پرواز ما ساعت 11:35 دقیقه بود و صبح بعد از صبحانه به سمت فرودگاه وین تیان حرکت کردیم دو ساعت قبل از پرواز اونجا بودیم و بعد از سوال و جواب های مسئول ایرلاین و تعجبش از دیدن دو ایرانی در اون فرودگاه و چک کردن چندباره پرینت ویزای الکترونیک ما بهمون کارت پرواز داد و بعد از گذر از گیت آخر و دریافت مهر خروج به سالن انتظار رفتیم.بلیت رو از سایت ایرلاین ملی کشور لائوس یا لائو ایرلاین خریداری کرده بودیم ولی کارت پرواز متعلق به ویتنام ایرلاینز بود و متوجه شدیم که با ایرلاین لائوس همکاری مشترک دارن و ما در حقیقت سوار پرواز وین تیان به هانوی پایتخت ویتنام شدیم که یک توقف در کشور کامبوج داره و ما اونجا باید پیاده بشیم.کیفیت پرواز بیشتر از حد انتظارم بود و با یک خاطره خوش و یک پذیرایی و برخورد خوب از سوی مهماندارها بعد از یک پرواز یک ساعت و نیمه به فرودگاه بین المللی پنوم پن رسیدیم. ما و تقریبا نصف مسافرها پیاده شدیم تا بقیه به سمت ویتنام ادامه مسیر بدن.
اینجا اما برخلاف انتظار ما ورود چندان جالبی نداشتیم, اجازه بدید یه سری اطلاعات در مورد کشور کامبوج بدم و بعد ادامه ماجرا رو خدمتتون عرض کنم.
تصویر شماره 55
کشور کامبوج یک کشور 16 میلیون نفری در جنوب شرق آسیا و عضوی از شبه جزیره هندوچین به شمار میره و مساحتش به اندازه استان سیستان و بلوچستان هست. نام این کشور با تاریخ خونباری که در زمان حکومت خِمِرهای سرخ در دهه 70 میلادی داشته گره خورده و اقتصاد اون بر پایه گردشگری و کشاورزی و تولید لباس و منسوجات میچرخه, اگر دقت کرده باشیدحتی برندهای معروف پوشاک هم نام کامبوج رو به عنوان کشور تولیدکننده روی بعضی از محصولات خودشون معرفی میکنن.
معروف ترین جاذبه توریستی این کشور معبد بزرگ آنگکور وات و زندانهای رژیم خمرهای سرخ که الان تبدیل به موزه شده هستن.
خلاصه ما بعد از پیاده شدن از هواپیما به سمت صف های کنترل پاسپورت هدایت شدیم و تو دو تا صف جداگانه ولی کنار هم قرار گرفتیم تا اجازه ورود به کامبوج رو دریافت کنیم پاسپورت من رو یک افسر خانم چک کرد و ازم پرینت ویزا رو خواست و بهش نشون دادم و بدون هیچ سوال دیگه ای مهر رو برداشت که تو پاسپورتم بزنه که یهو همکارش که داشت پاسپورت دوستم محمد رو کنترل میکرد بهش یه چیزی به زبون خودشون گفت و از این کار منصرف شد و بهمون گفتن از صف خارج بشید و ما رو به یک افسر که بخاطر سن و سالش حدس میزدم ارشدتر باشه معرفی کردن اضطراب و استرس جزئی از برنامه ورود ما ایرانی ها به هر کشوری شده و اونجا هم نمیدونستیم چه اتفاقی برامون خواهد افتاد.کلا خارج کردن از صف اون هم جلوی ملیت های دیگه حتی بی تفاوت ترین آدم ها رو هم ناراحت میکنه چه برسه به من که سر این مسائل حساس هستم. اون افسر مسن یک آدم جدی ولی با رفتاری محترمانه بود و ازمون هدف سفر و تعداد روزهایی که قرار هست توی کامبوج بگذرونیم رو پرسید و بعد از دیدن بلیت برگشت ما به مالزی پاسپورت های ما رو گرفت و به یک اتاق رفت و ازمون خواست که روی صندلی بیرون بشینیم .حدودا 3 دقیقه طول کشید که از اتاق خارج شد و ما تو اون مدت همش به این فکر میکردیم که نکنه ما رو اخراج کنن چون هر مسافری در هر کشوری حتی با داشتن ویزا اگر مورد سوء ظن افسر مهاجرت قرار بگیره احتمال اخراج شدن رو داره, هیچ منع قانونی هم از این بابت ندارن.
افسر برگشت و بدون هیچ سوالی پاسپورت ها رو بهمون داد و گفت میتونید برید و به همکارانش که ما رو برگردونده بودن اشاره کرد که به ما اجازه ورود بدن و اونها هم بلافاصله مهر ورود به کشور کامبوج رو توی پاسپورتمون زدن و به سمت درب خروج فرودگاه رفتیم .دلیل اصلی این تبعیض قائل شدن رو نفهمیدیم ولی بعدا یه جا خوندم که دولت کامبوج یه سری کارها رو برای نزدیک شدن به استرالیا انجام داده و یکی از اونها سختگیری در قبال ورود ایرانی ها بوده و دیگری پذیرفتن دو مهاجر ایرانی که از کمپ های مهاجرین غیرقانونی استرالیا اخراج شده بودند.
در کل کامبوج هیچ گاه مبدا اقدام به مهاجرت غیرقانونی ایرانی ها به استرالیا نبوده و نمیدونم چرا این برخوردها رو که تو چندتا سفرنامه دیگه هم مشابهش رو خوندم انجام میدن , به هرحال سعی کردیم این اتفاق رو فراموش کنیم و خودمون رو به ادامه سفر مشغول کنیم.
بیرون فرودگاه چندتا غرفه فروش سیمکارت بود که فورا نفری یک سیمکارت با یک گیگ اینترنت به قیمت 2 دلار خریدیم و با گرفتن یک توک توک به سمت هاستلی که از قبل رزرو کرده بودیم حرکت کردیم قیمت تاکسی 10 دلار بود ولی با توک توک سر مبلغ 5 دلار توافق کردیم و راضی هم بودیم.
تصویر شماره 56
شهر پنوم پن با وجود جمعیت دو میلیونی که داشت بسیار شلوغتر بنظر میرسید و ترافیک و بوق بیشتری رو نسبت به لائوس میشد در اونجا مشاهده کرد و شنید ,بعد از حدود نیم ساعت به هاستل رسیدیم و با پرداخت 14 دلار برای دو شب برای دو نفر به سمت خوابگاه رفتیم و وسایلمون رو گذاشتیم و استراحت کردیم. یعنی هر نفر 3 و نیم دلار به ازای هر تخت و هرشب پرداخت میکردیم که مبلغ خیلی کمی بود , انصافا جای تر و تمیزی بود و عیبش فقط این بود که صبحانه نداشت.
ما کار زیادی توی پایتخت نداشتیم و فقط میخواستیم از موزه نسل کشی" تول اسلنگ " دیدن کنیم تا با جنایاتی که رژم خمرهای سرخ مرتکب شده بودن آشنا بشیم و بعد از اینجا به شهر سیم ریپ که توریستی ترین شهر کامبوج هست بریم و از معبد عظیم آنگکوروات دیدن کنیم.
ما تقریبا ساعت 3 بعد از ظهر به هاستل رسیدیم و بعد از یکی دو ساعت استراحت بیرون رفتیم تا یه کم اطراف رو ببینیم .
اون عصر و شب رو به خیابان گردی و شام خوردن گذروندیم و کار خاصی انجام ندادیم و خوابیدیم و فقط یه چیز متوجه شدیم و اونم اینکه تو این کشور پول ملی تقریبا داره از بین میره و همه مبادلات با دلار انجام میشد به طوری که اگر قیمت چیزی رو میپرسیدید قیمت رو به دلار به شما میگفتن و از ریِل که واحد پول کامبوج بود استفاده نمیشد, حتی وقتی دلار بهشون میدادی باز هم سعی میکردن بقیه پول رو به ریِل بدن و کلا اگر ریل بهشون میدادی ناراحت میشدن و با بی میلی پول رو ازتون میگرفتن .سر همین موضوع کلی داستان داشتیم و اون پنجاه دلاری که روز اول به ریل تبدیل کردم رو تا آخر سفر تموم نکردم. هر دلار برابر با 4000 ریل بود و تنها کشوری که نیازی به تبدیل ذهنی پول نداشتم همین کامبوج بود چون اون موقع هر دلار هم برابر با 4000 تومن بود(مهر و آبان 96)
فردا صبح یه توک توک به مقصد موزه نسل کشی تول اسلنگ گرفتیم و ده دقیقه بعد جلوی این زندان سابق و موزه فعلی بودیم ورودی برای توریست های خارجی 5 دلار بود و ما بعد از پرداخت پول وارد شدیم.
تصویر شماره 57
تصویر شماره 58 ( عکس پل پوت)
اینجا باید یه تاریخچه مختصر در مورد جنایات رژیم خمرهای سرخ خدمتتون عرض کنم تا بعد در مورد داخل زندان قابل لمس تر باشه و اینکه چرا این زندان با زندان های دیکتاتورهای سابق که در بسیاری از کشور ها وجود داره تفاوت بسیار زیادی داره
در بهار سال 1975 گروهی از کمونیست های تحصیلکرده در فرانسه در کامبوج به قدرت رسیدند و تحت رهبری فردی به نام پول پوت با ساخت یک ایدئولوژی مضحک پایه حکومتی رو ساختند که هیچگونه مخالفی رو تحمل نمیکرد و در طول عمر 4 ساله خودش جان حدود یک میلیون و هفتصد هزار نفر از مردم کامبوج یا به عبارتی بیست درصد از جمعیت کشور در اون زمان رو گرفت بر شمردن اقدامات جنون آمیز پول پوت از حوصله این مطلب خارج هست ولی به طور مثال یک بار به مردم پنوم پن مهلت 48 ساعته ای داد تا شهر رو تخلیه کنند و به مزارع کار اجباری کوچ کنند(که اکثر اونها در همونجا مردن یا کشته شدن) و این شهر رو به شهر ارواح تبدیل کرد به باور او جمعیت مورد نیاز کامبوج 2 میلیون نفر بود و بقیه اضافی بود شعار معروف او این بود که "نگهداری تو سودی ندارد کشتن تو نیز هیچ ضرری ندارد این جمله باعث مرگ صدها هزار نفر از مردم کامبوج که در گروهی موسوم به ذخیره قرار گرفته بودن شد و بسیاری از اونها در مزارع مرگ و قبرهای دسته جمعی که اغلب به دست خود قربانیان حفر میشد پس از ضربات میله های اهنی و پتک و چکش سربازان خمرهای سرخ کشته و دفن میشدند.
رژیم خمرهای سرخ که مثل هر دیکتاتور دیگری پس از مدتی به فکر دست اندازی به قلمرو کشورهای دیگه میفته به فکر تصرف کامل مناطق مورد اختلاف خودش با ویتنام افتاد و به خیال خودش میخواست این مناقشه رو برای همیشه حل کنه و به همین دلیل به ویتنام حمله کرد اما با خشونت غیرقابل تصور ارتش ویتنام مواجه شد و همین ضدحمله باعث سقوط حکومت خودکامه خمرهای سرخ شد اونها دقیقا یک ماه قبل از انقلاب اسلامی ایران از قدرت ساقط شدند.
امروزه زندان معروف به اس-21 که همین زندانی بود که ما در مقابلش قرار داشتیم و قبرهای دسته جمعی که به نام مزارع مرگ معروف بودند و در خارج از شهر پنوم پن وجود داشتند در معرض دید بازدیدکنندگان قرار گرفتن و میتونید اتاق های شکنجه همراه با ابزار و ادوات مربوطه و تخت هایی که زندانیان سیاسی روی اونها شکنجه میشدن و بعضا به قتل میرسیدن رو همراه با عکس های واقعی که روی دیوار نصب شدد و حتی جمجمه های بیشمار قربانیان رو از نزدیک مشاهده کنید.
پول پوت سالها بعد و در سال 1998 هنگامی که اعضای گروه خمرهای سرخ با فرستادن او به دادگاه جنایت علیه بشریت موافقت کردن توسط یارانش مجبور به خودکشی شد و جسدش هم سوزانده شد تا یک دیکتاتور دیگه هم به زباله دان تاریخ انداخته بشه.
من به شخصه زندگی دیکتاتورهای زیادی رو مطالعه کردم اما هیچ کسی به شقاوت و بیرحمی این فرد که شاید برای خیلی از دوستان ناشناخته باشه ندیدم چون دقت داشته باشید که جنایات پول پوت در صد سال پیش رخ نداده و همین چهل سال قبل اتفاق افتاده و هیچ دیکتاتوری در دنیا وجود نداشته که اینطور علنی و بدون دلیل به کشتار مخالفین و حتی موافقین خودش دست زده باشه.
به افرادی که در مزارع کار اجباری زندگی میکردن غذای اندکی داده میشد که فقط برای جلوگیری از مرگ اونها بوده تا بیشتر کار کنن و گفته میشه که بازماندگان اون دوره تاریک با خوردن قورباغه و رتیل و حشرات که هنوز هم در کامبوج رواج داره تونستن جان سالم به در ببرن.
ما نفری 5 دلار پرداخت کردیم و وارد این زندان که یکی از دهها زندان خمرهای سرخ بود شدیم این زندان از چند ساختمان چند طبقه کنار هم ساخته شده و ما به ساختمان اول وارد شدیم تقریبا همه اتاق ها شبیه هم هستن و فقط عکس جانباختگان که روی دیوار نصب شده اونها رو با بقیه متمایز میکنه
. این زندان قبلا دبیرستان بوده و بعدا به این مکان ترسناک تغییر کاربری داده. عکس ها رو ملاحظه بفرمایید بهتره
تصویر شماره 59
تصویر شماره 60
تصویر شماره 61
تصویر شماره 62
تصویر شماره 63
تصویر شماره 64
تصویر شماره 65
من هنوز هم غم انگیزتین مکانی که در عمرم دیدم این زندان بوده و عجیبه که آدم اینطور تحت تاثیر جو حاکم بر اونجا قرار میگیره ما خیلی متاثر شده بودیم و وقتی دقت کردم بقیه توریست ها هم منقلب شده بودن . در ابتدای ورودی تابلویی روی دیوار قرار داشت که به بازدیدکنندگان توصیه کرده بود که حتی الامکان سکوت کنند ولی من فکر میکنم که بدون اون تابلو هم همه سکوت رو رعایت میکردن چون قدم زدن در جایی که مرگ هزاران نفر رو تحت شکنجه های بیرحمانه شاهد بوده خودش به تنهایی باعث سکوت میشه.
20 هزار نفر در این زندان بازداشت شده بودند که بیش از 18 هزار نفر از اونها کشته شدند.
ما نزدیک به 2 ساعت اینجا بودیم و بعد برای خوردن نهار به رستوران کی اف سی رفتیم و چون حسابی گرسنه بودیم گرونترین منو که یه پکیج 16 دلاری بود و کلی مرغ سرخ کرده و سیب زمینی و نوشابه بود رو سفارش دادیم و خوردیم. موقعی که تو رستوران بودیم داشتیم توی اینترنت سرچ میکردیم که محمد گفت اینجا دارم در مورد "مزارع مرگ" که در حاشیه شهر هست یه مطلب میخونم و کاش اونم میرفتیم فقط مشکلش اینه که تا ساعت 5 باز هست و الان هم که ساعت 4 هست. پس سریع با تاکسی اینترنتی یه ماشین درخواست کردیم و 2 دقیقه بعد یه لکسوس مدل پایین جلوی رستوران توقف کرد و سوار شدیم و بعد از حرکت لاکپشتی راننده که یکساعت طول کشید و هرچی بهش میگفتیم زودتر برو و به خرجش نمیرفت به ورودی مزرعه مرگ رسیدیم.
با ناامیدی به جلوی باجه بلیت فروشی رفتیم که داشت جمع میکرد بره و ازش خواستیم که حتی 5 دقیقه هم که شده اجازه بده داخل رو ببینیم آخه این همه راه اومدیم و چون فردا داشتیم میرفتیم دیگه فرصت دیگه ای برامون باقی نمیموند. ازمون پرسید اهل کجایید؟ گفتیم ایران .کاملا مشخص بود که منتظر جواب نیست و اصلا نمیدونه ایران کجاس چون هنوز جواب نداده بودیم که دوتا بلیت بهمون داد و گفت قیمتش 5 دلاره ولی چون داریم تعطیل میکنیم و قسمت برج جمجمه ها رو هم قفل کردیم و فقط میتونید از بیرون ببینیدش 3 دلار بیشتر ازتون نمیگیریم و لطفا سر ربع ساعت هم برگردید و ما هم ازش تشکر کردیم و وارد شدیم .راننده هم بهمون گفت من اینجا منتظرتون میمونم تا برگردید و با همون کرایه قبلی برمیگردیم به مرکز شهر ,ما هم قبول کردیم . اینجا یه دشت سرسبز با درختان کم بود و تقریبا 5 هکتار به نظر میومد و پر بود از قبرهای دسته جمعی که بعد از سقوط حکومت خمرهای سرخ کشف شده بود زیر هر درخت لباس های قربانیان رو بصورت تپه درآورده بودن و تعداد اجسادی که کشف شده بود رو نوشته بودن, باز هم غم به سراغ ما اومد و تصمیم گرفتیم که بخاطر تاریک شدن هوا و وقت کمی که داشتیم با قدم های تندتر اونجا رو ببینیم.
نکته ای که ما رو حیرت زده کرد این بود که با وجود اینکه جمجمه ها و استخوان ها رو در شیشه هایی به شکل آکواریوم نگهداری میکردن باز هم میشد استخوان ها و حتی دندان های قربانیان رو روی زمین و زیر قدم ها به وضوح دید برای ما سوال بود که آیا هیچ نهادی تا بحال قبول نکرده که تمامی بقایای قربانیان جنایت پل پوت رو جمع آوری کنه؟ دیدن لباس اجساد هم حس خوشایندی به بیننده ها منتقل نمیکنه و بعد از چند دقیقه و با تاریکتر شدن هوا احساس کردیم علاوه بر اینکه غمگین هستیم فاکتور ترس هم داره به ما مسلط میشه و باور کنید کم مونده بود اون دو دقیقه آخر رو بدویم چون واقعا وحشتناک بود هیچکس اونجا نبود و سکوتی که وجود داشت هم فضا رو بدتر میکرد و راه رفتن از بین قبرهای دسته جمعی و استخوان و... برای اولین بار ترسناکه. من هیچوقت فکر نمیکردم که در یک روز علاوه بر اینکه غمگین ترین جای زندگیم رو ببینم ترسناکترین جا رو هم ببینم.
ربع ساعت که هیچی ما ده دقیقه ای برگشتیم و سریع سوار ماشین شدیم که به شهر برگردیم. راننده با خنده گفت بچه ها بزنید بریم به شهر و سوار شدیم ,یه کم بی تفاوتی مردم کامبوج نسبت به قربانیان برای ما عجیب بود. یه کمی هم تسلی بخش بود البته. آخه علاوه بر اینجا جلوی موزه ای که صبح هم رفته بودیم راننده های توک توک مشغول شوخی و خنده بودن ولی خوب شاید کار درست رو هم اونها انجام میدادن که از اون دوران تاریک و سخت عبور کردن و به زندگی عادی خودشون برگشتن و شاید ما تحت تاثیر جو قرار گرفته بودیم چون برای ما تازگی داشت. اینجا من یاد جمله ای منسوب به استالین افتادم که میگه: یک مرگ تراژی است و مرگ یک میلیون نفر فقط آمار.
تصویر شماره 66
تصویر شماره 67
تصویر شماره 68
تصویر شماره 69
موقع برگشت ترافیک سنگین شده بود و بیش از یک ساعت توی راه بودیم و بین مسیر یه دیوار طولانی کنار خیابون بود که مشخص بود متعلق به یک سفارتخانه هست و وقتی از راننده پرسیدیم این سفارت کجا هست؟ گفت سفارت ویتنامی های فلان فلان شده هست! و وقتی ازش پرسیدیم چرا ازشون خوشت نمیاد؟ کلی برامون توضیح داد که هرچی میکشیم از دست این ویتنامی ها هست و اونها بر کشور ما و سران حکومت ما تسلط دارن و مانع پیشرفت ما میشن و منم مثل بقیه هموطنام از اونها دل خوشی ندارم و... خلاصه فهمیدم که کامبوجی ها هم مثل بسیاری از کشورهای دنیا میانه خوبی با همسایه خودشون ندارن و راننده هم تا موقعی که به مقصد رسیدیم داشت به ویتنامی ها بد وبیراه میگفت.
فردا باید به سیم ریپ میرفتیم و در حقیقت اون شب آخر ما در پایتخت بود و دیگه برگشتی هم در کار نبود چون بلیت برگشت به مالزی رو از سیم ریپ و از ایرلاین ایر آسیا به قیمت 50 دلار خریده بودیم و برای همین با چندتا از بچه های هاستل به گشت و گذار و چرخیدن در مراکز تفریحی پنوم پن پرداختیم و آخر شب هم برگشتیم و خوابیدیم تا برای فردا آماده بشیم.
فردا صبح بلیت شهر سیم ریپ که یک مسیر 5 ساعته بود رو به مبلغ 10 دلار خریدیم و قرار شد ساعت 12 بعد از ظهر حرکت کنیم ما اولش میخواستیم با قایق و از طریق رودخانه ای که بین شهر های پنوم پن و سیم ریپ هست به اونجا بریم که از نظر هزینه ای و زمانی تقریبا مثل هم بودن ولی بعدش که صحبت های چندتا از مسافر ها رو شنیدیم که میگفتن برخلاف چیزی که تصور میکنید خیلی سفر جالبی نیست چون قایق ها جوری هستن که فقط از پنجره سطح آب رو میبینید و چیزی به جز آب و گل نمیبینید و بهتره که با خودرو سواری یا اتوبوس به اونجا برید, پس ما هم سفر جاده ای رو ترجیح دادیم.
این دفعه اولین بار بود که خودمون باید به ترمینال میرفتیم و از جلوی محل اقامت سوار نشدیم ساعت 12 حرکت کردیم و بعد از طی مسافت 320 کیلومتر که یه کمی هم بیشتر از 5 ساعت شد به شهر سیم ریپ رسیدیم.
شهر تاریخی سیم ریپ با 130 هزار نفر جمعیت در شمال غربی کامبوج قرار داره و توریستی ترین شهر کامبوج محسوب میشه و معنی اسم این شهر "شکست سیام ها" هست که به شکست تاریخی سیامی ها یا تایلندی ها در قرن ها پیش اشاره داره و در نزدیکی مرز تایلند قرار داره و گفته میشه که تایلند هنوز هم مدعی مالکیت اون قسمت از کامبوج هست ولی خوب دیگه چنین چیزی بعید بنظر میرسه. موقعی که ما به سیم ریپ رسیدیم هوا تقریبا تاریک شده بود و هوا هم یه کمی گرمتر از پایتخت بود سریعا یه توک توک به قیمت 2 دلار به سمت هاستل" واندرز" گرفتیم و بعد از ده دقیقه به محل رسیدیم و چک این کردیم و با پرداخت 45 دلار دو تا تخت برای 3 شب گرفتیم. یعنی نفری هفت و نیم دلار به ازای هر شب و این هاستل تمیزترین هاستلی بوده که تا به حال دیدم و هم جدید بود و هم روی نظافتش حساس بودن و طبقه بالاش هم استخر داشت و تنها عیبش این بود که آسانسور نداشت و عجیب بود که معماریش هم جدید بود ولی آسانسور براش کار نگذاشته بودن.
وسایل رو گذاشتیم و بعد اومدیم توی خیابون بغلی که معروفترین خیابون شهر بود قدم بزنیم اسم این خیابون پاب استریت هست و بسیار سرزنده و جالب هست و از اول تا آخرش مراکز تفریحی و رستوران و دکه های خیابونی برای فروش آبمیوه های طبیعی و خوراکی های عجیب و غریب مثل عقرب و رتیل و مار و... هست. حتی اگه هر شب هم از این خیابون دیدن کنید باز هم خسته نمیشید و این کار هر شب ما شده بود.
تصویر شماره 70
تصویر شماره 71
روز بعد رو کلا به استراحت و استفاده از استخر و گشت و گذار مختصر در شهر گذروندیم و شب هم یه تور بازدید از معبد آنگکور وات به قیمت هر نفر 10 دلار گرفتیم دقیقا همین تور رو توی هاستل 14 دلار میفروختن و ما از یه کوچه اونطرفتر به این قیمت خریدیم و قرار شد که ساعت 4 صبح جلوی هاستل باشیم تا سوار بشیم و به طلوع خورشید برسیم چون همه توریست ها جوری برنامه ریزی میکنن که طلوع رو از بالای معبد آنگکور وات ببینن
یه توضیح هم در مورد معبد آنگکور وات بدم و بعد ادامه داستان رو تعریف کنم: معبد آنگکور وات با قدمت تقریبی 800 تا نهصد سال بزرگترین مکان مذهبی دنیا و جزو فهرست میراث جهانی یونسکو هست که در ابتدا معبد هندوها بوده و بعدها با تسلط آیین بودایی بر اون منطقه به معبد بودایی تبدیل شده و از چندتا معبد که با فاصله کمی از هم قرار گرفتن تشکیل شده و از اهمیت بالایی برای مردم و دولت کامبوج برخوردار هست به طوری که عکس این معبد رو وسط پرچم کامبوج هم گذاشتن و روزانه هزاران توریست از این معبد دیدن میکنن و خلاصه حیات مردم سیم ریپ و شاید بشه گفت کامبوج مستقیم یا غیر مستقیم به این معبد وابسته شده و این مساله توی سیم ریپ بیشتر مشهود هست چون تقریبا تمامی آدمهایی که اونجا میبینید شغلشون به ارائه خدمات به توریست ها مربوط میشه.
نیمه های شب ساعت سه و نیم بیدار شدیم و بعد از آماده شدن و برداشتن وسایل مورد نیاز که شامل عینک و آب و دوربین و ... میشد به دم در رفتیم و منتظر موندیم تا خودرویی که قرار بود دنبال ما بیاد از راه برسه تقریبا 10 نفر دیگه هم مثل ما منتظر بودن تا به معبد آنگکور وات برن و همشون بعد از چند دقیقه و با ماشین های مختلف رفتن و فقط من و محمد مونده بودیم ساعت 4:20 بود و نگران شده بودیم که نکنه کسی دنبال ما نیاد که یهو ون از راه رسید و سوار شدیم. آخه ما واسه اینکه 8 دلار صرفه جویی کنیم از یه جای بی در و پیکر که شبیه دستفروش ها بود تور رو خریدیم که واقعا هم ریسک کرده بودیم و اگر کسی دنبال ما نمیومد علاوه بر پولی که میرفت طلوع رو از دست میدادیم یا شاید یک روزمون تلف میشد چون باید مجددا تور رو فردای اون روز میگرفتیم . خلاصه بگم که کابوس و تبعات ناشی از گم شدن پول محمد در لائوس تا آخر سفر با ما همراه بود و سعی میکردیم از هر راهی بدون تاثیر گذاشتن روی کیفیت سفر پول ذخیره کنیم.
توی اون 20 دقیقه اندازه 200 دلار بهمون استرس وارد شد.
حرکت کردیم و بعد از حدود 20 دقیقه به محل بلیت فروشی معبد رسیدیم که فاصل نسبتا زیادی با خود معبد داشت و وارد صف شدیم تا بلیت رو بخریم و دوباره سوار ماشین بشیم تا به ورودی معبد برسیم به این محل نمیشد باجه گفت چون خیلی بزرگ و منظم بود و دقیقا عین گیت فرودگاه بود و بعد از گرفتن 37 دلار و گرفتن عکس بلیت رو به ما دادن بله درسته قیمت بلیت 37 دلار بود و خیلی گرون بود ولی خوب چاره ای نبود و دلیل اصلی ما و میلیون ها توریست دیگه برای سفر به کامبوج همین معبد بود.
تصویر شماره 72
کشیدن سیگار و ورود به معبد با شلوارهای کوتاه و لباس های باز بخاطر مذهبی بودن این اماکن ممنوع بود و همه گردشگران الزاما باید قوانین رو رعایت میکردن , سوار ماشین شدیم و بعد از تقریبا 3 دقیقه به ورودی معبد رسیدیم و هوا کاملا تاریک بود و هوا یواش یواش داشت روشن میشد ,متاسفانه اون روز هوا ابری بود و ما نتونستیم طلوع رو ببینیم ولی سفید بودن آسمان و پرتو نوری که روی دریاچه جلوی معبد میتابید زیبایی خیره کننده ای به اون فضا بخشیده بود که بنظر من هیچ کم از طلوع نداشت. هزاران گردشگر دوربین به دست آماده عکاسی و تماشای طلوع بر فراز معبد اصلی بودند که شانس با اونها یار نبود.
تصویر شماره 73
تصویر شماره 74
تصویر شماره 75
تصویر شماره 76
تصویر شماره 77
بعد از نیم ساعت با همراهی راهنما که نقطه به نقطه اطلاعاتی رو به ما میداد به معبد اصلی وارد شدیم و توی صف قرار گرفتیم تا از پله های معبد بالا بریم تا از بالا هم مناطق افراد رو ببنیم چون تعداد بازدیدکننده ها بیش از ظرفیت بود تا موقعی که 10 نفر از اونجا خارج نمیشدند اجازه نمیدادند گروه بعدی وارد بشه و همین کار رو با تاخیر پیش میبرد.
زیبایی و شکوه این معبد غیر قابل وصف هست و واقعا خیره کننده هست.
بعد از اون به سمت معبد بایون و آتگکور توم که جزوی از مجموعه آنگکور وات هستند رفتیم و جالبه بدونید که کلیه ترددها با ماشین انجام میگرفت و بین هر معبد تقریبا 5 دقیقه فاصله بود و این میتونه عظمت این مجموعه 200 هکتاری رو بهتر نمایان کنه.
یه کم هوا گرم شده بود و تعریق ما بیش از اندازه بود ولی محو زیبایی اطراف بودیم و خیلی توجه نمیکردیم.
چون مطالب در مورد این معبدها در اینترنت بسیار زیاد هست و اگه اینجا هم باز بنویسم به تکرار مکررات تبدیل میشه ازتون دعوت میکنم عکس ها رو ببینید و اگه اطلاعات تکمیلی نیاز داشتید با سرچ کردن در اینترنت مطالبی که در مورد این معابد نوشته شده رو بخونید.
تصویر شماره 78
تصویر شماره 79
تصویر شماره 80
تصویر شماره 81
تصویر شماره 82
این رو هم بگم که یکی از اتفاقاتی که به گردشگری کامبوج کمک بسیار زیادی کرده ساخت فیلم تامب رایدر با بازی آنجلینا جولی هست که چون لوکیشن فیلم در همین معبد بوده باعث شده که توجه جهانیان به این بنا بیش از پیش جلب بشه و همچنین این فیلم بزرگترین کار هنری در کامبوج از زمان خمرهای سرخ تاکنون بوده و میشه گفت نعمتی برای کامبوج که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنه محسوب میشه.
معبد" تاپروهم "هم که تلفیقی از طبیعت و تاریخ و مذهب هست هم بسیار معروف هست و یکی از آیکون ها و نمادهای کامبوج محسوب میشه آخرین معبدی بود که در این تور هشت ساعته دیدیم . همون معبدی که ریشه درختان تنومند روی دیوارهاش رشد کرده و نمای جالبی داره. بعد از اون راهنما که متوجه خستگی همه شده بود ازمون پرسید که میخواید یه معبد دیگه رو هم ببینیم که همگی گفتیم نه! آخه چهار نفر از ما که دوتاش من و محمد بودیم بیش از حد عرق کرده بودیم و دقیقا انگار یه سطل آب روی سرمون ریخته بودن.
و این رو هم اضافه کنم که امکان دیدن همه جای این مجموعه تاریخی در یک روز امکان ناپذیره و کسانی که در موضوع اماکن تاریخی تخصصی تر برخورد میکنن میتونن از بلیت های سه روزه 62 دلار و حتی بلیت های هفت روزه 72 دلار استفاده کنن ولی اکثر قریب به اتفاق بازدیدکننده ها همون یک روزه رو میخرن.
مقایسه حجاری های تخت جمشید و معبد آنگکور وات مقایسه درستی نیست چون هم در دو تاریخ مختلف ساخته شدند هم نوع سنگ هایی که روی اون نقش ها رو کنده کاری میکردن متفاوت بوده ولی چون به هرحال ایرانی هستیم و ناخود آگاه مهمترین سایت تاریخی اون کشور رو با مهمترین سایت تاریخی کشور خودمون مقایسه میکنیم باید بگم که ظرافت و کیفیت پیکره هایی که روی دیواره های تخت جمشید درآوردن با اختلاف زیادی از آنگکوروات بیشتر بود اما از طرف دیگه مساحت و وسعت معبد انگکور وات بسیار بزرگتر و پر جاذبه تر بود و از نظر سایز و حجم هم ما چیزهایی که توی آنگکور وات میبینیم رو به هیچ وجه در تخت جمشید نمیبینیم و این مورد در کامبوج برای گردشگران جالبتر و چشم نواز تر هست یه نکته دیگه ای که خیلی توجه من رو جلب کرد تفاوت قیمت بلیت این دو مجموعه هست که یکی 37 دلار و دیگری 1 دلار هست و نوع نگاه مسئولین فرهنگی دو کشور به ظرفیت هایی که این دو سایت تاریخی برای معرفی فرهنگ کشورها و درآمدزایی برای مردم دارن برای من دنیایی از تفاوت بود.
امیدوارم که ما هم قدر داشته ها و پتانسیل هایی که داریم رو بدونیم.
موقعی که به هاستل رسیدیم ساعت 2 بعد از ظهر بود و بعد از یه دوش گرفتن فورا به خواب رفتیم و بعد از چند ساعت که تقریبا هوا تاریک شده بود از خواب بیدار شدیم, و برای خوردن شام به بیرون رفتیم وتا آخر شب به قدم زدن و گشتن در پاب استریت گذروندیم. یه دستفروش ترکیه ای هم اونجا بود که دونر کباب میفروخت و خدا پدرش رو بیامرزه که واقعا غذای خوبی داشت و چون به ذائقه ما نزدیکتر بود کلی از خوردن غذاش لذت بردم.
هر دونر کباب رو به قیمت 4 دلار میفروخت و خیلی پرتر از کباب ترکی های استانبول بود و نسبت به قیمتش می ارزید.
فردای اون روز به پیشنهاد یک هم اتاقی امریکایی برنامه رفتن به دهکده شناور رو ریختیم و چون سومین روز اقامت ما در اونجا بود و باید تمدید میکردیم یا خارج میشدیم که ما دومی رو انتخاب کردیم و به یه هاستل دیگه که اسمش فانکی فلش پکر بود و هر تخت به قیمت 6 دلار بود .
تصویر شماره 83
تصویر شماره 84
استخرش طبقه هم کف بود و بخاطر موزیک دائمی سرزنده تر بود نقل مکان کردیم. هاستل واندرز اتمسفری شبیه به هتل داشت و چون خیلی شیک و تمیز بود مسافرینش از جمله خود ما هم تحت تاثیر قرار گرفته بودن و خیلی با هم معاشرت نمیکردن. خلاصه بعد از رسیدن به هاستل دوم و گذاشتن وسایل با پرداخت هر نفر 10 دلار تور نیم روزه بازدید از اونجا رو گرفتیم . خدمات تور شامل حمل و نقل با مینی بوس به نزدیکی دریاچه "تونل ساپ" و حمل و نقل با قایق به دهکده بود .
ساعت 12 مینی بوس جلوی هاستل ما رو سوار کرد و بعد از حدود یک ساعت به محلی که باید سوار بر قایق میشدیم رسیدیم و سوار قایق شدیم. راهنما به ما گفت که این محلی که ایستادیم در چندماه از سال هیچ آبی وجود نداره و بخاطر باران های سیل آسا حجم آب به این حد میرسه .
تصویر شماره 85
به هر طرف که نگاه میکردیم فقط آب بود و دقیقا مثل این بود که وسط دریا هستیم ,مردم این روستا که زندگی خودشون رو با این شرایط وفق دادن خونه هاشون رو کمی بالاتر از سطح آب و روی پایه های چوبی بنا میکنن تا از گزند سیلاب محفوظ باشن. به مرکز روستا رسیدیم و از قایق بزرگ پیاده شدیم و سوار قایق های کوچکتری شدیم که توسط زنان بومی هدایت میشد و با کمک اونها به وسط مناطق جنگلی روستا رفتیم , عبور با قایق از وسط درختان انبوه تجربه جدیدی بود و لذتش بیشتر از حد انتظار بود و از بقیه همسفرها هم که سوال کردیم اونها هم با ما اتفاق نظر داشتن.نمیدونم راه درآمد مردم روستا چی بود چون زمین خشکی وجود نداشت و فقط چندتا مزرعه پرورش تمساح دیدیدم و بقیه هم به توریست ها خدمات ارائه میدادن یا میوه و خوراکی میفروختن.
بعد از تقریبا 4 ساعت به اسکله اولی برگشتیم و باز سوار مینی بوس شدیم و به شهر سیم ریپ برگشتیم
فردای اون روز رو کلا توی هاستل استراحت کردیم وفوق العاده بود.
تصویر شماره 86
تصویر شماره 87
تصویر شماره88
تصویر شماره 89
تصویر شماره 90
من این هاستل دومی یعنی "فانکی فلش پکرز" رو به افراد جوان توصیه میکنم واقعا فوق العاده هست, هرکسی ناراضی بود پولش رو بهش برمیگردونم اینو جدی میگم.
تنها مشکلش نداشتن صبحانه بود که برعکس لائوس تقریبا هیچ هاستلی توی کامبوج به شما صبحانه رایگان نمیده و میشد با 2 الی 3 دلار یه صبحانه مفصل سفارش داد و یکی دیگه هم پرتعداد بودن تخت های خوابگاهش بود که 24 تخت بود ولی شلوغی اونجا بخاطر بزرگ بودن سالن چندان به چشم نمیومد و در حقیقت فاکتورهای مثبتش اون رو خنثی میکرد.
فردای اون روز به کوالالامپور پرواز داشتیم و در حقیقت به پایان سفر 18 روزه رسیده بودیم..
فردا صبح کم کم شروع کردیم به جمع کردن وسایل و ساعت 12 چک اوت کردیم ولی وسایل رو تحویل رسپشن دادیم و بعدش آخرین شنا رو هم انجام دادیم و به سمت فرودگاه بین المللی سیم ریپ حرکت کردیم چون ساعت 5 با ایرلاین ایر آسیا به کوالامپور پرواز داشتیم .هواپیما سر وقت پرید و بعد از دو ساعت و نیم به کوالالامپور رسیدیم.
هوا تاریک شده بود و تقریبا ساعت7 بود که تاکسی اینترنتی از فرودگاه کوالالامپور به قیمت 70 رینگیت گرفتیم و به "کیو هتل" که چهار ستاره بود و از قبل به قیمت یک شب اتاق دو تخته 120 رینگیت (30 دلار) رزرو کرده بودیم رفتیم ...از تاکسی پیاده شدیم و به لابی هتل رفتیم و داشتیم مشخصاتمون رو میدادیم که یهو محمد گفت گوشیم تو تاکسی جا موند! برگشتیم و دیدیم تاکسی هم رفته و متاسفانه هیچ مشخصاتی ازش نداشتیم. واقعا دیگه تحمل این یکی مشکل رو نداشتیم و محمد بنده خدا هم گفت اون از پولم که رفت و اینم از گوشیم که کل خاطرات و عکس های سفرم توش بود.
با پشتیبانی اوبر هم نتونستیم تماس برقرار کنیم و کم کم ناامید شده بودیم و گفتیم بریم استراحت کنیم شاید گوشی رو برگردونه . محمد گفت امکان نداره گوشی رو برگردونه مگه نمیدیدی کلا داشت در مورد کارهای خلاق و قاچاق صحبت میکرد؟چون راننده توی مسیر کلا از بازار قاچاق پاسپورت توی شرق اسیا میگفت و قیمت پاسپورت هر کشور رو به تاریخ روز میگفت و کلا آدم خلافی بنظر میومد.
دیدم راست میگه و اون راننده بهش نمیخورد آدمی باشه که گوشی رو برگردونه اونم گوشی دوتا مسافر که فرداش پرواز دارن و پیگیری هم نمیکنن.
با این تفکرات به اتاق برگشتیم و بعد از یک ساعت دیدیم تلفن اتاق زنگ خورد و محمد لبخند روی چهره اش نقش بست . راننده گوشی رو آورده بود و محمد کلی ازش تشکر کرد و 20 دلار هم بهش مژدگانی داد.
هم از قضاوتی که در موردش انجام داده بودیم شرمسار بودیم و هم از بابت برگشت گوشی تلفن خوشحال.
ولی خوب پایان سفر که مهمترین بخش سفر هست با خاطره ای خوش تموم شد و این هم یکی دیگه از چالش هایی شد که بعدا به خاطره تبدیل شد من معتقدم که اتفاقات غیر معمول هستن که توی ذهن ماندگار میشن و وقتی سالهای بعد از اون سفر یاد کنید اون قسمت ها پر رنگ تر از بقیه نمود میکنن و چقدر باید خوش شانس باشیم که اون دردسرها با هزینه کم و با خاطره خوش اتفاق بیفتن.
فردا صبح بعد از صبحانه وسایل رو جمع کردیم و بعد از یه گشت مختصر توی پاساژ های نزدیک به هتل و خرید چندتا سوغاتی با آخرین پولی که برامون باقی مونده بود به سمت فرودگاه رفتیم و با پروازهای جداگانه قطر ایرویز به سمت شیراز و ماهان به سمت تهران از هم خداحافظی کردیم و این سفر خاطره انگیز رو به آلبوم خاطراتمون اضافه کردیم.
محمد هم تا به تهران برگشت پولی که بهش قرض داده بودم رو بهم برگردوند.
از کوالالامپور تا دوحه هم چون صندلی کناریم خالی بود بیشتر این هشت ساعت رو خواب بودم تا بیدار و این پروازِ راحت تونست پرواز سخت و پر استرس کامبوج به مالزی رو جبران کنه.
هزینه این سفر به طور کلی 7 میلیون و نیم شد که شامل بلیت رفت و برگشت به کوالالامپور از شیراز با قطر ایرویز و پرواز از کوالالامپور به شهر لوانگ پرابانگ کشور لائوس و پرواز از شهر وین تیان کشور لائوس به پنوم پن پایتخت کشور کامبوج و همینطور پرواز از شهر سیم ریپ کشور کامبوج به کوالالامپور میشد به اضافه حمل و نقل های زمینی بین بقیه شهر ها به اضافه 800 دلاری که توی این 18 روز واسه محل اقامت و خورد و خوراک و ویزا و تورهای مختلف وتفریحات و حمل و نقل و... خرج شد.
**نکات مهم و تجربیات شخصی من در این سفر**
1-حتما در سفرهای بیشتر از 4 روز و به خصوص اگر میخواید چند شهر رو ببینید سیمکارت بخرید واقعا برای استفاده از اینترنتش به دردتون میخوره و میتونه جلوی هزینه های اضافی رو بگیره من مطمئنم که یه سیمکارت پول خودش رو سر چندتا کمکی که میکنه درمیاره.
2- اگر اهل نوشیدن مایعات زیاد نیستید این عادت رو توی سفر به شرق آسیا کنار بگذارید و آب و آبمیوه رو به مقدار زیاد بنوشید چون هوا گرم هست و امکان از دست رفتن املاح بدن خیلی زیاده و در کل بیحال بودن توی سفر کیفیت سفر شما رو پایین میاره نارگیل سبز توی سیم ریپ 1 دلار بود و به زور هم که شده روزی یک دونه نوش جان کنید شیک های میوه هم قیمت ثابت 1 دلار رو دارن که حتی همین الان که دلار قیمتش بالا رفته هم ارزشش رو داره.
3-توی شهر ونگ وینگ کشور لائوس احتیاط کنید چون یه عده مواد فروش با پلیس ها همدست هستن و هر از گاهی مسافرین رو اغفال میکنن و بهشون ماری جوانا میفروشن و بعد به پلیس اطلاع میدن و پلیس هم دستگیرشون میکنه تا ازشون پول بگیره. توی هاستل ما دو نفر ایتالیایی و فنلاندی توی دو شب مختلف گیر افتادن و مجبور به پرداخت رشوه 700 و 1000 دلاری شدن تا آزاد بشن. این هشدارها رو توی دیوار هاستل هم زدن ولی ظاهرا این حقه و سیاه بازی خیلی رایج هست.
ذهنیت منفی براتون ایجاد نشه چون حتی با این اوصاف هم شهر ناامنی نیست.
4-لائوس جدیدا(آبان 97) از ایرانی ها ویزا میخواد و نمیشه توی فرودگاه ویزاش رو دریافت کرد پس ریسک نکنید و اگر قصد سفر به اونجا دارید از یکی از کشورهای همسایه اش ویزا رو دریافت کنید و شرایطش هم بسیار ساده هست و فقط پول و عکس رو ازتون میخوان و مشکلی نداره.
5-توی کامبوج به هیچ وجه در مورد رژیم خمرهای سرخ صحبت نکنید و ازشون نظر نخواید چون استقبال نمیکنن وچندان تمایلی به صحبت در مورد این مسائل به خصوص با خارجی ها ندارن .
6-بلیت آنگکور وات رو بعد از ورود به داخل سایت تاریخی دور نندازید چون مسئولین اونجا چندین بار و در جاهای مختلف ازتون میخوان که بلیت رو نشون بدید .
7- بهترین زمان برای مسافرت به لائوس و کامبوج ماه نوامبر یا از 10 آبان ماه تا اوایل اسفندماه هست و ما یه کمی زود شروع کردیم و اگر یکماه دیرتر اقدام کرده بودیم هوا خیلی خنک تر میشد.
8-مردم لائوس نجیب ترین مردمی هستن که توی مسافرتهام دیدم و واقعا آدمهای بی ازاری هستن ,تنها کشوری که دیدم وقتی به تاکسی و فروشنده "نه"میگی دیگه اصرار نمیکنه لائوس بود.
امیدوارم که از خوندن این سفرنامه لذت برده باشید و اگر روزی به این منطقه زیبا سفر کردید تجربیات بنده به دردتون بخوره و یادی از ما هم بکنید.
یه تشکر ویژه هم از لست سکند میکنم که این امکان رو برای ما فراهم آورده که از تجربیات سفر همدیگه استفاده کنیم و زحمت ساخت یک آرشیو کارآمد سفر رو کشیده, شاد و پاینده باشید.