سفری کوتاه به بهشت آبگیرهای ایران و رشت
من استان گیلان را به دلیل داشتن ییلاقات زیبا بسیار دوست دارم. اگر قرار باشد در سفر به شمال ایران بین گیلان و مازندران انتخابی داشته باشم قطعا گیلان خواهد بود و از بین شهرهای این استان، گل سرسبد آن برای من رشت زیباست. میدان شهرداری با پیاده راه زیبایش و بازار بزرگ زنده و پویای آن هیچ گاه برای من تکراری نیست و هر باری که به رشت میرویم در روز، بازار رشت و شبها پیاده راه میدان شهرداری و کباب کثیف های معروفش پاتوق گردش های ماست.
چندی قبل در سایت لست سکند مطلبی به نام آبگیرهای عمومی جنوب شهر رشت به قلم آقای باقرپور که دوستی با خانواده ایشان به لطف همایش سال 96 لست سکند شکل گرفته بود خوانده بودم و خیلی کنجکاو بودم که تعدادی از این آبگیرها را ببینم. دیدار آبگیرها میسر نمیشد تا اینکه اواسط آذرماه 97 تصمیم گرفتیم سفری دو روزه به رشت داشته باشیم. ابتدا قرار شد دو روز پنج شنبه و جمعه را به این کار اختصاص دهیم که یکی از دوستان پنج شنبه کاری برایش پیش آمد و دیدیم برنامه را به دو روز جمعه و شنبه منتقل کنیم بهتر است و به این ترتیب ترافیک جمعه را هم نداشتیم.
با همسر آقای باقرپور صحبت کردم که در صورت امکان یک ساعتی آنها را در رشت ببینیم که گفتند جمعه صبح می خواهند از سه آبگیر منطقه بازدید کنند. دیگر چه چیزی بهتر از این. هم دوستانمان را می دیدیم و هم از سه آبگیر زیبا دیدن می کردیم.
برنامه مان این بود که پنج شنبه ساعت 5 صبح حرکت کنیم تا بتوانیم از روز کمال استفاده را ببریم. فاصله تهران تا رشت حدود 320 کیلومتر است و میدانستیم که با ترافیک مواجه نیستیم و میتوانیم سرساعت قرارمان به رشت برسیم.
مسیر تهران تا رشت
راس ساعت پنج دوستانم دنبال من آمدند و بعد از قرار دادن لوازم سفر در صندوق عقب حرکت کردیم. برای صبحانه خرید نکرده بودیم و پیش خودمان گفتیم نهایتش می رویم مجتمع بین راهی پرستو و صبحانه میخوریم. من که دلم حلیم میخواست پیشنهاد دادم حالا که وقت داریم برویم قزوین و حلیم بخوریم.
تعریف حلیم عبید زاکانی را شنیده بودم. روی نقشه محلش را مشخص کردیم و با راهنمایی نقشه به آن سمت رفتیم. حلیم فروشی عبید زاکانی مغازه ای بسیار کوچک در ابتدای خیابان عبید زاکانی بود. حلیم سفارش دادیم و نشستیم. در حین خوردن حلیم بسیار خوشمزه، چشمم به مشتریانی بود که داخل مغازه می شدند و حلیم برای خانه می خریدند و برایم بسیار جالب بود که اکثر آنها با قابلمه و ظرف خانگی، حلیم میبردند. پیش خودم فکر میکردم چقدر خوب است که فرهنگ استفاده از ظروف یکبار مصرف در مملکت کم شود. چه اشکالی دارد اگر از بیرون غذا می خریم قابلمه ببریم و غذایمان را در آن تحویل بگیریم. خلاصه چایی بعد از حلیم را هم خوردیم و سعی کردیم سریع از شهر خارج شویم تا پیش دوستانمان بدقول نشویم. نقد این رستوران را در سایت قرار داده ام که میتوانید از اینجا مطالعه کنید.
صرف صبحانه در قزوین و خروجمان از شهر یک ساعتی طول کشید و ساعت 7:30 به سمت رشت حرکت کردیم. در بین راه دوستانمان در رشت گفتند که به سمت دریاچه سقالکسار برویم و در آنجا همدیگر را ملاقات کنیم و به سمت آبگیرها برویم.
دریاچه سقالکسار را بارها دیده بودیم و مسیر را بلد بودیم ( برای رفتن به این دریاچه پس از امام زاده هاشم باید از خروجی جاده فومن-سراوان، به سمت روستای آقاسید شریف بروید و تابلوهای دریاچه را دنبال کنید). داشتم روی نقشه محل دریاچه را نگاه می کردم که دیدم در این منطقه چقدر آبگیرهای کوچک و بزرگ زیادی وجود دارد. اقای باقرپور بعدا گفتند که نزدیک 1800 آبگیر در منطقه هست که با توجه به موقعیت جغرافیایی آن، آبهای جاری حاصل از بارندگی به این مناطق سرازیر می شود و از این آبها برای زراعت استفاده می شود. جالب است که در این منطقه فقط کافیست راهی کوچه پس کوچه های دهات شوید، در انتهای هر کوچه و خیابانی یک آبگیر کوچک دیده می شود. البته بماند که با توجه به ضعف زیرساختهای کشاورزی و گردشگری استفاده چندانی هم از این آبگیرها نمی شود و واقعا جا دارد که شیلات مردم منطقه را به پرورش ماهی در این آبگیرها تشویق کند. خلاصه دوستانمان را روبروی دریاچه سقالکسار پیدا کردیم و بعد از سلام و احوال پرسی به سمت اولین آبگیر رفتیم.
نقشه مسیر منتهی به دریاچه سقالکسار
آبگیرهای کوچک و بزرگ منطقه آقا سید سریف
آبگیر گیج سل
آبگیر گیج سل
برای رفتن به اولین آبگیر که گیج سل نام داشت به سمت روستای خرطوم حرکت کردیم و پس از عبور از روستا در مسیر بسیار زیبایی به دنبال ماشین دوستمان حرکت کردیم. از بین کوچه پس کوچه های دهات و مزارع چایی و برنج رد می شدیم و از باقی مانده مناظر پاییزی منطقه لذت می بردیم. مسیر هم پر بود از آبگیرهای کوچک و بزرگ بین مزارع و نم باران و مه و هوای ابری هم حسابی به لطافت منطقه افزوده بود. به کنار آبگیر که رسیدیم از کنار خیابان دیدی به آبگیر نداشت ولی به محض اینکه تپه کوچکی را بالا رفتیم به بهشتی زیبا رسیدیم.
تابلوهای منتهی به آبگیر
تابلوهای منتهی به آبگیر
آبگیر گیج سل
آبگیر گیج سل
باورم نمیشد این برکه اینقدر زیبا باشد. تعدادی خانه در اطراف برکه بود ولی بسیار بکر و خلوت بود. از بالای تپه عکس انداختیم و از مناظر لذت بردیم و بعد به سمت پایین و کنار آبگیر رفتیم. هوا ابری بود و تصاویر ابرها که روی برکه افتاده بود نمای بسیار زیبایی را بوجود آورده بود. متاسفانه با وجود بکر بودن منطقه کمی زباله و بطری هم اطراف برکه دیده میشد و از همه تعجب آورتر در آنجا لابه لای گل و لای و شاخه های درختان مایو و لباس زیر مردانه هم بود!!!!!!!!!!
آبگیر گیج سل
دوستمان گفت تابستانها اینجا محلی ها شنا می کنند ولی خوب چرا باید لباسشان را اطراف آبگیر ول کنند؟ سر این موضوع صحبت کردیم که یا بهتر است این مناطق بکر و ناشناخته بماند و یا اینکه هم زمان با حضور مسافر فرهنگ حفظ محیط زیست هم به آن منطقه آورده شود. متاسفانه تنها کسانی که شاید دلشان برای طبیعت زیبایشان بسوزد و دست همتی برای تمیزی و حفظ محیط زیست انجام دهند خود محلی ها هستند که اجازه تخریب و ریختن زباله را به مسافران و سایر بومیان ندهند وگرنه سازمان حفاظت از محیط زیست یا شهرداری تا به اینجا ثابت کرده است که اگر تخریب نکند نقشی هم در حفظ این میراث طبیعی ندارد. خلاصه اطراف آبگیر کمی گشت زدیم. دلم میخواست یک صندلی داشتم و میگذاشتم کنار آبگیر و ساعتها به این منظره زیبا زل می زدم ولی حیف که وقتمان تنگ بود. بعد از کمی عکاسی به سمت آبگیر بعدی حرکت کردیم.
آبگیر برزقل یا بازقل
مجدد در خیابانها و کوچه پس کوچه های ده به راه افتادیم و سمت آبادی مژدهه رفتیم. قبل از اینکه به سمت آبگیر برویم یکی از دوستانم یک هدیه برای دختر آقای باقرپور آورده بودند که آن را تقدیم خانواده باقرپور کردیم و این هدیه چیزی نبود جز یک ماهی زیبای فایتر به همراه تنگی که محل زندگی ماهی باشد. امیدوار بودیم از این هدیه خوششان آمده باشد. بعدها تعریف کردند که اسم ماهی را هم برزقل گذاشته اند. آقای باقرپور پشت ماشین چند چکمه پلاستیکی هم همراه داشتند که من یکی گرفتم که در مسیر آبگیر بپوشم.
در نگاه اول آبگیر کوچکی دیده میشد که در کناره اش مسیری جهت پیاده روی داشت. من در بحر زیبایی آبگیر بودم که خانم باقرپور گفتند حالا بیا بریم جلوتر. در مسیر گلی مقداری جلوتر رفتیم که برکه بزرگتری چسبیده به این برکه جلویمان سبز شد. فقط می توانم بگویم این آبگیر از آبگیر اول بسیار زیباتر بود. تصویر کوه ها و ابرها و درختان در آبگیر افتاده بود. وسط آبگیر یک جزیره کوچک تک درخت بود که منظره رویایی را ایجاد کرده بود. پیش خودم میگفتم کاش قایقی داشتیم تا به به سمت این جزیره زیبا وسط آبگیر برویم.
آبگیر برزقل
آبگیر برزقل
آبگیر برزقل
گوشه و کنار آبگیر هم مرغابی ها مشغول سروصدا و شنا بودند. من همچنان برای خودم مشغول خیال بافی بودم. پیش خودم فکر می کردم که ای کاش کنار آبگیر خانه ای روستایی داشتم. خانه ای با تراسی بزرگ و رو به این دریاچه زیبا. خلاصه جلوتر رفتیم تا به محوطه بزرگتری از آبگیر رسیدیم.
آبگیر برزقل
آبگیر توسط بندی به دو قسمت تقسیم شده بود و واقعا تصویر ابرها در آب منظره باشکوهی درست کرده بود. دور آبگیر قدم زدیم و چایی و کلوچه فومنی بسیار خوشمزه ای خوردیم و به سمت آبگیر سوم راه افتادیم. واقعا دلم نمیخواست از اینجا بروم. گفتم ای کاش با لوازم نهار اینجا می آمدیم و تا عصری می ماندیم ولی خوب کنجکاوی دیدن آبگیر سوم ولمان نمیکرد و از طرفی برای نهارمان که جوجه کباب بود ذغال و آتش زنه و .. نخریده بودیم. با وجودی که اصلا دلمان نمیخواست به سمت آبگیر سوم رفتیم.
آبگیر برزقل
آبگیر نرماس
به سمت روستای کلاچ خندان رفتیم. در ورودی دریاچه یک قبرستان کوچک و امام زاده ای به نام آقا سید زکریا قرار داشت. به سمت آبگیر رفتیم. با ماشین از بلندی، آبگیر دیده میشد و منظره زیبایی را ایجاد کرده بود. کنار آبگیر نگه داشتیم. آقای باقرپور و خانواده به خاطر امتحان دخترشان می خواستند از ما جدا شوند و پس از کلی تعارف برای اینکه منزلشان برویم، خواستیم که ساعتی کنار آبگیر بمانیم و قرار شد اگر فرصتی پیش آمد باز همدیگر را شب ببینیم.
آبگیر نرماس
آبگیر نرماس
ماشین را کمی جلوتر کنار دریاچه پارک کردیم و دور دریاچه قدم زدیم. انتهای دریاچه نیز توسط بندی به یک آبگیر کوچک زیبا تقسیم شده بود. این آبگیر شناخته شده تر بود و اطرافش مسافرانی مشغول استراحت و عکاسی بودند. ما هم کلی عکاسی کردیم تا در نهایت گرسنگی به ما فشار آورد. به زحمت از دریاچه دل کندیم و سوار ماشین شدیم. به سمت روستای سرآقاسید حرکت کردیم.
آبگیر نرماس
آبگیر نرماس
آبگیر خودمون!
در مسیر جلوی یک سوپرمارکت توقفی کوتاه داشتیم تا مایحتاجی را که برای نهار لازم داریم تهیه کنیم و بعد به سمت دریاچه سقالکسار رفتیم. جلوی ورودی سقالکسار از رفتن به داخل پشیمان شدیم. چند اتوبوس در ورودی بودند که نشان می داد جمعیت زیادی از تورها در کنار دریاچه هستند و دلمان جای خلوت تری میخواست. حرکت کردیم و بدون هیچ برنامه و نقشه ای داخل یکی از فرعی های اطراف دریاچه سقالکسار شدیم. همینطوری با ماشین در کوچه پس کوچه های ده میچرخیدیم تا شاید جایی مناسب نشستن پیدا کنیم. در انتهای یکی از خیابانهای ده ماشین را نگه داشتیم و من پیاده شدم که به اطراف نگاهی بیندازم و دیدم یک آبگیر نقلی پشت یک ساختمان است. به به چه چیزی بهتر از این. منطقه خلوت و منظره زیبای آبگیر هم که حسابی دلمان را برده بود و اسم اینجا شد آبگیر خودمون. بساط نهار را علم کردیم و بعد از خودن جوجه کباب و چایی لوازممان را جمع کردیم و به سمت انزلی به راه افتادیم.
موقعیت آبگیرها نسبت به دریاچه سقالکسار.(آبگیر اژدراک را در برنامه دیگری بازدید کردیم)
انزلی
ابتدای انزلی و بعد از دهکده ساحلی در مسیر ساحلی تعداد زیادی آپارتمان و هتل آپارتمان بود. شماره هتل آپارتمان دیاکو که چند باری آنجا اقامت داشتیم را گرفتیم و در مورد اتاق خالی سوال کردیم. خوب جمعه بود و احتمال می دادیم که آپارتمان خالی داشته باشد که داشت. آپارتمان طبقه دوم و رو به دریا را گرفتیم، منتها چون در حال تمیز کردن آپارتمان بودند از ما خواستند نیم ساعتی صبر کنیم که ما هم به سمت ساحل رفتیم. کنار ساحل یک خانواده با خودشان نان آورده بودند و حسابی مرغان دریایی اطرافشان جمع شده بودند. آسمان کم کم داشت تاریک میشد و رو به غروب می رفت و رنگ آسمان بسیار زیبا شده بود. همینطوری کنار دریا پیاده روی کردیم و از مناظر لذت بردیم ولی هوا سرد بود و بدنمان کمی رطوبت برداشته بود و من هم با وجود داشتن چکمه کنار آبگیرها حسابی خودم را گلی گرده بودم. به سمت آپارتمان برگشتیم تا حداقل در لابی بنشینیم که گفتند اتاق آماده است.
ساحل انزلی
و بعد از بردن لوازممان و تعویض لباسهای گلی و خوردن چایی یکی دو ساعتی استراحت کردیم و مجدد بعد از خوردن چایی دوم از هتل خارج شدیم و به سمت منطقه آزاد انزلی رفتیم. متاسفانه دیگر فرصتی نشد با خانواده آقای باقرپور ملاقات داشته باشیم که فقط به یکی دوباری تماس تلفنی بسنده کردیم تا در فرصتی بهتر مجدد آنها را ببینیم.
منطقه آزاد نسبتا شلوغ بود. در ابتدا تمایلی نداشتیم که وارد مجتمع های تجاری شویم و به سمت ساحل رفتیم. این چند ساله به زیبا سازی ساحل منطقه آزاد توجه نشان داده بودند و در کنار ساحل کلی آلاچیق و نمادهای مجسمه و رقص نور و رقص فواره دیده میشد. یک دور تا انتهای ساحل رفتیم و برگشتیم و کمی لب دریا قدم زدیم. بعد برای آنکه مثلا ویندوشاپینگ کرده باشیم وارد یکی از مجتمع ها شدیم ولی آنقدر قیمتها گران و اجناس بعضا بی کیفیت بودند که عطای خرید را هم به لقایش بخشیدیم و از مجتمع خارج شدیم.
منطقه آزاد انزلی
در مسیر برگشت کمی برای شام و صبحانه روز بعد خرید کردیم و به آپارتمان برگشتیم. روبروی آپارتمان یک کافه بزرگ ساحلی بود که موسیقی زنده هم داشت و صدایش در کوچه می آمد ولی آنقدر خسته بودیم که ترجیح دادیم برویم شام بخوریم و استراحت کنیم تا برای روز بعد و برگشتمان انرژی داشته باشیم.
رشت
صبح روز بعد ساعت 9 بود که از خواب بیدار شدیم. تا صبحانه بخوریم و لوازممان را جمع کنیم حدود ساعت 10 شده بود. اتاق را تحویل دادیم و کمی لب دریا قدم زدیم و به سمت رشت به راه افتادیم. در یک پارکینگ عمومی نزدیک میدان شهرداری ماشین را پارک کردیم و پیاده به سمت میدان شهرداری رفتیم. پیاده راه میدان شهرداری برای من همیشه غیر تکراری است. میدانی که از دوره پهلوی به یادگار مانده و در سال 56 به ثبت ملی رسیده است. ساختمان شهرداری رشت با الهام از معماری نئوکلاسیک اروپا به خصوص سن پترزبورگ و به همت معماران مقیم رشت ساخته شد.
ساختمان شهرداری رشت
میدان شهرداری و مجسمه میرزا کوچک خان در وسط و پست خانه دست راست
مجسمه های زیبای اطراف میدان، ساختمان شهرداری و پستخانه و ساختمان قدیمی هتل ایران، مجسمه زیبای امیر کبیر در وسط میدان و قدم زدن بین کبوترهای میدان که مردم به آنها گندم می دهند همیشه حس خوبی دارد. تازه از مزایای روز کاری این بود که سرکی به داخل ساختمان قدیمی پستخانه هم زدیم ولی چون میترسیدم گیر بدهند دیگر از داخل ساختمان عکاسی نکردیم. در گوشه ای از میدان هم ظاهرا مسابقه آشپزی هنرستان پسرانه ای برگزار بود و جمعیت زیادی جمع شده بودند.
مسابقه آشپزی
پیاده راه میدان شهرداری
پیاده راه میدان شهرداری
پیاده راه میدان شهرداری
پیاده رفتیم تا به قسمت زیباتر ماجرا یعنی بازار بزرگ رشت رسیدیم. آنقدر به این بازار آمده ام که جای تک تک مغازه ها را حفظم. مغازه های فروش رشته خوشکار، زیتون، پنیر محلی، میوه و سبزیجات و بخش هیجان انگیز فروش ماهی. از تهران کلی سفارش خرید بادام زمینی و ماهی داشتیم که خشکبار فروشی معتبری را با پرس جو از مغازه داران پیدا کردیم و خریدهایمان را انجام دادیم و بعد به سمت بازار ماهی فروشان رفتیم.
بازار رشت
بازار رشت
بازار رشت
در بین راه هم ساختمان تیمچه ای چشمم را گرفت. معماری زیبایی داشت ولی ساختمان در بین کلی ایرانیت گم شده بود و نمای کمی از آن دیده میشد. چند عکس انداختیم و به راهمان ادامه دادیم. بعد از خرید ماهی به سمت رستوران مامان جون که در همان بازار بود رفتیم.
بازار ماهی فروشان
بازار ماهی فروشان
بازار ماهی فروشان
تیمچه بازار رشت
تیمچه بازار رشت
رستورانی که توسط سه خانم میان سال اداره میشود و نسبتا غذاهای خوبی دارد. مهربانی این سه خانم ما را مجدد به رستوران آنها کشاند. از بین غذاها آلومسما و خورش قیمه انتخاب کردیم و بعد از خوردن نهار هم مجدد به سمت ماشین رفتیم.
سراوان
برنامه بعدی ما بازدید از جنگل و مرداب سراوان و موزه میراث روستایی بود. از آنجایی که مرداب را در سفر دیگری دیده بودیم و از طرفی نگران بودیم که موزه تعطیل شود بین این دو، موزه را انتخاب کردیم. به سمت موزه رفتیم و بلیط خریدیم. به ما گفتند که بازدید گروهی و همراه با لیدر است و ده دقیقه ای صبر کنیم تا شاید چند نفری به ما ملحق شوند. ما هم از فرصت استفاده کردیم و از سرویس بهداشتی پرسنل استفاده کردیم. ساعت کاری موزه را هم تا ساعت 4 اعلام کرده بودند. ساعت 3:10 بود و بعد از یک ربع فقط یک زوج به ما ملحق شدند. همراه با یکی از لیدرها وارد محوطه شدیم. داخل موزه پرنده پر نمیزد و به جز ما کسی نبود. لیدر توضیح داد که بازدید گروهی فقط برای روهای غیر تعطیل است و جمعه و روزهای تعطیل لیدرها در خانه ها مستقر می شوند و کارگاه های پارچه بافی و پخت نان های سنتی برقرار است.
خانه های روستایی خطه گیلان
خانه های روستایی خطه گیلان
خانه های روستایی خطه گیلان
خانه های روستایی خطه گیلان
خانه های روستایی خطه گیلان
به دلیل محدودیت زمان و رو به اتمام بودن ساعت اداری هم خانم لیدر فقط 4-5 خانه را نشانمان داد که تازه بعد از توضیح خانه ها تا ما عکس بیندازیم آنها به خانه بعدی می رسیدند و تقریبا توضیحاتشان هم تمام میشد. خود من دو سه باری اینجا آمده بودم ولی در کل هیچ کداممان از این مدل گشتن هول هولکی خوشمان نیامد. با عجله از خانه ها رد می شدیم و فرصتی برای دیدن داخل خانه ها نبود و در آخر هم که از راهی به خارج از موزه راهنمایی شدیم و خانم لیدر خداحافظی کرد و رفت.
میشه گفت دست از پا درازتر سوار ماشین شدیم و تقریبا بدون توقف به سمت تهران حرکت کردیم.
سفر کوچکمان به اتمام رسید ولی خاطرات خوبش تا همیشه به یادمان می ماند. آبگیرهای زیبا و محبت خانواده آقای باقرپور و دیدن چند باره رشت زیبا انرژی زیادی برای مواجهه شدن با روزمرگی های زندگی به ما داد.
کل هزینه های سفرمان هم در مجموع با 300000 تومان به اتمام رسید.
نویسنده: Nedajrg