شب 7 ام، شهر چهارم و پنجم، ازمیر و آلاچاتی
شهر رنگ ها
از استانبول زیبا راهی ازمیر زیباتر شدیم، واقعا همه شهر های ترکیه زیبای خاص خودشو دارن، یکی از پمپ بنزین هایی که رفتیم خوشبختانه کارواش اتوماتیک داشت و با پرداخت 5 لیر ماشین کثیفمون رو تا حدودی شستیم و به سمت ازمیر با پرداخت عوارض های سنگین 421 لیری شدیم. ازمیر هم شبیه استانبول شهر شلوغ پلوغ و زنده و پر هیاهویی است. با کمک نرم افزار رستوران دریایی پیدا کردم و کمی هم در شهر قدم زدیم. خیلی فرصت زیادی نداشتیم بعدا پشیمون شدیم که چرا به جای استانبول 3 روزمون رو تو ازمیر نموندیم چون هم برامون جدید بود هم اینکه شهر بسیار زنده ای بود. ادامه مسیر رو به سمت شهر زیبای آلاچاتی روانه شدیم و خودمون رو به otel زیبایی رسوندیم.
به رسم همیشه محمد رضا ایندیریم خوبی کرد و 850 لیر اقامتمون به همراه صبحانه رو رزرو کرد. وسایلمون رو سریع السیر داخل اتاق های زیبای چوبیمون قرار دادیم و راهی کوچه پس کوچه های رنگی آلاچاتی شدیم. مسئول هتل جوانی میانسال و صبور بود و حوصله کافی برای ایندریم های ما داشت، نکته قابل توجهی که بود همانطور که میدونید آلاچاتی شهری پر از کافه و رستوران رنگی و با سلیقه و زیباست، این هتل این امکان رو برای مسافراش فراهم کرده که مسافرهای جلوی اتاق خودشون خوراکی های خودشون و تهیه کنن و از حیاط هتل لذت ببرن و هزینه زیادی هم نکنن. ما اولش به نیت رستوران های داخل شهر از هتل بیرون رفتیم اما 1 ساعتی که چرخ زدیم دیدیم هتل ما کمی از بقیه کافه ها نداره تصمیم گرفتیم یه سری خوراکی از داخل سوپر بخریم و شب رو تو حیاط هتل زیبای خودمون سپری کنیم.
شب 8 ام، شهر ششم و هفتم، چشمه و بدروم
شهر سفید-آبی
از کلبه های زیبای چوبی آلاچاتی بیدار شدیم و صبحونه مفصلمون رو خوردیم و وسایلمونو تو ماشین گذاشتیم و راهی کوچه پس کوچه های آلاچاتی شدیم. برخلاف شبش شلوغ پلوغ و پر از جمعیت بود. همینطور که داشتیم قدم میزدیم و لذت میبردیم دیدیم یه جایی وسط اونجا دارن آماده سازی یه مراسمی میکنن. جویا شدیم متوجه شدیم ساعت 2 یه فستیوالیه، منم ازونجایی که یکی از آرزوهام این بوده که یه فستیوالی رو از نزدیک ببینم همونجا برنامه باز تغییر کرد و تصمیم گرفتیم تا برگزاری فستیوال بمونیم. تو اون فاصله هم میتونستیم به روستا یا شهر چشمه که 20 دقیقه ای اونجا بود یه سر بزنیم.
سوار ماشین شدیم و به شهر چشمه رفتیم، شهری با ساحلی زیبا پر از قایق و کشتی های تفریحی و بازرگانی و اتل و هتل و کافه و فروشگاه. تقریبا 2، 3 ساعتی اونجا قدیم زدیم و از حال و هوای اونجا لذت بردیم. حدودا ساعت 1.5 هم به آلاچاتی برگشتیم، یه کافه ای روبروی محل فستیوال بود تصمیم گرفتیم یه نوشیدنی اونجا بخورم و موقع حساب کردن شوکه شدیم، حدودا صورتحساب ما بر اساس منو 220 لیر میشد اما صورتحساب 320 لیری برای ما صادر شده بود پرداخت کردیم، اما همه کنجکاو که چرا این اتفاق افتاده طاقت نیاوردیم رفتیم سراغ مسئول کافه و موضوع رو مطرح کردیم و اونام گفتن قیمتا آپدیت نشده (که به نظر من مسخره و تابلو ترین بهانه بود) ولی ما زیر بار نرفتیم و 100 لیرمون رو پس گرفتیم. خلاصه فستیوال شروع شد، من باورم نمیشد شروع شده چون واقعا خیلی مسخره بود، 3 تا خانم فلوت میزدن فقط، بنظرم کافه های اونجا برای جذب مشتری اونجا رو تبدیل به اون فستیوال مسخره کرده بودن.
خلاصه ما که بلند شدیم و از طریق همون نرم افزار یه جایی برای خوردن نهار پیدا کردیم و نهارخوشمزمونو همون آلاچاتی خوردیم و به رسم همیشه دسر بعد غذا رو هم میل کردیم. اما متاسفانه داستان صورتحساب تو اون رستوران برای نهار هم مجددا پیش اومد و ما باز سرمون کلاه نرفت، در هر صورت به نظر من اون شهر به دلیل توریست زیادی که داره بدش نمیاد سر مردم کلاه بزاره پس به قیمت غذاهاتون و صورتحساباتون دقت کنید که سرتون کلاه نره، حتی داروخونشم قیمتاش از داروخونه های دیگه بالاتر بود. شیده و محمد رضا یه سری دارو خریده بودن که تصمیم داشتن تعدادشو بیشتر کنن اونجا 2 برابر قیمت بود. خلاصه خیلی خیلی مراقب جیبتون باشید.
بعد از خوردن نهار رفتیم که بریم بدروم زیبا، تقریبا ساعت 7، 8 بود که به بدروم رسیدیم و بر خلاف بقیه شهرها هر هتل یا otel که میرفتیم پر بود. تو خیابون اصلی یه جا صبر کردیم و من و محمدرضا دنبال هتل، من یه هتل خوب و مرتب با قیمت 750 لیر پیدا کردم که هم پارکینگ داشت هم صبونه، سریع السیر اکی کردیم و وسایل رو بالا بردیم و راهی خیابون شدیم، هتلمون یه سوئیت بود که 3 اتاق خواب داشت که هر اتاق برای 2 نفر تخت خواب داشت که البته ما فقط از 2 تا اتاقش استفاده کردیم. کاملا تمیز و مرتب. ازونجایی که منو فرشید قبلا بدروم رفته بودیم همه جارو خوب مسلط بودیمو یه قدمی تو مارینا بیچ زدیم و کوچه پس کوچه ها و شام هم از طریق همون نرم افزار انتخاب کردیم و خوردیم و به هتل برگشتیم.
شب 9 ام، شهر هشتم، مارماریس
ساحل زیبا و زنده
صبح که از خواب بیدار شدیم صبحونه نسبتا مفصل اونجا رو میل کردیم و وسیله هارو تو ماشین گذاشتیم و شروع به قدم زدن تو شهر کردیم. هر چقدر تو ساحل مارینا بیچ بشینید و از فضا و دریا و خوراکی ها استفاده کنید باز هم سیر نمیشید. واقعا زیباست. خیلی از خونه های نزدیک ساحل آبی و سفید و شباهت بسیار زیادی به خونه های کشور یونان دارن. به همین دلیل بیشتر مسافرا با تور بدروم به این شهر سفر میکنند. تقریبا 3، 4 ساعت تو کوچه پس کوچه ها و خط ساحلی نسبتا شلوغ و پر از کشتی های تفریحی و غیر تفریحی و پاساژ و کافه و رستوران های بدروم قدم زدیم و از فضا و ساحل و دریا استفاده کردیم، آخرش رفتیم یه سوپر مارکت و یه مقدار کالباس و خیارشور و نون خریدیم و تصمیم گرفتیم به سمت ماشین بریم و نهارو بین راه بخوریم.
از بدروم امکان رفتن با کشتی هم علاوه بر راه جاده وجود داره اما نکته اینجاست که فقط بعضی روزا اون کشتی های ماشین رو حرکت میکنه که متاسفانه تو روزی که ما میخواستیم بریم حرکت نداشت. لذا ما از طریق جاده ادامه مسیر رو دادیم. خیلی بدروم و مارماریس از هم دور نبودن و خیلی سریع خودمون رو به شهر زیبای مارماریس رسوندیم، وسط راه هم چند تا چشم انداز بسیار بسیار زیبا دیدیم که توقف کردیم و از فضا لذت بردیم. پیدا کردن OTEL تو مارماریس هم کار خیلی خیلی آسونی بود، هتلمون رو با قیمت 580 لیر با صبحونه رزرو کردیم و وسایلمونو و جابجا کردیم و راهی خیابوناش شدیم. بنظر میومد نسبت به شهر های دیگه شلوغ تره و زنده تر اما قطعا نه مثل تابستون شاید به این دلیل بود که ما زود رسیده بودیم.
یه خط ساحلی داشت که یه قسمتیش پارک و ساحل بود و یه قسمتش مثل بقیه شهر های ساحلی پر از کشتی و قایق های تفریحی و غیر تفریحی و قسمت دیگش پر از کافه های پر زرق و برق، حسابی توش قدم زدیم و تاب سواری کردیم و از فضا و محیط اونجا لذت بردیم. چند ساعتی هم روی یکی از اسکله هاش نشستیم و از فضا و دریا لذت بردیم. برای شام هم در نهایت یه رستوران خوب از طریق نرم افزار پیدا کردیم که با وجودیکه وسط هفته نبود اما جا برای نشستن نداشت و از فرط گرسنگی رفتیم یه جا به صورت رندم که بیشتر محیطش خوب بود تا غذاهاش. خلاصه بعدشم هم به پیشنهاد مسئول هتل برای دسر و باقلوا به یه رستوران نسبتا بومی رفتیم و باقلوای خوشمزه پر پستمون رو میل کردیم و یواش یواش به سمت هتل برگشتیم.
شب 10 ام، شهر نهم، دهم، یازدهم، فتحیه، اولودنیز، آنتالیا
شهر دریای سرمه ای
صبح زود از خواب بیدار شدیم و صبحونه رو خوردیم و اینبار چون شهر رو کامل روز قبلش گشته بودیم راهی شهر زیبای فتحیه شدیم. انگار خدا رو ترکیه تمرکز خاصی کرده بوده. هر شهر زیباتر از شهر قبل بود. فتحیه زیبا با یه پارک بسیار بزرگ مناسب ورزش و دوچرخه سواری و موتور چهار چرخ و بام بسیار زیباتر، هر چی بگم کم گفتم، واقعا من تو این سفر متوجه شدم واقعا با عکس و فیلم نمیشه زیبایی ها رو به تصویر کشید. واقعا همه چی با تمرکز خاصی زیبا بود و نکته جالب این بود این شهر دیگه برخلاف شهر های دیگه اصلا ایرانی نداشت. 2 ساعتی تو فتحیه گشت و گذار کردیم و به سمت اولودنیز رفتیم.
جاده پر از پیچ و خم پر از درخت های بلند، منو یاد جنگل های النگدره شهرم گرگان انداخت. واقعا زیبا بود و خاص، من باورم نمیشد بعد اون همه درخت و پیچ و خم دریایی اون پشت باشه. به شهر اولودنیز رسیدیم جالب این بود اکثر مغازه ها تعطیل بود. طبق تحقیقات فرشید اینجا باید جای باحالی میبود اما تا اون موقع ما چیز جالب ندیدم. ادامه مسیر و دادیم بالاخره کمکم داشتیم به زیباییهاش میرسیدیم، پشت اون شهر و جنگل یه ساحل بسیار زیبا و خاص، به نظر من ساحلش خیلی شبیه ساحل تایلند و جزیره مایا بود، واقعا شفاف و پر از ماهی های زیبا و شن های لطیف. طبق برنامه ریزی های قبل تصمیم داشتیم اونجا اطراق کنیم و نهارو همونجا بخوریم. من نیت داشتم بالاخره برنج درست کنم و قرمه سبزی و قیمه رو همونجا به پا کنم، دلم لک زده بود برای یه غذای ایرانی، همونجا که داشتیم پارک میکردیم یه آقایی اومد یه تور کشتی خصوصی به ما پیشنهاد داد یک ساعت 850 لیر دو ساعت 1050 لیر و کلی تعریف و تمجید از تورش. عکساش به نظر جذاب میومد. کمکم داشتیم اغفال میشدیم، محمدرضا وارد مذاکره شد و بالاخره تونستیم 2 ساعتو با 850 لیر ببندیم.
جالب این بود کاپیتانش میگفت شنا هم میشه کرد. ما دیگه از خود بیخود شدیم. نهارو با سرعت برق و باد درست کردیم و پخته و نپخته خوردیمش. واقعا مزش هنوز زیر زبونمه، نمیدونم واقعا خوشمزه بود یا ما خیلی گرسنه بودیم یا چون خیلی وقت بود برنج خوشمزه نخورده بودیم، هر چی بود عالی بود. 2:30 ظهر تورمون شروع شد از یه مسیر وارد شدیم که بعدا متوجه شدیم هتل های نسبتا لاکچری اولودنیز تو اون قسمتن. من تاحالا تجربه قایق خصوصی نداشتم، خیلی تجربه جالبی بود و از همه مهمتر هوا عالی بود، دریا خاص بود و فضا عجیب زیبا بود. واقعا اون بخش از سفرمون به هر 4 تامون یه جور دیگه چسبید. فرشید و محمدرضا چند تا شیرجه مشتی زدن و از دریا لذت بردن و خلاصه 2 ساعتی حسابی حال کردیم.
طبق برنامه قرار بود ما اولودنیز اون شب بخوابیم و فردا راهی آنتالیا شیم، هتل لاکچری مردان پالاس آنتالیا هم به کمک یکی از کارگزاری های که قبلا باهاش آنتالیا رفته بودیم رزرو کرده بودم و با توجه به اینکه یکی از دوستامون هم همون تاریخ اونجا بودن زحمت پرداخت نقدی رو کشیدن و ازونجایی که همه چی دست خودمون بود و سفرم به قول خودمون ادونچری تصمیم گرفتیم شبونه راهی آنتالیا شیم، حالا این موضوع چند جنبه مثبت داشت یکی اینکه با توجه به اینکه یه عالمه لباس کثیف داشتیم و اونجا به اون لباسای تمیز نیاز داشتیم تصمیم داشتیم یه محلی با ماشین لباسشویی بگیریم که همرو بشوریم و ترگل ورگل هتل بریم.
جنبه دیگه این بود که هتل های آنتالیا UALL و ما میتونستیم با رسیدن شب به آنتالیا، صبح زود بریم هتل و از امکاناتش از اول صبح استفاده کنیم. پس پیش بسوی آنتالیا. شب حدودا ساعت 8 اینطورا بود که هتلی که تو مسیر ماشین لباسشویی هم داشت انتخاب کردیم و رسیدیم. متاسفانه هتلش اصلا خوب نبود شاید به جرات بگم تنها هتلی که تو طول سفرمون خوب نبود اونجا بود اما ما هدفمون چیز دیگه ای بود استفاده از ماشین لباسشویی. شاید باورتون نشه 6 بار ماشین رو روشن کردیم داخل اتاقامون شده بود بازار شام. بعد از عملیات شست و شو ماکارانی و مایع ماکارانی رو آماده کردیم و شام رو تو هتل نوش جان کردیم و بعدش خوابیدیم که صبح زود بریم هتل.
شب 11-12-13 ام، شهر یازدهم، آنتالیا
شهر هتل ها
3 شب شهر آنتالیا رو تصمیم گرفتم با هم بنویسم چون ما اصلا از هتل خارج نشدیم و جاهای دیدنی آنتالیا رو ندیدیم و تصمیم داشتیم کمال استفاده رو از هتل ببریم (برای 4 نفرمون 3 شب اقامت 1320 دلار). اولین چیزی که در بدو هتل نظر مارو به خودش جلب کرد لابی مجلل و طلایی و پله های پر زرق و برق و لوستر های سلطنتی، همه چی واقعا با کیفیت و با جزییات طراحی و اجرا شده بود و نکته بعدی هم وطن های عزیزمون، هتل سراسر ایرانی بود که با تور آنتالیا به این شهر اومده بودن، انگار یه مهمونی مجلل ایرانی به مدت 4 روز دعوت شده بودیم. خوشبختانه به واسطه ایرانی ها اونجا اولین بار هفت سین رو دیدم و باهاش اولین عکس نوروزیمون رو گرفتیم. با هماهنگی قبلی یکی از دوستامون هم از گرگان در هتل ما بود به همین دلیل اونجا حسابی سرمون گرم بود.
محمد رضا که اهل ورزش و باشگاه بود از باشگاه اونجا حسابی استفاده کرد و اگه بخوام از کیفیت باشگاهش بگم گویا همه تجهیزاتش کامل و از برندهای خوب آمریکایی بوده، صبحونه و نهار وشام هم تقریبا تکمیل بود و چیزی نبود که هوس کنیم و نباشه، از دسر ها هم که نگم براتون عالی و نامبر وان، خوشبختانه LATE DINNER & LUNCH هم داشت که میشد خارج از ساعت های غذا اونجا برگر و استیک مرغ و ماهی و کوفته و سالاد و دسر خورد. با توجه به اینکه من و فرشید تابستون هم آنتالیا بودیم و 2 تا از هتل های اونجا رو هم تجربه کرده بودیم (TITANIC DELUXE GOLF BELEK & FAME) ناخودآگاه در حال مقایسه باهم بودیم، به نظر من نقطه قابل تمایز مردان پالاس اتاق های لاکچریشه ما 3 تا اتاقشو دیدیم که حداقل 30 تا 50 متر بود، اتاق ما رو به رودخونه و دریا و وان و دستشویی و حموم جدا و مجزا و تختخواب بسیار بزرگ و کلا همه چی خیلی مفصل و طلایی. به جرات میتونم بگم با اختلاف از اون 2 هتل بهتره و زرق و برق هتل هم قابل چشم پوشی نیست و جز بهترین هتل های آنتالیاست و در این هتل بیشتر تفریحات آنتالیا، همچنین بولینگ و بیلیارد و GAME CENTER کاملا رایگان بود و به نظر من مکان مناسبی بود که ساعت ها بچه ها و حتی بزرگترها وقتشون رو اونجا سپری کنن.
متاسفانه تو این فصل بسیار از کافه ها و اسنک باراش کار نمیکنه و بخاطر همین شاید نشه مقایسه به حقی از هتل داشت ولی شواهد نشون میداد تابستون های عجیبی خواهد داشت. تا اونجایی که من اطلاع دارم بزرگترین استخر خاورمیانه مربوط به این هتله و واقعا هم بزرگ بود. اما متاسفانه استخر بیرونی و حتی استخر آب گرمش هم متاسفانه دمای مناسبی نداشت اما ما پرروتر بودیم و ازش استفاده میکردیم و حتی استخر سرپوشیده هم با وجودیکه دمای 28 رو نشون میداد انگار 28 واقعی نبود. کافه های این هتل که تو ایام عید باز بود:
- لابی
- کنار بولینگ
- لب آب
- میانه حیاط هتل
- بغل استخر سرپوشیده
و متاسفانه بقیه اسنک بارها و کافه ها باز نبودن که میدونم اون هتل بالغ بر 10، 12 کافه داره. نکته دیگه هتل سوناهای خشک و بخار و حموم ترکی هتل بود که به نظر من باز اون تایتانیک کیفیت این جاهاش بالاتر بود. یه نکته جالب هم که داشت مسافرها از طریق یه بارکد که تو قسمت پذیرش بود و یا سایت خود هتل میتونستن برنامه های روزنامه و کلا کافه های باز و کلیه بخش های هتل رو بررسی کنن. قطعا عکس های بسیار زیاد و زیباتری از عکس های ما از این هتل قابل مشاهده تو اینترنت هست لذا من چند تا عکس مختصر خدمتتون میزارم.
شب 14 ام، منطقه کاپادوکیا، شهر دوازدهم و سیزدهم، قونیه و گرمه
شهر غمگین مولانا، شهر بالن ها
تقریبا ساعت 12 وسایلمون رو از اتاق خارج کردیم و CHECK OUT کردیم، اما چون میتونستیم تو هتل بمونیم تقریبا تا ساعت 2 اینطورا نهار و دسرمون رو خوردیم و با دوستای گرگانیمون خداحافظی کردیم و راهی قونیه شدیم. طبق برنامه قرار بود شب قونیه بمونیم اما نمیدونم چرا اما 4 تاییمون اون شهر برامون از بدو ورد سنگینی کرد، انگار غمی تو نگاه آدما و روح شهر بود، تنها کاری که کردیم مستقیم به سمت مقبره مولانا رفتیم که به دلیل اینکه تا ساعت 5 هم بازه و ما متاسفانه 6 رسیدیم تونستیم از دور ملاقاتش کنیم و چرخی در شهر غمگینشون زدیم و همونجا دوباره یه مشورت 4 تایی و پیش به سوی منطقه کاپادوکیا.
کاپادوکیا شامل 3 روستاست که معروفترینش گرمه است لذا ما مستقیم به سمت گرمه حرکت کردیم، علی رغم میلمون خیلی دیر به منطقه کاپادوکیا رسیدیم اما شهر نسبتا زنده بود اما نکته عجیبی که داشت همه رستوران ها فقط تا ساعت 11 غذا سرور میکردن و ما به هزار زور و زحمت یه رستوران که موسیقی زنده هم داشت پیدا کردیم و شام نسبتا گرون (2 تا غذای معمولی 350 لیر) رو میل کردیم و با یه گشت نسبتا کوتاه تو نرم افزار هتلمون رو با صبحونه 850 لیر رزرو کردیم و خوابیدیم. نمیدونم واقعا راست میگفتن یا نه هتلشون سنگی بود و میگفتن حفاری کردن ولی فرشید میگفت بعیده. شبونه قیمت بالن رو هم پرسیدیم که گفتن نفری 150 یورو که با یه مشورت 4 تایید به نتیجه رسیدیم که امتحان نکنیم. اما گفتن ساعت 6 الی 7 اگه بیدار باشید میتونید بالن هارو مشاهده کنید و محمد رضا که از همه سحر خیز تر بود مسئولیت بیدار شدن رو بر عهده گرفت.
شب 15 ام، ارزنجان، شهر چهاردهم و پانزدهم، سیواس و ارزنجان
شهر خرید
صبح تقریبا ساعت 7:30 بیدار شدیم، طفلی محمد رضا میگفت من بیدار شدم هیچ بالنی نبود ولی مسئول هتل مصر میگفت بالن پریده، به حرف اون بسنده نکردیم و بعد از صرف صبحونه راهی بام و کوچه پس کوچه های کاپادوکیا شدیم. من که تاحالا کندوان تبریز نرفتم اما فرشید و بچه ها میگفتن اونجا از اینجا قشنگتره. اما متاسفانه ازونجایی که ما از امکانات استفاده نمیکنیم توریست های کاپادوکیا کجا و کندوان کجا. من از چند مرکز فروش تور آمار بالن هارو گرفتم و بالاخره متوجه شدیم به دلیل شرایط نامساعد آب وهوایی اون روز و فرداش هیچ بالنی نمیپره. اما من و فرشید نظرمون چیز دیگه ای بود بنظرمون بسته به تعداد توریست منطقه تصمیم میگیره بالن هارو هوا بده یا نه، چون قطعا هزینش زیاده و باید برای منطقه بصرفه.
خلاصه ما فقط منطقه و کوه هاو صخره ها و سنگ ها رو فرش های پشت بومو دیدیم و دوباره راهی مسیر به سمت ایران عزیزمون شدیم. پشنهاد فرشید این بود که نهار رو در شهر سیواس بخوریم. پس پیش به سوی سیواس. تقریبا ساعت 2:30 بود که به سیواس رسیدیم. قبل از رسیدن به سیواس تصور میکردیم شهری کوچیکه و نهار میخوریم و ادامه مسیر. اما شهر بسیار زیبا و شلوغ پلوغ و بنظرم محل خرید خود ترکیه ای ها. همانجا یه مشورت 4 تایی و تصمیم گرفتیم چند ساعتی در شهر سپری کنیم. بنظر هر 4 تاییمون شهر مناسبی برای خرید بود چرا که برندها تنوع بیشتری داشت و حتی چند برند ترکی که جایی ندیده بودیم هم آنجا شعبه داشت.
خرید نسبتا خوبی اونجا هم انجام دادیم و ازونجایی که شیده هم علاقه زیادی به خرید داشت سفرش اونجا تکمیل شد و برق خوشحالی بر چشمانش. تقریبا تا ساعت 8 اینطورا اونجا بودیم و متاسفانه چون مجبور بودیم 14 فروردین سرکار بریم باید راه رو کوتاه میکردیم و خودمون رو به ارزنجان میرسوندیم پس راهی مسیر شدیم و هر جور بود تقریبا ساعت 10 اینطورا خودمون رو به ارزنجان رسوندیم و OTEL بسیار مناسب 450 لیری بدون صبحانه و بسیار تمیز رو از داخل همون نرم افزار پیدا کردیم. وسایل رو جابجا کردیم و اینبار فرشید و محمد رضا برای خرید شام و صبحانه بیرون رفتن و یه سری خوراکی گرفتن و شام رو هتل خوردیم و خوابیدیم.
شب 16 ام
وطنم، پاره تنم
صبح زود بیدار شدیم و صبحونه هم ردیف کردیم و راهی ایران شدیم. در بین راه تصمیم گرفتیم نهار رو در شهر آگری بخوریم، شهر جالبی نبود و من از بودن اون شهر حال خوشی نداشتم. بعد از نهار آخرین باقلواها رو خوردیم به لب مرز رسیدیم و به راحتی در کمتر از 1 ساعت وارد ایران عزیزمون شدیم. مثل مسیر رفت فرشید از مسیر ماشین رو خروج از ترکیه و وورد به ایران شد و ما 3 تا هم پس از چک کردن وضعیت واکسنمون (مرز ایران) از محل پیاده رو از ترکیه خارج و وارد ایران شدیم. در مورد جریمه هم خدمتتون بگم در زمانی که میخواین از مرز خارج شید یه بررسی میکنن که پلاکتون جریمه داره یا نه که در صورت داشتن جریمه باید اول پرداخت کنید و سپس از مرز خارج شید که خداروشکر ما جریمه ای نداشتیم البته ما از سرعتی که مجاز هم بود به دلیل کاهش مصرف بنزین کمتر میروندیم و خوشبخانه به راحتی برگه خروج بهمون دادن (حالا یه نکته ای اینجا ممکنه باشه که من مطمئن نیستم و فقط حدسه ممکنه سیستم راهنمایی رانندگی ترکیه با کمی تاخیر باشه و مثلا شما در سفر بعدیتون جریمه های قبلی تون رو بتونید دریافت کنید).
با وجودیکه طبق برنامه قبلی قرار بود شب تبریز بخوابیم اما به دلیل اینکه 14 فروردین باید سر کار حضور پیدا میکردیم و یه عالمه کار و بار خونه داشتیم تصمیم گرفتیم مستقیم به تهران بریم. ازینجای مسیر هم محمد رضا میتونست رانندگی کنه و دوباره 3 راننده شدیم. از خیلی قبل تصمیم داشتیم کباب ساطوری رو تبریز استاد کنیم اما قرعه به نام مرند افتاد و اونجا شام کبابی مفصلی میل کردیم و تقریبا ساعت 7 صبح به کانون گرم خونه خودمون رسیدیم و اینچنین سفر ادونچری ما به پایان رسید.
امیدوارم از خوندن سفرنامه من لذت برده باشید و ممنونم که وقتتون رو برای خوندنش گذاشتید، هر سوالی و نکته مبهمی هم وجود داره خوشحال میشم بپرسید و اگه بتونم حتما بهش پاسخ خواهم داد.
به امید سفرهای مهیج و ماجراجویانانه آتی برای همه کسایی که دوست دارن سفر کنن و ازش لذت میبرن و اعتقاد دارن روزهای در سفر جزو عمرشون محسوب نمیشه.
نویسنده: هما یزدویی