از آخرين بار كه زنده ديده بودمش حدود ده سال ميگذشت. از آن به بعد بارها من آمدم اما حيات در او جاري نبود. شده بود زمين فوتبال، شده بود زمين چرا و گشت چهارپایان، شده بود آه، شده بود درد. ترك هايش، انگار از
احتمالاً سفرنامه زیاد خوندید، ولی این یک سفرنامه عادی نیست.... یک خطرنامه است. بعد از اینکه نتیجه کنکور سراسری ارشد 1400 توی مهر ماه اومد و فهمیدم تهران قبول نشدم و باز همین شیراز موندگار شدم، چندین روز که از حال نزارم گذشت، بالاخره تصمیم
سفر با دوچرخه به جاده باستانی ابریشم (جرجان تا نیشابور) اسم جاده ابریشم منو یاد صدای استاد مرحوم جلال مقامی در مستند جاده ابریشم میندازه که با اون موسیقی زیبا ساخته کیهان کلهر تورو میبره وسط کاروان های شتر. علاقه ما به جاده ابریشم از بچگی
درود بر سفردوستان، سفرنامه بنده دارای 9 بخش است و به دلیل حوادث غیر قابل پیش بینی برای موبایلم، عکسهای با ارزش این سفر، مفقودالاثر شدند و چند تصویر را از اینترنت استخراج کردم. جَرَقه سفر من و دوستم شیرین بعد از مدتها وقت گذاشتیم باهم فیلم
این سفر، هیچ قرار نبود سفر باشد: که ما، یعنی آصفه ی 32 ساله ی این روزها معلم زبان انگلیسی و همسرم مجید 36 ساله ی دانشجوی پی اچ دی و این روزها ساکن بروکسل، بعد از دو هفته ای گشت و گذار تو اطریش
بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : عاشق (حسین امیری) گوینده : معشوق (خدا) از هرکس که این سفرنامه رامیخواند می خواهم این سفرنامه را با قلب بخواند . داستان این سفرنامه واقعیت زندگی من از آن جایی شروع شد که من از ده سالگی درسن کودکی کارکرده بودم و
با دوستم داشتیم صحبت می کردیم که اداره رفاه دانشگاه چند ماهی هست که با هتل آرین شیراز قرارداد بسته و داشتیم همفکری می کردیم که یه برنامه بذاریم و بریم. اما خب ما چند باری از این صحبتا کرده بودیم و عملیش نکرده بودیم
مقدمه در مهر ماه سال 1399 خورشیدی با پیشنهاد یکی از دوستانم برای اولین بار یک تور طبیعت گردی در داخل کشور را تجربه کردم. در مقایسه با تورهای اروپائی و نوع خدماتی که مسئولان با توجه و امکاناتی که در اختیار داشتند ، بیسار خوب
ضمن عرض سلام خدمت تمام همراهان و دوستان لست سکندی باید بگم که این سفرنامه رو بنده آبان 1400 نوشتم ولی به علت مشغله تحصیلی آپلود کردنش رو مدام پشت گوش مینداختم تا الان که اندکی فراغت وقت، فرصت تکمیل و انتشار این سفرنامه رو
به نام خدا «قل سیروا فی الارض» سفر مفهومی گنگ است؛ تعریفی جامع و مانع ندارد.حتا در لغتنامه هم مترادف ویژهای برای آن نمیبینید. همچنان که طی مسافتی سه،چهار کیلومتری را سفر مینامند، رفتن به قارهای دیگر و هفته ها و ماه ها ماندن را هم سفر
« بنام کیهان خدیو » یکی ازسیارات عالم هستی کره خاکی است که ما برآن ساکن هستیم. آفریده بی نظیرخالق بی همتا وشرایط اکولوژیکی آن برای ماندگاری و بقاءاین زنجیره حیاتی، وجودپدیده های آب وهوای وعوامل طبیعی است که باعث انشقاق قاره ها شده واز آن
بسم الله الرحمن الرحیم مقدمه کرونا همه چیز را تعطیل کرده بود تا چه رسد به سفر .دو سالی بود مسافرت نرفته بودیم و بسیار مشتاق سفر بودیم . با فروکش کردن پاندمی کرونا مرزها کم کم در حال بازگشایی بودند و ما هم در اندیشه
بسم الله الرحمن الرحیم مقدمه دو سه سالی بود که تصمیم داشتم به سفر پیاده روی اربعین بروم، اما خیلی اراده جدی ای نداشتم. فقط قلبا دوست داشتم در این مسیر باشم. آن دوره ها خانم ها خیلی کمتر میرفتن، هنوز داعش در عراق جولان میداد و
چند سالی بود که به فکر دیدن هرمز بودم و هر بار با ديدن عکس های هرمز در اينستاگرام اشتیاقم بیشتر می شد . قبل از شيوع كرونا قرار بود دوستم از سوئد به ايران بيايد تا باهم به اين سفر برويم ، اما با
چندوقتی بود که بدجور هوایی کیش شده بودیم و تصمیم سفر داشتیم، اما جدی پیگیرش نبودیم، فقط هر وقت دور هم جمع میشدیم میگفتیم الان هوای کیش خیلی خوبه، کاش الان اونجا بودیم و از این ای کاش ها. تا اینکه چهارشنبه ۲۱ ام آذر
به نام خدا اوایل خرداد 1401بود. تقویم رو که نگاه می کردم تعطیلات وسط ماه بدجوری وسوسه ام میکرد که با بچه ها قرار یه مسافرت رو بزارم. ما سه نفر بودیم: امید ،رسول و رضا. مایی که هر چهار فصل سال رو همیشه تو جنگل
نرم نرمک میرسد اینک بهار... روزهای آخر اسفند بود و صدای پای نوروز 1400 در همهمه کرونا به گوش میرسید. من و همسرم علیرغم علاقه زیادی که به سفر داریم، هیچ برنامهای برای تعطیلات عید نداشتیم چون هم ریسک مسافرت بالا بود و هم رنگبندی کرونایی
می دونستید قزوین یک از جذاب ترین شهرهای ایران از لحاظ غنای فرهنگی و تاریخی هست؟ خودم هم البته نمیدونستم تا وقتی که قرار شد یک سفر یک روزه داشته باشیم به قزوین و جاذبه هاش رو ببینیم. وقتی تو اینترنت در خصوص اماکن دیدنی
1401/1/02: قرار بود عصر حرکت کنیم اما دایی معطلمان کرد و تازه ساعت هفت یادش آمد که با پراید نمیشه تا بندر رفت.اگر الان هم حرکت نکرده بودیم معلوم بود تا صبح هر ساعت یکبار زنگ میزد و میگفت الان حرکت میکنم و بعد باز خودش
کرونا ، کرونا آلفا ، کرونا دلتا ، همش از کرونا و خبرهای بدش می شنیدم و واقعا دلم یه سفر حسابی می خواست که یکم از این حال و هوا در بیام و از اون طرف، استرس سفر هم یه درگیری ذهنی دیگه برام