قسمت سوم: کرمانشاه، روانسر، جوانرود و کنگاور
ادامه روز پنجم:
توی قسمت دوم سفرنامه نوشتم که از اورامان تخت بازدید کردیم. بعد از دیدن مقبره، چله خانه و منزل پیرشالیار و سنگ کومسای و مسجد تاریخی اورامان تخت، به سمت چشمه بل راه افتادیم. توی مسیر، روستاهای زیبای بلبر، ژیوار، سلین و نوین قرار دارن. منطقه، کلاً کوهستانی و باصفاست. آسفالت مسیر، با توجه به کوهستانی بودن، قابل قبول بود. فقط نکته ای که باید بگم اینه که بعد از روستای نوین، حدود 5، 6 کیلومتر خاکی هست و محدوده کوچکی از اون جاده خاکی، وضعیت بسیار بدی داره. اگر تمایل ندارید از جاده خاکی به چشمه بل برید، می تونید از اورامان تخت برگردید به سمت پاسگاه مرزی "ته ته" و از اونجا برید نودشه و بعد هجیج و سد داریان و نهایتاً چشمه بل. اما من که همیشه عاشق مناطق کوهستانی و بکر هستم، جاده خاکی رو ترجیح دادم و از همین مسیر جاده خاکی به سمت چشمه بل رفتیم. نهار رو حدود ساعت سه توی بالکن رستوران سلین خوردیم که مشرف به رودخانه سیروان بود.
چشمه بل، تقریباً توی مرز استان کردستان و کرمانشاه و کنار یه تونل قرار داره. آب چشمه بل که خیلی هم زیاده، توی مخزن سد داریان می ریزه. هجیج، بین سد داریان و چشمه بل واقع شده. قایق های موتوری توی هجیج آماده هستن تا مسافرا و گردشگرا رو به یه قایق سواری هیجان انگیز ببرن. این قایق ها، ابتدا گشتی توی دریاچه سد داریان می زنن و بعد، میان زیر چشمه بل که بسیار جالب و مهیج هست.
آب بسیار زیاد و پُر فشار چشمه بل واقعاً ارزش دیدن داره. توصیه می کنم اگه به اون مناطق تشریف بردید، قایق سواری پشت سد داریان یا تماشای قایق ها در کنار چشمه رو از دست ندید. چون باید امشب کرمانشاه می رفتیم و راه زیادی در پیش داشتیم، بعد از تماشای چشمه بل و گرفتن چند تا عکس و فیلم و بعد از کمی استراحت، به سمت پاوه راه افتادیم.
البته، شهر پاوه خیلی بزرگه. این عکس، فقط نمای شهر از سمت هجیج رو نشون میده. نزدیک یه ربع به شیش رسیدیم پاوه.
یکی از جاهایی که از ابتدا تصمیم داشتیم بریم، غار قوری قلعه بود که حدود یک ساعت از پاوه فاصله داشت. مورد بعدی هم بازارچه مرزی جوانرود بود. با این حساب، تقریباً ساعت 7 می رسیدیم به غار که خیلی دیر بود و ما هم خسته بودیم. ناچاراً امروز رو بی خیال غار و بازارچه شدیم و مستقیم رفتیم کرمانشاه. قرار شد اگه فردا فرصت کردیم، برگردیم جوانرود و از بازارچه مرزی خرید بکنیم. حدود 9 شب رسیدیم خونه ای که توی کرمانشاه رزرو کرده بودیم.
روز ششم:
ساعت 9 صبح جلوی تکیه بیگلر بیگی کرمانشاه بودیم که توی خیابون مدرس قرار داشت. این تکیه مربوط به دوره قاجار هست و توسط شخصی مشهور و با نفوذ در کرمانشاه به نام عبدالله خان فراش باشی، ملقب به بیگلربیگی، ساخته شده که در زمان خودش، هم مراسم مذهبی توش برگزار میشد و هم محل کار و زندگی عبدالله خان و فرزندانش بود.
این مجموعه، علاوه بر معماری بی نظیر و آیینه کاری زیبا، شامل دو موزه خط و موزه پارینه سنگی هم هست. توی موزه پارینه سنگی، جمجمه انسان های دوره نئاندرتال قرار داره.
دوران پارینه سنگی به چند دوره مختلف تقسیم میشه:
-دوره پارینه سنگی قدیم که حدوداً مربوط به بیش از 200 هزار سال قبل هست.
-دوره پارینه سنگی میانه که از 200 یا 150 هزار سال قبل شروع میشه و تا حدود 40 هزار سال قبل ادامه پیدا می کنه.
-دوره پارینه سنگی جدید از 40 هزار سال پیش تا حدود 18 هزار سال قبل.
-و نهایتاً دوره فراپارینه سنگی که مربوط به بعد از این تاریخ تا حدود 12 هزار سال قبل. (البته توی کتب مختلف، ممکنه کمی اختلاف داشته باشن).
جمجمه 60 هزار ساله ای مربوط به دوره نئاندرتال توی غاری در کردستان عراق کشف شد و هنرمندی به نام ویتو کانلا ابتدا قالبی از جمجمه تهیه کرد و بعد اونو بازسازی کرد. عکس پایین مربوط به همون کار هست.
طبق تابلویی که توی موزه بود، ظاهراً از دوره پارینه سنگی جدید تنها یه دندان و استخوان انسان از غارهای وزمه اسلام آباد غرب و بیستون کشف شده. اون دندان حدود 20 تا 25 هزار سال قدمت داره و مربوط به بچه ای هست که احتمالاً توسط حیوانات وحشی به غار برده و خورده شده.
البته ابزارآلات مربوط به دوره پارینه سنگی قدیم و میانه در غارهای مختلفی پیدا شده. از جمله ساطور سنگی و یه سری دیگه از ابزارآلات سنگی که توی غار دربند رشی شهرستان رودبار گیلان (یعنی نزدیک شهر ما) پیدا شده، مربوط به دوره پارینه سنگی قدیم هست. از موزه پارینه سنگی که بگذریم، این تکیه، آینه کاری زیبایی هم داره.
اگرچه جاهای دیدنی کرمانشاه از قبیل تکیه معاون الملک، کلیسای قلب مقدس مسیح، حمام حاج شهبازخان و غیره بسیار زیاد هستند، اما در زمینه تاریخی، اصولاً تاق بستان و بیستون از شهرت زیادتری برخوردارن. تاق بستان مجموعه گرانبهایی از سنگ نوشته ها و تصاویر سنگ تراشی شده بر دل کوه، مربوط به شاهان ساسانی رو در خودش داره. روی همین حساب، عزم جزم کردیم که بریم تاق بستان. نفری 5000 هزار تومن مبلغ ورودی به مجموعه تاق بستان دادیم و وارد مجموعه شدیم.
دو تا تاق توی مجموعه دیده میشه که به اونها "تاق کوچک" و "تاق بزرگ" می گن.
توی تاق کوچک، تصویر دو نفر دیده میشه. طبق کتیبه هایی که دو سمت نقش برجسته ها دیده میشن، نفر سمت چپ، شاپور سوم و نفر سمت راست مربوط به پدر این پادشاه، یعنی شاپور دوم هست. ارتفاع تاق کوچک 5.34 متر، عرض دهانه 5.80 و عمقش 3.58 متر هست.
تاق بزرگ در سمت چپ تاق کوچک قرار داره که شاهکار بی نظیری از هنر سنگ تراشی به حساب میاد. ارتفاع این تاق 9 متر، عرض دهانه 7.30 و عمقش 6.70 متر هست. در قسمت بالا، دو الهه بالدار دیده میشه که در یک دستشون حلقه روبان دار پادشاهی و در دست دیگه، جام قرار داره. در زیر تصاویر الهه ها هم سه تصویر وجود داره. نفر وسط، شاه ساسانی (احتمالا خسرو پرویز) هست که در حال تاج ستانی هست. نفر سمت راست، اهورا مزدا قرار گرفته که حلقه سلطنت رو به پادشاه میده. پشت سر و سمت چپ شاه هم آناهیتا (الهه آب) دیده میشه که با یک دست حلقه سلطنت رو به شاه میده و با دست دیگه آب رو از کوزه به بیرون می ریزه.
در جلوی این نقوش، سواری زره پوش دیده میشه. دیواره های دو طرف هم لحظات بی نظیر شکار شاه به صورت سنگ تراشی به چشم می خوره که به خاطر جوی آبی که (احتمالا برای حفاظت از نقوش برجسته) از جلوی تاق عبور داده بودن، امکان گرفتن عکس از نزدیک مقدور نبود.
کنار تاق کوچک، یه نقش برجسته دیگه به ابعاد 2.5 در 4.5 متر هم هست که تاج ستانی پیروزی شاه ساسانی رو به تصویر کشیده. نفر وسط که فاتحانه ایستاده، به اردشیر دوم نسبت میدن و سمت چپ هم خدای بزرگ، اهورامزدا هست که حلقه سلطنت رو به اردشیر دوم تقدیم میکنه. پشت سر شاه، ایزدمهر با هاله ای از نور به دور سر و چوبی به نام "بَرسَم" در دست، ایستاده. ظاهراً زرتشتیان، پیامبر خودشون رو به این شکل ترسیم می کنن. نفر چهارم که در زیر پای شاه و اهورامزدا افتاده، جنگجوی شکست خورده ای هست که برخی معتقدند مربوط به جولیان رومی یا شاه کوشان بوده. طبیعتاً باید شخص مهمی باشه که شاه از شکست دادنش، احساس پیروزی می کنه.
واقعاً هر کدام از این نقوش، خودش به تنهایی، کتابی مصور و ارزشمند هست. دست نیاکان ما درد نکنه که با خلق این کتیبه ها و نقوش بسیار زیبای سنگی، تاریخ زمان خودشون رو برای ما ترسیم کردن. اما و اما حالا باید ببینم که آیا ما هم می تونیم این آثار بسیار ارزشمند رو برای نسلهای بعدی حفظ بکنیم؟ آیا ما میتونیم از نوشتن یادگاری رو اینگونه آثار گرانبها دل بکنیم و مانع از بین رفتنشون بشیم!!!
بد نیست بدونیم که علاوه بر موارد بالا، نقش برجسته دوره قاجار و همینطور حوض خانه ای به نام حوضخانه عمادالدوله در کنار نقش برجسته های قدیمی وجود داشت. این حوضخانه در زمان قاجار و توسط شخصی به نام امام قلی میرزا معروف به عمادالدوله که حاکم کرمانشاه بود، ساخته شد. بعدها به خاطر آزادسازی چشمه، تخریب شد. البته آثاری از اون حوضخانه هنوز وجود داره.
ساعت حدود ده و نیم بود که کم کم از تاق بستان باشکوه بیرون اومدیم و رفتیم به سمت بیستون. هوا آفتابی و گرم بود. بلیط ورودی برای هر نفر 5000 تومن. طبق نقشه ای که ابتدای ورودی بیستون نصب شده بود، آثاری مانند فرهادتراش، نقش برجسته گودرز دوم، مهرداد دوم و هرکول، سنگ بلاش، کتیبه داریوش، نیایشگاه عادی، بنای ناتمام ساسانی، پل خسرو، پل بیستون، دژ مادی، کاروانسرای صفوی، شربتخانه و غار شکارچیان دوره پارینه سنگی قدیم رو می تونید توی بیستون مشاهده بفرمایید.
بیستون محوطه بزرگی هست که برای دیدن تمام آثارش حداقل باید یکی، دو ساعتی وقت گذاشت و کمی هم پیاده روی داره. از درِ ورودی تا سنگ بلاش که تقریباً انتهای مجموعه قرار داره، 1300 متر هست که باید پیاده طی بشه. ضمناً بعضی آثار مثل فرهادتراش و کتیبه داریوش و غار شکارچیان و ... نیاز به کمی بالا رفتن از کوه داره. یعنی باید چیزی در حدود 100 متر از کوه بالا بریم.
اما اون چیزی که بیستون رو معروف کرده، تلاش بی وقفه و توانفرسای فرهاد کوهکن برای رسیدن به شیرین هست. داستان شیرین و فرهاد اینقدر معروف هست که نیازی به بازگو کردنش نیست. فرهادِ عاشق که برای رسیدن به شیرین چاره ای جز کندن کوه بیستون نداشت، عاقبت با شنیدن خبرِ دروغ مرگ معشوق، در پای همان کوه، جان شیرینش رو از دست داد و صدای کندن کوه برای همیشه از بیستون قطع شد. به قول شاعر:
"ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
از آه دردناکم سازم خبر دلت را/ روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
آواز تیشه امشب از بیستون نیامد/ شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد"
یکی دیگه از آثار بیستون، مجسمه هرکول هست. این مجسمه مربوط به دوران نبرد اشکانیان به رهبری مهرداد اول و سلوکیان به رهبری دیمیتریوس اول (در سال 148 پیش از میلاد) تراشیده شده. هرکول، قهرمان اسطوره ای یونان باستان و پسر زئوس خدای خدایان، با پیاله ای در دست، فاتحانه بر پشت شیری در حال استراحت به چشم می خوره. با تصویری که از هرکول در ذهنم بود، انتظار دیدن یه مجسمه بزرگ و تنومند داشتم. اما این مجسمه، تقریباً اندازه یه انسان معمولی بود و حدود 147 سانتیمتر طول داشت.
نزدیک مجسمه هرکول و پایین دست غار شکارچیان، سراب بیستون قرار داره.
هوا خیلی گرم بود و همراهانم بعد از دیدن چند اثر تاریخی، دیگه تمایلی به دیدن بقیه آثار رو نداشتن و یه جایی نشستن و منتظر موندن تا بفیه آثار رو تنهایی ببینم. به همین خاطر، سعی کردم که خیلی سریع بازدیدهامو انجام بدم تا اونها کمتر اذیت بشن.
در دامنه کوه بیستون، سنگی چهار ضلعی و نامنظم قرار داره که یک سمتش، تصویری از بلاش، شاه اشکانی را به ارتفاع 180 سانتیمتر نشون میده. شاه اشکانی، گردنبندی به گردن و کمربندی به کمر داره. پیاله ای توی دست چپش هست و دست راستش رو به روی آتشدان گرفته. انگار میخواد چیزی رو توی آتشدان بندازه.
غار شکارچیان که تنها استخوان به جا مانده از انسان نئاندرتال دوره پارینه سنگی جدید کشف شده و الان توی موزه پارینه سنگی تکیه بیگلر بیگی هست، در دامنه کوه بیستون قرار داده. البته طبق نوشته های تابلوی راهنما، این غار در دوره پارینه سنگی میانه ایجاد شده و به عنوان مخفیگاه شکارچیان مورد استفاده قرار می گرفت.
جلوی کتیبه داریوش، داربست زده بودن و درش بسته بود و متأسفانه نتونستیم ببینیم.
درکل باید بگم که این محوطه از لحاظ تاریخی و باستانی، بسیار ارزشمند هست و صرفاً برای افرادی که به تاریخ علاقه مند هستند، می تونه بسیار جذاب باشه. شاید برای بقیه که خیلی اهل تاریخ نیستن، خسته کننده باشه.
بعد از دیدن سایر آثار تاریخی بیستون، عازم بازارچه مرزی جوانرود شدیم. به همین خاطر، ابتدا برگشتیم کرمانشاه و از مسیر کمربندی ابتدا رفتیم روانسر.
داخل شهر روانسر، پشت یه ماشین وانت روی کاغذی نوشته بود شامی 10 هزار تومن!! نگاه کردم دیدم داره هندوانه می فروشه. بعداً که ازشون پرسیدم، گفتن توی روانسر به هندوانه میگن شامی! جالب بود. چون برای ما، شامی معنی دیگه ای داره. مخصوصاً شامی رودباری که از گوشت و سبزیجات معطرِ محلی و روغن زیتون تشکیل میشه و به عنوان خورش استفاده می کنیم.
ظهر بود و کم کم داشتیم گرسنه می شدیم. توی مسیر روانسر به جوانرود، کبابسراهای زیادی بودن. ابتدا کنار "کبابسرای سرچنار" وایستادیم اما خیلی شلوغ بود و جا برای نشستن نبود. چند جای دیگه رو هم دیدیم که یا شلوغ بود یا مورد پسند ما واقع نشد. نهایتاً به "کبابسرای برادران خوش چهره" رسیدیم که تقریباً خلوت تر بود و غذای با کیفیتی هم ارائه می کرد. همونجا وایستادیم تا نهار بخوریم.
سفارش غذا دادیم و رفتیم توی اتاق سمت راست که خالی بود. پشت اتاق، پنجره ای داشت که می شد مناظر اطراف رو ببینیم. بعد از حدود 20 دقیقه ای، نهار ما آماده شد.
توی محوطه کباب سرا، ترشیجات محلی هم می فروختن. کمی از اون ترشی ها گرفتیم تا همراه نهار بخوریم. طعم خوبی داشتن.
بعد از نهار و کمی استراحت، عازم بازارچه مرزی جوانرود شدیم.
بازارچه جوانرود، علاوه بر مجتمع های تجاری، بازارهای سنتی هم داره که اجناس مختلف توش فروخته میشه. راستش من خیلی تفاوت قیمتی ندیدم. اما بعد از این همه راه که حدود 90 کیلومتر از کرمانشاه اومده بودیم، نخواستیم دست خالی برگردیم. چند تا وسیله به عنوان یادگاری و چند قلم جنس هم برای سوغاتی خریدیم.
بعد از کلی بازارگردی، حسابی تشنه شدیم. دنبال نوشیدنی خنک بودیم که دیدم یه نفر شربت انجیر خشک می فروشه. یعنی انجیر خشک رو توی آب خیس کرده و مثل شربت می ریزه توی لیوان یه بار مصرف و میده به مشتری ها. البته چند تا انجیر هم توی هر لیوان میندازه. اگرچه خودمون هر از گاهی توی خونه درست می کردیم، اما تا حالا ندیده بودم که به عنوان نوشیدنی، بفروشن. به نظرم سالم تر از نوشابه میومد. سه تا لیوان گرفتیم. هم خشمزه بود، هم خنک. البته امیدوارم که توش شکر نریخته باشن. بازارگردی توی جوانرود که تموم شد، سوار ماشین شدیم و برگشتیم سمت کرمانشاه.
یکی از جاهایی که قرار بود توی کرمانشاه ازش بازدید بکنیم، مسجد امام شافعی بود که توی سایت زده بود از ساعت 5.5 بعد از ظهر تا 7.5 باز هست. برای اینکه بتونیم ازش بازدید بکنیم، بازارگردی رو زودتر تموم کردیم و مستقیم رفتیم به سمت مسجد امام شافعی. نزدیک غروب رسیدیم اونجا.
بعد از اینکه آبی به سر و رومون زدیم، از پله ها بالا رفتیم تا مسجد زیبای امام شافعی رو ببینیم. اما مسجد بسته بود. یه آقایی توی محوطه بود. ازش پرسیدم که مسجد کی باز میشه. ظاهرا خودش هم مسافر بود و با خانواده از تهران اومده بودن و منتظر باز شدن مسجد بودن. کمی توی حیاط موندیم تا شاید فرجی حاصل بشه. چند تا عکس از نمای بیرون مسجد گرفتیم و منتظر موندیم تا اذان مغرب بزنه شاید در رو باز بکنن.
اذان که زده شد، کم کم نمازگزاران هم اومدن اما از در سمت چپ وارد می شدن و قسمتی که ما می خواستیم ببینیم، همچنان بسته بود. مرد میانسالی همراه جوانکی که احتمالاً پسرش بود، داشت می رفت برای نماز که نزدیکش شدیم و در مورد زمان باز شدن مسجد پرسیدیم. گفت متأسفانه این بخش از مسجد فعلاً تعطیله و گهگاهی به مناسبتهای خاص باز میشه. وقتی گفتیم ما دو تا خانواده هستیم که از شمال و تهران اومدیم و بازارگردی جوانرود رو ناتمام گذاشتیم تا مسجد رو ببینیم، کمی فکر کرد و گفت منتظر بمونید ببینم چکار می تونم بکنم. بعد از چند بار رفتن و اومدن که مشخص بود خیلی پیگیر هست، بالاخره با متولی مسجد صحبت کرد و قرار شد بعد از نماز، از در دیگه ای ما رو وارد مسجد بکنن. خیلی ازش تشکر کردم و وارد قسمتی شدیم که هنوز داشتن نماز می خوندن. گوشه ای نشستیم تا نماز جماعت تموم شد و متولی اومد و در رو برای ما باز کرد.
واقعاً مسجد قشنگ و بی نظیری بود. رنگ طلایی، زیباییِ خاصی به نمای داخلی مسجد داده بود که من توی هیچ مسجدی داخل ایران ندیدم. بیشتر، شبیه مسجدالنبی یا مساجد ترکیه بود. البته طبق نوشته های داخل مسجد، از سبک های رازی (ایرانی)، اصفهانی، مغربی، شامی و اندلسی که من در این مورد هیچ تخصصی ندارم، برای طراحی نقاط مختلف مسجد استفاده شده.
مراحل خرید زمین و ساختش از سال 1324 توسط علما و بزرگان اهل سنت و خیرین و کمک های مردمی کرمانشاه انجام شده. البته با گذشت زمان، تغییرات زیادی توی مسجد ایجاد شده و نهایتاً سال 1368 تغییر جدی صورت گرفت و مسجد با معماری زیبا، تجدید بنا شد.
طراح و معمار این مسجد بی نظیر جناب آقای پرویز احمدی هستند. ستونها توسط طاق ها و گنبدها یا سقف های قوسی به هم متصل شدن که نماد اتحاد بین مسلمین هست و همینطور نمادی از دروازه های رحمت الهی. هشت گنبد یا سقف قوسی با طرحها و رنگهای متفاوت وجود داره که یکی از یکی زیباتر هستن.
اگرچه این مسجد، قشنگترین مسجدی بود که تا الان توی کشور دیدم، اما من از معرفت اون آقایی که پیگیر بودن تا بتونیم داخل مسجد رو ببینیم بیشتر از دیدن خود مسجد لذت بردم. البته این کار ایشون دور از انتظارم نبود. چون قبلاً هم در مورد معرفت و جوانمردی کرمانشاهی ها شنیده بودم.
بعد از دیدن مسجد که توی بلوار جوانشیری قرار داشت، رفتیم سراغ سوغاتی معروف کرمانشاه یعنی نان برنجی و کاک. از چند نفر آدرس تولیدی نان برنجی مرغوب رو پرسیدیم که گفتن کیفیت محصولات فروشگاه حاج نصرالله نوری خیلی خوبه و چند تا شعبه توی سطح شهر داره. ما هم رفتیم شعبه بلوار بهزیستی که نزدیک محل اقامتمون بود. انواع و اقسام محصولات رو میشه اونجا خرید. از نان برنجی و کاک بگیرید تا نان خرمایی و کماج و روغن کرمانشاهی و غیره. توی یه جعبه که بهش کادویی می گفتن، از چند محصول توش گذاشته بودن و مخصوص سوغات بردن بود. ما هم کلی از اونا خریدیم برای اقوام و دوستان.
یه شیرینی دیگه هم بود به نام بژی که تا الان در موردش نمی دونستم اما بعد از اینکه تست کردم، خوشم اومد و در کنار نان برنجی و نان خرمایی و کاک، چند بسته هم بژی برای خودمون خریدم.
روز هفتم:
بعد از صبحانه، وسایلمون رو جمع و جور کردیم و با توجه به سوغاتی هایی که خریده بودیم، اونها رو به سختی توی ماشین جا دادیم و آهنگ بازگشت زدیم. اما حیف بود که معبد آناهیتا توی کنگاور رو نبینیم. به همین علت، طبق معمول دست به دامن گوگل شدیم و فرمون رو به سمت معبد آناهیتا چرخوندیم. از خروجی کرمانشاه تا معبد آناهیتا حدود 80 کیلومتر بود و حدود یک ساعت طول کشید تا به معبد برسیم. ساعت 9 رسیدیم معبد.
معبد آناهیتا با مساحت 4.6 هکتار، بر روی صخره ای مُشرف به دشت کنگاور ساخته شده. تندیس آناهیتا، فرشته و نگهبان آب، فراوانی، زیبایی و باروری که ارزش خاصی نزد ایرانیان در قدیم داشت، داخل محوطه و سمت راست بعد از درِ ورودی قرار داره.
معبد دارای 220 متر طول و 210 متر عرض داره. سنگ های نیمه تراش، از همان زمان در محوطه باقی موندن. مورخین، قدمت این بنا رو به دوره اشکانیان و ساسانیان نسبت میدن. اگرچه به خاطر سبک پله های دو طرف ضلع جنوبی معبد که شباهت زیادی به پله های کاخ آپادانا در تخت جمشید داره، برخی از مورخین معتقدند این بنا مربوط به دوره هخامنشیان هست.
ستون های تراش خورده سنگی به ارتفاع حدود 3.5 متر، بخشی از این معبد هست.
به هرحال، بعد از حدود نیم ساعت بازدید در این معبد، به راهمون ادامه دادیم و ظهر به آوج رسیدیم. برای نهار، هوس دیزی کرده بودیم. سه تا دیزی سفارش دادیم و بعد از نهار، برگشتیم به دیارمون.
با آرزوی سلامتی و سربلندی برای شما.