ناماسته هندوستان

4.7
از 12 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
ناماسته هندوستان

روز پنجم: عشقی سپید

5 صبح یک میتسوبیشی 7 نفره ( از قبل با هتل هماهنگ کرده بودیم) ما را به سمت آگرا برد. که برای دو نفر 5000 روپیه تا پایان روز دریافت کرد. سرعت مجاز در اتوبان 80 کیلومتر بود. ماشین GPS داشت و سرعتش چک میشد. اطراف اتوبان سبز و زیبا بود. ساعت 9 صبح به شهر آگرا رسیدیم. باران هندی وار می بارید. یک کیلومتر آخر محوطه تاج محل ماشین اجازه ورود نداشت.راننده در پارکینگ پارک کرد و ما سوار یک ماشین برقی شدیم. یک چتر به 300 روپیه خریدیم تا از باران در امان باشیم.

ورودی تاج محل برای توریست های تور آگرا 1300 روپیه بود. نفری یک روکش پا و یک بطری آب تحویل دادند. ابتدا وارد محوطه سبزی شدیم و آرام آرام به سمت یک دروازه هدایت شدیم. هیجان زیادی داشتم دیدن برخی از مکان ها آنقدر خاص است که قلب آدم را برای لحظه ای از تنش جدا می کند و این لحظه ای که آرزویش را داشتم.

عکس شماره 38- دروازه تاج محل
دروازه تاج محل

 

عکس شماره 39- تاج محل از دور
تاج محل از دور

 

عکس شماره 40-تاج محل
تاج محل

 

عکس شماره 41- تاج محل
تاج محل

انگار که ابر و باد و مه و خورشید و فلک به میمنت ورود ما به تاج محل از قبل باهم همکاری داشتند. همه چیز هماهنگ شده بود. زیر غم باران به تاج محل برسی و در هوای غمگین مملو از عشقی سپید آرام آرام زیر یک چتر دو نفری جلو برویم. غم سنگینی بر دلم جولان می داد. قصه عشق شاه جهان را بارها شنیده بودم. اما الان در این لحظه غم معصومانه ای را می دیدم که درون همه سلول هایم فرو میرفت. این غم در جای جای یک نجابتی عظیم و زیبا پنهان شده بود.

باید از ته دل عاشق بود تا حال و هوای تاج محل را فهمید. داخل تاج محل اجازه ایستادن نیست فقط باید مسیری را در یک صف اطراف مقبره طی کرد. داخل تاج محل هم از همان سنگ بیرون و با همان معماری ساخته شده. در واقع جلوه تاج محل همان عکس های ساختمان آن از بیرون است که همگی تا الان مشاهده کرده ایم. اما دیدن این منظره یک بار در زندگی آدم واقعا می ارزد. از در پشتی تاج محل خارج شدیم و این منظره پشت تاج محل است.

عکس شماره 42- منظره پشت تاج محل
منظره پشت تاج محل

اما قصه شاهی که این مقبره را برای همسر فقیدش ساخت و روز ها در بند پسرش در قلعه آگرا اسیر بود و از پنجره ای از دور به قبر همسرش نگاه می کرد دل هر عاشقی را آتش می زند. 

شاه جهان در پانزده سالگی با ارجمند بانو فرزند آصف خان  ازدواج کرد. پس از مرگ پدر تنها با کمک آصف خان، پدرزن خود، توانست بر رقبایش پیروز شود و قدرت را به‌دست آورد. وی پس از نشستن بر تخت سلطنت با نام «شاه‌جهان» شهرت یافت، همسر او نیز به «ممتاز محل» ملقب شد. داستان عشق «شاه‌جهان» و «ممتاز محل» بسیار معروف است. شاه‌جهان و ممتاز محل در سال ۱۶۱۲ ازدواج کردند و ۱۸ سال با یکدیگر زندگی کردند و ثمره این ازدواج ۱۴ فرزند بود که هفت تن از آنان زنده ماندند و بزرگ شدند.

گفته‌اند شاه جهان همسرش، ممتاز محل را بسیار دوست می‌داشت و در همه سفرها حتی سفرهای جنگی نیز او را به همراه خود می‌برد. در یکی از این سفرهای جنگی ارجمند بانو که باردار بود سخت دچار درد و کسالت شد. شاه جهان فوراً خود را به او رساند. ممتاز محل پیش از مرگ از شوهرش خواست که پس از وی زنی نگیرد و برای او آرامگاهی بسازد که با آن جاوید بماند. شاه‌جهان هر دو وصیت را با جان و دل اجرا کرد. نوشته‌اند که شدت علاقه شاه‌جهان به همسرش چنان بود که تمامی موی سرش پس از دو سال سفید شد.

بعد از تاج محل رهسپار قلعه آگرا شدیم. ورودی توریست 600 روپیه و هندی ها 50 روپیه بود. از یک مرد هندی درخواست کردم که برایمان بلیط بگیرد. با ترس و لرز که نکند بفهمد هندی نیستیم وارد شدیم و به خیر گذشت. رنگ قرمز همه جا با چشمان آدم بازی می کند. 

عکس شماره 43- ورودی قلعه آگرا
 ورودی قلعه آگرا

 

عکس شماره44- قلعه آگرا
 قلعه آگرا

از یک مرد هندی درخواست کردم که برایمان بلیط بگیرد. با ترس و لرز که نکند بفهمد هندی نیستیم وارد شدیم و به خیر گذشت. رنگ قرمز همه جا با چشمان آدم بازی می کند. معماری اینجا باب عکس گرفتن است و این جا دارای یکی از غم انگیز ترین مناظر دنیاست. منظره ای که شاه جهان بعد از زندانی شدن در قلعه آگرا از آن مقبره همسرش را مشاهده می کرد(عکس شماره 45- منظره جهانگیر شاه از تاج محل). و این هم نمای تاج محل از قلعه آگرا و باز هم قلعه آگرا. 

عکس شماره 45- منظره جهانگیر شاه از تاج محل
منظره جهانگیر شاه از تاج محل

 

عکس شماره 46-نمای تاج محل از قلعه آگرا
نمای تاج محل از قلعه آگرا

 

عکس شماره 47- قلعه آگرا
قلعه آگرا

در بیشتر خیابان ها و شهرها حیوانات را به راحتی در کنارمون مشاهده می کنیم در Chandi chowk میمون ها را میدیدیم که از ساختمان ها بالا و پایین می رفتند(هندی ها بهمون اخطار داده بودند که مراقب کیف هایتان باشید)، سنجاب ها که همه جا هستند، عقاب ها و شاهین ها که بر سر مکان های مقدس می چرخند و این جا در آگرا طوطی های شکرشکن که بی خیال برای خود لب دیوار نشسته بودند. یاد داستان مولوی افتادم. تجمع لب دیوارشان مشکوک بود. شاید در نجات یک طوطی در دیاری دور به شور نشسته اند. یکی می گوید بیخیال می دانید سالانه چند طوطی می میرند؟ این هم روی بقیه، یکی می گوید تو چقدر بیرحمی! به فکر هم نوعت باش. شاید روزی هم تو گرفتار شوی. ..

 

عکس شماره 48- طوطی های شکرشکن آگرا
طوطی های شکرشکن آگرا

در راه بازگشت از قلعه آگرا راننده ما را به فروشگاهی برد که صنایع دستی میفروخت. همه چیز با سنگ مرمر هند درست میشد. نحوه ساخت نقش های تاج محل و معماری جالب آن هم در این فروشگاه در معرض نمایش بود. جالب است بدانید که احمد لاهوری و برادرش استاد حمید لاهوری سرمعماران ایرانی سازنده تاج محل بودند. در این فروشگاه یاد گرفتیم که چطور مرمر اصل را از پلیمر و آهک تشخیص دهیم. روش ساده بود سنگ مرمر نور را از خود عبور می دهد و تقلبی خیر! 

عکس شماره 49- نحوه ساخت نقش های تاج محل
نحوه ساخت نقش های تاج محل

ساعت 5:30 حرکت کردیم و 10 شب به دهلی رسیدیم. بین راه یک ساعتی برای بنزین و استراحت در یک بین راهی ایستادیم یک چای ماسالا عالی در استکان های گلی خوردیم و طرز تهیه صحیح چای ماسالا را حضوری از هندی ها آموختم. چیزی که در هند زیاد می بینم آموزش کاهش مصرف پلاستیک است. عموما لیوان ها کاغذی یا گلی است. بعد از خرید هم کمتر کیسه پلاستیکی دریافت می کنیم.

روز ششم: فرار از میمون ها 

بعد از صبحانه با ریکشا به سمت LODI GARDEN رفتیم. پارکی بزرگ با مقبره هایی که مربوط به زمان LODI هاست. این پارک خانه  پرندگان مختلف است.

عکس شماره 50- لودی گاردن
لودی گاردن

 

عکس شماره 51- پرندگان لودی گاردن
پرندگان لودی گاردن

فضاهای سرسبز و پراز گلی را اینجا برای عکس برداری می توان پیدا کرد. به هر طرف چشم می انداختیم یک یا دو نفر در حال مراقبه و یوگا بودند. صدای پرندگان سکوت پارک را مخملی می کرد. هرچند طاووس ندیدیم اما همینطور که قدم میزدیم با تعدادی میمون ها مواجه شدیم که در حال بازی بودند. در هند بارها این اخطار را خوانده بودم که به میمون ها نزدیک نشوید، به آنها خوراکی ندهید، در چشمان آنها نگاه نکنید. کودک گروه ما برای بازی به سمت میمون ها رفت؛ ما هم به آنها نزدیک تر شدیم که در کنار او باشیم.

ناگهان یکی از میمون ها جیغ بلندی کشید؛ در ادامه او بقیه میمون ها هم جیغ زنان به او نزدیک شدند و در کسری از ثانیه حدود 30 میمون وحشیانه به سمت ما هجوم آورند. ما دو پا داشتیم دو پای دیگر هم قرض گرفتیم و فریاد زنان دویدیم. بیشتر از 100 متر دویدیم. چند مرد هندی به کمک ما آمدند و میمون ها را از آنجا دور کردند. این بار هم به خیر گذشت... هرگز فکر نمیکردم این موجود بامزه می تواند ترسناک هم باشد!

مقصد بعدی بازار Dilli Haat بود. هرکس به دنبال صنایع دستی هندی باشد این مکان بهترین مکان برای اوست. این بازار ورودی داشت و ما با پارتی بازی و کمک از یک مرد هندی توانستیم با ورودی کم وارد این بازار شویم. اقلام این بازار ارزان نیست اما به دیدنش و خرید اقلام خاص می ارزد. با مرد فروشنده کشمیری آشنا شدیم که کلی به ایرانی ها ارادت داشت. میگفت پدرانش ایرانی بودند. یک شال کشمیر از او خریدم البته ارزان نبود و حدود 2 میلیون تومان روی دستم گذاشت.

در این بازار یک دکه ترشی فروشی پیدا کردم که تولید چند زن فروشنده ای بود که همان جا حضور داشتند کلی باهاشون گپ زدیم، عکس گرفتیم و البته یک شیشه ترشی تند و خوشمزه ازشون به مبلغ 150 روپیه خریدیم. بعد از ناهار در King burger خود را به outlet کفش های برند رساندیم. کل بعد از ظهر و عصر را چرخیدیم و کفش هایی به قیمت خوب خریداری کردیم.

روز هفتم: شهر گات ها 

ساعت 13:30 با هواپیمایی Vistara به سمت واراناسی یا بنارس یا کاشی پرواز کردیم(واژه بنارس، شکل دیگر واژه وارانسی است. برخی این نام را برگرفته از نام دو رودخانه ورونه و آسی می‌دانند، که پایه علمی ندارد. از دیگر نام‌های معروف آن کاشی است که ظاهراً از نام یکی از قبایل آریایی نژاد آن منطقه برگرفته شده‌است و به اعتقاد عموم مفهوم براق و درخشان دارد). شاعران و ادبای فارسیگوی بسیاری در زمان اکبرشاه، جهانگیرشاه و شاه جهان، اهل بنارس بودند یا در آنجا زندگی می‌کردند. بنارس امروزه نیز از مراکز آموزش زبان فارسی است.

هم‌اکنون زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه هندوی بنارس تا سطح دکتری تدریس می‌شود و در مدرسه دینی الجامعةالسلفیة این شهر نیز طلاب فارسی می‌آموزند. حدود 45 دقیقه در هواپیما نشسته بودیم تا اجازه بلند شدن بگیرد. هواپیمایی خوبی بود و یک برنج هندی تند نوش جان کردیم. یک ساعت و پانزده دقیقه پرواز طول کشید. فاصله فرودگاه تا شهر 20 کیلومتر است و با یک سوزوکی برای دو نفر به مبلغ 350 روپیه خود را به هتل رساندیم.

اینجا پر از کوچه پس کوچه های باریک است. ساختمان های قدیمی و شهری که مدت هاست از حضور این همه آدم شاید به تنگ آمده است. هتل 4 ستاره Surya Kaiser Palace نزدیک رودخانه Varuna واراناسی که در بدو ورود با یک شربت لیمو لایت از ما پذیرایی کردند. حیاط هتل زیبا بود. این هتل را برخلاف هتل دهلی به همه پیشنهاد می کنم.

عکس شماره 52- حیاط هتل واراناسی
حیاط هتل واراناسی

با یک ریکشا به سمت جدیدترین گات Namo Ghat (هشتادو ششمین گات) رفتیم. سه دست در حال ناماسته... از نظر هندی ها این گات که در محل گاتی قدیمی ساخته شده است مکانی است که  استراحتی را بعد از شلوغی زندگی شهری ارائه می دهد و بازدیدکنندگان را دعوت می کند تا در پناهگاهی آرام غوطه ور شوند که ذهن، بدن و روح را جوان می کند.

 

عکس شماره 53- ناموگات
ناموگات

 

ما در ایران وقتی می خواهیم به تعداد زیادی اشاره کنیم ضرب المثلی داریم که می گوید به اندازه موی سرش، حالا اینجا در هند می گویند به اندازه برنج! فرقی نمی کند تعداد موی سر یا برنج هرکدام را که در نظر بگیرید اینجا در این شهر مجسمه و محل عبادت وجود دارد. جالب اینجا بود که در بدو ورود مسجد شیعیان را هم دیدم. واراناسی یکی از قدیمی ترین شهرهای دنیاست و قدمت آن به 3000 سال پیش برمیگردد. واراناسی شهر عجیبی است. هرچقدر هند کشور دین هاست. واراناسی نسخه کوچک شده آن است. ظاهرا همه در کنار هم سالهاست زندگی می کنند. هرکس به مبحث ادیان علاقه ای داشته باشد. فقط کافی است به این شهر بیاید و در خیابان ها و کوچه های این شهر قدم بزند.

عکس شماره 54-خدایان واراناسی
خدایان واراناسی

 

عکس شماره 55- مسجد شیعیان در واراناسی
مسجد شیعیان در واراناسی

واراناسی یکی از قدیمی ترین شهرهای دنیاست و قدمت آن به 3000 سال پیش برمیگردد. واراناسی شهر عجیبی است. هرچقدر هند کشور دین هاست. واراناسی نسخه کوچک شده آن است. ظاهرا همه در کنار هم سالهاست زندگی می کنند. هرکس به مبحث ادیان علاقه ای داشته باشد. فقط کافی است با تور واراناسی به این شهر بیاید و در خیابان ها و کوچه های این شهر قدم بزند.

روز هشتم: ساحل گنگ 

با ساجی راننده شب گذشته ساعت 5:30 صبح قرار گذاشتیم. اول صبح دسته دسته مردم درخیابان  درحال خرید و فروش گل بودند. برایم عجیب بود که سرنوشت این همه گل بعد از تقدیم به معابد چه می شود؟ آیا همه حیف و میل می شود؟ اما بعد فهمیدم که هندی ها فکرش را کرده اند و گل ها جمع آوری شده و تبدیل به عود می شود. در واقع یکی از درآمد معابد از همین طریق است. ما را از کوچه های مختلف به سمت رود گنگ برد. عده ای با صدای بلند زنگ در حال مدیتیشن آرام نشسته بودند و انگار در این دنیا هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد. سوار یک قایق پارویی شدیم(دو نفر500 روپیه) و در کنار گات ها پارو زد.

عکس شماره 56- صبح در ساحل گنگ
صبح در ساحل گنگ

 

عکس شماره 57- قایق های رود گنگ
قایق های رود گنگ

 

عکس شماره 58- بر روی رود گنگ
 بر روی رود گنگ

 

کنار یک گات مرده سوزی ایستاد. عده ای در حال سوزاندن یک مرده بودند. یک قایق با چند نفر مسافر اروپایی کنارمون ایستاد. آنها هم با کنجکاوی نگاه می کردند. دو نفر خانم خلاف جهت گات نشستند، طاقت دیدن این صحنه ها را نداشتند. این که ما طاقت داشتیم یا خیر بماند. سبک زندگی متفاوت ما بود که ما را بی تفاوت کرده بود. سوزاندن که تمام میشد خاکستر ها را کنار رودخانه با یک استامبولی خالی می کردند.

عکس شماره59- گات مرده سوزی
گات مرده سوزی

 

آب کثیف بود. زنان و مردان در آب بودند. زنان همگی با لباس بودند اما مردها خیر. مدام سر خود را زیر آب میبردند. کنار رودخانه اجابت مذاج می کردند. آنقدر در لحظه اتفاق در حال افتادن بود که با دو چشم نمی توانستم هم زمان همه را رصد کنم.

عکس شماره 60- مردم در ساحل گنگ
مردم در ساحل گنگ
عکس شماره 61- مردم در رودخانه گنگ
 مردم در رودخانه گنگ

 

به هرچه اعتقاد داشته باشیم همان اتفاق می افتد؛ شاید این مردمان هم با شستن خود در این رودخانه واقعا پاک می شوند، آیا این طور خواهد شد؟ طلوع خورشید بر روی گنگ زیبا بود هرچند اینجا در کنار خدایان هم طلوع خورشید مانند طلوع خانه ما بود.

 

عکس شماره 62- طلوع در رودخانه گنگ
 طلوع در رودخانه گنگ

مقصد بعدی معبد Durga بود. معبدی قرمز خالص!در تمام معابد اجازه ورود با کفش نیست. کفش ها را در می آوریم و در گوشه ای به یک مغازه دار تحویل می دهیم و به سمت معبد می رویم. کلی زیارت گاه کوچک اطراف این معبد بود.

عکس شماره 63- معبد دورگا
معبد دورگا
عکس شماره 64- اطراف معبد دورگا
 اطراف معبد دورگا

 در این شهر سر خدایان خیلی شلوغ است. صف خانم ها و آقایان جدا بود. یک به یک نارگیل و گل تقدیم معبد می کردند. دو نفر اطراف مجسمه ایستاده بودند و مردم را هدایت می کردند و هدایا را تحویل می گرفتند. در قسمتی دیگر پارچه های قرمز گره می زدند. تشابهات فرهنگی در این معابد زیاد می بینم.

عکس شماره 65- داخل معبد دورگا
داخل معبد دورگا

مقصد بعدی معبد Hanuuman بود این دفعه با جدیت اجازه عکس برداری نداشتیم. دوربین را درب ورودی تحویل دادیم. باز مردم در حال تقدیم گل بودند. درگوشه ای از معبد زن و مرد نشسته بودند و با نوای سنج و دهل دست می زدند و آواز شاد می خواندند. در واراناسی سفال های قرمز خوشگلی میبینیم که نتوانستم نخرم.

عکس شماره 66- سفال های واراناسی
 سفال های واراناسی

برای صبحانه به هتل برگشتیم. بعد از صبحانه ساجی ما را به سمت معبد Kalbero برد. صف شلوغی داشت. آنقدر توریست توریست کردیم که فردی از در خروجی ما را وارد معبد کرد. مجسمه ها معمولا در معابد داخل اتاقک کوچکی قراردادند که زیارت کننده ها فقط از بیرون و پشت نرده ها اجازه دیدن دارند. مرد هندی در اتاقک را باز کرد و ما را وارد اتاقک کرد. گردن هرکداممان حلقه ای گل انداختند جلوی مجسمه ادای احترام کردیم اما اجازه عکس برداری ندادند. به نظر خودمان کارمان تمام شد و تشکر کردیم و خواستیم خارج شویم که اجازه نداد.

گفت باید نفری 500 روپیه پول پرداخت کنید. ما قبول نکردیم. جلوی در ایستاد که خارج نشویم. دو مرد داخل اتاقک بودند و ما چهار نفر با یک بچه. تمام تنم شروع به لرزیدن کرد. گفتیم گل ها را نمیخواهیم. پول نداریم. بگذار برویم گفت نه. گفتیم باشه پول می دهیم فقط بگذار برویم. مانده بودیم که چه عکس العملی نشان دهیم. به هیچ جایی راه نداشتیم صدایمان هم به هیچ کس نمی رسید. نمیدونم چی شد که یکدفعه در را باز کرد و ما سریع خارج شدیم. این هم به خیر گذشت. یکی از مردها ما را گوشه ای از معبد برد یک چوب را از بالا تکان می داد و چیزی می خواند خواست یک به یک دست بندی دستمان کند.

من قبول کردم گفت 200 روپیه بده خلاصه پول را دادم و سریع از معبد خارج شدیم. مقصد بعدی معبد  Wish wanath بود. راه درازی بود. بعد از رسیدن متوجه شدیم که مسلمان ها اجازه ورود ندارند. یک نفر گفت فردا صبح قبل از طلوع بیایید لباس هندی های را بپوشید و مانند هندی ها وارد معبد شوید. ترسیدیم یاد حرف کنسولگری بمبئی افتادیم که گفت سعی کنید در گیری با پلیس نداشته باشید. پلیس های اینجا دقیقا شبیه فیلم های هندی هستند خوش تیپ اما جدی و ترسناک. بیشترین جایی که ارتشی میبینیم در فرودگاه هاست هر طرف نگاه می کنیم یک نفر ایستاده است. همه هم انگار در دم قصد حمله دارند.

بعد از خوردن برنج کشمیری در رستوران هتل راهی Aart Ceremony در ساحل گنگ شدیم. برای دیدن این مراسم باید طوری برنامه ریزی کرد که عصر یک ساعت قبل از غروب در محل حضور داشته باشیم. چون جمعیت زیادی حضور دارند و برای نشستن با منظره مناسب گزینه های زیادی برای انتخاب نیست. همان ها هم سریع پر می شوند. راه زیادی بود کلی پیاده رفتیم تا به گنگ رسیدیم این مراسم غروب ها در ساحل گنگ اجرا می شود.

عکس شماره 67- مراسم غروب ساحل گنگ
مراسم غروب ساحل گنگ

جمعیت زیادی برای مشاهده آمده بودند پر از توریست های اروپایی بود. چند نفر مشغول دعا و نیایش بودند و هم زمان زنگ هایی را به صدا در می آوردند اما دیدن مردم در خلال مراسم جالب تر بود؛  یکی نقش بر پیشانی میزد، یکی پر طاووس میفروخت و یکی چای ماسالا میفروخت. در شهر مردگان هرکس به فکر کاسبی خویش است. 

 

عکس شماره 68- آتش گردان در مراسم غروب ساحل گنگ
آتش گردان در مراسم غروب ساحل گنگ

 

عکس شماره 69- نقش بر پیشانی
نقش بر پیشانی

 

عکس شماره 70- مرد پر طاووس فروش
مرد پر طاووس فروش
عکس شماره 71- پسرک چای فروش
پسرک چای فروش

روز نهم: در مدرنیته هند 

یک تاکسی به قیمت 1000 روپیه برای فرودگاه گرفتیم. ساعت 16:30 به سمت بمبئی پرواز داشتیم. چند شیشه روغن در کوله دستی که وارد هواپیما میکردم گذاشته بودم به خیال خودم در ساک نباشد. بازرسی اجازه عبور نداد. مجبور شدم یک کیف در فرودگاه بخرم و روغن ها را وارد بار کنم. بازهم هواپیمایی Vistara بود. در کنارم یک خانم هندی نشسته بود از سرو وضعش مشخص بود پولداره. مثل همون هایی که در فیلم ها نشون میده گیاه خوار بود و غذای گیاهی سفارش داد. چند بار لبخند زدم که با او صحبت کنم اما مشغول تر از این حرف ها بود. 

فردوگاه بمبئی از دهلی بهتر و مدرن تر بود. با اتوبوس نفری 185  روپیه به سمت هتل رفتیم هتلمان 3 ستاره با نام    Reagent Hotel نزدیک دروازه بمبئی، هتل تاج بود.

عکس شماره 72- هتل بمبئی
هتل بمبئی

با گشت اتوبوس تقریبا همه جای شهر را دیدیم. پل معروفی که از روی آب رد میشد. ایستگاه قطار معروف بمبئی با نورپردازی زیبایش و ساختمان های با معماری اروپایی، بمبئی معماری واقعا زیبایی دارد. 

روز دهم: گشتی در بمبئی 

صبح گشتی اطراف هتل تاج معروف و دروازه بمبئی زدیم. در حال قدم زدن موشی از زیر پای من رد شد هنوز جیغ نزده بودم که رفت زیر پای دو زن هندی، من فریاد میزدم موش زیر پایتان است، بانوی بزرگوار بدون کوچک ترین توجه و عکس العملی به حرف زدنش ادامه داد و موش قصه ما به راهش ادامه داد و رفت. خلاصه که در هند فقط ما هستیم که از موش می ترسیم آنها برایشان راه رفتن در کنار موش یک روز عادی در ساحل دریاست. 

عکس شماره 73- دروازه بمبئی و هتل تاج
دروازه بمبئی و هتل تاج

شهر مدرنی که چیزهای عجیب هم در قدم زدن در آن دیده می شود. خانواده ای که در کنار خیابان زندگی می کردند. کف سنگفرش پیاده رو لباس می شست و عجیب تر با موبایلش صحبت میکرد.

عکس شماره 74- خانواده گوشه خیابان بمبئی
 خانواده گوشه خیابان بمبئی

بعد از بازدید از بیرون و داخل ایستگاه راه آهن chhatrapati shivaji در اطرافش تعدادی تورهای داخل شهری پیدا کردیم و یک ماشین با راننده کرایه کردیم که برای دو نفر 1500 روپیه پرداخت کردیم.

عکس شماره 75- ایستگاه قطار بمبئی
ایستگاه قطار بمبئی

 

عکس شماره 76- داخل ایستگاه قطار بمبئی
داخل ایستگاه قطار بمبئی

ابتدا ساحل marine drive که به نظرم روز اصلا جای مناسبی برای توقف نیست چون فوق العاده گرم بود، موزه پرنس whales که در ادامه توضیح می دهم، حاج علی درگاه که در ساعت مراجعه ما که حدود ظهر بود اجازه ورود نداشتیم و بیخیال آن شدیم، معبد Jain که بیشتر مخصوص بانوان بود و از معروف ترین معابد هند هست و بسیار زیبا بود و Kamala anehru park که من اسمش را میگذارم پارک چکمه... پارک زیبایی بود ولی ارزش وقت گذاشتن نداشت و آپارتمان میلیاردر هندی، موکش آمبانی ،که از یک فاصله زیاد ماشین ایستاد و گفت به آن نگاه کنید!

عکس شماره 77- ساحل مرین درایو
 ساحل مرین درایو
عکس شماره 78- معبد جین
معبد جین

 

عکس شماره 79- پارک چکمه بمبئی
پارک چکمه بمبئی

موزه پرنس ویلز ورودی 150 روپیه داشت عکس برداری با دوربین ممنوع بود اما موبایل اشگالی نداشت. موزه جالبی بود مملو از قسمت های تاریخی بود و الماسی به عنوان کوه نور هم در آن قرارداشت.البته شنیده ها حاکی از آن است که این الماس برروی تاج ملکه بریتانیاست. 

عکس شماره 80- مجسمه گانش
 مجسمه گانش

 

عکش شماره 81- موزه پرنس ویلز
 موزه پرنس ویلز
عکس شماره 82- موزه پرنس ویلز
موزه پرنس ویلز

 

عکس شماره 83- الماس کوه نور
الماس کوه نور

 یکی از معبد هایی که بازدید داشتیم معبدی بود که برخلاف معبد هایی که این چند روز دیده بودم، گل های نیلوفر تقدیم این معبد می کردند. اینجا هم زمین را می بوسند.

عکس شماره 84- گل های نیلوفر تقدیم به معبد
گل های نیلوفر تقدیم به معبد
عکس شماره 85- بوسه بر زمین
 بوسه بر زمین

 مجسمه هایی که مقدس بودنشان فلسه ها دارد و باید در موردشان مطالعه کرد.. 

عکس شماره 86- مجسمه های عجیب
مجسمه های عجیب

آخرین مقصد گشت رختشویخانه بود که فقط از بالا می توان مشاهده کرد و باور کنید فقط همین است که در عکس می بینید و بس... 

عکس شماره 87- رختشویخانه
 رختشویخانه

 بعد از ناهاری که دیگر عصرانه بود در رستوران دهلی رهسپار یک ساحل خنک شدیم و تا شب روی شن های سفید ساحل اتراق کردیم. برایم جالب بود که لب ساحل در مقابل دکه ها میز و صندلی نبود و مردم روی حصیر می نشستند.

عکس شماره 88 -ساحل بمبئی در شب
ساحل بمبئی در شب

روز یازدهم: وداع با هندوستان

هتل ما چون در منطقه کولابا بود نزدیک خیابان اصلی این منطقه که مرکز خرید بزرگی است قرار داشت. قیمت ها در اکثر مغازه ها و دست فروش ها مناسب بود و مکان مناسبی برای خرید بود. این منطقه برای هتل گرفتن به نظرم منطقه خوبیه. چون دسترسی خوبی به مکان های دیدنی و مرکز خرید دارد. کیفیت جنس ها هم از دهلی بهتر بود. روز آخر تصمیم گرفتیم سری به شور بازار بزنیم . در هتل به ما گفتند پول زیادی همرهتان نبرید و مراقب جیب هایتان باشید.

با تاکسی های سیاه خوشگل بمبئی به آنجا رسیدیم . دیدن مغازه های آنتیک آنجا هوش از سر آدم می برد. محشر است اما گران. چند تکه آنتیک خریدیم. عصر را در کولابا آخرین روپیه هایمان را خرج کردیم. چیزی که در این کشور عادی است و زیاد می بینم خانم های موتور سوار است که همگی هم کلاه بر سر دارند.

عکس شماره 89- خانم موتور سوار
خانم موتور سوار

آفتاب بمبئی دیگر رمقی برای ماندن نداشت. امروز با شدت تابیده بود و حسابی خود را خسته کرده بود. بیحال دقایق پایانی روز را سپری می کرد. خوب درکش می کردم چون من هم دیگر رمقی برای راه رفتن نداشتم. روی پله یک سوپر از خستگی نشستم. فرشید گفت بیا به کافه آن سمت خیابان برویم.

گفتم: کافه که بعد از ظهر رفتیم. باورت میشه عرض خیابان را نمی توانم طی کنم؟ فقط میخواهم این ساعت پایانی را بنشینم و به مردم نگاه کنم. فرشید کنارم نشست و دیگر حرفی نزد.

چشمانم یک به یک مردم را دنبال میکرد؛ از جوان هایی که دست در دست هم قدم میزدند تا پیرمردی که آرام آرام دستش را به دیوار پناه کرده بود و جلو میرفت. آنطرف تر یک خشکشویی بود. مرتب لباس ها را آویزان کرده بود. پیشخوان تر وتمیزی داشت. گربه ای دور و برمان می چرخید. چند باری فرشید او را دور کرد اما فایده ای نداشت. به آسمان نگاه کردم دیگر شب شده بود، نه گرما کلافه ام می کرد و نه سرمایی بود که کنار خیابان نشستن را برایم سخت کند. من در نقطه پایانی سفر بودم، چقدر زود گذشته بود. از مادرم به یاد دارم که همیشه میگفت عمر سفر کوتاه است.

یک لحظه دلم گرفت. اون همه هیجان و اضطراب تمام شده بود. من آرام و خسته در گوشه ای از یکی از خیابان های بمبئی هندوستان نشسته بودم. صحنه ای که دیگر در عمرم تکرار نخواهد شد. به یاد تدارکات قبل از سفر افتادم که چقدر تلاش کرده بودیم تا بتوانیم برنامه ریزی خوبی داشته باشیم. چقدر حرف شنیده بودیم که هندوستان مقصد تمیزی نخواهد بود. حالا من اینجا بودم، جسمم دیگر توان نداشت اما روحم سرزنده شده بود.  سفر را پشت سر گذاشته بودم و من آن انسان ده روز پیش نبودم.

آدم های زیادی را دیده بودم، از شهرهای زیادی بازدید کرده بودم. زندگی فقط در ایران من نیست. زندگی اینجا هم در این نقطه کره زمین برای عده ای سخت و برای عده ای آرام در جریان است. اینجا هم مردمانی دارد که روز را با تکه ای نان چاپاتی میگذرانند و مردمانی که در قصرهای چند طبقه زندگی می کنند. اینجا هم زندگی بیرحم است و باید تلاش کرد. من اینجا در هند یاد گرفتم که باید دوست داشت باید زندگی را، آدم ها را، حیوانات را دوست داشت. باید عشق ورزید تا جهان زیباتر شود. باید عشق ورزید تا دنیای پر از کینه و ترسناکی که بشر ساخته است جای بهتر و امن تری برای زیستن شود.  

من عاشق سینه چاک هندوستان شدم. عاشق یوگا در کنار دروازه هند، عاشق طلوع گنگ و عاشق ساحل بمبئی... من عاشق مردمانی شدم که در کوچه و بازار هرکجا با آنها هم صحبت شدم با کلامی گرم و صمیمی از مردم ایران تعریف کردند و ما را برادر خود نامیدند. من در این کشور حس غربت نداشتم. راه رفتن در جای جای این کشور برای من پر از حس شادی و امنیت بود. من را از دزدی انسان و حیوان ترساندند و خوشبختانه هیچ کدام را در این سفر ندیدم. سفر به هندوستان برای من تجربه بی نظیری بود.  با همان اتوبوس که از فرودگاه آمدیم به سمت فرودگاه برگشتیم. پرواز ما 4 صبح بود. و با تعویض هواپیما در دبی حدود 3 بعد از ظهر روز بعدفرودگاه امام خمینی بودیم.

عکس شماره 90- فرودگاه بمبئی
فرودگاه بمبئی

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر