چکیده سفر
از میان رودهایی که بجای آب، خون سیاهی دارد که از میان آتش و آهن جاری شده است، در جستجوی دو خواهری خواهم بود که خدایان عیلامی آنها را تبدیل به سنگ کردند. در میان گور دخمه های عهد باستان، با ارواح پالمیریان هم داستان می شوم و در اطراف کلیسایی متروکه، از شیاطینی خواهم گفت که در میان صخره ها پنهان شده اند. کتیبه هخامنشی را می بینم که قرار بود سندی بر پارسی بودن خلیج فارس باشد، اگر تیشه به ریشه آن نمی زدیم!
مقدمه
من در ابتدای جوانی سفری را به خلیج فارس آغاز کرده ام که هنوز به پایان نرسیده است، چرا که اگر سفر شما برای نان باشد، پایانی ندارد(تا جانی باقیست). هر چه بروید، باز هم مقصد ناپیداست. ولی اگر در این سیری که میتواند بطول عمر آدمی باشد، از مسیر لذت نبریم، ناگهان به خود می آییم که ما مانده ایم و عمری که گذشت! احسان عبدی پور میگوید که "جنوب چه دارد جز اندوه و رقص؟ و ما از غمِ زیاد است که میرقصیم" و من تا حدودی، رقصیدن با اندوه زندگی را از جنوب یاد گرفته ام.
بسیار خوشبخت بوده ام که بندر به بندر این حاشیه زیبا را طی کرده ام، روستا به روستا با مردم دریادل آن نشسته ام و طلوع به طلوع با آفتاب داغ آن برخواسته ام. هرگز تنها به حاشیه این خلیج باستانی قناعت نکردم، دل به میان آن زدم و جزیره به جزیره با آن همسخن شدم. هم روزی خود را برده ام و هم بقدر ادراک خود، لذت برده ام. از قشم و کیش تا لاوان و سیری، هر یک داستانی در خود دارند. هنوز دیوانه نور آبی رنگ پلانکتونهای دوست داشتنی، در برخورد موجهای دریا با سواحل جزیره لارک هستم و هنوز عاشقانه، مبهوت رنگ نقره ای آب در ساحل هنگام هستم. هنوز پاگذاشتن بر خاک رنگارنگ جزیره هرمز به مانند اولین دیدار برایم شیرین است، براستی آیا رنگی هست که در این جزایر یافت نشود؟!
میشود برای هر جزیره ای، عاشقانه ای نوشت و بسیار مردد بودم که کدام را بنویسم. چشم بر همه این رنگها میبندم و دل به جزیره ای میسپارم که سالهاست برای این کشور، مادری کرده است(عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود، عاقبت ننگی بود). هر چند جلال آل احمد، نویسنده و شخصیت مورد علاقه من نیست ولی او ۶۵ سال پیش و با اهتمام ابراهیم گلستان به خارگ سفر کرد و کتاب «خارگ، دُرّ یتیم خلیج فارس» را نوشت که مرجعی ارزشمند در خصوص این جزیره است. امروزه خارگ در مقایسه با روزی که جلال آل احمد برای اولین بار پا به این جزیره گذاشت، شاید کمی یتیم تر شده باشد، قامتش از روزگاری که گذرانده خمیده تر شده باشد و نفسش از فلرهای ریز و درشتش بیشتر گرفته باشد ولی هنوز دارد برای ایران مادری میکند.
جزیره خارگ، جزیره ای کوچک با هشت کیلومتر طول و چهار کیلومتر عرض، در 57 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر قرار دارد. امروزه 93 درصد صادرات نفت ایران، از همین جزیره صورت می گیرد و تصور ایران بدون خارگ همانقدر ممکن است که ایران بدون نفت! اما داستان خارگ، فقط داستان نفت نیست. خارک باستانی ترین و پر راز ترین جزیره خلیج فارس است، بدون هیچ تردیدی!
چگونگی دریافت ویزا، اقامت و سفر به خارگ
حتی حالا که قرار است یک سفرنامه داخلی بنویسم، باید در مورد چگونگی دریافت ویزای سفر به جزیره خارگ توضیح بدهم! بله، برای سفر به خارگ، باید دارای مجوز ورود باشید و برای دریافت این مجوز، نیازمند به دعوتنامه یکی از ساکنین و یا سازمانها، ادارات و یا شرکتهای مستقر در خارگ میباشید. یک راه حل مناسب برای اقامت و دریافت مجوز ورود، هتل آراد است.
با رزرو و پرداخت هزینه اتاق(یک هفته قبل از زمان سفر)، این هتل برای شما مجوز ورود می گیرد و شما میتوانید وارد جزیره شوید. در شرایط فعلی که قیمت دلار در حدود شصت هزار تومان است(فروردین سال 1403)، هزینه هر شب اتاق تک نفره پانصد هزار تومان است. من نمیدانم در زمان انتشار این سفرنامه، قیمت دلار به چه صورت می شود ولی مطمئن هستم که روزی با خواندن این سفرنامه به این قیمتها لبخندی تلخ میزنیم و خواهیم گفت : "یادش بخیر" . چه داستان غم انگیزی!
همچنین شما میتوانید که خانه های اجاره ای ساکنین جزیره را رزرو کنید تا آنها برای شما مجوز ورود بگیرند(قیمت یک سوئیت کوچک در حدود شبی پانصد هزار تومان است) که البته این روش کمی سخت تر است. پس از دریافت مجوز، شما از طرق هوایی و دریایی میتوانید خود را به خارگ برسانید. اما دریافت بلیط هواپیما به مقصد خارگ کمی با روال عادی سایر مقاصد متفاوت است. لازم است برای خرید بلیط با امور مسافرت شرکتهای فلات قاره ایران، پایانه های نفتی ایران و یا پتروشیمی خارگ تماس گرفته شود و برای روز مورد نظر با آنها هماهنگ شود. این کار را میتوان با هماهنگی هتل یا میزبان مورد نظر نیز انجام داد. هزینه یک سر پرواز از مبادی مختلف به جزیره خارگ به شرح زیر است:
- تهران به خارگ، دو میلیون و هشتصد هزار تومان
- اصفهان به خارگ، دو میلیون و چهارصد هزار تومان
- شیراز به خارگ، دو میلیون و دویست هزار تومان
- بوشهر به خارگ، دو میلیون و صد هزار تومان
برای تردد به طریق دریایی، میتوان از اسکله های بوشهر و یا گناوه جهت خرید بلیطهای کشتی و سفر به خارگ استفاده کرد. هزینه این بلیطها در حال حاضر در حدود صد و پنجاه هزار تومان میباشد.
با هواپیمای سالخورده کارون، از شیراز به سمت خارگ پرواز میکنم تا سفری دیگر آغاز شود، دیداری دیگر با خلیج فارس در راه است. در سال 1305، هواپیمایی نفت بعنوان اولین ایرلاین کشور شروع به کار میکند و همه آن اصالت و نوستالژی به ناگهان در سال 1398 به بخش خصوصی واگذار میگردد و نام آن نیز به "کارون" تغییر می یابد.
هواپیمای هلندی فوکر 100 خسته داستان ما(آخرین فوکر 100 دنیا در سال 1997 ساخته شده است) در جزیره ای مینشیند که از روزگاران قدیم، داستانها با هلندی ها داشته است. به محض پیاده شدن از هواپیما متوجه تفاوت فضا خواهید شد. اینجا همه چیز دوستانه و صمیمی است. از فرودگاه کوچکش و لبخند مردمش تا درختان زیبای لیل روبروی فرودگاه و البته هوای متفاوتش.
این جزیره آسانترین جای ایران برای هیچهایک است! شما میتوانید کنار خیابان بایستید و براحتی با یکی از کارمندان صنعت نفت و یا مردم محلی به مقصد مورد نظرتان برسید. اما اگر میخواهید کمی به اقتصاد محلی کمک کنید، به اندازه کافی تاکسی است(گذری و اسنپ). از آنجاییکه من در جستجو نان(و کمی نام بدون ننگ) به این جزیره آمده ام، به لحاظ اقامت، غذا و ایاب و ذهاب، خیالی آسوده خواهم داشت اما هر آنچه خواننده سفرنامه برای اطلاع از قیمتها بخواهد را آورده ام و یا خواهم گفت. پس نگران نباشید و تا دیر نشده است، عزم سفر کنید. با این سفرنامه احتمالا نیاز به هیچ راهنمایی دیگری برای تور جنوب نخواهید داشت. با این حجم از خودشیفتگی، گشت و گذار در میان رازهای خارگ را آغاز میکنم!
جستجو در خارگ، از عهد باستان تا عصر نفت
بیایید داستان خارگ را از اثری آغاز کنیم که مربوط به سه هزار سال قبل است! مطابق این اثر تاریخی، جزیره خارگ در زمان عیلامیان مسکونی بوده است و احتمالا از آن بعنوان پایگاهی برای نظارت و حکمرانی بر خلیج فارس استفاده میشد. بررسی بسیار کردم که واژه "عیلامیان" صحیح است و یا "ایلامیان". در کلیه کتب قدیمی فارسی از "ع" استفاده میشود ولی امروزه بعضی معتقدند که باید بصورت "ایلامیان" نوشته شود. در این سفرنامه من به همان صورت قدیمی تر استفاده میکنم تا روزی که در این زمینه، وحدت رویه ای اتفاق افتد.
دوخواهرون اثری از دوره عیلامیان که تا همین سالهای پیش حضور داشته است ولی در جریان جاده سازی های شرکت نفت، از بین رفته است یا مدفون شده است یا به سرقت رفته است! باورتان میشود؟! بله، اینجا کسی خبری از سرنوشت یک اثر سه هزار ساله ندارد. دو خواهرون معبدی متشکل از دو تخته سنگ بوده است که خواهرانه به هم تکیه زده بودند. افسانه های محلی میگفتند که روزی روزگاری دو خواهر بودند که به آبتنی میروند، ناگهان بیگانگان به جزیره وارد میشوند و به سمت آنها می آیند. آن دو خواهر از حجب و حیا به یکدیگر میچسبند و آرزو میکنند که از شر این بیگانگان رهایی یابند. این درخواست از سوی خدایان عیلامی پذیرفته میشود و آنها تبدیل به سنگ میشوند! حالا همه آن معبد و افسانه هایش ناپدید شده اند. سعی میکنم این موضوع را فراموش کنم و به دنبال اثر باستانی بعدی بگردم(سه هزار سال تمدن در زیر غلتکهای جاده سازی ؟!!!).
رد کتیبه هخامنشی را دنبال میکنم و در قسمتی از جزیره که به همین نام نیز معروف است(خیابان کتیبه)، در میان چند کانکس و اسباب و اثاثیه به آن میرسم. پوشش شیشه ای خاک گرفته کتیبه بوسیله نگهبان مجموعه تمیز میشود تا بتوانیم کمی بهتر این کتیبه را ببینیم. کتیبه ای ارزشمند که بصورت خلاصه حاوی این پیام است: " اینجا سرزمینی بی آب و خشکی بوده است و ما برای آن شادی و آسایش آوردیم". البته کسی بابت ترجمه نادقیق من از این خط میخی نمیتواند انتقادی را وارد کند، چون سطح کتیبه کاملا مخدوش شده است!
سالها قبل، عده ای در جستجوی گنج(یا هر چیزی)، با کلنگ به جان این کتیبه افتاده اند و آنرا مخدوش کرده اند! هیچ کشوری اینگونه تیشه به ریشه خود نمیزند. این همان سندی است که در زمان کشفش و بعلت اهمیت آن، از سوی بسیاری از کشورهای عربی متهم شد که جعلی است! آنگاه بجای آنکه همچون دیده مراقبش باشیم، رهایش کرده ایم تا اینگونه مخدوش شود.
تا قبل از آمدن هخامنشيان، ساکنین جزیره(همان احتمالا نوادگان عیلامیان) دسترسی به آبهای زیرزمینی نداشتند. با ورود اولین کشتی هخامنشی، حفر چاه و تامین آب انجام میشود و ساکنان مسلط به مهارتهای کشاورزی میگردند. بدین ترتیب جزیره خارگ، آباد میگردد. به هر حال کتیبه هخامنشی سرنوشتی بهتر از دودخترون داشته است. این کتیبه را سندی برای فارسی بودن خلیج فارس میدانند زیرا ثابت میکند، پارسیان ساکنین اولیه و اصلی این خلیج بوده اند.
به سمت کوه خضر میروم تا عجیب ترین گور معبد کشف شده در ایران را به چشم ببینم. در اواخر زمان اشکانیان و ابتدای دوره ساسانیان، گروهی از پالمیریان وارد جزیره شدند و آن را تبدیل به اقامتگاهی برای خود کردند. پالمیریان، بازرگانان و دریانوردانی بودند که در نزدیکی سوریه امروزی زندگی میکردند.
هرگاه کسی از آنها می مرد، از این گور معبدها برای نگهداشت جنازه ها استفاده می کردند تا هنگام پایان ماموریت و در مسیر بازگشت، این جنازه ها را با خود به وطنشان برگردانند. آنها برای جلوگیری از فساد جنازه ها، از روشهایی شبیه مومیایی استفاده میکردند. سبک این گوردخمه ها بطور کلی مخلوطی از معماری اشکانی و ساسانی است. میگویند بعضی از این حفره ها میتواند مربوط به زرتشتیان نیز باشد!
در زمان ساسانيان عده ای از مسيحيان که از ظلم موبدان ساسانی رنجور گردیده بودند به خارگ آمدند و احتمالا برای دوری از ساکنین قدیمی جزیره، سمت دیگر جزیره را برای سکونت برگزیدند.
بنابراین برای دیدن آثار باقیمانده از آنها، به سمت غربی خارگ میروم. بر بلندای تپه ای (صخره ای و یا هر چه که بشود آنرا نامید) آثاری از کلیسای نسطوریان باقی مانده است.
تصور آنکه این کلیسا به چه شکل بوده است کمی سخت است، پس آنرا از زبان پرفسور گیرشمن روایت میکنم: «کشيشان نسطوري خارگ به بهاي کوششي بسيار، طولاني و طاقت فرسا، کليسايي زيبا بنا نهادند که با قطعات بزرگ سنگ تراشيده ساخته شده بود و صحن سه گانه اي به سبک ساساني دارد که قسمت مياني آن از صحن هاي جانبي بزرگ تر است. بلندي طاق هايي که سه قسمت صحن را مي پوشاند محتملا مي بايست در حدود شش هفت متر بوده باشد». در همین نزدیکی کلیسا قناتی است که همین مسیحیان برای مصارف خود و کشاورزی از آن استفاده میکردند.
من جایی را سراغ ندارم که این همه آثار از دوره های مختلف، از عیلامیان و هخامنشیان تا اشکانیان و ساسانیان یکجا جمع شده باشند. اینجا عصاره ای از تاریخ یک ملت میدرخشد(یا حداقل می درخشیده است!). به سمت دیگر جزیره(همان حوالی گوردخمه ها) برمیگردم تا بقعه ای که منتسب به محمد حنفیه است بازدید کنم. حقیقت آن است که مدفن محمد حنفیه در مکه، مدینه و یا بقیع واقع شده است و هیچ ربطی به خارگ ندارد.
پس داستان این بقعه چیست؟گروهی از کیسانیه(پیروان مختار ثقفی)، پس از شکست قیام مختار متواری شدند و به جزیره خارگ پناه آوردند. پس از وفات محمد حنفیه در سال ۸۱ هجری، در محل فعلی بقعه میر محمد، یادبودی برای او ساختند. در گذر زمان و گذشت سالها و شاید قرنها، در میان بومیان این بقعه به اشتباه بعنوان محل دفن محمد حنفیه شناخته شد. همچنین روایت است که شاید بعدها، یکی از نوادگان محمد حنفیه در این بقعه دفن شده باشد. در سال 568 هجری قمری آن بنا بازسازی شد و نهایتا در سال 740 هجری قمری بقعه فعلی بر روی آنچه از قبل باقی مانده بود، ساخته شد. در این رابطه، تخته سنگی بزرگی در دریا وجود دارد که شاید روزگاری شبیه لنج بوده است و به آن غراب کافر می گفتند. داستانهای افسانه ای بومی میگویند که این سنگ، لنجی بوده است و چون میخواستند بقعه «میر محمد»را ویران نمایند، مورد غضب قرار گرفته و سنگ شدند. بنابراین اعتقاد به سنگ شدن، در دوره های مختلف تاریخ جزیره وجود داشته است!
احتمالا در سالهای بعد، خارگ دوران بی حاشیه را گذرانده و اتراقگاهی بوده برای دریانوردان تا آبی برگیرند و نفسی تازه کنند. بنابراین وجود آب شیرین همیشه مزیتی برای این جزیره بوده است و قناتها، نقش اصلی را در این ماجرا داشتند.
میگویند در حدود صد قنات(کمی کمتر) در جزیره خارگ وجود دارد و از آنجا که این صنعت منحصر به ایرانیان باستان بوده است، میتوان اکثر آنها را از قدیمی ترین قناتهای جهان دانست. قنات اودنه معروف ترین قنات خارگ است که دهانه آن بصورت نسبتا امروزی بازسازی و حوض بندی شده است ولی عمق آن، احتمالا یادآور قرنها و شاید هزاره ها باشد، نمیدانم!
پس از طی این سالهای پرحاشیه و عصری از تسلط متناوب ایرانی ها و پرتغالی ها، به حدود دوران زندیه میرسیم. هلندی ها هنوزم در خصوص دریا و علوم مربوط به آن سرآمد هستند. در آن روزگاران هم کمی اینگونه بوده اند. با توجه به موقعیت استراتژیک جزیره خارگ و اشراف آن به بحرین و سایر نقاط مهم خلیج فارس، هلندی ها با حاکم بندر ریگ برای تسلط بر خارگ قرارداد میبندند(در حالیکه طی سالهای بسیار زیادی برای مقاصد تجاری، کم و بیش در خارگ حضور داشته اند) . آنها به بهانه تامین امنیت تجارت خود، پایگاهی با بیش از سی توپ جنگی در جزیره خارگ برپا میکنند. میرمهنا، پسر حاکم ریگ، وقتی متوجه میشود که مطابق قراردادی که پدر او بسته است، هلندی ها میتوانند ادعای مالکیت خارگ را داشته باشند، به مخالفت با آنها میپردازد. پس از مرگ حاکم ریگ، اختلافات بر سر جانشینی بین میرمهنا و برادرش پدیدار میگردد و میرمهنا در یک درگیری برادر خود را میکشد.
میرمهنا طی مبارزات طولانی با هلندی ها، آنها را شکست میدهد و بر جزیره خارگ مسلط میشود. کریمخان زند که طرفدار رابطه حسنه با اروپا بوده است، بوسیله حکمرانان محلی خود در خلیج فارس، به محاصره خارگ میپردازد. مردم خارگ حاضر به تسلیم میرمهنا نمی شوند(یا شاید قدرت و جراتش را نداشتند) ولی او در هر صورت موفق به فرار از جزیره میشود. نهایتا او در بصره دستگیر و کشته شد و جزیره خارگ به قلمرو کریمخان زند پیوست. بسیاری میرمهنا را قهرمانی ملی میدانند و هلندی ها او را دزدی دریایی میدانستند، اما من یادگرفته ام که در مورد به کار بردن این عنوانها کمی محتاط باشم. شاید مبارزه با هلندی ها از دید بعضی مردم محلی ارزش بوده است و از دید کریمخان زند، اختلال در روابط بین المللی. به هر روی، نام میرمهنا(چه قهرمان، چه یاغی و چه دزد دریایی) بخش جدایی ناپذیر تاریخ خارگ است.
همه آن سالها و قرنها گذشت، دنیا رشد سریع صنعتی را آغاز کرد و انرژی مساله شماره یک جهان جدید شد. با مطالعات کارشناسان بین المللی مشخص شد که خارگ بهترین نقطه ایران برای صدور نفت خام میباشد، پس در آبانماه سال ۱۳۳۹ و با حضور محمدرضاشاه پهلوی، پایانه نفتی این جزیره رسما شروع به کار کرد. این خون سیاه که جان کشور به آن وابسته است، از نقاط مختلف جنوب میجوشد، از میان سنگ، آهن و آتش و با عرق کارگران و متخصصین نفتی به بیرون می جهد، در شاهرگهای فلزی کشور جاری میشود و از میان پیکری از کوه، دشت، کویر و دریا به خارگ میرسد.
این عصاره جان مادرمان وطن، با تلاش دستهای پینه بسته مردم این جزیره، راهی غولهای نفتکشی میشود تا هر یک محرک صنعتی در گوشه ای از جهان باشند. بله، مردم این جزیره هر چه میکنند در همین راستا است. از کارکنان شرکتهای نفتی تا شرکتهای پشتیبان و مردمی که چراغ خدمات و زندگی این جزیره را روشن نگاه داشته اند. شاید در قهرمان بودن میرمهنا تردیدهایی باشد، شاید در میر محمد بودن بقعه میرمحمد شبهه هایی باشد، اما آیا در قهرمان بودن این مردمان تردیدی است؟ اینجا باستانی ترین جزیره خلیج فارس با قهرمانانی از تاریخ معاصر است، اینجا خارگ است، دُرّ یتیمی که برای کشور، مادری میکند.
جستی در طبیعت خارگ
کاوش در طبیعت خارگ را، از جنوبش آغاز میکنم. در جنوبی ترین قسمت جزیره، صخره ای وجود دارد که منظره زیبایی از دریا و طبیعت اطراف را به شما نشان میدهد.
پای این صخره، مکانی مناسب برای ماهیگیری است. از این ارتفاع نسبتا بالا، کف دریا به زلالی پیداست. اما آنچه داستان را زیباتر میکند، ترکیب آبی دریا و رنگ زیبای موقرانه کوههای "گردن اشتر" است.
خود بخود به سمت گردن اشتر خواهید رفت و محو هارمونی کوه، دره و آسمان میشوید. این رنگها را در قشم و یا حتی هرمز هم دیده ام، اما با شکل و شمایلی متفاوت. بیایید بپذیریم اینجا کمی خاص است!
اگر از من بپرسید، منحصربفرد ترین مناظر خارگ در قسمت غربی آن قرار دارد. در غرب مجموعه مخازن پایانه های نفتی با همان شعار "خلیج فارس" و در حوالی همان کلیسای نسطوریان، بستری صخره ای با پوشش گیاهی منحصر به فردی قرار دارد.
مطابق افسانه های اروپایی هر جا کلیسایی باشد، شیطانی نیز در اطرافش در کمین است. حفره های موجود در دل صخره ها، که خود بر زیبایی طبیعت خارگ می افزاید، محل داستانهایی از اجنه و شیطان است، اما بعید است که این باورهای بومی ربطی به شیاطین در کمین کلیسا داشته باشد. دره ها، غارها و حفره های جزایر خلیج فارس همیشه میزبان داستانهایی از اجنه بوده اند. باور کنید که من در هیچکدام آنها، چیزی نیافتم! شیطان آن کسی است که تیشه به لوح هخامنشی زد و تنها اثر مستند از اجنه، همان سنگهای دوخواهرون هستند که غیب شدند. شیطان در درون خود ماست نه این حفره های زیبای طبیعت.
به دره زیبایی میرسم که بجای آب، نفت در آن جاری است. نه، این نشانه فراوانی نعمت در این جزیره نیست! این سندی بر یتیمی جزیره است، گواهی بر نفس تنگ محیط زیست. این قصه پرغصه بخشهایی از ساحل جزیره خارگ نیز هست.
در پس زمینه نهر نفتی، نفتکش کره ای سوختهای دیده میشود که در سال 1364 در حال بارگیری نفت خام در اسکله آذرپاد، مورد اصابت هواپیمای میگ دشمن عراقی قرار گرفت. کارکنان نفت، این کشتی را که در حال سوختن بود از بازوهای بارگیری جدا کردند و به قسمتی دورتر منتقل کردند(یک عملیات خارق العاده) تا بمدت سه ماه در آتش خود بسوزد اما صادرات نفت متوقف نشود. این نفتکش، نمادی از مقاومت، تخصص و ایثار کارکنان صنعت نفت است.
در شرق جزیره و نزدیک به ورودی خوابگاه شرکت پایانههای نفتی، دره آذرپاد قرار دارد که محوطه ای زیباست از نخلهای سر به آسمان کشیده.
در انتهای دره، طبیعت شگفت انگیزی وجود دارد که انگار سنخیتی با یک جزیره جنوبی ندارد. طبیعت همیشه چیزی برای غافلگیری دارد. در همین انتها درخت لیل سالخورده ای است که به آن «لیل بند بیل» میگویند! جنوب همیشه شوخ طبعی های خود را دارد. در انتهای دره، طبیعتی زیبا از تنه های خم شده درختان و بستر آبی در زیر پایشان، دلبری میکند. قناتها و طاقهای این دره، جلوه ای ویژه به حال و هوای محیط داده است.
نام دیگر این دره، دره سیمرغ است و به مجسمه سیمرغی برمیگردد که آنجا حضور دارد. اثری که هیچ نشانی از سیمرغ افسانه ای ندارد، ولی تلاش سازنده کاملا قابل تقدیر است. بیایید منصف باشیم و قبول کنیم که هیچکدام از ما، یک سیمرغ واقعی را ندیده ام و نمتوانیم قضاوت درستی درباره این اثر هنری داشته باشیم.
در قسمتی دیگر از جزیره، باغ پیرمرد قرار دارد که قبل از ورود شرکت نفت، متعلق به قومی از خارگیها بنام فریجی ها بوده و مملو از انواع و اقسام مرکبات، سبزیجات و نخل بوده است. آنچه امروز به چشم میخورد، حضور چند لیل، تعدادی درخت نخل و حوضی پر از لجن است. از آنجا که پیرمردی مسوول سامان دادن به امور باغ بوده است، به آن باغ پیرمرد می گفتند.
می گویند نباید از این درختان لیل بالا رفت، زیرا خانه اجنه در آن قرار دارد. بر خلاف حفره های جن زده، این درختان را مورد آزمایش قرار ندادم، پس بگذارید اظهار نظری نداشته باشم و این افسانه، یک راز باقی بماند!
باغهای پراکنده دیگری همچون باغ پرندگان نیز در جزیره وجود دارد که اکثر اوقات غیرفعال بنظر میرسد(شاید هم به کلی تعطیل شده باشد). گویا طبیعتی زیبا دارد که در کنار آن پرندگان مختلفی همچون عقاب، طاووس، شترمرغ و قناریهای رنگارنگ به جست و خیز مشغولند. من موفق به بازدید آن نشدم و حقیقتا آنچنان هم موضوع مورد علاقه ام نبوده است. جدا از داستان باغ پرندگان، این جزیره محل گذر پرندگان مهاجری چون کاکایی و سرحنایی است و پرندگانی مانند مرغهای دریایی، حواصیل ، عقاب ماهیگیر و سلیم خرچنگ خوار، ساکنان معمولا همیشگی جزیره هستند.
اما همه این پرندگان در مقابل کلاغهای سیاه جزیره خارگ، اقلیتی ضعیف بنظر میرسند. گفته میشود این کلاغهای هندی برای شکار مارها و موشها به جزیره آورده شدند و آنقدر به آنها خوش گذشت و زاد و ولد کردند، که بنظر میرسد هم اکنون تعداد آنها، از انسانها بیشتر باشد(البته که سرشماری از این کلاغها صورت نگرفته است تا بشود با اطمینان اظهار نظر کرد).
یکی از جاذبه های جزیره خارگ، آهوان زیبایی هستند که در هر گوشه و کناری یافت میشوند. در قسمتهای سازمانی و نفتی جزیره، این موجودات زیبا بسیار به شما نزدیک میشوند و سایر نواحی طبیعی جزیره نیز، آنچنان ترسی در آنها مشاهده نمیشود. این نتیجه سالها زندگی مسالمت آمیز این جانور دوست داشتنی با انسانهای خونگرم جزیره است.
تعذیه این آهوان زیبا، از برگ درختان و گیاهان نرم و لطیف دیگر است. اگر چه معمولا برای آنها، غذا و آب گذاشته میشود ولی آنها علاقه زیادی به خوردن و در نتیجه نابود کردن نهال های نوپا دارند. به همین علت اطراف هر نهال را حصاری میگذراند تا درخت کمی پا بگیرد.
پس برای گل و گیاهان سطحی چه میکنند؟ اگر در همه جای دنیا، برای فرار پرندگان از مزارع، از مترسکهایی شبیه یک کشاورز استفاده میکنند، در اینجا باید به مترسک حال و هوای صنعت نفتی بدهید!
اما ساحلهای خارگ، عجب سواحلی! پلاژها و سواحل بسیار زیبایی در دورتادور جزیره وجود دارد که من آنها را از بهترین سواحل ایران برای شنا، تفرج و بازی های ساحلی میدانم. آنچه که در دورتادور جزیره می بینید، مخلوطی زیبا از سواحل مرجانی و ماسه ای همراه با صخره های زیبا و بعضا پوشش گیاهی منحصر بفرد است.
در خارگ و بسیار بیشتر خارگو، امکان مشاهده لاکپشتهای سبز و نوک عقابی وجود دارد. انواع ماهی و میگو، خرچنگ، هشت پا و عروس دریایی از غوطه وران نزدیکی این سواحل محسوب میگردند.
مردم، بافت شهری، جریان زندگی و کار
جمعیت مردم بومی جزیره در حدود هشت هزار نفر است، در حالیکه جمعیت کارمندان و کارگران مرتبط با صنعت نفت که نیمی از ماه را در خارگ(و سکوها و دکلهای نفتی اطراف خارگ) کار میکنند و نیمی دیگر را به شهرهای محل اقامت خانواده های خود برمیگردند، بیش از جمعیت بومی میباشد. بعلت همزیستی این کارمندان و کارگرانی که از سرتاسر ایران به این جزیره می آیند، با مردم جنوبی کشور، جامعه ای متکثر و چند فرهنگی شکل گرفته است.
در قسمت شمالی باند فرودگاه، شهر حول میدان بزرگ و زیبایی شکل گرفته است که پر از مغازه های مختلف است. خیابانهایی که به میدان وارد و خارج میشوند، اساس قسمت تجاری شهر را ساخته اند و مملو از مغازه ها، بازارچه ها و پاساژهای کوچک و دوست داشتنی هستند. بوی وسوسه کننده سوسیس بندری، فلافل، پاکورا و سمبوسه، شما را به دام خواهد انداخت، پس هرگز از خود مقاومتی نشان ندهید.
در پشت این خیابانهای تجاری، مجموعه ای از بافت قدیمی به همراه ساختمانهای جدید قرار دارد. رویهم رفته، شهر حال و هوایی ساده و دوستانه دارد.
بافت قدیمی و محلی خارگ، بین مجسمه فلزی دو پیرمرد پرحاشیه قرار دارد. یک مجسمه در ابتدای جاده فرودگاه، که به سمت شهر می آید و دیگری در گوشه انتهایی شهر، که او هم به سمت دریا قدم بر میدارد.
از کنار پیرمرد فلزی، بوی دریا را که دنبال کنید، به اسکله و بازار ماهی فروشان می رسید. تازگی ماهی ها و قیمت آنها، وسوسه کننده است. ماهی "میش" با قیمت کیلوگرمی 150 هزار تومان، معامله مناسبی بنظر میرسد. در این بازار، ماهی بزرگ و پرخار "بیاح"، تنها کیلوگرمی هفتاد هزار تومان قیمت دارد و مناسب بساط کباب است! قیمتهایی که احتمالا همین حالا نیز خاطره خواهند شد(زمان بازدید فروردین 1403).
اسکله پر از لنجها و قایقهای ریز و درشتی است که جهت ماهیگیری، حمل کالا و یا مسافر استفاده میشوند. در کنار آنها، پایانه مسافری قرار دارد که محل پهلوگیری کشتی هایی به مقصد بوشهر و گناوه هستند.
خارگو، جزیره حفاظت شده ای است که راه سفر به آن از همین اسکله میگذرد و برای این سفر نیاز به مجوز از نهادهایی در جزیره خارگ هستید. چنانچه بخواهید وارد جزیره شوید و اوقاتی را در آن بگذرانید، میتوانید جهت دریافت مجوز از همان ناخداهای محلی در اسکله مشاوره دریافت کنید. اما اگر بخواهید فقط دورتادور جزیره را با قایق بچرخید، میتوانید بدون هر مجوزی دل به دریا بزنید. هزینه دربست یک قایق برای رفت و برگشت به جزیره خارگو، یک میلیون تومان است و چنانچه بخواهید دورتادور خارگو را بچرخید، نیز همین قدر باید بپردازید.
خارگو با طولی به اندازه جزیره خارگ و عرض تنها 400 متر(یک دهم خارگ)، در 5 کیلومتری شمال شرقی جزیره خارگ قرار دارد. خارگو به لحاظ گونه های جانوری(به ویژه پرندگان)، پوشش گیاهی و پدیده های طبیعی به عنوان اثر طبیعی ملی به ثبت رسیده است.
خب، از اینجا به بعد نوار ساحلی جزیره آغاز میگردد که شامل فضاهای بازی، ورزش و آلاچیقهای بسیار زیاد است. تا دلتان بخواهد فضاهای ساحلی در این جزیره وجود دارد.
ساحل زیبای جزیره خارگ، از همینجا به سمت غرب، جنوب و آنگاه شرق ادامه می یابد و نهایتا دوباره در کنار پاهای آن یکی پیرمرد فلزی به بافت محلی برمیگردد. این مسیر مملو از پارکها، فضاهای نسبتا جنگلی، پلاژها و البته که اسکله های بارگیری نفت خام و سایر فرآورده های نفتی میباشد.
در قسمت جنوبی باند فرودگاه تا مرکز جزیره، خانه های سازمانی شرکت پایانه های نفتی ایران قرار دارد. شاید بتوان گفت که این خانه ها تداعی کننده ویلاهای شرکت نفت در آبادان هستند، گاهی کمی سرسبز تر و گاهی کمی شلخته تر. حضور درختان لیل، طبیعت سبز و معماری این خانه ها، اتمسفری دلنشین به این جزیره داده است.
در جنوب جزیره، کمپها و تاسیسات شرکت نفت فلات قاره ایران و پتروشیمی خارگ در فضایی نسبتا سرسبز و زیبا قرار دارند. در این قسمت زندگی و صنعت بطور کامل در هم تنیده شده است و امکان تفکیک ندارد.
شرکت نفت فلات قاره ایران(بعنوان یکی از بزرگترین شرکتهای فراساحلی دنیا)، وظیفه استخراج، بهره برداری و صادرات از میادین نفتی خلیج فارس را بعهده دارد. شرکت پتروشیمی خارگ نیز با دریافت گازهای خوراک از شرکت نفت فلات قاره ایران، به تولید محصولات جانبی چون پروپان، بوتان، نفتا، گوگرد و متانول میپردازد. سخت است که بپذیرم که نتیجه همه این تلاشها و سختی هایی که در قسمتهای صنعتی جزیره و بوسیله این کارگران و متخصصین در جریان است، تماما به سفره مردم راه پیدا کرده باشد که اگر اینطور باشد شما ماهها بعد، با خواندن قیمتهای این سفرنامه، نخواهید گفت:"یادش بخیر، آن موقع دلار فقط فلان هزار تومان بود!". بی خیال، این فقط یک سفرنامه است.
پایان
خارگ جزیره ناشناخته ای نیست، اما کمتر کسی شناختی از زیبایی ها، آثار باستانی، قناتها، افسانه ها و اسرار شگفت انگیز آن دارد. امیدوارم این سفرنامه، محرکی برای عاشقان سفر و دوستداران کشف سرزمینها ناشناخته باشد. خارگی که از دیدگاه اکثریت جامعه، جزیره ای صرفا صنعتی و نفتی است، باید آغوش خود را به روی عاشقان سفر باز کند.
در فرودگاه منتظر همان هواپیمای هلندی فوکری هستیم که هنوز نیامده است. کارمندان و کارگران صنعت نفت در حال صحبت با یکدیگرند. آنها نیمی از ماه را، به دور از خانواده خود، شبانه روز اینجا کار کرده اند و میروند تا نیم دیگر را کمی زندگی کنند، اگر روزگار بگذارد. یک نفر میگوید: "هنگام تولد فرزندم، اینجا مشغول به کار بوده ام و همسرم تنها ماند". دیگری میگفت: "اینجا بودم که خبر درگذشت پدرم را دریافت کردم، پروازی نبود و بدون حضور من، به خاک سپرده شد". آنها در نیمی از عمر خود، رشد فرزندان خود را ندیدند، در غم و شادی عزیزان خود غایب بودند و بیشتر کار کرده اند تا زندگی کنند.
همه منتظر رسیدن هواپیمایی هستند که گاهی نمی آید. این فوکر های لعنتی، بزرگترین انتقامی بود که هلندی ها از خارگ گرفته اند. آیا این مردم باید به پای میرمهنا بسوزند؟!