سلام بر رم
مقصد سوم سفر، رم پایتخت ایتالیا بود. توی رم یک آپارتمان-Cassa Seneda- از سایت بوکینگ برای سه شب گرفته بودیم . روز قبل ایمیلی از خانم صاحبخانه دریافت کردیم که می خواست بدونه ساعت چند میرسیم و ما هم ازش درخصوص راههای رسیدن به آپارتمان از ایستگاه ترمینی رم پرسیدیم.
با توجه به اینکه توی یه بازه دو هفته ای ایستگاه مترو کنار آپارتمان تعمیرات داشت کمی به دردسر افتاده بودیم و باید مسیری رو پیاده می رفتیم و از اتوبوس استفاده می کردیم.
خانم صاحبخانه که سرکوچه انتظار ما رو می کشید ما رو راهنمایی کرد به آپارتمانی که رزرو کرده بودیم. آپارتمان خیلی دنج و دوست داشتنی بود و به نظر میومد که محل زندگی خودشون هست و گاهی اجاره میدادند.
توی آپارتمان همه امکانات اسکان وجود داشت. از لباسشویی و ظرفشویی گرفته تا ادویه و نمک و گوشکوب برقی و البته مهمترینش یه شیشه نسکافه ایتالیایی بود که من معتاد به قهوه و کافیین رو صبح ها هوشیار میکرد و عصرها خستگی رو از تنم دور می کرد.(از همین جا مهر خانم صاحبخونه به دلم نشست)
کلاهی که بر سرمان رفت.
یه چیز جالب دیگه که تو خونه بود یه کلاه ایتالیایی سفید بود که بین توریست های ایتالیا بسیار پرطرفدار هست. من هم علی رغم علاقه ای که به عکس گرفتن با این کلاه داشتم نمیخواستم بخرم. هم بخاطر هزینه هم بخاطر دردسر بردن و تو ساک گذاشتن و هم به خاطرتجربه کلاههایی که در سفرهای قبل خریدم و بعد نمیدونستم باهاشون چه کنم و به کارم نمیومد .
همیشه تصورم از توریست ایتالیا بلوز شلوار سفید خنک و گشاد و کلاه سفیدی اینچنینی بود که بالاخره میسر شد و ما هم گذاشتیم سرمون و کنار کلسئوم کلی باهاش عکس گرفتیم.
و البته سخاوت این خانم صاحبخانه وقتی بیشتر نمایان شد که زمانیکه متوجه شد ما پول خرد برای پرداخت پول شارژ ساختمون که باید نقدا پرداخت می کردیم و حدود 40 یورو میشد را نداریم و پولمون درشت هست بهمون گفت خودتون رو اذیت نکنید و روزآخر 40 یورو و کلید رو بذارید روی میز و بروید به امان خدا. برای چک کردن و تحویل گرفتن منزل هم نیامد.
هندوانه به شرط چاقو
یه فروشگاه بزرگ 24 ساعته در نزدیکی هتل بود و ما برای خرید مایحتاج غذایی به اونجا میرفتیم. در همون ورود اول، هندوانه های 10-12 کیلویی بزرگی که با یک چهارم قیمت هندوانه های کوچک فروخته می شدند چشم همسرم رو گرفت و هر چه از من اصرار که بیخیال شو ... از ایشون انکار.
لیست خریدی شامل برنج، ماکارونی، رب، سیب زمینی ، بادمجان، تخم مرغ ، میوه، نان و وسایل صبحانه داشتیم که همه را تهیه کردیم، مجموعا 8 یورو. نوشابه هم که پای ثابت همه وعده های غذایی سفر بود و در این 16 روز یک وعده هم بدون نوشابه سپری نشد. (و اگر این پیاده روی های روزی دست کم ده کیلومتری نبود هر کدام چند کیلو تا پایان سفر اضافه وزن می داشتیم). تصمیم گرفتیم با توجه به اینکه توی رم امکان آشپزی داریم حتی الامکان از بیرون غذا تهیه نکنیم و خدا میدونه که غذاهایی که با کمک دستپخت بسیار خوب یکی از همسفرها تهیه کردیم چقدر به نظر همه ما لذیذ آمد و تا آخر سفر از اونها به نیکی یاد می کردیم. تقسیم کار هم به این شکل بود که 3 نفر در تهیه غذا مشارکت می کردند و دو نفر هم در شستن ظرفها و مرتب کردن آشپزخانه.
دمی گوجه، ماکارونی، برنج و بادمجون گوجه، کوکو سیب زمینی غذاهایی بود که ما تو رم درست کردیم و خوردیم . پلو و بادمجون گوجه به اتفاق آرا مقام اول خوراکی ها رو به دست آورد.
بله ... اون هندونه 10 کیلویی هم که بالاخره خریداری شد و نشسته بودیم که یهو همسر گرامی با هندوانه از در وارد شد و این سه روز کلی حالمون رو جا آورد و انرژی بخش بود و من خودم که از مخالفین خریدش بودم به طرفداراش پیوستم و این شد که در مقاصد بعدی هم مشتاقانه مشابه اون هندونه 12-13 کیلویی را میخریدیم و به هتل می بردیم و خدا میدونه که چقدر در گرمای ایتالیا لازم بود و لذت بخش. هنوز هم یادآوری خرید و دردسرهای حمل و نقل و برش زدن و البته لذت خوردن این هندونه های بزرگ در هتل خنده به لبم میاره. تازه در مقصد آخر یعنی شهر میلان، همسرم اون هندونه بزرگ رو با یک کارد مسافرتی هواپیمایی که شکسته هم بود برش داد که همون کارد هم 3 بار دیگر در هنگام بریدن هندوانه شکست و با چاقویی که حدود دو سانتیمتر ازش باقی مونده بود کلی سر مراسم برش هندوانه خندیدیم و خاطره شد.
کلسئوم
از روزی که مقصد سفر تو ذهنم قطعی شد یکی کلسئوم و دیگری برج کج پیزا بود که کلی برا عکس گرفتن باهاشون برنامه داشتم و رویا بافی میکردم و از عکسهای زیبای اینستاگرامی که با این بنا گرفته بودند ، به عنوان الگو عکس می گرفتم که یکیش چند تا عکس پایینتر هست.
کولوسِئوم یکی از شناختهشدهترین آثار باستانی جهان و دیدنیهای واجب رم است. این بنای عظیم را که قدمت آن به بین ۷۰ تا ۸۰ سال پس از میلاد مسیح میرسد، در زمان اوج شلوغی ۸۰ هزار تماشاگر را در خود جای میداده یعنی چیزی حدود ظرفیت ورزشگاه آزادی که 80 هزار نفر برای دیدن کشته شدن انسانی یا حیوانی با شور و هیجان در این مکان گرد هم می آمدند.
از آپارتمانمون تا کلسئوم راه زیادی نبود. حدود 45 دقیقه رو پیاده رفتیم و در راه هم از چند دروازه و بنای تاریخی گذشتیم و عکس گرفتیم. توی رم از هر راهی که قدم بزنی یه سری بنای تاریخی و مجسمه خواهی دید که هی مجبورت می کنه وایسی و عکس بگیری و سرگرم شی.
(بناهای تاریخی در مسیر کلسئوم)
ولی من بیصبرانه منتظر رسیدن به کلسئوم بودم که هم پیش از غروب آفتاب بتونیم باهاش عکس بگیریم و هم پس از غروب.
وقتی برای اولین بار از دور این بنا رو دیدم یکی از لذت بخش ترین لحظه های سفر رو تجربه کردم. چیزی شبیه آب شدن قند توی دلم، یا بال بال زدن پروانه تو قلبم رو احساس می کردم، یا چیزی شبیه اینکه می خواستم پرواز کنم برم یه دور روی سر کلسئوم بچرخم و رو یکی از دیواراش بشینم و تماشا کنم..دیگه موقع اش رسیده بود که یکی از موارد لیست آرزوها رو تیک بزنم و برم سراغ بعدی...البته پس از اینکه حسابی باهاش عکس گرفتم و سیر عکس شدم که این پروژه عکاسی 3-4 ساعتی زمان برد که قبل از غروب و بعد از غروب و شب کلسئوم رو هم شامل شد.
الحق والنصاف داشتن همسر پایه عکاسی که خوش سلیقه هم باشه و حوصله هر جور ژست و ادا و عکاسی از زوایای مختلف رو داشته باشه و خسته نشه و خودش هم پیشنهادهای جدید بده به اندازه داشتن همسر پایه خرید و پاساژگردی لذت بخشه و البته که هر دو موهبتی ست کمیاب و مردا اصولا در این موارد کم حوصله هستند ولی فکر میکنم من باید خودم رو جز آدمهای خوش شانس حساب کنم که همسرم تو مورد اول کاملا پایه هست و اگر موارد معدودی هم بوده که من گفتم دیگه بسه عکس نمی خوام ولی ایشون از پای ننشسته و با پایمردی ادامه دادیم.
خلاصه که اینقدر با کلسئوم قبل از غروب، حین غروب، بعد از غروب و از زوایای مختلف و متعددد ، بالا و پایین ، رو به دوربین و پشت به دوربین ، نیم رخ و تمام رخ، تکی و جفتی، نشسته و خوابیده و ایستاده .... عکس گرفتیم که خود کلسئوم به زبون اومد و گفت عزیزانم پولی که دادین حلالتون...من اینقدرا هم مهم نیستما دیگه... تا ننداختمتون وسط رینگ شیرا بخورنتون بیخیال من شید...
راستش از شوخی گذشته وقتی تو کلسئوم قدم می زنید مرز واقعیت و رویا رو گم میکنید و به هزاران سال قبل پرتاب می شید و شاید صدای های و هوی مردم را هم بشنوید که فریاد میزنند "بکشش" و یا صدای نعره شیری که در حال پاره کردن انسانی است رویای شما رو هم پاره کنه و دوباره به واقعیت برگردید. این بنا هرچه قدر قساوت و خون، های و هوی و شوق، شجاعت و وحشت به خود دیده است هر چه که بوده وهست ، بسیار زیباست و ساخت آن حرفه ای و منحصر به فرد است و در کنار آن مسحور شکوه و عظمتش خواهید شد.
بزرگترین طاق امپراتوران رومی
طاق کنستانتین
طاقها بناهایی هستند که در گذشته اغلب برای بزرگداشت یک پیروزی و یا زنده ماندن شهدا ساخته میشدند.
یکی از بناهای دیدنی شهر رم که در نزدیکی آمفی تئاتر کلسئوم واقع شده است طاق کنستانتین -Arch of Constantine- هست.
در شهر رم هم به مناسبت پیروزی امپراطور کنستانتین یکم در جنگ میلویان در مقابل ماکسنتیوس این طاق ساخته شد.
طاق کنستانتین بزرگترین طاق موجود در جهان است که از امپراطوران رومی بر جای مانده است.
در این موزه سر به هوا می شوید
اپیزود 1:موزه واتیکان-هموطنان مهربان
من کلا خیلی از موزه دیدن خوشم نمیاد و بهم خوش نمی گذره ولی بعضی موزه ها رو واقعا نمیشه نرفت. موزه واتیکان یکی از اونهاست.
روز دوم که سعی کردیم با اتوبوس بریم به سمت موزه واتیکان، اولین رویارویی ما با عزیزان هموطن خیر و مهربون شروع شد: عزیزی که دانشجو بود اولین موردی بود که سعی داشت راهنماییمون کنه که بلیت با قابلیت عبور از صف (البته با قیمت نجومی که خودشان ارایه میدادند نفری 60 یورو) رو بخریم و نریم تو صف که صف خیلی شلوغ هست و 3 ساعت زمان می برد.
البته ما که قیمت بلیت ورودی رو میدونستیم 17 یورو هست لبخندی زدیم و تشکری کردیم و گذر کردیم.
نزدیکای واتیکان که رسیدیم از زمانی که پامون رو بیرون از اتوبوس گذاشتیم تا وقتی رسیدیم به موزه، هموطنان متعدد مهربان !!! دیگری سعی داشتند به عناوین مختلف جیب ما رو خالی کنند. دختر چرب زبانی که با سلام و احوال پرسی گرمی سعی داشت ما رو ترغیب کنه گفت بلیت ورودی خودش 38 یورو هست و شما برای عبور از صف فقط 55 یورو پرداخت میکنید که ارزشش رو داره... و وقتی ما بهش گفتیم که قیمت بلیت ورودی رو می دونیم و 17 یورو هست نه 38 یورو حتی جواب خداحفظیمون رو هم نداد.
خلاصه که متاسفانه تجربه بهمون ثابت کرده هر چه بیشتر از هموطنان مهربانمون فاصله بگیریم کمتر ضرر کرده ایم و در ادامه هر کدامشان که سراغمون آمدند و شروع به فارسی حرف زدن کردند خودمون رو به نشنیدن زدیم و راهمون رو ادامه دادیم.
حدود ساعت 11 صبح که ما رسیدیم صف به نظر طولانی میومد و عده ای هم که بلیت عبور از صف داشتند از صف بغل به سرعت وارد می شدند ولی کل زمانی که ما در صف ایستادیم 30 دقیقه شد که قطعا ارزش مابه التفاوت یورویی رو داشت.
این رو هم اضافه کنم حدود ساعت 3 بعدازظهر که ما از موزه خارج شدیم بهترین زمان ورود به موزه بود. نه صفی برای ورود وجود داشت و نه جمعیت زیادی در موزه برای بازدید مزاحمت ایجاد می کردند. از ما که گذشت، شما اگر قصد بازدید داشتید از تجربه ما استفاده کنید و بعدازظهر برای بازدید اقدام کنید. ناگفته نماند که من خودم با اینکه همچین توصیه ای رو تو یکی از سفرنامه ها خونده بودم بازم بهش عمل نکردم ...دیگه خود دانید.
(صف ورودی وموزه واتیکان)
راستی یکی از جاهایی که تونستیم 500 یورویی رو خورد کنیم همین موزه واتیکان بود.
اپیزود 2: سخت ترین روز سفر - تماشای برترین آثار هنری جهان
موزه واتیکان رم یکی از بزرگترین و کاملترین موزه مجموعه آثار هنری دنیاست که در طول قرون متوالی توسط پاپ ها جمع آوری شده است زمان برای بازدید کل آن که حدود ٧ کیلومتر نمایشگاه است، محدود است. توی سایت کجارو نوشته بود دور زدن کامل در این حلقه حتی اگر فقط یک دقیقه برای تماشا و تحسین هر اثر هنری وقت صرف کنید، چهار سال طول میکشد.
(مومیای ابتدای موزه. میشد دید که هنوز موها و ناخنهاش سالم هستند)
در کل یکی از نقاط ضعف این مجموعه علامت های راهنما و برچسب هاست که می تونه آدم رو حسابی سردرگم کنه.
در قسمتهای پایانی موزه سه کره جهان مربوط به سالهای ۱۵۶۰ تا ۱۸۰۰ وجود دارد که اگرچه در آنها قاره آمریکا و اقیانوسیه وجود ندارند اما در هر سه کره نقشه ایران با نام پارس و معادل لاتین خلیج فارس( سینوس پرسی) وجود دارد. یک نقشه روی چرم نیز وجود دارد که کار هنرمند لئوناردو داوینچی است و نام ایران را با نام امپراتوری پارس دارد.
(از معدود آثار ایرانی موزه واتیکان)
کشیشها و پدران روحانی برای چندین قرن مانع هر گونه بروز خلاقیت و هنر بودند. آن دوره سیاه تاریخی به نام قرون وسطی یادآور حوادثی مانند دادگاههای تفتیش عقاید، سوزاندن و کشتن بود.
(پایه گلدان و اوج هنر... کاش اینقدر عبوس نبود فقط)
محاکمه گالیله و سوزاندن جرنوبرنادو نمونههایی از این رویدادهای سیاه است که بار سنگین آن را برای همیشه واتیکان بردوش دارد. اما با ظهور دوره نوگرایی، هنر در همه زمینه بویژه در نقاشی و ترسیم، شکوفایی یافت.
(از بزرگی این انگشت به جا مانده می توان به عظمت مجسمه ای که از بین رفته پی برد.)
هوای داخل موزه به طرز وحشتناکی گرم و داغ بود و از وسایل سرمایشی مثل اکثر جاهای عمومی دیگر در ایتالیا خبری نبود.
(پنجره ای رو به شهر و کمی تنفس)
مسیر بسیار طولانی، هوای گرم، تجمع بازدیدکنندگان بسیار، خستگی و کمردرد و نبود حتی یک جای استراحت و نشستن در مسیر فشار بسیار زیادی بهم آورده بود و مثل اکثر بازدید کنندگان ، چند سالن آخر رو بدون نگاه کردن به آثار، فقط میرفتیم که تموم شه و تا از پا نیفتادیم به درب خروج برسیم. به جرات می تونم بگم سخت ترین روز سفر رو تجربه کردیم.
و دیدین این پله ها که نوید میداد درب خروج نزدیکه.
ناگفته نماند از در و دیوار و سقف این موزه هنر میریزه و شما نمی دونی کجا رو نگاه کنی و قطعا سر به هوا خواهید شد و مبهوت این همه اثار هنری (نقاشی، مجسمه، فرش) تلو تلو خوران هنگام راه رفتن به این و اون برخورد خواهید کرد (البته اولاش که هنوز حال و حوصله و توان راه رفتن دارید)
موزه واتیکان بسیار زیباست و از تابلوهای نقاشی و مجسمه های ریز و درشت، آثار بسیار زیادی برای تماشا دارد. مشهورترین قسمتش نمازخانه سیستین چاپل است که در قسمت پایانی موزه واقع شده وهنرنمایی های میکل آنژ را در خود جای داده و آنجا هم شما را حسابی سر به هوا می کند! زمانی که ما رسیدیم مراسمی مذهبی به پا بود و عکس گرفتن هم ممنوع.
اپیزود 3 : موزه +18
هیچی دیگه من حرفی برای گفتن ندارم . تایتل خودش به اندازه کافی گویاست. گفتنی است که در داخل موزه واتیکان بیش از هرجای دیگری در جهان آثار برهنه وجود دارد.
البته اینم اضافه کنم که به نظر میومد بعضی مجسمه ها بعدا دارای پوششی از نوع برگ انجیر شدند (با عنایت به پوشش آدم و حوا ) و بعضی هم بیرحمانه به جان مجسمه ها افتاده و حذف به قرینه معنوی را اتخاذ نموده اند .
اکثر مجسمه های ایتالیا مرد هستند و تقریبا در تمامی میادین تاریخی با همین کیفیت و آزادی نمایش داده می شوند. (توی اینترنت خوندم که چند سال پیش، رییس جمهور ایران سفری به ایتالیا داشته و به احترام ایشون چند تا از مجسمه های برهنه رو پوشونده بودند –که البته این کار معترضینی هم در پی داشته.)
ژلاتو
در حالی که به زور روی پای خودم بند بودم و آفتاب مستقیم و با قدرت می تابید، حدود ساعت 3 بعدازظهر از موزه واتیکان خارج شدیم. گرما ،کمردرد، پادرد و خستگی فشار عجیبی بهم آورده بود .تا حالا تو سفر اینجوری ناتوان نشده بودم. بدون اینکه بخوام حال زارم رو به بقیه همسفرا منتقل کنم داشتم سعی میکردم انرژیمو حفظ کنم که به ایستگاه اتوبوس برسم و برگردیم هتل. البته بعدش متوجه شدم همه ما خسته و گرمازده شده بودیم تا حدی و تو اون شرایط فقط یه چیز تونست حالمون رو خوب کنه .
ژلاتوی فوق العاده خوشمزه ای که تو کوچه های اطراف واتیکان خوردیم. انگار پس از خوردن ژلاتو خون تازه ای تو رگهامون جاری شد. ژلاتوها کمی با بستنی های خودمون فرق دارند و خیلی زود آب میشند، در حدی که فرصت عکس گرفتن هم بهمون نمیداد. من طعم تیرامیسو رو امتحان کردم که فوق العاده بود. قیمت ژلاتوی 2 اسکوپ 2.5 یورو بود. بقیه جاها هم بین 2 تا 3 یورو بود. راستی تو درست کردن بعضی از ژلاتوها ممکنه نوشیدنی هایی استفاده شده باشه که شما دوست نداشته باشید .اگه در این موارد حساس هستید سوال کنید ولی فروشنده ژلاتوی داستان ما، خودش بهمون اطلاع داد قبل از سفارش گرفتن.
برگشتیم هتل و نصف اون هندوانه بزرگه رو که 5 یورو آب خورده بود خوردیم . من که حس می کردم همه آب هندوانه جذب بدنم شده و با اینکه خوشبختانه جا به جای ایتالیا آبخوری هست و ما هم قدم به قدم برای نوشیدن آب توقف میکردیم ، به نظرم میومد بدنم تشنه و خشک شده.
دیگه کم کم از گرما و تابش آفتاب صورت و بدنهامون شروع کرده بود به جوش زدن که تا آخر سفر روز به روز بیشتر شد. علی رغم اینکه من تقریبا همه عمرم رو تو جنوب ایران زندگی و کار کردم ولی ما عموما هیچ وقت ساعات طولانی رو توی تابستون بیرون از خونه و محل کار نمیگذرونیم برای همین بدنهامون به این حجم گرما و در معرض آفتاب بودن عادت نداشت. دیگه خودتون تصور کنید توریستهایی که از شمال اروپا اومده بودند چه حالی داشتند... توی اون آبخوری هایی که ما آب میخوردیم اونها تقریبا دوش می گرفتند که خنک بشوند.
در هتل استراحتی کردیم و ناهار خوشمزه ای روبراه کردیم. بادمجون گوجه ای که از قبل تقریبا آماده شده بود رو خوردیم و حسابی چسبید.
ارزانترین مگنت ها
ارزانترین مگنت ها و یادگاری ها ی ایتالیا رو ما توی شهر رم پیدا کردیم که مگنت های معمولی اکثر جاها با قیمت 1 یورو بود ولی تو شهرای دیگه حتی متوسط قیمت 3 یورو هم به فروش می رسید . اگه اهل مگنت خریدن هستید پیشنهاد من این هست که مگنت همه شهرهای ایتالیا رو تو رم بخرید.
واتیکان
کوچک ترین کشور جهان واتیکان نام دارد و در شهر رم، پایتخت ایتالیا، قرار گرفته است. به عبارتی، کشور واتیکان در دل شهر رم قرار گرفته. واتیکان تعداد بسیار زیادی گردشگر را هرساله جذب می کند و گردشگران یکی از مهم ترین منابع درآمدی این کشور هستند.
از آنجا که مسیر یکی بود در راه رفتن به کشور واتیکان دوباره باید از سد هموطنان مهربان تورفروش و تورانداز موزه واتیکان رد میشدیم.
کلیسای سن پیترو
کلید ما و کلید آنها
یه دلیل دیگه برای اهمیت واتیکان قرار گرفتن بزرگ ترین کلیسای جهان، یعنی کلیسای بزرگ سن پیترو -(Basilica di san pietro)- در آن است، که ساختمان هوایی آن به شکل کلید طراحی شده و کلید اگر چه در ایران شعار تبلیغاتی رییس جمهورمان بود، در ایتالیا و مسیحیت نماد بهشت است . کلید تبلیغاتی ما که دری نگشود ، امید است کلید کلیسای آنها کارگشاتر باشد.
پس از ورود به میدان سنت پیترو و مشاهده صف بسیار طولانی کلیسای سنت پیتر زیر آفتاب سوزان، که در میدان به اون بزرگی شبیه ماری در هم تنیده بود، کوچکترین تردیدی برامون باقی نماند که ما اهلش نیستیم و روی ماه پاپ رو از دوربوسیدیم و لبخند زنان با کشور واتیکان خدافظی کردیم و رفتیم و رفتیم و رفتیم تا همسفرامونو گم کردیم...یعنی اونها ما رو گم کردند و هرچه کوچه رو برگشتیم و صبر کردیم خبری ازشون نشد.
نگاهی به maps me انداختم و خودمون رو در محله های قدیمی رم یافتیم.
این محله ها حسوحال خیلی خوبی داره و میشه سبک زندگی رمیها را حس کرد.
(معمولا همه توریستها گذرشون به این مغازه پینیکیو می افته و باهاش عکس می گیرند)
برای رسیدن به محله های قدیمی و زیبای رم رودخانه تیبِر گذر کردیم. در خیابانهای باریک سنگفرششده آن اطراف نهتنها از دیدن خانههای قدیمی شهر لذت بردیم، بلکه به تعداد زیادی رستوران و کافه نیز در دسترس بودند. من عاشق این خیابونهای پر از کافه و رستوران هستم، اگرچه که فقط نگاه کنم و چیزی هم نخورم، حس و حالش رو دوست دارم.
وقتی در اینجا قدم میزدیم،حس می کردم خودِ خود رم را لمس می کنم.
(از پیتزاهای رم غافل نشیم)
میدان ناوونا
نقشه راهنمایی که دیشب روش کار کرده بودیم و ترتیب دیدن آثار رو علامت زده بودیم، دست نقشه خون اعظم،" الهه" بود که از هم جدا شده بودیم. با توجه به اینکه توی ذهنم بود اولین مقصد پیش رو میدان ناوونا -Navona-هست به سمت میدان ناوونا رفتیم و بسیار امیدوار بودیم تو این میدون منتظر ما بوده باشند و بتونیم همدیگه رو پیدا کنیم.
میدان ناوونا میدان بزرگی است که سه فواره زیبا دارد؛ مهمترینشان فوارهی وسطی است چون یکی از شاهکارهای هنرمند معروف ایتالیا، «برنینی» است و مجسمههای رویش، نمادی از چهار قارهاند.
(به علت محدودیت هایی که هست فقط تصویر این فواره رو می تونم بذارم)
دور این میدون بزرگ هی زیر آفتاب چرخیدیدم و چرخیدیم و عکس گرفتیم و تو سایه نشستیم و پاشدیم و دنبال بچه ها گشتیم که خسته شدیم و کنار دیواری در سایه کوچکی نشستیم که شاید در بین جمعیت بچه ها رو پیدا کنیم. در همین احوال ژلاتو فروشی گوشه میدون چشمم رو گرفت ... کمی فکر کردم و به همسرم نگاهی انداختم و گفتم آخ آخ بدو که مثل روز موزه دارم بیحال و گرمازده میشم... الانه که بیفتم...الانه که غش کنم ....الانه که از حال برم ... همسر مهربانم هم تدبیر به خرج داد و با هم رفتیم ژلاتو فروشی مذکور و حالم خوب شد...اما اثری از دوستان نبود که نبود.
برای ادامه مسیر تصمیم گرفتیم دنبال جمعیت راه بیفتیم ..این ترفند برای دیدن کلیه آثار باستانی در رم جواب میده و شما رو از هرگونه نقشه خوانی و برنامه ریزی بی نیاز می کنه. ما تست کردیم، جواب داد.
فکر می کنید سیل جمعیت ما رو به کجا برد؟
چشم در چشم پرآورازه ترین بنای تاریخ معماری
چشم پانتئون ، چشممان را گرفت!
معبد پانتئون ، بنایی دوهزار ساله است که به بزرگترین و محکم ترین معبد دنیا شهره است و فی الواقع دستنخوردهترین ساختمانی است که از رم باستان بر جای مانده.
واژه پانتئون یک صفت یونانی به معنی «به احترام تمام خدایان» است. در واقع پانتئون اولین بار به عنوان معبدی برای تمام خدایان ساخته شد.
گنبد پانتئون به مدت ۱۳۰۰ سال بزرگترین گنبد جهان بود و حتی امروز نیز بزرگترین گنبد بدون حمایت جهان به شمار میرود! قطر این گنبد ۴۳/۳۰ متر است که دقیقا اندازه فاصله زمین تا سقف است، یک تناسب عالی!
مهندسان رومی برای آن که گنبد پانتئون بتواند بدون حمایت سر جای خود بایستد، وزن مصالح و ضخامت را به تدریج کاهش میدادند. حتی برای سبکتر شدن بین دیوارههای گنبد فاصلههای متناوب انداخته میشد.
۱۶ ستون عظیمی که ایوان را حمایت میکنند، هر کدام ۶۰ تن وزن دارند و ارتفاعشان ۱۱/۸ متر است. این ستونها بیش از ۱۰۰ کیلومتر روی رود نیل سفر کردند تا از مصر به اینجا برسند.
در سال ۶۰۹ پانتئون اولین معبدی بود که به کلیسا تغییر کاربری داد. در واقع این تغییر شکل سبب نجات آن از ویرانی در قرون وسطی شد.
آرامگاه بعضی از هنرمندان و نخبگان شهر از جمله "رافائل" نقاش معروف عصر رنسانس و پادشاهان ایتالیا نیز در این معبد است.
بر بالای این گنبد دریچهای دایرهای شکل برای ورود هوا و نور خورشید تعبیه شده که به این دریچه "چشم پانتئون" و "اوکولوس" نیز میگویند. قطر سوراخ بالای گنبد ۷/۸ متر است و تنها منبع نور و پیوند بین معبد و خدایان بالا به حساب میآمده است.
(دو تصویر فوق از اینترنت است)
در ابتدا ی ورود به معبد، زیبایی خیره کننده داخل معبد و چشم نورانی پانتئون ، چشم ما و خیل عظیم جمعیت داخل رو حسابی گرفت و خیلی ها سر و دوربین به هوا، عکس چشم شهلایش را برمی داشتند .
در معبد چند نیمکت برای عبادت گذاشته شده بود که تصمیم گرفتیم برای استراحت جایی در میان آنها پیدا کنیم. به زور از لای جمعیت دو صندلی خالی پیدا کردیم و خوشحال از اینکه می تونیم بشینیم و استراحت کنیم تا نشستم دیدم یکی میزنه رو شونه ام..پیش خودم گفتم حتما جای کسی رو اشغال کردم و باید بلند شم. با اینکه خیلی دلم می خواست خودمو به نفهمیدن بزنم رومو برگردوندم برگشتم دیدم ای دل غافل دوستان گم گشته خودمونن که. دقیقا صندلی کناری نشسته بودند ... بسیار از دیدار دوباره یکدیگر مشعوف گشته و خدای معبد رو شکرگزار شدیم.
بار دیگر رد موج توریست ها رو گرفته و از کوچه ها گذشتیم و سکه به دست به خدای اقیانوس ها رسیدیم.
خدای اقیانوسها
تقریبا کسی نیست که به رم سفر کند و به دیدن "فواره تروی" -Trevi Fountain- نرود. میگویند که اگر پشت به حوضچه بایستید و سکهای را با دست راست از بالای شانهی چپ بهداخل آب بیندازید، شانس سفر دوباره به رم خواهید داشت! خدا می دونه که با این ارزش پول ملی برای ما هر تک یورو که خرج می کردیم و ، سنت به سنت هزینه سفر با حساب و کتاب و با ارزش بود. همه مون بسیج شدیم جیبامونو گشتیم و کم ارزش ترین سنت موجود رو انتخاب کردیم و سکه ای به سوی خدای اقیانوس هدیه کردیم، باشد که نظر مساعدش برای بازگشت دوباره جلب شود. (سفرنامه ای خواندم که تدبیر بسیار کرده و سکه های ایرانی همراه خود برده بودند)
آبنمای ترِوی را نیکولا سالوی در سال ۱۷۶۲ ساخته است. این آبنما خدای اقیانوسها را سوار بر ارابهای نشان میدهد که توسط تریتونها (پیامرسانهای دریا) کشیده میشود. یکی از اسب ها آرام و دیگری در حال غرش است که نماد نوسانات وضعیت دریاهاست. در قسمت بالای نپتون هم چهار فرشته ، نماد چهار فصل سال را به نمایش می گذراند. جزئیات این مجسمه ها تحسینبرانگیزند.
روح سرگردان "پادشاه دیوانه"
غروب آخرین روز ابتدا برای دیدن، کلیساهای دوقلو به piazza del popolo رفتیم. سالهای دور،میدان پوپولو برای تمام سیاحانی که از شمال به رم میآمدند، ورودی اصلی شهر بود. امروزه این میدون رو به اسم میدان مردم می شناسند. در این میدان 2 کلیسای دوقلو و مشابه هم قرار دارن یکی کلیسای ” سانتا ماریا دی مونته سانتو” و دیگری کلیسای” سانتا ماریا دی میراکولی” که جسد "امپراطور نرون" هم در یکی از آنهاست.
نرون، پادشاه دیوانه، خوانخوارترین امپراطور روم بود که خودش تمام نزدیکانش را از جمله مادر و برادر ناتنیاش به قتل رساند.
شهر رم هفت روز و شش شب در آتش سوخت و عدهای معتقدند "نرون" امپراطور رم ،خودش شهر را به آتش کشید. داستان دردناکی که میگوید نرون در کاخ خود در "پالاتین هیل" نشسته بود و سوختن شهر را تماشا میکرد. او در نهایت خودکشی کرد.
راستی رومی ها معتقدند، روح نرون هنوز در اون اطراف سرگردان هست...اگر در آن نزدیکی قدم می زنید مراقب باشید.
اینجا هم همانند بسیاری از میادین دیگر رم ، هرم سنگ (اوبِلیسک ) فلامینو خودنمایی می کرد. "آگوستوس" اولین امپراطور رم این بنای سنگی را از شهری در یونان باستان به رم آورده است.
سوزن نوکتیز (اوبِلیسک)
حالا که از اوبِلیسک حرف به میان آمد اضافه کنم که در وسط بسیاری از میدانها و کنار بسیاری از معابد و کلیساهای رم "هرم سنگی" بلندی جلب توجه می کند.
"اوبِلیسک"، به معنای سوزن یا ستون نوکتیز، است که "هرمسنگ" هم گفته میشود و ستون سنگی چهارگوشی است که بالای آن شکل هرمی دارد.
ابلیسکها به فراوانی در معماری مصر باستان دیده شدهاند. مصری ها آنها را به صورت جفت در ورودی معبدها میگذاشتند.
این هرمها در مصر باستان، نماد خورشید بود . جالب بود برام که رومیان باستان بسیاری از این ستون های مصری را برای محافظت از شهر این همه راه از مصر به کشور خود بردند.
تعداد 8 سوزن نوک تیز مصری و 5 سوزن نوک تیز رومی از روزگاران کهن، در رم باقی مانده است.
حالا چرا اسپانیا؟!!
پله های اسپانیایی در رم ، که در مجموع ۱۳۵ پله می باشد، طولانیترین و پهنترین پلهها در کل اروپا هستند. قبلا شنیده بودم مردم روی این پلهها مینشینند، بستنی و اسنک میخورند و از این بالا جنبوجوش مردمی که آن پایین، توی فروشگاهها، رستورانها، کوچه و خیابانها مشغول رفتوآمدند، را تماشا میکنند. ولی ما که شب هنگام به پله ها رسیدیم متوجه شدیم هیچ کس روشون ننشسته و خوب ما رفتیم که بشینیم. دو تا پلیس اونورا قدم می زدند بدو بدو آمدند سراغ ما و گفتند نشستن ممنوع. ما هم گفتیم چشم.
هزینهی ساخت این پله ها از طرف دیپلمات فرانسوی به نام «اتینه گوفیر» تأمین شد. درواقع پلههای اسپانیایی برای ایجاد ارتباط میان سفارت اسپانیا و «کلیسای ترینیتا دی مونتی» که در آن زمان تحت سرپرستی پادشاه فرانسه بود، ساخته شدند و به همین دلیل پله های اسپانیایی نامیده شدند.
میدان ونیز در رم
"میدان ونیز" -Piazza Venezia- محل تقاطع راههای اصلی در رم است. این میدان که اکثر گردشگران از آن بازدید میکنند، در قلب شهر رم و مانند دیگر میادین رم سایتهای تاریخی بسیاری در اطراف آن قرار دارند.
میدان ونیز در واقع آخرین جایی بود که پیش از ترک رم دیدن کردیم.
"ایل ویتوریانو" در میدان ونیز بنای یادبودیست متعلق به شاه "ویکتور امانوئل" . ویکتور امانوئل، اولین پادشاه ایتالیاست.
جالب است بدانید که دفتر کار "بنیتو موسیلینی" هم در یکی از ساختمانهای مشرف به میدان ونیز بوده. او سخنرانیهای بسیاری را از بالکن دفترش برای مردم ایتالیا انجام میداد و این میدان مملو از جمعیت می شد.
اولین پادشاه
بنای یادبود ویکتور امانوئل 2 (Victor Emmanuel II Monument)
این بنای یادبود مرمری که برای بزرگداشت ویکتور امانوئل، نخستین پادشاه ایتالیا، در میدان ونیز رم ساخته شده نماد اتحاد و پیروزی ایتالیاست. ساخت این بنا در سال ۱۹۱۱ میلادی شروع و در سال ۱۹۲۵ میلادی به پایان یافت.
دیگه زمان خداحافظی با رم و سلام به فلورانس بود که کلی براش هیجان داشتم...البته نه تنها به خاطر خود فلورانس...بلکه به خاطر دیدنی های اطرافش هم بسیار ذوق زده بودم.
همونطور که به خانم صاحبخانه قول و قرار گذاشته بودیم 40 یورو حق سرویس و کلیدها و همچنین یه یادداشت تشکر و رضایت رو گذاشتیم روی میز وسط حال و آپارتمان رو ترک کردیم.
من خیلی حس خوبی به این آپارتمان و وسایل قدیمی و رنگی و زیباش داشتم، از اینکه هر گوشه اش رو به غایت استفاده کرده بود و طبقه بندی کرده بود و در عین حال اصلا شلوغ نبود و وسایل اضافی هم نداشت . مدام رویابافی میکردم که کاش همچین آپارتمان نقلی تو رم داشتم و عصرها در حالی که کتاب می خونم و یا موزیک ایتالیایی گوش می دم می نشستم بیرون رو تماشا می کردم و کاپوچینو می خوردم.
توی ایتالیا، متوجه شدم که چقدر به بالکن و استفاده ای که ازش میشه اهمیت میدن . احتمالا به خاطر آب و هواش هست که مثل بقیه اروپا سرد نیست و امکان استفاده از بالکن بیشتر هست. همه بالکن ها به نظر زیبا و راحت میومدند و با گلها، مبل، صندلی و گاهی چترهای سایه بان تزیین شده بودند و ساکنین اونها رو در حال استراحت ، مطالعه و یا معاشرت در بالکن ها میشد دید... استفاده از بالکن در آپارتمان ها امکان دلپذیری است که به خاطر محدودیت های ما در ایران از دست رفته. من عاشق بالکن ها هستم ولی هیچ وقت ازشون استفاده نکردم. یعنی هر وقت فکر می کنم که کلی لباس بایدبپوشم که بشینم تو بالکن پشیمون میشم.
LOST IN FLORANCE
سلام بر فلورانس
از رم به فلورانس رو با قطار رفتیم. ایستگاه نهایی که در مرکز شهر فلورانس بود پیاده شدیم . این ایستگاه نهایی، ایستگاه مرکز شهر هست و کلا دو تا خط 1 & 2 داره که همه جا میره. ما هم با تراموا رفتیم سمت هتل Auto Park و بعد از 3-4 دقیقه پیاده روی هتل رو پیدا کردیم.
خانم رسپشن پس از اینکه نیم ساعت تو کاغذاش گشت و زیر و رو کرد و هی گفت نه شما رزرو ندارید بالاخره تونست اسم ما رو پیدا کنه. ما قبل از ساعت 12 رسیده بودیم و تا خود 2 حاضر نشد اتاق بهمون بده. city tax نسبتا گران این هتل رو هم پرداخت کردیم که برای هر اتاق هر شب 8یورو بود و سه شبی که ما اقامت داشتیم 24 یورو شد.
تو زمان کمی که داشتیم باید خرید مختصری می کردیم و با همون بلیط 1.5 یورویی که 90دقیقه اعتبار داشت رفتیم خرید میوه و خوراکی و البته از اون هندوانه 10 کیلویی ها. برای برگشت فراموش کرده بودیم که اعتبار 90 دقیقه ای بلیتمون تموم شده . ما فقط یک ایستگاه تا هتل رو باید طی می کردیم، جایی هم برای تهیه بلیت نبود و این دو سه دقیقه مسیر برای من مثل دو سه ماه گذشت و کل مسیر رو با چند آیت الکرسی و توصل به هر چی امام و پیامبر و پاپ می شناختم طی کردم. یعنی من چنان ترسیده بودم که اگه بانک هم می زدم همینقدر می ترسیدم. جریمه بدون بلیت سوار شدن 250 یورو ناقابل بود، دیگه خودتون تصور کنید...حدود 3 میلیون تومان ناقابل.
خریدمون از یه فروشگاه بزرگ بود که خانم حسابدار اول بقیه پول رو اشتباه پس داد که وقتی بهش گفتیم عذرخواهی کرد و درستش کرد . بعد هم همونجا که لیست خرید رو چک کردیم متوجه شدیم شامپویی که کنسل کرده بودیم، پولش رو حساب کرده. خودش رو که البته در هر دو مورد به نفهمیدن زد و عذر خواهی کرد. من قبلا هم شنیده بودم باید تو ایتالیا موقع حساب کتاب حواسمون رو جمع کنیم و مواظب جیب برها هم باشیم و البته این تنها مورد کوچکی بود که برای ما می تونست مشکل ساز شد.
تو این 3 شب که فلورانس بودیم غیر از دیدنی های خود فلورانس، تصمیم داشتیم برای دیدن برج کج پیزا به شهر پیزا بریم و از اونجا هم برای دیدن روستاهای ساحلی Cinque Terre مسیر رو ادامه بدیم. روز اول که به خیابان گردی و آشنایی با شهر فلورانس و قدم زدن در شهر و دیدار با جد بزرگوار (در موردش توضیح میدم بعدا) گذشت.
برج کج پیزا
این هتل رو با صبحانه رزرو کرده بودیم و صبح زود تو رستوران هتل در حال صبحانه خوردن بودیم. روز شلوغی در پیش داشتیم و من بیصبرانه منتظر دیدن دو مقصد جذاب که قرار بود اون روز ببینیم بودم.
از ایستگاه مرکزی، بلیط شهر پیزا رو گرفتیم و با قطار راه افتادیم. طول مسیر حدود یک ساعت هست. از ایستگاهی که در شهر پیزا پیاده شدیم حدود نیم ساعت پیاده روی داشت تا برج کج پیزا که چون این مسیر از بازار و مرکز شهر پیزا می گذره متوجه گذر زمان نشدیم و خوشمان هم آمد.
سلام بر شهر پیزا
(مجسمه آقای گاریبالدی که هم تو ناپلی هم تو میلان یه ایستگاه مترو به نامش بود رو توی مسیر مشاهده کردیم. گاریبالدی یکی از مبارزان اصلی میهنی در جنگ استقلال ایتالیا بر ضد اتریشیها بوده )
دومین صحنه ماندگار سفر ایتالیا، شوقی بود که لحظه دیدن برج کج پیزا از فاصله دور بهم دست داد. همینطور که در حال قدم زدن تو کوچه های اطراف برج کج بودیم و قدم قدم به برج کج پیزا نزدیک تر می شدیم، برج کج پیزا از دور نمایان شد و حس زیبای دست یافتن به یکی از آرزوهای کوچیک دلم رو گرم می کرد. مثل بچه ها ذوق زده بودم و پر انرژی.
قرار گرفتن در اون فضا و جمعیتی که سعی می کردند برای عکاسی ژست های جالب و هنری با برج کج پیزا بگیرند از آنچه تصور می کردم لذت بخش تر و جالب تر بود.
من هم به لطف ذوق هنری و ممارست همسرم، عکسهای جالبی گرفتم. فقط مشکل اینجا بود که بقدری اطراف، مملو از جمعیت بود که به سختی می شد عکس تکی گرفت و بعضی از عکسها کاملا به عکس دسته جمعی با برج کج پیزا تبدیل شده است. ولی ما خوب دور تا دور حیاط چرخیدیم و چرخیدیم و گوشه های خلوتش رو امتحان کردیم.
اینم اضافه کنم که ورود به حیاط برای عکاسی با دیدن برج رایگان هست و هزینه ای نداره ولی برای بالا رفتن از برج باید بلیط تهیه کرد.
جالب است بدانید چند سال پس از آغاز ساخت آن، هنگامی که تنها سه طبقه پایینی آن به پایان رسیده بود و پیش از آنکه بلندی برج به ۱۲ متر برسد خمیدگی برج به سوی جنوبشرقی نشان داده شده بود. پس از آن ساخت این برج به مدت ۱۰۰ سال متوقف شد.
مهندسین آن زمان برای آنکه بتوانند کجی برج را درست کنند یک طرف از طبقات آن را از طرف دیگر بلندتر ساختند اما برج به طرف دیگر خم شد.
این برج هر سال ۲٫۵ سانتیمتر به سمت زمین کج میشد و گفته میشد که احتمالاً تا دهه 2080 میلادی سقوط خواهد کرد.
انفجار بیش از هزار بمب در جنگ جهانی دوم در این شهر و رویداد نزدیک ۱۰۰ زمین لرزه کوچک و بزرگ در این منطقه، نتوانستهاست برج کج را به زمین بیندازد و این برج هنوز هم به خمیدگی خود ادامه میدهد.
به نقل از یکی از سایتهای خبری ایران،در طول سال ها برج کج پیزا برای چند بار در جهت های مختلفی کج شده است، در بین سال های ۱۱۷۴ تا ۱۲۵۰ در جهت شمال، از ۱۲۷۲ تا ۱۹۹۷ در جهت جنوب و از ۱۹۹۷ تا به الان چیزی حدود ۵ متر نسبت به سطح افق حالت کج پیدا کرده است. علت این موضوع هم سستی و نشست زمین زیر پی این برج است.
عکس زیر هم از اینترنت هست و نمونه ایست از شیرین کاریهای ما و بسیاری از توریست های دیگر. البته به نظر من خیلی مصنوعی ژست گرفته!
سلام بر Cinque Terre
مقصد بعدی که باید اونروز میدیدیم روستاهای ساحلی 5 Terre (به ایتالیایی چیزی شبیه : چینکو ترره تلفظ می شه و به معنی 5 سرزمین هست) بودند که بسیار بی تاب دیدنشون بودم. از چند ماه قبل عکساش رو تو اینترنت دیده بودم و دلم راضی نمیشد قیدش رو بزنم هر چند مسیر دسترسی بهش زمانبر بود و ما تا همینجاشم زمان زیادی رو صرف برج پیزا کرده بودیم.
صدها سال پیش به دلیل اینکه این پنج روستا از سمتی بین کوهها واز سمت دیگر در کنار رودخانه قرار داشتند به سختی با دنیای بیرون در ارتباط بودند و فقط به یکدیگر متصل بودند و همین علت باعث نامگذاری این پنج شهرک زیبا شده است. مونته روسو آل ماره، ورنزا، کورنلیا، مانارولا و ریوماجیوره نام این پنج روستا میباشد. خانه های پلکانی ساخته شده بر روی هم که رنگبندی زیبایی نیز دارند از شباهت های بین این پنج روستا با هم است.
(تابلوی ایستگاه قطار و ترکیب قرارگیری روستاهای چینکو ترره)
فاصله این روستاها از شهر فلورانس حدود 3 ساعت هست و موقعیت قرارگیریشون از فلورانس، طوری هست که وقتی تا برج کج پیزا آمده باشید در واقع نیمی از راه رسیدن به "چینکو ترره" را طی کردید، بنابراین با وقت کمی که ما داشتیم اگه قرار بود یک روز دیگه بخوایم برای آمدن به"چینکو ترره" وقت بذاریم و همین راه رو طی کنیم قطعا برنامه کنسل می شد. ولی خوب درنهایت، رفتن و دیدنش رو به ندیدنش ترجیح دادیم.
از ایستگاه مرکزی شهر پیزا، بلیت نفری 11 یورویی رو تهیه کردیم که فقط تا اولین و درواقع شرقی ترین روستایی که مد نظرمون بود میرفت و از اونجا برای رفتن به بقیه روستا ها بلیط جداگانه ای باید تهیه می شد هر نفر 4 یورو.
(هات داگی که قبل از راه افتادن سفارش دادم و 3 بار ازشون خواستم بیشتر سرخش کنند که خام نباشه. من نمیدونم چرا خودشون علاقه داشتند خام بخورند)
Riomaggiore
Riomaggiore ، مقصد اول، شگفت انگیز و زیبا بود. درست از زمانی که پامون رو از قطار بیرون گذاشتیم ، زیبایی Riomaggiore خودش رو بهمون نشون داد و ما دوان دوان به سمت کوهی که برای تماشای دریا و عبور عابر پیاده نرده کشی شده بود رفتیم.
صدای موج دریا، نسیم خنکی که از دریا بلند میشد، زیبایی بصری تکرار نشدنی تلاقی کوه و صخره و دریا و آرامشی که در اون ارتفاع و اون لحظه وجود داشت همراه با قطره های نم نم بارون که به صورت و موهام می خورد همه حواس من رو در اختیار خود گرفته بود و محسور این همه زیبایی و شگفتی میخ کوب شده بودم.
(فیلم3- فیلم کوتاهی از روستای ساحلی Riomaggiore )
وقت تنگ بود و میدونستیم که اگه بیشتر اینجا بمونیم از برنامه عقب خواهیم افتاد ولی پای رفتن نداشتم و زیبایی اونجا ما رو مسخ کرده بود.
بلیت 4 یورویی رفتن به 4 روستای بعد رو خریدیم و تا اومدن قطار از جمع دوستان جدا شدیم و سری به گوشه دیگری زدیم که بن بست بود و چشممون به این منظره افتاد:
قفل عشقی که بسته نماند.
مناظر بدیع و شگفت انگیز ساحل، صخره، دریا، کوه و مسیر باریک پیاده روی دامنه کوه بسیار زیبا و وصف ناپذیر بود. مسیر پیاده روی کوه را که ادامه دادیم به محل مقدس قفل عشاق رسیدیم که بعضی قفلها و البته نوشته های روشون جالب بودند.
(امین و اسما هم که عشقشون رو اینجوری ثبت کرده بودند.)
همانطور که من مشغول خواندن نوشته های روی قفل ها بودم، همسرم مشغول سر و کله زدن با یکی از قفلها و زدن رمزهای امتحانی برای باز کردن شانسی اونها بود که بعد از چند دقیقه دیدم قفل باز شده و کف دستش هست.
از تعجب چشمهام گرد شده بود. باور نمی کردم یکی از اون رمزهای اتفاقی درست از آب دراومده باشه!! دقت که کردم متوجه شدم نه خیر ... ایشون در حین امتحان رمزهای مختلف کمی هم قفل رو کشیده بوده و قفل پوسیده از هم باز شده و حالا همسرم با یه قفل باز در دست، جلوم ایستاده بود .از کرده خود پشیمان بود و عذاب وجدان گرفته بود و نگران عشقی بود که قفلشون باز شده. در مسیر برگشت هم هر چه بلد بود برایشان به درگاه خدا و عیسی مسیح و ... دعا کرد و چند تا صلوات هم برای محکم کاری روش فرستاد.
داستان را که برای همسفران تعریف کردیم،( به جهت دلداری به همسرم احتمالا )گفتند که باز شدن قفل عشق نه تنها بدیمن نیست بلگه شگون دارد و به فال نیک بگیرید.
ضمن مشورت با دوستان به این نتیجه رسیدیم که با قطار به ایستگاه آخر برویم که از پنجره 3 روستای دیگر را رصد کنیم و تصمیم بگیریم کدام زیباتر است و وقت بیشتری برایش بگذاریم و بعد این مسیر را برگردیم.
ایستگاه آخر Monterosso بود و در راه متوجه شدیم از بین 4 گزینه ای که باقی مانده بود این ایستگاه و ایستگاه یکی مونده به آخر یعنی Vernazza زیباترند.
Monterosso
Monterosso کلی هتل آپارتمان برای اجاره داشت. در واقع شلوغ ترین بود و پر بود از تفریحات آبی و آدمهایی که قصد شنا کردن داشتند و این روستا رو انتخاب کرده بودند. این روستا بسیار پر جنب و جوش بود و همه یا در حال قدم زدن بعد از شنا بودند یا در حال قدم زدن به سمت دریا برای شنا و ما هم که جز هیچ کدوم از این دو دسته نبودیم در صف غذا !!!
چیزی حدود 1 ساعت در صف معطل شدیم. قضیه از این قرار بود که دوستام هوس فیش اند چیپس می کنند و به رستوران بیرون بری همونجا سفارش می دهند غافل از اینکه بعد از سفارش حدود 1 ساعت دیگه باید صبر کرد و منتظر موند تا غذا به دستت برسه.
منم تو این فرصت دوربین رو برداشتم و رفتم دوری تو روستا بزنم .
بعد که برگشتم هنوز همسرم رو در صف غذا منتظر دیدم...راستش دلم براش سوخت. به عنوان تنها مرد گروه و قوانین نانوشته ای که یه کارهایی رو وقتی مردها هستند باید داوطلبانه انجام بدن و زنها معمولا خودشون رو کنار می کشن ، بعضی مواقع مسئولیت زیادی به عهده اش بود که خسته کننده میشد. البته خودش هیچ وقت اعتراضی نکرد و بسیار صبور تر و خوش اخلاق تر از من به نظر می رسید.
فیش اند چیپس میکس که ستاره دریایی و میگو و همه چی داشت توش و قیمتش 12 یورو بود.
زمان زیادی برای این روستا گذاشته بودیم و فقط یکی دیگه از روستاها رو می شد بازدید کرد. آخرین روستا، روستای Vernazza بود.
Vernazza
روستای Vernazza محشر بود. ترکیبی از کوچه های ساحلی تنگ و قدیمی ، خونه های رنگی چند طبقه که در کنار ساحل تنگ هم جای گرفته بودند، کوه و صخره ، قایقهای تفریحی در رفت و آمد. همه اینها در کنار فضای قدیمی روستا، توریست هایی که در میان این کوچه های رنگی در حال قدم زدن بودند بسیار خاطره انگیز بود.
من که از نگاه کردن به اون مناظر و قدم زدن تو کوچه های Vernazza سیر نشده بودم ولی حدود 3 ساعت برای برگشت زمان لازم داشتیم و هرچند پای رفتن لنگ می نمود و چشممان هنوز دنبال قایقها و مناظر و کوچه ها و صخره ها و دریا .... ناگزیر به دل کندن از روستاهای دلچسب 5Terre بودیم.
(فیلم 4- فیلمی کوتاه از Vernazza)
بلیت برگشت تا شهر پیزا را از ماشین بلیت فروشی خریدیم و نفری حدود 24 یورو با کارت اعتباری پرداخت کردیم. از شهر پیزا تا فلورانس هم قطار آخری بود که سوار شدیم که خاطرم نیست بلیتش چند یورو بود و البته که تمام مسیر رو خواب بودیم و حدود ساعت 1 شب با لحاظ 3 ساعت مسیر و زمانهای پرت بین قطارها در تخت جای گرفتیم و خشنود از برنامه فشرده روز، تمام شب رویای برج کج پیزا میدیدم و روستاهای 5 Terre.
چینکوترره نه تنها آرامشی اصیل و خاص داشت بلکه از نظر من معماری پلکانی آن با خانه های رنگارنگ و شادی آور هر مسافر و گردشگری را به خود جذب می کند.
دیگه زمان این رسیده بود که بعد از یک روز پر برنامه دوباره گشتی در فلورانس بزنیم و از جاذبه های خود فلورانس دیدن کنیم.
کلیسای سانتا ماریا دل فیوره
میدان Piazza del Duomo به دلیل وجود کلیسای جامع سانتا ماریا دل فیوره ، برای گردشگرانی که به فلورانس سفر میکنند از جاهای دیدنی مهم به حساب میآید. این کلیسا نماد اصلی شهر فلورانس است که ساخت آن 140 سال طول کشیده .
ورود به معروفترين کليساي فلورانس رايگان است و تماشای جرییات و هنر به کار رفته در معماری بیرون ساختمان بسیار لذت بخش است. از داخل برای من خیلی خاص به نظر نرسید ولی معماری بیرون پر از جزییات و زیبایی است که از دیدنش سیر نمی شدم.
این کلیسا امروزه به عنوان بزرگترین بنای گنبدی جهان شناخته میشود و همچنین دارای آثار هنری و معماری ۶۰۰ ساله است.
از دیگر نکته هایی که با دیدن کلیسای جامع فلورانس متوجه خواهید شد، وجود مجسمه های کوچک و بزرگ فراوانی است که روی دیوارهای خارجی نصب کرده اند. این مجسمه ها با ظرافتی تحسین برانگیز ساخته شده اند و هر یک داستانی در ورای خود دارند.
گنبد کلیسای سانتا ماریا دل فیوره
این کلیسا بیشتر از۱۰۰سال بدون گنبد بود تا اینکه برونلسکی با استعاره از تخم مرغ این گنبد را بدون استفاده از ستون در زیر گنبد یا داربست چوبی در حین ساخت گنبد کامل کرد کاری که بقیه معماران غیر ممکن میدانستند چراکه در فلورانس الوار به اندازه کافی موجود نبود. این گنبد دومین گنبد بزرگ بعد ازمعبد پانتئون در روم درعصر خود بود و اکنون هشتمین گنبد بزرگ در دنیا است.
از این دیوار کاکائو میریزد
همان اطراف کلیسای سانتا ماریا دل فیوره، مشغول عکاسی بودم که بوی آشنای خوشمزه ای به مشامم رسید و بو را که چند قدمی دنبال کردیم به بستنی فروشی وینچی رسیدیم که از در و دیوارش کاکائو میریخت و دری از درهای بهشت به رویمان باز شد. تماشای دیواری که کاکائو مایع از بالا به پایین میریزه و بوش فضا رو پر کرده پای منو سست کرده بود و دلم میخواست بپرم تو حوض کاکائو و خودمو خفه کنم .
بستنی های وینچی از بقیه جاها گرونتر بود ولی امکان نداشت بدون خوردن اون بستنی کاکائویی ها بیرون رفت.
در یک کلام ، عالی بود و بینظیر و پول بستنی 3.20 یورویی حلال صاحبانش.
باغ ببولی
باغهای ببولی (Boboli Gardens) مجموعهای از چند باغ سرسبز در پشت کاخ پیتی است که خانواده مدیچی در قرن ۱۶ میلادی آن را ساختند. این باغ زیبا، تعداد زیادی از مجسمهها و فوارههای ایتالیایی را در خود جا داده است. باغ ببولی ، از قرن ۱۷ تاکنون به یک موزه فضای باز تبدیل شده است.
باغ ببولی از تپه های بابلی تا قصر پیتی ادامه دارد.
علاوه بر آن، این باغ یکی از اولین و بهترین نمونههای باغهای ایتالیایی محسوب میشود که بسیاری از باغهای اروپایی از جمله باغهای کاخ ورسای نیز از سبک آن الهام گرفتهاند.
با ایستادن در بالای این باغ می توان به خوبی شهر فلورانس را دید.
بلیت باغ ببولی را با ورودی نفری 10 یورویی خریدیم و شروع به قدم زدن در باغ کردیم. اما هوا گرم بود و باغ هم از نظر من تو اون گرما ارزشش رو نداشت. ما رو درس عبرت خودتون قرار بدید و برای بازدید از این باغ در فصل مناسب و آب و هوای خوب اقدام کنید نه مثل ما تو اوج گرما.
حالا که حرف خاندان مدیچی شد، مطالب جالبی در موردشون هست که خوبه بخونید: