" زوج منار مسجد جامع چگونه است "
" از ارتفاع در مساجد دنیا نمونه است "
بعد از کمی استراحت، یه دوش ساده و تعویض لباس ساعت حدود 5 و نیم مجدد زدیم بیرون. گفتیم قبلش بریم یه بستنی بخوریم که از قبل کمی در موردش شنیده بودم. بستنی قیفی "بابا بستنی". خودمونو بهش رسوندیم و هر بستنی قیفی رو 30 هزار تومان در اردیبهشت 1402 خریدیم. روی بستنی پر از تکه های ریز پسته (پودر پسته)، کمی سس شکلات و غیره ریخته بودن که ظاهری بسیار جذاب به بستنی میداد. ولی امان از طعم. به نظر من اصلا طعم نداشت. نمیدونم چرا. من عاشق بستنی هستم و هر بستنی رو میبلعم به راحتی. ولی این بستنی اصلا خوش طعم نبود.
حالا بازم سلیقه ایه. شاید شما خوشتون بیاد اگر تست کردین. تقریبا ساعت 6 بود و نزدیکای غروب. گفتیم این تایم بهترین موقعست برای رفتن به مسجد جامع یزد. برای رسیدن به مسجد جامع دو راه وجود داره. راه اول اینه که خودتونو برسونین به فهادان و همون اطراف خانه لاری ها و از اون کوچه ها برسید به مسجد جامع. راه دوم که قشنگ ترین حالتش هست اینه که اول خودتون رو برسونید به میدان وقت الساعت. روبروی میدان یا در خیابان های مجاور پارک کنید. وارد خیابان مسجد جامع بشید و از خیابان سنگ فرش شده ای که دو طرفش پر از مغازه های جور وا جور هست تا رسیدن به مسجد لذت تمام ببرید.
نکته ای که باید اینجا بگم اینه که دو تا میدان ساعت در یزد داریم. یکی میدان ساعت یا همان میدان مارکار که با هزینه شخصی یک زرتشتی ساکن هند ساخته شده و به ساعت فردوسی هم معروفه که در مجاورت خیابان کاشانی هستش (نزدیک اقامتگاه سه نیک و هتل داد) و یکی دیگه میدان وقت الساعت هست که دقیقا روبروش خیابان مسجد جامع واقع شده.
خیابان مسجد جامع خیابانی هست که داخلش پر از کافه، بستنی و فالوده، تزئینات فروشی، خرید المان های شهر یزد، حوله، ترمه و غیره هستش. کلی هم کوچه داخل این خیابان هست که همگی به فهادان و بافت سنتی راه داره. اما اصلی ترین کوچه رو به شما میگم که کدومه. از طول این مسیر لذت ببرید و اگر خریدی دارین انجام بدین و اگر مایلید به کافه ای برید، کافه بام یزد یا کافه فوکا جز معروف ترین کافه های خیابان مسجد جامع هستن. یک المان آهنربایی شهر یزد که شامل بادگیر و مسجد جامع هستش 60 هزار تومان در اردیبهشت 1402 به فروش میرسه.
در انتهای این خیابان به مسجد جامع می رسید. سر درب بسیار بلند و مناره های کشیده که تا ارتفاع زیادی چشم رو به خودش خیره میکنه. قدمت ساخت این مسجد به دوره ساسانیان برمیگرده و در زمان ایلخانیان نیز تکمیل شده. یعنی بازه ساخت این مسجد به حدود 1000 سال می رسه. کاشی کاری های قبل از درب ورودی خیلی زیباست. ما داخل مسجد نرفتیم ولی خیلی از افراد راحت و بدون چادر وارد حیاط مسجد میشدن.
داخل مسجد هم زیباست. تایم غروب و صدای اذان مغرب و شلوغی بیش از حد توریست ها و مردم در حال خریداری اجناس از مغازه ها و رنگ و لعاب خوشگل این خیابون میتونه شمارو ساعت ها مجذوب خودش کنه. خیلی خیابون با صفایی هستش به طوری که ما فردا شب هم یکبار دیگه همین خیابون رو باز هم اومدیم. حس خوبی بهتون دست میده. مطمئن باشید. یجورایی تنها خیابون زنده و شلوغ یزد حساب میشه با اون کافه های خوشگلش. اما بریم واسه زیباترین نقطه این محل.
دست راست مسجد جامع نوشته بازار صراف ها. اتفاقا تنها چیزی که داخل این خیابون نیست صرافی هستش. ابتدای این کوچه مغازه های کافه، اجناس مسی خوشگل و کیف و وسایل ترمه هستش. نم نم که داخلش میری بافت سنتی خودشو نشون میده و کم کم مغازه های حوله فروشی یزدی نمایان میشن. درسته. شما باز هم وارد منطقه فهادان شدین.
از مسجد جامع هم به منطقه فهادان و بافت سنتی راه داره و میتونین خودتون رو به همه جاش برسونین. در کوچه پس کوچه های پشت مسجد به درب های جانبی پشت مسجد هم میرسین. ولی به شدت وهم بر انگیز و خلوت هستش (7 درب داره مسجد). در ابتدای این مسیر زیبا ازدحام زیاد تره و کم کم از جمعیت کم میشه. توی این کوچه های عجیب، راه رفتن شبانه فوق العاده حس نابی بهتون دست میده. دیدیم که یک عطر خوبی اونجا پیچیده که رفتیم سراغش. یک نانوایی بود که نان مخصوصی میفروخت. نان سورک. نوعی نان روغنی است که مخصوص زرتشتیان هست ولی به نان یزدی معروف شده. مواد تشکیل دهنده این نان آرد نان سنگک، آب، شکر، نمک، تخم گشنیز و مایه خمیر است که در روغن ارده سرخ میشود و روی اون موقع خرید پودر شکر هم میریزن. بخاطر سایز بزرگ نون ازتون میپرسه تکه تکه کنم؟ که ما گفتیم بله.
این نان در اردیبهشت 1402 به قیمت 45 هزار تومان بود. به محض اینکه یک تکه از نان را تست کردیم همزمان هر دوی ما گفتیم وااااای. عجب چیزی. چقدر خوشمزست. بی نظیر بود. ترد، شیرین و خوش طعم. گفتیم حیفه این نان رو خالی بخوریم. مجاور همین مغازه دیدیم کافه ای هست که تا حالا اسمش رو هم نشنیده بودم. کافه تنورک. رفتیم داخل. یهو چشامون چهار تا شد. مگه میشه کافه این قدر نقلی و ناز و خوشگل. پر از درخت و گلدون. مگه میشه این قدر خوش سلیقه؟؟ حوض با صدای آب چی میگه؟؟ نیمکت های چوبی سنتی چی میگن؟ اتاق های تزیین شده برای جمعیت زیاد چقدر خوشگله. راستی بام هم داره. ولی از بس اینجا خوشگل بود نشستیم همین جا.
آقایی خوش رو و با محبت که خدا حفظش کنه بهمون منو داد. ما فقط تشنمون بود. چای سفارش دادیم و قهوه یزدی. چقدر خوش مزه بودن. طعم بهشت میدادن. داخل چای بهار نارنج و هل ریخته بود. قهوه یزدی هم فکر کنم گلاب و هل و شکر داخلش بود. بی نظیر بودن. ولی حیف که نون سورک بشدت چرب بود و از دستمون روغن میچکید. اگه این قدر ضرر نداشت، قول میدم همشو یکجا میخوردم ولی از اونجایی که من زود سیر میشم و نمیخواستم که شام رو از دست بدم، به چند تکه بسنده کردم. هزینه دو عدد چای و قهوه یزدی هم در اردیبهشت 1402 شد 85 هزار تومان. هر چای به اندازه دو نفر بود. ما انگار به اندازه 4 نفر چای خریدیم!!
پیشنهاد میکنم حتما قهوه یزدی رو اینجا امتحان کنید. چون من بارها چند جای دیگه هم تست کردم، هیچ کدوم طعم تنورک رو نمیداد. از کافه زدیم بیرون و باز هم رفتیم و رفتیم تا دیگه همه جا سکوت شد و کمی ترسناک. من از میزان امنیت شهر یزد بی اطلاع هستم. تمامی کوچه های بافت قدیم یزد پر از دوربینه. حالا میتونه از شدت امنیت باشه یا از عدم امنیت. نمیدونم. مسیر خودمون رو برگشتیم تا باز هم به مسجد جامع رسیدیم. کمی روی نیمکت های فلزی خیابان استراحت کردیم. اگر سرویس بهداشتی هم لازم دارید نزدیک مسجد هست. تمیزه. فقط آب روشویی با پدال از زیر کار میکنه. یعنی باید با پا پدال زیر روشویی رو فشار بدی، تا بتونی دستاتو بشوری. سیستم جالبی بود. من اولین بار بود که میدیدم. وسایلی که خریدیم رو داخل ماشین گذاشتیم و دوباره برگشتیم به همین خیابون تا در کافه مارکوپولو شام بخوریم. هوا دیگه کاملا مطبوع شده بود.
در اواسط این خیابان و در سر کوچه ای که یک آتلیه عکاسی سنتی و یک کافه مدرن هست، به سمت رستوران شرق قدم بردارید. روی دیوار علامت زده کافه مارکوپولو. دقیقا داخل همین رستوران و در بام، این کافه قرار داره. اولش کلی گشتیم ولی بعد از سوال پرسیدن، فهمیدیم هر دو یکجا هستن. این کافه جز کافه های معروف یزد هستش. رفتیم روی بام و از هوای مطبوع در شب لذت بردیم و غذایی که سفارش دادیم باز هم همبرگر و سیب زمینی و یه چیز دیگه کوچیک کنارش بود که یادم نیست الان با قیمت 245 هزار تومان برای دو نفر در اردیبهشت 1402. قیمتش به نسبت خوب بود و کیفیت غذاش هم خوب.
میتونین انواع دمنوش و عرقی جات و قلیان هم سفارش بدین. کنار دیواره بام نشستیم و به تماشای شهر یزد از بالا وقت گذروندیم. دیگه حسابی خسته شده بودیم. ساعت 11 و نیم شب شده. روز شلوغی داشتیم. بریم اقامتگاه؟ بریم.
خلاصه روز دوم (27 اردیبهشت 1402)
زندان اسکندر: ساعت بازدید 9 صبح تا 17:30 عصر / هزینه بازدید: نفری 4000 تومان
خانه لاری ها: ساعت بازدید 8 صبح تا 8 شب / هزینه بازدید: نفری 4000 تومان
آسیاب کوشک نو: ساعت بازدید 9 صبح تا 2 عصر و 5 عصر تا 7 غروب / هزینه بازدید: نفری 15000 تومان
موزه آب: ساعت بازدید 8 صبح تا 14:30 و 15:30 تا 7 عصر / هزینه بازدید: نفری 10000 تومان
بازار خان: ساعت بازدید 8 صبح تا 6 عصر / هزینه بازدید رایگان
ناهار در هتل خوان دوحد: 401000 برای دو نفر
بابا بستنی: هر عدد بستنی قیفی 30000 تومان
مسجد جامع: 8 صبح تا 8 شب رایگان
میدان ساعت (مارکار) و میدان وقت الساعت : بازدید 24 ساعته و رایگان
نان سورک: 45000 تومان
کافه تنورک: چای و قهوه یزدی 85000 تومان برای دو نفر
کافه مارکوپولو: 245000 تومان برای دو نفر
دمای هوا در روز: 34 و در شب 21 درجه
روز سوم
امروز پنج شنبه هست و بعد از صرف صبحانه در اقامتگاه حس کردیم خیلی هوا گرمتر شده. با خودمون گفتیم هرچه قدر سریع تر به سمت گوردخمه های زرتشتی برسیم بهتره. چون بافت اون قسمت بیابونی و خارج از شهره و احتمالا وسط روز از گرمای هوا بپزیم. با استفاده از گوگل مپ خودمون رو به حوالی گوردخمه ها رسوندیم. حدود 20 دقیقه طول کشید. یجورایی خارج از شهر یزد محسوب میشه و در حوالی هتل ارگ جدید یزد هستش. یه مقدار این اطراف گوگل مپ گیج میزد و میگفت باید پیاده روی کنید. ولی با استفاده از Waze ما دقیقا روبروی درب اصلی ورودی گوردخمه ها رسیدیم.
چند تایی هم اتوبوس توریستی که طبق معمول فقط چینی ها بودند، اینجا ایستاده بودند. هزینه ورودی بازدید از این محیط نفری 25 هزار تومان در اردیبهشت 1402 بود. به محض ورود، وارد محیطی بسیار بزرگ و با وسعت زیاد شدیم. روبروی ما چندین ساختمانی که شبیه کاروانسرا یا استراحتگاه بود وجود داشت. یک عدد یخچال با بادگیرهای منحصر به فردش. دو تپه یا کوه بزرگ که فقط از دور جمعیت زیادی روی راه پله های یکی از اونا دیده میشد. هوا هم بشدت گرم و داغ بود و آفتاب سوزان. تمام چینی ها چتر به دست گرفته بودن و همگی لباس های آستین بلند پوشیده بودن و سر و صورت و گردن خودشون رو بشدت محافظت میکردن. چند تایی با این المان ها عکس گرفتیم و تابلویی اونجا وجود داشت که توضیحات اولیه رو میداد و رسیدیم به پله های کوه. زرتشتیان قدیم بر این باور بودند که فردی که فوت شده، نباید در زمین خدا دفن بشه. چون اینکار باعث آسیب رسانی به محیط زیست خواهد شد.
همچنین فرد فوت شده نباید توسط حیوانات درنده روی زمین خورده بشه. چون بی احترامی به عزت اون فرد محسوب میشه. برای همین مردگان رو تا ارتفاع بسیاری بالا می بردند و روی نوک کوه در محلی مخصوص قرار میدادن تا توسط پرندگان درنده و لاشخورها، گوشت بدنش تغذیه شه و بعد از اینکه فقط استخوان از جنازه باقی موند، روی اون رو تیزاب میریزن تا توسط بارش باران شسته شده و به طبیعت برگرده و اثری از باقی مانده استخوان ها هم نماند. آن ها بر این عقیده بودند که کسی جز یک نفر که مسئول این کار هست، شاهد فساد جسد نخواهد بود و چه فرقی میکند که جنازه زیر زمین پوسیده شود، یا توسط پرندگان خورده شده و از بین برود.
بعد از بالا رفتن از پله های بسیار زیاد (شاید چیزی در حدود 200 عدد) کم کم نگاه کردن از ارتفاع به پایین جالب میشد. نکته جالب این بود که در گذشته این پله ها وجود نداشته و جهت رفاه دسترسی توریست ها این پله ها به سبک قدیمی و باستانی ساخته شده است. در گذشته جنازه را روی سطح شیبدار سنگی با طناب به بالای کوه میکشیدند تا به محل تعبیه شده رسیده و مابقی داستان برای فرد متوفی اتفاق بیفتد. بعد از رسیدن به ورودی گوردخمه وارد یک محیط تقریبا وسیعی شدیم که دورتادور آن دیوارهای سنگی کار شده بود و گودالی اون وسط قرارداشت.
به قول یکی از توریست ها واقعا فضای اینجا کمی سنگین بود و همه سکوت بودن. شاید فکر اینکه یه زمانی چقدر اینجا جنازه بوده و به چه طریقی ناپدید شده کمی آزار دهنده بوده براشون. یادتون باشه این مکان هیچ امکانات رفاهی نداره و از قبل با خودتون کمترین کاری که میتونین بکنین آوردن آب معدنیه. کرم ضد آفتاب هم یادتون نره. کلاه و سایر تجهیزات هم که همراهتون باشه چه بهتر. حدود 1 ساعتی قطعا زیر آفتاب درگیر هستین و به جز چند سایبان سنتی به شکل کاروانسرا در ابتدای راه، دیگه چیزی وجود نداره. اگر از پله بالا رفتن هم برای شما سخته، بهتره که اصلا سراغ این مکان نیاین و به دیدن عکس ها بسنده کنید.
" آتشگهش نگر که ز آثار باستان "
" بر جای مانده ز نیکان و راستان "
حالا که امروز ما مختص به زرتشتیان بود، قطعا هدف بعدی ما آتشکده زرتشتی هست. رفتیم سراغ آتشکده و روبروی خیابان آتشکده پارک کردیم. آفتاب سوزان هم شرایط رو بدتر کرده و دیگه کلافه کننده بود. به محض رسیدن به سیل عظیمی از جمعیت برخوردیم. اوه. چقدر شلوغ. توی زندگیم یکجا اینقدر چینی ندیده بودم. وارد محوطه شدیم. هزینه بلیط ورودی برای هر نفر 25 هزار تومان در اردیبهشت 1402 بود. حوض بزرگ دایره ای شکل در مرکز حیاط قرار داشت و ساختمان معروف آتشکده با نماد فروهر در روبروی شما واقع شده.
دور تا دور حیاط درختان زیادی هست و در گوشه سمت چپ حیاط نیز یه گالری قرار داشت. لیدرهایی هم وجود داشتن که توضیحات مربوطه رو به شما در صورت نیاز میدادن. اینکه این آتش از چندین جنگ در امان مونده و چندین بار جابجا شده تا به اینجا رسیده و 1500 سال هست که خاموش نشده. آهنگی جالب هم در حال پخش بود که حس و حال خوبی داشت. وارد مجموعه شدیم و به شیشه ای رسیدیم که درون آن ظرفی (مثل گلدانی بزرگ)، در حال شعله ور شدن آتش بود. هر روز هم شخصی با لباس مخصوص باید ذغال های جدیدی رو اونجا بزاره تا آتش فروکش نکنه و برای همیشه روشن بمونه.
چند دقیقه ای رو اینجا گذروندیم تا به قسمت گالری برسیم. در گالری میزی چیده شده بود همچون سفره هفت سین و خانمی هم با لباس خاص زرتشتی مشغول صحبت کردن درباره مراسم خاص بود و میگفت ما برای شروع هر ماه جشن داریم و الان هم پیشواز شروع خرداد ماه هست. کلی عکس و تابلو روی دیوارها نصب شده بود و دقایقی رو اینجا گذروندیم. چیز جالبی که الان به ذهنم رسید در مورد هزینه ورودی این دو مکانی هست که رفتیم. آتشکده کلی خرج داره از هزینه نگهداری درختان و هزینه مسئولین. در مقابل گوردخمه یک محیط طبیعی وسط بیابون هستش و هیچ گونه برق یا امکاناتی نداره. کلا در دل کوه هستی و نگهداری خاصی نمیخواد. چجوری هزینه ورودی این دو مکان یکسان شده؟؟ خیلی عجیبه.
باز هم مثل دیروز، هنوز تا تایم ناهار کمی فاصله داشتیم. تصمیم بر این شد بریم سراغ تالار آینه یا موزه روشنایی. در نزدیکی همین آتشکده تالار آینه قرار داره و میتونین در عرض 5 دقیقه با خودرو خودتون رو به این موزه جالب برسونید. وقتی وارد شدین، دو کار باید انجام شه. یکی پلاستیکی که کف کفش شما رو بپوشونه جهت پاکیزگی و دوم باید کیف خانم رو داخل کمدهایی که روی اونها کلید هست قرار دهید و کلید رو بردارید. مشابه کاری که داخل استخر یا باشگاه انجام میشه. علت این کار نمیدونم چیه. ولی میتونین عکسبرداری و فیلمبرداری کنین. مشکلی نیست.
هزینه ورودی این مکان هم چون روز 28 اردیبهشت بود، رایگان حساب شد. هر ساله میراث فرهنگی و گردشگری روز 28 اردیبهشت رو جهت تشویق مردم برای بازدید از موزه رایگان اعلام میکنه. سال 1401 هزینه ورودی این موزه نفری 25 هزار تومان بود. امسال احتمالا یا همین مقداره یا به 30 هزار تومان افزایش پیدا کرده. خلاصه بخوام بگم، تمامی لوسترها، آینه ها، تابلوها و المان های نصب شده روی دیوار و شمعدانی ها و هرچیزی که اینجاست، در زمان های مختلف خصوصا دوره قاجار، به دستور دولت وقت ایران توسط اروپاییا ساخته و به کشور منتقل میشده. موزه خوشگل و جالبیه. خصوصا گچ کاری ها و نقش نگاره های دیوار. تکه هایی از پارچه کعبه هم در این موزه وجود داشت. فضای خوشگلی داره. حتما پیشنهاد میکنم ازش بازدید کنید.
ساعت حدود 2 ظهر شده و رفتیم برای ناهار. امروز انتخابمون رستوران خانه پدری بود. به محض ورود دیدیم کسی نیست و خلوته. شک کردیم که نکنه تعطیل باشه. اینجا هم خیلی خوشگل بود ولی نه به اندازه زیبایی ملک التجار. یک نفر اومد و مارو راهنمایی کرد که هر جایی که دلمون خواست بشینیم. ماهم طبق معمول روی تخت های سنتی نشستیم و سفارشمون رو دادیم. در حین سفارش چشممون به آلات موسیقی افتاد که گوشه ای قرار گرفته بودن. اینجا دوزاریمون افتاد و علت خلوت بودن این رستوران رو فهمیدیم.
گویا هر شب اینجا موسیقی زنده داره و همه اینو میدونن و شب ها اینجا به شدت شلوغه. برای همینم بود که کسی غیر از ما در طول کل غذا خوردن هم وارد نشد و ما بودیمو یک رستوران بزرگ سکوت که با صدای فواره های آب وسط حیاط آرامشی وصف نشدنی برای ما به وجود آورد. هم یکم ناراحت شدیم که کاشکی شب میومدیم و هم از این آرامش به دست اومده خوشحال بودیم. خلاصه سر شما رو درد نمیارم. اگر خواستین به این رستوران بیاین به نظرم تایم شب مناسبه. هرچند طول روز هم خلوته و هم خوشگله و هم سرشار از آرامش.
کارکنان این مجموعه از کل جاهایی که تا الان رفتیم خوش برخورد تر و صمیمی تر بودن و حتی پیشنهاد هم میدادن چه چیز رو تست کنیم. ما هم چلو گردن سفارش دادیم و چون گفت حجمش زیاده همون رو دو نفره خوردیم و انصافا هم برای دو نفر زیاد بود. جاتون خالی. غذاش هم خوشمزه بود. هزینه ناهارمون شد 518 هزار تومان در اردیبهشت 1402. بعد اینجا دیگه رفتیم اقامتگاه تا استراحت کنیم و بعد از ظهر دوباره بزنیم بیرون. امشب، شب آخر بود.
" شیرینیت همه خوش طعم و دلپذیر "
" در نوع خود به کل جهان هست بی نظیر "
بعد از ظهر طرفای ساعت 6 گفتیم دیگه عصر روز آخره و باید بریم سراغ خرید شیرینی از حاج خلیفه مرکزی. رفتیم باز هم چهار راه امیر چخماق. یه مغازه خیلی بزرگ که انتهاش یک ویترینی هست که نمونه انواع شیرینی داخل ظروف مختلف چیده شده. ظرف های گرد، مستطیلی پلاستیکی، ظروف تشریفاتی قرمز با مارک و نشان حاج خلیفه و انواع بسته بندی ها با تعداد کم و زیاد شیرینی. باقلواهای نارگیلی، گردویی و بادامی. که بادامیش محشره. قطاب، برنجی، حاج بادوم و یه شیرینی سبز گرد که فشرده شدست و انگار پشمک تحت فشاره که اسمش سوهان آردی هستش که اونم خیلی خوشمزست. به سلیقه خودتون میتونین هر چیزی که خواستین رو خریداری کنید. ما هم کمی اینجا شیرینی خریدیم و زدیم بیرون.
یجورایی دیگه میشه گفت ما کارمون طبق برنامه ریزی که کرده بودیم تموم شده و جای خاصی مد نظر ما نبود. البته یه چند جایی رو با ماشین سر زدیم که در انتهای این سفرنامه در موردشون توصیح میدم. چون چیز خاصی نبودن. یجورایی دیگه انگار یزدگردی ما همینجا به پایان رسیده و فقط تصمیم بر این بود که قبل از شام، یک سری به هتل داد بزنیم و از حیاط خوشگلش که تعریفشو هم شنیده بودیم دیدن کنیم. خیلی جای خوشگلیه. وارد لابی هتل شدیم و فضای حیاط هتل پر از میز برای خوردن صبحانه و یا سفارش از کافه هستش. برای سفارش شام هم باید با آسانسور خودتون رو به بام برسونید. ما قصدی برای خوردن شام در هتل داد نداشتیم و فقط هدف دیدن حیاط خوشگلش بود. البته به نظرم کوچکتر از چیزیه که توی عکسا دیده میشه.
کاش هتل داد مثل هتل شاه عباسی اصفهان حوض داشت و صدای آب هم میومد. ولی اینجا هیچ صدای آبی شنیده نمیشد. اون همهمه و ازدحام هتل شاه عباسی اصفهانم اینجا وجود نداشت. نمیدونم چرا ناخوداگاه همش این دو تا رو با هم مقایسه میکنم. ولی اگر به حیاط هتل شاه عباسی نرفتید، حتما یکبار سر بزنید. خیلی خیلی زیباست. در حیاط هتل داد چند تایی عکس گرفتیم و دیدیم که هنوز فرصت برای چرخیدن هست. پس باز هم رفتیم به خیابون مسجد جامع و کمی قدم زدیم و کمی هم در کوچه های سنتی پشتش راه رفتیم و باز هم یک کافه ای رفتیم به نام کافه کاریزما جهت خوردن چای و قهوه و روی بام نشستیم.
هزینه چای و قهوه هم شد 78 هزار تومان در اردیبهشت 1402. اینجا به نسبت بام های دیگه زیاد جذاب نبود. دیگه بد عادت شده بودیم و دلمون هی بهترشو میخواست (خخ). برای همین گفتیم شام رو بریم به کافه بام یزد که اسم بام هم بر خلاف سایر کافه ها روش هست. کافه خیلی خوشگلی بود. چون بهترین دید رو به خیابون اصلی مسجد جامع و خود مناره های مسجد داره. امشب برخلاف بقیه شب ها یک عدد پیتزا گرفتیم که دو نفری بخوریم. پیتزاش خوشمزه نبود متاسفانه. قیمتش هم 367 هزار تومان شد در اردیبهشت 1402 با موهیتو و آب.
ولی این قدر فضا و هوا عالی بود که اصلا برای ما طعم غذا مهم نبود. هنوزم دلم برای بام های یزد تنگ میشه وقتی دارم این متن رو مینویسم. صدای دختر و پسرای اطراف که با لهجه شیرین یزدی صحبت میکردن اوقات ما رو قشنگ تر هم کرد. البته ما هیچی نمیفهمیدیم چون بشدت غلیظ صحبت می کردن. حتما سعی کنید تا جایی که میشه روی بام های یزد باشید. حتی برای خوردن نوشیدنی. ولی فقط شب ها. روزها غیر قابل تحمل هستن. اینم از آخرین شب یزد ما. ساعت 11 شب بود و پاشدیم و به سمت اقامتگاه حرکت کردیم. باید وسایلمون رو جمع میکردیم. ساعت تحویل اقامتگاه 12 ظهر بود. ولی ما میخواستیم صبح حرکت کنیم تا دیگه غروب تهران باشیم.
چند مورد بجا مانده
چیز عجیبی که توی یزد زیاد به چشم میومد، حضور بشدت زیاد چینی ها بود. طوری که گاهی فکر میکردم اینجا چینه و من مسافرت اومدم چین. طوری ماسک میزدن در زمانی که کسی دیگه ماسک نمیزنه، انگار ما کرونا رو توی دنیا پخش کردیم!! زن ها و مردهای مسن طوری راه میرفتن که گویا هر لحظه عجله دارن و هی از خودشون صداهای عجیب در میاوردن. از پله ها مثل فشفشه بالا میرفتن. از تپه ها طوری بالا میرن که انگار سرپایینی هست.
کلا وضعیت سلامت جسمانیشون به نسبت ما ایرانیا کاملا مشهوده. همه ایرانیا وقتی در گور دخمه بودیم، یکی قفسه سینشو گرفته بود. یکی نشسته بود و آب میخورد و خودش رو باد میزد. یکی میگفت آخ زانوهام و آی پاهام و همگی خلاصه در حال غر زدن بودن. تنها کسایی که مثل فشنگ میرفتن بالا و آخ نمیگفتن چینی ها بودن. نمیدونم واقعا خوردن سوسک و مار و قورباغه این قدر خوبه؟؟؟ جدای از این حرفا من فکر میکنم تغذیه ما ایرانیا بشدت فاجعه هستش و این قضیه رو من به چشم و در قیاس با چینی ها از نظر وضعیت بدنی دیدم. نه فقط در اون مکان. بلکه همه جای یزد.
در جای جای یزد راهنمای گردشگری هست. یک سری دفاتری هستن که میتونین از اونجا انواع تورها خصوصا تور کویر رو خریداری کنین. ما چون اسفندماه تور کویر ابوزید آباد رفته بودیم، دیگه فرصت رفتن به این تور نبود. ولی اگر یک روز دیگه وقت خالی دارید، حتما شب رو در کویر و اقامتگاه های اونجا بمونین. تجربه خوبیه.
در مورد غذاهای محلی شهر یزد، من شوله یزدی خوردم ولی خوشم نیومد. ترجیح دادم غذاهایی که دوس داریم رو تست کنیم. ولی خب تست کردن غذاهای بومی هر شهری، حس و حال خودشو داره. قیمه یزدی هم پرسیدم، گفتن همون قیمه خودمونه فقط جای لپه توش نخوده. من همینجوری حالت عادی هم هیچ وقت در رستوران قیمه سفارش نمیدم. پس اگر قیمه دوست هستین، این نوع قیمه رو هم امتحان کنین.
در مورد باغ صدری شهر تفت در حدود 20 دقیقه ای یزد هم خیلی از دوستان صحبت کردند. ما قصد رفتن داشتیم، ولی وقتی باغ مشیر الممالک یا باغ دولت آباد رو دیدیم، دیگه قطعا به زیبایی این دو مورد اخیر نیست. در ضمن شنیدم رستوران ضعیفی هم اونجا هست و فقط جهت بازدید از باغ باید تا تفت رفت. به همین دلیل از رفتن منصرف شدیم. اگر در تعطیلات تاسوعا و عاشورا قصد سفر به یزد رو دارید، حتما به شهر تفت سر بزنید. مراسم نخل گردانی معروف اون که هر ساله از تلویزیون هم پخش میشه، زبان زد خاص و عامه. در خود شهر یزد هم شما در بدو ورود به شهر، المان نخل رو میبینی که در برخی از میادین نصب شده. همچنین در سطح شهر و بعضی از کوچه های فهادان نیز نماد نخل وجود داره.
دو رستوران سنتی دیگر هم در یزد خیلی معروف هستند. یکی رستوران فیروزه و دیگری ترمه و ترنج. این دو میتونن در لیست ذهنی شما به عنوان جایگزین باشن. ما دیگه با توجه به تعداد روزهامون فرصت رفتن به این دو مکان رو نداشتیم. اگر روزهای بیشتری در یزد بودین یا خواستین با رستورانی جایگزینش کنید، میتونین از این دو استفاده کنید. هر دو هم دارای محیطی بسیار زیبان.
در مورد بوستان ناجی بگم بهتون که اگر هوس رفتن به پارک کردین، برید اونجا. ولی اگر قصدتون دیدن اون ساختمونه وسط پارکه، اصلا سراغش نرین. شما به مراتب ساختمون و بادگیرهای بسیار زیباتری رو در یزد دیدین که اینجا در مقابل بقیه هیچی نیست. بوستان ناجی یک پارک سر سبز معمولی بزرگه. همین. تقریبا هم فاصلش دوره از بافت تاریخی.
خیابان مازاری ها رو که سرچ میکنی داخل اینترنت، یه خیابون باحال با کلی چتر نصب شده در سقف هستش که هر آدمی دلش میخواد اون خیابون رو بره. ما هم روز آخری عصر که وقتمون آزاد بود رفتیم. ولی نه اثری از چتری بود، نه اثری از چیز خاصی. یه خیابون کاملا معمولی که وسطش میشه نشست و دو طرفش پر از مغازه های ادویه فروشیه. همین و بس. وقت خودتون رو برای این خیابون اصلا نزارید مگر اینکه قصد خرید ادویه داشته باشید.
پاساژ صدف نیز یک مجتمع سه طبقه خیلی کوچیکه که به نظرم چیز خاصی برای ارائه به توریست نداره. برای مردم بومی خوبه. ولی به نظرم اصلا وقت خودتون رو برای اینجا هم نزارید. مگر اینکه مثل ما روز آخری چند ساعتی وقت زیاد آورده باشید که بخواین به بوستان ناجی و پاساژ صدف و کوچه مازاری ها سر بزنید.
خلاصه روز سوم (28 اردیبهشت 1402)
گوردخمه زرتشتیان: ساعت بازدید 8 صبح تا 12:30 و 5 تا 7 عصر / هزینه بازدید: نفری 25000 تومان
آتشکده زرتشت: ساعت بازدید 8 صبح تا 9 شب / هزینه بازدید: نفری 25000 تومان
موزه روشنایی : ساعت بازدید 9 صبح تا 5 عصر / هزینه بازدید: نفری 30000 تومان (احتمالا)
ناهار در رستوران خانه پدری: 581000 برای دو نفر
کافه کاریزما: چای و قهوه یزدی 78000 تومان برای دو نفر
کافه بام یزد: 367000 تومان برای دو نفر (پیتزا، موهیتو و آب)
شیرینی حاج خلیفه: زمان خرید تا 8 شب
دمای هوا در روز: 36 و در شب 22 درجه
روز چهارم (آخر)
صبح که از خواب پاشدیم، برخلاف تصمیمی که داشتیم، گفتیم به جای اینکه امروز صبحانه رو در اقامتگاه بخوریم، بریم هتل باغ مشیر الممالک. هم تعریف زیباییشو شنیده بودیم و هم میدونستیم که صبحانه اش به صورت سلف سرویس و بوفه هستش. پس قبل از تحویل اتاق، آماده شدیم و رفتیم به اینجا. واردش که شدیم و از لابی سنتی عبور کردیم، وارد حیاط بزرگ و باصفای اینجا شدیم. پر از درخت و فانوس هایی که از درخت ها آویزونه و پر از دالان هایی که گل کاری شده و پر از میزهایی که احتمالا برای صبحانه یا شام میون این باغ چیده شده. فضای بسیار زیبایی بود.
رفتیم سراغ قسمت صبحانش. هزینه صبحانه برای دو نفر در اردیبهشت 1402 شد 368 هزار تومان. همه چی هم بود. از انواع نوشیدنی، تا انواع غذاها. املت، انواع پنیر، شیره، ارده، نیمرو، کوکو، سوپ، آش، حلیم، سوسیس، شیرینی و میوه و هرچیزی که فکرشو بکنید. البته در حد یک هتل 4 ستاره. ظرف ها رو برداشتیم و میتونستیم در سه قسمت بنشینیم. یک قسمت سر پوشیده، یک قسمت که توی باغ قرار داشت و از میز بوفه فاصله داشت و یک قسمت سر پوشیده دیگه که تخت های سنتی داشت و کولر گازی هم روشن بود و از میزهایی که کنار میز بوفه قرار داشت خنک تر بود. اطراف میزهای مجاور بوفه به واسطه روشن بودن آتش زیر ظروف سوفله گرم تر بود. صبحانه رو خوردیم و چندتایی عکس گرفتیم و رفتیم سمت اقامتگاه جهت تحویل اتاق.
ساعت 9 و نیم صبح، وسایل رو برداشتیم و اتاق رو تحویل دادیم و پس از چک، خداحافظی کردیم با یزد زیبا و اقامتگاه خوشگلمون سه نیک.
همونطور که روز اول گفتم، دو هدف در بین راه چیده بودیم. یکی نایین و دیگری میبد. تصمیم بر این بود که در راه برگشت، در میبد هم چرخی بزنیم و سریع چند مکانی که از جاهای دیدنی میبد نشان کرده بودیم رو بازدید کنیم. میبد در حدود 50 دقیقه با یزد فاصله داره. میبد به شهر سفال و زیلو معروفه. پس اگر کاسه های سفالی و ظروف خوشگلش رو خواستین، میتونین اینجا خریداری کنین. حتی سر بعضی میدوناش المان بزرگ بشقاب سفالی نصب شده. نمونه این کاسه ها در فالوده یزدی شیر حسین و حتی اقامتگاه سه نیک دیده میشه. وقتی وارد شهر شدیم، تابلوهایی رو دیدیم که نوشته بود بافت تاریخی و اماکن تاریخی. ما میخواستیم به نارین قلعه میبد برسیم.
با استفاده از گوگل مپ یار و یاور همیشگی من به نارین قلعه رسیدیم. وارد شدیم و هزینه هر نفر در اردیبهشت 1402 شد 4000 تومان. به محض ورود تفاوت اینجا رو با نارین قلعه نایین دیدیم. خیلی سازه خوشگل و عجیب غریبی بود. چندتایی عکس در محوطه گرفتیم. یک کاشی کاری خیلی بزرگ هم روی زمین نصب شده بود که باید از بالا میخوندیش که چی نوشته و یا چه طرحیه. کوهی در مقابل شما قرار داشت که پر از حفره بود. دربی در گوشه ای وجود داشت که در واقع مبدا حساب میشد و باید پس از طی مسیری کل مجموعه رو بازدید میکردیم. به محض ورود به قلعه زیبایی عظیمی جلوی شما نمایان میشه.
قدمت این سازه به بعد از مادها برمیگرده و رنگ و بوی تاریخ ازش میباره. در طول مسیر از طاق های مختلف گذشته و از کنگره های روی دیوار دیدن میکنیم و از برجک های نگهبانی میگذریم. کم کم در ارتفاع قرار میگیرید و میتونید شهر میبد رو از بالا ببینید. بافت سنتی میبد و در لابلای اون درختان سبز فوق العاده زیبا و وصف نشدنی بود. خداروشکر در زمانی که ما اونجا بودیم کسی نبود و حسابی سکوت بود. بعدش سه عدد اتوبوس چینی اومدن و دیگه جا برای عکس گرفتن نبود. چون همه جا پر شده بود از آدمای چینی. عین تاسی که پرتاب میکنی روی زمین، همه جا پخش میشدن و هر کسی ساز خودش رو میزد و هر کسی هرجایی که دلش میخواست میرفت. من فکر میکردم فرهنگ گردشگری داشته باشن ولی به چشم مشاهده کردم در قسمت هایی میرفتن که طنابی نصب شده بود جهت عدم ورود به اون بخش. یا روی گیاهان پا میزاشتن. یا روی المان کلمات شهر یزد دور امیر چخماق مینشستن. بگذریم.
طرح روی کاشی که در ورودی نصب شده بود این بود، میبد شهر زیلو. ما در طول مسیر مشخص شده از دخمه های مختلف همچنان گذشتیم و از اتاق هایی که مشخص بود قبلا جدا جدا بود دیدن کردیم. خیلی زیبا بود. چون قبلش اصلا فکر نمیکردم به این زیبایی باشه. میگن نارین قلعه میبد بزرگترین بنای خشتی و گلی به جای مانده از دوران قدیم (4000 سال) در سراسر جهان هست. پیشنهاد میکنم حتما از این مکان بازدید کنید.
مکان بعدی که قصد رفتن به اون رو داشتیم خانه یخی میبد (یخچال میبد) بود که به آیس هاوس معروفه. ولی به جهت مدیریت زمان از این قسمت هم مثل خانه پیرنیای نایین گذشتیم و دیگه انداختیم تو جاده و رفتیم به سمت تهران. اگر فرصت بیشتری بود شاید به اماکن تاریخی میبد هم سر میزدیم. ولی وقتی فهادان یزد رو دیده باشی، به نظرم دیگه هیچ چیزی نتونه برات جلب توجه کنه.
خلاصه روز چهارم (29 اردیبهشت 1402)
صبحانه هتل باغ مشیر الممالک: 368000 تومان برای دو نفر
نارین قلعه میبد: ساعت بازدید 8 صبح تا 5 عصر / هزینه بازدید: نفری 4000 تومان
دمای هوا در روز: 35 درجه
سخن پایانی
درسته پرونده یزد برای ما بسته شده ولی شهر یزد فراتر از انتظار و تصورمون بود. شهری که میتونه حتی با سرمایه گذاری و تبلیغات بیشتر، جذب توریست بیشتری از سرتاسر جهان داشته باشه. جایی که کل اون شهر ثبت میراث جهانی یونسکو باشه، لیاقتش خیلی خیلی بیشتر از این حرفاست. بگذریم.
این شد گذری از سفر سه روزه ما در تاریخ 26 الی 29 اردیبهشت 1402 به شهر زیبای یزد. سعی شد تمام برنامه ها مطابق زمان بندی و پیش بینی اولیه انجام بشه. کل هزینه این سفر و هزینه اقامتگاه (بدون حساب شیرینی و خریدهای شخصی و فقط با احتساب غذا) شد چیزی در حدود 5/7 میلیون. در آخر لیست برنامه سفر سه روزه خودمون به یزد رو براتون گذاشتم تا شاید اندکی جهت تصمیم گیری و زمان بندی بهتر به شما کمک کنه.
امیدوارم دائم در سفر تفریحی و زندگیتون همیشه به شیرینی قطاب یزدی باشه. ارادتمند همگی.