13 می 2017- شنبه- روز هیجدهم- حرکت به سمت آنتورب (بلژیک)
چون میخاستیم پردیس یکم بیشتر بخوابه حدودای 11 صبح آماده شدیم. از قبل برنامه این بود که دوستمون با ماشین ما رو ببره انتورپ تو بلژیک در فاصلۀ 60 کیلو متری Breda بود و تا عصر شهر را ببینیم سپس خداحافظی کنیم و با قطار بریم به شهر کورترای و پیش یکی دیگه از دوستامون بمونیم.
حدود 11 و نیم به راه افتادیم و 12 و ربع رسیدیم آنتورپ. آنتورپ شهری است در بلژیک و بسیار شیک و با کلاس است. جالبه در راه جاده یک خط کشیده بودن، دو تا پرچم که شما کشور هلند را تمام کردید و وارد کشور بلژیک شدید اما هیچ کنترلی برای پاسپورت وجود نداشت. شروع به دیدن شهر کردیم به میدان اصلی رفتیم ساختمان شهرداری را دیدیم.
میدان اصلی آنتورپ در بلژیک
جالب اینکه آنروز یک فستیوال کودکان در آنجا برقرار بود که گروههای متعددی مشغول رقص و شادی بودند که هم ما هم پردیس کلی حال کرد. برای ناهار به یک رستوران ترکی رفتیم همبرگر و سیب زمینی و نوشیدنی خوردیم و هر خانواده سهم خودش را حساب کرد.
میدان اصلی آنتورپ در بلژیک
کلیسایی درمیدان اصلی آنتورپ در بلژیک
سپس حدود 5 عصر دوستانمان ما را به ایستگاه قطار رساندند و از آنها خداحافظی کردیم. دوست بعدی ما در شهری زندگی میکرد به اسم کورترای که سال گذشته به همراه خانم و دو فرزندش در اصفهان مهمان ما بودند. همانجا بلیط قطار خریدیم (32 یورو 2 نفر) برای ساعت 5:30 عصر و قطار با 30 دقیقه تأخیربه دلیل باران ساعت 6 به راه افتاد و ما ساعت 8 رسیدیم کورترای. قرار بود که ما به دوستمان پیام بدهیم که بیاید ایستگاه قطار ما را سوار کند. اما چون سیم کارت نداشتیم داخل قطار از دختر خانم خوش اخلاقی خواستم که به دوستمان پیام بدهد و او نیز ساعت 8 در ایستگاه قطار ما را سوار کرد. به خانه او رفتیم خانهای بزرگ و شیک و تمیز با باغی بسیار بزرگ. او هم یک طبقه را در اختیار ما گذاشت، لوازممان را داخل اتاق گذاشتیم و بعد از نیم ساعت برای صرف شام به طبقه پایین رفتیم. جالبه بدونین که دوستم استاد دانشگاه بود و 5 تا فرزند داشت که همه در حال درس خواندن بودن و خانوادهای شیک و با کلاس بودن که چون آخر هفته بود تونستیم همشون رو ببینیم.
سر میز شام خسته و گرسنه منتظر غذا بودیم. بندگان خدا خیلی زحمت کشیده بودند اما دوباره مشکل ذائقه ایرانیها. غذایی درست کرده بودند با برنج له شده چیزی شبیه حلیم گندم همراه با میگوهای کوچک که شبیه کرم بود و خام سرو میشد. چشمتان روز بد نبینه دوباره مثل مشکل آسپاراگوس به هر زحمتی بود خوردیم اما پردیس که رو دربایسی نداشت همه را تف کرد. آخر شب خانم دوستم گفت که فردا داداشش و خانمش ما رو دعوت کردند برای ناهار به صرف یک غذای سنتی Flemish یعنی بلژیکی ما هم خوشحال شدیم و فکر کردیم مثل ایران چیزی مثل گوشت جلومون میزارن. شب را خوابیدیم اما شب خوبی نبود چون تخت بسیار کوچک بود پردیس و خانمم روی تخت خوابیدن و من هم روی زمین. تخت وسط اتاق بود و ما از بسکه خسته بودیم فکر اینکه ممکن است پردیس از تخت بیفته را نکردیم. حدود 4 صبح بود که من با صدای عجیبی از خواب پریدم. بمیرم بچم تو خواب از تخت افتاده بود. شوکه شده بود و گریه میکرد ما هم دست و پا مونو گم کرده بودیم اما من گفتم باید ببینیم دخترم چیزیش نشده باشد نیم ساعتی همه جاشو وارسی کردم خدا رو شکر ظاهراً با پا خورده بود زمین چون سرش رو بررسی کردم مشکلی نبود. در هر صورت تا 7 صبح بیدار ماندیم که خدای ناکرده مشکلی پیش نیامده باشد اما شوک بزرگی بود ولی خب سفر است دیگر.
14 می2017- یکشنبه- روز نوزدهم- بازدید از کورترای (Kortrijk)
حدودای 10 صبح برای صرف صبحانه پایین رفتیم. چه صبحانهای همه چیزبود. آنها خودشان صبحانه زود خورده بودند. بعد از صرف صبحانه با ماشین دوستم راهی شهر شدیم این رو بگم که کلاً کورترای شهر توریستی نیست اما ما برای آشنایی با زندگی محلی عاشق این تجربهها بودیم تا جاییکه روز قبلش تو قطار چند نفری بهمون گفتند شما تو این قطار چکار میکنین. درهر صورت روز یکشنبه بود و همه جا تعطیل بود. به میدان اصلی شهر رفتیم. همه شاد و در حال رقص بودند و پردیس هم به آنان ملحق شد.
میدان اصلی Kortrijk
بعد از 2 ساعت به همراه دوستم به منزلش برگشتیم خانمش را سوار کردیم و به سمت خانه برادر و خانمش روانه شدیم. آنها در محلی زندگی میکردند به اسم leper که جای جای آنجا میتوانید گورستانهایی را ببینید با قبرهایی منظم که یادگار جنگ جهانی دوم بودند.
گورستانی درLeper یادبود جنگ جهانی
وارد خانه شدیم استقبال گرمی به عمل اومد با نوشیدنی پذیرایی شدیم. همه در آشپزخانه سخت مشغول آماده کردن غذا بودند. ما هم فکر کردیم که غذایی خاص در راه است که درهمین حال خانم صاحبخانه گفت امروز یه غذای سنتی براتون آماده کردم اگه گفتین چیه؟ ما هم گفتیم نمی دونیم والا اونم با یه ذوقی گفت آسپاراگوس. وای خدای من نه انگار یک دیگ آب سرد ریخته بودن رو ما.خخخخ. اما خب از ادب به دوربود بگیم ما دوست نداریم. خب شب قبل هم که درست غذا نخورده بودیم. چارهای نبود تفاوت این اسپاراگوس با قبلیه این بود که این با تخم مرغ عسلی سرو میشد. چشمتون روز بد نبینه به هر درد سری بود یکم خوردیم و میگفتیم وای چه خوشمزه. بعد ناهار بستنی و میوه و قهوه خوردیم و دوستمون ما را برد بیرون که شهر leper را ببینیم. شهر leper یک پارک مرکزی داشت و یه دریاچه بسیار زیبا.
شهر Leper
رودخانه Leper
حدود 6 عصر به خونه دوستم برگشتیم و تصمیم گرفتیم از دوستمون بخوایم با کارت اعتباریش برامون یه سری بلیط بخره و ما نقداً پرداخت کنیم. دوستم فهمیده بود که ما نه از غذای دیشب و نه از غذای امروز خوشمون اومده. اون دوبار اومده بود ایران و عادات غذایی ما ایرانی ها رو میدونست.ساعت 8 گفت بفرمایید برای صرف شام. وای خدای من لازانیا درست کرده بود پر گوشت و برنج و مرغ و این در حالیست که خودشون گیاهخوار بودن فقط برای ما درست کرده بود حسابی بهمون چسبید. تشکر کردیم هدیهها مونو دادیم عکس خانوادگی گرفتیم و خوابیدیم.
15 می2017- دوشنبه- روز بیستم - حرکت به سمت بروکسل
دوستمون با ماشینش ما رو آورد ایستگاه قطار، با کمک اون بلیط قطار خریدیم. از کورترای تا بروکسل برای دو نفر 6/26 یورو و حدود یکساعت و نیم بود. حدودای 11 رسیدیم بروکسل. چون فقط یک روز در بروکسل وقت داشتیم و فاصله ایستگاه تا هتلمون زیاد بود تصمیم گرفتیم چمدانها را در صندوق امانات ایستگاه بگذاریم، شهر رو ببینیم و شب برگردیم و چمدانها را برداریم و به هتل برویم. توی ایستگاههای قطار کمدهای بزرگی هست که به ازای 10 یورو برای 24 ساعت میتونین لوازمتون رو اونجا بذارین. از ایستگاه قطار تا مرکز شهر 10 دقیقه پیاده بود رفتیم میدان اصلی شهر به اسم grand place که از نظر من زیباترین میدانی بود که تو کل سفرم به اروپا دیدم. ساختمانهایی با نماهایی بسیار شیک و قشنگ با نور پردازی عالی.
Grand Place در بروکسل
Grand Place در بروکسل
عکس گرفتیم کمی استراحت کردیم و به گروه free walking tour پیوستیم. برخلاف شهر پراگ در اینجا هدف از این تور فقط تبلیغات بود فلان رستوران خوبه، فلان کافه خوبه و ... بنابراین ما از گروه جدا شدیم و خودمان شروع به چرخیدن کردیم. ظهر برای ناهار سیب زمینی سرخ کرده و مرغ خوردیم و تصمیم گرفتیم به اتومیم بریم. مترو مورد نظرمون پیدا کردیم و رسیدیم به اتومیم. چه ساختار عظیم و بزرگی.
نمایی از ساختار عظیم اتومیوم در بروکسل
حسابی عکس گرفتیم و با مترو رفتیم به سمت هتل. اسم هتل generation youth hostel بود که ما یک اطاق سه تخته با حمام توالت خصوصی گرفته بودیم 58 یورو . بسیار هتل خوبی بود. بنا شد پردیس و مامانش تو هتل بمونن و من برم ایستگاه قطار چمدانها را بیاورم. اما لیلا گفت با هم بریم که در شبGrand place را ببینم. پس رفتیم اونجا خدای من واقعا در شب زیبا بود و خوب کاری کردیم برگشتیم .سپس به ایستگاه قطار رفتیم چمدان را برداشتیم و به هتل برگشیم در راه شام خریدیم و حدودای ساعت 12 شب خوابیدیم.
Grand Place در شب
16 می2017- سه شنبه- روز بیست و یکم- حرکت به سمت پاریس
از قبل چک کرده بودم. برای رفتن به پاریس از بروکسل قطار خیلی گران بود ومن از قبل بلیط اتوبوس به اسم Euroline را خریده بودم (به مبلغ 36 یورو برای سه نفر) طول مسیر 4ساعت بود بنا بود اتوبوس ساعت 10 حرکت کند. ساعت 10 شد اتوبوس نیامد ساعت 11 شد نیامد. تعداد مسافرانی که آنجا بودیم حدود 10 نفر بود. هیچ کسی هم آنجا نبود پاسخگو باشد. در اروپا هیچ کجا همچین تأخیری ندیده بودم. یکی از مسافران که اهل بروکسل بود با شمارۀ درج شده روی بلیط تماس گرفت و متوجه شدیم که نمایندگی Eurolines300 متر جلوتر آنطرف خیابان بوده است. پشت تلفن گفتند که راننده در ترافیک مانده است. اما شخصی را فرستادند که بلیطها را چک کند که معطل نشویم. هر جا بلیطهای الکترونیکی را که داخل گوشیمان بود قبول میکردند اما اینجا فقط بلیط کاغذی میپذیرفتند. ما که نداشتیم به ما گفتند برین نمایندگی و پرینت بگیرید آنجا هم مردی مسن بود که با هزار تا غرولند اینکارو انجام داد نهایتاً اتوبوسی که قرار بود ساعت 10 بیاید ساعت 11:45 دقیقه رسید. چمدانها را داخل اتوبوس گذاشتیم و آمدیم سوار شویم که دیدیم خدای من اتوبوس پره و فقط تعدادی صندلی خالی است. در اینجا برخلاف اتوبوس وین به پراگ شماره صندلی در بلیط وجود نداشت و هر کس هر کجا دلش میخواست مینشست. من برای پردیس هم صندلی خریده بودم که راحت استراحت کند اما اصلاً دو تا صندلی بیشتر خالی نبود و آنها هم جدا از هم بودند. کسی هم نبود پاسخگو باشد. نهایتاً بعد از 10 دقیقه با یک پسری صحبت کردیم و جایش را عوض کرد و من و خانمم و پردیس روی 2 تا صندلی کنار هم نشسیم. اصلا اتوبوس راحتی نبود. پذیرایی نداشت و تهویه هم خوب نبود نهایتش بعد از چهار ساعت حدود سه و نیم عصر رسیدیم ایستگاه اتوبوس پاریس هیجان خاصی داشتیم . یکی از آرزوهایمان دیدن شهر پاریس و برج ایفل بود. توی اتوبوس با یه زوج آژانتینی دوست شده بودیم که دفعۀ دومشون بود که پاریس میاومدند کمکمون کردند بلیط قطار خریدیم و بعد از تعویض 2 خط قطار خود رابه هتل ibis budget paris porte De Montmartie دو ستاره سه شب 228 یورو هتل خوب و کوچکی بود اما کیفیت هتل ibis آمستر دام را نداشت در حد 2 ستاره بود و اینو هم بگم که هتلها تو پاریس خیلی گرونن سه شب این هتل رو گرفته بودیم به مبلغ 228 یورو. شانسی که آوردیم ما اتاق double رزرو کرده بودیم ولی اتاق سه تخته بهمون دادن. توی پاریس دوستی داشتیم به اسم لتیسیا که با شوهرش به اسم برنات که اهل بارسلونا ست اومده بودن خونمون. بنا بود هر دو نفر رو تو شهراشون ببینم. با لتی قرار گذاشتیم که 7 عصر بیاد دم در هتل و بریم اطراف رو نشونمون بده بعد از کمی استراحت و دوش گرفتن آماده شدیم. هتل ما نزدیک محل اقامت لتی بود وکلیسای قلب مقدس یا socre sour در فاصله 15 دقیقه ای بود و ساعت 7 لتی را دیدیم و بعد از کلی خوش و بش به راه افتادیم و رفتیم سمت کلیسای قلب مقدس. این کلیسا در بالاترین نقطۀ پاریس قرار دارد و چشم انداز زیبا از شهر دارد اما پله خیلی داشت بعد از کلی خستگی به دلیل حمل کالسکه پردیس رسیدیم بالا که واقعاً منظرۀ زیبایی بود. عکس گرفتیم و کلی خندیدیم.
Sacre Sour کلیسای قلب مقدس
نمایی از شهر پاریس
بعد دوستمون دعوتمون کرد به یک رستوران برای صرف crep. ما crep گوشت سفارش دادیم که گارسون بسیار شوکه شده بود میگفت اینجا کسی crepبا گوشت نمیخورد اما ما ایرانی ها عاشق گوشتیم دیگر. حسابی چسبید. بعد از اون با کمک دوستم بلیط مترو خریدیم. بلیط مترو تک نفره 1.9 یورو است ولی اگر 10 بلیط بخرید برای هرکدام 1/4پرداخت میکنید که ما هم اینکار رو کردیم به سمت محلۀ Mouline Rouge رفتیم و در خیابان قدم زدیم.
مولین راژ
17 می 2017-چهارشنبه-روز بیست و دوم- گردش در پاریس
با کمک دستمون توی بلژیک و کارت اعتباریش بلیط موزۀ لوور رو آنلاین خریده بودیم نفری 18 یورو. ساعت 11 رسیدیم اونجا. تا حالا توی عمرم همچین صف طولانی ندیده بودم اما ما که بلیط آنلاین داشتیم بدون هیچ گونه معطلی و خیلی محترمانه وارد شدیم. چون کالسکه داشتیم از قسمتی ویژه با آسانسور بردنمون. گفته شده اگر بخواهید کل موزۀ لوور راببینید 15 روز طول میکشد. در هر حال همونجور که قبلاً گفتم ما علاقۀ چندانی به موزه نداریم اما خب نمیشه پاریس بری و موزه لوور نبینی که. امامن بیشتر به دنبال قسمتی بودم که مربوط به ایران بود. آن قسمت را پیدا کردیم و مشغول بازدید شدیم. نکته قابل تأمل اینکه یکی از سر ستونهای تخت جمشید اونجا بود حالا چرا من نمی دونم. چند ساعتی اونجا گذروندیم جاهای دیگۀ موزه مثل قصر ناپلئون رو هم دیدیم و تا 4 عصر بازدیدمون ادامه داشت.
یکی از سرستونهای تخت جمشید-موزه لوور
کاخ ناپلئون -موزه لوور
ساعت 5 با لتی دوستمون وعده کرده بودیم که بریم برج ایفل. جلوی موزۀ لوور دیدیمش و پیاده به سمت پل عشاق که پشت موزه لوور است و روی رود سن قرار دارد گذر کردیم و پل پر بود از قفلهای عشاق.
پل عشاق- رودخانه سن
به کلیسای نوتردام رفتیم و چند جای دیگر را دیدیم و حدود 7 عصر رسیدم به برج ایفل. بالاخره برج ایفل را دیدیم. چه عظمتی، چه ابهتی، دوستمان ساعت 7 قرار کاری داشت که از ما جدا شد و ما داشتیم آماده میشدیم که عکس بگیریم که ناگهان باد شدیدی شروع به وزیدن گرفت ابر تیرهای آمد و باران گرفت سریع سوار اتوبوس شدیم که به سمت هتل برگردیم در راه برگشت به فروشگاه بزرگی رفتیم تا هم کمی خرید کنیم و هم اینکه باران بند بیاید. با خرید هایمان به سمت هتل روانه شدیم و خواب خوبی پیش رویمان بود.
کلیسای نوتردام
برج ایفل
18 می 2017-پنج شنبه – روز بیست و سوم- بازدید از کاخ ورسای
تصمیم گرفته بودیم که به کاخ و ررسای که خارج از شهر پاریس است برویم. بهترین راه رفتن به آنجا استفاده از قطار RER است. بعد از 1 ساعت به آنجا رسیدیم مجموعه ورسای شامل باغهای زیاد و کاخ ورسای است. ابتدا چند ساعتی را در باغها قدم زدیم و عکس گرفتیم خیلی زیبا بودند و آدم درون باغها گم میشد.
باغهای کاخ ورسای
کاخ ورسای
سپس بلیط کاخ به نفری 18 یورو خریدیم و وارد کاخ شدیم واقعاً زیبا و حیرتآور بود. تصمیم داشتیم از برج ایفل هم بازدید کنیم چون روز قبل به دلیل باران نشده بود ایفل را ببنیم. حدودای 3 عصر برگشتیم و حدود 4 و نیم رسیدیم ایفل. اول کلی عکس گرفتیم و بعد از آن بلیط summit یعنی نوک برج ایفل را به نفری 17 یورو خریداری کردیم. برج ایفل 2 طبقه دارد. اول طبقه 1 پیاده شدیم و بازدید کردیم و سپس به نوک برج رفتیم البته بسیار شلوغ بود و خیلی معطل شدیم که سوار آسانسور بشویم. اما خب ارزشش را داشت به بالای برج رسیدیم شوق و ذوق و هیجان بسیاری بر ما حاکم بود. 15 دقیقه آنجا بودیم که لکه ابر سیاهی همه جا را فرا گرفت. همه فهمیدند که الان است که باران ببارد خود را به صف آسانسور رساندند ما هم تا آمدیم به خود بجنبیم کمی دیر شد و زیر باران شدید حدود 30 دقیقه منتظر رسیدن آسانسور شدیم. موش آب کشیده شدیم. اما پردیس را حسابی پوشانده بودیم. بالاخره به پایین آمدیم و در پایین برج در فروشگاهی کوچک منتظر ماندیم تا باران بند بیاید اما مگر بند میآمد حدود 1 ساعت و نیم منتظر ماندیم و باران سبک شد.
نمایی از پاریس از بالای برج ایفل
بنا بود ساعت 8 به منزل دوستم برای شام برویم که بخاطر این قضیه حدود 9 رسیدیم. برایمان غذایی درست کرده بود که شامل اسفناج بود. غذا رو خوردیم چاپی را نوشیدیم، هدیه دوستمان دادیم و از او خداحافظی کردیم چون عصر فردا حرکت داشتیم به سمت زوریخ. بلیط قطار پاریس به زوریخ را از قبل دوستم برایمان خریده بود. با قطار TGV که قطاری است سریع السیر که فاصلۀ بین پاریس زوریخ را در 4 ساعت طی میکند. اما فوقالعاده گران بود 220 یورو دو نفر.
19 می2017- جمعه – روز بیست و چهارم -بازدید از شانزه لیزه و طاق نصرت و حرکت به سمت زوریخ –
بلیط قطار مابرای زوریخ ساعت 6:30 عصر بود پس ما نصف روز دیگر فرصت داشتیم که تصمیم گرفتیم آن نصف روز را به خرید اختصاص دهیم صبح ساعت 8 اتاق را تحویل دادیم چمدانها را در صندوق امانات گذاشتیم و به سمت شهر راهی شدیم. محلهای به اسم Laforsche جایی است که میتوان فروشگاههای زیادی با قیمتهای مناسب پیدا کرد. لیلا آن جا کمی خرید کرد. سپس به خیابان شانزه لیزه رفتیم طاق نصرت را دیدیم. دوباره خرید کردیم و حدود 3 به هتل برگشتیم برای برداشتن چمدانها به ایستگاه قطار رفتیم حدود 5 آنجا بودیم.
طاق نصرت Arce De Triumph
ماکارونی که خانمم شب قبل در هتل درست کرده بود را برای ناهار خوردیم. شماره قطار اعلام شد سوار شدیم و قطار رأس ساعت 6:30 حرکت کرد. طبق برنامه یعنی 11 شب زوریخ بودیم در ایستگاه مرکزی. از آنجا با مترو به ایستگاه نزدیک خانۀ دوستم رفتیم. در زوریخ 3 دوست داشتیم یک زن و شوهر که در منزل آنها اقامت کردیم و یک نفر دیگر که هرسه نفر قبلاً به منزل ما آمده بودند. ساعت 11:30 شب دوستانمان در ایستگاه مترو منتظر ما بودند از ایستگاه تا منزل آنها حدود 5 دقیقه پیاده بود. به خانهشان رفتیم مهمان داشتند کلی خوش و بش کردیم گفتیم و خندیدیم و شام خوردیم و چایی نوشیدیم و ....
و حدود 1 شب به خواب فرو رفتیم.
20 می2017- شنبه- روز بیست و پنجم- گشت وگذار در زوریخ
چون بسیار خسته بودیم و آخر هفته هم بود به همراه دوستانمان تا ساعت 11 خوابیدیم. بعد از آن صبحانه مفصلی خوردیم و حدود ساعت 13به مرکز شهر رفتیم.
میدان اصلی زوریخ
دوستانمان از قبل برنامه ریزی کرده بودند که ما در یک تور رایگان شرکت کنیم تور حدود 13 شروع و ساعت 15 تمام شد. تور مفرح و جامعی بود. و 7 یورو انعام دادیم درمورد زوریخ اینکه شهری است بسیار شیک و تمیز و منظم و البته بسیار گران. کلا در کشور سوییس قیمتها در مقایسه با جاهای دیگر اروپا 2 تا 3 برابر گران ترند. ساعت 3 دوستمان را دیدیم و با او به گشت وگذار در شهر مشغول شدیم. به دریاچه زوریخ رفتیم و 2 ساعتی آنجا ریلکس کردیم.
رودخانه زوریخ
قرار بود شب برای شام به منزل اون یکی دوستم بریم حدود 8 شب رسیدیم آنجا. جاتون خالی چون میدونست ما عاشق گوشتیم برامون گوشت سرخ کرده و سیب زمینی درست کرده بود بسیار خوشمزه بود. بعد از شام کلی گپ زدیم و از خاطرههایمان در ایران گفتیم و کلی خندیدیم. پردیس کمی سرما خورده بود و آبریزش داشت اما آنقدرها جدی نبود. آنها عادت دارند که شبها پنجره را باز میکنند و میخوابند اما بهار بود و هوا کمی خنک ما هم نمیدانستیم پنجره بازه و پردیس کمی سرما خورده اما جدی نبود. فردای آن روزقرار شد بریم در دل کوهها برای پیک نیک.
21می2017- یکشنبه – روز بیست و ششم- پیک نیک در کوهستان
صبح که از خواب پا شدیم پردیس بهتر بود اما لیلا مریض شده بود انگار از پردیس وا گرفته بود. گلو درد شدیدی داشت. اما خوشبختانه از ایران آموکسی سیلین آورده بودم. بعد از صبحانه کپسول را خورد و تصمیم گرفتیم تا 2 ظهر در منزل بمانیم که لیلا و پردیس استراحت کنند و سپس به پیک نیک برویم.
حدود 2 از خانه بیرون زدیم و با قطار به کوهستان رسیدیم. باید از جاده پیاده میرفتیم بالا که با وجود کالسکه و پردیس و حال نه چندان خوب لیلا سخت بود اما انجامش دادیم به بالا رسیدیم واقعاً منظره زیبایی بود میتوانستیم از آنجا کوههای سر به فلک کشیدۀ آلپ و دریاچه زوریخ را ببینم چند ساعتی آنجا بودیم ناهار خوردیم و میوه و حدود 6 عصر برگشتیم.
نمایی از کوههای آلپ
چون پردیس گرسنه بود به فروشگاه رفتم و برنج باسماتی و یک تکه سینۀ مرغ خریدم خیلی گران بود حدود 20یورو ( همان اقلام در مونیخ 9 یورو شد) اما خب باید می خریدیم. خانمم برنج و جوجه درست کرد هم برای شام پردیس و هم ناهار فردا که میرسیدیم و نیز ساکهایمان را بستیم و آمادۀ خواب شدیم. فردا ساعت 1 ظهر پرواز داشتیم برای بهشت روی زمین یعنی ونیز.
22 می2017- روز دوشنبه- روز بیست و هفتم- پرواز به ونیز
چون دوستانمان در زوریخ باید ساعت 8 صبح سر کار میرفتند ما نیز مجبور شدیم به فرودگاه برویم و تا 1 ظهر موقع پرواز آنجا باشیم. با قطار به فرودگاه رسیدیم. چه فرودگاهی بود آنقدر بزرگ بود که از درب ورودی تا گیت مورد نظر پرواز ما 30 دقیقه پیاده رفتیم. لیلا که هنوز کمی ناخوش احوال بود تصمیم گرفت روی صندلی فرودگاه بخوابد. پردیس هم خواب بود. من هم شروع کردم به گشت و گذار در فرودگاه. یکی دو ساعت بعد پردیس بیدار شد و با او به گردشمان در فرودگاه ادامه دادیم. ساعت 12:30 کارتهای پرواز را گرفتیم. دوستمان در بلژیک پرواز easyjet را از زوریخ به ونیز به مبلغ 162 یورو برای سه نفرمان و یک چمدان 20 کیلویی برای اضافه بار برایمان با کارت اعتباری خریده بود و ما نقدی با او حساب کرده بودیم. پرواز خوب و راحتی بود. حدود ساعت دو ونیم به فرودگاه مارکوپولوی ونیز رسیدیم. ونیز برای من جایی خاص و ویژه بود چون در تمام مدت تدریسم متون زیادی درباره آن در کتابها خوانده بودم. از قبل هتل Tiepolo Piccolo رو رزرو کرده بودم که دقیقا در خود ونیز و در نزدیکی میدان اصلی san marco قرار داشت. چون ونیز روی آب واقع شده است از فرودگاه تا اسکله اصلی را با اتوبوس و از اسکله تا هتل را با تاکسی های آبی به اسم vapporata آمدیم و نفری 15 یورو پرداخت کردیم. از اسکله تا هتل محو تماشای شهر بودیم. مگر میشود شهری روی آب باشد؟ به هتل رسیدیم مسئول هتل گفت محل اقامت شما آپارتمانی است پشت هتل وای خدای من آپارتمانی شیک و بزرگ همراه با دو خواب و 5 تخت و گاز و... از قبل شنیده بودم هتلها در ونیز آنقدر گران است که اغلب توریستها صبح به ونیز میآیند و شب میروند که در انجا اقامت نکنند و یا در محلی بیرون از ونیز به اسم Maestro اقامت میکنند که هتلها ارزانتر است و با قایق به ونیز می آیند. اما من با کمی جستجو این هتل را پیدا کردم دقیقاً نزدیک میدان سن مارکو. البته موقع رزرو اتاق ما دارای سرویس بهداشتی مشترک بود اما از آنجائیکه خدا با ماست یک آپارتمان شیک و همه چیز تمام برای یک شب به مبلغ 75 یورو باور نکردنی قسمت ما شد. رفتیم داخل آپارتمان بعد از دوش و کمی استراحت ساعت 7 زدیم بیرون عجب جایی تکهای از بهشت دلم میخاست بیشتر از 1 روز بمونم اما خب از قبل برنامه ریزی شده بود و بلیطها هم خرید شده بودند. رفتیم میدان سن مارکو پر بود از آدماهایی که آزادانه در حال شادی بودند. پرندههای زیادی که با توریستها الفت زیادی داشتند و روی دست و شانه آنها مشغول خوردن بودند و اما اطراف میدان پر بود از رستورانهای شیک با موسیقی زنده. واقعاً حس زندگی واقعی رو میشد اونجا لمس کرد. چندتایی مغازه دیدم به آپارتمان برگشتم تصمیم گرفتم زود بخوابیم که فردا صبحش زود پاشیم و شهر رو ببینم.
میدان سن مارکو ونیز
23 می2017- سه شنبه- روز بیست و هشتم- گشت در ونیز
صبح حدودای 9 بعد از خوردن صبحانه زدیم بیرون و دوباره رفتیم میدان سن مارکو و از اونجا خود را در کوچههای تنگ ونیز گم کردیم چه هیجانی داشت پیدا کردن راه انگار از این گم شدن اوج لذت را میبرید. ظهر در یک رستوران ترکی کباب خوردیم و مشغول گشت و گذار و خرید شدیم. باز هم برخلاف شنیدهها اتفاقاً در ونیز میتوانستیم خوب خرید کنیم
ونیز روی آب
پل ریالتو در ونیز
.عصر ساعت 6 قطار داشتیم برای فلورنس (39 یورو 2نفر) مشغول گشت و گذار شدیم که نفهمیدم کی دیر شد. سریع ساکها را از هتل برداشتیم و به سمت اسکله رفتیم. وای نه پر بود از آدم. توی صف وایسادیم هر قایقی یک ربع به یک ربع میآمد. نوبت ما رسید به قایق سوم یعنی 30 دقیقه را از دست دادیم. خیلی استرس داشتیم ولی خدا رو شکر تا رسیدیم و نشستیم روی صندلیمان داخل قطار ساعت 5:58 دقیقه بود و قطار دقیقاً ساعت 6 حرکت کرد. طبق برنامه و ساعت 8:30 شب رسیدیم فلورنس. قطار trenitalia واقعا شیک و تمیز با سرعت 380 کیلو متر در ساعت حرکت میکرد. از قبل چک کرده بودم که چطور به هتل بریم. کلاً توی کشور ایتالیا شما چیزی به عنوان هتل پیدا نخواهید کرد. همۀ آن Bed and breakfast هستند مثل خانه هستند چیزی بعنوان reception ندارد تابلویی با عنوان هتل نمی بینید چون ما حدود 9 شب رسیدیم صاحب هتل کلید اتاق ما رو داده بود به کافی شاپ کنار هتل و توی تلگرام برامون پیام گذاشته بود. اسم هتل ما B and B 5 sensi بود که توی سایت booking رتبۀ 4/8 رو داشت 166 یورو2 شب شبی 83 یورو ولی یه مشکلی داشت که الان براتون میگم. هتل دقیقاً سرخیابان بود و هتل قدیمی بود و پنجرهها چوبی و فرسوده صدای ماشینها و موتورها داخل اتاق میآید انگار که دارن تو اتاق میرونن. سروصدا خیلی اذیت میکرد. شب بود و کسی تو هتل نبود انگار فقط ما تو ساختمون بودیم. در هرصورت شب را سپری کردیم اما نتوانستیم بخاطر سروصدا خوب بخوابیم.
24 می2017- چهارشنبه – روز بیست و نهم – گردش در فلورانس
- صبح مسئول هتل اومد و ما قضیه رو بهش گفتیم اما گفت همینه دیگه ما هم گفتیم میخایم کنسل کنیم گفت باید امشب جریمه بدین. ما هتل رو برای 3 شب رزرو کرده بودیم. اما با هزار تا بدبختی بخاطر اینکه ایتالیاییها اصلا انگلیسی بلد نیستن تونسیم شب سوم رو کنسل کنیم. گفتیم یه جای دیگه میگیریم. بعد از صبحانه پیاده راهی مرکز شهر شدیم 15 دقیقه پیاده بود. برای شهر فلورنس 1 روز کافیه اما خب ما بنا بود سه روز بمونیم مرکز شهر رو دیدیم حدود چند ساعت و بعد تصمیم گرفتیم با درشکههایی که توسط چرخ کشیده میشن شهر رو بگردیم 30 یورو برای نیم ساعت که آقای راننده توضیحات مربوط به هرجایی رو برامون میگفت. نمیدونم چرا اما فلورنس شلوغ ترین جایی بود که تو سفرمون دیدیم. به نظر من فلورنس شهری معمولی بود که 1 روز برای آن کافی بود. نمیدونم چرا ولی من اونجا رو دوست نداشتم و به کسی هم توصیه نمیکنم.
میدان اصلی فلورنس
کلاً زیاد بهمون خوش نگذشت. از ظهر دلشورۀ عجیبی داشتم تا عصر در شهر بودیم و حدودای 8 شب رسیدیم هتل یه حس بدی داشتم. خانواده دو روزی بود که بهم زنگ نزده بودن. دایی من مریض بود قبل سفرم رفتم دیدنش. ایشون سرطان داشتن اما درمانش خوب بود تا اینکه زمانی که ما سفرمون رو شروع کرده بودیم ایشون ریه هاشون آب آورده بود و حالشون رفته بود رو به وخامت و متاسفانه ظهر همون روز که من دلشوره داشتم فوت کرده بودن. زنگ زدم خونه دیدم همه یه جوریاند میخاستن به من نگن چون در سفر بودم اما اصرار کردم و گفتند بله امروز خاکسپاری بوده. موقعیت سختی بود همه میگفتن برنامتو عوض نکن اما خب نمیتونستم دیگه حوصلشو نداشتم. اما سفر هم خوشی داره و هم ناراحتی و زندگی هم جاری است البته ناراحتی دارد که در سفر باشی و عزیزی را از دست بدهی. من تصمیم گرفتم خود را به مراسم هفتم دایی برسانم. اول بخاطر دایی عزیزم و دوم اینکه مادرم از لحاظ عاطفی نیاز داشت که من کنارش باشم در این موقعیت چون داییم و مادرم خیلی به هم وابسته بودند. در هر صورت مشکل این بود که ما تا آخرین روز سفر بلیطهامون رو خریده بودیم و حال باید قید آن ها را میزدیم. چون آن شب حال خوبی نداشتم به چیزی فکر نکردم و سعی کردم بخوابم اما نه فکر دایی می گذاشت و نه سروصدا.
Spagetti Woman در فلورنس
25 می2017- پنج شنبه – روز سی ام- تلاش برای مرتفع کردن مشکلات سفر
صبح بعد از صبحانه به لیلا گفتم چکارکنم و با هم به این نتیجه رسیدیم که خب بهتر است رم را ببینیم از آنجا به بارسلونا برویم و از بارسلونا به اصفهان برگردیم یعنی از برنامه سفر مادرید رو حذف کردیم. از خواهر خانمم خواستم به نمایندگی ترکیش ایر بره و پرواز برگشتمون از مادرید رو عوض کنه و از بارسلونا برگردیم اصفهان. قرار بود روز 4 ژوئن از مادرید برگردیم که روز 28 می از بارسلونا برگشتیم و 517000 تومان هم جریمه دادیم بنا بود ما 27 می ساعت 1ظهر با اتوبوس بریم رم. اما چون برنامه عوض شد تصمیم گرفتیم که امروز به ایستگاه بریم و با راننده صبحت کنیم که ما را امروز به رم ببرد.
حدودای 11ظهر رسیدیم ایستگاه و منتظر اتوبوس ساعت 1 شدیم همانطور که قبلا گفتیم تو ایتالیا کسی انگلیسی بلد نیست ساعت 1 شد راننده آمد مسافران سوار شدند و من هم مشغول توضیح برای آقای راننده اما دریغ از فهمیدن. انگلیسی بلد نبود رفتم سراغ کمک راننده او هم بلد نبود. من در دهانه اتوبوس بودم و اتوبوس هم داشت حرکت میکرد من باید امروز میرفتم رم.
ناگهان در اتوبوس داد زدم کسی اینجا نیست هم انگلیسی بلد باشه و هم ایتالیایی کارای خدا یک دختر خانم جوان راهبه ای بود که گفت مشکل شما چیست من هم برای او توضیح دادم و او هم برای راننده. اولش راننده قبول نمیکرد تا من به اون خانم گفتم بهش بگه زنگ بزند دفترشون تا من با مسئول مربوطه صحبت کنم. اون هم با صد اکراه قبول کرد. خانم پشت خط انگلیسی بلد بود قضیه را توضیح دادم و قرار شد 10 یورو جریمه بدهم و با اتوبوس (که قبلاً 28 یور و 2 نفر) راهی رم شدیم. جالب اینکه در این اتوبوس کلا 12 تا مسافر بودیم. بعد از نیم ساعت کمک راننده آمد برای گرفتن 10 یورو و چون در ابتدای کمی با من بد رفتاری کرده بودند عذرخواهی کرد که همان خانم جوان برایم ترجمه کرد من هم گفتم مشکلی نیست. و تا آخر سفر باهام دوست شد. جادۀ بین فلورنس – رم بسیار زیبا بود جادهای مثل چالوس یا بهتر است بگویم جواهر ده.
فاصلۀ بین فلورنس رم 2 ساعت بود و اتوبوس اینترنت هم داشت. از آنجا که برنامه تمام رزروهای هتلها به هم خورده بود بخاطر تغییر تاریخها از اینترنت اتوبوس استفاده کردم و هتلی نزدیک ایستگاه قطار رزرو کردم. وقتی رسیدیم هتل البته دوباره میگویم هتل نه B and B چشمتون روز بد نبینه طرف تا چشمش به ما افتاد بازبون ایتالیایی یه چیزی گفت و ما را به بیرون هدایت کرد ما که نمیفهمیدیم چی میگه من با ایما اشاره به او گفتم چه شده و او گفت NO baby فهمیدم که موقع رزرو یادم رفته بگم بچه داریم و فقط ثبت کرده بودم 2 نفر بزرگسال . حالا این که چرا عصبانی بود نفهمیدم به او گفتم خب اگر باید اضافه بدیم میدیم اما قبول نکرد و درب را محکم بست. وای نه خدای من. رفتیم دم در چند تا خانم بودن که انگلیسی اصلا بلد نبودن بهشون گفتیم هتل اما ما که ایتالیایی بلد نبودیم خدا خیرشون بده یکیشون ما رو برد به یک مغازه کباب ترکی که صاحب اونجا زنگ زد و یک خانم چینی آمد پیش ما- ظاهرا صاحب هتل بود هتل دقیقاً کنار ساندویچی فروشی بود یک اتاق کرایه کردیم با حمام و دستشویی مشترک برای یک شب به مبلغ 60 یورو.
خیلی خسته بودیم کمی استراحت کردیم. حالا نوبت تغییر پرواز بعدی بود پرواز ما از رم به بارسلونا که از قبل به مبلغ 116 یورو از ایران خریده بودم برای تاریخ 30 می بود و ما میخواستیم تاریخشو عوض کنیم. بهترین کار این بود که برم فرودگاه برای این کار . بنابراین خانم چینی صاحبخونه گفتم چطور میتونم برم فرودگاه که از قضا او هم ساعت 8شب مهمان داشت از چین و گفت 8 میره فرودگاه دنبالشون و من رو هم میبره و 20 یورو میگیره من قبول کردم. ساعت 9 رسیدیم فرودگاه رفتم و دفتر مربوط به Ryan air را پیدا کردم. و قضیه را توضیح دادم او هم گفت پروازهای ارزان نه قابلیت تغییرتایخ دارند و نه قابلیت کنسل. شما باید دوباره پرواز بخری. Oh my God مگه داریم مگه میشه خب چند هست حالا. او هم گفت اینترنتی بخری 280 یورو و برای سه نفر و حضوری 354 یورو. یه جورایی پول زور بود اما خب چارهای نبود کارت اعتباری هم نداشتم. 354 یورو شمردم و بلیط رو خریدم برای ساعت 10 شب فرداش به مقصد بارسلونا. یعنی 1 روز وقت داشتیم رم رو ببینیم . میدونم کمه ولی راضی بودیم. ساعت 11 برگشتیم هتل و خوابیدیم.
26 می 2017- جمعه –روز سی و یکم
صبح بعد از صبحانه با مترو به کلوسئوم رفتیم. صف طولانی وجود داشت تصمیم گرفتیم داخل نرویم چون وقتمان تلف میشد و شنیده بودم چیز خاصی داخلش نیست و بصورت کلی من از باستان شناسی زیاد خوشم نمیاد. بهترین تصمیم گرفتن اتوبوس توریستی hop on. Hop off بود. بلیط خریدیم و سوار شدیم توی هر ایستگاهی پیاده میشدیم و عکس میگرفتیم و با اتوبوس بعدی به مقصد بعدی میرفتیم.
کلوسئوم
میدان اصلی رم
فواره تروی
کلو سئوم- فواره تروی- رودخانه – شهر واتیکان و .... رو دیدیم و ساعت 7 عصر برگشتیم هتل ساکها رو برداشتیم و رفتیم او نطرف خیابون تو ایستگاه قطار. بلیط قطار برای فرودگاه خریدیم و ساعت حرکت اولین قطار 7:15 دقیقه بود رفتیم به سکوی مربوطه ساعت از 7:15 گذشت اما قطاری نیامد بعداً فهمیدم که به زبان ایتالیایی گفته بودند سکو عوض شده و خب ما هم که ایتالیایی بلد نبودیم. قطار بعدی ساعت 8 شب بود سوار شدیم و 9 فرودگاه بودیم کارتهای پرواز رو هم که اینترنتی گرفته بودیم سوار هواپیما شدیم و بدون تأخیر پریدیم ساعت 12:30 نیمه شب رسیدیم بارسلونا.
من توی بارسلونا دوستی داشتم که قرار بود از تاریخ 30 می به مدت 3 شب پیشش بمونیم امابخاطر تغییر در برنامه بخاطرفوت داییم ما 27 می رسیدیم بارسلونا که او هم صبح زود پرواز داشت بره ناپلز( شهری در ایتالیا) برای عروسی دوستش و 30 می برگشت اما قبول کرده بود که ما تو خونش بمونیم ولی خودش نبود دیگه.
27 می2017- یکشنبه – روز سی و دوم= بازدید از بارسلونا
ساعت 12:30 نیمه شب رسیدیم بارسلونا و از اونجا با اتوبوس رفتیم مرکز شهر قرار شد دوستم ساعت 1:30 شب بیاد دنبالمون مرکز شهر. از دیدنش خیلی خوشحال شدیم. بسیار جالب بود لتیسیا هم که تو فرانسه دیده بودیمش اومده بود بارسلونا پیش شوهرش. اما اون هم صبح میرفت. از مرکز شهر تا خونه 10 دقیقه پیاده روی بود حدود 2 نیمه شب رسیدیم چایی خوردیم تا 2:30 گپ زدیم و تجدید خاطره کردیم و او هم کلیدها رو تحویلمون داد و رفت که بخوابد چون ساعت 6 صبح پرواز داشت . ما هم که حسابی خسته بودیم به خواب عمیقی فرو رفتیم.
راستی یادم رفت بگم که خونه دوستم بسیار شیک بود و داخل اتاقش حمام و دستشویی داشت که کلاً اتاقش رو گذاشت در اختیار ما. صبح بعد از صرف صبحانه حدود 11 صبح زدیم بیرون رفتیم کلیسای ساگراد فامیلیا خیلی با عظمت بود اما باز به دلیل کمبود وقت داخل نرفتیم.
کلیسای جامع ساگراد فامیلیا بارسلونا
از آنجا رفتیم مرکز شهر و خرید کردیم و عصر هم رفتیم ساحل و ریلکس کردیم حدود 4 ساعت دم ساحل نشستیم که پردیس حسابی ماسه بازی و آب بازی کرد. حدود 9 شب برگشتیم خونه و ساکهامون رو بستیم و آماده شدیم برای خواب.
بستنی سنتی در بارسلونا
28 می 2017-یکشنبه- روز سی و سوم حرکت به سمت ایران (اصفهان)
پروازمون از بارسلونا به استانبول ساعت 11ظهر بود. ساعت 7 و نیم صبح از خونه زدیم بیرون و با اتوبوس رفتیم به فرودگاه. کارتای پرواز رو گرفتیم و یک ساعتی که تا پرواز داشتیم داخل فرودگاه چرخیدیم. پرواز سر موقع انجام شد و حدود 4 عصر رسیدیم استانبول.
خروج از قاره سرسبز اروپا
پرواز بعدیمون از استانبول به اصفهان ساعت 8 شب بود. کمی در فرودگاه استانبول چرخیدیم تا حدود 7:30 شب ایرانی های بسیاری رو اونجا دیدیم که فکر میکردم میرن اصفهان دیدم کسی نمیره سمت گیت آخه نیم ساعت مونده بود به پرواز فتم از مسئول گیت پرسیدم آقا پراز اصفهان چه موقعیه گفت شماها کجایین کلی وقته دنبال شماییم سریع رفتیم اتوبوس منتظر ما بود که ما رابه هواپیما ببرد تو راه کلی خندیدیم و فهمیدیم اونا مسافرای شیراز بودن. من منتظر بودم اونا سوارشن نگو پرواز اونا 10 شب بوده. تا رفتیم تو هواپیما کلاً 30 نفر بودند هیچکس داخل هواپیما نبود. پرواز خوبی بود و حدود 12:30 شب رسیدیم اصفهان و بعد از چک کردن پاسپورت و اثاثیه بالاخره رسیدیم پیش خانواده.
لازمه چند تا نکته رو اینجا برای عزیزان توضیح بدم:
1- اول اینکه هدف هرشخصی ازسفر فرق داره. من کلاً دوست دارم فرهنگهای جدید شهرهای جدید، غذاهای جدید، زندگی محلی و اماکن توریستی نه همشونو ببینم. اینکه بعضیها از فلان مکان توریستی میان بیرون میرن سراغ بعدی مثل یه جور تکلیفی که انگار باید انجام بشه من اینجوری نیستم هدف من ترکیبی است از موارد بالا به اضافه طبیعت گردی.
2- در مورد هتل باید بگم که سعی میکنم زیاد پول هتل ندم. بعضیها حتماً میخان تو هتل 4 ستاره به بالا بمونن. ولی نظر من اینه که خب اگه بناست برم هتل عالی تو خونم میمونم. من میخام شب یه جایی باشه که راحت استراحت کنم ضمن اینکه به خودم و خانوادم هم سخت نگذره پس انتخاب من هتلهای سه ستاره عمدتا و در برخی جاهای گران مثل پاریس و آمستردام 2 ستاره بود. و همانطور که میدانید هتلهای سه ستاره اروپا از 4 ستارههای ما بهترند.
3- سفر از نظرمن ولخرجی نیست اگر کسی بخواهد خوب سفر کند باید برنامه ریزی برای سفر و بودجه اش داشته باشد. در این سفر من که از تاریخ 26 آوریل شروع شد و تا 28 می ادامه داشت یعنی 33 روز هزینۀ من به همراه خانم و دخترم برای همۀ خرجها حدود 24 میلیون تومان شد. در این سفر بنده 18 شب هتل گرفتم و 15 شب خانه دوستانم اقامت داشتم که خیلیها میگن بخاطر همینه که هزینههات کم شده. خیر فرض کنید من 14 شب دیگر را هم هتل میگرفتم و بطور میانگین شبی 70 یورو خرج میکردم که 980 یورو معادل 4 میلیون دیگر به مخارجم اضافه میشد که باز هم مبلغی حدود 27 میلیون تومان میشد. قرار بود بنده 40 شب در سفر باشم که به دلیل فوت دایی 1 هفته زودتر برگشتم برنامه ریزی بنده این بود که 25 میلیون خرج کنم. که فکر می کنم در صورت عدم تغییر برنامه امکانپذیر بود. زیرا بنده حدود 900یورو ضرر تغییربرنامه دادم چون یک پرواز را از دست دادم 350 یورو پرواز جدید خریدم و 160 یورو هم قطار بارسلونا به مادرید بود که از دست دادم در هر صورت به نظر بنده بطور میانگین برای یک خانوادۀ دو نفری همراه با یک فرزند مبلغی معادل 160-140 یورو برای هر روز زندگی در اروپا نیاز است. در پایان دوستان من خیلی کنجکاو بودند که بدانند هزینه سفربنده چقدر شده که جزییات را مینویسم.
حدود 5900 یورو. زمانیکه بنده یورو خریدم قیمت یورو 4070 تومان بود.
در پایان لیست هزینهها را ارسال می کنم شاید مفید باشد (برای دو بزرگسال و یک کودک 16 ماهه)
اگه سوالی نیز داشتید در خدمتم .
خرجهای انجام شده در ایران شامل خرید بلیط و ترجمه مدارک و تنقلات، غذای آماده هزینه ویزا و هدیه ها 5/618/000 تومان
هرینه بلیطهای قطار بین شهری و بین کشوری، پروازها و اتوبوس 1216 یورو معادل 4/949/120 تومان
هزینه حمل و نقل داخلی ( شامل متروها و اتوبوسها) 397.2 یورو معادل 1/616/604 تومان
هزینه 18 شب اقامت در هتلها 1294 یورو معادل 5/266/580 تومان
هزینه بازدید از اماکن توریسی 335.5 یورو معادل 1/365/485 تومان
هزینه خوراک ( شامل میوه ، صبحانه، نهار، شام) 603 یورو معادل 2/454/414 تومان
هزینه خرید سوغاتی ( پوشاک و .... 675 یورو معادل 2/747/250 تومان
جمع کل 5900یورو معادل 24/017/453 تومان
امیدوارم لذت برده باشید یا حق