برخی درگیریهای درسی اجازه نداد که عید برنامه سفر بچینم و به تور داخلی بروم. لذا به شدت بیتاب یه سفر جادهای (Road Trip) جمعوجور و کوچیک بودم. چند تا مقصد تو سرم بود. اما با مراجعه به سایت هواشناسی Foreca.com که علیرغم سادگی و ظاهر ساده تو زمینه دقت در پیشبینی هواشناسی بسیار مورد اعتماد هست در نهایت ترکمنصحرا برای سفر انتخاب شد. میدونستم که اوایل و اواسط بهار بهترین فصل برای رفتن به ترکمن صحرا (دشت گرگان) هست. پیشبینی بارندگی در روز آخر سفر باعث نشد از رفتن منصرف بشیم و دل رو به دریا (یا در مورد این سفر خاص بهتره بگیم دل رو به جاده و صحرا) زدیم و صبح روز 5شنبه 23 فروردین از تهران به راه افتادیم.
ساعت 7:45 بود که از تهران خارج شدیم و با خرید برخی از ملزومات در جاجرود (سعیدآباد) به جاده فیروزکوه رفتیم. بهار بود و فصل گلها و شکوفهها و لذا قصد داشتیم یه جاده فرعی و زیبا رو در مسیر رفتن به سمت ترکمن صحرا طی کنیم. این جاده فرعی و روستایی، جاده 79 (جاده فیروزکوه) رو به جاده 81 ایران که خود قسمتی از جاده AH70 یا همون بزرگراه 70 آسیایی هست وصل میکنه. به عنوان کسی که عاشق سفر جادهای هست AH70 یکی از جادههایی هست که دوست دارم یه روزی از ابتدا تا انتهاش رو رانندگی کنم. جادهای که از Znamianka در اکراین و نزدیکی مرز روسیه شروع میشه و با گذر از 5 کشور (اکراین - روسیه - قزاقستان - ترکمنستان - ایران) در بندرعباس در جنوب ایران به اتمام میرسه. طول این جاده 4600 کیلومتر هست.
اما اجازه بدین برگردیم به جاده روستایی خودمون. این جاده از میدان ورودی پلسفید شروع میشه. میدان رو به سمت راست میپیچید و بسیار زود مناظر زیبا شروع به خودنمایی خواهند کرد. این جاده اسفالته هست و در میانه راه یک پمپبنزین هم داره. با اینحال اگر باکتون خالیه میتونید تو همون میدون پلسفید باکتون رو پر کنید.
مسیر جاده رو میتونید در تصویر زیر ببنید.
در سرتاسر این جاده با مناظری بسیار زیبا و چشمنواز از جنگل و دشت و مزرعه و روستا و یک دریاچه مصنوعی روبرو میشین که باعث میشه مدام توقف کنید و عکس بگیرید و به این فکر کنید که زندگی تو شهر رو رها کنید و اگرنه برای همیشه، اما حداقل برای مدتی توی چنین محیطی زندگی کنید و از هوای تمیز و موادغذایی طبیعی و تازه بهره ببرید.
توصیف و جملات و کلمات نمیتونن زیبایی این جاده رو شرح بدن. اما سعی میکنم با چند تا عکس قسمتی از زیبایی تور شمال رو به تصویر بکشم.
تصویر شماره 1 ((جنگلی که در ابتدای جاده مشاهده خواهید کرد.))
تصویر شماره 2 ((گرچه مزرعه یا دامداری صنعتیای به نظر میرسه، اما حس خوبی برای زندگی کردن در آرامش به آدم میده. تصور زندگی در میان جنگل واقعا لذتبخشه. ولی همیشه اینطور مواقع به مباحث مرتبط با تخریب جنگلها برای ساخت ویلا فکر میکنم. اینجا تنها وقتیه که خوشحالم پول کافی ندارم تا برای پرداخت رومیزی و زیرمیزی برای اخذ مجوز ساخت ویلا در مناطق حفاظتشده بپردازم. اینم دلخوش کُنَک ما.))
تصویر شماره 3 ((در میانه راه جایی برای خوردن صبحانه توقف کردیم. در دوردست کوههایی سنگی و بدون درخت با رگههایی از برفهای به جامونده از زمستان خودنمایی میکردن.))
تصویر شماره 4 ((گفتند: «داروی دل چيست؟». گفت: «از مردمان دور بودن...». تذکرهالاولیاء - ذکر بایزید بسطامی - عادت داریم تکدرختهای تنها رو تو بیابون و صحرا و دشت ببینیم. اما این درخت تو جنگل تنها بود. استقلالش رو ستایش میکنم. به چشم من عارفی وارسته بود. ))
در نقطهای زیبا برای خوردن صبحونه توقف کردیم و بعد از خوردن صبحانه به راه افتادیم. روستاهای بیشماری در مسیر هست. از برخی از اونها رد میشین و برخی رو هم از بلندای جادهای بر روی کوهی مشرف به یک دره مشاهده خواهید کرد.
تصویر شماره 5 ((هر راه فرعی به روستایی ختم میشه.))
تصویر شماره 6 ((دو روستای نزدیک به هم در یکی از صدها جاده فرعی مسیر))
تصویر شماره 7 ((در قسمتی از جاده به جایی رسیدیم که شبیه کارتپستالها بود و کلی سوژه برای عکس گرفتن. حس اون کلبه رو خیلی دوست دارم))
تصویر شماره 8
تصویر شماره 9 ((نمیدونم داشت فحش میداد، یا از اینکه ازش عکس میگرفتم خوشحال بود و داشت ژست میگرفت. |-:))
تصویر شماره 10
تصویر شماره 11 ((و باز هم یه دشت زیبای دیگه.))
تصویر شماره 12 ((همینجور بیخود و بیجهت یاد گندمزارهای تراوین میافتم با این عکس. ;-)) ))
تصویر شماره 13
تصویر شماره 14
با گذر از دشتها به دریاچهای رسیدیم که در اصل نتیجه ساخت یک سد بود. این سد که به سلیمان تنگه یا سد افراچال معروف هست با نام رسمی شهید رجایی بر روی رودخانه تجن (دودانگه) ساخته شده و در سال 75 به بهرهبرداری رسیده. این سد یک نیروگاه برقی هم داره که 13.5 کیلووات ساعت برق تولید میکنه. از سال 79 امکان بازدید از برخی قسمتهای سد فراهم شده و همچنین تسهیلات گردشگری هم راهاندازی شده. اما متاسفانه در زمانی که ما اونجا بودیم بلیت فروشی اون تعطیل بود و امکان بازدید پیدا نکردیم. لذا به چند عکس بسنده کردیم و بعد به مسیرمون ادامه دادیم.
تصویر شماره 15 ((تاج سد از مسافتی دور))
تصویر شماره 16 ((سد افراچال (سلیمان تنگه)))
تصویر شماره 17 ((برخی در حال ماهیگیری و شنا بودن. به نظرم شنا کردن تو سد ایده خوبی نیست.))
کمی بعد از سد به جاده آسیایی رسیدیم و مسیر رو به سمت ساری ادامه دادیم. رانندگیهای «بدون دلیل» عجولانه و بیاحتیاط بیم و نوید نزدیک شدن به ساری رو میداد. با گذر از ساری و سپس نکاء و بهشهر به گلوگاه رسیدیم. گلوگاه برای من مصادف با رستوران معروف اکبرجوجه (کُلبادی) هست و هر وقت مسیرم بخوره سری به این رستوران میزنم. رستورانی با میز و صندلیهای ساده و تک منو. تصور اینکه یک کسبوکار زنجیرهای کارش رو تقریبا از اینجا شروع کرده سخت و مشکل هست و با توجه به رشته تحصیلیم، به شخصه علاقه دارم روی دلایل این موفقیت تحقیق کنم. محل این رستوران در نقشه زیر نشون داده شده.
تصویر شماره 18 ((عکس از وبسایت رستورانهای زنجیرهای اکبرجوجه : عکسی قدیمی از همسر آقای علیاکبر کلبادی در حال تهیه غذا))
بعد از خوردن نهار در گلوگاه و گذر از کردکوی به بندرترکمن رسیدیم. در شهر گشتی زدیم و یه سوئیت گرفتیم (70 تومن) که در اصل قسمتی از خونه یکی از اهالی بندرترکمن بود. عبدالله یه پسر ترکمن بود که با برادر و مادرش زندگی میکرد و یکی از اتاقها و هال و آشپزخونشون رو کرایه میدادن. تقریبا در همه جای شهر میتونید آگهی اجاره سوئیت و آپارتمان ببینید و پیدا کردن مکان مناسب برای اقامت کار سختی نیست.
یکی از غذاهای معروف ترکمنی غذایی به نام «چکدرمه» هست. از مادر عبدالله خواستیم تا برامون چکدرمه درست کنه و ایشون هم با روی باز پذیرفت. قرار شد گوشت و برنجش رو خودمون بخریم. موقع خرید گوشت باید بگین گوشت مخصوص چکدرمه میخواین که چربتره و غذا رو خوشمزهتر میکنه. رفتیم گوشت و برنج رو خریدیدم و تحویل دادیم و بعد رفتیم تا دوری تو شهر بزنیم. اولین جایی که رفتیم اسکله بندرترکمن بود. تو اسکله غرفههایی درست کرده بودن و اجناس مختلف از صنایع دستی ترکمنی تا محصولات وارداتی چینی و برخی اجناس ایرانی رو میفروختن. چند تا «یورت» هم بودن که با کرایه دادن لباسهای محلی ترکمنی از افراد عکس میگرفتن. بعد از زدن چرخی در غرفهها و چند تا خرید کوچک به سمت ساحل رفتیم. بنا به گفته محلیها، ساحل ظرف چند سال گذشته چند صد متر عقبنشینی کرده. این اسکله در اصل به خلیج گرگان راه داره و با قایقهایی میشد تا جزیره آشوراده رفت.
تصویر شماره 19 ((نمایی از ساحل که نشون میده دریا چه میزان عقبنشینی کرده.))
تصویر شماره 20 ((تا چندسال پیش اینجا کامل زیر آب بوده. اکنون در اون چادر میزنن، دامهاشون رو به چرا میبرن و مسافران و اهالی در اون زباله میریزن.))
تصویر شماره 21 ((اسکله قایقهایی که به سمت آشوراده میرن.))
ساحل به شدت باتلاقی بود و تابلوهایی نصب شده بود که اخطار میداد که به ساحل نزدیک نشیم. ابتدا به اونها توجه نکردیم و جلوتر رفتیم تا اینکه در یک نقطه کفشم تو گل گیر کرد و به سختی تونستم کفشم رو از تو گلهای ساحل باتلاقی در بیارم. در ادامه چند عکس از ساحل میزارم.
تصویر شماره 22 ((پوشش گیاهی نزدیک ساحل در جایی که قبلا بستر دریا بوده.))
تصویر شماره 23
تصویر شماره 24 ((غروب خورشید))
تصویر شماره 25 ((مسیرهایی برای رفتن به کنار ساحل وجود داره. حتما از اونها گذر کنید. بقیه نقاط عمدتا باتلاقی هست.))
تصویر شماره 26 ((از یک نقطه به بعد امکان نزدیکتر شدن به ساحل وجود نداره. بر خلاف نقاط دیگر دریای خزر که ساحل ماسهای هست، در این نقاط به دلیل آبرفتی بودن دشت ترکمن، ساحل گلی هست.))
تصویر شماره 27
شب گشتی در شهر زدیم و کوچه پسکوچههای بندرترکمن رو گشتیم. به نظرم کوچههای هر شهر حرفهای زیادی برای گفتن درباره اون شهر دارن و بیشتر از خیابونها میتونن معماری و بافت شهری رو به شما نشون بدن. البته متاسفانه شب بود و نمیشد اونجوری که باید کوچههای شهر رو دید. در حین شهرگردی سری هم به ایستگاه راهآهن بندرترکمن زدیم و بعد به محل اسکانمون برگشتیم و چکدرمه دستپخت مادر عبدالله و دوغ شتر خوردیم و خوابیدیم.
تصویر شماره 28 ((ایستگاه راهآهن بندرترکمن از فراز پلی هوایی که برای عبور اهالی ساختن))
تصویر شماره 29 ((ماهیهایی برای خشک کردن و نمکسود کردن. یه غذای محلی باهاش درست میکنن.))
روز دوم
روز دوم بعد از خداحافظی با عبدالله و تشکر از مادرش، به قصد بازدید از تالاب گمیشان به شهر گمیشتپه رفتیم. اونجا بود که اهالی گفتند به دلیل کاهش بارندگی و طرح غیراصولی پرورش میگو، تالاب گمیشان مدتیه خشک شده و دیگه چیزی به نام تالاب گمیشان وجود خارجی نداره. در افسوس نابودی این تالاب و طرحهای نسنجیده و کارشناسی نشده که محیط زیست کشور رو داره نابود میکنه، دور زدیم و مجددا به بندرترکمن برگشتیم و بعد با گذر از شهر آققلا به گنبدکاووس رفتیم. در اونجا از برج آجری 1000 ساله گنبدقابوس که در برخی متون به عنوان بلندترین سازه تمام آجری جهان ازش نام برده میشه و از 6 سال پیش ثبت میراث جهانی یونسکو شده بازدید کردیم. این گنبد آجری با احتساب پی بنا 72 متر بلندی داره و بنای یادبودی هست که در زمان پادشاهی قابوس بن وشمگیر ( چهارمین پادشاه سلسله آلزیار) و در سال 375 هجری شمسی ساخته شد و خود قابوس نیز پس از مرگی دردآور ناشی از برهنگی در سرما در زیر این بنا دفن شد. در کادر زیر خلاصهای از تاریخچه آلزیار ارائه شده که اگر به تاریخ علاقه دارید یا کنجکاوید بدونین چطور یک پادشاه، برهنه و از سرما مرده خوندن اون رو به شما توصیه میکنم.
تاریخچه آل زیار |
---|
سلسله زیاری، آل زیار یا زیاریان سلسلهای بود که در سال 309 هجری شمسی توسط مرداویج بنا نهاده شد. مرداویج یکی از امیران سپاه سامانیان و علویان بود و تباری دیلمی داشت. دیلمیان طوایفی از کوهستانهای گیلان بودند و مرداویج نیز خود را به شاهان قبل از اسلام منتسب میکرد و داعیه بازسازی شکوه و عظمت حکومت ساسانیان و فتح خلافت بغداد داشت. با اینحال ظلم و بیدادهای او منجر به قتل وی توسط چند تن از غلامانش شد و بعد از او برادرش وشمگیر در 314 هـ.ش به پادشاهی رسید. دوره سلطنت او مصادف با قدرتگیری پادشاهی دیلمیتبار دیگری به نام آلبویه بود و به همین دلیل سراسر دوره زعامت طولانی وی به زد و خورد با آلبویه گذشت و در نهایت در هنگام شکار در سال 346هـ.ش کشته شد. بعد از او پسرش بیستون به پادشاهی رسید و با مرگ بیستون پسر دیگر وشمگیر و برادر بیستون به نام قابوس سلطنت را در سال 356 شمسی به دست گرفت. قابوس مردی هنردوست و علمپرور بود و ادیبان زیادی در دربار خود گرد آورده بود و گفته میشود حکیمانی چون ابنسینا نیز مدتی در دربار او حضور داشتند. حکومت او گرچه با دورهای 18 ساله از فترت و فرار وی به خراسان و پناه بردن به سامانیان همراه بود اما تا سال 391 هـ.ش ادامه داشت و در نهایت به دلیل تغییر خوی وی و بیرحمیها و قساوتهایی که در اواخر حکومت روا میداشت با شورش لشکریان مواجه شد و از قدرت خلع و در قلعهای زندانی شد و سلطنت به پسرش منوچهر سپرده شد. لشکریان که هنوز از قابوس بیم داشتند منوچهر را به قتل پدر تشویق میکردند. اما او زیر بار نمیرفت. توطئهگران که از قتل قابوس توسط پسر مایوس شده بودند خود دست به اقدام زدند. در شبی زمستانی، در حالیکه قابوس در قلعهای که در آن زندانی بود برهنه شده بود تا استحمام کند، توسط توطئهگران بیرون قلعه رها شد. او هرچه التماس کرد تا حتی شده به او پالانی بدهند تا بپوشد، توطئهگران امتناع کردند تا اینکه در نهایت از سرما مرد. منوچهر که از موضوع خبردار شد جسد پدر را به محل فعلی گنبد آورد و در آنجا دفن کرد و سه روز عزاداری کرد. منوچهر که از مرگ پدر و توطئه صورت گرفته علیه او خشمگین بود 5 نفر از توطئهگران را کشت و نفر ششم که به خراسان گریخته بود نیز توسط سلطان محمود که در آن زمان بر خراسان حکمرانی میکرد، دستگیر و به منوچهر تحویل داده شد تا داستان انتقام منوچهر از قاتلین پدر تکمیل شود. منوچهر تا سال 410 هـ.ش بر تخت بود. انوشیروان، دارا، و کیکاووس، پادشاهان بعدی این سلسله بودند. کیکاووس که با نام عنصرالمعالی نیز شناخته میشود علاوه بر پادشاهی، ادیبی نامور است که کتاب معروف قابوسنامه نوشته اوست. این کتاب در قالب پندنامهای برای پسرش گیلانشاه بود که در سال 466 به عنوان آخرین پادشاه سلسله زیاریان تاجگذاری کرد. در نهایت با حمله اسماعیلیان و شکست گیلانشاه از آنان، دوره حکومت آلزیار در سال 469 به اتمام رسید. |
در زیر چند عکس از گنبد قرار میدم.
تصویر شماره 30 ((عکس از اینترنت- عکسی قدیمی از گنبدقابوس ))
تصویر شماره 31 ((این بنا هزار سال قدمت داره. ))
تصویر شماره 32 ((بنا خیلی ساده هست و تزئینات خاصی نداره. در هرضلع به خط کوفی بیتی از یک شعر به زبان عربی نوشته شده که اطلاعاتی در مورد زمان ساخت و پادشاه سازنده اون ارائه کرده. سرودهشدن این اشعار به عربی در زمان سلسله پادشاهیای که عزم براندازی خلیفه بغداد داره من رو به این فکر فرو برد که اگر نبود فردوسی و شاهنامهاش چه بر سر زبان فارسی اومده بود.))
بعد از گنبدکاووس به شهر کلاله رفته و سپس به سمت قبرستان خالدنبی حرکت کردیم. در یکی از روستاهای مسیر به نام تَمِرِقَرَهقوزی تابلوی اقامتگاه بومگردی «ترکمن یورت» نظر ما رو به خودش جلب کرد. به اونجا رفتیم تا کمی برای اقامت شبانه پرسوجو کنیم. اقامتگاه توسط دو برادر ترکمن به نامهای نعیم و رحیم و خانوادهاش اداره میشد و متشکل از یک یورت و چند کلبه ترکمنی (با ظاهر) خشتی (اما تروتمیز) میشد. همیشه با دیدن عکس یورتها در دشتهای مغولستان و قزاقستان و قرقیزستان هوس میکردم تجربه یک شب موندن تو یورت رو داشته باشم و حالا یک یورت تو ایران میدیدم. با اینحال یورت رزرو شده بود و نمیشد توش اقامت کرد.
نعیم در مورد نحوه ساخت یورت توضیح داد. گرچه داخل یورت یک فضای یکپارچه هست، اما نعیم توضیح داد که هر قسمت یورت جایگاه خودش رو داره (مثلا محل نشستن بزرگ خانواده، آشپزخانه، محل زندگی عروس و داماد جوان، و ...) و حتی یک یورت ترکمنی استعارهای از فلک و روزگار هست و روزها،هفتهها، و ماههای سال نمایندگانی در سازه این یورتها دارن.
تصویر شماره 33 ((نمایی از داخل یورت))
تصویر شماره 34 ((نمایی از بیرون یورت ))
با کسب اطلاعاتی در مورد یورتهای ترکمنی اقامتگاه بومگردی ترکمن یورت رو ترک کردیم. یکی دیگه از جاهایی که مایل به دیدن اون در اطراف روستای تمرقرهقوزی بودیم، بازماندههای دیوار بزرگ گرگان بود که قدمت اون به دوره ساسانیان برمیگرده. امروزه این دیوار تقریبا تخریب شده و تنها در برخی نقاط مطالعات باستانشناسانه در مورد اون انجام شده و قابل بازدید هست. گفته میشه این دیوار بعد از دیوار چین طولانیترین دیوار دفاعی جهان هست که 192 کیلومتر طول داره و از گمیشتپه شروع شده و در میان دشت گرگان تا کوههای گلیداغ کشیده شده. این دیوار اولین بار به صورت تصادفی توسط یک باستان شناس آمریکایی که در حال پرواز بر فراز ترکمنصحرا بود کشف شد. این دیوار در سال 1378 به ثبت ملی رسیده اما رسیدگی خاصی به اون نشده و تحقیقات زیادی هم در مورد اون صورت نگرفته. متاسفانه وقت زیادی برای کندوکاو در مورد این دیوار نداشتیم و لذا بازدید از اون رو به زمانی دیگه موکول کردیم و به دیدن تلی از خاک از این دیوار قناعت کردیم.
تصویر شماره 35 ((عکس از اینترنت- عکس هوایی از بقایای دیوار بزرگ گرگان))
بعد از اون به مسیر ادامه دادیم و در مسیر چند جایی برای استراحت و دیدن چشماندازهای زیبا و مزارع چشمنواز ایستادیم. زیبایی این مسیر قابل وصف نیست. جای جای این مسیر میشه ایستاد و هوای تازه رو نفس کشید و از دیدن مناظر لذت برد و عکس گرفت.
مسیری که از کلاله تا خالد نبی طی کردیم در نقشه زیر نشون داده شده و چون زیبایی این مسیر قابل وصف نیست، با چند عکس سعی میکنم گوشهای از اون زیباییها رو به تصویر بکشم.
تصویر شماره 36 ((زمینی مسطح بین دو رشته کوه کمارتفاع. تمام دشت زیر کشت بود))
تصویر شماره 37 ((رنگ زرد این مزارع مرتبط با گیاه کلزا هست. کلزا گیاهی است که از اون روغن نباتی گرفته میشه.))
تصویر شماره 38 ((رودخانهای در میان دشت و در میان مزارع جریان داشت))
تصویر شماره 39 ((این مزرعه کلزا بسیار زیبا بود. رویش گلهای لاله در داخل این مزرعه ترکیب رنگ بسیار زیبایی درست کرده بود.))
تصویر شماره 40 ((اما این زیبایی برای مالک این مزرعه بسیار پرهزینه بود. مسافران برای گرفتن عکس به داخل مزرعه هجوم برده بودن و مزرعه و گیاهان کلزا رو لگدکوب میکردن. صاحب مزرعه خواهش میکرد از مزرعش برن بیرون. ولی کسی گوش نمیداد. ما سعی کردیم بدون ورود به مزرعه و آسیب به دسترنج یک ساله این مزرعهدار عکسهامون رو بگیریم.))
رانندگی در این جاده بسیار حس خوبی داره البته اگر اهل سفر با تور طبیعت گردی باشین. جاده از بین تپهماهورهایی میگذره که دور تا دورش رو مزارع سرسبز (و گاهی سرزرد) فراگرفته. ایستادن و از تپهها بالا رفتن و از اون بالا به مناظر نگریستن هم میتونست بسیار جالب باشه. منتهی به دلیل کمبود وقت و همچنین باریک بودن جاده و عدم وجود جای توقف و شلوغی بسیار زیاد جاده موفق به چنین کاری نشدیم.
تصویر شماره 41 ((عکس از اینترنت - نمیشه عاشق رانندگی باشید و نخواین تو این جاده رانندگی کنید.))
در 6 کیلومتری زیارتگاه جاده خاکی میشه. اما به راحتی میشه مسیر رو با هر ماشینی پیمود. با رسیدن به نزدیکی آرامگاه خالد نبی ترافیک بسیار شدید شد و مسیر تقریبا بسته شد. ماشینها در هم تنیده بودن و عملا جاده قفل شده بود. ما که دیر رسیده بودیم کمی عجله داشتیم و وقت موندن تو ترافیک نداشتیم. با خوششانسی جایی برای پارک پیدا کردیم و مسیری 2.5 کیلومتری تا آرامگاه رو با برداشتن لباس گرم و آب و کنسرو پیاده طی کردیم. مسیر سربالایی شدیدی داشت و حسابی نفسمون در اومد.
تصویر شماره 42 (( برای رسیدن به زیارتگاه یک مسیر ماشینرو هست که طولانیتره و یک مسیر کوتاهتر اما در برخی نقاط خطرناک که تنها میشه پیاده رفت. نوک یکی از قلهها آرامگاه چوپان آتا هست که (در اون زمان) ما و (در حال حاضر) خیلیها با آرامگاه خالد نبی اشتباه میگیرن. بعدا توضیح بیشتر میدم.
تصویر شماره 43 ((به این منطقه در شمال ترکمنصحرا هزاردره گفته میشه. تپه ماهورهای بسیار که دو دشت رو از هم جدا میکنن. ترکمن صحرا در جنوب و بیابانهای کشور ترکمنستان در شمال))
تصویر شماره 44 ((برخی تپهها خشک و برخی سرسبز بودن و دلیل این مساله رو کشف نکردیم. چند کیلومتر فاصله و اینهمه تفاوت جای سوال داشت برامون))
و اما آرامگاه خالدنبی.
گفته میشه حضرت خالد (ع) آخرین پیامبر قبل از حضرت محمد (ص) هست که 84 سال پیش از میلاد پیامبر به دنیا اومده و یکی از پیامبران مبلغ آئین مسیحیت بوده. ایشون برای تبلیغ مسیحیت به این منطقه اومده بوده. گفته میشه دختر خالد (ع) در اواخر عمر به دیدار حضرت محمد نائل میشه و مسلمان میشه.
طبق معمول آستانی برای ایشون درست کردن و محلیها (به خصوص ترکمنها) برای زیارت و سیاحت زیاد به این منطقه مییان. متاسفانه به دلیل تعیین ناگهانی و دقیقه آخری مقصد سفر و نداشتن اطلاعات کافی مقبره خالد نبی رو با یک مقبره دیگه اشتباه گرفتیم و به همین دلیل عکسی از مقبره اصلی نداریم. (توضیحات زیر عکس 47 رو بخونید.)
تصویر شماره 45 ((عکس از اینترنت - تصویر مقبره خالد نبی. این مقبره اصلی هست.))
تصویر شماره 46 ((بقعه چوپان آتا در نزدیکی مقبره خالد نبی و بر فراز تپهای مشرف به هزار دره. همونی که در تصویر شماره 42 از پایین دیده میشه))
تصویر شماره 47 ((کافیه برای مقبره خالدنبی در اینترنت سرچ کنید. چیزی شبیه این خواهید دید. اما این مقبره حضرت خالد(ع) نیست. این مقبره شخصی به نام چوپان آتا هست که البته نزد محلیها بسیار مورد احترام هست. ولی تاکید میکنم مقبره خالد نبی نیست. ))
تصویر شماره 48 ((دخیل بستن به گیاهانی که محلیها اعتقاد دارن «نظرکرده» هستن.))
تصویر شماره 49 ((داخل بقعه چوپان آتا))
در کلیپ زیر نمایی از تپههای اون اطراف رو میبینید.
بعد از بازدید زیارتگاه و اطراف اون و خرید کمی سوغاتی از دکههایی که در اونجا قرار داشت نهار خوردیم و به سمت قبرستان معروف باستانی حرکت کردیم. مسیر تقریبا نیم ساعت پیادهروی داشت. مسیر رفت عموما سرپایینی بود و حرکت در بین تپههای سرسبز حس خوبی داشت.
تصویش شماره 50 ((راههایی برای پیادهروی بر روی تپهماهورها))
تصویر 51 ((مسیر رفتن به قبرستان باستانی))
تصویر 52 ((تپه ماهورهای بسیار در این منطقه وجود داره و به همین دلیل به این منطقه هزار دره گفته میشه.))
برای ورود به منطقه باستانی 2000 تومن ورودی گرفته میشد. این محوطه به عنوان یک قبرستان باستانی شناخته میشه. اما شواهدی دال بر صحت این فرضیه وجود نداره و دلیل وجودی این سنگها زیاد روشن نیست.
تصویر 53 ((سنگهایی که به عنوان سنگ قبر شناخته میشه.))
تصویر 54 ((سراسر این منطقه پر از این نمادهای سنگی هست.))
با اتمام بازدید از گورستان باستانی به سمت زیارتگاه برگشتیم. زیارتگاه اتاقهایی برای اجاره داره. اما تو تعطیلاتی که ما اونجا بودیم همه اتاقها پر بود. لذا به سمت ماشین حرکت کردیم. شانس آوردیم و یک وانت سوارمون کرد و برگشتن ساده و سریعی برامون رقم خورد و یک نیسانسواری مشتی هم کردیم.
اکثر ماشینها رفته بودن. هوا هم تقریبا داشت تاریک میشد. در برگشت و در حالیکه هوا تاریک شده بود سری به روستای «گچی سو» زدیم. روستایی کوچک با بافتی خاص که اهالی اون بعضا خونههاشون رو اجاره میدن. یکی دو تا خونه دیدیم. که با قیمت 60-70 تومن اجاره میدادن. این روستا با فاصلهای بسیار دور از سایر آبادیها در این تپهماهورها جای بسیار جالبی برای شبمانی بود. ولی امکانات کم و عدم علاقه همسفرامون به موندن در اونجا باعث شد تا با نعیم تماس بگیریم تا وضعیت اتاقهای اقامتگاه بومگردی رو جویا بشیم. نعیم گفت که گروهی که یورت رو کرایه کردن نیومدن و لذا در حالیکه شب شده بود و جاده بسیار پرپیچ و خم بود حرکت کردیم تا بتونیم شب تو یورت بخوابیم. به اقامتگاه رسیدیم و وسایل رو تو یورت آوردیم. اما در حین استراحت اومدن یه موش به داخل یورت باعث شد بچهها تحت هیچ شرایطی راضی به موندن تو یورت نشن و رویای اقامت تو یورت به باد رفت. هر چه اصرار کردیم و گفتیم که موش کاری به کار ما نداره راضی نشدن و بدینترتیب مجبور به اقامت تو یکی از کلبهها شدیم.
تصویر 55 ((اینجا محل بخاری داخل یورت هست. هیزم رو اینجا میزارن و آتیش رو روشن میکنن. این عکسی بود که صبح گرفته بودم. اگر دقت کنید نوری در سمت راست بالا افتاده که در اصل محل دودکش یورت هست. نوع طراحی یورت به گونهای هست که دود بدون لوله از اون دریچه به بیرون کشیده میشه. علاوه بر این آتشگاه یه سوراخ در سمت چپش داره. از اون سوراخ هوا به داخل مکیده میشه و اکسیژن لازم برای سوختن مناسب چوبها فراهم میشه. البته اون سوراخ یه کارکرد دیگه هم داره و اون اینکه موش به داخل اون بره و رویای خوابیدن در یورت رو به باد بده. )-: ))
تصویر 56 ((چای و شیرداغ آتیشی برای صبحانه))
روز سوم
روز شنبه آخرین روز سفر بود که به برگشتن به تهران اختصاص داشت. بعد از خوردن یک صبحانه مفصل و تماما محلی (شیر - چای - ماست چکیده - تخم مرغ - کره - پنیر - مربا و نان محلی) و در حالیکه باران شروع به باریدن کرده بود با نعیم و خانوادش خداحافظی کردیم و به راه افتادیم. با گذر از چند شهر استان گلستان و بازدید مختصر و سریع پارک جنگلی دلند در باران دلپذیر بهاری، به بهشهر و منطقه عباسآباد رفتیم. بازدید از منطقه تاریخی عباسآباد یک تیر و دو نشون هست و هم طبیعتگردیه و هم تاریخی-فرهنگی. این منطقه که به دستور شاه عباس صفوی در سال 990 هجری شمسی ساخته شده، در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده و مشتمل بر سد، دریاچه، کاخ، حمام، آسیاب و دو برج آجری بوده که امروزه جز سد و دریاچه و دو برج چیز زیادی از آن باقی نمونده و متاسفانه به دلیل اینکه برخی مناطق اون منطقه نظامی هست نمیشه از همه جا بازدید کرد. با اینحال جنگل عمومی هم بسیار زیبا هست و میشه توش قدم زد یا حتی رانندگی کرد و از زیباییهای اون لذت برد. ما در جنگل کمی قدم زدیم و بعد کمی روی دریاچه قایقسواری کردیم. دریاچه در زمان پرآبی 10 هکتار وسعت داره و عمارتی در میان اون وجود داره که موقع پرآبی به زیر آب میره و جز سقف و درختچههای روییده بر اون اثری از اون دیده نمیشه. اما در زمان کمآبی سر از زیر آب در مییاره و قابل مشاهده است.
در ادامه تصاویری از جنگل و دریاچه این منطقه قرار میدم.
تصویر شماره 57 ((جنگل عباسآباد بهشهر))
تصویر شماره 58
تصویر شماره 59
تصویر شماره 60
تصویر شماره 61
تصویر شماره 62 ((نمایی از جنگل عباسآباد از روی دریاچه))
تصویر شماره 63
تصویر شماره 64 ((عکس از اینترنت - داخل عمارت در زمان کمآبی))
بعد از بازدید اون منطقه مجددا به راه افتادیم و ساعت از 16 گذشته بود که به ساری رسیدیم. برای نهار تصمیم گرفتیم به رستوران اصغر بره بریم که یه گرته برداری از اکبر جوجه هست و البته باز هم خوشمزه. (لوکیشن اون در نقشه زیر قرار داده شده) بعد از صرف نهار در ساری، ساعت 17 به سمت تهران به راه افتادیم. مسیر جاده فیروزکوه بسیار شلوغ بود و یکی از شلوغترین دفعاتی بود که من تو این جاده رانندگی کردم. در گردنه گدوک مه شدید و بارش برف هم شروع شد و اوضاع بدتر شد.
تصویر شماره 65 ((وضعیت مه در یکی از توقفهامون در مسیر برگشت))
بالاخره ساعت از 11 شب گذشته بود که به تهران رسیدیم و سفر کوتاه ما به پایان رسید.
کل هزینه ۳ روز و ۲ شب سفرمون برای هر نفر شد 270 تومن (فروردین 1397). البته برخی خریدهای یادگاری و سوغاتی هم داشتیم که خب حسابشون جداست.
اقامت شب اول در بندرترکمن یک خونه بود که شد 70 تومن و البته کمتر هم میشد گرفت.
اقامت شب دوم هم یک کلبه در اقامتگاه بومگردی بود که نفری 30 تومن بود. صبحانه اقامتگاه هم 10 تومن بود که خیلی قیمت مناسبی محسوب میشه. البته اگر یورت رو میگرفتیم میشد 100 تومن برای کل یورت به همراه هیزم برای گرمایش. البته چون صبحانهها داخل یورت سرو میشه افراد داخل یورت باید صبح زودتر از خواب بیدار شن.
نعیم و رحیم دوتا برادر ترکمن مهمون نواز هستن که اطلاعات خوبی در مورد آداب ترکمنی دارن. علاوه بر خدمات اقامت میتونن انواع خدمات سوارکاری و طبیعتگردی هم ارائه کنند.
کل مسیر طی شده بالغ بر 1200 کیلومتر بود. بهتره بیشتر از سه روز زمان بزارید برای این سفر. بهترین زمان اواسط فروردین تا اواخر اردیبهشت و نهایتا اوایل خرداد هست و بعد از اون رفتهرفته دشت زرد میشه و زیبایی و سرسبزی بهاریش رو از دست میده و هوا هم گرم و شرجی میشه.
*******************
چیزی که این سفر برای من داشت جدای از دوباره دیدن برخی مناطق و دیدن مکانهای جدید، توجه به برخی نکات مثبت و برخی نکات منفی بود. از نکات منفی که میتونم بهش اشاره کنم تخریب محیط زیست به واسطه ساخت ویلاها و دامداریها و طرحهای غیراصولی صنعتی بود که جنگلها و تالابها رو نابود کرده. همچنین رهاسازی زبالههای پلاستیکی و غیرپلاستیکی در سراسر کشورمون نکته منفی دیگهای هست که متاسفانه هنوز اهمیت زیادی بهش داده نمیشه. عقبنشینی دریای خزر که برخی اون رو به سدسازیهای گسترده روسیه بر روی رودخونه ولگا نسبت میدن و میتونه اثرات فاجعهباری به بار بیاره هم قابل توجه بود. همچنین تمرکز بودجه و منابع در تهران و عدم توجه به توسعه برخی شهرها مثل بندرترکمن هم نکتهای است که باید به اون توجه بشه. اما نکات مثبت این سفر هم کم نبود. طبیعت زیبای کشورمون که علیرغم نامهربانی ما با اون هنوز سخاوتمندانه با ما برخورد میکنه جای شکرگزاری داره. دیدار و برخورد با مردمان مهربان ترکمن با همه خلق و خوهایی که دارن و از فرهنگ و زیست بومشون نشات میگیره نکته مثبت دیگه این سفر بود. سعی کردم در این سفرنامه بر برخی جنبههای مثبت این سفر تمرکز کنم و لذا بیشتر از این درمورد اونها توضیح نمیدم و سفرنامم رو همینجا به اتمام میرسونم.
از تمام دستاندرکاران سایت لستسکند تشکر میکنم و همچنین از شما خوانندگان عزیز که لطف کردین و سفرنامه من رو خوندین.