مقدمه
داستان شروع سفر ما به هندوستان یک داستان کاملا معمولی است. معمولی مثل داستان برخی دهه شصتی های این روزگار که از آب و گل درآمده اند و عاشق ماجراجویی و سفر هستند. بگذارید داستانم را از نقطه دقیق تری شروع کنم؛ از یک شب پاییزی که مهتا، فرشید، رضا و مینا بر روی صندلی نشسته و غرق در منظره پیش روی خود شده اند. پارک کوهسار تهران؛ با چشم اندازی از بالای تهران در شب... نسیمی آرام صورتم را نوازش می داد، از دور آهنگی به گوش می رسید که هم زمان در قلبم می نواخت: "سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه، آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه"
فنجان داغ ماسالا را تا ته سرکشیدم، با ریتم آهنگ به معده ام رسید، همه وجودم گرم شد.
آرنجم را آرام به فرشید زدم و با شیطنت زیر لب گفتم: اون نور متحرک را در آسمان می بینی؟ یک بشقاب پرنده است.
- فرشید: بشقاب پرنده کجا بود. هواپیماست که در فرودگاه مهرآباد قصد فرود دارد. بیین داره ارتفاعش کم میشه.
- رضا گفت: از یکی از شهرهای غربی می آید.
- مینا گفت: چقدر دلم هوای مسافرت کرده. برای عید تصمیمی دارید؟ من پیشنهادی دارم...
خلاصه داستان سفر ما با پیشنهاد مینا برای سفر به هندوستان آغاز شد.
من ، همسرم و دوستانمان چطور شد هندوستان را برای سفر انتخاب کردیم؟ در جواب صادقانه بگویم که دو علت بیشتر نداشت: علت اول آرزویی که برای دیدن این کشور در دل همه ما با دیدن فیلم های هندی از بچگی رشد کرده بود و علت دوم هزینه سفر...ما چند نفر عاشق سفر هستیم و اهل سفرهای لاکچری هم نیستیم. برای همین در این سفرنامه سعی کردم از تجربیاتی بگویم که به شما کمک میکند راحت مثل بقیه سفر کنید و در عین حال پول کمتری هم خرج کنید.
با آژانس های مختلف تماس گرفتیم و برنامه های آژانس ها را مو به مو بررسی کردیم. این روزها عموما آژانس ها در ایران یک تور هند معروف را به هند ارائه می دهند که به اون میگن بازدید از مثلث طلایی(دهلی، آگرا و جیپور) هرچند تور جذابی است اما ما قصد گشت و گذار بیشتری را داشتیم.
ابتدا از آژانس های مسافرتی خواستیم که طبق برنامه ما، سفری تدارک ببینند که واضح است هیچ کدام قبول نکردند. در مرحله دوم از آنها خواستیم بین شهر های هند برای ما بلیط قطار بگیرند که بازهم موفق نبودیم. در مرحله سوم تصمیم گرفتیم به وسیله سایت های ایرانی خودمون بلیط قطار از سایت های هندی تهیه کنیم که بازهم موفق نشدیم. از طرفی حاضر نشدیم این ریسک را بپذیریم که با ورود به هر شهر بلیط قطار برای شهر بعدی بگیریم. پس تصمیم گرفتیم شهرهایی را انتخاب کنیم که امکان جابه جایی با پرواز را داشته باشد و در واقع بلیط ها را بتوانیم از همین ایران تهیه کنیم. مینا با کاردار سفارت ایران در بمبئی برای کمک تماس گرفت که با روی باز بهش گفت کمکی نخواهند کرد و فقط مراقب خودش و همراهانش باشه که مشکلی با پلیس اونجا پیش نیاد.
در آخر پس از خواندن چند سفرنامه از سایت لست سکند تصمیم گرفتیم دست روی پاهای خودمون بگذاریم و یا علی بگوییم و خودمون دست به کار بشیم. بهترین راهی که داشتیم تهیه بلیط هواپیما از سایتهای داخلی بود. بلیط ها و هتل ها را از سایت ها خریداری کردیم.
چون آژانسی در کار نبود برای تهیه ویزا باید خودمون راهش را پیدا می کردیم برای دریافت ویزا لازم نیست به سفارت هند مراجعه کنیم. باید مدارک را تحویل دفتری در خیابان نلسون ماندلا می دادیم. ابتدا خودمون برگه های درخواست را تکمیل کردیم و بعد به دفتر مراجعه کرده تا با مدارک دیگر تحویل بدیم که منشی قبول نکرد و مجبور شدیم نفری 200 هزارتومان بدهیم تا مدارک را واسمون تکمیل کنند. در هر صورت با یکبار رفتن امکان ارائه مدارک نیست اول باید به این دفتر مراجعه کرد تا اطلاعات و مدارک لازم را بگیریم و بعد بار دیگه برای انگشت نگاری و تحویل مدارک مراجعه کنیم در نهایت بعد از دو هفته ویزای ما صادر شد. در کل همه این کارها تا سه هفته قبل از سفر انجام شده بود. زمان سفر ما روپیه 600 تومان و دلار 49000 تومان به پول ایران بود. قبل سفر به یک فروشگاه زنجیره ای مراجعه کردیم و کلی کنسرو و تنقلات خریدیم.
هزینه ها ی ابتدای سفر(به ازای نفر) را به جزییات در زیر توضیح دادم(اسفند1401):
1. تکمیل مدارک سفارت( 200،000 تومان)
2. انگشت نگاری(500،000 تومان)
3. ویزا( 100 دلار)
در ادامه هم هزینه هتل و بلیط هواپیما (به ازای نفر) (اسفند1401):
1. بلیط هواپیما رفت به دهلی، برگشت از بمبئی(21،500،000 تومان) (به ازای نفر)
2. بلیط هواپیما واراناسی به بمبئی(5،840،000 تومان) (به ازای نفر)
3. بلیط هواپیما دهلی به واراناسی(4،600،000 تومان) (به ازای نفر)
4. هتل دهلی 5 شب(اتاق دو تخته)(سه ستاره)( 15،300،000 تومان)(اتاق دو تخته)
5. هتل واراناسی دو شب(اتاق دو تخته)(چهار ستاره)( 10،800،000 تومان)(اتاق دو تخته)
6. هتل بمبئی دو شب(اتاق دو تخته)(سه ستاره)( 9،500،000 تومان)(اتاق دو تخته)
خلاصه 11 روز سفر:
روز اول: شهر فرودگاهی امام خمینی
روز دوم: دهلی؛ خالق این زیبایی کیست؟
روز سوم:دهلی؛ فلفل ها چشمک می زنند
روز چهارم:دهلی؛ بازار گردی
روز پنجم:آگرا؛ عشقی سپید
روز ششم: دهلی؛ فرار از میمون ها
روز هفتم:واراناسی؛ شهر گات ها
روز هشتم: واراناسی؛ ساحل گنگ
روز نهم: بمبئی؛ در مدرنیته هند
روز دهم: بمبئی؛ گشتی در شهر
روز یازدهم: وداع با هند
روز اول: پیش به سوی هندوستان
ساعت 12:15 برای فرودگاه امام خمینی اسنپ گرفتیم. گروه ما در این سفر 5 نفر بود. من و همسرم، دوستم و همسرش و پسر 6 ساله شان. یک ساعت بعد فرودگاه بودیم، از هیجان داشتم خفه میشدم. حدود ساعت 13:15 به شهر فرودگاهی امام خمینی رسیدیم. اولین چیزی که تو ذوق آدم میزنه ستون های سیمانی بی احساس فرودگاه است که آدم هیجان زده و در اوج هیجان آغاز سفر را چند لحظه ای به زمین برمی گرداند و با خود می گویی بی خیال بابا تو فعلا در نقطه اولی... با خود زیر لب می گویم آرام باش اینجا هنوز ایران است.
با ورود ما به فرودگاه یک دسته آفریقایی سراسیمه وارد شدند. خبر از رعایت حق تقدم نبود و جمیعا سوار آسانسور شدند. یک طبقه بالا رفتیم. و گیت هواپیمایی فلای دوبی را پیدا کردیم، یک توقف در دبی و بعد پیش به سوی هندوستان... مجموع وزن ساک ها 23 کیلوگرم بود(پر از کنسرو و خوراکی).جلوی تابلوی پروازهای خروجی نشستم و اسامی شهرهای مقصد مسافران را از بالا به پایین و برعکس با خودم تکرار کردم: استانبول، سلیمانییه، دبی، ایروان، دوحه، ازمیر، شارجه و مسکو...
از پلیس بازرسی رد شدیم جالبه که میگفت چرا عکس پاسپورتت مثل خودت نیست و کارت ملی ازمن خواست اینجا بود که به همسرجانم ایمان آوردم که لحظه آخر به او الهام شد و گفت کارت ملی همراهت باشه و من گفتم آخه سفر خارجی هم مگه کارت ملی میخواد؟! به کافه فرودگاه رفتیم و ساندویچ هایی که از قبل در خانه آماده کرده بودیم را نوش جان کردیم و ساعت 16:40 به وقت تهران هواپیما از زمین بلند شد. دل توی دلم نبود.پرواز ما فلای دبی بود و مختصری در پرواز پذیرایی شدیم البته ما پروازمون را به همراه غذا خریده بودیم(عکس شماره2- پذیرایی هواپیمایی فلای دبی)(عکس شماره 3- پذیرایی هواپیمایی فلای دبی). این هواپیمایی چون پروازهای ارزانی داره معمولا هواپیماهای شیک و پذیرایی خاصی درش وجود نداره و کاملا یک پرواز اقتصادی را تجربه کردیم.
دو ساعت بعد وارد شهر فرودگاهی دبی شدیم و به درک درستی از واژه شهر فرودگاهی رسیدیم. اتوبوس 15 دقیقه در فرودگاه چرخید تا ما را پیاده کرد. پرسان پرسان خود را به فری شاپ ها رساندیم و گشتی در فروشگاه ها زدیم. سپس گوشه ای خلوت پیدا کردیم و شامی که از تهران آماده کرده بودیم را خوردیم. با وای فای رایگان و بدون فیلتر کلی در شبکه های اجتماعی چرخیدیم. بین اینترنت بدون فیلتر، فروشگاه ها و خواب یکی را باید انتخاب می کردم. پرواز بعدی ما 4 صبح بود و باید به یک سالن دیگری برای پرواز خروجی می رفتیم. اینجا بود که اولین اشتباه سفر را انجام دادیم. بهتر این بود که در سالنی که خلوت بود و صندلی برای استراحت داشت، صبر میکردیم و نزدیک به زمان پرواز به سالن اصلی می رفتیم. چون میخواستیم در سالن خروجی پرواز دهلی باشیم از این سالن خارج شدیم و دنبال سالن F رفتیم که پروازهای آسیایی هند و بنگلادش مربوط به فلای دبی در آن انجام میشد.
نیم ساعت در اتوبوس در راه بودیم. وقتی رسیدیم از شلوغی و شیر توشیری وحشت کردیم. یکی پابرهنه راه میرفت، یکی احرام پوشیده بود و به مکه میرفت. یکی پای برهنه وسط توالت راه میرفت. یکی در توالت دوش میگرفت. صدای همهمه جمعیت گوشم را آزار میداد. از آرامش هیچ خبری نبود وبدتر از همه هیچ جایی برای خوابیدن نبود. دوسری صندلی را روبروی هم قرار دادیم پاها را دراز کردیم و یعنی خوابیدیم هر ده دقیقه ساعت را نگاه میکردم و عقربه ها قصد رسیدن به 4 صبح را نداشتند. اینجا فهمیدم وقتی قراراست شب در فرودگاه باشیم حتما باید یک پتوی مسافرتی همراهم داشته باشم.
روز دوم:خالق این زیبایی کیست؟
اگر میدانستم اولین روز دهلی را چطور به پایان می رسانم آنقدر برای یک املت بد مزه در پرواز دبی به دهلی غر نمیزدم. پرواز پر بود از کارگران هندی که برای تجدید دیدار با خانواده شان به هند باز می گشتند. نسکافه مهماندار هوشیارم کرد. از پنجره هواپیما به بیرون سرک کشیدم دریای ابر زیر هواپیما خیلی عظیم بود. اینها هم از بخار آب تشکیل شده اند پس چرا من متفاوت میبینم؟! کمی جلوتر ارتفاع هواپیما کم شد و شهر دهلی را زیر پای خود دیدم. دیدن شهرها از بالا موهبت پروردگار به پرندگان بود که بشر حسادت کرد و فاتح آسمان شد. کف سالن فرودگاه دهلی موکت بود. یک راننده با ماشین برقی به استقبالمون آمد و گفت میتونید 5 نفری رایگان سوار بشید تا شما را به سالن checking ببرم. نکته جالب برای من در فرودگاه دهلی ورودی سرویس های بهداشتی بود(عکس شماره5- ورودی توالت فرودگاه دهلی).
این نکته هم گفتنی است که در تمام شهرهای هند که من حضور داشتم در مکان های عمومی هرجا نیاز به سرویس بهداشتی داشتیم در دسترس بود(هرچند بدون شلنگ و عموما بدون دستمال توالت همراه اما دارای یک سطل کوچک زیر شیر آب). در بخش های مختلف فرودگاه هم امکان دریافت وای فای مجانی از دستگاه های مستقر در فرودگاه وجود داشت. قبل از چک کردن پاسپورت تعدادی برگه تکمیل کردیم که اطلاعات هتل و آدرس و مشخصات فردی را داشت.
نمیدانم چرا مسئول کنترل پاسپورت اعصاب نداشت؛ در یک سفر نامه هم خوانده بودم که تجربه مشابه من را داشتند. بعد از مهر پاسپورت و دریافت ساک ها از در فرودگاه خارج شدیم. تاکسی های فرودگاه ردیف منتظر ایستاده بودند اما هزینه این تاکسی ها زیاد است و دنبال راه ارزان تر بودیم. هرچه گشتیم ریکشا پیدا نکردیم. باید دو تا ماشین میگرفتیم که به صرفه نبود.
کلی گشتیم تا یک ون قدیمی پیدا کردیم. چند مرتبه با راننده قهر کردیم و چونه زدیم تا به مقصد هتل که روی نقشه بهش نشون دادیم به مبلغ 1000 روپیه به توافق رسیدیم و سوار شدیم. در زمان سفر ما روپیه را 600 تومان پول ایران حساب کردیم. از اینجا اولین چونه زدن ما شروع شد در سفرنامه ها خونده بودیم که در هند باید چونه زد. یک راننده خوش اخلاق که حس می کردم حرف های ما را می فهمد ما را وارد دهلی کرد. در این شهر چه خبر بود؟ همه ماشین ها بوق می زدند. به صدای بوق ممتد عادت نداشتیم اولش بهش میگفتم آقا بوق نزن اما دیدم فقط راننده ما نیست همه جمیعا بوق می زنند. از چپ و راست ماشین ها ویراژ می دادند. ریکشاها صاحبان خیابان ها هستند. جالب این بود که با کمال خونسردی بوق می زنند و با خونسردی از بین هم لایی می کشند.
نکته دیگری که در بدو ورود توجهم را جلب کرد تصویر های نارندرا مودی نخست وزیر هند بود که به هر طرفی نگاه می کردیم جلوی چشمانمان بود . نارندرا مودی از سال 2014 تا زمان نگارش این سفر نامه (2023) نخست وزیر هندوستان است. نخستوزیر هند رئیس اجرایی دولت هند است. به لحاظ قانونی در نظام پارلمانی هند، قانون اساسی رئیسجمهور را به عنوان رئیس دولت مشخص کرده اما عملاً قدرت اجرایی به نخستوزیر و هیئت وزیران واگذار شدهاست. جناب مودی هندو است و زیاد هم با مسلمان ها میانه خوبی ندارد. برایم جالب بود که رییس جمهور هند یک بانو به نام دراپادی مورمو که از سال 2022 به این سمت منصوب شده است.
پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم یک گدای ترو تمیز کنار ماشین ایستاده بود؛ ساری تمیز و زیبا، دندان هایش هم برق می زد فقط با تعجب نگاه میکردم! گفته بودند اینجا کسی تمیز نیست! ساعت 11:30 به وقت دهلی به هتل رسیدیم. یک هتل 3 ستاره به نام Legend hotel که البته عکس هایش از خودش قشنگ تر بود(عکس شماره 10- هتل دهلی). اینجا فهمیدم زیاد نباید به عکس های سایت ها دل بست. عموما هتل های تور دهلی که تورهای ایرانی با آنها قرارداد دارند در منطقه قاضی آباد دهلی است که با مرکز شهر فاصله دارد. ما سعی کرده بودیم هتلی را انتخاب کنیم که نزدیک به مرکز شهر و چند مقصد مورد بازدید ما باشد.
ناهار کنسرو خوردیم که برای گرم کردن اون هم المنت از ایران همراهمون آورده بودیم. بعد از ناهار رهسپار یک معبد شدیم حیاط معبد فوق العاده بود فستیوال پرنده ها درحال برگزاری بود همه جا سبز بود دل ترک کردن نداشتیم اما گرما امانمان را بریده بود. در ایران در این زمان که اواخر اسفند و اوایل فروردین است آفتاب هم چنان می چسبد اما اینجا در دهلی طاقت تحمل آفتاب ظهر دهلی را نداشتیم. در مورد این مکان بیشتر از این نمیتونم توضیح بدهم.
از در معبد که بیرون آمدیم به یاد خانواده دکتر ارنست دهه شصتی ها آب نارگیل خوردیم. به نظرم طعم خاصی نمی داد شیرین هم نبود. به نارگیلی60 روپیه..
یک ریکشا گرفتیم. راننده خیلی زیاد ما را تحویل گرفت و گفت: من هم مثل شما مسلمان هستم. او گفت: من شما را به معبد آکشاردام با 100 روپیه میبرم به شرط این که ده دقیقه بین راه در یک بازار توقف داشته باشیم و شما از این بازار دیدن کنید؛ لازم نیست چیزی بخرید و بعد میرویم. ما قبول کردیم. راننده ما را ته یک کوچه که با خیابان اصلی فاصله زیادی داشت برد و مقابل یک مغازه چند طبقه پیاده کرد؛ به او گفتیم: بعد از 10 دقیقه برمیگردیم. فروشگاهی دو طبقه بود که اغلب کارهای دست بود و به قیمت گزافی به فروش می رسید.
هیچ مشتری در فروشگاه نبود. گشتی زدیم و سریع برگشتیم. اطراف کوچه مرد را ندیدیم؛ هرچه گشتیم نبود تا سر کوچه که مسافت زیادی هم بود رفیتم اون مرد رفته بود و به ما دروغ گفته بود. کار خطرناکی انجام دادیم. برای اولین تجربه در کشور غریب باید بگویم با تورهای مسافرتی نرفتن این خطرات را هم برای مسافران دارد. خلاصه با دردسر چون در محل بدی بودیم یک ریکشا گرفتیم و رهسپار معبد آکشاردام شدیم.
عکس و فیلم بخش جدا نشدنی یک سفر است. البته منظورم این نیست که دائم به جای لذت بردن در لحظه در حال عکاسی باشیم. اما ثبت آدم ها با خاطرات تکرار نشدنی فقط با کمک عکس و فیلم امکان پذیر است. تا سالها بعد با مرور خاطرات حس خوب سفر را دوباره تجربه کنیم. هرچند یکی از مکان هایی که بازدید کنندگان اجازه عکس و فیلم ندارند همین معبد آکشاردام است. صف طولانی را برای بازرسی طی کردیم. موبایل و دوربین عکاسی را تحویل دادیم و وارد معبد شدیم.
آکشاردام معبدی است که در سال 2005 افتتاح شده! پس قدیمی نیست! بیش از 300,000,000 ساعت داوطلبانه برای ساخت این مجموعه صرف شده، بیش از 8000 داوطلب از سراسر جهان در ساخت آن شرکت کردند، ماندیر ساخته شده از ماسه سنگ و مرمر با تراشکاری پیچیده ای است که گردشگر را مبهوت میکنه، نمایشگاههایی درباره هندوئیسم، از جمله زندگی باگوان سوامینارایان (Bhagwan Swaminarayan)و آموزههایی مانند دعا، شفقت، و عدم خشونت او در داخل این معبد به نمایش گذاشته میشود. به نظرم قبل از بازدید از این معبد حتما باید به سایت آن سری زد تا با اطلاعات کامل وارد این معبد شویم.
این معبد چهار بخش را برای بازدید پیشنهاد میده که در سایت آن کامل توضیح داده است(akshardam.com)
چهار بخش شامل:
1.MANDIR
2. ABHISHEK MANDAP
3. EXHIBITIONS
4. WATER SHOW
اولین چیزی که بعد از ورودی زیبای معبد چشم را جلا داده و عقل را دیوانه می کند ساختمان ماندیر اصلی آن است که مطمئنا برای چند لحظه ای گردشگر را میخکوب می کند. برایم عجیب است خالق این زیبایی کیست؟ آیا آن بشر دو پایی که در اوج احساس می تواند شگفتی خلق کند هم زمان هم این توانایی را دارد که انسان های دیگر را سلاخی کند؟ برای ورود به معبد باید کفش ها را درآورد که البته در تمام معابد در این سفر بدون کفش وارد شدیم. در کل همیشه جوراب اضافه در هند همراه داشته باشید. در ماندیر اصلی چند مجسمه زیبا و مهم وجود داره که هندی ها در مقابل آنها دعا می کردند( برای بازدید این ماندیر نیازی به پرداخت بلیط نیست). به نظر بنده برای این معبد از ظهر تا آخر شب باید وقت گذاشت . به غیر از بازدید از برنامه های معبد نشستن در محوطه معبد خالی از لطف نیست. بلیط به بهای نفری 340 روپیه خریدیم و وارد برنامه نمایشی معبد شدیم.
برنامه از یک نمایش در مورد زندگی Swaminarayan شروع شد. اتاق به اتاق جابه جا میشدیم روی تعدادی نیمکت مینشستیم تا داستان زندگی Bhagwan Swaminarayan از کودکی تا پیری نمایش داده شود. داستان هم زمان بوسیله صدایی توضیح داده میشد. برنامه بعدی ورود به سالن سینمای بزرگی بود. در بخش سینما زبان اصلی زبان هندی بود که برای سیل جمعیت پخش میشد تاحالا سینمایی به این بزرگی و شلوغی ندیده بودم. ما چند توریست را به گوشه ای راهنمایی کردند و به هرکدام یک گوشی برای ترجمه فیلم به زبان انگلیسی تحویل داده شد.
قصه زندگی همان فرد بود حرف های جالبی میزد دلگرم کننده بود. هرچند چند دقیقه بعد دیدم همسرم کنارم خوابیده و کل فیلم همه گروهمون جز من خواب بودند. در برنامه بعدی به سمت تعدادی قایق هدایت شدیم بر روی قایق ها گروه گروه نشستیم و با حرکتی آرام از نمایشگاهی که پر از مجسمه بودگذر کرد. هم زمان که از کنار لوکیشن ها رد میشدیم به انگلیسی هر بخش را توضیح می داد. البته در کل بهتون بگم که کلیه یافته های بشر یه جورایی شروعش از نظر مردمان این کشور از هندوستان است.
برنامه آخر WATER SHOW بود. شامل رقص نور و آب SAHAJ ANAND – MULTIMEDIA WATER SHOW که چهار عنصر را در یک نمایش به تصویر میشکد. فقط یک کلمه میتونم بنویسم که عالی بود؛ همین. نزدیک 10 شب شده بود و ما خیلی خسته بودیم کم کم معبد هم خلوت شده بود و از اون سیل جمعیت ابتدای کار خبری نبود. به هتل برگشتیم.
بازدید از این معبد نکاتی دارد که حتما باید رعایت کرد و جزو کارهای ممنوع در هند هست. ورود به این معبد رایگان است و درصورت این که قصد شرکت در برنامه فرهنگی معبد را داشته باشیم باید ورودی پرداخت کنیم(داخل معبد پرداخت می شود). ورود خوراکی، کیف دستی و دوربین و موبایل ممنوع است. در اواخر برنامه حسابی گرسنه شده بودیم. کنار برنامه WATER SHOW یک دکه پاپ کورن فروشی بود که کمی گرسنگیمان را برطرف کرد.
روز سوم: فلفل ها چشمک می زنند.
هتل همراه با صبحانه است اولین صبحانه هندی را با چای ماسالا نوش جان کردیم. بعد از صبحانه با مترو به سمت جاهای دیدنی دهلی از جمله مسجد جامع و بازار اصلی و قدیمی هند Chandi chowk رفتیم(هتل نزدیک ایستگاه kailish kolony بود). مترو تمیز و خلوت بود معمولا قشر کارمند از مترو استفاده می کنند. مسیرهای مترو را از اینترنت گرفتیم. دم ورودی مترو هم نقشه آن مشخص بود. نکته جالب این بود که ورودی مترو بازرسی داشت. با نفری 40 روپیه وارد مترو شدیم.
یکی از نکاتی که در هند بارها و بارها به چشم میبینیم همزیستی مسالمت آمیز انسان و حیوان است. اینجا حیوان بودن جرم نیست اینجا هر دو مخلوق خدا هستند و یکی به دیگری آزار نمی رساند. حیوان ها از انسان ها هراس ندارند. یاد ایران افتادم که در هر گذر از کنار یک گربه که رد میشویم با چشمانی مملو از کنجکاوی و ترس نگاه می کند که انسان جان تکلیفت چیست تو از آن قشر حیوان دوستی یا باید یک پای دیگر هم قرض کنم و از دست تو فرار کنم؟(البته به غیر از گربه های بوستان گفتگو) هند تکلیف حیوانات معلوم و مشخص است در گوشه خیابان بی خیال و بخواب ..
از مترو که خارج شدیم با منظره جالبی روبرو شدیم مسجد جامع و بازاری که در اطراف اون قراردادشت. نحوه فروش میوه در این شهر متفاوت است عکس ها دقیق این تفاوت را نشان می دهند. یکی از وسایل نقلیه که زیاد در هند دیده می شود دوچرخه سوارانی است که مسافر کشی می کنند. بارها با خودم فکر کردم اگر من جای این مرد بودم و باید هم زمان یک یا دو نفر را می کشیدم چه میشد؟
مسجد جامع دهلی یا جامع مسجد یا مسجد جهاننما، از مهمترین مساجد هندوستان است. حیاط بیرونی مسجد از ماسه سنگ قرمز و دیوارها از سنگ قرمز و مرمر سیاه و سفید ساخته شده و دارای دو منار و سه گنبد مرمرین اصلی و چند گنبد و مناره کوچکتر میباشد. مسجد جامع دهلی بین سالهای ۱۶۵۰ تا ۱۶۵۶ میلادی/ ۱۰۶۰ تا ۱۰۶۶ هجری قمری به دستور شاه جهان پنجمین امپراتور گورکانی هند و سازنده تاج محل ساخته شده است.
در این مسجد هم مثل بسیاری از مکان های دیگر هند خط فارسی را می توان مشاهده کرد. عده ای توریست اروپایی در حالی مشغول عکس گرفتن بودن که نمی دانستند هم زمان هنر پیشه یک فیلم سینمایی هستند با کلی تماشاچی هندی به اتفاق پنج ایرانی! ساعت نماز را به دیوار زده بودند. برای مسجد چون مسلمان بودیم ورودی پرداخت نکردیم.
برای مسجد چون مسلمان بودیم ورودی پرداخت نکردیم. از در مسجد که خارج شدم و با منظره روبه رویم مواجه شدم؛ لحظه ای پاهایم سست شد. یاد مادرم افتادم که او هم از همسایه شنیده بود هند شلوغ و کثیف است. لبخندی زدم و به خود گفتم من برای تجربه همه چیز به هند آمده ام. وارد Chandi chowk شدیم.
ابتدا هنگ بودم در لحظه آنقدر آدم و صحنه های جذاب بود که نمیدانستم به کدام نگاه کنم. در این کشور در هر کجا که باشید نمی توانید از یاد آنچه که می پرستید غافل شوید. در تاکسی، در مغازه و در بازار به هرکجا که بروی نمادی پیدا خواهی کرد و یا بزرگتر معبدی خواهی یافت. هرچند در جستجویش هم لازم نیست باشی سربگردانی می بینی... به همین راحتی...
چاندی چوک بزرگترین و قدیمیترین بازار دهلی است که اهمیت معماری، تاریخی و فرهنگی آن باعث شده همیشه در لیست بهترین جاهای دیدنی دهلی باشد. این بازاربیش از 300 سال پیش به دستور شاه جهان ساخته شده است. اما شاه جهان کیست که در دهلی و آگرا زیاد باهاش کار داریم؟ شهابالدین محمد شاه جهان یا شاه جهان اعظم فرزند جهانگیر و پنجمین امپراتور سلسله گورکانیان هند است که 31 سال و بین سالهای۱۶۲۷ – ۱۶۵۸میلادی بر بخش بزرگی از شبهقاره هند حکومت کرد. شاه جهان مانند پدربزرگش اکبرشاه عاشق هنر و معماری و شعر و ادب فارسی بود.
حاکم عادلی بود و در دوره او بزرگترین اقتصاد جهان را هند داشت که از سلسله چینگ چین پیشه گرفت. هیچ پادشاهی در طول تاریخ هند به اندازه شاه جهان از خود کارهای عظیم معماری و هنری برجای نگذاشته است. در این خصوص تنها کافی است به شاهکار تاج محل و آرامگاه آصفالدوله ، قلعه آگره و قلعه سرخ دهلی اشاره کرد که شهرت جهانی دارند.
چاندی چوک بازار بزرگی است و از چندین زیر مجموعه تشکیل شده است. گروه ما چون عاشق ادویه است رهسپاربازار ادویه Khari Baoli شد(همه این بازار ها را از نقشه گوگل مسیر میزدیم و پیش میرفتیم). هند، دهلی و بازار ادویه ؛ من در مرکز ادویه دهلی بودم. فلفل ها چشمک می زدند. توان مقاومت نداشتم به سمتشان میرفتم و در ازای روپیه آنها را صاحب می شدم. در این بازار انواع ادویه ها را میشد پیدا کرد خیلی تاجران با ایران داد و ستد داشتند. وقتی می فهمیدند ایرانی هستیم کلی تحویل می گرفتند. در هند ما حس غربت نداشتیم.
هندی ها به ما می گفتند شما برادر ما هستید ما باهم در زمان های گذشته یکی بودیم. گوشه بازار یک دکه آب نیشکر میفروخت. همراه با لیمو خیلی خوشمزه بود. در چاندی چوک عودهای دست ساز خوبی خریدیم.
در هند درخت انجیر معابد همه جا به وفور یافت می شود عموما هم کنارش چیزی برای عبادت هست.
برای دیدن این بازار روزها وقت لازم است و چون درسفر عموما امکانش نیست بهتره هرنفر به بخشی برود که بیشتر مورد علاقه اش است. در هر کشوری امتحان کردن غذاخوری هایی که مردم محلی در آن هستند و شلوغ هست را در هر بازار محلی باید امتحان کرد. در بازار رستورانی را یافتیم که شلوغ بود و غذای گیاهی داشت. ما Veg Thali را به 230 روپیه امتحان کردیم و واقعا خوشمزه بود.
مقصد بعدی در ادامه بازار چاندی چوک معبدGANJ SAHIB GURDWARA SIS هندوها بود. کفش ها را درآوردیم، پاها را درون یک حوض آب زدیم و وارد شدیم. مردی جلو آمد و به آقایان گفت که باید دستمالی به سر ببندند(خانم ها چون روسری دارند نیازی نیست). وارد سالن بزرگی شدیم و در گوشه ای نشستیم. ذکرهایی می خواندند بعد موسیقی شروع شد. هرچند اجازه عکس برداری نداشتیم اما با اجازه یکی از نوازندگان، از آنها عکس و فیلم گرفتیم. نکته جالبی که در این معبد وجود داشت گروه گروه آدم هایی بود که برای غذای نذری مراجعه می کردند. در سالنی به طور منظم می نشستند و برای آنها غذا توزیع می شد.
مشکلی که در هند وجود داره توالت های معابد یا مکان های عمومی شهر هاست که شلنگی در کار نیست زیر شیر همه یک سطل آب است که می توان از آن استفاده کرد. در ادامه به سمت RED FORT رفتیم. به دلیل استفاده نظامی اجازه ورود به قلعه نیست و فقط از بیرون می توان نظاره گر بود. مقصد بعدی Delhi Gate بود که ریکشا گرفتیم.
این بنا بهعنوان یادبود تمامی جنگهای هند شناخته میشود و نشانی است برای یادآوری ۹۰ هزار سرباز هندی ارتش بریتانیا که در جنگ جان خود را از دست دادهاند. این سربازان در مبارزه برای امپراتوری بریتانیا در هند، یا بیشتر در جنگ جهانی اول و همچنین در جنگ سوم انگلیس و افغانستان جان باختهاند. این بنا از سنگ ماسه قرمز و گرانیت ساخته شده است. در شب این دروازه با رقص نور فوق العاده اش بسیار زیباست. بر روی دیوارهای این دروازه نام سربازان حک شده است. اطراف این دروازه فضای سبز بزرگ و زیبایی است. برای نشستن و لذت بردن عالی است. این پارک یک ساعتی برای لذت بردن زمان می خواهد. از شانس خوب ما در همان ساعت اطراف دروازه برنامه یوگا برقرار بود. با یکی از استادان آشنا شدیم. ازهمه کشورها برای این برنامه جمع شده بودند. مدیتیشن هم انجام دادیم و کلی انرژی گرفتیم.
روز چهارم: بازار گردی
درست است که به مکان های تاریخی علاقه دارم اما از بازارها هم نمیتوانم چشم پوشی کنم. با یک ریکشا خودمون را به Sarojini Market رساندیم. بیشتر این بازار لباس است. با توجه به قیمت لباس در هند، لباس با قیمت مناسب می توان در این بازار پیدا کرد اما اگر به دنبال لباس های خاص باشیم این بازار را پیشنهاد نمیکنم. قیمت کتاب در هند مناسب است اگر اهل مطالعه به انگلیسی باشید این بازار برای خرید کتاب مناسب بود. دو جلد کتاب به قیمت 350 روپیه خریدم. حوالی ظهر به سمت Janpath Market رفتیم. در همان خیابان برای ناهار به مک دونالد مراجعه کردیم.
با ورود به سالن مک دونالد انگار به ایران وارد شدیم. مملو از ایرانی بود. برای دو نفر به 690 روپیه غذا خوردیم. مغازه ها بر خیابان بود. به غیر از لباس صنایع دستی هم بود. قیمت ها برای خرید مناسب بود و به نظر من شیک تر و بهتر از Sarojini Market بود. شال کشمیر به قیمت مناسب در این بازار پیدا کردم.تعدادی لباس هم خریدم. ویژگی لباس هندی این است که درصد نخ بالایی دارد. سبک است اما بعد از شستن آب رفته و از شکل و قیافه اولش هم می افتد. در هرصورت به نظرم زیاد نباید برای خرید لباس وقت گذاشت. باران مدل هندی کم کم شروع شد. جایی پناه گرفتیم. یک موسسه ارائه دهنده تور برای دهلی و اطراف را پیدا کردیم. کلی باهاش صحبت کردیم ولی قیمت های گرونی داشت و برای ما برای رفتن به آگرا به صرفه نبود. خسته به هتل برگشتیم.