سلام
این اولین سفرنامه ای هست که من می نویسم. البته برای تمام سفرهای قبلیم تعداد زیادی سفرنامه خوندم و اطلاعات زیادی بدست اوردم. امیدوارم نوشته های من هم بتونه به دوستان کمک کنه.
من 29 ساله و همسرم 32 ساله برای تابستان برنامه یه سفر خارجی داشتیم که متاسفانه به دلیل تغییرات شدید بازار ارز مجبور شدیم این سفرو کنسل کنیم و یه سفر داخلی جایگزین کنیم تصمیم گرفتیم یه سفر گردشگری حوالی شمال و شمال غرب کشور داشته باشیم.
قبل از شروع سفرنامه لازم میدونم توضیحاتی بدم.
در سفرهای ما پیاه روی های طولانی و توقف تو جاده ها زیاد هست. چون جدا از جاهای دیدنی و مناطق توریستی ما علاقه زیادی به آشنا شدن با فرهنگ آدم ها ،قدم زدن تو خیابون ها، خرید از مغازه های محلی، تماشا کردن مناظر طبیعی و کلا ارتباط داشتن با ادم های دیگه داریم. در مجموع برای ما مسیر قسمت مهمی از سفره و تو جاده برای دیدن مناظر و استراحت های کوتاه توقف های زیادی داریم. سعی میکنیم تا جایی که امکان داره از مناظر توی راه لذت ببریم. تمام مدت سفر هم مسیرهارو با نرم افزار ویز چک می کنیم. به همین دلیل گاها نمیتونم ادرس دقیق و پستی مکان ها و رستوران هایی که رفتمو بگم. چون ما با سرچ اسم و نقشه ویز پیش رفتیم. و نکته اخر اینکه هر دو ما خیلی شکمو و خوش اشتهاییم و سعی میکنیم به رستوران های خوب شهرها حتما سر بزنیم.
روز اول:
سفر ما روز شنبه 20 مرداد 97 از شمال غرب تهران شروع شد. به دلیل فاصله زیاد تهران و اردبیل و خستگی احتمالی تصمیم گرفتیم یه شهر شمالی رو به عنوان مقصد اولیه انتخاب کنیم و با تعریف هایی که از قلعه رودخان شنیده بودیم تصمیم گرفتیم اولین توقفو تو فومن داشته باشیم و شب اولو حوالی قلعه رودخان سپری کنیم. ساعت 8 صبح از تهران حرکت کردیم و چون سفرمونو صبح شنبه آغاز کرده بودیم جاده ها بسیاااااار خلوت بودن. بعد از عبور کردن از کرج هوای خنک نوید یه سفر عالیرو میداد . بعد از عبور از منجیل بارون شدیدی که میبارید به شد مارو غافلگیر و البته خوشحال کرد. هوا انقد لطیف بود که توقف های زیادی تو جاده برای قدم زدن و صرف چای و عکس گرفتن داشتیم و بالاخره ساعت 2 به قلعه رودخان رسیدیم.
تصویر 1.گیلان سرسبز
چون اولین بار بود که به اون محدوده سفر میکردیم و تصمیم داشتیم شبو تو قلعه رودخان بمونیم من ترجیح دادم که از تهران اقامتگاهمونو رزرو کنم و چون خیلی به اقامتگاه های سنتی علاقه داریم اقامتگاه آویشارو انتخاب کردیم. یه اقامتگاه نوساز و بسیار تمیز که به سبک خونه های قدیمی گیلان ساخته شده. یه خونه ی بزرگ چوبی با باغچه و بالکن بزرگ جلوش. توی خونه چندتا سوییت مجزا ساخته شده بود و یه نکته ی خیلی خیلی مثبت این بود که بالکن جلوی هر سوییت کامل جدا شده بود و شما در صورت تمایل میتونستید شب تو بالکن بخوابید و از هوای فوق العاده لذت ببرید.
تصویر 2.نمای بیرونی آویشار
تصویر 3 .نمای بیرونی آویشار
تصویر 4.نمای داخل اتاق
بعد از تحویل گرفتن اتاق تصمیم گرفتیم اول نهار بخوریم و بعد بریم برای صعود به قلعه رودخان.
نهارو تو یکی از رستوران های حوالی آویشار که از فضاش خوشمون اومد خوردیم. رستورانی به اسم یاس که آلاچیق های چوبیش در فاصله ی خیلی کمی از رودخونه ای قرار داشتن که به خاطر بارش های اون روز اتفاقا به شدت خروشان شده بود. نهار جوجه ترش و کته کباب سفارش دادیم که قیمت هر کدومش 19 تومن بود و برای ما که به هزینه کردن تو تهران عادت داریم قیمت بسیار مناسبی بود. بعد از نهار به سمت قلعه رودخان حرکت کردیم تا هزار پله رو طی کنیم و به قلعه جن ها برسیم(به علت صعب العبور بودن مسیر رسیدن به قلعه برخی مردم محلی معتقدند که جن ها این قلعه رو ساختن و گاها ازش به عنوان قلعه جن ها یاد میکنن).
تصویر 5. جاده منتهی به قلعه رودخان
محوطه قلعه رود خان بسته و حفاظت شدس و در ابتدای ورودتون پارکینگ قرار داره که میتونید با خیال راحت ماشینتونو بزارید و البته باید 6000 تومنم پرداخت کنید. در ابتدای مسیر پیاده روی هم بچه های محلی چوب هایی رو به عنوان عصا میفروشن که توصیه میکنم حتما ازشون بخرید. تو طی کردن مسیر حسابی بهتون کمک میکنه و بعدشم میتونید به عنوان یادگاری از سفرتون نگهشون دارید(مثل ما که گذاشتیمشون گوشه خونه) قیمت هر کدوم 1000 تومن.
از زیبایی های مسیر تا رسیدن به قلعه هرچی بگم کم گفتم. پوشش گیاهی بسیار زیبا. رودخانه . دو تا آبشار بسیار زیبا . در طول مسیر هم افراد محلی نون های خوشمزه و آش دوغ و آش رشته و میرزا قاسمی و سیب زمینی و کتلت و ... داغ و تازه اماده میکنن و میفروشن که باز هم توصیه میکنم ازشون خرید کنید. این خوراکی ها نه تنها خیلی تازه و خوشمزه هستند بلکه این خرید های کوچیک مسافرا کمک میکنه چرخ اقتصاد اون منطقه بچرخه. زمانی که ما به قلعه رودخان رسیدیم بارون ریزی به صورت نم نم میبارید و لذت خوردن این خوراکی های داغ و خوشمزرو دو چندان میکرد.
یه نکته در مورد قلعه رودخان اینه که اگر به پیاده روی های طولانی عادت نداشته باشید مسیر میتونه اذیتتون کنه. و مجبور میشید وسط راه برگردید که به نظر من با وجود مناظر بسیار زیبا در طول مسیر باز هم ارزششو داره که براش وقت بزارید. حتی اگه موفق نشید به قلعه برسید.
تصویر 6. رودخانه زیبا در مسیر منتهی به قلعه رودخان
خلاصه با هر سختی بود پله های بسیار بلند و لیز به علت بارش بارانو طی کردیم و خودمونو به بالای قلعه رسوندیم. که از شانس خوب ما به شدت تو مه فرو رفته بود و یه فضای رازآلودی رو ایجاد کرده بود(حداقل به نظر من که اینجوری رسید).
تصویر 7. قلعه رودخان فرورفته در مه
ساعت 6 بود که ما به قلعه رسیدیم. مدتی اونجا موندیم. از هوای فوق العاده استفاده کردیمو برگشتیم پایین که خیلی به تاریکی هوا نخوریم. طی کردن مسیر تا رسیدن به قلعه حدود یک ساعتی زمان لازم داره. برگشتن از بالا رفتن آسون تر بود و قطعا چوب هایی که پایین خریده بودیم حسابی به دادمون رسید.
در حالی که مثل موش آب کشیده بودیم تو محوطه قلعه غذا خوردیم و سوار ماشین شدیم و برگشتیم به آویشار. یه دوش آب داغ که بسیار چسبید. و بعد هم خواب. موقعی که به اویشار رسیدیم تصمیم داشتین شب تو بالکن بخوابیم اما چند ساعت موندن زیر بارون یه حس سرمایی توبدنامون به وجود اورده بود که تصمیم گرفتیم تو کلبه از هوا لذت ببریم. خوشبختانه پنجره ها توری داشت و بدون استرس حشرات با خیال راحت خوابیدیم.
روز دوم:
صبح خیلی زود بیدار شدیم و خودمون از مغازه های محلی صبحانه خریدیم و رو میز نقلی بالکن صبحانه خوردیم.
تصوی 8. میز کوچک داخل بالکن
هوای عالی.صدای پرنده ها و مناظر زیبا بسیار لذت بخش بود. وسایلو جمع کردیم و اتاقو تحویل دادیم.
تصویر 9. منظره ی روبرو به بالکن
هزینه 1 شب اقامت 100 هزار تومن بود. به این ترتیب حرکت به سمت مقصد دوم یعنی اردبیل از جاده بسیار زیبای اسالم به خلخال آغاز شد. قبلا شنیده بودم که این جاده بسیار زیباست اما تا خودم ندیده بودم باورم نمیشد. در ابتدای مسیر که ارتفاع زیادی ندارید همه جا رنگارنگه و یکی از آبی ترین آسمون های زندگیمو اونجا دیدم. هر چی بالاتر میرید جاده باریک تر و خطرناک تر میشه و قسمت هایی که بالاس کامل تو مه فرو میرید و میتونه یکم ترسناک باشه. در طول مسیر هم با فاصله های بسیار کم رستوران های محلی وجود دارن که روی اجاق های ذغالی آش دوغ میپزن و با گوشت تازه کباب درست میکنن .کنار خونه ها آغل هایی برای نگهداری گوسفند وجود داره و گوسفندی که همون موقع ذبح میشه رو کباب میکنن. ما هم تو یه نقطه خوش آب و هوا در حالی که ابرها زیر پامون بودن توقف کردیم و آش دوغ خیلی خوشمزه ای خوردیم. قیمت هر کاسه بزرگ 5000 تومن بود.
تصویر 10. جاده اسالم به خلخال
به خلخال رسیدیم اما قصد توقف تو این شهرو نداشتیم. برای استراحت و خوردن نهار به رستوران معین خلخال رفتیم که با سرچ متوجه شده بودیم رستوران خوبیه. و واقعا هم خوب بود. ما کباب کوبیده سفارش دادیم که خیلی سریع آماده شد و خوشمزه بود. ظرف ها و محیط رستوران هم خیلی تمیز و مرتب بود(این توضیحاتو دادم چون نمای بیرونی و تابلوی رستوران کمی ناامیدکنندس)
بعد از خلخال هوا کمی گرم و آفتابی شده بود. که برای ما نه تنها اذیت کننده نبود بلکه خوشحال هم شدیم. بابت اینکه کفش ها و لباس هایی که تو بارون دیروز کاملا خیس شده بودنو جای جای ماشین قرار دادیم تا خشک بشن و بالاخره خشک شدن. اینم بگم که جاده خلخال به اردبیل اصلا جاده خوبی نیست و توصیه میکنم اصلا شب تو این جاده نباشید. نه چراغی نه گاردریلی حتی یه خط کشی ساده هم کنار و وسط جاده انجام نشده و رانندگی تو شب میتونه خیلی خطرناک باشه. ساعت 4 عصر به اردبیل رسیدیم و شروع کردیم به پیدا کردن هتل. متاسفانه تو اردبیل انتخاب های زیادی برای هتل ندارید. تعداد هتل ها بسیار کمه و نارحت کننده تر اینکه اصلا هتل با ستاره بالا تو این شهر وجود نداره و اگه طرفدار اقامت تو هتل های لوکس هستید که هیچ شانسی وجود نداره. ما ابتدا به هتل سبلان رفتیم(چون قبلا عکس هاشو تو نت دیده بودم و ظاهر قابل قبولی داشت)که متاسفانه وقتی ما رسیدیم گفتن اتاق خالی ندارن و ما مجبور شدیم به هتل دریای اردبیل بریم. هتل دریا یه هتل بسیار بزرگ و بسیار قدیمیه که لابی و پارکینگش نشون میدن روزگار پر رونقی داشته اما متاسفانه حسابی بهش بی توجهی شده. پارکینگ خوب و بزرگ بود. لابی هم بزرگ اما بسیار قدیمی بود. نور خیلی کم و تاریکی فضا با مبلمان و تابلوها و لوستر های عهد دقیانوس یه حس خیلی دلگیری داشت. خلاصه با شبی 230 هزار تومن یه اتاق گرفتیم و رفتیم بالا. اتاق هم قدیمی بود. از کاشی های سرویس بهداشتی تا مبلمان و تخت و پتوهای گلبافت همه بسیار کهنه بودن. اما خوشبختانه سرویس بهداشتی تمیز بود و من هم که یه چمدان ملحفه تمیز همراهم داشتم تصمیم گرفتم خوش سفر باشم و به همسرم غر نزنم. وسایلو تو اتاق گذاشتیم و برای گشتی در شهر و دیدن مقبره شیخ صفی الدین راهی شدیم. چیزی که تو اردبیل خیلی جلب توجه میکنه تعداد زیاد چرخی ها و وانت ها هستن که با قیمت خیلی مناسب میوه های خوشمزه دشت مغانو میفروشن.
زمانی که ما به مقبره شیخ صفی رسیدم زمان بازدید تموم شده بود (تا ساعت 6 بلیط فروخته میشه) ما هم مدتی تو محوطه و حیاط های اطراف گشتیم. از چرخی ها مقداری آلو و زردآلو و ذغال اخته خریدیم و شروع کردیم به پیاده روی توی شهر و خوردن میوه ها بدون اینکه مقصد خاصی داشته باشیم. از مغازه ها دیدن میکردیمو و گاهی تو پارکی یا فضای سرسبزی مینشستیم.در حین این خیابون گردی ها به هتلی رسیدیم به نام هتل نگین که نیمدونم چرا تو سرچهامون قبلا ندیده بودیمش. اما من به شما توصیه میکنم اگه رفتیم اردبیل تو این هتل اقامت کنید. هم جاش بهتره هم تمیز تره و هم قیمتاش پایین تر از هتل ما بود. خلاصه تا ساعت 10 شب تو شهر چرخیدیم و برای خوردن شام به یکی از شعبه های پیتزا پیتزا که فست فود مورد علاقه همسره رفتیم و بعد از خوردن 2 تا پیتزای خوشمزه به هتل برگشتیم و خوابیدیم.
روز سوم:
صبح روز سوم خیلی زود از خواب بیدار شدیم میخواستیم اول وقت صبحانه بخوریم و به محض باز شدن مقبره شیخ صفی الدین ازش دیدن کنیم. صبحانه ی هتل حتی از اتاقاش هم بد تر بود. نون بیات. پنیر و کره بسته بندی و تخم مرغ آب پز که حتی به خودشون زحمت نداده بودن تخم مرغ هارو قبل از آب پز کردن بشورن و همونطوری کثیف پخته بودنشون. چای هم روی میز نبود و بعد از 30 بار درخواست کردن یه قوری چای برای ما آوردن. بعد از صرف صبحانه وسایلو جمع کردیم و اتاقو تحویل دادیم به سمت مقبره شیخ صفی الدین حرکت کردیم.
ورودی مجموعه حیاط بزرگی و زیبایی داره که با انواع و اقسام گل های رنگارنگ تزئین شده.حوض های فیروزه ای کوچیکی هم تو حیاط هستن که صدای فواره هاشون واقعا آرامش بخشه. بعد وارد حیاط اصلی شدیم که مناره ای هم توش قرار داشت ولی متاسفانه کسی برای توضیح دادن اونجا نبود به همین علت وارد مجموعه شدیم. با خوشحالی به سمت یکی از دو تا خانومی که جزو کارشناس های میراث فرهنگی بودن رفتن و ازشون خواستم یکم در باره اون مکان برامون توضیح بدن که منو ارجاع دادن به یه سایت و گفتن اونجا هر اطلاعاتی بخوای میتونی مطالعه کنی. کمی ممارست به خرج دادیم و سعی کردیم با سوال پیچ کردن سر وجد بیاریمشون که فایده نداشت. بنابراین شروع به گشتن کردیم و سعی کردیم با سرچ تو گوگل یه سری اطلاعات به دست بیاریم. همین زمان بود که یه گروه دانش آموز پسر به همراه مربی هاشون به مجموعه اومدن و ما حسابی خوشحال شدیم که حالا که قراره برای دانش آموزا توضیحاتی بدن ما هم وایمیسیم و گوش میکنیم. که متاسفانه اون دانش آموزا هم ترک بودن و توضیحات به زبان ترکی ارائه شد و ما باز هم نتونستیم اطلاعاتی بگیریم. از مقبره خارج شدیم و به سمت دریاچه شورابیل به راه افتادیم .شورابیل دریاچه بزرگیه تو شهر اردبیل که خوشبختانه فضاسازی بسیار خوبی اطرافش انجام شده و خود دریاچه هم بسیار تمیزه و اصلا بو میده و امکان قایق سواری هم توش وجود داره. ما یه قایق پدالی دو نفره اجاره کردیم برای مدت نیم ساعت به قیمت 10 هزار تومن. و بعد از پوشیدن جلیقه نجات نیم ساعتی روی اب بودیم .
هوا خنک و دلچسب بود و دریاچه آروم و آبش بسیار سرد.به طوری که دستمونو به سختی توی آب نگه میداشتیم. بعد هم مدتی اطراف دریاچه قدم زدیم . باغچه ها گلکاری های بسیار زیبایی داشت و یه پیست بزرگ دوچرخه سواری که ما استفاده نکردیم. چون حسابی گرسنه شده بودیم با پرس و جو تصمیم گرفتیم رستوران قربانو برای خوردن نهار انتخاب کنبم. یکی از بهترییییین قسمت های سفرمون همین رستوران قربان بود که من به شدت توصیه میکنم حتما یه وعده غذارو تو این رستوران بخورید. رستوران فضای بزرگی داره اما خیلی محیطش لوکس نیست . اما منوی بسیاااار کاملی از انواع غذاها داره که اتفاقا قیمت های مناسبی داره. ما به توصیه خودشون کباب کاسه ای انتخاب کردیم و به این شکل بود که توی یه کاسه گل سرخی بزرگ(ازین کاسه قدیمی ها که رو جهیزیه همه مامانا هست) یه سیخ کباب کوبیده .یه سیخ جوجه و یه سیخ چنجه و گوجه و فلفل میزارین و روش کره محلی آب شده میریزین که طعم فوق العااااده ای داره و قیمتش 25 هزار تومن بود. مسیر سرویس بهداشتی هم طوری هست که حتما باید از وسط آشپزخونه عبور کنید و از تمیزی ظرف ها و سیخ ها و آشپزخونه مطمئن بشید. بعد از خوردن کباب و دوغ محلی برامون یه فلاسک چای و خرما آوردن(رو منوشون بود)که بسیار چسبید. بعد از اون با اینکه دل کندن از رستوران قربان خیلی سخت بود اما حرکت کردیم به سمت سرعین زیبا.
سرعین بین 20 دقیقه تا نیم ساعت با اردبیل فاصله داره و جاده ی خیلی خوب اسفالته با چراغ و علائم راهنمایی کامل داره که میتونید شب هم به راحتی توش رانندگی کنید و مثل جاده خلخال به اردبیل وحشتناک نیست. حدود ساعت 2 بود که به سرعین رسیدیم و شروع کردیم سر زدن به هتل آپارتمان های مختلف و انتخاب اتاقی تمیز با قیمت مناسب که خوشبختانه با هتل آپارتمان آریا آشنا شدیم که تازه افتتاح شده بود و حسابی تمیز و مرتب بود و با قیمت 80 تومن باهاشون توافق کردیم. بعد از اینکه وسایلو تو اتاق گذاشتیم همسرم پیشنهاد آب گرمو داد. با توجه به تجربه ای که از آب گرم سرعین تو سال های دور داشتم گفتم به هیچ عنوان پامو تو آب گرم نمیزارم. سال های دور که آبگرم رفته بودم یه حوض خیلی بزرگ بود که ازش بوی فاضلاب بلند میشد تو یه محیط کثیف و تاریک و کلی خانم مسن انواع روغنو به پاشون مالیده بودن که آب گرم زانو درداشونو درمان کنه . اما تصاویری که همسرم تو گوشیش از ابگرم نشونم داد باعث شد تصمیمم عوض شه. بیشتر شبیه پارک آبی بودن.
خلاصه بلیط آبگرم هتل رویال پارکو به قیمت 25 هزار تومن خریدیم و راهی شدیم.خوبیش این بود که چون استخرها مجزا بود هر دومون میتونستیم همزمان استفاده کنیم. همه چیز عالی تر از اونی بود که فکرشو میکردم. انواع استخرها و سونا و خلاصه امکاناتی که از یه پارک ابی میشه انتظار داشت(البته منظورم سرسره نیست) همه جا بسیار تمیز بود .البته من نمیدونم اب گرم اونجا چه قدر معدنی بود و چه قدر مصنوعی اما با چند نفر که صحبت کردم گفتن آب گرم از گاومیش گلی میاد و خلاصه معدنیه. ساعت 8 جلوی در استخر همدیگرو دیدیم و پیاده روی شبانه آغاز شد. شب های سرعین خیلی سرده . ما هم لباس گرم همراهمون نبود. من که داشتم یخ میکردم و پتویی که تو ماشین داشتیم و پیچیدم به خودم و راه افتادم. سرعین شهر بسیار زیباییه . شلوغ و پر رفت و آمد و تو کوچه کوچش زندگی جریان داره. اول برای اینکه گرم بشیم رفتیم به رستوران عدل مینایی که یکی از بهترین رستورانای سرعینه و دو تا کاسه آش دوغ ترش خوردیم به قیمت هر کاسه 4000 تومن. بعد هم تا دیر وقت تو خیابون قدم زدیم. قدم به قدم قابلمه آش دوغ و منقل های پر از بلال برای فروش وجود داره و نانوایی ها علاوه بر نان، سیب زمینی تنوری های خوشمزه ای میفروشن. ساعت 12 در حالی که خیلی خسته بودیم به پیشنهاد محلی ها دوباره به رستوران عدل مینایی رفتیم و کباب برگ و پیچاق قیمه خوردیم که خیلی عالی بود و شلوغ و در حالی که به سختی راه میرفتیم خودمونو به هتل رسوندیم و غش کردیم.
روز چهارم:
ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدیم.وقتی خواستم از پنجره نگاهی ب پارکینگ بندازم و ماشینو ببینم احساس کردم یه پارچه سفید همه جارو پوشونده. مه انقد غلیط بود که 2 متر جلوتر هم دیده نمیشد. خوشحال از نفس کشیدن تو هوای خنک سرعین اماده شدیم و برای خوردن سرشیر عسل های مخصوص سرعین راه افتادیم. پیدا کردن یه رستوران خوب اصلا کار سختی نیست. همه رستوران ها دعوتتون میکنن به خوردن صبحانه که ما دوباره رستوران عدل مینای رو انتخاب کردیم. بعد از صبحانه هم یک ساعتی تو هوای خنک و خیابون های سرعین که اینبار خلوت بود قدم زدیم. صبح ها به جای آش دوغ جلوی مغازه ها شیر تازه که در حال جوشیدنه میفروشن که اگه مثل من شکمو باشید و از بوی شیری که بوی گاو و گوسفند میده بدتون نیاد میتونه انتخاب خیلی خوبی براتون باشه. هر لیوان 1000 تومن. بعد به سمت هتل آپارتمان برگشتیم. وسایلو جمع کردیم و به سمت آستارا ره سپار شدیم. البته قبلش میخواستیم به اردبیل برگردیم تا مقداری سوغات بخریم( البته نا گفته نمونه اردبیل تقریباً وسط سرعین و آستارا هست).
ما به یکی از مغازه های روبروی مقبره شیخ صفی رفتیم و از یه مغازه به نام حاج اکبر حلوای سیاه خریدیم. فروشنده یه پیرمرد خیلی مهربون و خوش مشرب بود که با حلوای سیاه و دوغ محلی از ما پذیرایی کرد(هنوز ارتباط این دو تارو نمیدونم) و کلی اطلاعات در مورد گذشته اردبیل بهمون داد. به پیشنهاد ایشون به رستوران ضیافت رفتیم که قیمه پیچاق و دوغ محلی بخریم و همراه خودمون ببریم به گردنه حیران. اخیرا یه دهکده تفریحی در روستای حیران(یکی از روستای اطراف جاده) تاسیس شده که تله کابین و سورتمه و پیست کارتینگ داره و ما تصمیم داشتیم چند ساعتی رو اونجا تفریح کنیم. که از شانس بد ما مه شدیدی تمام جادرو گرفته بود. پیست کارتینگ و سورتمه تعطیل بود و تله کابین هم بعد از طی یه مسافت کوتاه کامل تو مه فرو میرفت و سوار شدنش لذتی نداشت. خلاصه فقط نزدیک دهکده تفریحی توقف کردیم. نهار خوردیم و سعی کردیم هر بار که باد کمی ابرهارو جابجا میکرد نگاهی به کوه های سرسبز بندازیم. در مورد گردنه حیران توضیفی ندارم که بنویسم چون غیر از ابر و مه چیزی ندیدیم.
تصویر 11.گردنه حیران فرور فته در مه
تصویر 12. مه شدید که اجازه نمیداد فراتر از گاردریل چیزیرو ببینیم
غذای رستوران ضیافت هم خوب بود اما من انقد دپرس بودم که خیلی بهم نچسبید. به سمت آستارا ادامه مسیر دادیم و حدود ساعت 3 عصر به آستارا رسیدیم. تصورم از آستارا یه شهر شلوغ و گرم با رطوبت خیلی زیاد بود که نمیشد تو هواش نفس کشید(قبلا یک بار به آستارا رفته بودم و این شرایطو تجربه کرده بودم) اما تو مدتی که آستارا بودیم هوا فوق العاااده بود. ابری و خنک و گاهی قطره های ریز بارون که لطاف خیلی زیادی به هوا میداد.) چون فقط یک شب تو آستارا بودیم خیلی برای پیدا کردن خونه نگشتیم. از یه اقایی که پلاکارد به دست ورودی شهر ایستاده بود خواستیم چندتا خونه تمیز بهمون نشون بده و سومیرو انتخاب کردیم به قیمت شبی 100 تومن. وسایلو گذاشتیم و برای شروع تصمیم گرفتیم گشتی تو بازار های ساحلی آستارا بزنیم که واقعا ناامید کننده بود. جنس های بی کیفیت چینی با قیت هایی خیلی بالاتر از مغازه های تهران. چون قصد خرید هم نداشتیم قید بازارو زدیم و رفتیم لب ساحل. رو یه تختی که پایه هاش کاملا تو ساحل بود نشستیم. موج ها بلند بود و باد خنکی میوزید. موج ها هم تا زیر تخت میومدن و فضای دلچسبی ایجاد میکردن.
چای سفارش دادیم که یه تی بگ تو یه قوری کثیف با دو تا لیوان یک بار مصرف تازه از این شیشه ای 20 تومن حساب کردن.(البته به فضاش می ارزید). دو سه ساعتی نشستیم و صحبت کردیم و از فضا لذت بردیم و تصمیم گرفتیم شامو لب ساحل بخوریم. به خونه که خیلی نزدیک ساحل بود برگشتیم. زیر انداز و هندوانه ای که تو جاده خریده بودیمو برداشتیم.نون داغ و از سوپر مارکت هم کمی خوراکی خریدیم و به ساحل رفتیم و یه جایی که نور داشت نشستیم و تا دیر وقت شام و هندوانه خوردیم و به صدای موج ها گوش کردیم. به خانه برگشتیم و خوابیدیم.
روز پنجم:
صبح ساعت 7 بیدار شدیم و بقیه خوراکی هایی که از دیشب مونده بودو خوردیم و به سمت بندر انزلی به راه افتادیم.توقف ما تو یکی از شهرهای شمالی صرفا به خاطر این بود که مسیر طولانی آستارا تا تهرانو تو یک روز طی نکنیم و شب بین راه استراحت کنیم. جاده بسیار خلوت و زیبا بود مخصوصا که یه تکه از مسیر جاده به موازات دریا بود و داشتیم تو فاصله کمی از دریا تو ساحل حرکت میکردم که بسیار لذت بخش بود. حدود ساعت 12 به بندر انزلی رسیدیم و چون خیلی گرسنه بودیم تصمیم گرفتیم اول نهار بخوریم. با یه سرچ متوجه شدیم رستوران خوبی به نام حاج مرتضی تو انزلی وجود داره. با ویز مسیرو پیدا کردیم. رستوران 3 طبقه و بسیار شیک و مرتب بود. من خسته از چند روز کباب خوردن قیمه سفارش دادم و همسرم جوجه ترش. قیمش خیلی معمولی بود. معمولی که چه عرض کنم.ضعیف. بی مزه و چررررب. اما جوجه ترشش طعمش بد نبود. خلاصه غذاهارو خوردیم و آبی به صورتمون زدیم و موبایلارو شارژ کردیم و به سمت کاسپین به راه افتادیم.
کاسپین منطقه ی آزادی حوالی انزلی هست که یه آکواریوم خیلی بزرگ و تعدادی پاساژ برای خرید داره و تو ساحل دنجش تفریحات ساحلی وجود داره. حدودا نیم ساعت تو راه بودیم تا به کاسپین رسیدیم. چون اخیرا از اکواریوم کوالالامپور دیدن کرده بودیم بی خیال اکواریوم شدیم و مستقیم رفتیم برای خرید .تو پاساژی به اسم ونوس یکم لباس خریدم که قیمت ها بسیاااار خوب بود.آخرین بار همچین خریدیرو تو حراج های آخر فصل کیش کرده بودم. تونستیم چند تکه هم سوغات با قیمت خوب بخریم. قیمت شکلات و نسکافه و آدامس های خارجی هم به نسبت خوب بود. خیلی ها هم برای خرید ظرف و لوازم خونگی اومده بودن که چون من قصد خرید نداشتم قیمت نکردم. بعد از کمی گردش به سمت ساحل رفتیم تا یه استراحتی بکنیم. ساحل بسیار تمیز بود و اصلا خبری از آشغال نبود. قایق موتوری و اسب و بلال و خلاصه امکاات رفاهی تا حدودی وجود داشت. زیر اندازی پهن کردیم و بعد از اینکه کمی میوه و تخمه خوردیم همون جا یه چرتی زدیم. درسته که صدای قایق موتوری و جیغ و داد بچه ها که اب بازی میکرن زیاد بود اما تابش آفتاب و باد خنک و صدای موج ها بی نهایت آرامش بخش بود. هوا داشت تاریک میشد که تصمیم گرفتیم حرکت کنیم چون ما میخواستیم شب رشت بخوابیم و صبح از بازار زیبای رشت دیدن کنیم. فاصله بندر انزلی تا رشت حدود 45 دقیقه بود و ما با سرچی که کرده بودیم مستقیم به سمت هتل پردیس حرکت کردیم.
رشت شهر خیلی شلوغ و پرترافیکیه. ترافیک هاش شبیه ترافیک های تهران طولانی و خسته کنندس و مارو که کمی هم خسته بودیم تا رسیدن به هتل کلافه کرد. به هتل پردیس رسیدیم که یه هتل خیلی بزرگ و قدیمی بود. این هتلو به خاطر قیمتش انتخاب کردیم. وگرنه در نزدیکیش هتل 5 ستاره کادوس هست که عکس هاش خیلی خوشگل بود. ما هتلو با قیمت شبی 270 تو سایت دیدیم و رفتیم که حضوری رزرو کنیم که به ما قیمت 320 گفتن. وقتی هم اعتراض کردیم که چرا قیمت تو سایت با قیمتی که حضوری میدید انقد تفاوت داره گفتن که وقتی هتل شلوغ باشه قیمتارو میبریم بالا و الان اگه از سایت رزرو کنید رزروتونو تایید نمیکنیم حتما باید این قیمت جدیدو پرداخت کنیم. ما هم که هم خسته و کلافه بودیم و هم رزروپشن بی اعصاب هتلو دیدیم اتاقو گرفتیم و رفتیم بالا. اتاق قدیمی ولی تمیز بود. سرویس بهداشتی هم مرتب بود و سیستم سرمایش هم عالی. یه دوش گرفتیم و تصمیم گرفتیم بریم محله گلسار رشت که شمال شهر رشت میشه و منطقه مرفه نشین هست و شنیده بودیم خونه ها و رستوران خوشگلی توش هست. واقعا هم همینطور بود. رشت شهر بسیار زیباییه مخصوصا که ساعت اوج ترافیک تموم شه و بتونید با لذت خونه ها و خیابون هارو نگاه کنید. شهر خیلی سبزه. خیابون های عریض و درخت های تنومند خوشگل. بعد از گشتی تو منطقه گلسار به فست فود امیر رفتیم که شام بخوریم که فست فود خیلی معروفی هست و با اینکه ما ساعت 12 رسیدیم اونجا اما خیلی شلوغ بود و خیلی منتظر موندیم تا غذامون اماده شه. غذا حجم زیاد و کیفیت عالی و قیمت مناسب داشت . نکته جالبش این بود که تمام پرسنلش خانوم بودن. حداقل ما که اقایی ندیدیم .شاید پشت صحنه اقایون هم بودن. بعد از شام کمی تو خیابون های گلسار قدم زدیم تا شام سنگینی که خیلی دیروقت خورده بودیم هضم بشه و به هتل برگشتیم و بی هوش شدیم.
روز ششم:
صبح خیلی زود از خواب بیدار شدیم و برای خوردن صبحانه به لابی رفتیم. صبحانه راضی کننده بود. البته صبحانه هتل دریا تو اردبیل مارو برای شرایط سخت اماده کرده بود و شاید اگر اون صبحانه رو نخورده بودم الان از صبحانه اینجا کلی ایراد میگرفتم. صبحانه سرد نسبتا کامل بود و صبحانه گرم فقط نیمرو و املت داشت. بعد از صبحانه اتاقو تحویل دادیم و وسایلو تو ماشین گذاشتیم اما خودمون با تاکسی به بازار رشت رفتیم. چون اون محوطه(میدان شهرداری) یه محوطه سنگفرش شدس که امکان تردد با ماشین توش وجود نداره و جای پارک هم به راحتی توش پیدا نمیشه. ما هم ترجیح دادیم بدون ماشین بریم. بازار رشت قشنگ تر و البته کوچکتر از اونی بود که فکرش میکردم. قسمت زیبای بازار که بافت سنتی داشت و توش ماهی و سبزی و میوه و سیر و زیتون و ترشی های شمالی میفروختن قسمت کوچیکی از بازار رشته و غیر از یک راسته بقیش مغازه های لباس و پلاستیک و کفش و غیره هست که قطعا هیچ جذابیتی برامون نداشت. مقداری سیر و ترشی و زیتون و ذغال اخته خریدیم و سعی کردم همه ی اون بوهای خوبو توریه هام جمع کنم و یه قسمت کوچیکشم که شده نگه دارم برای رفع خستگی تو روزای سخت کاری. بعد به میدان شهرداری رفتیم و مدتی قدم زدیم.تو یه محوطه از میدان تعداد خیلی زیادی کبوتر هست که اگه یه کیسه دانه با خودتون ببرید میتونید ساعت ها باهاشون سرگرم باشید(مخصوصا اگه مثل من به پرنده ها علاقه داشته باشید)
تصویر 13.کبوترهای میدان شهرداری رشت
تصمیم داشتیم به مقبره میرزاکوچک خان هم سر بزنیم که فهمیدیم خارج از شهره و چون میخواستیم به سمت تهران حرکت کنیم بی خیالش شدیم. حوالی ظهر ماشینو برداشتیم به سمت تهران به راه افتادیم. جاده همچنان خلوت بود .البته سمت برگشت به تهران و جاده مقابلمون حسابی شلوغ و پرترافیک بود. تو راه کمی کلوچه خریدیم(مگه میشه شمال رفت و کلوچه نخرید)و سعی کردیم با زیاد کردن صدای ضبط ماشین و همخوانی باهاش همچنان فضای مهیجی برای خودمون ایجاد کنیم و مسیر برگشت از سفر که همیشه کسل کنندسو تغییر بدیم .در همین راستا همسرم پیشنهاد داد که وارد شهر قزوین بشیم که یه قیمه نثار جانانه حسن ختامی باشه بر یک هفته شکم گردیمون. بنده هم یه سرچ ساده کردم و رستوران نمونه قزوینو انتخاب کردم. طبق معمول با ویز مسیریابی کردیم و به رستوران نمونه رسیدیم. با اینکه ساعت حدود 3 بود اما رستوران بسیار شلوغ بود. اسممونو یادداشت کردن و بیرون رستوران منتظر موندیم تا در صورت خالی شدن میز صدامون کنن. بعد از 20 دقیقه ای رفتیم داخل. رستوران خیلی تمیز و شیک بود و پرسنل بسیار مرتب بودن و برای اینکه همه چیز عالی باشه مرتب به این طرف و اون طرف میدویدند. سوپ جو و قیمه نثار سفارش دادیم که هم حجم غذاها و هم قیمتشون خیلی خوب بود. بعد از صرف نهار و کمی استراحت سوار ماشین شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم. یه نکته خیلی جالب این بود که تو قزوین هم مثل اردبیل تعداد زیادی فروشنده روی چرخ هاشون سیب زمین و پیاز و میوه و .... با قیمت خیلی مناسب میفروختند. ما هم که قبل از شروع مسافرت یخچالو خالی کرده بودیم تمام خریدامون انجام دادیمو با خیال راحت به سمت تهران زیبا حرکت کردیم و حدود ساعت 7 بعد ازظهر به خونه رسیدیم.
این اولین سفر جاده ای من و همسرم بود که نگرانی های زیادی قبلش داشتم ولی خوشبختانه اینترنت خیلی مشکلاتو حل میکنه
این برنامه ریزی شاید بهترینش نبود اما به علت اینکه ما کارمندیم مرخصی بیشتری نداشتیم سعی کردیم بیشترین استفادرو ازش بکنیم. ضمنا میدونم خیلی از شهرهارو اصلا نگشتیم و خیلی زود ازشون گذشتیم. انتخاب این شهرها صرفا برای این بود که همسرم توی یه روز مسافت زیادی رو رانندگی نکنه و خیلی از توی جاده بودن خسته نشیم.
در پایان ممنونم که وقت گذاشتید و منتظر پیشنهادات و انتقاداتتون برای نگارش سفرنامه های بهتر هستم
سپاس
غزاله