با ارزشترین و بزرگترین دستاورد سفر، تجربه چیزهای جدیدیست که در هیچ کتابی نوشته نشده است.
عشق به سفر در وجود همه ما وجود داره، اما بعضی از مردم اونو کشف میکنن و پرورش میدن و بعضی ها هم تسلیم محدودیت ها و شرایط جامعه میشن.
خیلی وقت بود که دلم میخواست به بالی سفر کنم، اما هروقت سراغ هزینه هاش می رفتم و حساب کتاب میکردم جور در نمیومدش. با این حال ناامید نشدم و همچنان پیگیر بودم و سفرنامه هارو میخوندم و اطلاعات جمع می کردم تا اینکه شهریور ماه 98 موقعیت برای سفر فراهم شد. بین بالی و فیلیپین و ویتنام با همسرم تصمیم گرفتیم بالی رو برای سفر انتخاب کنیم و برای این سفر نزدیکترین تاریخی که میتونستیم با تعطیلات هماهنگ کنیم و مرخصی بگیریم 2 تا 10 آبان بود، پس برنامه سفر رو برای همین تاریخ چیندیم.
قدم اول
طبق سفرهای اخیرمون برنامه این سفر رو هم بدون استفاده از تور برنامه ریزی کردیم، پس اولین قدم گرفتن بلیط بود.از ایران پرواز مستقیمی به بالی وجود نداره و به دلیل تحریم های اخیر گزینه های کمی داشتیم. بعد از چک کردن قیمت ها و تعداد توقف پروازها هواپیمایی ماهان رو از تهران تا کوالالامپور انتخاب کردیم و از یکی از سایتها که قیمت بهتری داشت به صورت اینترنتی خریداری کردیم و مبلغ 10.678.400 تومان پرداخت کردم.
پرواز دوممون از کوالالامپور به بالی رو ایراسیا گرفتیم و با کمک اقواممون که خارج ازایران زندگی میکنند و کردیت کارت دارند (البته از سایتهای ایرانی هم میتونستیم بلیط هارو تهیه کنیم اما بخاطر اختلاف قیمتش ترجیح دادیم مستقیم از خود ایراسیا بخریم) از اونجایی که میدونستم پروازهای ایراسیا جزو پروازهای ارزون قیمت حساب میشن و هر خدماتی که بخوایم رو باید خریداری کنیم و مقدار بار مجاز همراه هر مسافر 7KG هستش ، من 25KG بار برای یک نفرمون برای این پرواز خریداری کردم و مجموعاً مبلغ 335 دلار پرداخت کردم.
انتخاب هتل
قبل از انتخاب هتل باید در مورد محل های زیبا و توریستی بالی یه توضیح کوتاهی بدم، ساحل های شمالی بالی که بخش دنج بالیه و میتونید اونجا از تماشای دلفینها لذت ببرید، منطقه اوبود که بخش کوهستانی و جنگلی بالی محسوب میشه و به بخش هنری بالی معروفه، منطقه کوتا که ساحلیه و به قسمت پر جنب و جوش شهر شهرت داره، جزایر جنوبی نوسا که مجموعه ای از جزایر کوچک و لوکسه و برای کسایی مناسبه که دنبال ریلکس کردن هستن، خلاصه که سرتاسر این جزیره پره از مناطق چشم نواز. با در نظر گرفتن اینکه ما 7 شب اونجا بودیم و اهل تو هتل موندن هم نبودیم و با توجه به اینکه محبوبترین مناطق اوبود و کوتا هستن و همینطور ترافیک وحشتناک بالی تصمیم گرفتیم 4 شب در اوبود و 3 شب در لجیان که نزدیک به کوتاست و از نظر تمیزی مناسبتره بمونیم.
بعد از کلی گشتن تو سایت های Booking,Expedia,Traveloka یه هتل خاص پیدا کردم، هتل حبابی! تو دل کوه های جنگلی، کنار شیب، رو به رودخونه و جنگل و خیییییلییی رویایی. Bobble Hotel رو برای یک شب اقامت و با کردیت کارت اقواممون از Expedia که قیمت بهتری داشت به مبلغ 93 دلار (همراه با مالیات) رزرو کردم.
هتل بعدی رو در منطقه اوبود ، برای 3 شب یه ریزورت به نام Tanah merah art resort، پنج ستاره با یه استخر خیلی زیبا همراه با صبحانه به مبلغ 1.465.000 تومان رزرو کردم.
و هتل آخر در خیابان لجیان برای 3 شب هتل Siesta Hotel، سه ستاره به مبلغ 713.000 تومان رزرو کردم.
نوبتی هم باشه نوبت گرفتن ویزاست
سفارت اندونزی در خیابان قائم مقام فراهانی واقع شده و من بعد از پر کردن فرم های درخواست ویزا که از سایت سفارت پرینت گرفته بودم همراه با مدارکمون و 50 دلار هزینه صدور ویزا با همسر جان به سفارت مراجعه کردیم و مدارک رو تحویل دادیم و یک هفته بعد و درست در تاریخ اعلامی سفارت، ویزامون توی پاسپورتمون خورده بود(جهت اطلاع از مدارک مورد نیاز اخذ ویزا میتونید با سفارت تماس بگیرید و به صورت گویا اطلاعات کافی رو در اختیارتون قرار میدن).
هماهنگی های آخر
با خوندن سفرنامه با دو نفر از راننده هایی که هموطنان عزیزم تو سفرشون باهاشون همراه بودن آشنا شدم و از طریق واتس اپ بهشون پیام دادم و در آخر با آقای وایان به توافق رسیدم تا مارو از فرودگاه به هتل ببرن و در مورد باقی روزها هم قرار شد بعداً تصمیم بگیریم و اگر نیاز به ماشین داشتیم با ایشون هماهنگ کنیم.
آخرین کاری که مونده بود پرداخت عوارض خروج بود و اونم روز آخر قبل از رفتن به سمت فرودگاه اینترنتی پرداخت کردیم.
پیش به سوی بالی
عصر پنج شنبه 2 آبان ساعت 19 در فرودگاه امام خمینی حاضر بودیم و پروازمون ساعت 21:30 بود و بدون هیچ مشکلی چمدونامون رو تحویل دادیم و بعد مهرخروج تو پاسپورتمون خورد و پروازمون دقیق و بدون تاخیر از زمین بلند شد و حدود نیم ساعت بعد مهماندارها شام رو سرو کردن، غذامون برنج و مرغ به همراه مخلفات و نوشیدنی بود، از جایی که پروازهای طولانی خسته کنندست من ترجیح میدم بخوابم تا راحتتر بگذره و با توجه به اینکه روز پر کاری داشتم خیلی زود به خواب رفتم. بعد از حدود 8 ساعت پروازمون ساعت 10 به وقت محلی در کوالالامپور به زمین نشست. پرواز بعدی ساعت 12 و 15 دقیقه بود و ما زمان کمی داشتیم.با عجله به سمت خروجی رفتیم، برای تحویل چمدونهامون اول سوار قطار شدیم و به یه سالن دیگه منتقل شدیم و بعد از چک کردن پاسپورتهامون به قسمت تحویل بار رسیدیم و بلافاصله بعد از گرفتن چمدونهامون به سمت پروازهای خروجی رفتیم.
برای رسیدن به سالن پرواز باید از اتوبوس یا مترو استفاده میکردیم و خودمون رو به ترمینال 2 میرسوندیم که روی تابلو با (klia2) نشون داده میشد. ما مترو رو انتخاب کردیم و مقداری رینگیت همراهمون آورده بودیم تا مجبور نشیم دلارهامونو اینجا چنج کنیم و 2 تا بلیط به مبلغ 4 رینگیت خریدیم و به ترمینال 2 رفتیم و مجدد پاسپورتامون چک شد، به کانتر ایراسیا مراجعه کردیم و چمدونمون رو تحویل دادیم و سبک بال به سمت هواپیما رفتیم پروازمون با تاخیر 15 دقیقه ای بلند شد و ساعت 15:45 به وقت محلی و اختلاف 3:30+ با تهران به بالی رسیدیم.
لحظه تحقق رویاها
(روز اول)
بعد از اون همه رویا پردازی و آرزوی دیدن تکه ای از بهشت، بالاخره بهش رسیدیم. ما الان بالی بودیم و من فقط دلم میخواست از سالنهای فرودگاه آزاد بشم و برم ببینم اینجا چقدر شبیه چیزایی که خوندم و عکسایی که دیدم بود، که دلم رو بارها با خودش برده و به اینجا آورده بود.
چمدونهامون رو تحویل گرفتیم و توی صف طولانی چک پاسپورت وایسادیم و بدون هیچ مشکلی بالاخره مهر ورود به اندونزی توی پاسپورتمون ثبت شد و به محض خارج شدن از سالن وایان رو دیدیم که اسم مارو روی برگه نوشته بود و منتظرمون بود، از وایان خواهش کردم توی مسیر، مارو اول به Exchenge و بعد سوپرمارکت ببره. 200 دلار از پولمون رو با نرخ 13.825 به روپیه اندونزی تبدیل کردیم و از سوپر هم مقداری آب و نون و تنقلات خریدیم. بعد از حدود 3 ساعت رانندگی بالاخره به هتل حبابیمون رسیدیم و طبق توافقی که با وایان کرده بودیم مبلغ 250 هزار روپیه بابت ترانسفر تا هتل پرداخت کردیم و قرار شد برای فردا از طریق واتس اپ بهش خبر بدم که چه ساعتی دنبالمون بیاد.
وارد لابی شدیم و کارهای چک این خیلی سریع انجام شد و با راهنمایی یکی از خدمه به سمت حبابمون رفتیم. این هتل شامل 10 تا حباب میشد که حباب ها با فاصله از هم قرار داشتن به طوری که حریم خصوصی حفظ شده بود، هر حباب داخل یه محوطه حدودا 150 متری که با درخت و بوته و بامبو محصور شده بود قرار داشت و در این محوطه یه دوش حمام، دستشویی، یک تاب بزرگ، دو عدد صندلی مخصوص آفتاب و یک تخت معلق توری قرار داشت. دیگه داشت غروب میشد و هوا تاریک میشد، امشب رو با غذایی که از ایران آورده بودیم سر کردیم و کلی تاب سواری کردیم و از هوای خنک لذت بردیم و یه قلیون هم سفارش دادیم تا خوشگذرونیمون تکمیل بشه، با وایان برای ساعت 12 هماهنگ کردم و استراحت کردیم تا فردا پُر انرژی شروع کنیم.
سلام امروز، سلام بالی
(روز دوم)
ساعت 6 سرحال از خواب بیدار شدم و پرده دور تخت رو کنار زدم و درجا میخکوب شدم! هر چی از زیبایی منظره پیش روم بگم کم گفتم، تا چند دقیقه خشکم زده بود، برگشتم تا همسر جان رو بیدار کنم، دیدم اونم بیدار شده و مثل من خشکش زده!
لوکیشن این هتل واقعا زیباست و برای برنامه عکاسی ما عالیه. صبحانه مختصری خوردیم و دوش گرفتیم و شروع به عکاسی کردیم، من لباس عروسم رو با کلی شوق و ذوق برای عکاسی همراه خودم آورده بودم اما موقع پوشیدن ای دل غافل زیپش در رفت! الان که پیش خودم فکر میکنم میبینم که چقدر صبورتر و آرومتر و عاقلتر شدم و این از معجزات سفر کردنه چون یاد میگیری چطور با اتفاقایی که پیش بینی نکردی کنار بیای، اگر این اتفاق چند سال پیش برام میوفتاد میتونست تمام روزم رو خراب کنه و چه بسا تمام سفرم رو ! با کمک همسرجان با چندتا سنجاق بستیمش به طوری که بشه چندتایی عکس انداخت و ناکام نموند و توی لوکیشن های دیگه کلاً ازش استفاده نکردم و قید عکاسی با این لباس رو زدم.
هر چی به ظهر نزدیکتر می شدیم آفتاب داغتر میشد، انقدر هوا گرم شد که مجدد مجبور شدیم دوش بگیریم، بعد وسایل رو جمع کردیم و ساعت 11:30 برای چک اوت به سمت پذیرش رفتیم (موقع رفتن دیدیم که روی چندتا از حباب ها رو پوشونده بودن تا داخلش سایه بشه و خنک بشه و ما هم میتونستیم درخواست بدیم خدمات هتل برامون نصبش کنن، اما دیر فهمیدیم!). وایان رو دیدیم که زودتر توی پارکینگ منتظرمون بود، خیلی خوشحال شدم که زودتر رسیده بود، چون چک اوت چند دقیقه بیشتر زمانمون رو نگرفت و اینجوری دیگه معطل نشدیم و به سمت هتل بعدی حرکت کردیم.
همینطور که داشتیم در مورد جاهای دیدنی از وایان سوال میکردیم وایان پیشنهاد داد توی مسیرمون مارو به مزارع پلکانی برنج و مزرعه قهوه ببره و منم با توجه به اینکه چک این ساعت 14 به بعد انجام میشد از این پیشنهاد استقبال کردم و 20 دقیقه بعد به مزارع برنج رسیدیم و وایان تا ورودی مارو همراهی کرد و همونجا منتظرمون موند.
بوی خوش برنج تازه در محیط پیچیده بود، یکم جلوتر از ورودی یه دکه فروش بلیط قرارداشت که میتونستیم از اونجا بلیط زیپ لاین و دوچرخه سواری معلق و تاب یه نفره و دو نفره تهیه کنیم، ما بلیط تاب دو نفره به مبلغ 300 هزار روپیه خریدیم و یه تاب سواری هیجان انگیز رو تجربه کردیم که من خیلی عکسا و فیلماشو دیده بودم و دوست داشتم حتماً امتحانش کنم، چند دقیقه ای هم پیاده بین مزارع قدم زدیم و کلی عکس گرفتیم و برگشتیم پیش وایان و چون هنوز وقت داشتیم به مزرعه قهوه که نزدیک هم بود رفتیم.
اونجا هم وایان تو ماشین منتظرمون موند، به محض پیاده شدن از ماشین یه راهنما اومد سمتمون و خودشو معرفی کرد و خوش آمد گفت و یه دستبند دور مچمون بست، توی مزرعه مسیرهایی مشخص شده بود که توریستها میتونستن از اون مسیر حرکت کنن، راهنمامون هم همراهمون بود و گیاه قهوه و کاکائو و چای رو بهمون نشون داد و در موردشون توضیح میداد و در آخر حیوونی به اسم لواک رو بهمون معرفی کرد و طرز تهیه قهوه لواک رو برامون شرح داد و مارو به سمت تراس با ویو زیبای مزرعه راهنمایی کرد و برامون یه سینی با 14 نوع چای و قهوه آورد و گفت تست کردنشون رایگانه و در صورتی که تمایل به تست قهوه لواک داشته باشید باید سفارش بدید و هزینش 50 هزار روپیه بود، با خوشرویی ازمون خداحافظی کرد.
روی تراس نشستیم و نوشیدنی هارو تست کردیم بعضی هاشون با ذائقه ما اصلا جور نبود و باقی هم به نظرمون همون یک بار امتحانش کافی بود. دوست داشتیم قهوه لواک رو هم امتحان کنیم اما بعد از تست کردن 14 تا فنجون نوشیدنی مختلف میلی برای لواک نداشتیم، به سمت خروجی رفتیم و البته توی مسیر خروج یه فروشگاه هم بود که میتونستیم از همون نوشیدنیهایی که تست کرده بودیم تهیه کنیم ولی ما مستقیم سمت ماشین رفتیم و از وایان خواستیم مستقیم به هتل بره.
مبلغ 300 هزار روپیه بابت این نصفه روز که همراهمون بود پرداخت کردیم. همین که از ماشین پیاده شدیم دونفر خدمه هتل به سمتمون اومدن و چمدونهارو ازمون گرفتن و به لابی راهنماییمون کردن، به سرعت چک این انجام شد و مسئول پذیرش مارو تا اتاقمون همراهی کرد و ساعت و محل سرو صبحانه رو بهمون گفت و همینطور برامون توضیح داد که یک ون رایگان هر چند وقت به سمت مرکز شهر میره و هر وقت نیاز داشتیم میتونیم با پذیرش هماهنگ کنیم و برای رفت و آمد به مرکز شهر ازش استفاده کنیم. اتاق ما در طبقه اول واقع شده بود، اتاق بزرگ و دلباز که دیوارهای زرد رنگش با تابلوهای نقاشی رنگ روغن تزیین شده بود و امکاناتی مثل کتری برقی و مینی بار و سیف باکس و سشوار و ال سی دی و ... داشت.
هنوز مقداری از غذایی که آورده بودیم مونده بود همونارو برای ناهار خوردیم و چمدونارو باز کردیم و تصمیم گرفتیم به استخر هتل بریم، یکی از مواردی که توجه منو برای انتخاب این هتل جلب کرد همین استخر هتل و ویو کم نظیرش بود، واقعاً زیبا بود، شنا کردیم و از زیبایی منظره پیش رومون لذت بردیم. حدود ساعت 5 به اتاق برگشتیم و بابت هماهنگی برای رفتن به مرکز شهر با لابی تماس گرفتم و 10 دقیقه بعد همراه با یه زن و شوهر آلمانی به سمت مرکز ابود رفتیم.
اول از همه باید یه سیم کارت تهیّه میکردیم به سوپرمارکت رفتم ولی سیم کارت نداشت و منو به 4، 5 تا مغازه جلوتر راهنمایی کرد و از جایی که تو سفرنامه ها خونده بودم اپراتور Telkomsel آنتن دهی خوبی داره، یه سیم کارت با 6گیگ اینترنت 4G با تخفیف 130 هزار روپیه خریدیم و همونجا رو موبایل همسرجان فعال کردیم. حالا دیگه میتونستیم خودمون همه جارو با کمک گوگل مپ جان بگردیم. با کمک گوگل مپ و پیاده روی 10 دقیقه ای به بازار صنایع دستی اوبود (Ubud Market) رفتیم.
این بازار از ابتدا تا انتهای یک خیابون رو شامل میشد که کلی کوچه پس کوچه داشت و پر بود از مغازه های کوچیک و نقلی که صنایع دستی زیبای بالی رو میفروختن، همون اول کار دلم رو تابلو ها و مجسمه های چوبی که با ظرافت تراشیده شده بودند بُرد اما روز اولی بود که داخل شهر داشتیم میگشتیم و هنوز قیمت ها دستم نبود پس خرید نکردم و فقط نگاه کردم و نقشه خریدشون رو کشیدم ! از انتهای بازار وارد خیابون بزرگتری شدیم که کافه ها و رستوراناش نظرمونو جلب کردن اما هرچی با چشم دنبال KFC و مکدونالد و از این قبیل فست فودهای آشنا گشتم چیزی پیدا نکردم.
همینطور که قدم میزدیم به یه دکه فروش تور رسیدیم که دوتا خانم اندونزیایی نشسته بودن و میخواستن تورهاشون رو معرفی کنند که من گفتم قصد دارم بدون تور بگردم و دنبال موتور برای کرایه کردن اومدم، بهم گفت موتور خودش هست که کرایه هم میده، یه موتور هیوندای طرح وسپا همراه با دوتا کلاه رو برای 3 روز 180هزار روپیه اجاره کردیم. برای اجاره موتور فقط یه فرم که مشخصات فردی و اطلاعات محل اقامتمون رو میخواست پُر کردیم. موقع تحویل موتور هم از دور تا دور موتور فیلم گرفتم و دیگه دِ برو که رفتیم.
با همسر جان تو خیابونهای اوبود دور دور کردیم و من با خیال آسوده موهامو به دست باد سپردم و از پیچیدن باد لای موهام غرق شادی می شدم. برای شام به همون خیابونی که نزدیک بازار اوبود بود برگشتیم و یکی از رستورانهایی که به نظر خوب میومد انتخاب کردیم و سفارش جوجه سوخاری دادیم که خیلی خوشمزه بود ، مجدد به گوگل مپ جان پناه بردیم و با کمکش به هتل برگشتیم و موتور رو تو پارکینگ هتل پارک کردیم و بعد از اینکه لباس هامونو عوض کردیم بیهوش شدیم.
سلام باتور جان
(روز سوم)
امروز بازدید از کوه آتشفشانی باتور و دریاچه باتور جزو اولویتهامون بود، برای رفتن به این منطقه تورهای کوهنوردی هم برگزار می شه و کسایی که به کوهنوردی علاقه دارن با خرید این تورها میتونن همراه راهنما به کوهنوردی برن و طلوع آفتاب رو از بالای کوه به تماشا بشینن، از اونجایی که من و همسر جان تا حالا تجربه کوهنوردی حرفه ای رو نداشتیم و با در نظر گرفتن گازهای آتشفشانی که تنفس رو برای کوهنوردی سختتر میکنه (طبق چیزهایی که در سفرنامه ها خوندم خدمتتون عرض میکنم)، تصمیم گرفتیم به بازدید دریاچه باتور و دامنه کوه باتور بسنده کنیم.
صبح قبل از ساعت 7 بیدار شدیم و برای خوردن صبحانه راهی شدیم، صبحانه روی یک تراس و در محیط باز سرو میشد. ما نفرات اولی بودیم که میرسیدیم چون همه میزها خالی بودن، بر خلاف جاهایی که رفته بودم و صبحانه به صورت سلف سرویس سرو می شد اینجا خبری از میز بزرگ و این داستانا نبود. یه خانوم خوش رو به سمتمون اومد و منو رو به دستمون داد، منو شامل انواع آب میوه تازه و نودل و تخم مرغ و ... بود که میتونستیم انتخاب کنیم، ما هم یه لیوان آب پرتغال طبیعی و یه بشقاب میوه تازه، تخم مرغ نیمرو و نون و در آخر هم قهوه و شیرینی رو انتخاب کردیم. به نظرم صبحانه کامل و راضی کننده ای بود.
بعد صبحانه کوله رو با آجیل و آب و دوربین و پایه عکاسی و چیزایی که فکر میکردم لازممون میشه پُر کردم و روی گوگل مپ مقصدمون رو پیدا کردم و تَرکِ موتور همسرجان به سمت کوه باتور حرکت کردیم. توی مسیر با کمک تابلوها و گوگل مپ همسرجان رو راهنمایی می کردم. هوا معتدل بود و پشت موتور، در حال حرکت نسیم خنک تو موهام میپیچید و به صورتمون میخورد، مسیرمون کوهستانی و سرسبز و زیبا بود و همسرجان با احتیاطِ کامل و سرعت مناسب رانندگی می کرد. هر جا از نشستن طولانی خسته می شدیم موتور رو کنار میزدیم و با آجیل و خوراکی هایی که همراهمون بود از خودمون پذیرایی میکردیم و ادامه می دادیم.
بعد از 1 ساعت به ورودی رسیدیم و مبلغ 3 هزار روپیه پرداخت کردیم و به مسیرمون ادامه دادیم، این محدوده پُر از سربالایی و سرازیری هستش و باید با احتیاط رانندگی کرد، بعد پیچیدن از پشت کوه، دریاچه باتور و کوه آتشفشانی باتور نمایان شدن . خوبی بدون تور گشتن اینه که هرجا دوست داشته باشی میتونی وایسی و هرجا دلت بخواد میتونی به مسیرت ادامه بدی، در کل در قید و بند برنامه خاصی نیستی و این برام خیلی دلچسبه. به کنار دریاچه رفتیم و قدم زدیم و از کنار مردمی که مشغول کارهای روزمره بودن گذشتیم (یه عده ماهی صید میکردن و یه عده تور میبافتن و ... ). و بعد از اینکه حسابی گشت زدیم تصمیم گرفتیم به یکی از کافه هایی که یه تراس با ویو زیبا رو به دریاچه و کوه باتور داره بریم و یه چیزی بخوریم.
بازم تاکید میکنم که اگر مثل ما تصمیم گرفتید خودتون با موتور به این منطقه بیاید خیلی مراقب باشید و اگر مهارت کافی برای موتورسواری ندارید اصلاً و ابداً برای این منطقه موتور رو انتخاب نکنید. یکی از کافه هارو انتخاب کردیم و به تراس رفتیم که انصافاً ویو زیبایی داشت و کوه باتور و گدازه های سیاه رنگ آتشفشانی خیلی با ابهت خودنمایی می کرد. به نظاره نشستیم و نوشیدنی هایی که سفارش داده بودیم نوش جان کردیم و در مورد مقصد بعدی تصمیم گرفتیم.
معبد Tirta Empel مقصد بعدیمون بود، مجدد از گوگل مپ استفاده کردیم و 35 دقیقه بعد موتور رو در پارکینگ پارک کردیم این معبد یکی از معابد مهم بالی محسوب میشه و همچنان فعاله و میزبان مراسم مذهبی هندو می باشد نام این معبد از منبع آب زیرزمینیش گرفته شده (توصیه من برای بازدید از معابد اینه که لباس بلند تنتون کنید تا پاهاتون رو بپوشونه در غیر این صورت همون ابتدا شالهایی رو بهتون میدن تا دور کمر ببندید که به سارونگ معروفه تا پاهاتون رو بپوشونه که به نظرم خیلی دست و پا گیر میاد). با پرداخت 30 هزار روپیه برای هر نفر وارد محوطه شدیم که به 3 قسمت تقسیم میشه، بخش مرکزی یه استخر بزرگ قرار داره که آب موجود در اون از چشمه های کوهستانی تامین میشه و به چشمه آب مقدس مشهوره و از همین آب برای اعمال مذهبی استفاده میشه.
توی بخش دیگه یه استخر با 10 دوش قرار داره و آبی که از این دوش ها بیرون میاد همون آب چشمه مقدسه و بنا به اعتقاد مردم هندو ابتدا با غسل کردن در این استخر جسم و روحشون رو پاک میکنن و بعد لباس های سفید می پوشند و پیشکش خودشون رو به خدایان تقدیم کرده و ساعاتی رو به دعا و نیایش میگذرونن. قبل از اومدن به اینجا تصمیم داشتم یک بار با آیین هندو غسل کنم و دقایقی رو مثل اونها به دعا کردن مشغول بشم و با حال و هوای مردم هندو بیشتر آشنا بشم اما وقتی به معبد رسیدم و ازدحام جمعیت رو دیدم از تصمیمم منصرف شدم اون همه آدم که توی اون استخر کوچیک بودن بهم این احساس رو میداد که آب کثیف شده.
حدود40 دقیقه ای توی محوطه ها گشتیم و به هتل برگشتیم. یکم استراحت کردیم و وسایل مورد نیازمون رو برداشتیم و راه افتادیم.
توی بالی آبشارهای زیادی وجود داره اما ما بخاطر محدودیت زمانی تصمیم داشتیم از یکی از اونها بازدید کنیم. علاوه بر کلاب های ساحلی که تو بالی زیاده ، من با یه کافه کنار رودخونه و آبشار Tegenungan از طریق اینستاگرام آشنا شدم و تصمیم داشتم به جای کلاب های ساحلی به این کلاب بریم چون به نظرم متفاوتتر و زیباتر بود. این کلاب شامل دوتا استخر بزرگ، با ویو آبشار و یه عالمه تخت آفتاب و صندلی و ... و علاوه بر اینها یه عالمه لوکیشن زیبا برای عکاسی می شد.
خلاصه به کمک گوگل مپ مسیر رو پیدا کردیم و به کلاب River رسیدیم. ورودی به آبشار و کلاب برای هر نفر 20 هزار روپیه بود که پرداخت کردیم و بعد از زدن مهر روی مچ دستمون وارد شدیم. اول تصمیم داشتیم نزدیک آبشار بریم، همینطور پله ها رو پایین رفتیم و من به این فکر می کردم که چه جوری میخوایم این پله هارو به بالا برگردیم! اما زیبایی آبشار ارزشش رو داشت، هوا گرم بود و آفتاب داشت کلافم می کرد، به همسرجان پیشنهاد دادم به کلاب بریم اما همسری پیشنهاد بهتری داشت! منم که نه نمیگم. لباسهامون رو عوض کردیم و از حاشیه رودخونه رفتیم نزدیک آبشار! چقدر آب خنکی داشت و چقدر توی اون گرما بهمون مزه داد.
کلی عکس انداختیم و بعد پله هارو با زحمت بالا رفتیم و به کلاب رسیدیم،که محیط شادی داشت و صدای موزیک همه جا پخش میشد، تا ساعت 9:30 در کلاب موندیم و از فضا و موسیقی و استخرهاش استفاده کردیم و به مرکز ابود برگشتیم و امشب یه رستوران که فضای بیرونش نظرمون رو جلب کرد انتخاب کردیم و برای شام همبرگر ذغالی سفارش دادیم(همسر جان هوس غذای گوشتی کرده بود). که یه همبرگر نسبتاً ضخیم با نون سیاه برامون آوردن که به نظرم بیشتر مزه کوفته میداد و راستش من زیاد خوشم نیومد. بعد از شام به هتل و برگشتیم و فقط خوابیدیم.