یکى از بکرترین سفرهایى که داشتیم یک سفر پنج روزه به بزرگترین دریاچه آتشفشانى دنیا در سوماتراى شمالى در اندونزى به نام دریاچه توبىٰ بود. اول از همه عذرخواهى مى کنم چون آن زمان در فکر نوشتن سفرنامه نبودیم، عکسهاى کمى که قابل ارائه در سایت باشند را گرفتیم، اما با این وجود حیف دیدیم که چنین مکان زیبایى را معرفى نکنیم.
سفر ما از جزیره پنانگ در شمال مالزى آغاز شد، ما در شهر پنانگ زندگى مى کردیم، از چند ماه قبل بلیط ایرآسیا از پنانگ به شهر مِدان در اندونزى را تهیه کرده بودیم، اصولاً وقتى از قبل بلیط تهیه کنید یا در زمانهایى که ایرلاینها آفر گذاشتند با قیمتهاى خیلى پایین و مناسبى مى توانید سفر کنید. بلیط هاى ایر آسیا از چند ماه قبل براى پروازهاى خارجى نزدیک به مالزى یا پروازهاى داخلى مالزى، بدون غذا و بار ( تنها بار شما به اندازه یک کوله پشتى هفت کیلویى باشد که بسته به شانس ممکن است وزن شود ) حتى با مبلغ ده رینگیت به فروش مى رسند.
ما نفرى پنجاه رینگیت براى بلیط پرداخت کردیم و به صورت آنلاین بلیط ها صادر شدند. اولین سفرى بود که سه نفرى همراه یکى از دوستانمون، هر کدام یک کیف کوله با لوازم شخصى برداشتیم و به قول معروف به روش بگ پکى راهى سفر شدیم.
پس از یک پرواز پنجاه دقیقه اى به شهر مِدان رسیدیم، آن زمان براى رفتن به اندونزى نیاز به گرفتن ویزا نبود و ویزاى فرودگاهى صادر میشد، اما الان در نظر داشته باشید که باید از ایران براى گرفتن ویزا اقدام کنید.
پرواز خوب و بى دردسرى بود.
در فرودگاه به محض اینکه متوجه شدند ما سه نفر ایرانى هستیم، همانطور که حدس میزدیم متاسفانه ما را به اتاق بازرسى بردند، کیفها و وسایلمون را گشتند و کلى سوال و جواب که چرا ما به این مکان سفر کردیم. یکى از پلیسها خیلى خوب و مهربان بود و جداگانه عذرخواهى کرد و گفت به خاطر مواد مخدر و مهاجرتهاى غیر قانونى ناچار هستند که براى حفظ امنیت، نسبت به بعضى از ملیتها چنین برخوردى داشته باشند. باید بگم متاسفانه واقعاً لحظات سختى بود و چقدر احساس حقارت داشتیم به خاطر رفتار و اعمال بد بعضى از هموطن ها.
درسى که ما گرفتیم این بود که در این موارد باید بى سر و صدا و جواب دادن فقط بنشینید و به سوالات پاسخگو باشید، عصبانى نشوید که در این صورت زمان بیشترى را از دست خواهید داد و بادى سرچ هم مى شوید. سرانجام بعد از یک ساعت از فرودگاه خارج شدیم، پلیس ها همچنان تا بیرون چک کردند که کسى در انتظار ما هست و ..
تاکسى گرفتیم و به سمت یک هتل چهار ستاره که از سایت بوکینگ بوک کرده بودیم رفتیم. هتلها در این شهر خیلى ارزان هستند از سه ستاره، شبى پانزده دلار تا بهترین هتل پنج ستاره شصت دلار. بعد از قرار دادن وسایل به بهترین مرکز خرید شهر به نام سان پلازا رفتیم. مرکز خرید بزرگ نبود، اما براى ما که قصد خرید نداشتیم تفاوتى نداشت، تنها دیدن یکى دو فروشگاه صنایع دستى و نقاشیهاى روى پارچه جالب بود و قیمتهاى آنها بسیار عالى، همینطور براى خرید گیتار با توجه به اینکه اندونزى یکى از بهترین مکانهاى تولید گیتار هست.
دوست ما موزیسین بود، از قبل برنامه ریزى کرده بودیم براى خرید یک گیتار خوب، در فروشگاه گشتیم و گیتارها را بررسى کرد و به کمک او یک گیتار خوب خریدیم، یادمه آن زمان گیتارى که ما خریدیم در مالزى قیمتش دو برابر بود.
شام را هم در رستوران پیتزا هات در طبقه دوم مرکز خرید خوردیم، قیمتهاى غذا مناسب و مثل تمام کشورهاى آسیایى پایین بود.
کمى در استارباکس کافه نشستیم، یک قهوه سفارش دادیم و از اینترنت رایگانش استفاده کردیم. صبح روز دوم بعد از صبحانه هتل که به سبک غذاهاى سنتى آسیاى جنوب شرقى بود، به یکى از آژانسهایى که توریستها و مسافران را به سمت دریاچه میبردند رفتیم. تمام هتلها آدرس دفاترى که مخصوص بردن مسافران به دریاچه توبى هستند را دارند و از طریق خود هتل هم مى توان هماهنگ کرد.
مینى ونهاى هفت نفره، براى هر نفر به قیمت هفت و نیم دلار آمریکا بود که تا زمانى که ون کاملاً پر نشود حرکت نمى کند، مى توان بلیط هفت نفر را پرداخت و کل ون را کرایه کرد. همچنین بلیط اتوبوس براى هر نفر دو و نیم دلار بود که اصلاً توصیه نمى کنم.
اکثر توریستها اروپایى بودند، یا جهانگرد یا اشخاصى که با کشف این منطقه بکر هر سال چند هفته تا یک ماه را در این مکان ساکن میشدند و یا هنرمندهایى که براى یادگیرى حکاکى هاى روى چوب و سنگ و خلق آلات موسیقى دستى به این مکان سفر مى کنند و از آرامش بى نظیر آن استفاده مى کردند.
بلیط ها براى شهر پاراپات را با ون گرفتیم. همسفرهاى ما دو جوان فرانسوى و دو نفر اندونزیایى بودند که میانه هاى راه پیاده شدند. اما مسیر رسیدن به دریاچه که حدوداً با ون چهار ساعت و با اتوبوس پنج تا شش ساعت زمان میبرد، ابتدا شلوغ و پر از پستى بلندى، وسط راه یک مرتبه براى استراحت توقف داشتیم و از دیدن و نوشیدن نوشابه هاى کوکاى خنک شیشه اى کلى لذت بردیم.
اواسط مسیر بسیار سبز بود اما با پیچ هاى تند و راننده با سرعت بالا مداوم مى پیچید و همین باعث بد شدن حال من شد، ماشین ایستاد به خاطر من همه کمى استراحت کردند و واقعاً جالب بود که هر کدام مى آمدند جویاى حالم مى شدند و کمک مى کردند.
صندلى جلو کنار راننده را براى راحتى بیشتر به من دادند و راننده خیلى آرام تر رانندگى مى کرد، مداوم چک مى کردند که حال من خوب باشد. سرانجام به شهر مورد نظر رسیدیم، منظره دریاچه دیده شد، دریاچه اى با صد کیلومتر طول و عمق پانصد و پنج مترى.
همه پیاده شدیم و از ساختمانى کنار دریاچه بلیط براى فرى ( به قیمت نفرى نیم دلار ) گرفتیم تا به جزیره سَموسیر ( Samosir Island ) وسط دریاچه برسیم.
عکس از اینترنت
خانم تخم مرغ فروش وسط قایق تخم مرغهاى آبپز مى فروخت و یک بچه میوه هاى استوایى، همه محو این طبیعت بکر.
نمایندگی Lc waikiki
به جزیره نزدیک شدیم قایق در کنار هتلهاى مختلف توقف مى کرد، اسم هتلهاى نزدیک آن اسکله را بلند تکرار مى کرد و مسافرها پیاده میشدند.
مثل هتل قبلى این هتل را هم از قبل از سایت بوکینگ گرفته بودیم، هتل کارولینا ( Carolina )، زیبا و تمیز.
هزینه هر اتاق دو نفره بیست دلار، اتاقهاى این هتل بزرگ و به شکل کلبه هاى سنتى اندونزیایى ساخته و با دست نقاشى شده بودند، که براى من که گرافیک خواندم و علاقمند کارهاى هنرى هستم مکانى محسور کننده بود.
در محوطه داخل هتل گلهاى بسیار زیبا انسان را به وجد مى آورد
تختهایى براى آفتاب گرفتن و مطالعه و منطقه حفاظت شده براى شنا در دریاچه
در بیرون هر اتاق نیز بالکنى قرار داشت با میز و دو صندلى و آلاچیق.
البته در مورد شنا در دریاچه اگر شناگر قهارى نیستید امتحان نکنید، آب سرد و فوق العاده سنگین بود یعنى کشش زیادى به سمت عمق داشت و ناگهان در منطقه عمیق شاهد دهانه تاریک و عمیق آتشفشانى خواهید بود که در عین حال که فوق العاده جالب و تکرار نشدنى هست، ترس عجیبى هم ایجاد مى کنه.
هیچ وقت یادمون نمیره در حین شنا ناگهان آب عمیق میشد و صحنه دیدن اون تونل عمیق و تاریک در زیر پا وحشتناک اما جالب و متفاوت بود.
غذاهاى هتل یکى از بى نظیرترین غذاها بود، پرسهاى بزرگ با قیمتهاى خیلى ارزان و مناسب با ذائقه ما، قیمت هر پرس غذا تقریباً سه دلار بود، موز سرخ شده از دسرهاى قدیمى این منطقه که در تمام وعده ها سرو میشد و هیچ جاى دیگه دنیا چنین طعمى را امتحان نکردیم. خلاصه از طعم انواع شیرینیجات و غذاها با پاپایا، موز و نارگیل، ماهى تازه و کارى عالى لذت خواهید برد.
صبحانه هتل به صورت بوفه نبود و جداگانه باید از منو انتخاب و مبلغ را پرداخت مى کردید. نماى رستوران و ویو بسیار زیبا بود.
مى توانید موتور اجاره کنید و دور جزیره بگردید ( قیمت اجاره موتور براى یک روز هفت دلار )، یا پیاده قدم بزنید، هیچ خیابان مدرن و ماشینى نبود. همه جا گلها، درختان انبه، کارهاى دستى چوبى، سنگى خودنمایى مى کردند.
خانه هاى سنتى و همه بیرون خانه ها مشغول ساخت هنرهاى دستى و داخل خانه ها صنایع دستى ها و آلات موسیقى براى فروش قرار دارند، البته قیمتها بسیار گران، چون یکى از اصلى ترین راههاى امرار معاش براى ساکنین این جزیره بود. دیدن این آلات موسیقى متفاوت واقعاً جالب بود.
همه در حین کار با گرمى و مهربانى شما را به دیدن و یاد گرفتن این هنر تشویق مى کردند، مرد هنرمند مى گفت بعد از یک اقامت یک ماهه و کارآموزى شما هم مى توانید سازنده باشید.
چهارشنبه و شنبه، شبها رقص سنتى در رستوران باگوس بِى ( Bagus Bay ) اجرا مى شود و بعد از آن هم موزیک زنده، که حسابى لذت بخشه.
در حین پیاده روى همیشه یکى دوتا پلیس هاى خانم و آقا را هم مى دیدیم ولى ظاهراً هیچ موردى خلافى هیچ زمان در این جزیره کوچک اتفاق نمى افتاد.
شبها همه توریستها در رستوران هتل دور هم جمع میشدند، اکثراً از کشورهاى مشترک دور یک میز با هم نوشیدنى مى خوردند، بازى مى کردند و در مورد سفرهایى که داشتند صحبت مى کردند، محیطى گرم و صمیمى، واقعاً بهترین مکان براى ریلکس کردن و فراموش کردن تمام دغدغه ها.
شبها هر از گاهى خفاشها وارد محتوه باز رستوران مى شدند و دور مى زدند، اگر جاخالى نمى دادید امکان برخورد بود و براى منه ترسو این قسمت بد بود. روز آخر اقامت ما در جزیره، مردم محلى ما را به یک عروسى دعوت کردند، بیشتر مناطق و ساختمانها براى این عروسى بسیار زیبا تزئین شده بودند و از صبح تمام مردم محلى در جنب و جوش بودند، اما متاسفانه براى ما فرصت نبود و باید به شهر مِدان بر مى گشتیم.
زمان برگشت در قایق به محض دور شدن از جزیره شاهد یک صحنه تکرار نشدنى بودیم، دیدن منظره بارش باران روى قسمتى از جزیره که به صورت نوار باریکى با شکاف در آسمان شروع شد و وسعت گرفت. این منظره واقعاً دیدنى بود.
لحظات خوب در این دریاچه آتشفشانى را در ذهن ثبت کردیم.
برگشت خیلى راحت تر بود از اول من صندلى جلو نشستم و شرایطم را براى راننده توضیح دادم. پس از رسیدن به شهر به همان هتل قبلى رفتیم.
صبح تا عصر، قبل از پرواز برگشت فرصت مناسبى براى گشت و پیاده روى در شهر مِدان بود، از maimun palace دیدن کردیم که واقعاً ساختش هنرمندانه و نقاشیهاى داخلى اش زیبا بود و لیدرى در کاخ بود که مفصلاً هر سوالى داشتید توضیح مى داد. با هزینه اى کمتر از دو دلار امکان پوشیدن لباسهاى سنتى و عکاسى بود و بیرون کاخ فروش صنایع دستى.
همینطور یک معبد هندى رنگارنگ، که البته اکثر معابد هندى در آسیاى جنوب شرقى شبیه هم هستند
به هر حال سفر ما با بازگشت به پنانگ به پایان رسید و خاطره خاص و متفاوتى براى ما ساخت.
امیدوارم شما هم به این منطقه بکر سفر کنید و لذت ببرید و البته در فکر سفرنامه باشید و عکسهاى قابل ارسال بیشتر و بهترى براى سایت تهیه نمایید.