برنامه روز اول : حرکت از رشت و پیش به سوی قلعه بابک
با توجه به اینکه ما در منطقه زیبای شمال هستیم پیمودن مسیر زیاد و رسیدن به منطقه جنگلی دیگه از نظر خیلی ها کار بیهوده و خارج از حوصله هستش اما از نظر من طبیعت هر منطقه متفاوت و خاص هستش و دوست دارم که جای جای این کشور زیبا رو از نزدیک ببینم . ماصبح زود از رشت راه افتادیم و از جاده پونل به خلخال به سمت اردبیل رفتیم و مناظر، جاده زیبا و هوا خنک و دلچسب بود .
تو یکی از این گردنه های زیبای سبز و ییلاقی برای صبحونه موندیم و یکساعتی و از هوای فوق العاده ی آن استفاده کردیم و دوباره راه افتادیم و از اردبیل و مشکین شهر واهر گذشتیم تا به کلیبر رسیدیم . شهر کلیبر یک شهر کوهستانی و بامزه بود که ما هم تو بازار کوتاه چرخیدیم و مواد غذایی که می خواستیم و خریدیم و چون هوا تاریک شده بود به سمت اقامتگاهی که از قبل رزرو کرده بودیم راه افتادیم .چون خیلی خسته بودیم شامی که داشتیم و خوردیم و چون فردا برنامه بازدید از قلعه بابک و داشتیم زود خوابیدیم تا انرژی برای پیاده روی فردا رو داشته باشیم.
برنامه روز دوم : قلعه بابک
صبح زود بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه راه افتادیم .برای رسیدن به قلعه بابک سه مسیر وجود دارد. مسیر اول که سختترین مسیر است از ۷ کیلومتری شهر کلیبر و از کمپ گردشگری قلعه سی شروع میشود. این مسیر که جنگلی و کوهستانی و زیبا است اما طولانی ترین مسیر برای رسیدن به قلعه است که بعد از حدود سه ساعت پیاده روی به پله هایی می رسیم که برای رسیدن به قلعه باید آن را طی کنید.
مسیر دوم از هتل بابک در نزدیکی روستای شجاعآباد است و از هتل بابک حدود ۱۰۰۰ پله را باید طی کنید تا به قسمت مسطح مسیر برسیم و سپس ادامه راه تا دوباره به قسمت شیب دار پله مانند می رسیم که بعد از گذر آز آن قلعه نمایان می شود .
مسیر سوم نیز از نزدیکی هتل بابک آغاز میشود اما برای افتادن در این مسیر باید حدود ۶ کیلومتر جلوتر از هتل بابک وارد یک جاده فرعی در سمت راست شوید و مسیر پیش رو را با ماشینهای آفرود طی کنید تا بعد از بیست دقیقه به شروع مسیر پیادهرویتان برسید. پیادهروی در این مسیر از بقیه مسیرها کوتاهتر است و شما بعد از حدود یک ساعت به پلکان سنگی قلعه میرسید.
ما مسیردوم که از ابتدا با پله شروع می شد و انتخاب کردیم و 7 صبح راه افتادیم و غیر از ما 3 نفر هیچکس نبود البته ما از کنار پله ها حرکت می کردیم چون در بعضی از قسمت ها ارتفاع پله ها زیاد بود تا دیگه پله ها تموم شدند و یک مسیر سنگ شده مسطح رسیدیم که مارمولک ها تو سایزهای مختلف رفت و آمد داشتند بعد دوباره بک مسیر شیب دار سنگی رسیدیم و بالاخره بعد حدود 2 ساعت پیاده روی قلعه دیده می شد وافرادی هم که با آفرود به تور شمال اومده بودند دقیقا مسیر پیاده روی اونها هم که سمت مقابل ما بود دیده می شد .



عظمت و زیبایی منطقه قابل وصف نیست و من امیدوارم با عکس ها بتونم ذره ای از این عظمت و زیبایی نشون بدم. نکته ای که برای من تو مسیر رسیدن به قلعه جالب بود اینکه کل مسیر از ابتدا تا انتها سنگفرش شده بود و سطل های زباله بصورت خیلی زیبایی در کل مسیر وجود داشت و زباله خیلی کم در مسیر دیدیم و لذت بردیم .



بعد از اینکه داخل و اطراف قلعه رو دیدیم و حسابی از دیدن آن همه عظمت و زیبای اطراف قلعه لذت بردیم به سمت ماشین حرکت کردیم و این رفت و برگشت ما حدود 4 ساعت طول کشید اما واقعا دلچسب و شیرین بود . بعد از اینکه به ماشین رسیدیم برای ناهار به محل کمپ دره قلعه سی رفتیم . یک پارک جنگلی با آلاچیق های خوب و سرویس بهداشتی و سوپر مارک که ما هم خسته بودیم و ناهار رو از همون رستوران های کوچک داخل پارک تهیه کردیم و تصمیم گرفتیم شب رو همونجا بمونیم .
دیگه هوا تاریک شده بود و اومدم از ماشین اسبابی و بردارم دیدم سوییج کار نمی کنه و هیچ عکس العملی نداره همسرم اومد و چک کرد و متوجه شد که باطری ماشین از کار افتاده و اون لحظه خیلی حس بدی بود تو یک شهر دیگه و اونوقت شب چنین مشکلی دیگه تو گوگل باطری فروشی های کلیبر و چک کردیم و شماره هاشون و برداشتیم و شروع به زنگ زدن کردیم بالاخره یک نفر جواب داد و گفتیم مسافریم و صبح زود باید بریم و قبول کرد و از ما لوکیشن گرفت و بعد نیم ساعت رسید و باطری و برای ما تعویض کرد و ما هم خیالمون راحت شد که میتونیم بدون تاخیر سفرمون و ادامه بدیم و کلی از ایشون تشکر کردیم بابت همراهی و همدلی که با ما داشتند و خاطره خوبی که از این شهر برای ما گذاشتند .
برنامه روز سوم : حرکت به سمت ارومیه
صبح بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن اسباب به سمت شهر کلیبر رفتیم و از مغازه ها یک مقداری سوغاتی آلو خشک و لواشک و ... خریدیم و به سمت ارومیه راه افتادیم .
وقتی از اون ارتفاع پایین اومدیم هوا به شدت گرم بود و تو مسیر تبریز به ارومیه من احساس می کردم کولر ماشین خراب شده در حالیکه گرمای هوا اونقدر زیاد بود که من اینطور فکر می کردم تو مسیر یک رستوران معمولی دیدیم و واسه ناهار موندیم و غذاش هم خوب بود و بعد ناهار به دریاچه ارومیه رسیدیم و چون خشک نبود کلی ذوق کردیم .
تو مسیر برای اقامت شب یک خونه ای و رزرو کردیم چون واقعا خسته بودیم و احتیاج به استراحت اساسی داشتیم با لوکیشن به مکان رسیدیم یک خونه خیلی معمولی بود اما ما دیگه حوصله گشتن و تغییر و نداشتیم . وسایل مورد نیازمون و برداشتیم و بعد از یک دوش خوابیدیم و غروب برای چرخ تو ارومیه یه مرکز خرید تاناکورا یک سر زدیم و چند تا تیشرت خریدیم بعد هم برای شام به مرکز خرید تورک مال رفتیم .
فوت کورد طبقه آخر بود و خیلی گرم بود و شام و با احساس گرمای زیاد خوردیم و از چنین مرکز خرید بزرگ و شیک انتظار بیشتری داشتیم اما به هر حال گذشت و به محل اقامتمون برگشتیم .
برنامه روز چهارم : دالامپر زیبا
صبح بدون اینکه صبحانه بخوریم وسایل و جمع کردیم و راه افتادیم به سمت روستای دیزج که بزرگترین روستا قبل رسیدن به دریاچه دالامپر هستش . تو مسیر نون خریدیم و وارد یک باغ سیب و زردآلو شدیم و صبحانه خوردیم و از زردآلوهای کوچک ولی خوشمزه و شیرین چند تا دونه چیدیم و خوردیم انشااله که صاحب باغ راضی بوده باشه و به سمت دیزج راه افتادیم .

افراد اون منطقه همه کردزبان بودند و در روستای دیزج بازار روز بود و خیلی شلوغ و از اونجایی که ما هم عاشق بازارهای محلی هستیم یک گشتی در بازار زدیم و کمی خرید کردیم و انصافا هم میوه و سبزیجاتی که خریدیم عالی بودند .
در این روستا مسافرهای زیادی کوله به پشت منتظر ماشین آفرود بودند اما ما باز گفتیم خودمون می تونیم بریم و به سمت دالامپر راه افتادیم تو مسیر کمپ سایت های عشایری زیادی وجود داشت که مسافرها می تونستند از امکانات اون برای شب مانی استفاده کنند ما تا آبشار سوله دوکل رفتیم و ماشین و تو یک کمپ سایت که خیلی به آبشار نزدیک بود گذاشتیم و به سمت آبشار حرکت کردیم البته مسیر آبشار شیب زیادی داشت و خیلی خطرناک بود اما حجم آب آبشار بی نظیر بود و بسیار زیبا و دیدنی بود .

بعد از دیدن آبشار کنار ماشین با یک گروه 4 نفره مسافر تور ایرانگردی که اونها هم قصد دیدن دریاچه دالامپر و داشتند دوست شدیم و با توجه به اطلاعاتی که در خصوص مسیر گرفتیم متوجه شدیم با ماشین معمولی نمیشه رفت و با همون گروه یک افرود هماهنگ کردیم که دیدنیهای منطقه روبه ما نشون بده و از شانس ما هم راننده بسیار خوب و عالی بود .
وقتی راه افتادیم متوجه شدیم مسیر خراب تر از اون چیزی که فکر می کردیم و خداروشکر کردیم که با ماشین خودمون نیومدیم و همچنین مسیرهای مختلف و مکان های دیدنی دیگه ای هم غیر از دریاچه بود که واقعا نیاز به شناخت منطقه بود .
از زیباییهای مسیر هر چی بگم کم گفتم سبز و پرگل و از هر قسمت نهر آبی جاری بود و صدای آب اونقدر دلچسب بود که امیدوارم عکس ها گویای این همه زیبایی باشند .

ما بعد از دیدن دریاچه به سمت دریاچه دوقلو رفتیم تو مسیر یک قسمتهایی از داخل آب رد می شدیم و خیلی هیجان انگیز بود .
در کنار دریاچه دوقلو چادرهای عشایر برپا بود و بچه های در حال بازی کردن بودند بعد از دیدن دریاچه ها با دعوت صمیمی اونها برای خوردن چای مواجه شدیم و ما هم قبول کردیم و وارد چادر اونها شدیم ساده و بی آلایش و چقدر مهربون بودند بلافاصله یک سفره پهن کردند و یک بشقال برنج به همراه گوجه و پنیر و دوغ محلی گذاشتند و هر چقدر ما اصرار کردیم که چیزی نمی خوریم اما اونها دست بردار نبودند و می گفتند این چیزی که از ناهار ما مونده و ما تعارف نداریم و خیلی ساده با تنها چیزهایی که داشتند از ما پذیرایی کردند .

موقع خداحافظی ما هم هر تنقلاتی که تو کوله هامون داشتیم و به بچه ها دادیم تا حداقل یک تشکر از آنها کرده باشیم و به سمت ماشین های خودمون که تو کمپ سایت گذاشنه بودیم برگشتیم .

وقتی کنار ماشین رسیدیم ساعت حدود 4 عصر بود و دوستهای جدیدمون قصد داشتند شب و همونجا کمپ کنند ما هم که دیدیم هوا خیلی عالیه و اگه به سمت شهر برگردیم هوا خیلی گرم هستش تصمیم گرفتیم شب و همونجا بمونیم . وسایل کمپ و از ماشین برداشتیم و چادر و سایه بون و برپا کردیم و غذاهای آماده ای(قیمه بادمجون و برنج) که با خودمون داشتیم برای ناهار استفاده کردیم .
کم کم کمپ سایت شلوغ شده بود و تمام قسمت ها پر از چادر بود و موزیک کردی هم پخش می شد و یک عده هم در حال پایکوبی بودند .فضای خیلی جالب و دوست داشتنی بود . دیگه همه با هم دوست شده بودیم و دور هم کنار آتیش نشسته و از تجربیات سفرهامون با هم حرف می زدیم و چقدر راضی بودیم ازتصمیمون که به جای رفتن به شهر و اقامتگاه موندن در اون منطقه و انتخاب کردیم .
شام رو هم کنار افراد جدیدی که با هم دوست شده بودیم دور یک میز با هم خوردیم و از دیدن رقص های کردی سیر نمی شدیم اما ساعت از 12 گذشته بود و باید خداحافظی می کردیم و می خوابیدیم .
برنامه روز پنجم و ششم : در مسیر بازگشت
صبح مثل همیشه زود از خواب بیدار شدیم و با دوستهامون شب خداحافظی کرده بودیم و وسایل و جمع کردیم و به سمت ارومیه راه افتادیم باز تو مسیر نون خریدیم و صبحونه رو در یک باغ دیگه تو مسیر خوردیم و قرار بود به سمت سرعین بریم .
دوباره از رو دریاچه ارومیه گذشتیم و حدود ساعت 3 ظهر به سرعین رسیدیم و اول سراغ رستوران واسه ناهار رفتیم و از دیزی و کباب بناب سرعین که واقعا کیفیت خوبی داره خوردیم و به همون هتل آپارتمانی که بار قبل رزرو کرده بودیم رفتیم و خداروشکر سوییت خالی داشت و ما هم که خسته یک دوش گرفتیم و استراحت کوچولو کردیم که دوباره غروب بیرون بریم .
بعد از یک استراحت کوچیک به سمت ویلا دره رفتیم و یک کم تو بازار محلی گشت زدیم و دوباره به سرعین برگشتیم وحالا نوبت خوردن کنوفه با بستنی یا سرشیر بود که اون هم حسابی خوشمزه بود و چسبید . بعد هم دوباره پیاده روی و گشت تو شهر همیشه بیدار سرعین و برگشت به هتل و خواب ما از آبگرم های سرعین استفاده نکردیم چون من و دخترم خیلی علاقمند به این موضوع نبودیم اما همسرم آخر شب رفت و بهش خوش گذشته بود .
صبح بعد از خوردن سرشیر و عسل و نون تازه سرعین به سمت رشت راه افتادیم و از همون مسیر سرعین و اردبیل و خلخال و پونل برگشتیم و ناهار رو هم در کبابی های ییلاقی مسیر خوردیم و این سفر رو هم به امید سفرهای بعدی به پایان رسوندیم .