل قرن بیستم کشف شده است. امیران سامانی از اولین امرای دوران اسلامی بودند که علی رغم نظریه نهی اسلام از ساخت گنبد و بارگاه برای مردگان، برای خود مقبره ساختند.
مردم بخارا نه تنها احیاگر زبان فارسی بعد از اسلام بودند بلکه از طریق بازرگانان ، شعرا و صوفیان و... زبان فارسی و آیین های مختلف اسلامی را به نقاط مختلف جهان گسترش دادند. من در سفرهای قبلی آرامگاه دو عالم اسلامی اهل بخارا را در شهرهای دوردستی مثل بمبئی ( به نام درگاه حاجی علی بخارایی) و پکن ( در مسجد نیوجیه) بازدید کرده بودم که نقش بزرگی در انتقال فرهنگ اسلامی به آن سرزمین ها داشتند.
این شهر به خاطر اهمیت آن از نظر علمی و فقهی به بخارای شریف مشهور شده است. بخارا به جز جاذبههای تاریخی، یک مقصد زیارتی به ویژه برای پیروان طریقت نقشبندی است. مسلمانان زیادی از سراسر جهان برای زیارت هفت پیشوای آیین نقشبندی مشهور به هفت پیر با تور بخارا به بخارا می آیند و آیین های خاص این زیارت را اجرا می کنند. بعد از ناهار، عازم آرامگاه بهاءالدین محمد نقشبندی در روستای " قصر عارفان" در نزدیکی بخارا شدیم.
آرامگاه او فاقد سقف و گنبد است ولی در اطراف آن در دوره های مختلف مسجد و خانقاه و... ساخته شده است. زیارت او آداب خاصی داشته که شامل طواف و... می شده و درختان محوطه هم مقدس محسوب می شده اند. مدفن سلاطین و امرای زیادی در مجموعه ای در نزدیکی آرامگاه بهاءالدین نقشبندی قرار دارد که به " دخمه شاهان" معروف است.
بعد از زیارت، با یک مینی بوس به مرکز شهر برگشتیم و مدتی را در اطراف برج بخارا با بچه ها وقت گذراندیم.
روز ششم ، ستاره ای مثل ماه:
بعد از صبحانه با یک تاکسی به کاخ تابستانی امیر بخارا رفتیم. این کاخ به خاطر یکی از همسران امیر به اسم ستاره بانو به نام سرای sitori mohi khosa به معنی" ستاره ای مثل ماه" مشهور شده است. این کاخ در آخرین سال های حکومت امیر در محل یک کاخ قدیمی تر ساخته شده و به دلیل حمله ارتش سرخ و فرار امیر عالم خان به افغانستان در سال ۱۹۲۰ ، مدت زیادی از آن استفاده نشده است.
آخرین امیر بخارا همسران متعدد و بیش از پانصد فرزند داشت که امروزه در شهرهای مختلف دنیا ( از جمله در مشهد با نام خانوادگی بخارایی) زندگی می کنند. کاخ شامل سه بخش به نام های کاخ سفید (برای دیدار رسمی) ، هشتی خانه ( یا خان خانه برای مهمان ) و حرم سرا است و در وسط باغی پر از طاووس و با تلفیقی از معماری روسی و ایرانی ساخته شده است.
در بخشی از باغ، درختی با میوه ای خاص دیدم که مکلورا یا توت آمریکایی نام داشت. توت آمریکایی خوراکی نیست ولی از شیره آن دارویی ساخته و به نام داروی ابن سینا در همان جا می فروختند.
بعد از دیدن کاخ به مرکز شیعیان بخارا به نام مسجد حاجی میرعلی رفتیم. در قرن شانزدهم، جنگ های خونینی بین سلاطین صفوی و خان های ازبک با دستاویز قراردادن اختلافات شیعه و سنی در گرفت. طرفین همدیگر را کافر می دانستند و اسرای جنگی را به عنوان برده خرید و فروش می کردند. بسیاری از آثار تاریخی بخارا به دست همان بردگان ایرانی ساخته شده است.
در دوره ای مشهد و کل خراسان به دست شیبک خان ازبک افتاد. نقل است که شاه اسماعیل صفوی بعد از کشتن شیبک خان و بیرون راندن ازبک ها از خراسان، جسد او را تکه پاره کرد و برای پادشاهان رقیب فرستاد و از جمجمه سر او به عنوان جام شراب استفاده می کرد. با چنین سوابق تاریخی، نباید انتظار داشت که شیعیان زیادی در ازبکستان وجود داشته باشند.
امروزه شیعیان فقط یک تا دو درصد از جمعیت ازبکستان را تشکیل می دهند و عمدتا در دو شهر بخارا و سمرقند زندگی می کنند. نماز گزاران مسجد با روی باز از ما استقبال کردند و جاهای مختلف آن را به ما نشان دادند و درباره برگزاری برنامه های ماه محرم و صفر توضیح دادند.
مدرسه چهارمنار مقصد آخر ما در بخارا بود که دویست سال پیش ساخته شده است و با طرح سایر بناهای بخارا متفاوت است. چهار مناره آن چهار کاشی کاری متفاوت دارد و بعضی آن را نماد چهار مذهب اسلام، مسیحیت، بودایی و زرتشتی می دانند.
بعد از ناهار، با بخارا زادگاه ابوعلی سینا، امام بخاری و بهاءالدین نقشبندی خداحافظی کردیم و بعد از دو ساعت قطار سواری به سمرقند رسیدیم.
روز هفتم ، سمرقند چون قند:
بعد از صبحانه، با اتوبوس به طرف رصدخانه الغ بیگ حرکت کردیم.
الغ بیگ متولد سلطانیه زنجان، نوه تیمور و پسر شاهرخ و گوهرشاد بود که همه او را با مسجدش در مشهد می شناسیم. او برعکس پدربزرگش به جای علاقه به جنگ و کشورگشایی عاشق علم و هنر بود. او با الهام از رصدخانه مراغه، این رصدخانه را ساخت و با کمک دانشمندانی مثل غیاث الدین جمشید کاشانی ، یکی از دقیق ترین تقویم های دوران را تنظیم کرد.
من قبلا رصدخانه مراغه را دیده بودم. برعکس رصدخانه مراغه که فقط با یک چادر پوشانده شده ، در ازبکستان موزه و مجسمه و... اطراف رصدخانه ساخته و با تبلیغات گسترده گردشگران زیادی را از طریق تور سمرقند جذب کرده اند. الغ بیگ جلوتر از زمان خودش فکر می کرد ولی خیلی زود چرخ روزگار به روال سابق برگشت. پسرش عبدالطیف، برعلیه او کودتا کرد؛ الغ بیگ را سر بُرید و رصدخانه را ویران کرد. در اوایل قرن بیستم، یک باستان شناس روس، از روی مدارک، محل رصدخانه را پیدا کرد و بخش های باقیمانده آن را از زیر خاک هویدا کرد.
در موزه ای که در کنار رصدخانه ساخته شده، یک نقاشی مربوط به قرن هفدهم از یک نویسنده اروپایی، برایم جالب بود که الغ بیگ را به عنوان یکی از شش ستاره شناس بزرگ تاریخ در کنار بطلمیوس و در محضر اورانوس الهه یونانی آسمان ها ترسیم کرده بود.
بعد از رصدخانه، پیاده به طرف مقبره دانیال در کنار رودخانه سیاب رفتیم. دانیال بین یهودیان و مسیحیان و مسلمانان مورد احترام است و چندین مقبره در جهان به نام او مشهور شده است که معتبرترین آن ها درشوش است. درباره آرامگاه دانیال در سمرقند داستان های زیادی وجود دارد. مشهور است که تیمور در لشگرکشی هایش غنائم زیادی به سمرقند آورد و فقط به آوردن طلا و جواهر و... راضی نبود. زنان، دانشمندان، صنعتگران، کتاب های نفیس ( مثل قرآن عثمان) و... هم جزو غنائم او بود و عجیب ترین غنیمت جنگی او جسد دانیال نبی است.
نقل می کنند که تیمور بارها به شام حمله کرد ولی موفق به فتح آن جا نشد. بزرگان، علت شکست تیمور را وجود یک مقبره منسوب به دانیال در شام اعلام کردند.در نهایت تیمور پیروز شد و بخشی از باقیمانده های موجود در آن آرامگاه را با خود به سمرقند آورد و یک سنگ قبر ۱۸ متری و این بنا را برای آن ساخت. در کنار مقبره یک چشمه وجود دارد که مردم به شفا بخشی آن ایمان دارند.
در ادامه مسیر پیاده روی به قلعه باستانی افراسیاب رسیدیم که موزه ای در کنار آن با کمک دولت کره جنوبی ساخته شده است. برایم جالب بود در حالی که ما فقط نظاره گر نابودی تدریجی میراث تاریخی خود هستیم از آن سوی جهان کره ای ها در حال سرمایه گذاری در حفظ میراث فرهنگی افراسیاب هستند! قلعه افراسیاب قدیمی ترین بخش سمرقند است که با حمله مغول نابود شده و چیزی از آن باقی نمانده است. سردر موزه با نام مشاهیری مزین شده بود که همه برای ما آشنا هستند: ابن سینا، جامی، فارابی، بیرونی، رودکی و خوارزمی
در نزدیکی شهر باستانی افراسیاب ، به یک گورستان رسیدیم. وجود نشانه هایی مثل منورا ( شمعدان هفت شاخه، نماد بوته سوزان که در کوه طور با موسی سخن گفت ) و ستاره داوود ( که جدیدا به عنوان نماد یهود درآمده است) علامت تعلق این گورستان به یهودیان داشت. وسعت گورستان نشان از جمعیت زیاد آنها است. البته امروزه اکثرا به اسراییل و آمریکا مهاجرت کرده اند. همه یهودیان آسیای میانه، به یهودیان بخارایی مشهورند. آن ها به لهجه خاصی از فارسی صحبت می کنند و آن را با خط عبری یا سیریلیک می نویسند.
در کنار گورستان یهودیان، به قبرهای مسلمانان و نهایتا به آرامگاه " شاه زنده" رسیدیم.
شاه زنده لقب " قُثم ابن عباس " پسر عموی پیامبر اسلام است که از فرماندهان لشکر معاویه در فتح ماوراء النهر است. بر اساس باور مردم ، هنگامی که سر او در جنگ با خاقان چین از تن جدا شد، سر خود را به دست گرفت و به چاهی در این مکان رفت و غایب شد و به همین دلیل به شاه زنده معروف است. در دوره های مختلف به ویژه در عصر تیمور، مقبره های متعددی با کاشی کاری های چشم نواز برای خاندان های سلطنتی وبزرگان از جمله خواهر و خواهرزاده تیمور در اطراف آن ساخته شده است.
ساخت چنین مقبره های با شکوهی برای زنان در تاریخ کم سابقه است.
با توجه به داستان شاه زنده دور از انتظار نیست که در نزدیکی آن رد پایی از داستان یک شخصیت نامیرای دیگر مثل خضرنبی هم وجود داشته باشد. مسجد خضر با تزئینات مسحور کننده آن در یک بلندی مشرف به شهر در نزدیکی شاه زنده ساخته شده است.
اسلام کریموف ( دیکتاتور سابق ازبکستان) هم که اهل سمرقند بود و خود را رهبر جاویدان ازبک ها می دانست، ترجیح داد به جای پایتخت کشور در مسجد خضر دفن شود. بد نیست خاطره مسخره ای درباره بازدید از مقبره اسلام کریموف برایتان تعریف کنم که نشانه نمادینی از ممنوعیت های اعمال شده سیستم های دیکتاتوری است.
در کنار مقبره او تابلوی بی موردی درباره ممنوعیت عکاسی نصب کرده و یک پلیس برای جلوگیری از عکاسی از مقبره گذاشته بودند ولی مامور علنا به هر توریستی پیشنهاد می داد در ازای یک مبلغ رشوه ، درب دسترسی به مناره ای را باز کند تا بتواند از بالای مناره عکس بهتری بگیرد! این مثال ساده ای از آن است که ممنوعیت های بی مورد فقط راه را برای فساد باز می کنند.
در ادامه به مسجد و مقبره بی بی خانم رسیدیم. اولین همسر تیمور ، سارای مُلک یا بی بی خانم نام داشت که از نوادگان چنگیز بود. تیمور به واسطه او لقب گورکان ( به معنی داماد در زبان مغولی) پیدا کرد و با آن که خودش از فرزندان چنگیز نبود، خود را وارث امپراتوری چنگیز معرفی کرد. تیمور از بی بی خانم فرزندی نداشت ولی برای او احترام زیادی قائل بود.
بعد از فتح هند، تیمور با غنائم به دست آمده از جنگ، دستور ساخت مسجدی را به نام همسر محبوبش داد که گنجایش تمام مردم سمرقند را داشته باشد. گنبد مسجد چنان مرتفع و با عجله ساخته شد که قبل از تکمیل بنا فرو ریخت و دوباره ساخته شد. نقل می کنند که مردم از ترس ریزش دوباره در آن نماز نمی خواندند.بعد از تیمور و با گذشت پانصد سال، بنا به تدریج متروکه و در دوره شوروی، توسط باستان شناسان بازسازی شده است. مرمت مسجد هنوز هم ادامه دارد و این مسجد محل خوبی برای آشنایی با روند مرمت آثار تاریخی و مقایسه پیش و پس از مرمت است.
قدم زنان به سمت مشهورترین دیدنی سمرقند یعنی میدان ریگستان حرکت کردیم و در راه مشغول تماشای مردم کوچه و بازار شدیم.
کم کم به میدان ریگستان رسیدیم و بعد از خرید بلیط ( نفری چهار دلار) وارد میدان شدیم. در سه ضلع این میدان سه مدرسه تاریخی با شکوه ساخته شده است. نکته جالبی که در آثار تاریخی ماورا النهر دیده میشود ، جایگاه علم و اهمیت مدارس در جامعه آن دوران است. در حالی که بیشتر آثار باشکوه تاریخی در اروپا و هند و ... کلیساها و معابد و کاخ هاست ولی در شهرهای سمرقند و بخارا و خوارزم بیشتر بناهای باقی مانده کاربری علمی داشته و به عنوان مدرسه استفاده می شده اند و وجود این همه مشاهیر علمی مثل فارابی و بیرونی و ابن سینا تصادفی نیست.
اولین مدرسه در میدان ریگستان توسط الغ بیگ در قرن پانزدهم میلادی ساخته شده است. الغ بیگ همزمان با سلطنت در این مدرسه تدریس هم می کرد. این مدرسه مثل اکثر مدارس اسلامی ، یک حیاط بزرگ دارد که دور آن حجره هایی است که محل زندگی محصلین بوده است و یک مسجد با دو درس خانه در یک ضلع آن قرار دارد. معمار اصلی مدرسه یک ایرانی به نام قوام الدین شیرازی بوده است.
دویست سال بعد از الغ بیگ ، حاکم وقت مدرسه دیگری در روبروی مدرسه الغ بیگ ساخت که به خاطر نقشی شبیه به شیر و خورشید در سردر آن به "مدرسه شیردار" مشهور شد. البته نقش سردر مدرسه در واقع ببر است و شهرت آن به شیر برای من جالب بود.
استفاده از نشان شیر و خورشید به عنوان پرچم از ماوراء النهر وارد ایران شده است و قدیمی ترین پرچم شناخته شده با این نماد مربوط به دوره تیموری است. نماد سردر این مدرسه خیلی مشهور است و امروزه نیز در آثار هنری و سکه های رایج دیده میشود. تا آن زمان بر اساس دستورات اسلام نقاشی انسان و حیوان ممنوع بود و تزئینات مساجد و مدارس فقط با نقوش گیاهی و هندسی بود. این دوره آغاز انقلابی در هنر دوران اسلامی است که با پیدایش نقوش جاندار مثل سیمرغ در مدرسه دیوان بیگی بخارا و شیر در سردر بازار قیصریه اصفهان و... مشخص می شود.
در مدرسه شیردار، که زمانی حوزه علمیه بوده، نمایش و رقص محلی برقرار بود که ما فقط به انتهای برنامه رسیدیم.
تقریبا هم دوره با مدرسه شیردار، با ساخت یک مدرسه در ضلع دیگر میدان زیبایی و هنر به اوج می رسد. مدرسه سوم به خاطر تزئینات طلایی آن به "مدرسه طلا کاری" معروف است. تصور آن که هنرمندان چیره دست آن دوران چه خلاقیت و ظرافتی در ساخت این آثار به خرج داده اند، لذت بخش است. با توجه به متروکه شدن تدریجی مسجد بی بی خانم، مدرسه طلاکاری کاربرد دوگانه پیدا کرده و به عنوان مسجد جامع هم استفاده می شده است.
برای لذت بیشتر از زیبایی این آثار هنری تا تاریک شدن هوا در میدان صبر کردیم تا نورپردازی آن را هم ببینیم. در پایان یک روز به یاد ماندنی و مجموع پنج تا شش کیلومتر پیاده روی، به مهمان خانه برگشتیم.
روز هشتم، به گور امیر! :
بعد از صبحانه با اتوبوس به طرف گور امیر راه افتادیم.
گور امیر اصطلاحی برای آرامگاه تیمور لنگ است. دولت ازبکستان سعی می کند تیمور را به عنوان پدر ملت ازبک معرفی کند که البته تعبیر دقیقی نیست و زبان و هویتی به نام ازبک در زمان او وجود نداشته است. اغلب مردم ازبکستان او را به عنوان قهرمان ملی و پاسدار دین اسلام می شناسند.
گورامیر در ابتدای قرن پانزدهم میلادی و در اصل به عنوان مقبره سلطان محمد نوه مورد علاقه تیمور ساخته شده است که در زمان حیات تیمور ودر جوانی از دنیا رفت. تیمور متولد "شهر سبز" ( کِش) در جنوب سمرقند بود و مقبره ای برای خودش در آن شهر ساخته بود ولی بعد از مرگش انتقال جسد به آن شهر ممکن نشد و در این آرامگاه در کنار نوه محبوبش به خاک سپرده شد. این مقبره هم مثل بسیاری از آثار تاریخی ماوراء النهر اثر یک هنرمند اصفهانی است. در کنار مقبره ، مدرسه و خانقاه هم ساخته شده بوده که از آن ها تقریبا چیزی باقی نمانده است.
چند تن از جانشینان تیمور مثل شاهرخ و الغ بیگ و همچنین معلم تیمور به نام سید برکه نیز در همین مقبره دفن شده اند. قبر تیمور با یک سنگ یشم تیره مشخص شده است. مثل اکثر مقابر دوران اسلامی، سنگ قبر اصلی در دخمه ای در زیر زمین این ساختمان قرار دارد که قابل بازدید نیست.
نقل می کنند که تیمور دوبار نبش قبر شده که دفعه نخست آن در دوره فتح سمرقند به دست نادرشاه افشار بوده است. نادر به توصیه بزرگان و از ترس گرفتار شدن به نفرین از درآوردن تابوت منصرف شد. نبش قبر دوم توسط باستان شناسان دوره استالین بود. دو روز بعد از انتقال جسد تیمور به روسیه، آلمان نازی به شوروی حمله کرد و مردم آن را نتیجه نفرین تیمور دانستند.تیمور را مجددا با انجام مراسم مذهبی در این مقبره دفن کردند. مدتی پس از آن آلمان شکست خورد و عقب نشینی کرد و این ماجرا افسانه نفرین تیمور را تقویت کرد.
در کنار گور امیر، ساختمان دیگری به نام " آک سارای" به معنی سرای سفید ساخته شده است. از سادگی ظاهر خارجی آن مشخص است که به دوره کاهش قدرت جانشینان تیمور مربوط است و محل دفن عبد الطیف پسر الغ بیگ است که با توطئه ای، پدر خود را سرنگون کرد.
بعد از دیدن گور امیر، به مهمان خانه برگشتیم. از سمرقند تا مرز تاجیکستان، کمتر از یک ساعت راه است. با نصرالله صاحب مهمان خانه بر سر مبلغی توافق کرده بودم که با ماشینش ما را تا مرز تاجیکستان برساند و در مسیر از دو دیدنی دیگر سمرقند هم بازدید کنیم.
اولین توقف در کارگاه سنتی ساخت کاغذ بود. مردم سمرقند رمز و راز ساخت کاغذ را در قرن هشتم میلادی از چینی ها آموختند و تا زمان ورود کاغذ های صنعتی از روسیه تولید سنتی آن را ادامه دادند. چند سال قبل یک کارآفرین با سلیقه، یک کارگاه ساخت کاغذ را دوباره احیا کرد. در این کارگاه از پوست درخت توت و به صورت دستی و به کمک دستگاه هایی که فقط با نیروی آب کار می کند، کاغذ ساخته می شود و با آن صنایع دستی مختلف تولید می شد.
توقف کوتاهی هم در کنار مجموعه گردشگری جاده ابریشم داشتیم. در این مجموعه مراکز تفریحی و هتل های گران قیمتی به سبک معماری سنتی سمرقند برای جذب گردشگر ساخته شده است.
نهایتا بعد از هشت روز گشت و گذار در ازبکستان ، به مرز تاجیکستان رسیدیم و بخش اول سفرمان به اتمام رسید.
هزینه ها :
هزینه ها برای خانواده چهار نفری ما به صورت زیر بود:
بلیط قطار و ماشین بین شهری در ازبکستان ۱۱۶ دلار
شش شب هتل ۱۳۴ دلار
سیم کارت ۴ دلار
بلیط دیدنی های ازبکستان ۱۰۸۰ هزارسُوم معادل ۸۹ دلار
خوراک ۹۵۷ هزار سوُم معادل ۷۹ دلار
تاکسی در ازبکستان ۳۲۹ هزار سوم معادل ۲۷ دلار
سایر ( بازی و...) ۱۰ دلار
هزینه ها (به جز پرواز و ویزا) به صورت میانگین معادل بیست دلار به ازای هر نفر بزرگسال در هر روز شد.
نویسنده: دکتر سید میثم شفیعی مطهر