« همه آنهایی كه عاشق سفر هستند، نمُردهاند » (جان رونالد روئل تالكین) به نام خالق سفرهای رویایی اگر كتاب « ارباب حلقهها » را خوانده باشید، احتمالاً از تخیلات ذهنی و رؤیاپردازیهای ذهن آقای تالکین (نویسنده
اتوبوس تاریک است. اما از شدت شوق، می توانم اطراف را ببینم. هنوز قیافه ی شهلا خانم که با دیدن کیف بزرگ همسفر دیگرمان، نسرین خانم، تعجب کرده بود یادم است! کیفش هم قد من بود! معلوم بود آن کیف، سرپناه غذاهای رنگارنگی شده است.
عید 1402 همراه پدر عزیزم تا پنجم مشغول دید و بازدید با اقوام بودیم و ازاینکه پدرم بعد از پشت سرگذاشتن یک دوره کسالت دوباره توانسته بود پا به پای من قدم بردارد خیلی خوشحالم می کرد توضیح خیلی مختصری در مورد زندگی گذشته م
بالاخره پس از مدتها که رویای دیدن ییلاقات ماسال به آرزویی برایم تبدیل شده بود، فرصتی پیش آمد که میانه پاییز، فصل تماشای این بهشت گمشده باشد. روزهای پایانی آبان 1402 در سفری سه روزه به گیلان، به دیدن اولسبلنگاه، معروفترین روستای ییلاقی ماسال رفتیم
با توجه به وسعت و پهناوری کشور عزیزمان ایران، از لحاظ مکانها و جاذبههای گردشگری بسیار غنی است و هرچقدر هم به مکانهای مختلف آن سفر کنیم، باز هم مکانهایی باقی میماند که مجال دیدن آن به ما نمیرسد، من نیز به دلیل این که
ایران کشوری بزرگ با دامنه ی تنوع زیستی و فرهنگی و زبانی بسیار گسترده است. به عنوان کسی که رشته اش ایران شناسی است و ماهیت آن تعامل نزدیک با آب و هوای فرهنگی این سرزمین بوده است و علی رغم میل شدید و جنون
به نام خالق شگفتی ها اصلا مگه میشه کسی عاشق سفر کردن نباشد، من که از یه جایی به بعد ترجیح میدم عقلم رو با قلبم همسفر کنم تا حسرت همسفرم نباشد. یه شروع مثل فیلم زندگی پنهانی والتر میتی و یه پایان مثل تایتانیک دقیقا
سفر به مدت زمان و مدتش بستگی نداره. میتونه خیلی كوتاه باشه اما پربار. به میزان هزینه هم بستگی نداره، میتونه با حداقل هزینه بگذره اما حسابی به آدم خوش بگذره. به مقصد هم بستگی نداره، میتونه هر كجا باشه اما كلی خاطره و تجربه
با سلام خدمت دوستان این اولین باره که میخوام سفرنامه بنویسم دلم میخواد از این ببعد خاطرات سفرهام رو مکتوب نگهدارم. همچنین میتونم تجربیات خوب و بدم رو با شما به اشتراک بذارم. میخوام خیلی عامیانه و راحت بنویسم و میدونم خیلی کم و کاستی
و خبر تعطیلات تابستانه چند روزی بود که بین همکارانم زمزمه میشد ، اولین چیزی که به ذهنم رسید یک هفته تعطیلی ،مرداد ماه ! اوج گرمای شمال ، خب چیکار کنیم؟ کجا بریم؟؟ اصلا عادت به خونه موندن اونم یک هفته ندارم! شماره علیرضا
مقدمه سفر چند سالی بود که در تلگرام گروه های کوهنوردی و طبیعت گردی مشهد را دنبال می کردم. به کمپینگ علاقه داشتم ولی تا به حال نرفته بودم. خبردار شدم یک برنامه 5 روزه خلخال تا اسالم هست که هزینه اش با اتوبوسvip بدون در
سفر در راه رفتن است، در مسیر بودن و فراتر از به مقصد رسیدن صرف. تشریک راه با مقصد، همان حس و اشتیاقی که برای رسیدن به نقطه یا مقصد خاصی از خود بروز میدهیم، برای در راه رسیدن به آن نیز داریم. شاید به
مُردم و زنده شدم وقتی تو لبخند زدی *** بارالها ! ملک الموت به این زیبایی ؟؟ برای سبب سازِ این دلنوشته برای فرشته ای که دیگر نیست... موبایلم زنگ خورد ، اسمش را که دیدم دلم هُری ریخت پایین مثل همیشه ، انگار این عادت نمیخواهد از
گیلانزمین یک دریا، اما دهها و صدها جنگل دارد که هر کدام با منظره و رنگبوی منحصربهفرد، آدم را به سمت خود جذب میکند. در یک فرصت کوتاه دو روزه، به یکی از شهرهای جنگلی گیلان سفر کردم، سیاهکل؛ و در اینجا شرحی از این
این سفرنامه حسن ختام سفرهای ما در سال 1401 هستش ،سال 401 با تموم سختی ها و تلخی هاش سفرهای خیلی شیرین و لذت بخشی رو برامون به همراه داشت . بعد از سفر به همدان و قزوین که سفرنامه ش در لست سکند موجود
به نام خدا مقدمات سفر: برای سفر مشهد به رشت بلیط قطار گرفته بودم و تصمیم داشتم از آن جا به رامسر و بعد نمک آبرود بروم. چند روز مانده به سفر به خواهرانم گفتم اگر مایلند همسفرم شوند. البته آن دو مثل من فرصت سفر کردن
سفرنامه استان گیلان (انزلی،رشت،ماسوله،قلعه رودخان ) با سلام خدمت همه ی شما دوستان عزیز این سفرنامه اولین سفرنامه ی من هست که داخل سایت خوب لست سکند قرار میدم پیش از این در سفرهای مختلفی که رفتم به دفعات از تجربه های خوب دوستان بهره گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : عاشق (حسین امیری) گوینده : معشوق (خدا) از هرکس که این سفرنامه رامیخواند می خواهم این سفرنامه را با قلب بخواند . داستان این سفرنامه واقعیت زندگی من از آن جایی شروع شد که من از ده سالگی درسن کودکی کارکرده بودم و
به نام خدا اوایل خرداد 1401بود. تقویم رو که نگاه می کردم تعطیلات وسط ماه بدجوری وسوسه ام میکرد که با بچه ها قرار یه مسافرت رو بزارم. ما سه نفر بودیم: امید ،رسول و رضا. مایی که هر چهار فصل سال رو همیشه تو جنگل
سکانس اول اواخر خرداد 1401 ساعت 6بعداز ظهر، من و شیرین در آزادراه (کرج _قزوین) راهی سفر به روستای داماش در استان گیلان بودیم. شیرین یک دوست و همسفر پایه ،که چه عرض کنم درحد چهار پایه، همراه سفرهای من است .تنها یک مشکل دارد و