در این سفرنامه خواهید خواند:
-کنسل شدن پروازهای تای
-صفویان
-صفرهای بی پایان
-گرفتن انتقام قطعنامه گلستان وترکمانچای از روس ها توسط بنده
-ubud زیبا
-یخ زدن من در فرودگاه
-حس تلخ حقارت
-سنگاپور و چشم های گرد من
-استخر هتل مارینا
-از اوج قدرت تا ...
-شکم گردی در محله عرب ها
-سنتوزای حوصله سربر
-روز پرواز های سخت
ساعت نه شب است و ما در فرودگاه دبی هستیم،صبح ساعت هفت در هتل کلاور سنگاپور از خواب بیدار شدیم، ناهار را در بانکوک خوردیم و حالا در ترمینال بزرگ فرودگاه دبی روی صندلی های نه چندان راحت نشسته ایم.خسته و خواب آلود،با ذهنی آشفته مشغول مرور خاطرات سفر هستم.خاطرات تلخ و شیرینی که به پایانش نزدیک می شوم و الان که خسته از راهم عجیب اینکه استرس های قبل از سفر جلوی چشمانم رژه می روند،از کنسلی پرواز شرکت تای درست یک ماه قبل از سفر،که سفر را تا آستانه کنسلی پیش برد بگیر تا دلار گران و دور از دسترس که نبود وگران بودنش هم می رفت تا باعث وبانی کنسل شدن سفر بشود.چهار پنج ساعتی تا پرواز بعدی وقت داریم پس معطلتون نمی کنم و می روم سراغ اصل مطلب که از هر چه بگذریم صحبت سفر خوش تر است.
مرحله اول«مسافرت لازم شدن»
هفت هشت ماهی از سفر قبلی گذشته بود که به اصطلاح سفر دوستان،مسافرت لازم شده بودیم و در جمع خانوادگی هر کس پیشنهادی برای مقصد بعدی سفر ارائه می کرد.بعد از مدت ها مباحثه و مجادله نامی از بالی به میان آمد،بالی یکی از جزایر کشور اندونزی،در نیم کره جنوبی،چه جالب!بالی گفتن همان و بالی گویان همانا. و بالی جزیره خدایان با 100 درصد آرا بدون تقلب برنده شد.دیگه از اینجای کار همسفران کاری جز انتظار و نظر دادن نداشتند و برنامه ریزی سفر را به من سپردند.
بعد از تحقیقات میدانی بسیار،تاریخ سفر فروردین 97 تعیین شد و برای خالی نبودن عریضه و زیر فشار بی امان همسفران علی رغم میل باطنی اینجانب،سنگاپور گران ترین شهر دنیا هم به این سفر اضافه شد. همینجا هم یه تشکر ویژه از مجید میرزادی عزیز بکنم،سفرنامه سفر به سرزمین خدایان بی انتهای ایشان خیلی عالی و کار آمد بود و باعث شد که سفر بهتری داشته باشیم آقا دست مریزاد.باشدکه در سفر رستگار شوید.
مرحله دوم «به کجا چنین شتابان»
اولین قدم نه ببخشید دومین قدم بعد از انتخاب مقصد،نحوه رفتن به مقصد هست و ما هم به ناچار هواپیما را انتخاب کردیم البته چاره ای نداشتیم اینم بگم نگید نگفتم که از همون اول بسم الله قید پرواز قطر و امارات را به خاطر گرانی زدیم.دو گزینه دیگر بیشتر روی میز باقی نمانده بود،ایر آسیا و تای ایرویز.قیمت ها و زمان پرواز تقریبا مشابه هم بودند اما بلیط پرواز ایر آسیا به هیچ وجه کنسلی نداشت ولی بلیط پرواز تای را به راحتی با 40 دلار جریمه می شد کنسل یا جابه جا کرد.این بود که مانند سنوات قبل تای ایرویز را به ایر آسیا ترجیح دادیم.
تاریخ سفر را هم جوری تنظیم کردم که به گرانی بلیط شب عید نخوریم،دهم فروردین رفت به بالی و برگشت 21 فروردین از سنگاپور.قرار شد 6 شب در بالی و 4 شب در سنگاپور باشیم.بلیط یک طرفه رفت از بالی به سنگاپور هم قرار شد از بالی بخریم.(ایر آسیا هر روز سه الی چهار پرواز از بالی به سنگاپور دارد)وبه علت اینکه به هیچ عنوان نمی شد بلیط کنسل کرد ترجیح دادم که ریسک نکنم و بلیط رفت را از بالی بخرم.
دیگه کاری جز پیدا کردن هتل تا پایین آمدن قیمت بلیط پرواز نداشتیم.معمولا هفتاد هشتاد روز مانده به تاریخ پرواز قیمت قطعی بلیط مشخص می شود،بیستم آذر ماه قیمت بلیط به پایین ترین حد رسید و من هم بدون معطلی خریدم.هر نفر 2818600 تومان
رفت از تهران به بانکوک 30 مارس (دهم فروردین) 6:55-22:00
بانکوک به بالی 31 مارس (11 فروردین) 14:55-9:35
برگشت سنگاپور به بانکوک 10 آپریل (20 فروردین) 13:45-12:25
بانکوک به تهران 10 آپریل 20:30-15:30
مرحله سوم «کار سختِ پیدا کردن هتل»
بعد از تحقیقات زیاد برای 6 شب اقامت در بالی هتل easy surf camp نزدیک ساحل اقیانوس در منطقه کوتا با صبحانه، 2عدد بانگالو رو به استخر و 1 عدد اتاق استاندارد در طبقه دوم به قیمت 851 دلار(11700000 روپیه)رزرو کردیم.در سنگاپور یک شب هتل Marina By sands یک اتاق سه تخته و یک اتاق دو تخته به قیمت 853 دلار آمریکا که با 10 درصد مالیات و 7 درصد حق سرویس بدون صبحانه با 1000 دلار آمریکا رزرو شد.سه شب باقیمانده hotel clover 33 jalan sultan در محله عرب ها بدون کنسلی با مالیات و حق سرویس 1460 دلار آمریکا با صبحانه رزرو شد.
کمی تا قسمتی در مورد بالی
بالی جزیره خدایان یکی از زیباترین و منحصر به فرد ترین جزایر کشور اندونزی است.از برترین مقاصد توریستی جهان با حدود سه میلیون نفر جمعیت است.در نیم کره جنوبی و نزدیک کشور استرالیا قرار دارد.
مهمترین مناطق بالی عبارتند از:
1-ساحل کوتا(فلش قرمز رنگ)
مخصوص موج سواری است با غروب های زیبا،پر از مغازه و کافه و رستوران،مخصوص شب زنده داری و البته پر از هتل های زیاد و باب طبع اکثر سلیقه ها،از هاستل های کوچک،زیبا و خودمانی بگیر تا هتل های 5 ستاره شیک و زیبا و البته گران.کوتا شلوغ و پر هیجان است پر از کوچه و خیابان های جورواجور که هر نوع نیازی را بر طرف می کند از خرید و خورد و خوراک بگیر تا ماساژ و تاتو و ... .
2-ubud(فلش مشکی رنگ)
مرکز هنر و صنایع دستی بالی است.در کوچه های تنگ و باریک سنگ فرش شده ی این شهر همه چیز از کیف و کفش دست دوز و لباس هایی با پارچه های منحصر به فردگرفته تا صنایع دستی بالی پیدا می شود.پر از معابد زیبا و جذاب است و همچنین دارای بیشمار مزارع قهوه و البته مزارع زیبای پلکانی برنج است.
حسی که با دیدن کوچه های پر پیچ و خم و زیبای کوتا کردم و فراموش نمی کنم.این حس چنان قوی است که اگر بار دیگر سفری به بالی داشته باشم حتما چند روزی هم در هتل های اوبود دوست داشتنی اقامت خواهم گزید.
عکس از اینترنت
3-نوسادوا(فلش نارنجی رنگ)
مخصوص ورزش های آبی،پر از هتل های شیک و گران،فوق العاده آرام و دوست داشتنی است.نزدیک فرودگاه دنپاسار قرار دارد،به طوری که اولین قسمتی که از پنجره هواپیما دیدم همین ساحل بود پر از قایق و چترهای پاراسلینگ است و برای اقامت در هتل های این منطقه فقط و فقط یک جیب پر از پول نیاز است.
4-ساحل lovina(فلش قهوه ای رنگ)
در شمال جزیره بالی ساحلی شیک و آرامی وجود دارد مخصوص شنا که پر از دلفین های زیبا است.در مقایسه با سواحل جنوبی جزیره بسیار شیک و تمیز است.تورهای زیادی برای شنا در آب های زیبای این جزیره همراه با دلفین ها وجود دارد.اقامت در این سواحل به شدت به کسانی که خواستار آرامش مطلق هستند توصیه می شود.
عکس از اینترنت
این از بالی که می توانید در هر سایتی پیدا بکنید.حالا نظر منو به عنوان یه توریست بخونید؛بالی جزیره ای با مردمانی خوش رو و خوش اخلاق،غذاهایی که بسیار با ذائقه ما جور بود و مناظر زیبا و معابد پرشمارش.خیابان های تنگ و شلوغ کوتا،کوچه های زیبای اوبود و هتل های شیک نوسادوا.بالی جزیره ای که دیر عاشقش شدم ولی عاشقش خواهم ماند.همیشه بعد از سفرها حسرت کار هایی که در اون سفر انجام ندادم را می خورم ولی ایندفعه حسرت همه ی کارهایی که انجام دادم و ندادم را می خورم.6 روز واقعا،واقعا برای بالی کم است،باید رفت و دید که چقدر این جزیره دوست داشتنی است و چه زیبایی های منحصر به فردی دارد.
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم
بر میگردیم به فرودگاه دبی هنوز سه ساعتی تا پرواز مونده و همسفران که با نگاه های چپ چپ به من فکر می کنند که انگار من مقصر کنسل شدن پروازهای تای به ایران هستم.
بهمن ماه از طریق سایت های اینترنتی متوجه شدم که شرکت تای پرواز های خودش را به مقصد تهران از تاریخ 20 مارس کنسل کرده،طی تماس با شرکت از صحت خبر شوکه شدم و به من اعلام کردند که می توانم بلیط را کنسل بکنم و کل وجه پرداختی را بدون کم و کاست به من برگردانند یا منتظر بمونم و بسوزم ببخشید ببینم که چه پیش آید. بیکار ننشستم و با دیدن قیمت پرواز های امارت ، قطر وحتی ایر آسیا به نتیجه جز ز غوره حلوا ساختن نرسیدم.
هست مر هر صبر را آخر ظفر هست روزی بعد هر تلخی شکر «مولوی»
بیستم بهمن ماه بهم خبر دادن که پرواز رفت بدون تغییر و پرواز برگشت با این تغییر انجام می شود:
10 آپریل سنگاپور به بانکوک با پرواز تای 13:45-12:25
10 آپریل بانکوک به دبی با پرواز تای 19:40-16:15
و پرواز آخر 11 آپریل دبی به تهران با پرواز امارات 3:55-1:15
سه پرواز؟؟ و پرواز آخر با 5 ساعت معطلی در فرودگاه دبی چه می شود کرد هر که طاووس خواهد جور این 5 ساعت را کشد.خلاصه اولین مشکل جدی سفر به خیر گذشت.
ویزا این کلمه دلهره آور برای ما ایرانی ها
با قطعی شدن پروازها اقدام برای گرفتن ویزای 2 کشور شروع شد.صادر شدن ویزای سنگاپور حدود 20 روز تا یک ماه زمان بر است و اسکن پاسپورت امضا شده،اسکن عکس ،فرم سه صفحه ای پر شده با خودکار آبی،وچر هتل با قیمت 75 دلار ناقابل امریکا می خواست.ضمنا تحویل ویزا در ایران بود.برای ویزای اندونزی هم 2 قطعه عکس،کپی کارت ملی،کپی تمامی صفحات شناسنامه،بلیط پرواز،وچرهتل و تمکن مالی هر نفر ده میلیون تومان با هزینه 60 دلاری.یک هفته الی ده روزه هم صادر می شد.
کارهای مربوط به گرفتن ویزا را از طریق آژانس آسان هجرت انجام دادم.مدارکو براشون فرستادم. ویزای اندونزی دو هفته بعد و ویزای سنگاپور تقریبا یک ماه بعد حاضر شد و به دستم رسید.از خدمات آژانس هم راضی بودم.
ساعت 15 دقیقه بامداد:
گیت باز شده و سوار هواپیما شدیم با تمام خستگی و بی خوابی نمی دونم چرا خواب به چشمانم نمی آید.کجا بودیم؛بله درسته چند روز قبل از نوروز ویزاها به دستم رسید.قدم بعدی خرید دلاری بود که روز به روز بالاتر می رفت و هر لحظه از دست کوتاه ما دورتر می شد.
صفویان(در صف ایستادگان)
از اینجای داستان به بعد هر یک از ما چند نفر به هر طریقی که به فکرمون می رسید مشغول تهیه دلار برای مسافرت بودیم چه بسیار در صف ایستادیم و چه بسیار بر برگه صرافی ها اسم نوشتیم تا بتوانیم قسمتی از دلار سفر را به نرخی که دولت محترم اعلام میکرد بخریم اما افسوس و صد افسوس؛دیگر طوری شد که قید خرید دلار قبل از عیدو زدیم. ششم فروردین ماه سوار بر رخش و به قصد گذر از هفت خوان خرید دلار عازم خیابان فردوسی شدیم البته نه مثل رستم هفت هشت صبح بعد از خوردن صبحانه بلکه پنج صبح و ناشتا!
دل را به دریا سپردیم و تن را به صف و ساعت پنج و نیم صبح اسم و فامیلمون را در برگه ای بر در صرافی ملت نوشتیم.تا اینجای کار نفر سیزدهم لیست بودیم.در خیابان فروسی خبرها از گوشه و کنار حکایت از این داشت که دیروز هیچ دلاری در بازار برای خرید نبوده و نیست و نخواهد بود.
از سختی و مرارتی که کشیدم تو مپرس
تا حدود یک بعد از ظهر در صفی که حالا دیگر آخرش مشخص نبود ایستاده بودیم.کم کم داشتیم نا امید می شدیم که مصبر صرافی ملت شروع به خواندن اسامی کرد.افراد دو سه نفر دو سه نفر داخل و با جیبی پر از دلار ظفر مندانه خارج می شدند.این وسط به چندین و چند نفر صراف هم دلار دادند ولی سریع خبر می رسید که اون عزیزان دلارها را یا نمی فروشند یا با قیمت بالاتر حاضر به فروش می شوند.
صبر تلخ آمد لیکن عاقبت میوه ای شیرین دهد پر منفعت «مولوی»
بالاخره اسم ما را هم خواندند و وارد صرافی شدیم.آب پاکی را هم ریختند به روی دست دوستان و یاران پشت سر ما و گفتند دلار تمام شده و نمی رسد. دقیقا به مانند نانوایی.نمی دونستیم به خودمان ببالیم یا اینکه غصه ی عزیزان پشت سری را بخوریم.دنیا همینه دیگه،پستی و بلندی زیاد داره.هنوز شیرینی گرفتن دلار را حس نکرده بودیم که یاد رقم بالای عوارض خروج از کشور افتادیم،نفری دویست و بیست هزار تومان.چی شد که یکدفعه عوارضو سه برابر کردن ما که نفهمیدیم کلی هم اعتراض کردیم ولی حرفمون به جایی نرسید.جالب اینجا بود که سایت بانک ملی عوارض خروج از کشور را هفتاد و پنج هزار تومان اعلام می کرد.پرداخت عوارض خروج از کشور را گذاشتیم برای داخل فرودگاه و مشغول بستن چمدان ها شدیم.
ساعت یک بامداد به وقت امارات است و من در کش و قوس تعریف کردن ماجرای صف دلار برای شما همراهان؛سوار بویینگ 777 امارات شدیم و به سمت تهران در حرکتیم.
پایان انتظار ها و شروع سفر
ظهر جمعه مصادف با 31 مارس دهم فروردین راهی فرودگاه شدیم.در فرودگاه متوجه شدیم برای رعایت حال مسافران نوروزی عوارض خروج ازکشور فعلا همون رقم قبل است؟؟؟؟؟؟؟شادی در فرودگاه موج می زد و باور کردنش برای همگان سخت بود.چه مردمان ساده ای هستیم و با چه چیزهای پیش افتاده ای شاد می شویم.خلاصه چمدان ها را تحویل دادیم و بعد از مدتی سوار بر هواپیما شدیم.کل مسافران هواپیما 70 الی 80 نفر بیشتر نبودند و به هر یک مسافران این پرواز یکی دو ردیف صندلی می رسید.تا حالا یه هواپیمای 300 الی 400 نفری را اینقدر خالی ندیده بودم.داخل یک سالن 10 نفر بیشتر نبودیم اینقدر صندلی ها خالی بودن کلی تاسف برای هواپیمایی تای خوردیم و تا خود بانکوک دراز به دراز خوابیدیم.
صندلی های خالی پرواز تای
هفت صبح بانکوک بودیم و تا پرواز بعدی وقت کمی داشتیم.نیم ساعتی تا پیدا کردن و رسیدن به گیت بعدی زمان برد و بدون مشکل خاصی سوار هواپیما در مسیر بالی شدیم،بر خلاف مسیر تهران بانکوک هواپیما لبریز از مسافر بود.ساعت 3 بعد از ظهر به وقت بالی در فرودگاه دنپاسار بالی بودیم.به راحتی مهر ورود به کشور اندونزی در پاسپورتمون زده شد و ما رسما وارد بالی شدیم.داخل هواپیما فرمی بهمون دادند که یک سری اطلاعات راجع به وسایل از قبیل پول، قرص،دارو و مواد غدایی همراه مسافر می خواست آن را پر کردیم و جلوی درب خروج از فرودگاه تحویل دادیم.خیلی سعی کردیم که تمامی اطلاعات خواسته شده را درست و دقیق پر بکنیم ولی مامور جلوی درب خروج حتی نیم نگاهی هم به اون برگه و اطلاعات خواسته شده نکرد.
خروجی فرودگاه دنپاسار
روز اول
اولین کاری که بعد از تحویل گرفتن چمدان ها انجام دادم پیدا کردن دفتر فروش بلیط هواپیما بود.که درست در کنار فرودگاه قرار داشت.قیمت بلیط رفت به سنگاپور تاریخ 6 آپریل ساعت 9 صبح با بیست کیلو بار بدون غذا در پرواز ایر آسیا 1540000 روپیه بود.به دو علت بلیطو نخریدم اول اینکه روپیه نداشتیم و نرخ صرافی های فرودگاه عادلانه نبود و دوم اینکه احتمال دادم با نزدیک شدن به تاریخ پرواز قیمت بلیط کمتر بشود که نشد.
جزیره خدایان این قسمت صفر های بی پایان
هوا بس ناجوانمردانه شرجی بود.بعد از گرفتن قیمت بلیط، با کرایه یک ون به قیمت 350000 روپیه تا هتل با راننده تاکسی به توافق رسیدیم.مقداری دلار در صرافی بیرون فرودگاه به قیمت ناجوانمردانه هر دلار 13200 روپیه برای کرایه تاکسی چنج کردم.خدارو شکر بالاخره به کشوری پا گذاشتیم که صفرهای پول آنها از صفرهای پول ما بیشتر بود.یکی از قسمت های جالب مسافرت همین چنج کردن پول بود،البته اینم بگم که دولت اندونزی لااقل در چاپ اسکناس خساست به خرج نداده بود و اسکناس صد هزار روپیه ای هم چاپ کرده بود که این دست دلبازی دولت تا حدودی از حجم عظیم پول می کاست.سرتون درد نیارم با دو سه تا 100 دلاری شیطان بزرگ می رفتیم صرافی با یه بغل اسکناس ریز و درشت برمی گشتی و همین کار باعث خوشحالی می شد.
بعد از نیم ساعتی عبور از خیابان های باریک و شلوغ به هتل رسیدیم.چک این سریع انجام شد و قرار شد بابت 6شب 11700000 روپیه بپردازیم.پرداخت کرایه به روز بعد موکول کردم.
جزیره خدایان این قسمت بالی گردی
بعد از استراحتی کوتاه برای کشف محیط اطراف و خوردن شام به بیرون رفتیم.هتل easy surf دقیقا کنار خط ساحلی قرار داشت و بین ما و ساحل دریا یک خیابان بیشتر فاصله نبود.بعد از یک ربع پیاده روی به مرکز خرید beach walk و کافه ها و رستوران های بی شمار اطراف آن رسیدیم.جالب اینجا بود که ساحل دریا تاریک و سوت وکور بود.شام رو در پیتزا هات خوردیم و مقداری دلار به قیمت هر دلار 13600 روپیه چنج کردیم و برای استراحت راهی هتل شدیم.
روز دوم
صبح ساعت هشت و نیم بیدار شدیم طبق برنامه ریزی که کرده بودم روز اولو خالی گذاشته بودم تا هم یه استراحتی کرده باشیم هم با محیط اطراف بیشتر آشنا بشیم.اما در حین خوردن صبحانه تصمیم گرفتیم که امروز برویم پارک آبی و بعد از ظهر هم معبد ulumwatu ببینیم.
برنامه سفر
ساعت 10 حاضر و آماده جلوی درب هتل بودیم با کرایه یک ون به قیمت 150000 روپیه راهی پارک آبی شدیم.
یویوک راننده ون پسر خوش برخوردی بود و گفت اگر بخواهید می تونم براتون بلیط پارک آبی را با رقم پایین تری بگیرم(بلیط مراکز تفریحی را به دو روش می شود خرید،بلیط معمولی که همه می خرن ودیگری بلیطی که از سایت آن مرکز تفریحی رزرو می کنن و قیمت پایین تری دارد.از بد روزگار اینکه ما ایرانی ها کارت بانکی بین المللی نداریم و نمی تونیم بلیطو رزرو بکنیم پس چی کار می کنیم؟از کسانی که کارت دارن و رزرو کردن با قیمت پایین تر می خریم) ما هم که از کمتر پول دادن خوشحالم می شدیم قبول کردیم.یویوک ما رو به مغازه فروش تور برد و بلیط پارک آبی با رقم 300000روپیه برامون خرید.بچه ی زرنگی بود با هم راجع به سیم کارت صحبت کردیم و بهش گفتم که چقدر گرونه(شب قبل از سوپر مارکت قیمت گرفتم کمتر از 270000 روپیه نداشتند) و ما رو برد یک عدد سیم کارت دیتا برامون خرید با قیمت 90000 روپیه.همونجا هم با عکس پاسپورت برامون فعالش کرد و گفت می تونید با خرید شارژ برای مکالمه هم فعالش بکنید.البته من شارژش نکردم وتا آخر سفر هم لازمم نشد.بعد از نیم ساعتی به پارک آبی رسیدیم.یویوک شماره تلفنشو بهم داد و قرار شد بعد از تمام شدن تفریحات در پارک آبی باهاش تماس بگیرم که بیاد دنبالمون و ما را به معبد اولوم واتو ببرد.بهمون قول داد بعد از معبد برای شام ما را به ساحل زیبای جیمبارن خواهد برد.از یویوک تشکر کردیم و به سوی پارک آبی روانه شدیم.
- یه چند نکته ای راجع به پارک آبی براتون بگم،
- اول اینکه حوله ببرید چون حوله های پارک آبی کرایه ای است
- دوم اینکه حتما مایویی غیر نخی بپوشید که سگگ فلزی یا دکمه نداشته باشد که یک سری از سرسره ها را اجازه نمی دهند که امتحان بکنید
- و در آخر اینکه همه ی سرسره ها و بازی ها را دو سه بار امتحان بکنیدکه خیلی خوش می گذرد در ضمن رستوران های واقع در پارک آبی غذا و نوشیدنی های عالی داشتند.
پیشاپیش به خاطر اینکه اسلام دست و بال ما را بسته از عکس گرفتن و گذاشتن در سفرنامه عذرخواهی می کنم.
در مسیر پارک آبی
تا پنج و نیم بعد از ظهر در پارک آبی بودیم و بعد از آن هر چی با واتز آپ با یویوک تماس گرفتم جواب نداد.بی خیال یویوک شدیم و با کرایه یک ون به قیمت 250000 روپیه راهی معبد شدیم.در مسیر از مناظر زیبای اطراف لذت بردیم.جاده های بالی اکثرا دو طرفه و یک لاینه است و سرسبز،سرسبز مثل شمال خودمون.حدود ساعت شش بعد از ظهر به معبد رسیدیم.بهترین زمان بازدید از معبد قبل از غروب آفتاب است و معبد بهانه است چون در هیچ یک از معابد بالی اجازه ورود به داخل معبد داده نمی شود.یک رقص محلی هم در قسمت بیرونی معبد انجام می شد که باید برای دیدن آن بلیط جداگانه می خریدیم.زیبایی های این معبد در کلماتم نمی گنجد.این معبد بالای صخره ساخته شده و درست در زیر پای آن اقیانوس هند قرار دارد.یک ساعتی بازدید از معبد زمان برد،هوا تاریک شده بود که سوار ون در مسیر برگشت بودیم.ترافیک مسیر برگشت و خستگی پارک آبی باعث شد قید ساحل جیمباران بزنیم.ساعت 9 شب در میدان کوتا از ون پیاده شدیم و بعد از خوردن شام قدم زنان به هتل برگشتیم.
رقص محلی از اینترنت
رقص محلی بالی" width="960" height="539" data-media-id="150004" />
تو را ای گران مایه،دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
م.امید
با صدای بوق بستن کمربند به خودم اومدم.فاصله دو ساعته چقدر زود سپری شد.خیلی راحت فرود اومدیم و بعد از پیاده شدن از هواپیما در صف ورود به کشور قرار گرفتیم. در این چند سالی که مسافرت خارج از کشور رفتم همیشه بعد از برگشت ودیدن این سالن با اون سقف کوتاه و تعداد کم گیت های ورودی و لامپ های مهتابی ، دلم گرفته و دعایی نثار معمار این فرودگاه کردم. بگذریم؛ چمدان ها را تحویل گرفتیم و با اتوبوس به سمت پارکینگ شماره 3 به راه افتادیم. هزینه پارکینگ برای 12 شب 130000 تومان شد و ما به مام میهن برگشتیم.
بالی
روز سوم
این قسمت ubud دوست داشتنی
برنامه امروز بازدید از مزارع قهوه،شالیزارهای برنج و بازدید از معبد pura ulun danu bratan
قبل از سفر در سفرنا مه ها خوانده بودم که در بالی موسسه کرایه اتومبیل هست.با سرچی در اینترنت شماره موسسه را پیدا کردم و با wathsapp با هم در ارتباط بودیم و قیمت گرفتم.یک ون برای 5 نفر به مدت 10 ساعت 37 دلارآمریکا؛قیمت خوب بود ولی برای اینکه کرایه ون از 10 ساعت بیشتر نشود و پول اضافه پرداخت نکنیم،برنامه ریزی دقیقی می خواست.دیروز موقع برگشت از معبد باهاش تماس گرفتم و قرار شد 10 صبح جلوی درب هتل به دنبالمون بیاد.اسم وفامیل و نام هتل و شماره اتاق ها را گفتم و قرارو اوکی کردیم.دیگه تا صبح wathsapp چک نکردم.صبح ساعت 10بعد از خوردن صبحانه باهاش تماس گرفتم که چرا نیومدین؟گفت اسمتونو نگفتید و ما ماشین نفرستادیم؟اگه می خواهید تا 40 دقیقه دیگه یک ون براتون بفرستم.یک نه جانانه بهش گفتم و رفتم بیرون از هتل برای کرایه ون که دیدم یکی هلو مستر رامین گویان داره به سمتم می آید!؟هر چی در ذهنم کنکاش کردم که در مملکت غریب این کیه که منو به اسم می شناسه به جایی نرسیدم.
بعد از احوال پرسی گفت که من یویوک هستم تازه شناختمش نمی دونم از نظر خارجی هایی که به ایران می آیند هم ما ایرانی ها همگی شبیه هم هستیم؟؟؟گفت چرا دیروز تماس نگرفتی؟بهش گفتم هر چی تماس گرفتم جواب ندادی؟که گفت آره دیروز گوشیم از دستم افتاد وشکست و باقی ماجرا.پرسید امروز کجا می خواهید بروید؟مسیر را بهش گفتم و اول گفت 600 هزار روپیه و با اخم و تخم من تا 500 هزار پایین اومد تا اینجا با قیمت موسسه یکی بود و اما یویوک ساعت تعیین نکرد و گفت تا هر وقت که طول کشید باهاتون هستم.قبول کردم و به راه افتادیم سمت مزارع قهوه.مسیر بسیار بسیار سرسبز و جاده دو طرفه و باریک بود،در راه از شهر دنپاسار عبور کردیم و اینجا بود که فهمیدم چرا به بالی لقب جزیره خدایان دادند؟!اینقدر جاده ها و خیابان ها تنگ،باریک و شلوغ و پلوغ بود ما همش خدا خدا می کردیم که تصادف نکنیم.اما خارج از شوخی کل شهر پر از معبد بود و از یویوک علتو که پرسیدیم گفت:اکثر افراد در منازل یک معبد برای خود و خانوادشان دارند.بعد از حدود یک ساعت به مزرعه قهوه jambe asri رسیدیم.
مهم ترین دلیل دیدنی بودن این مزارع علاوه بر زیبایی،حیوانی به نام لوواک است که دانه قهوه را خورده(البته می گن این حیوان به علت هوش زیاد همیشه بهترین و درشت ترین دانه ی قهوه را برای خوردن انتخاب می کند) و گوشت میوه قهوه در معده این جانور هضم و دانه قهوه با اندکی تغییر دفع می شود واین موجود دوپا(انسان)بعد از جمع آوری و شستشو،دانه ها را با حرارت بالا تفت داده و به یکی از گران ترین قهوه های جهان تبدیل می کند.بعد از گشتی در مزرعه و دیدن لوواک های اسیر و مراحل تولید قهوه نوبت به تست انواع دمنوش ها رسید.13 فنجان دمنوش مختلف و یک فنجان قهوه لوواک برامون آوردن،خودکار و کاغذ هم بهمون دادند که از هر کدوم که خوشمون اومد برای خرید یادداشت بکنیم.همه ی فنجان به غیر از قهوه لوواک مجانی بود.بعد از تست دمنوش ها و مقداری خرید از مزرعه خارج شدیم.در مسیر برگشت با یک ابر خفاش در حد و اندازه بتمن و یک آفتاب پرست روبرو شدیم که می شد باهاشون عکس گرفت.جلوی درب خروج یویوک با چهره ای خندان منتظرمون بود.
مقصد بعدی اوبود؛مرکز صنایع دستی بالی بود.مسیر نیم ساعته تا ubud پر از فروشگاه های صنایع دستی سنگی و چوبی هست وبهترین محل برای خرید صنایع دستی با قیمت های بسیار مناسب است.
یویوک بهمون گفت که هر قیمتی گفتن شما یک سوم پرداخت بکنید و ما هم این گفته یویوک را آویزه گوشمون کردیم.هنوز حسرت چیزهایی که می تونستیم بخریم اما نمی تونستیم با خودمون به ایران بیاوریم را می خوریم.انواع ظروف چوبی،لوازم سنگی،میز و صندلی های بسیار زیبا از چوب و ریشه های درختان،وان یک تکه از جنس سنگ؛عجیب زیبا و جالب بودند با کلی حسرت بازدید از مغازه های صنایع دستی را تمام کردیم و به سمت مرکز اوبود روانه شدیم.15 دقیقه بعد در مرکز اوبود بودیم.
لغات قادر به وصف زیبایی های اوبود نیست،خیابان های پیچ در پیچ یک طرفه با سربالایی ها و سرازیری های فراوان پر از مغازه های شیک با لباس های دست دوز،صنایع چوبی و نقاشی های زیبا.کافه رستوران های زیبا با غذاهای عالی و خوشمزه.یویوک ما را نزدیک معبد زیبایی پیاده کرد و قرار شد که جایی برای پارک کردن پیدا بکند و منتظر تمام شدن بازدید ما باشد.
معبدی در اوبود
دل کندن از این قسمت اوبود برای هیچ یک از ما آسان نبود و بعد از دو ساعتی گشت وگذار با یویوک تماس گرفتیم و سوار بر ماشین به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم.ساعت چهار ونیم بعد از ظهر و مقصد بعدی معبد براتان بود.مسیر را به یویوک گفتم و گفت تا معبد براتان دو ساعت راه هست و ساعت 7 بعد از ظهر معبد تعطیل می شود.گوگل مپ هم حرف های یویوک را تایید میکرد.از من اصرار از یویوک انکار،با خودم فکر کردم یا بلد نیست یا اینکه مسیر سخته و نمی خواهد ما را ببرد البته خودش می گفت فردا می برمتون.خلاصه با یه حساب سر انگشتی و مشورت با همسفران به این نتیجه رسیدیم که به حرف یویوک گوش بدهیم،قبول کردم و قرار شد به جای معبد براتان به معبد tanah lot برویم.
یک ساعت و نیم بعد در معبد تاناه لوت در کنار اقیانوس هند نظاره گر غروب آفتاب بودیم.معبد در بالای صخره ای قرار داشت و صخره درست وسط آب،البته به خاطر جزر،آب دریا عقب نشینی کرده بود و صخره در وسط خشکی قرار گرفته بود.منظره فوق العاده ای زیبایی بود.چندین پله در کنار صخره قرار داشت و برای بالا رفتن از آن ها حتما باید سیبیل کاهنان معبد را چرب می کردی و بعد از دست زدن به آب چشمه و چسباندن مقداری برنج توسط کاهن اعظم سبیل چرب شده به پیشانی می توانستیم از پله ها بالا برویم.در آخر بعد از هفت یا هشت پله با درب بسته معبد مواجه می شدی؟!
عکس 61 و(2)61
هوا رو به تاریکی می رفت که در رستوران بازارچه معبد شامی لذیذ و عالی خوردیم.هوا تاریک شده بود و تمام مغازه ها تعطیل کرده بودند و ما 5 نفر تنها مشتری های کافه ی دوست داشتنی بودیم.
کافه ی دوست داشتنی
بعد از خوردن شام یویوک همیشه خندانو پیدا کردیم و به سمت هتل حرکت کردیم.در مسیر برگشت نزدیک هتل،یویوک از خیابانی به نام jl.benesan رد شد که پر از مغازه و رستوران بود.این کشف بزرگ باعث شد که از شب بعد هر وقت زمان اضافه می آوردیم سری به این خیابان می زدیم و خوش می گذروندیم.با یویوک برای پس فردا قرار معبد براتان گذاشتیم.اخلاق خوب و کار بلد بودن یویوک باعث شد که تا روز آخر سفر هر جا که می خواستیم برویم از او راهنمایی بگیریم و با او برویم.
خستگی پرواز و دو روز فشرده بالی گردی باعث شد که برای فردا برنامه ای نچینیم و در لحظه زندگی بکنیم و لذت ببریم.
روز چهارم شُلِکس(ریلکسیشن)
ساعت 8 صبح بیدار شدم هنوز مهمترین کار سفر یعنی خرید بلیط هواپیما به سنگاپور را انجام نداده بودم با تاکسی تا فرودگاه رفتم.ایر آسیا هر روز چهار پرواز به سنگاپور دارد.مد نظر من پرواز ساعت 8:45 صبح بود و قیمت نسبت به چند روز قبل تغییری نکرده بود.بلیط ها را با نشان دادن عکس پاسپورت ها و عکس ویزای سنگاپور(حتما عکس پاسپورت و ویزاتون داخل گوشی داشته باشید خیلی بدرد بخوره) هر نفر 1540000روپیه با 20 کیلو بار بدون غذا صادر شد ضمنا بهم یاد آور شدن که به هیچ عنوان نمی توانید بلیط ها را پس بدهید یا عوض بکنید،قبول کردم و بلیط در دست با تاکسی blue bird(اکثر تاکسی ها در بالی برای شرکت بلو برد هستند و تاکسی متر دارند.کلا در بالی سه بار بیشتر سوار تاکسی نشدم و هر سه بار هم خودشان تاکسی متر را روشن می کردند) به هتل برگشتم.یویوک و دوستانش جلوی هتل دنبال مسافر میگشتند.ازم پرسیدکجا بودی؟بهش بلیط های سنگاپورو نشان دادم و با خنده بهم گفت بابا ریچ من،سنگاپورکه خیلی گرونه.بعدا در سنگاپور به حرف اون روز یویوک پی بردم.
سنگ مفت،گنجشک مفت
کار مهم بعدی البته از نظر کارمندان هتل پرداخت پول بود.با کیفی پر از روپیه رفتم که هزینه هتل را پرداخت بکنم.قیمت 11700000 روپیه برای 6 شب بود.بعد از شمارش انبوهی از اسکناس متوجه شدم که یازده میلیون بیشتر همراهم نیست پول را به کارمند هتل دادم،شمرد و گفت هفت صد هزار روپیه کم پرداخت کردی!؟اومدم بگم برم چنج بکنم وبیارم که زبانم را گاز گرفتم که از درد،یکدفعه کلمه تخفیف از دهانم خارج شد! نگاه سفیه اندر عاقلی بهم کرد و گفت اجازه بدهید تا بپرسم.؛بعد از مذاکراتش با پسر جوانی که بهش نمی خورد همه کاره هتل باشد با چهره ای خشک و جدی گفت ok و یکی از شیرین ترین بله های تاریخ زندگیم(البته بعد از بله ای که همسرم سر سفره عقد گفت)را شنیدم و به تواناهایی خودم در مذاکره با روس ها ایمان آوردم و پوز روس ها را به خاک مالیدم و مقداری از عقده ی قطعنامه های گلستان و ترکمانچای را بر سر روس ها خالی کردم دوستان وزارت امور خارجه ببینید اگه در رابطه با مذاکرات در مورد سامانه S400 یا خرید هواپیما با روس ها به مشکل برخوردند می توانند از توانایی های من هم بدون هیچ چشم داشتی استفاده بکنند. شب به میمنت و مبارکی این بله تاریخی که از روس ها گرفتیم صد هزار روپیه دیگه هم روی مبلغ انتقام گذاشته و در رستورانی شیک و عالی استیک فوق العاده ای خوردیم جای همگی شما خالی.
در لحظه زندگی کردن
بعد از خوردن صبحانه تنی به آب استخر هتل زدیم،راستی از هتل براتون نگفتم یه هتل جمع و جور که توسط روس ها اداره می شد.شامل حدود 10 بانگالو که همگی رو به استخر قرار داشتند و حدود چهار پنج اتاق در طبقه دوم همگی 2 نفره با محیطی دوستانه و صمیمی بود.رستوران و آشپزخانه و رسپشن هتل در کنار هم با حدود 5 یا شش میز چهار نفره و صبحانه هتل سفارشی بود و شامل تخم مرغ آپ پز، نیم رو و دو رو، املت با قارچ یا بیکن و دو نوع صبحانه روسی یکی شبیه شیر برنج و دیگری یه جور نیم رو می شد.چند نوع آب میوه هم داشتند.در مجموع هتل خوبی بود.تخته موج سواری هم داشتند و روزی 5 دلار کرایه می دادند.حیف که وقت نشد موج سواری را امتحان بکنم.بعد از شنا در استخر،قدم زنان تا ساحل رفتیم،همه مشغول موج سواری بودند چرخی در ساحل زدیم. ناهار را در رستوران نزدیک هتل خوردیم.
نمای ساحل از بالکن رستوران
تا خنک شدن هوا زیر باد خنک کولر استراحت کردیم.شب به خیابانbenesari رفتیم و گشتیم.این خیابان بهترین محل خرید لباس های اندونزیایی است.مغازه های صنایع دستی هم سوغاتی های بالی را با قیمت مناسب می فروشند.حواستون به قانون یک سوم قیمتی که فروشنده تعیین میکند باشد.زمان بر هست ولی ارزشش را دارد.
میوه های عجیب
روز پنجم
معبد براتان
با یویوک ساعت 10 صبح قرار گذاشتم.دیروز گفت یازده! من قبول نکردم و گفتم دیر می شود اونم در جواب گفت با شخص دیگه ای بروید که من قبول نکردم و قرار را همان ساعت 10 گذاشتم.ده و نیم اومد،پشت گوشش گل بود و به پیشانیش برنج چسبیده بود.ازش پرسیدم معبد بودی که جواب داد امروز روز مخصوص دعاست برای همین دیر اومدم.سوار ون شدیم و به سمت معبد حرکت کردیم.دو ساعتی تا معبد راه بود و مسیر طبق معمول سرسبز.مسیر بعد از یک ساعتی کوهستانی شد و شالیزارهای طبقاتی برنج در دو طرف جاده نمایان شدند.به علت کوهستانی بودن مسیر هوا بسیار مطبوع ،دل انگیز و خنک بود.
در مسیر معبد براتان
بعد از دیدن مسیر پر پیچ وخم به گفته های دو روز قبل یویوک ایمان آوردم.ساعت یک بعد از ظهر بلیط معبد براتان در دست داخل معبد شدیم.
پورا براتان نام کامل این معبد است که در مجاورت دریاچه براتان در کوهستان سرسبز Bedugul قرار دارد.دریاچه این معبد وظیفه تامین آب مزارع کم ارتفاع اطراف را به عهده دارد.بازدید از معبد یک ساعتی زمان برد و طبق معمول دیدن داخل معبد ممکن نبود.البته این نقص را فضای بیرون معبد به خوبی جبران می کرد.هوای بسیار فرح بخش ،مناظر سرسبز و محیط زیبای معبد براتان دل کندن از آن را برای ما بسیار سخت می کرد.اما چه باید کرد باید رفت و دل سپرد.
در مسیر بازگشت نزدیک معبد بازاچه ای کوچک پر از میوه های استوایی،لباس های سنتی و لوازم دست ساز چوبی با قیمت مناسب قرار داشت دوری در بازاچه زدیم و بعد از خرید چندین نوع از میوه های گرمسیری و مقداری صنایع چوبی به سمت مقصد بعدی به راه افتادیم.
وقت وقت نهار بود و پیشنهاد یویوک (که دیگه حالا تور لیدرمون شده بود و ما آقا بویوک صداش می کردیم ) امتحان کردن غذای اندونزیایی بود.رستوران های زیادی دو طرف جاده قرار داشت.بالاخره به یکی از رستوران ها رضایت دادیم و غذایی که بیشتر با ذائقمون جور بود شامل مرغ و اردک سرخ شده و یک نوع کباب که بسیار شبیه گوش پاک کن با ابعاد بزرگ تر بود سفارش دادیم.فقط مشکل این بود که مرغ و اردک های اندونزیایی سوء تغذیه داشتند و بسیار بسیار لاغر بودند.
غذا را خورده و نخورده پا شدیم.مقصد بعدی را به خود بویوک سپردم،که الحق کارش را خوب انجام داد و ما را به معبدی زیبا در کنار رودخانه برد.
معبد
هندونه درختی
تنقلات مردم بالی(موز سرخ شده)
نزدیک غروب آفتاب سفر یک روزه ما هم تمام شد.با بویوک برای فردا رفتن به nusa doa که ساحل تفریحات آبی بود هماهنگ کردم.آخر شب هم گشتی در خیابان های اطراف زدیم.
روز ششم
آب بازی های هیجان انگیز در نوسادوآ
صبح ساعت ده بویوک جلوی درب هتل منتظر بود،سوار شدیم و به سر مقصد معلوم به راه افتادیم.در مسیر از روی پلی عریض و طویل بر روی آب گذشتیم و با ورود به نوسا دوآ وارد محیط آرام،شیک و رویایی شدیم.این قسمت شیک بالی پر از هتل های لوکس و گران قیمت است.نوسادوآ یکی از زیباترین سواحل دنیا را در اختیار دارد.با بویوک به جنوبی ترین قسمت جزیره یعنی اسکه تفریحی رفتیم.مسئول فروش تور با کاتالوگ به سراغمون آمد و من با دیدن قیمت ها هوش از سرم رفت،غواصی هر نفر 35 دلار،sea walk هر نفر 25 دلار،جت اسکی یک ربع 25 دلار.هنوز از شوک قیمت ها فارغ نشده بودم که یادم افتاد اونقدری هم روپیه همراهم نیست و دلار ها را هم در گاو صندوق هتل گذاشته بودم.اعداد و ارقام؛مسئول فروش تور ،جت اسکی و ... مانند کارتون ها ،بالای سرم چرخ می زدند که باز این کلمه جادویی رو به زبان آوردم؛«تخفیف» و مسئول فروش تور هم یه پیشنهاد بی شرمانه داد و گفت اگر sea walk و جت اسکیو برای 2 نفر بگیرید 2 تا برنامه دیگه را مجانا تقدیمتون می کنیم؟!اینجا بود که شصتم خبردار شد و فهمیدم این قیمت ها برای من ایرانی نیست.از اینجا به بعد من و آقای توری(مسئول فروش تور)وارد مذاکرات 1+1 شدیم و قرار شد 2 نفرمون جت اسکی و پاراسلینگ و دو نفر دیگه مون sea walk و fish fly را با قیمت دو میلیون روپیه برویم. ضمنا من در آخر عکاسی از پاراسلینگ و در زیر آب را هم با این قیمت به این پکیج گنجاندم.کلا روز مفرح و شادی بودsea walk بسیار جالب و دیدنی بود و هیجان انگیز تر از آن fish fly بود که شدیدا توصیه می شود انجامش بدید.ضمنا مقداری روپیه هم با خودتون به دریا ببرید که اگه ازتون پرسیدند دوباره می خواهید انجامش بدید و بله گفتید پول برای انجام دادنش داشته باشید.ساعت حدود سه بعد از ظهر در ماشین بویوک مشغول به اشتراک گذاری خاطرات تفریحات آبی بودیم.مسیر برگشت به زودی سپری شد و با بویوک برای ساعت 6 صبح به مقصد فرودگاه قرار گذاشتیم.
باران استوایی ار پنجره اتاق
آخرین شب در بالی دوست داشتنی
شب آخر را در بالی با خیابان گردی و ماساژ گذروندیم؛در هر کوچه پس کوچه ای سرک کشیدیم و شب بعد از بستن چمدان ها به خواب رفتیم.
یه خاطره هم تعریف بکنم براتون تا یادم نرفته؛برای وزن کردن چمدان ها به هر دری زدم ترازو پیدا نکردم که نکردم از بویوک خواستم منو ببره جایی که بتونم یه ترازوی دستی بخرم،ازش حدود قیمت پرسیدم؟گفت حدود 500000 روپیه است!در دم بی خیال خرید ترازو شدم و بهش گفتم که چقدر گرونه؟گفت مگه ایران چنده؟بهش توضیح دادم ما یه کشور دوست و برادر به نام چین داریم که خیلی خیلی ارزون این قبیل وسایل برامون تولید میکند.
روز هفتم
خداحافظی با قطعه ای از بهشت
از سرمای استخوان سوزی بیدار شدم،خیلی یخ کرده بودم،هوا روشن بود و هر چقدر سعی کردم ملافه ای چیزی پیدا بکنم و روی خودم بکشم خبری نبود که نبود،چند ثانیه ای نمی دونستم کجا هستم،صدا های محوی در گوشم می پیچید.زمان را گم کرده بودم.یاد دیشب افتادم داشتیم آخرین وسیله ها را جمع می کردیم و در چمدان جای می دادیم؟؟چمدان!؟مگه ما کجا رفتیم؟یا کجا بودیم؟اصلا کجا می خواستیم برویم؟که یکدفعه یادم افتاد در بالی هستیمو امروز به سنگاپور پرواز داشتیم و باید می رفتیم فرودگاه،مثل برق گرفته ها از جام پریدم که با تعجب برادرم مواجه شدم؟گفتم از پرواز جا موندیم؟دیدم داره می خنده؟!حواسم که جمع شد دیدم در فرودگاه هستیم و روی صندلی های سالن فرودگاه خوابم برده بود.هوای سالن از سردی مثل فریزر شده بود،نفس راحتی کشیدم و پشیمون شدم از اینکه چرا یه لباس گرم همراه خودم نیاوردم.
نزدیکی های صبح بود که خوابیدم و نخوابیدن دیشب باعث شده بود که در سالن انتظار فرودگاه به خوابی عمیق فرو بروم.
صبح ساعت 5 بیدار شدیم.هوا تاریک روشن بود تا آماده شدیم و وسایل بردیم دم درب هتل بویوک سر رسید وسایل را داخل ون گذاشتیم و با چشمانی اشک بار تکه ای از دل خودمون را در این قسمت بالی گذاشتیم و به طرف فرودگاه به راه افتادیم.
خداحافظی با هتل دوست داشتنی
خیابان ها خلوت و سوت کور بودند.صبحانه را در ماشین کیک و شیر و دونات خوردیم.بیست دقیقه بعد در فرودگاه بودیم.با بویوک خوش اخلاق و مهربان خداحافظی کردیم و گفت شماره منو به دوستانتون که از ایران میان بدید.قبول کردم و بویوک را به خدای یگانه خودمون سپردیم.خیلی راحت از گیت ها گذشتیم،چمدان ها را به قسمت بار سپردیم و و کارت پرواز در دست راهی سالن سرد انتظار شدیم.هشت و نیم روی صندلی های خودمون در هواپیمای ایرآسیا بودیم.
ایر آسیا
هوای داخل هواپیما هم حسابی سرد بود و به علت ارزان بودن پرواز،پتو هم نداشتند و خوردنی ها هم داخل هواپیما با خرج کردن دلار یا روپیه ممکن بود.تمامی صندلی های هواپیما پر بود و بعد از حدود دو ساعت و چهل دقیقه در فرودگاه چانگی سنگاپور بودیم.
نوسادوآ
به جرم ایرانی بودن
ساعت دوازده ظهر در فرودگاه بزرگ چانگی سنگاپور در صف ورود به کشور سنگاپور بودیم.با نشان دادن پاسپورت ها به افسر بعد از اینکه دید ایرانی هستیم بزرگ ترشو صدا زد،ما را به قسمت دیگری بردند و گفت بنشینید تا ما مدارک چک بکنیم.اینجا بود که به اعتبار پاسپورت ایرانی خودم افتخار کردم.برامون خیلی سخت بود که در اون فرودگاه ما رو به کناری بردن و نگهمون داشتند،در صورتی که ویزاها را خودشون صادر کردن.البته چند نفر عرب،یکی دو نفر شبیه چینی مینی ها و یک خانواده که شبیه روس ها بودند هم به ما اضافه شدند تا احساس تنهایی نکنیم.دقیقا جلوی ما اتباع اکثر کشور ها فقط با یک پاسپورت وارد می شدند و ما جز تاسف خوردن کاری نمی توانستیم انجام بدهیم.هر چند تمامی ماموران با روی خوش و احترام زیاد باهامون رفتار می کردند ولی همه ی این کارها نتوانست حس تحقیر را از ذهنم بیرون بکند.این نیز بگذرد.
به سنگاپور خوش آمدید
صفر های کم،دلار های با ارزش
بعد از چهل دقیقه معطلی چمدان به دست دنبال درب خروج می گشتیم.در صرافی فرودگاه 100 دلار آمریکا را با 128 دلار سنگاپور عوض کردیم(سنگاپور کشور قانون مندی هست و قیمت صرافی ها زیاد با هم اختلاف ندارد)تاکسی گرفتیم و به سمت هتل مارینا به راه افتادیم. تمامی تاکسی های سنگاپور تاکسی متر دارند و از آن استفاده می کنند.فقط حواستون باشد که اگر از چهار نفر بیشتر بودید دو عدد تاکسی بگیرید که به صرفه تر است.بیست دقیقه تا هتل راه بود،مسیر اتوبان و پر از گل های رنگ و وارنگ.خیابان ها بسیار تمیز بود و همه چیز را به خاطر ورود ما برق انداخته بودند.دستشون هم درد نکنه.
هتل Marina By Sands
دو بعد از ظهر جلوی درب هتل از تاکسی پیاده شدیم هنوز محو تماشای عظمت هتل بودیم که دیدم دو مرد قوی هیکل از کارمندان هتل دارند به سمت ما می آیند فکر کردم به خاطر خوردن آدامس است،دارن میان که منو دستگیر بکنند،حرف های همسرم که میگفت در سنگاپور نباید آدامس جوید در ذهنم مرور می شد که به سرعت از کنار من رد شدند و چمدان ها را از تاکسی پیاده کردند،کاغذی بارکد مانند به من دادند و گفتند شما بروید پذیرش و اتاق بگیرید ما چمدان ها را به اتاقتون می آوریم.با شک و تردید نگاه عاقل اندر سفیهی بهشون کردم و چمدان ها را به آنها سپردم.هنوز از شوک قورت دادن آدامس بیرون نیومده بودم که راننده تاکسی با نشان دادن رقم 58 دلاری که روی تاکسی متر نقش بسته بود شوک دوم را بهم وارد کرد و برگام ریخت.شنیده بودم که سنگاپور گران ترین شهر دنیاست ولی به این ملموسی لمسش نکرده بودم که اونم به حول و قوه الهی لمسش کردم و تا آخرین روز سفر و خارج شدن از سنگاپور این شوک قیمتی مثل بختک روی من بود و من تحت فشار از این فشار بی امان و دیدن و تعجب کردن برای قیمت هر چیز چشمانم مثل چشمان بچه های کارتون فوتبالیستا گرد شده بود و الانم که دارم براتون می نویسم هنوز به حالت قبل بر نگشته است.این نیز بگذرد.
کارهای چک این به سرعت انجام شد.یک اتاق سه تخته و یک اتاق دو تخته با 17 درصد مالیات و حق سرویس بدون صبحانه،ناقابل 1000 دلار آمریکا به پامون آب خورد.
برای مینی بار درخواست 200 دلار سنگاپور برای دپوزیت کردن،اینقدر دلار سنگاپور نداشتم و دلار آمریکا را هم قبول نکردند و گفتند اگه از مینی بار استفاده نکنید دپوزیت هم نمیخواهد ! ما هم قول دادیم که استفاده نکنیم.در صرافی هتل مقداری دلار چنج کردیم،هزینه اقامت در هتل را پرداخت کردیم و تعداد 5 عدد کارت برای باز کردن درب و مهمتر از آن برای رفتن به استخر هتل بهمون دادند.
اتاق ها در برج یک طبقه هشتم قرار داشت.بعد از گرفتن کارت ها راهی اتاق ها شدیم.چمدان ها زودتر از خودمان رسیده بودند.اتاق سه تخته با ایوان گل کاری شده روبروی گلدن بای د بی و خلیج مارینا و اتاق دو تخته روبروی مرکز خرید مارینا قرار داشت.
به سرعت برق و باد خودمان را به پشت بام رساندیم و تا وقتی که قدرت مقابله با گرسنگیو داشتیم در بلندترین استخر دنیا شنا کردیم و از مناظر اطراف لذت بردیم.
هوا تاریک شده بود که به فکر شام افتادیم.تاکسی گرفتیم وبه اسکله کلارک کوئی رفتیم.این اسکله و خیابان اطراف آن پر از رستوران است و دو عدد رستوران به نام شیراز یکی شیراز مزه ودیگری شیراز کباب در آن وجود دارد.محیط زیبا و شادی دارد.حتما در سفر به سنگاپور سری به این اسکله بزنید.این دو رستوران روبروی هم قرار دارند و و یکی انواع کباب ها و غذاهای عربی دارد ودیگری کباب ترکی،حالا چرا اسمشون شیراز هست ما که نفهمیدیم.شام کباب ترکی به قیمت هر نفر 11 دلار خوردیم جای همگی تون سبز.(از اینجای سفر به بعد منظور از دلار،دلار سنگاپور است با قیمت اون موقع 3800 تومان)بعد از گشتی در اسکله و خرید مقداری نان و خوراکی برای صبحانه فردا به هتل برگشتیم.
روز هشتم
روزهای روشن خداحافظ هتل مارینای من خداحافظ
صبح ساعت 8 بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه ای کاملا ایرانی راهی استخر شدیم.تا آخرین دقایق از مناظر وآب هوای عالی استخر هتل استفاده کردیم.
یازده ربع چمدان به دست در صف چک اوت بودیم که دوباره یکی از کارمندان اینبار خانم هتل به سمت من آمد(عجله نکردم و آدامسم را قورت ندادم)وگفتند اگه دپوزیت ندادید میتونم برایتان خارج از صف چک اوت بکنم! کارت های اتاق ها را به اجبار و با اکراه تحویل دادیم،با تبلتش شماره اتاق ها را چک کرد و گفت خوش آمدید به همین راحتی.راستی یادم رفت راجع به مینی بار براتون بگم:مینی بار اوتوماتیک بودو پر از خوردنی و نوشیدنی های معقول و غیر معقول و به محض اینکه چیزی برمی داشتی به صورت اوتوماتیک به حسابتون نوشته می شد.جل الاخالق.
چمدان ها را به قسمت امانت هتل سپردیم و راهی مرکز خرید روبروی هتل شدیم.بعد از پاساژ گردی به هتل برگشتیم.از هتل زیبای مارینا خداحافظی کردیم و با دو عددتاکسی به قیمت هر کدام 12 دلار به هتل کلاور در محله عرب ها رسیدیم.
کلک رشتی
در سایت بوکینگ برای رزرو اتاق،اکثر هتل ها گزینه ای به نام non refundable(غیر قابل استرداد)وجود دارد که ارزان تر از free cancel(که تا چند روز قبل از تاریخ اقامت می توانید رایگان کنسل بکنید) است.ولی اگر اتاق غیر قابل استرداد بگیرید به هیچ وجه نمی توانید کنسل بکنید و اگر به اون هتل هم تشریف نبرید مبلغی از حساب کارتی که اعلام کرده اید کسر خواهد شد.
هتل ایزی سورف و مارینا همچین اتاق هایی نداشتند اما هتل کلاور اتاق غیر قابل استرداد هم داشت.مبلغ اتاق با کنسلی رایگان دو اتاق با صبحانه با 17 درصد مالیات و سرویس 1460 دلار آمریکا بود وبا همون شرایط،اتاق های غیر قابل استرداد 1248 دلار آمریکا.این اختلاف 212 دلاری باعث شد که تا لحظه آخر هتلو رزرو نکنم و دیشب در هتل مارینا از طریق سایت بوکینگ رزرو کردم.
محله عرب ها هتل کلاور
به نظر بنده محله عرب ها یکی از بهترین مناطق برای گرفتن هتل برای ما ایرانی هاست،نزدیکی به رستوران های عربی و ترکی،نزدیک بودن به ایستگاه مترو و فاصله 10 دقیقه ای پیاده روی تا خیابان بوگیس از نکات مثبت این منطقه است.ساعت 14:30 در لابی جمع و جور هتل نشسته بودیم و کارمند هتل داشت کارهای مربوط به پذیرش انجام می داد.هتل کلاور هتلی دو طبقه است و در خیابان جلال سلطان قرار دارد.ما برای سه نفر یک اتاق loft و برای دو نفر یک اتاق معمولی با پنجره گرفتیم.اتاق لافت دوبلکس بود،در طبقه پایین یک هال کوچک با حمام ودستشویی و در طبقه بالا سه عدد تخت قرار داشت.
اتاق دو تخته هم شامل یک تخت دو نفره و حمام ودستشویی و یک پنجره رو به کوچه ای تنگ در پشت هتل بود که پنجره هم پیچ شده بود و نمی شد به هیچ عنوان باز کرد.برای پیدا کردن این هتل خیلی گشتیم اتاق هتل های در این رده قیمتی در سنگاپور خیلی کوچک هستند.جریمه کشیدن سیگار هم در اتاق 500 دلار بود.
از اوج قدرت تا عزیز ذلت
اولین چیزی که بعد از باز کردن درب اتاق به چشممون اومد اندازه کوچک اتاق بود.همسفران عزیز من هم که مدام این هتل و اتاقش را با هتل صبح مقایسه می کردند(که حق هم داشتند)و البته که من خودم را مقصر اصلی این قضیه می دونستم چرا که باید اول آن ها را به این هتل می آوردم و در آخر به هتل مارینا می بردم تا بدین شکل دچار تضاد نشوند.بالاخره صحبت های من راجع به اینکه دیگه کاری نمی شود کرد و خودتون این هتلو انتخاب کردید و... به نتیجه رسید و دوستان رضایت دادند و بعد از گذاشتن وسیله ها رفتیم برای خوردن نهار.دوری در خیابان های اطراف زدیم و به مسجد جلال و کافه ها و رستوران های آن رسیدیم.در این خیابان اینقدر تنوع غذایی بالا و رستوران ها خوب بودند که نمی توانستیم تصمیم بگیریم کدام رستوران انتخاب بکنیم.بالاخره بارش شدید باران باعث شد که رستوران لبنانی انتخاب بکنیم.و صاحب رستوران که فهمید ایرانی هستیم حبیبی حبیبی گویان میزی برامون آماده کرد.از ظهر امروز به بعد کلا نگرانی ما برای غذا برطرف شد و هر وقت گرسنمون می شد خودمان را به این محله می رسوندیم و در یکی از رستوران ها مشغول سفارش غذا می شدیم.غذا ها گران اما با کیفیت و با حجم زیاد بودند و هر یک پرس برای دو نفر کافی بود.قیمت ها هم از 11 دوازده دلار برای یک نوع فلافل شروع می شد و تا 20 سی دلار قیمت داشت.بعد از ناهار گشتی در بازار و مغازه ها زدیم.
دقیقا روبروی مسجد سلطان سر نبش دست راست مغازه ای بود که وقتی داخلش می رفتی فکر می کردی که در شهر مشهد و مغازه های اطراف حرم هستی و دقیقا همون حس بهت دست می داد.در این مغازه یک صرافی وجود داشت و به مبلغ بالایی دلار چنج می کرد.هر 100 دلار آمریکا 130 دلار سنگاپور.
بعد از ظهر پیاده راهی خیابان بوگیس شدیم.ده دقیقه ای بیشتر راه نبود و در این خیابان بازار بزرگی وجود داشت و بیشتر به خاطر ارزان بودن محصولاتی مانند سوغاتی ها،زیور آلات بدلی،لباس و وسایل الکترونیکی شهرت دارد.ایستگاه مترو bugis street هم درست روبروی همین بازار قرار دارد و دسترسی به این بازار و خیابان های اطراف را راحت کرده است.علاوه بر این بازار بزرگ چندین پاساژ بزرگ و تو در تو هم در این خیابان قرار دارد و مکان مناسبی هم از لحاظ قیمت هم تنوع و کیفیت اجناس برای خرید است.
روز نهم
محله هندی ها،چینی ها،gardens by the bay
صبح ساعت نه همگی در رستوران هتل مشغول خوردن صبحانه بودیم.صبحانه هتل از نظر کیفیت خوب ولی از نظر تنوع در حد متوسط قرار داشت.بعد از خوردن صبحانه پیاده به طرف محله هندی ها به راه افتادیم.
بیست دقیقه بعد جلوی درب معبد هندی ها ایستاده بودیم،بازدید از معبد رایگان بود و معبد حسابی شلوغ.کاهنان معبد مشغول دعا وثنا و پخش نذری بودند.برای گرفتن نذری هم باید به باجه ای که داخل معبد قرار داشت می رفتید و بعد از پرداخت دلار و گرفتن قبض،قبض را به کاهن می دادند و نذری شامل مقداری میوه و یک عدد موز متبرک شده تحویل می دادند!! یک لحظه فکر بکنید به خاطر گرفتن قیمه نذری امام حسین(ع) ازتون پول بگیرند.معبد کوچک و جالبی بود.
بعد از بازدید از معبد گشتی در محله هندی ها زدیم و مقداری ادویه خریدیم.کلا در محله هندی های سنگاپور قوانین و تمیزی نسبت به جاهای دیگر شهر کمتر رعایت می شود.بازدید از معبد و گشتن در محله هندی ها دو ساعتی زمان برد و بعد از آن با کرایه یک ون به سمت محله چینی ها روانه شدیم.
زمان در محله چینی ها با بازدید از مغازه هایی که صنایع دستی کشور چین را به قیمت خون پدرانشون می فروختند و ساختمان ها گذشت.ساعت حدود دو بعد از ظهر بود که گرسنگی بر ما غلبه کرد و فیلمون ببخشید شکممون یاد هندستون شما بخونید محله عرب ها کرد.
هنوز کلمه ناهار در محله عرب ها از دهانم خارج نشده بود که به طرفه العینی من و همسفران دور میزی در یکی از رستوران های بی شمار محله عرب ها مشغول نزاع در مورد نوع غذای انتخابی بودیم.
در مسیر ناهار
بالاخره امتحان کردن غذاهای کشورهای مختلف هم جزئی از برنامه سفر هست و ما هم چه خوب و با پشتکار فراوان به خوب و عالی انجام دادن این مهم همت گماردیم.
Gardens by the bay
بعد از استراحت کوتاهی در هتل راهی باغ جنوبی شدیم.گاردنز بای د بی مجموعه پارک هایی با مساحت بیش از 100 هکتار هستند و نزدیک خلیج مارینا قرار دارند.این مجموعه شامل سه باغ است.باغ جنوبی که بزرگ ترین باغ این مجموعه است و شامل چندین سازه فولادی درخت مانند پر از گیاهان طبیعی است و بین سازه های پلی فولادی قرار گرفته و محل مناسی برای بازدید است.
باغ شرقی که فضایی سرسبز با درختان نخل و رودخانه های کوچک دارد.و باغ دیگر سازه ای گنبد مانند است که در داخل آن جنگل های استوایی و یکی از بلندترین آبشار های مصنوعی جهان در آن قرار دارد. بهترین زمان بازدید از پارک بعد از ظهر است به دلیل اینکه بین چند درخت مصنوعی پلی فلزی قرار دارد که بازدید از آن را در وقت غروب خورشید زیباتر می کند و دلیل دیگر ساعت 8 شب شوی موزیکالی همراه با رقص نور در این پارک و زیر درختان انجام می شود که دیدن آن خالی از لطف نیست.
بلیط پل فلزی به قیمت هر نفر 8 دلار خریدیم و در صف عریض و طویل قرار گرفتیم نیم ساعتی در صف بودیم و با آسانسور به روی پل رفتیم.با برنامه ریزی دقیق من(بیشترش شانسی بود)دقیقا قبل از غروب آفتاب روی پل فلزی بودیم و از مناظر اطراف لذت می بردیم.هر نفر بیست دقیقه بیشتر نمی توانست روی پل باشد و این زمان برای لذت بردن از مناظر اطراف کافی بود.البته به زور هم از پل به پایین نمی کشیدندو هر چند دقیقه شخصی می آمد ومودبانه می گفت وقتتون تموم شده.بعد از بازدید از پل فلزی در محوطه چمن زیر درخت های غول آسا نشستیم و منتظر نمایش شدیم.حتما حتما بهتون توصیه می کنم که این نمایش از دست ندید بعد از نمایش 30 دقیقه ای از روی پلی که از وسط هتل مارینا می گذرد به سمت خلیج مارینا رفتیم و برنامه رقص نور و فواره در خلیج کوچک مارینا تماشا کردیم.فقط حواستون باشه بعد از تمام شدن نمایش جمعیت زیادی به سمت ایستگاه مترو و ایستگاه تاکسی ها میرن البته نگرانی زیادی نداره چون کسی عجله ندارد و صف را بسیار رعایت می کنند.
روز دهم
سنتوزای حوصله سربر
امروز تصمیم گرفتیم با همسرم به جزیره سنتوزا برویم،پدر،مادر و برادرم هم قرار شد دوری در پاساژهای خیابان بوگیس بزنند. بعد از خوردن صبحانه قدم زنان به سمت ایستگاه مترو بوگیس به راه افتادیم.بلیط مترو به قیمت هر نفر 3.5 دلار تا ایستگاه Harbour front خط بنفش با کد NE1 گرفتیم.مترو بسیار تمیز و خلوت و نکته جالب اینجا بود که تمامی مردم در پله برقی سمت چپ پشت سر هم می ایستادند تا مسیر سمت راست برای افرادی که عجله دارند خالی باشد.
بعد از رسیدن به ایستگاه NE1 وارد پاساژ بزرگ vivo city شدیم و با دنبال کردن تابلوها،به مسیر پیاده روی به سمت جزیره سنتوزا رسیدیم.برای رفتن به جزیره چهار راه مختلف وجود داشت:تله کابین،پیاده،یک نوع قطار و اتوبوس. ما خیلی اتفاقی وارد قسمت پیاده شدیم و بعد از حدود هفت هشت دقیقه به ورودی سنتوزا رسیدیم.با پرداخت نفری 73 دلار می شد تمامی بازی ها پارک و universal را تا هر زمان که وقت اجازه می داد امتحان کرد.امکان خرید تک تک بازی ها هم با مبالغ جداگانه فراهم بود.دوری در محوطه بیرون یونیورسال زدیم و سراغ جامپینگ رفتیم بعد از حدود نیم ساعت بالا و پایین رفتن بالاخره به محوطه جامپینگ رسیدیم.مبلغ جامپینگ نفری 25 دلار بود.با دیدن ارتفاع جامپینگ یه ضد حال اساسی خوردیم 6 متر بیشتر ارتفاع نداشت و همین 6 متر هم یه طناب بهت وصل می کردند و خیلی آهسته میومدی پایین.زیر لب دعایی نثار سنگاپوری های عزیز کردیم و برگشتیم.در مسیر از جلوی موزه مادام توسو هم رد شدیم من شخصا علاقه ای به دیدن آدم های مشهور ندارم چه برسد به دیدن مجسمه های مومی آنها.
بعد از کمی گشت در سنتوزا سوار ترن در مسیر برگشت شدیم.تا قبل از اینکه به سنگاپور سفر بکنم در ذهنم از سنتوزا یه جای خیلی باحال و جالب ساخته بودم و فکر می کردم که بازدید یک روزه از سنتوزا کم است و حتما باید دو روز برای بازدید از این جزیره وقت گذاشت ولی با رفتن و دیدن این جزیره نظرم کاملا عوض شد.از حق نگذریم جزیره سنتوزا و یونیورسال خیلی خوب و باحاله ولی برای گروه سنی زیر هفت،هشت سال.از همون مسیر رفت با مترو با 3.5 دلار برگشتیم و ساعت 3 در رستوران مراکشی کوفته مغربی خوردیم.
شب آخر هم در خیابان های سنگاپور گشتیم و به یاد وطن اشک ریختیم.چمدان ها را بستیم و به فکر اینکه فردا شب این موقع کجا خواهیم بود به خواب رفتیم.
آخرین روز
روز سخت،روز پرواز های بی شمار
صبح ساعت هفت بیدار شدیم.صبحانه خوردیم و ساعت حدود 10 چمدان به دست در لابی کوچک هتل دوست داشتنی کلاور جمع شدیم و درخواست تاکسی کردیم.
ساعت 12:25 اولین پرواز به مقصد بانکوک بود.با دو عدد تاکسی هر کدام به مبلغ 22 دلار به ترمینال یک فرودگاه رسیدیم.فرودگاهی بزرگ وزیبا.
بعد از نیم ساعتی گیت پرواز باز شد،چمدان ها را تحویل دادیم.بقیه کارهای تکراری تا قبل از سوار شدن به هواپیما را انجام دادیم.یک نکته جالب اینکه ماموری نبود که مهر خروج را در پاسپورت بزند و به جای آن دستگاهی بود که پاسپورت را اسکن می کرد و نرده ی جلوی گیت باز می شدو به همین راحتی از کشوری به سختی به آن وارد شده بودیم خارج شدیم.سرتون درد نمی آورم،تا بانکوک دو ساعت و بیست دقیقه در راه بودیم و ساعت 14:00 به وقت بانکوک در فرودگاه سووارانامی بودیم.
فرودگاه سووارانامی بانکوک
تا پرواز بعدی دو ساعت زمان داشتیم و هشت شب به وقت دبی بعد از شش ساعت و بیست و پنج دقیقه در ترمینال یک فرودگاه دبی بودیم.تا پرواز بعدی 5 ساعت وقت داشتیم و چه زمانی بهتر برای نوشتن سفرنامه برای شما عزیزان.
چند نکته
- شماره یویوک عزیز و دوست داشتنی 006881339033379 اگر رفتید و او را دیدید حتما سلام گرررم مرا هم به او برسانید.
- در سفر به یک کشور یا شهر جدید آن شهر یا کشور را با جاهای مشابهی که قبلا تجربه سفر به آن ها را داشته اید مقایسه نکنید،سعی کنید با دید باز از امکانات موجود استفاده بکنید و لذت ببرید.خود من در این سفر سواحل بالی را با سواحل کرابی مقایسه کردم و همین باعث شد که دیر به زیبایی ها و عظمت بالی پی ببرم.به قول معروف که هر گلی یه بویی دارد.
- در ذهنم همیشه از سفر به بالی سفری بسیار گران و به اصطلاح لاکچری ساخته بودم ولی این گونه نبود و نیست.قیمت ها و تفریحات و امکانات برای تمای سلیقه ها و بودجه های معقول مناسب است.
- حتی دو سه هفته هم برای دیدن و لذت بردن از بالی کم است ولی چه می شود کرد وقت و بودجه محدود است.ولی سعی بکنید با یک برنامه ریزی دقیق از تمامی دیدنی ها و امکانات بالی استفاده بکنید.
کلام آخر
نقل است از ناصر خسرو که شبی بعد از یک ماه شراب خوارگی،ندایی به خوابش می آید و می گوید این همه شراب خوارگی عقل تو را از بین می برد،ناصر خسرو در جواب می گوید که کجا می شود چیزی بهتر از این یافت که حالت سرخوشی به آدم دست بدهد؟
ندا آمد که در این دنیا باید طالب چیزی باشی که خرد و هوش را بیافزاید.ناصر خسرو می پرسد که من این را از کجا بدست آورم؟ندا آمد:جوینده یابنده باشد و به سوی قبله اشاره کرد و دگر سخن نگفت.
همین خواب باعث بوجود آمدن یکی از تاثیر گذار ترین شاعران و اندیشمندان زبان فارسی گردید.خوابی که باعث شد شاعر دربار خراسان کوله بار سفر را ببندد و راهی سفری هفت ساله شود.سفری که در آغاز برای خویشتن است و در پایان در پی خویشتن.
به نقل از سفرنامه ناصر خسرو به تصحیح دکتر محمد دبیر سیاقی
حال ما هم به رسم نیاکانمان سفری آغاز کرده ایم در پی خویشتن که خویشتن خویش را بیابیم.الهی آمین.
کوله باری بر دوش،سفری باید رفت...
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفر ترسیدی،
تو بگو،از ته دل
من خدا را دارم... .