شمال غرب ایران شهریور سال 1398 بود که تعطیلات تابستونه ی یک هفته ای شرکت اعلام شد، مصادف شده بود با ایام تاسوعا و عاشورا و ما (من و همسرم علیرضا) تصمیم گرفتیم سفری به سر گربه ی زیبا داشته باشیم. مسیرهای حرکتمون به این صورت
از گنجنامه تا دز چه دلواپس گذر کردم ز ماتم خانه هستی چه آشفته سفر کردم در این دنیای نامعلوم و هر دل نغمهای پیشه خوش و خرم هزاران مست و صدها دشت بیدریا هزاران حرف ناگفته هزاران رعد بیباران چه غربتها، چه محنتها فقیر و بینوا گشتن به دار ظلم مصلوبها در این دنیای نامعلوم من از اینها
روستاهای مسیر: نجار، داریان، هجیج، نوین، سلین، بلبر مقدمه سلام. من رضوان هستم یک دختر اهل سفر و طبیعتگرد و البته تورلیدر طبیعتگردی . سفرهای زیادی می رم. هر هفته سفرم و دور ایران می گردم. اولین سفرنامه ای که می خوام بنویسم مربوط به سفر هفت
عشق به طبیعت و سفر با آدمی زاده میشود و اگر به آن تن بسپارید چیزی نمی گذرد که تبدیل به بخشی جدا ناشدنی از زندگی تان می شود. این عشق به کشف ناشناخته ها و ماجراجویی از کودکی در وجودم من زنده بود؛ به
سفرنامه اصفهان روزهای آخر خدمت سربازی من، همزمان با تعطیلات عید فطر شده بود و از لحاظ روحی به شدت دنبال یک مسافرت بودم که این چند روز پایانی سریعتر، تمام شود. به همین خاطر، تصمیم به یک مسافرت چند روزه در تعطیلات عید فطر گرفتم،
مقدمه سلام به همهی عشق سفرا، رویای سفردارها و مسافرت بازا. شاید براتون پیش اومده که تا بحال سراغ یه سری از جاذبههای شهرتون نرفته باشید یا حتی ممکنه هر روز که از خونه بیرون زدید تا به محل کارتون برسید از کنار بعضیاشون بدون اینکه
به نام خدا مقدمه سفر بین اینکه اول به جزیره کیش یا به غرب هرمزگان بروم مانده بودم ولی بعد که بلیط پرواز مشهد به عسلویه را با قیمت 1.300.000 تومان دیدم، عاقبت قرار شد اول به عسلویه و در آخر سفر به جزیره کیش بروم. روز اول: روز
چابهار هندوستان ایران این سفرنامه از خاطرات سفر به چند استان زیباست . یزد ،کرمان ،سیستان و بلوچستان . اواخر سال 97 تصمیم برای مسافرت نوروزی داشتیم ازونجایی که عید جنوب حال و هوای دیگه ای داره و به خاطر امنیت بیشتر جاده ها مقصد ما
به نام خدا با سلام خدمت خوانندگان لست سکند و همه دوستداران سفر و گردشگری مقدمه: آخرین سفر ما مهر سال 98 به استانبول بود و با شروع کرونا تا دو سال مسافرت نرفتیم البته برای استانبول سفرنامه نوشتم اگر خواستید به استانبول سفر کنید پیشنهاد میکنم سفرنامه
سفر ماجراجویی زمینی دور ترکیه سلام خدمت همه لست سکندیهای عزیز، امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید و دلتون شاد و فکرای بزرگ تو سرتون. امیدوارم با نوشتن این سفرنامه بتونم کمک کوچیکی به شما دوستان عزیزم جهت سفرهای زمینی طولانی و غیر طولانی پیش روتون
تاریخ سفر: 99/11/08 با سلام خدمت همه لست سکندی های عزیز و دوست داران سفر. من مدت زیادی نیست که با لست سکند آشنا شدم ولی یکی از سرگرمی ها و تفریحاتم خوندن سفرنامه ها با مقاصد مختلف این سایت شده. خودم هم بسیار دوست دار
جایی که دوست دارم بروم، جایی است که هنوز به آنجا نرفته ام ..... زندگی یک رویاست، کافیست کمی آرام تر در آن راه برویم تا از لذت های آن کمال استفاده را ببریم. ما اینجاییم تا از این هدیه گران بها خداوند به بهترین نحو
سلامی به گرمای جنوب محمد 35 ساله اهل تهران هستم. بعد از مدتها قرنطینه و پرهیز از سفر به دلیل بیماری منحوس کرونا، دوز دوم واکسن رو که تزریق کردم بلافاصله سفری به شمال کشور و بعد به استان زیبای لرستان رفتم، ولی هنوز سفردونیم خالی
در یک کتابِ نانوشته خوندم که : "پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر! پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟! من
شروع یک سفر رویایی زمانی شروع شد که در اوایل اسفند 1399 به پیشنهاد خواهرم، تصمیم سفر به قشم گرفتیم (در اسفند ماه قیمت بلیط هواپیما و هتل نسبت به فروردین ماه، مناسب تر است). سریعا شروع به سرچ قیمت های بلیط هواپیما و هتل کردیم.
اواخر بهمن 99 است و یک سالی که یک مهمان ناخوانده کاسه کوزه سفر دوستان رو به هم ریخته. آخر چرا مگه ما چقدر زمان داریم برای رسیدن به آرزوهامون برای زندگی کردن، خاطره سازی کردن. یک روز کاری سنگین رو تموم کردم توی ماشین نشستم،
شروع یک سفر بدون برنامه به اصفهان اوایل مهر 1400 بود که از اون تصمیم های عجولانه و سریع گرفتم. سریع چند وعده غذای سبک آماده کردم و وسایل رو جمع کردم. ناهار رو در منزل خوردم و حرکت. ساعت 1 ظهر از تهران به سمت
به تقویم که نگاه میکنم حسرت میخورم، حسرت اینکه این کرونای لعنتی اگر نبود چقدر با دیدنِ عددهای قرمز شده توی تقویم عشق میکردم. هفته آخر اردیبهشت 1400 را می گذرانیم و بهشتی ترین فصل خدا می گذرد بی آنکه توانسته باشیم از طبیعت لذت
گفتن قصههای خوبقصهی خورشید و غروبقصهی نخلای جنوبلب دریا... لب دریا در پیادهراهی خلوت از کیشِ جنتطراز مشغول قدم زدن و حال و قال بودیم و دل و جانمان مروح بود از خنکای سایهسار درختان که ناگهان صدای جیغ ممتد یک خانوم به گوش رسید. تا
"زمانیکه هنوز لاستیک ماشینها آن بوسه شوم خود را بر خاک پاک سوباتان نزده بودند، سوباتانی داشتیم بسیار رویایی و دوست داشتنی. در آن سوباتان نه سیمانی بود و نه حلب و نه تیرآهنی. هر چه می دیدی از نوع طبیعت بود و از جنس