بالاخره پس از مدتها که رویای دیدن ییلاقات ماسال به آرزویی برایم تبدیل شده بود، فرصتی پیش آمد که میانه پاییز، فصل تماشای این بهشت گمشده باشد. روزهای پایانی آبان 1402 در سفری سه روزه به گیلان، به دیدن اولسبلنگاه، معروفترین روستای ییلاقی ماسال رفتیم
به نام خدا مقدمات سفر: برای سفر مشهد به رشت بلیط قطار گرفته بودم و تصمیم داشتم از آن جا به رامسر و بعد نمک آبرود بروم. چند روز مانده به سفر به خواهرانم گفتم اگر مایلند همسفرم شوند. البته آن دو مثل من فرصت سفر کردن
به نام خدا قدمی بر فرش سبز ایران "سفرنامه گیلان" انتظاری دیگر زمانی که نزدیک سفر رفتن میشود میز کارم حکم تبعیدگاهی را دارد که منتظر آزادی از آن هستم! زیرچشمی مدام به تقویم روی میزم سرک میکشم. انگار هر چه بیشتر نگاه کنم زودتر خواهد گذشت. زمانی که
با سلام خدمت همه دوستان عزیز، امیدوارم هر کجا هستین در صحت و سلامت به سر ببرید و با خوندن سفرنامه های من، حس و حال خوب سفر به این نقاط را تجربه کنید. سفرنامه های من شامل این موارد هستند:کوش آداسی، از دریای فیروزه ای
22:34 دقیقه, شبِ سه شنبه هفتم مهرماه1399 در دلم شوری افتاده! از صبح امروز در ذهنم این سه کلمه میچرخه: کرونا, پیک سوم, 207 نفر! به این فکر می کنم که کاش هموطنانم جدی می گرفتند از دست رفتنِ آدم ها را! شاید نفر بعدی من باشم... به
1 – گیلان زیبا 8 جاذبه دیدنی غرب گیلان بعد از نگارش اولین سفرنامه ام درباره کشور زیبای اسلوونی و انتشار آن در سایت وزین لست سکند ( اسلوونی : سبز جذاب ، پایتخت سبز اروپا ) ، در گام دوم اقدام به بررسی برخی از جاذبه های استان
گشت و گذاری در ییلاقات بی مثال شمال و شمال غرب کشور ممکن است در آغاز سفر شما حرفی برای گفتن نداشته باشید ، اما سفر در پایان از شما یک نویسنده می سازد ( ابن بطوطه ) سوباتان زییا تابستان امسال با توجه به گرانی دلار سفر
پائیز می رسد که مرا مبتلا کند... همیشه با آغاز این فصل رنگارنگ دل پناه بردن به آغوش طبیعت را می طلبد و در حد توان, تا آنجا که زندگی روزمره اجازه می داد پاسخگوی دل بودم. اما آیا کسی هست که عاشق خزان باشد و
برای ما که اهل سفریم, سفر از یک جرقه شروع میشه. درست جایی که قلبت ندا میده"من باید برم, ببینم, حس کنم و عاشق تر بشم". جرقه ی این سفر رو دوستی به سرم انداخت با تعریف از روستایی عجیب و سرسبز در شمال کشور
عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز . مهرماه 1397 بود که به اتفاق همسرم ، پسر عموم ، خانمش و دخترشون ( پریسا ) تصمیم گرفتیم سفری یک هفته ایی به شمال کشور داشته باشیم.همان موقع تقریباً تمام شمال کشور درگیر سیلاب بودند و
همینجور که پشت فرمون بودم احساس گرما کردم. بخاری ماشین 3 روز خاموش نشده بود! آخه سرد بود، سرد و بارونی... حتی یک قطره هم آفتاب نبود!! می دونم قطره واسه آبه، ولی اینقدر بارون اومده بود که دیگه همه چی رو با قطره اندازه
امسال عید که اهداف سال 97 رو برای خودمون برنامه ریزی می کردیم تصمیم گرفتیم در کنار سفرهای خارجی، سفرهای داخلی بیشتری بریم و قطعا ایران زیبا خیلی جا برای دیدن داره که تا آخر عمر جاهای کشف نشده زیبا غافلگیرمون کنه. در این راستا
همیشه عکس ها و کلیپ های زیادی ازش دیده بودم و یه گوشه از دلم همیشه انتظار دیدنشو میکشید. و خوشبختانه از اونجا که همسرجان علاقه ی زیادی به سفر دارند برای مقصد بعدی سفرمون بهش این بهشت گمشده ی قلبم رو معرفی کردم و