زندگی سفری طولانی ست که آدمی با پیمودن این مسیر از زمانیکه کوچک است و تا وقتی که جوان و بزرگتر میشود، با به دوش کشیدن کولهباری از تجربیات و خاطرات بار سفر را میبندد و به مقصد ابدی میرود.تعطیلات نوروز ۱۴۰۴ تهران مثل همه سالهای پیش ، خلوت ، بدون دود و دم و ترافیک با داشتن آسمون آبی و هوای دلپذیرش مرا مجاب میکرد که تو همین تهرون خودمون بمونم و گشت و گذاری کنم که شاید در بقیه مواقع یا حوصله ش نبوده و یا وقتش.
بعد از دو سه روز اول تعطیلات با مترو به مرکز شهر و میدون توپخونه(امام خمینی)رفتم و خیابون باب همایون و سوراسرافیل رو طی کردم تا به ناصرخسرو و کوچه مروی رسیدم.بخش زیادی از خاطرات کودکی م رو جستجو میکردم و به نگاه کردن ویترین مغازه های اجناس خارجی و ته لنجی ،خرید مقداری سس تند و تمرهندی و پاستیل و شکلات،، رفتم به بیست و اندی سال پیش.هرچند که کوچه مروی دیگه اون کوچه مروی سالها پیش نیست ولی هنوزم که هنوزه منو با خودش میبره به اون سالها که با مادرم و داداش کوچیکم برای خرید شیرخشک ، سرلاک و شیرعسل و پنیر سه گوش و مواد شوینده و ...به اونجا میرفتیم و با خوردن سمبوسه با سس تند عربی به خونه برمیگشتیم.کوچه مروی و اون منطقه تداعی کننده همه اون روزهاس.افسوس و صد افسوس که دیگه مادر در قید حیات نیست ولی یادش همیشه با من.

تو همین گذر خیال و زمان به یاد دیالوگ فیلمی قدیمی افتادم که سید مصطفی به سید مرتضی میگه «« روزها همون روزاس دایی ولی روزگار روزگار دیگه س »»
بهرحال بعد از چرخی در ناصر خسرو به مدرسه دارالفنون رسیدم و بعد از گذشتن از خیابون فردوسی به چهارراه استانبول و پاساژ گردی و خرید چنتا تی شرت و بعدش به چهارراه مخبرالدوله و میدون بهارستان و مترو و برگشت به خونه. در هر صورت ماندن در تهران تو تعطیلات عید بهترین گزینه س چون میتونی به راحتی و در مدت زمان کوتاهی به هرجا که بخوای بری و بیای.
دیگه تعطیلات داشت به آخرش میرسید که ی روز صبح مهرداد داداشم با عصبانیت گفت نمیخوای امسال جایی بریم؟ گفتم مثلا کجا گفت بریم تور شمال.گفتم شمال تو این ایام که خیلی شلوغه و حسش نیست ، بیا اگه دوس داری بریم سمت جنوب مثلا جزیره کیش که اونم گفت عشقه باشه بریم.منم ی نگاهی به سایتهای خرید بلیط انداختم و برای روز چهاردهم فروردین دو تا بلیط به مقصد جزیره کیش خریدم و چمدون ها رو جمع کردیم و آماده سفر شدیم.
ناگفته نمونه که من و مهرداد بارها و بارها با تور کیش سفر کردیم و حتی مدتی در جزیره ساکن بودیم ولی با این حال هنوزم کیش با آرامشی که داره حال و هواش برامون دوس داشتنی و باحاله.پروازمون ساعت دو و نیم بعدازظهر با هواپیمایی Air one از فرودگاه مهرآباد پرید و در همون ابتدای پرواز قله دماوند در هوای تمیز و بدون گرد و غبار تهران خودنمایی میکرد.
تو فرودگاه، اینترنتی هتل های کیش رو چک کردم و چون هنوز تعطیلات تموم نشده بود ظرفیت اکثر هتل ها کامل بود و رو همین حساب بطور موقت برای یک شب هتل پانیذ رو رزرو کردم و میدونستم برای شب های بعد دستمون تو انتخاب هتل و قیمتها بازه.

خلاصه بعد از یکساعت و چهل دقیقه در فرودگاه زیبای کیش به زمین نشستیم و با گرفتن چمدون ها از فرودگاه خارج و به سمت مینی بوس برای رفتن به هتل پانیذ سوار شدیم.

اتاق رو تحویل گرفتیم و بعد از استراحت به سمت مراکز خرید و گشت و گذار در ساحل و خوردن شام چند ساعتی رو گذروندیم و در نزدیک بازارچه حافظ و ساحل ، از کنار هتل آبادگران رد میشدیم که از رزروشن هتل در مورد اتاق خالی پرسیدم که ایشون گفتن که بله اتاق خالی داریم ولی فقط باید اینترنتی رزرو رو انجام بدی که منم تو لابی همون هتل برای دوشب اتاق رو انتخاب و رزرو کردم.
هتل آبادگران انتخاب ایده آلی بود چون هم به مراکز خرید و هم به ساحل درختان نارگیل نزدیک بود.


بعد از رزرو هتل برای شب های بعد و راحت شدن خیالمون از بابت هتل به ساحل و اسکله تفریحی و تماشای ماهی ها و سفره ماهی مشغول شدیم چون روز آخر تعطیلات بود ، جزیره هنوز شلوغ و پر از مسافر بود و جشنواره هایی در دور و اطراف بر پا شده بود.

خلاصه بعد از ساعتها به هتل پانیذ برگشتیم و از فرط خستگی به خواب رفتیم.فردا صبح بعد از صبحونه در اطراف هتل و خیابون رودکی چرخی زدیم که قبلاً در بیشتر هتل های این بلوار اقامت داشته بودیم.



حدود ساعت دوازده ظهر جهت تحویل اتاق به هتل پانیذ برگشتیم و از اونجا پیاده به سمت هتل جدیدمون براه افتادیم و در راه از کنار مرکز خرید پردیس یک و دو و برج ایفل گذشتیم و به هتل آبادگران رسیدیم لابی هتل بدلیل توریست های عراقی بسیار شلوغ و پر ازدحام شده بود و یک ساعتی طول کشید تا اتاق رو تحویل گرفتیم.برخلاف هتل پانیذ اتاق های هتل آبادگران بسیار بزرگ و شیک و دلباز بود و محوطه بیرون هتل هم خیلی سرسبز و گل کاری شده و همچی خوب پیش میرفت.


بعد از مستقر شدن در هتل جدید، به سمت بازارچه رفتیم برای صرف ناهار و برگشت به هتل و استراحت.....
بعدازظهر همون روز با مینی بوس ب سمت بازار عربها که از جاهای دیدنی کیش هست و محله سفین که از واژه عربی سفینه بمعنی کشتی سازی بود رفتیم و چند ساعتی اون دور و بر گشتی زدیم و چون اجناس به شدت گرون بود چیزی خرید نکردیم و در کنار اسکله چنتا عکس از غروب آفتاب گرفتم


و از اونجا به سمت هتل براه افتادیم و به تماشای سریال پایتخت نشستیم و اینطوری شب دوم سفر به جزیره گذشت.

فردای روز سوم صبح زود سرحال و قبراق از خواب پاشدم و بعد از حمام در حالیکه مهرداد هنوز خوابیده بود به ساحل نارگیل و تماشای طلوع خورشید رفتم و در اون موقع صبح هوای خنک و دلپذیر و خلوت ساحل ، حس خوبی بهم میداد

خلاصه با دیدن طلوع خورشید و دیدن مرغ های مینا طول ساحل رو تا هتل شایان رفتم و برگشتم برای صرف صبحونه به هتل برگشتم
بعد از خوردن صبحونه با مهرداد چرخی در اطراف هتل زدیم و به مراکز خرید پانیذ و مرکز تجاری و زیتون و پردیس و .... سری زدیم و بعدازظهر همون روز دوباره ب سمت محله عربها و صرف شام عربی به رستوران سنتی محله سفین رفتیم و در راه برگشت به فروشگاه پاندا که در بلوار میرمهنا واقع شده مقداری میوه و تنقلات خریدیم و دوباره برای تماشای پایتخت به هتل برگشتیم.
همون شب سایتها رو مرور کردم و دیدم برای برگشت فردا بلیطی موجود نیست و اگر هم بود خیلی گرون ، حدود ۷ میلیون تومان ناقابل!!!! از مبدا دیگه ای ، بندر لنگه و یا بندرعباس که نزدیک به کیش بود بلیط به مقصد تهران رو چک کردم که برای فردا بلیطی در سایت ها نشون داده نمیشد. به مهرداد گفتم میخای از بوشهر بلیط بخریم و از اونجا برگردیم تهران ، اونم گفت مشکلی نداره پس بلیط رو رزرو کن منم سریع و بدون اتلاف وقت بلیط برگشتمون رو از بوشهر به تهران گرفتم برای نوزدهم فروردین ساعت شیش بعدازظهر..و از اونجایی که شنیده بودم از کیش به بندر چارک خط کشتیرانی دوباره فعال شده بعد از جستجو از طریق وبسایت kishports بلیط به سمت چارک رو برای ساعت یک بعدازظهر فردا خریداری کردم و خالی از لطف نبود و بهرحال این هم تجربه باحالی بود که تاحالا تجربش نکرده بودیم.
صبح روز چهارم بعد از صبحونه دوباره گشتی به اطراف جزیره نزدیک هتل و پارک مشاهیر و اطرافش زدیم و عکسهای باحالی گرفتیم

و از اونجا به بندرگاه کیش جهت سوار شدن به کشتی رهسپار شدیم
سالن بندرگاه کیش خیلی شلوغ و پر از مسافرینی بود که اکثرا مثل ما بلیط هواپیما گیرشون نیومده بود و از این طریق میخواستن خودشون رو به سرزمین اصلی و مقصد برسونن ، خلاصه سوار شدیم و در طول مسیر که کشتی از کنار رشته کوهی میگذشت فیلم هتل رو که اتفاقا در کیش فیلمبرداری شده بود رو نمایش دادن .

تا اینکه بعد از طی یک ساعت و بیست دقیقه به چارک رسیدم و از اونجا خودمون رو به جاده اصلی برای رفتن به غرب و سمت بوشهر رسوندیم.بندر چارک شهر کوچک و فاقد هرگونه امکاناتی ست و حتی اینترنت هم خوب انتن نمیداد و در اون بیابان که شبیه به صحرای نوادا در آمریکا بود در گرمای شدید هوا منتظر شدیم که بتونیم ماشینی سوار شیم به سمت بوشهر که خوشبختانه بعد از نیم ساعت معطلی یک سواری توقف کرد و گفت میرم بوشهر...
در طول مسیر که حدود هفت هشت ساعت فاصله تا بوشهر از شهرهای پارسیان ، عسلویه ، کنگان و دلوار گذشتیم تا حدود ساعت ۹ شب به بوشهر رسیدیم و از اونجا به هتلی در بوشهر نزدیک فرودگاه برای دو شب اتاق گرفتیم و از خستگی بیش از حد تقریبا بیهوش شدیم.
صبح روز دوشنبه به بازار قدیمی و بافت تاریخی بوشهر و گشت و گذار از کوچه پس کوچههاش گذشتیم که اتفاقا چنتا خانم خارجی که اهل کشور ترکمنستان رو دیدیم که در حال عکاسی از صنایع دستی و بافت قدیم بوشهر بودند.


و برای ناهار در بازار بوشهر غذای هندی پاکورا رو امتحان کردیم با سس قرمز تند که فوق العاده خوشمزه و خوش طعم بود.


ادویه بوشهری
بازار بوشهر برخلاف بازار عربهای کیش از تنوع بیشتر اجناس و قیمتهای مناسب تری برخورداره و ما هم خرید بیشتری کردیم و به هتل برگشتیم و بعد از استراحت و خنک شدن هوا به سمت جاده ساحلی و محله جفره که از محله های صیادان بوشهره ،قدم زنان به سمت محله بهمنی و دیدن یکی از دوستان قدیمی رفتیم.




برای شام از آش بوشهری که همه جای شهر میشه پیداش کرد گرفتیم ....آش بوشهری شبیه آش شله قلمکار خودمونه ولی غلیظ تر با گوشت بیشتر و البته تندتر.

آش بوشهری
بوشهر شهریست قدیمی و پر اصالت با مردمی خوش برخورد و مهربون و دارای تاریخ غنی و پر ماجرا.حماسه مردم تنگستان و بوشهر و شخص ریسعلی دلواری برای جنگیدن و بیرون راندن انگلیسی ها که خودش داستانی شنیدنی داره .

تندیس ریسعلی دلواری
اینکه ضمنا بوشهر شبه جزیره س و سه طرف اونو دریا محصور کرده.اگه بخوام از جاهای دیدنی بوشهر براتون بگم جزیره عباسک ، محله بهبهانی ، بازار قدیمی ، روستای هلیله و جاده ساحلی و بندرگاه ومحله بهمنی و دواس و کاخ ملک رو میتونم نام ببرم.در محله بهبهانی هتل های سنتی و بومگردی زیادی وجود داره که میتونید در اونها اقامت با شرایط خاص رو تجربه کنید.خلاصه بعد از دو شب اقامت در بوشهر فردای روز سه شنبه برای برگشت به تهران به سمت فرودگاه بوشهر که فاصله کمی تا هتل داشت سلانه سلانه براه افتادیم و در مسیر فرودگاه از بلوار چهاربانده که یکی از خوشگلترین بلوارهای شهر بوشهر محسوب میشه گذر کردیم تا به فرودگاه بوشهر که دومین فرودگاه قدیمی ایران بعد از آبادان ه رسیدیم.







در فرودگاه بوشهر بعد از گرفتن کارت پرواز و رفتن به سالن ترانزیت برای سوارشدن به هواپیما آماده میشدیم که کم کم خورشید داشت غروب میکرد و غم غریبی در دل من ، در ذهنم داشتم از شروع سفر و تور جنوب تا اون روز که سفرمون داشت به پایان میرسید رو مرور میکردم و اینکه این چند روز فراز و نشیب های سفر شبیه زندگی ست و مثل زندگی از جایی شروع و یک روزی تموم میشه.بالاخره این مسافرت مارکوپولویی مون داشت به لحظات آخرش میرسید و من غرق در افکار....
پرواز به تهران با هواپیمایی قشم بعد از ده دقیقه تاخیر تیک آف کرد و همینطوری که ارتفاع میگرفتیم و تمام بوشهر زیر پامون بود و ما دور میشدیم از مبدایی که یک روز مقصدمون بود !!!! حدود پنج شیش دقیقه روی دریا پرواز کردیم و بعد از اون دیگه بر روی ابرهای نارنجی محو شدیم و بعد از یک ساعت و ده دقیقه در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشستیم و عملا دیگه مسافرتمون به پایان رسیده بود.بوشهر شهر بچگی م بود شهری که بخاطر شغل پدرم چند سالی رو اونجا زندگی و مدرسه رفته بودم و هیچ حس غریبی برام نداره و همچی آشناس....
الان که حدود دو ماهه از اون سفر میگذره با خودم گفتم سفرنامه جنوب رو با شما خوانندگان سفرنامه لست سکند به اشتراک بگذارم و شاید از این طریق تونسته باشم شما رو هم با خودم به این سفر برده باشم. مسافر، مسافر است وقت استقبال هم می دانی که یک روز باید بدرقه اش کنی …دل نبند