سفر لاکچری به چابهار با هزینه کم

4.5
از 24 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر لاکچری به چابهار با هزینه کم
آموزش سفرنامه‌ نویسی
01 مرداد 1403 12:00
25
1.6K

درود بر عاشقان سفر

فروردین 1403 وقت سفر به بلوچستان بود. دیاری که 7 سال پیش با جمعی از دوستای خوبم، رفته بودم. چابهار از نگاه من آخرین نقطه ایرانه. جایی که از همه لحاظ محرومه و نیاز های اولیه چالش های بزرگیه. مشکل سوخت ،امکانات بسیار پایین و نبود شغل هم از مشکلات بزرگ این استان به حساب میاد.

اولین موردی که ذهن همه رو در مورد چابهار درگیر میکنه ، مسافت طولانی اش هست. البته که میشه با هواپیما و تور چابهار دو سه ساعته از تهران رسید به چابهار. اما مدیریت هزینه برای من خیلی مهمه. مخصوصا برای منی که کارمندم، زیاد سفر میکنم و حقوق آنچنانی ای هم ندارم. پس باید جوری برنامه ریزی میکردم که نه خیلی سخت باشه نه خیلی هم لاکچری و هزینه بر... بلوچستان چه مردمانی دارد...

پس یه برنامه ریزی کلی کردم 8 فروردین تا 14 ام میتونه زمان خوبی برای بلوچستان و تور جنوب باشه . رفت و برگشت با قطار به نزدیکترین ایستگاه راه آهن یعنی زاهدان. و از زاهدان با اتوبوس به مقصد چابهار.

خب حالا رسیدیم چابهار چه کنیم ؟

ناگفته نماند که قرار بود جمع دوستانه 6 7 نفره راهی جنوب بشیم و یهو شدیم 17 نفر... تنها راهی که میشه همه جاهای دیدنی چابهار رو بازدید کرد یه مینی بوس جا دار با امکانات خوب و مطمئن و یه راننده پایه ی همه برنامه ها... یوسف عزیزززز که از شیراز با دو نفر از دوستای گلم راهی چابهار شدن. اولین دیدار من و یوسف دو سال پیش، سفر فوق العاده خط ساحلی بوشهر و عسلویه بود. خب پس مشکل مسیر حل شد و سعی شد با کمترین هزینه صورت بگیره . میمونه اقامت که در 5 روز مفید در چابهار ، قرار بر کمپ شد. کمپ های فوق العاده زیبا در سواحل چابهار

با این شرایط میشه یه سفر اکونومی و کم هزینه رو پیش رو داشت. اما در ادامه میگم که همیشه قرار نیست همه چیز طبق برنامه پیش بره ... گاهی لازمه با توجه به شرایط، برنامه رو به بهترین شکل تغییر داد. 8 ام صبح ساعت 9 راهی ایستگاه راه آهن تهران شدیم و 24 ساعت سفر پیش رو داشتیم. قطار دسته جمعی خیلی لذت بخشه با بازی مافیا و پانتومیم و شوخی ، گذشت زمان و سختی راه کمتر حس میشه. مخصوصا وقتی که همه میچپن توی یه کوپه. خب به احتساب اینکه ما 24 ساعت تو راهیم ساعت 9 الی 10  صبح 9 ام میرسیدیم زاهدان. پس من بلیط اتوبوس زاهدان به چابهار رو هم برای ساعت 11:30 فردا خریداری کردم.

توی برنامه مون ما بازار رسولی زاهدان و مسجد مکی رو داشتیم که گذاشتم برای برگشت. شب توی قطار بودیم که دیدم قطار خیلی آروم حرکت میکنه و بعصا می ایسته...طوفان شن!!! توی واگن پر از شن شده بود و انتهای واگن رو نمیشد دید و روی همه چی یه لایه خاک نشسته بود . چشمامون میسوخت و گلو ها خشک شد. خلاصه که همه چیز خاکی بود . حساب اینجارو نکرده بودیم. با این طوفان شن ، قطار با 4 ساعت تاخیر به زاهدان می رسید. بعد از گذشت 28 ساعت بلاخره رسیدیم زاهدان و بلیط اتوبوس به سمت چابهار هم کنسل شد.

هم بازی هامون(پانتومیم) تو قطار
هم بازی هامون(پانتومیم) تو قطار

نظر من این بود که با تاخیری که پیش اومده بهتره برنامه بازار رو همین امروز اجرا کنیم و شب بلیط اتوبوس به چابهار بگیریم ولی باقی بچه ها موافق نبودن و برای ساعت 4:30 بعدظهر بلیط گرفتیم.تو این فاصله هم زمان خوبی برای گشت و گذار در بازار بود. دوست عزیزمون آقا محمد که ساکن زاهدانه مارو دعوت کرد به خونشون تا کوله هامون رو بهش سپریم .

چرخی تو بازار رسولی زدیم. همه چیز تو این بازار قدیمی و باحال پیدا میشه. البته خیلی نمیشه توضیح داد چه چیزایی ولی پیشنهاد میکنم حتما یه سری بزنید و جسن های استوک و کم کارکرد اورجینال با قیمت خیلی مناسب میتونید پیدا کنید ولی نیاز به زمان زیادی داره .یه اتفاق جالب از نظر من و ترسناک افتاد اونم چاقو کشی بین سه نفر از افراد محلی بود...وحشتناک و هیجان انگیز بود.خداروشکر توی درگیری جراحت خاصی وجود نداشت. زمان زیادی نداشتیم دو ساعتی گشت زدیم و راهی ترمینال شدیم.

نمایی از بازار رسولی
نمایی از بازار رسولی

نهار هم رستورانی در زاهدان رفتیم که پیشنهاد نمیکنم. فاصله زاهدان تا چابهار حدودا 600 کلومتره حدود 8 ساعت . اتوبوس هم مثل قطار قدیمی و به دور از هرگونه راحتی . با اینکه ما از هر فرصتی استفاده میکردیم تا بازی کنیم و خوش بگذرونیم باز هم مسیر خیلی سخت بود. تو اتوبوس بودیم که یوسف باهامون تماس گرفت و گفت من صبح فردا نمیرسم چون جاده خطرناک شده و خوردیم به طوفان شن. (این ینی ما تا بعدظهر ماشین نداریم) . نزدیک های خاش ایستاده بودیم برای صرف شام که به اتفاق تصمیم گرفتیم برگشت رو  با هواپیما روز جمعه برگردیم. هیچکس دلش نمیخواست از همین مسیر به تهران برگرده!

یهرحال با توقف های زیاد و با تاخیر 4 ساعته به چابهار رسیدیم. 17 نفر کوله به دوش ساعت 3 صبح جلوی ترمینال... فضا خیلی غم انگیز بود و همه خسته راه بودن. با تاکسی اینترنتی که به سختی پیدا شد ، راهی ساحل دریا بزرگ چابهار شدیم و شب کمپ رو به پا کردیم.

ساحل دریا بزرگ چابهار
ساحل دریا بزرگ چابهار

صبح 10 ام با محمد حسن راهی خرید صبحانه و داخل یه کافه سنتی دریا کنار چابهار صبحانه رو میل کردیم . تو این مدت بچه ها جمعه بازار و بازار سنتی بلوکان هم گشتی زدن و نهار رو از یه تهیه غذا نسبتا خوب تهیه کردیم .

ساحل صخره ای دریا بزرگ
ساحل صخره ای دریا بزرگ
کافه سنتی دریا کنار چابهار
کافه سنتی دریا کنار چابهار

هوا ساعت 3 4 به بعد بعدظهر خنک شده بود و هر کس یه طرف در حال بازی یا استراحت و پیاده روی بود که یوسف با حسین و فریده رسیدن. بدون هیچ معطلی تمام وسایل رو جم و جور کردیم و راهی ساحل تیس نزدیک چابهار شدیم.

ساحل تیس مکان بدی برای کمپ نبود سرویس بهداشتی و زیپ لاین باحال که از روی آب میگذشت. . اما مسیرش برای مینی بوس یوسف جالب نبود اما ما ثابت کردیم مشکلی نیست که بیخیالش بشیم. دو تا چاله در سرازیزی بود که باید پر میشد پس من و دوست عزیزم کارن دست به کار شدیم و با سختی زیاد چاله رو پر کردیم و ماشین به راحتی اومد نزدیکمون و شب 10 ام رو هم کمپ بر پا گردیم.

ساحل تیس (سگ نگهبان)
ساحل تیس (سگ نگهبان)

شام رو با کنسروها سر کردیم و یه دست مافیا زدیم که واقعا برامون خاطره انگیز شد. 

دورهمی مافیایی ساحل تیس
دورهمی مافیایی ساحل تیس

صبح روز 11 ام رو حسابی بچه ها استراحت کردن ولی بیشتر از ساعت 8 نمیشد خوابید چون آفتاب ذوبمون میکرد. خوشبختانه با داشتن دو تا سایه بان ، سایه داشتیم. صبحانه رو میل کردیم و خط ساحلی رو گرفتیم و به سمت شرق چابهار راهی شدیم...

اولین نقطه دیدنیمون دریاچه صورتی بود. خب من حس خاصی نسبت بهش نداشتم و ذوق ام خیلی کم بود چون واقعا مثل عکسا صورتی رنگ نیست و پر از زباله است. جالبه که این مکان برای من جزو هیجان انگیز و قشنگ ترین منظره ها شد...

دریاچه صورتی
دریاچه صورتی

سورپرایز خفنمون از آسمون رسید. یه هلی کوپتر آبی داشت از روی دریاچه گذر میکرد و حسین و محم حسن و عرفان فریاد زدن که برگرده و یه دور بزنه که فکر نمیکنم بیشتر از 4 متر ارتفاع داشت. یه خلبان باحال که بهمون هم دست تکون داد. من تا حالا هلی کوپتر از اون فاصله ندیده بودم . جدا از این در امتداد دریاچه پیاده رفتیم تا به ساحل دریا رسیدیم و من یکی از بی نظیر ترین مناظر رو مشاهده کردم. واقعا ساحل فوق العاده ای بود...

undefined

ساحل دریاچه صورتی

دریاچه صورتی
دریاچه صورتی

دو ساعتی خوش گذروندیم و راهی بندر بریس شدیم و قرار بود شب رو در ساحل نزدیک بریس کمپ کنیم. خب قطعا هممون عکس های بریس رو دیدیم و واقعا قشنگه...

 

اسکله بریس
اسکله بریس

 

بعد از کلی عکس انداختن و ماجرا (گم شدن دستبند طلای سوسن خانوم و گشت همگانی بچه ها و در نهایت پیدا شدنش) گشنه شده بودیم و با یه سرچ معمولی دو اقامتگاه پیدا کردیم که غذا سرو میکردن. اقامتگاه گرگیج و ساجد ترنج.  با تماسی که به گرگیج داشتم گفت غذا داریم اما ساجد ترنج قرار شد خبر بده .

ما همگی رفتیم به سمت اقامتگاه گرگیج... یه خونه حساط دار کوچک و دلگیر یه دونه صندلی آهنی بدون درخت و سرسبزی. به همراه حسین شیرازی و فرشاد رفتیم که باهاشون در مورد کیفیت غذا ها و جایی که میخواد بهمون بده صحبت کنیم اما از صاحب این اقامتگاه بی میلی و برخورد نامناسب دیدیم. دو نفر از دوستانمون رو ناراحت کردن و با بی احترامی مارو از اقامتگاه بیرون کردن و گفتن شما اینجا نباشید مسافرهای دیگری هستن که بیان!!!... تو همین بین من یه پیامک از ساجد ترنج دریافت کردم که نوشته بود بیاید ، برای 17 نفر غذا دارم...

بدون معطلی و ناراحتی و گرسنگی راهی اقامتگاه شدیم... اینجاس که من یه کم نگرن شدم که اگه غذا خوب نباشه، اگر باز اذیتمون کنن ، اگر ... اما به محض ورود به اقامتگاه و دیدن کپر ها و اتاق ها ، میز های چوبی وسط حیاط و نخل ها و گیاهان خیلی زیبا و کشتی وسط اقامتگاه... نظرمون عوض شد.

اقامتگاه و رستوران ساجد ترنج در بریس
اقامتگاه و رستوران ساجد ترنج در بریس

آقا ساجد ترنج به محض رسیدمون بهمون خوش آمد گفت و با رفتار بسیار محترمانه و دوستانه مارو دعوت کرد به اقامتگاهش و منو غذا رو بهمون داد. از شرح ماجرا خیلی متاسف شد و ازمون دلجویی کرد اما با رفتار خیلی خوب و گرم ساجد ناراحتیمون سریع فراموش کرده بودیم. آقا ساجد مارو به یکی از اتاق های بزرگش راهنمایی کرد و غذا هم رسید . از کیفیت فوق العاده اش نگم...

ماهی تازه کد و میگو های تازه (تا به حال میگو به اون خوشمزگی و تازگی نخورده بودم) در حجم زیاد و دور چین خیلی قشنگ داخل مجیمه های گرد. جاتون خالی باید بگم فوق العاده بود... بعد از نهار آقا ساجد مارو چای مهمون کرد و باهامون صحبت کرد. (البته سماور و چای و قند وجود داره و میشه به راحتی استفاده کرد) هوا دیگه رو به تاریک شدن بود و باید هرجه سریع تر میرفتیم که مکان کمپ رو پیدا کنیم ولی اون فضا نمیذاشت که از اونجا دل بکنیم. از یه طرف خلوتی اقامتگاه و آرامش و از طرف دیگه آقا ساجد گل که اصرار میکرد کجا میخواید برید، بمونید پیشمون و...

نکته اینجا بود که اگر بخوایم بمونیم هزینمون میره بالا ولی خب یچه ها شدیدا به یه حمام و استراحت و ریلکس کردن نیاز داشتن. من و کارن رفتیم که با آقا ساجد در مورد هزینه یک شب اقامت صحبت کنیم . توضیح دادیم که برناممون کمپ بوده ولی خب به خاطر از دادن زمان برای صرف نهار ، برای کمپ به شب میخوریم و البته از فضای اقامتگاه خیلی کیف کردیم اینجا و دوست داریم بمونیم ام چالشمون هزینه است.

جواب اقا ساجد بدون هیچ اقرار یا تعارفی بود. گفت مگه من پول خواستم ازتون! شما هیچی نمیخواید بدید و از هر اتاقی که خواستید استفاده کنید. از ما اصرار بود و آقا ساجد میگفت مهم نیست و هرچقدر دوست دارید بدید. ما هم این برخورد رو دیدیم، ماندگار شدیم... حمام کردیم و حسابی خستگی در کردیم. از تمام امکانات اقامتگاه هم استفاده کردم. از ظروف ، ماهی تابه، گاز ،حمام ، چای و... 

اتاق اقامتگاه ساجد ترنج
اتاق اقامتگاه ساجد ترنج

شب رو با یه غذای سبک و بازی و رقص گذروندیم. اتاق زیبا و بزرگ و جاداری رو گرفتیم و همه کنار هم خوابیدیم.

 

کارن ،پسر ساجد ، ساجد ترنج و بنده
کارن ،پسر ساجد ، ساجد ترنج و بنده

با آقا ساجد در مورد هزینه و پرداخت صحبت کردیم و مبلغ رو به خواستهخودش، خودمون تایین کردیم . نفری 100 رو بهش پیشنهاد دادیم که بدون فکر کردن قبول کرد و گفت شما 10 تومن هم میگفتید من هیچی نمیگفتم!

قرار بر این شد فردا خلیج گواتر، پسابندر و کوه های مریخی رو بازدید و همچنین آب تنی کنیم و بعد حرکت کنیم به سمت کویر درک و شب رو اونجا کمپ کنیم. با توجه به برنامه فردا می بایست بچه ها زود میخوابیدن و صبح زود به برنامه می رسیدیم. اما خب هم دیر خوابیدیم و صبح هم تا آماده بشیم شد ساعت 12 ظهر.

صبح 12 ام به پیشنهاد کارن بنابر این شد که شب رو هم در اقامتگاه بمونیم و با توجه به کمبود وقت ، خلیج گواتر(قایق سواری و دیدن دلفین) و پسابندر رو حذف کردیم  (قطعا بین همه بند ها بریس واقعا زیباترینه) و به سمت کوه های مریخی رفتیم. کوه های مریخی لایه های آهکی و فسیلی هستند که به دلیل فشار لایه های زیرین دریای عمان به خلیج ، باعث بیرون آمدن فسیل ماهی و نهنگ ها و ترکیب با آهک و خاک رس تشکیل می شوند. این فوران رو میشه در گل افشان چابهار نیز مشاهده کرد اما 5 میلیون سال زمان میبره تا منطقه ای به شکل کوه های مریخی پدیدار بشه...

کوه های مریخی
کوه های مریخی

خودمونو با ساخت کلیپ و عکس خفه کردیم ...

 

اذان ذرت رشتی

بعدظهر هم رفتیم کنار ساحل سایه بون ها رو به پا کردیم و حسابی آب بازی کردیم.موج خیلی خوبی میومد و خیلی حال میداد آب تنی. خلاصه با استپ هوایی هم حسابی خوش گذروندیم.

به وقت شنا ساحل کوه های مریخی
به وقت شنا ساحل کوه های مریخی

با تنقلات و میوه هایی که گرفته بودیم ته بندی ریزی کردیم تا برسیم به اقامتگاه. شب حسابی بازی کردیم و خوش گذروندیم.

شب فوق العاده ای بود... شاممون پلو تن شد. برنج پاکستانی که آشپز آقا ساجد برامون طبخ کرد و با تن ماهی و ترشی سیر و بندری زدیم بر بدن. صبح 13 ام دیگه جای هیچ معطلی نبود . املت رو سریع زدیم و با آقا ساجد ترنج خداحافظی کردیم و به سمت کویر درک راهی شدیم. قبل رفتن عمو سروش رو به آقا ساجد گفت که شما باعث شدی نظرم در مورد بلوچی ها تغییر کنه اینکه بفهمم چه مردمان مهربان و مهمان نوازی هستن از این به بعد هرکسی رو با لباس بلوچی ببینم احترام خیلی بیشتری بهشون میذارم و یه بغل گرم از آقا ساجد گرفت...

توی مسیر یه توقف کنار انجیر معابد داشتیم که میتونم بگم هممون شال های خیلی خوشگل و رنگی خریدیم و به سرمون بستیم. منظره قشنگی شده بود اینکه داشتیم آروم آروم رنگ بلوچستان میگرفتیم.

با آشنا شدن آقا ساجد نگاه خیلی از بچه ها نسبت به بلوچستان تغییر کرده بود. نه فقط ساجد بلکه بلوچ های زیادی رو دیدم که چقدر مهربون و با معرفت بودن و برخورد خوبی باهامون داشتن.

حسابی رقص و پایکوبی کردیم تو ماشین تا رسیدیم چابهار و به رستوران بلوچ رفتیم و با غذای خیلی خوبشون لذت بردیم (از اینجا به بعد هرجا که رفتیم از آقا ساجد مشاوره میگرفتیم) من یه کرایی مرغ خوردم که طعم خیلی خوبی داشت و تندی غذا قابل تحمل بود. برای شام و صبحانه فردا در کویر درک خرید کردیم و راهی شدیم و غروب رسیدیم کویر درک.

به محض رسیدن به کویر با لاستیک سوزاندن مسافر های غیر بلوچی شکه شدیم. دود سیاهی تو آسمون بود و همه جا بو گرفته بود و واقعا به شخصه ناراحت بودم . همگی رفتیم که باهاشون صحبت کنیم که کار جالبی نیست و هوا رو آلوده کردن . متاسفانه تاثیری نداشت و مجبور شدیم تا محل کمپمون به دور از آتش ، پیاده روی کنیم . حدود 20 دقیقه پیاده روی، نزدیک تک درخت نخل کمپ رو به پا کردیم.

کمپ کویر درک

کمپ کویر درک

غذاهامون رو خوردیم و یه شب نشینی تو دل کویر کنار دریا داشتیم. منظره زیبای فیتو پلانکتون ها ، ستاره ها و شهاب سنگ، پیاده روی تو دل کویر و سکوت شب. موسیقی های حجت هم ضمیمه کار شد. من و کارن هم شب بیرزون از چادرامون خوابیدیم تا میتونیم از آسمون و صدای آب و چشمک های خلیج فارس با فیتو پلانکتون ها لذت ببریم.

صبح 14 ام از گرمای وحشتناک کویر بیدار شدیم و سریع به برپا کردن سایه بون ها شدیم. باد شروع به وزیدن کرده بود و چادر و سایه بون رو از جا میکند.برای فرار از گرما، چاره ای جز آب تنی نبود. با وجود باد، شن ها به بدن میچسبید و بچه ها کلافه بودن ... جوان بلوچی پیشمون اومد و بهمون مسواک محلی بلوچستان داد و با چنتا از بچه ها رفتن و به طور طبیعی از ریشه گیاه ، تهیه کردن. این جوون از یه اکیپ تهرانی میگفت که هفته پیش در ساحل درک کمپ کرده بودند و بعد از رفتشون از اینکه تنها شده، گریه کرده بود.

کمپ کویر درک

کمپ کویر درک

طاهره و دو برادرش هم مهمان ما توی کمپ بودن و کلی با هم بازی کردیم و خوش گذروندیم.

بطری بازی حامد و طاهره <span class=
بطری بازی حامد و طاهره خانوم

ساعت 3 4 بعدظهر دیگه خورشید زور نداشت و ما هم رفتیم با تک درخت نخل عکاسی کنیم و غروب رو هم همونجا گذروندیم. 

تک درخت نخل کویر درک
تک درخت نخل کویر درک

برای شب مانی یه کم دو دستگی ایجاد شد که صلاح دیدم بهتره بریم به یه اقامتگاهی نزدیک به کنارک ، ساحل پزم و گل افشان بود. پس شماره آقای راستین رو از ساجد جان گرفتتیم و رفتیم به سمت بندر تنک. یه بندر فوق العاده زیبا و کمتر شناخته شده که میشه منظره تلاقی کویر و دریا رو دید و جالب اینکه یه جزیره زیبا داره که با قایق 10 دقیقه ای میشه رفت و رسید بهش. درخت انجیر معابد و گل افشان هم نزدیک بود. ساحل سخره ای بسیار زیبا هم در کنار همه ی زیبایی های سکله واقعا دیدنی بود.

به اقامتگاه راستین رسیدیم و با برخورد بسیار خوب خانواده آقای راستین مواجه شدیم و سه تا اتاق رو در اختیارمون قرار دادن . فضای اقامتگاه و اتاق ها بسیار زیبا و بود. سرویس ها و حمام تمیز و محوطه سازی با سلیقه آقا راستین منو یاد ساجد انداخت. خود آقا راستین هم اومد و مدتی هم صحبت شدیم .

اقامتگاه راستین در بندر تنگ
اقامتگاه راستین در بندر تنگ

متاسفانه دو تا از دوستامون به دلیل مشکلات کاری صبح زود راهی فرودگاه شدن و ازمون جدا شدن (ممد حسن و عرفان عزیز)... صبح 15 ام راهی گل افشان شدیم. خیلی پدیده شگفت انگیزیه کوه گل افشان ، کوهی که با گل تشکیل شده این گل همون رسوبات لایه های زیرین زمین هستش که 5 میلیون سال بعد میشه کوه های مریخی!!!

گل افشان
گل افشان

حسابی گل بازی کردیم. پای حامد تو گل فرو رفت و سوسن هم روی پام با گل هنرنمایی کرد. برای ورود به منطقه گل فشان هزینه 30 هزار تومن به ازای هر ماشین باید پرداخت کرد و در ازاش سرویس بهداشتی و روشویی و چندین آلاچیق مسقف هم وجود داره. حتی میشه چادر هم زد و اقامت داشت. شتر سواری هم از تفریحات اون منطقه است.

گل افشان

گل افشان

بعد از گل بازی راهی کنارک برای صرف نهار در رستوران نقش جهان (کیفیت غذای انصافا خوبی داشت) شدیم و به سمت یکی از زیبا ترین مناطق چابهار، ساحل پزم راهی شدیم. میتونم بگم یکی از قشنگ ترین منظره ها رو دیدم. چشم اقیانوس و غار ساحلی پزم.

از همه مهم تر اینک تو سفر قبلی پزم رو ملاقات نکردم عکسی هم ازش ندیده بودم با دیدن آب فشان چشم اقیانوس حسابی سورپرایز شدم. برای عکس انداختن هم هممون خیس آب شدیم . هرچقدرم از زیبایی دم غروب غاز ساحلی بگم کمه...

غار ساحلی پزم
غار ساحلی پزم

تقریبا به انتهای سفرمون نزدیک شدیم البه دو شب دیگه داشتیم اما بدون یوسف. راننده عزیزمون با دوستای شیرازیمون راهی شیراز میشد. ما تا امشب تنها سه شب کمپ زده بودیم اما اقامتگاه های فوق العاده ای رو  هم تجربه کردیم ،بنابر این با رفتن یوسف به نظرم اومد که کنارک هم اقامتگاه بگیریم و از کمپ شب در پزم صرفه نظر کنیم(البته که ساحل پزم صخره ای هست و نمیشه لب ساحل کمپ برپا کرد) برنامه فردا هم دیدن و خرید از بازار لته های کنارک و مزرعه پرورش تمساح گاندو بود.

تماس با آقا ساجد + معرفی اقامتگاه = اقامتگاه فوق العاده و رویایی باغ صبا با یوسف راهی اقامتگاه شدبم .علی آقای قربانی صاحب اقامتگاه خودش حضور نداشت و مثل تمام اقامتگاه هایی که رفته بودیم صحبت قیمت اصلا مطرح نبود چون مهمانان ساجد ترنج بودیم. وارد باغ که میشدی  نگاهت به درخت نارگیل و موز و نخل می افتاد...یه فضای فوق اعاده زیبا که یه حوض خیلی باحال و دور تا دور صندلی و میز و تخت وجود داشت. باغ صبا واقعا دیدنیه حتی اگر هم اقامت نمیکنید به صرف قهوه یا چای واقعا فضای دلچسبیه.

اقامتگاه باغ صبا کنارک
اقامتگاه باغ صبا کنارک

شب خاطره انگیزی رو توی اقامتگاه گذروندیم البته با ژانر وحشت! شب حدود ساعتای 9  متوجه حمله تروریستی گروهک جیش العدل در چابهار شدیم که حقیقتا استرس آور بود. از جرئیاتش خیلی اطلاعی ندارم ولی چیزی که مشخص بود محاصره دو پاسگاه توسط گروهک جیش العدل بود. صبح 16 ام متوجه شدیم هنوز درگیری ها تموم نشده و بهمون پیشنهاد دادن از اقامتگاه خارج نشیم(درب های اقامتگاه هم بستن). البته شهر کنارک واقعا خبر خاصی نبود و در امنیت کامل بودیم اما حداقل نمیتونستیم به مقصد بعدیمون یعنی مزرعه پرورش گاندو (چابهار) بریم، چون ورودی های چابهار بسته شده بود. پس برنامه گردش و خرید بازار کنارک رو پیش گرفتیم.

صبحانه رو در اقامتگاه نوش جان کردیم و نهار هم از تمام کنسرو ها و غذاهایی که برامون مونده بود،نوش جان کردیم و تا بعدظهر داخل اقامتگاه در حال ریلکس کردن و بازی و دورهمی بودیم. بعدظهر به سمت اسکله سنگی کنارک پیاده روی کردیم .

undefined

اسکله سنگی کنارک

مثل همیشه با دیدن آب من و کارن و البته با همراهی ایمان تنی به آب زدیم (دریا فوق العاده آرام و زیبا بود). اولین ساحلی بود که به خاطر موج شکن ، آرام و بدون موج بود و خیلی آب تنی لذت بخشی بود. اسکله کنارک هم خیلی جای با صفاییه مخصوصا اسکله صیادی کنارک دیدن داره. نکته جالبی که خانوم های گروهمون گفتن این بود که تو منطقه چابهار با هر پوششی راحت میگشتن و هیچ مزاحمت و نگاه نادرستی دنبالشون نبود. این موضوع خیلی برام جالب بود.احساس امنیت به خوبی احساس میشد.

بعد آب تتنی به سمت بازار کنارک رفتیم و حسابی خرید کردیم. بازار لته ها هم مثل بازار رسولی زاهدان جنس های استوک و اصل شامل کتونی،لباس،تی شرت،کوله و... هرچیزی که فکرشو کنید، بود. بچه ها کتونی و تی شرت و کوله خریدن و انصافا قیمت های خیلی خوبی داشت. شام رفتیم به سمت ساندویچی جناب خان و فلافل خوردیم. کیفیت خیلی خوبی هم داشت.شب آخر سفرمون رو به بازی و گپ زدن گذروندیم. اما سفر برای بچه ها خیلی طولانی شده بود و همگی دوست داشتن به خونه هاشون برگردن ولی من به شخصه دلم میخواست ماه ها توی کنارک و چابهار بمونم. دلم نیومد شب آخر رو تو اتاق بخوابم . هوای باغ صبا خنک و مطلوب بود تا شب رو روی تخت بخوابم

اقامتگاه باغ صبا کنارک
اقامتگاه باغ صبا کنارک

صبح 17 ام پروازمون به تهران بود و با سه تا اسنپ به فرودگاه رسیدیم و راهی تهران شدیم. تمام هزینه ها اعم از قطار و اتوبوس و کرایه مینی بوس به مدت 5 روز و رستوران ها و خرید میوه و تنقلات و خوراکی ها ، اقامتگاه ها و هواپیما حدودا نفری 9 ملیون تومان تمام شد. تقریبا روزی 1 ملیون تومن به مدت 9 روز . هر سه اقامتگاهی که اسکان داشتیم از هتل خیلی با صفا تر پر امکانات بود. به جای تخت های جدا و صبحانه آماده ، همه کنار هم میخوابیدیم (مسخره بازی های قبل خواب). صبح همه با هم کمک میکردیم صبحانه رو آماده میکردیم. دونه دونه میرفتیم حموم و... تمام اقامتگاه هایی که گرفتیم بدون هیچ چک و چونه نفری 100 به ازای هر شب تمام شد.

اقامتگاه ساجد ترنج در بریس : 09159453640

اقامتگاه راستین در بندر تنگ : 09152133138

اقامتگاه باغ صبا در کنارک : 09158469852

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر